ماهان شبکه ایرانیان

شرح حدیث راس الجالوت

امام رضا علیه السلام در طول حیات پر برکت خویش، احتجاجات و مناظرات بسیاری با پیروان ادیان و فرقه های گوناگون داشته که همگی سرشار از معارف حقه شیعی و مطالب نغز کلامی هستند و همواره دستمایه ای گرانبها برای متکلمین شیعی محسوب شده اند .

درآمد

امام رضا علیه السلام در طول حیات پر برکت خویش، احتجاجات و مناظرات بسیاری با پیروان ادیان و فرقه های گوناگون داشته که همگی سرشار از معارف حقه شیعی و مطالب نغز کلامی هستند و همواره دستمایه ای گرانبها برای متکلمین شیعی محسوب شده اند .

از جمله این مناظرات، گفتگویی است که امام رضا علیه السلام با راس الجالوت (1) از عالمان یهود انجام داده است .

شایان ذکر است که امام رضا علیه السلام مناظرات متعددی با راس الجالوت داشته که چند مناظره را شیخ صدوق در التوحید و عیون اخبار الرضا علیه السلام نقل نموده است . ولی این مناظره در مناظره آن کتابها دیده نمی شود . در این مناظره، پس از آنکه امام رضا علیه السلام به سؤال راس الجالوت پاسخ داده، وی تسلیم حق گردیده و با گفتن شهادتین به دین مقدس اسلام گروید و بدین صورت تشیع خود را اعلام نموده است .

چند نفر از دانشمندان شیعی این حدیث را شرح کرده اند که قدیمی ترین آنها قاضی سعید قمی (متوفای 1104ق) است .

قاضی سعید در شرح خود ، پیرامون سند این حدیث چنین می گوید: «ثم ان فی الخبر الذی رواه اصحابنا و دار فی السنة اخواننا - رضوان الله علیهم - و اثبتوه فی دفاترهم من سؤال راس الجالوت ... و انی بعد ما نصفت السبعین وکنت فی عشر الاربعین اطلعت علی هذه الروایة » . (2)

میرزای قمی نیز در شرح خود بر این حدیث در مقدمه گوید: «فقد روی لی بعض اصحابنا . . عن الرضا علیه السلام روایة بحذف الاسناد وانها فی بعض الکتب ولم یحضره ولم یحضرنی اصله ایضا ... والروایة هی هذه والعهدة علی الراوی » .

شروح این حدیث:

حدود نه تن از عالمان شیعی بر این حدیث شرح نوشته اند که بعضی به صورت سنگی و حروفی به چاپ رسیده و برخی به صورت نسخه خطی در گنجینه کتابخانه ها نگهداری می شود .

خصوصیات این شروح چنین است:

1 - شرح قاضی محمد سعید بن محمد مفید قمی معروف به قاضی سعید قمی متوفای 1104ق . شرح وی «الفوائد الرضویة » نام دارد و امام خمینی قدس سره تعلیقه ای بر آن نگاشته اند که در سال 1375ش توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی قدس سره به چاپ رسیده است .

2 - شرح میرزا ابوالقاسم بن حسن گیلانی قمی (متوفای 1231ق)، که چند نسخه از آن در کتابخانه مرعشی به شماره 1259 و 5328 و 10212 موجود است . و نسخه دیگری در کتابخانه مدرسه فیضیه به شماره 818 موجود است .

3 - شرح شیخ احمد بن زین الدین احسایی (متوفای 1243ق) که نسخه ای از آن در کتابخانه مرعشی به شماره 10358 (3) ونسخه دیگری به شماره 1341 موجود است .

4 - شرح شیخ محمد بن حاج محمدحسن مشهدی طوسی (4) (متوفای 1257ق) .

5 - شرح محمد اسماعیل بن محمد جعفر اصفهانی (متوفای 1280ق) .

6 - شرح ملامحمد بن احمد بن ملامهدی نراقی ملقب به عبدالصاحب (5) (متوفای 1297ق) (شرح حاضر) .

7 - شرح ملاعبدالرحیم بن محمد یونس دماوندی که نسخه آن در کتابخانه مرعشی به شماره 6713 (6) موجود است .

8 و 9 - دو شرح از عالمان مجهولی که نسخه آنها به شماره 582 در کتابخانه دانشکده الهیات مشهد و شماره 262 مرکز احیاء میراث اسلامی قم موجود است .

شرح عبدالصاحب نراقی

ملامحمد بن احمد بن مهدی نراقی ملقب به عبدالصاحب، از عالمان بزرگ قرن سیزدهم هجری به شمار می رود . عبدالصاحب در سال 1215ق در بیت علم و اجتهاد دیده به جهان گشود . از دوران کودکی به دنبال دست یازیدن به دانش و معارف اسلامی بود . او فرزند خلف پدر، مجتهدی جامع و دارای آثار گرانسنگ است .

