داستان بازگشتن خورشید
از حوادث سال هفتم یکی هم داستان رد شمس و بازگشتن خورشید است به دعای رسول خدا(ص)که کازرونی و دیگران نقل کرده اند، و حافظ گنجی شافعی آن را در فتح خیبر و هنگام تقسیم غنایم ذکر کرده است. ما آن را از روی مشکل الآثار علامه طحاوی(به نقل احقاق الحق)برای شما نقل می کنیم، که او به سند خود از اسماء بنت عمیس روایت کرده است که روزی هنگام عصر رسول خدا(ص)سرش را در دامان علی(ع)نهاد و حالت وحی بر آن حضرت عارض شد و طول کشید تا غروب شد و علی نماز عصر نخوانده بود اما به احترام پیغمبر نتوانست از جا برخیزد و چون پیغمبر برخاست به علی(ع)فرمود: آیا نماز عصر خوانده ای؟عرض کرد: نه.
پیغمبر دعا کرده گفت:
«اللهم ان علیا کان فی طاعتک و طاعة رسولک فاردد علیه الشمس »
[پروردگارا علی(بنده تو)در راه اطاعت تو و فرمانبرداری رسول تو بوده پس خورشید را برای او بازگردان. ]اسماء گوید: در این وقت خورشید را دیدم که بازگشت و دیوارها را دوباره آفتاب گرفت تا علی(ع)وضو گرفت و نمازش را خواند، آن گاه غروب کرد. (1)
پی نوشت:
1. نگارنده گوید: داستان «رد شمس »را بیش از بیست نفر از بزرگان اهل سنت با اختلاف مختصری از اسماء بنت عمیس، ابو رافع، ام سلمه، جابر، ابو سعید خدری، ابو هریره و دیگر از صحابه نقل کرده اند که برای اطلاع از متون آنها می توانید به جلد پنجم کتاب احقاق الحق، صص 540 - 521 مراجعه کنید و شاید برای برخی داستان مزبور مستبعد باشد اما باید دانست که داستان مزبور جنبه معجزه داشته و خدا بر هر چیز قادر و تواناست و با توجه و دقت در موضوع معجزه و قدرت الهی جای هیچ گونه استبعادی باقی نخواهد ماند.
جالب اینجاست که سبط بن جوزی، یکی از بزرگان عامه، به دنبال داستان حدیث رد شمس داستان جالب دیگری نقل کرد و می گوید:
جمعی از مشایخ و بزرگان ما در عراق نقل کرده اند که هنگام عصری بود که ابو منصور مظفر بن اردشیر عبادی واعظ در محله ناجیه بر فراز منبر نشسته بود و مشغول ذکر فضایل اهل بیت و نقل داستان رد شمس بود و با بیان شیوا و سحرآمیز خود دلها را به خود جذب کرده بود که ناگاه ابر سیاه و غلیظی قسمت مغرب را پوشاند و خورشید را از نظرها پنهان کرد و چندان طول کشید و هوا تاریک شد که مردم گمان کردند خورشید غروب کرده، در این وقت ابو منصور واعظ روی منبر ایستاد و با دست خود به سوی خورشید اشاره کرد و گفت:
لا تغربی یا شمس حتی ینتهی
مدحی لآل المصطفی و لنجله
و اثنی عنانک ان اردت ثنائهم
انسیت ان کان الوقوف لاجله
ان کان للمولی وقوفک فلیکن
هذا الوقوف لخیله و لرجله
[ای خورشید غروب نکن تا مدح من درباره اهل بیت پیغمبر و فرزندان او پایان یابد، و عنان خود باز گردان اگر بیان ثنای آنها را خواهی؟آیا فراموش کرده ای توقف خود را برای پیغمبر؟اگر برای مولی توقف کردی و ایستادی برای پیروان و نزدیکان او نیز باید بایستی. ]
راویان مزبور گفته اند: در این وقت ناگهان دیدند ابرها به یکسو رفت و خورشید بیرون آمد.
و ابن حجر عسقلانی - با شدت تعصبی که دارد - داستان رد شمس را در کتاب الصواعق المحرقه، (چاپ قاهره)، ص 126، ذکر کرده و آن را از کرامات علی(ع)دانسته و به دنبال آن داستان ابو منصور واعظ را نیز از تذکرة الخواص نقل نموده است.
و از روایات زیادی که در کتابهای شیعه و سنی در این باره وارد شده معلوم می شود که داستان مزبور چند بار اتفاق افتاده و برای تحقیق بیشتر لازم است به کتاب کفایة الموحدین، ج 2 صص 413 - 411 نیز رجوع کنید.