عبدالصاحب در سال 1297ق در کاشان دعوت حق را لبیک گفت و شاهباز روحش به ملکوت اعلا پرواز کرد و در کنار قبر پدر بزرگوارش در نجف اشرف مدفون گردید .

آثار باقی مانده از عبدالصاحب نراقی عبارتند از:

1 - انوار التوحید در علم کلام (7)

2 - المراصد ذات الفوائد در علم اصول، که نسخه ای از آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره 13847 موجود است . (8)

3 - مشارق الاحکام در علم اصول فقه (9)

4 - فرهنگ عبری، در فرهنگ لغات عبری . (10)

5 - فهرست کتاب سیف الامة که ملااحمد نراقی تالیف نموده بود . (11)

6 - شرح حدیث راس الجالوت (رساله حاضر) این شرح تکمله ای است بر شرح ملامهدی نراقی (جد عبدالصاحب) که در آخر مشکلات العلوم آورده است .

تصحیح این شرح از روی نسخه های زیر صورت گرفته است:

الف: نسخه شماره 5893 کتابخانه حضرت آیت الله مرعشی، این نسخه دارای دوازده صفحه هفده سطری است .

ب: نسخه ای که در پایان مشکلات العلوم ملامهدی نراقی به چاپ رسیده است .

در تصحیح نسخه کتابخانه مرعشی با رمز «الف » اصل قرار داده شد و اختلافات نسخه چاپی با آن در حاشیه با رمز «ب » تذکر داده شده است .

متن حدیث نیز با شرح قاضی سعید قمی که با تعلیقه امام خمینی به چاپ رسیده، (12) مقابله و تصحیح شده که با رمز «ج » مشخص شده است .

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، والصلوة والسلام علی محمد و آله الطاهرین . وبعد، یقول الراجی الی رحمة ربه الباقی محمد بن احمد بن محمد مهدی النراقی: ان بعض الفضلاء الازکیاء الاصدقاء سالنی عن بیان معنی هذا الحدیث الشریف الذی هو شبه المرموز سؤالا و جوابا، فاجبته مع قصور البال و اختلال الاحوال اذ لم یسعنی رده .

قال حفظه الله: ایها العالم الربانی، و العارف الصمدانی، و الکاشف لاسرار (13) کلمات المعصومین صلوات الله علیهم اجمعین، المامول من الطاف جنابکم ان تمنوا علی ببیان معنی هذا الحدیث الشریف و شرحه و تبیینه علی وجه التفصیل .

وهذه عبارة (14) الحدیث:

سال راس الجالوت مولانا الرضا علیه السلام فقال: یا مولای، ما الکفر؟ وما الایمان؟ و ما الکفران؟ وما الجنة والنیران (15) وما الشیطانان اللذان کلاهما مرجوان؟ وقد نطق کلام الرحمن بما قلت حیث قال فی سورة الرحمن: «الرحمن × علم القران × خلق الانسان × علمه البیان » . (16)

فلما سمع الرضا علیه السلام کلامه لم یحر جوابا، و نکت باصبعه الارض و اطرق ملیا .

فلما رای راس الجالوت سکوته علیه السلام حمله علی عیه، (17) و شجعته نفسه لسؤال آخر .

فقال: «یا رئیس المسلمین، ما الواحد المتکثر و المتکثر المتوحد الموجد و الموجد و الجاری المنجد و الناقص الزائد» .

فلما سمع الرضا علیه السلام کلامه (18) و رای تسویل نفسه له، قال: «یا ابن ابیه، ای شی ء تقول، و ممن تقول، و لمن تقول؟ بینا انت انت صرنا نحن نحن . فهذا جواب موجز .

و اما الجواب المفصل فاقول اعلم (19) ان کنت الداری و الحمدلله الباری . ان الکفر کفران; کفر بالله، و کفر بالشیطان، و هما الشیئان (20) المقبولان المردودان، لاحدهما الجنة و للآخر النیران . (21) و هما الشیئان (22) المتفقان المختلفان و هما المرجوان، و نص به القران (23) حیث قال تعالی شانه:

«مرج البحرین یلتقیان × بینهما برزخ لایبغیان × فبای آلاء ربکما تکذبان » . (24)

ویعلم قولنا من کان من سنخ الانسان وبما قلنا یظهر جواب باقی (25) سؤالاتک، والحمدلله الرحمن، و الصلاة علی رسوله المبعوث الی الانس و الجان، و لعنة الله علی الشیطان .

فلما سمع راس الجالوت کلامه علیه السلام بهت و تحیر و شهق شهقة و قال: «اشهد ان لا اله الا الله، و ان محمدا رسول الله صلی الله علیه و آله، و انک ولی الله و وصی رسوله و معدن علمه حقا حقا .»

اقول: راس الجالوت هو اکبر علماء الیهود، کما ان القسیس و الجاثلیق و البطریق من رؤساء علماء النصاری . و الیهود من هاد الرجل اذا تاب و رجع قبل ایمانه، فلهم هذا الاسم لقول موسی علیه السلام: «انا هدنا الیک » آیة تخرج ای رجعنا و تضرعنا .

و الیهود ادعوا ان الشریعة لا تکون الا واحدة و هی ابتدات بموسی علیه السلام و تمت به، فلم تکن قبله شریعة الا حدود عقلیة و احکام مصلحیة، کما لم یکن قبل التوراة کتاب و انما صحف و مواعظ، و لایکون بعده شریعة اخری; لان النسخ فی الاحکام بداء و هو ممتنع علی الله سبحانه .

و قد حکی الله تعالی عنهم نفی البداء لقوله عزوجل: «و قالت الیهود ید الله مغلولة غلت ایدیهم » . (26)

و تلک السؤالات لراس الجالوت مبینة (27) علی مذهب الجبر و الاضطرار فی افعال الانسان، و غرضه الایراد اصحاب الشرائع و الادیان فی تمییزهم بین الکفر و الایمان فی استحقاق الجنة و النار و الاجر و العقاب، و الاستمداد له علی طریق المحاجة بالآیة الشریفة .

قوله «ما الکفر و ما الایمان؟ و ما الکفران و ما الشیطانان اللذان کلاهما المرجوان؟» .

الاستفهامات منساقة للایراد علی التفرقة بین الکفر و الایمان فی المؤاخذة و العقاب و الاجر و الثواب، علی رایه الفاسد من مجبوریة کل احد علی ما علیه من الکفر او الایمان، (28) فلا یکون هناک ما یستلزم العذاب لا لاستعلام ماهیة الکفر و الایمان; لعدم ملائمته لاستشهاده بالآیة حیث لم یدع علی ذلک حکما یستدل علیه بها، و لا یوافق سائر سؤالاته .

و اجوبة الامام علیه السلام عنها الظاهرة فی کون المقصود (29) منها واحدا، کما سننبه علیه .

و الکفران یحتمل ان یکون عطفا تفسیریا للکفر و الایمان، فکان المراد بهما الکفر بالرحمن و الکفر بالشیطان . و التعبیر عنهما ثانیا; للاشارة الی ما عبر عنهما بالکفر فی القرآن - سننبه علیه - و ان یکون المراد منهما الکفر بالمعنی المتداول، بملاحظة ارباب المذهبین، حیث یسمی کل منهما معتقد الآخر کفرا، و ان اختص احدهما بهذا الاسم فی نفس الامر . (30)

و یحتمل ان یکون المراد کفران النعمة، ای مطلق العصیان الموجب للمؤاخذة علی اعتقاد المسلمین .

و المراد ب «الشیطانان » - شیطان الجن، و النفس الامارة - اللذین یسندون الکفر و الضلالة الی اغوائهما و تسویلهما فی القلب، فانکرهما فی توصیفهما بالشیطنة الموجبة للطعن و اللعن علیهما عندهم، و نسبة الشرور الی اغوائهما .

و قوله: «اللذان کلاهما المرجوان » اشارة الی ایراد آخر علی الطعن علیهما و الاستعاذة منهما . (31) و هو ان هذین السببین للکفر اللذین یزعمونهما الشیطانین، هما من النعماء المرجوة التی من الله بها علی عباده فی سورة الرحمن فی قوله «خلق الانسان علمه البیان » . (32) حیث ان الآیة فی مقام الامتنان، و دلت علی مجبوریة الکفر و الایمان، فیکون سببهما مرجوا .

و وجه الدلالة ان سبب کل منهما فی الانسان امران: فطرة اقتضائیة (33) مستعدة له، و فعل یوجب خروج ما فی قوته و استعداده الی الخارج، و کلاهما اضطراری من فعل الله سبحانه .

دل علی الاول قوله تعالی «خلق الانسان » (34) ای علی ما هو میسر له بخصوصه و یصیر الیه .

و علی الثانی قوله تعالی «علمه البیان » (35) ای علمه ما فی فطرته المجبولة علیها من الکفر او الایمان، و جعله ظاهرا و مبینا فصار ناطقا به . فالاغواء الذی ینسب الی النفس الامارة هو من الفطرة الاصلیة و الجبلة الخلقیة، و ما ینسب الی الشیطان من الوسوسة و الاضلال هو من تعلیم (36) الله سبحانه .

قوله: «فلما سمع الرضا علیه السلام » الی قوله «ملیا لم یحر» من باب الافعال الاجوف الواوی، من المحاورة بمعنی المجاوبة، لما فیها من مراجعة کل من المتحاورین القول ورد الکلام، یقال: تحاور الرجلان: اذا رد کل منهما علی صاحبه .

و نکت من ینکت بضم الکاف: ای یفکر (37) و یحدث نفسه . و نکت الارض بالقضیب، و هو ان یخط بها خطا فیؤثر فیها کالمفکر المهموم .

و «اطرق » ای ارخی عینیه ینظر الی الارض . و فی الصحاح عن یعقوب: اطرق الرجل اذا سکت فلم یتکلم . (38)

و «ملیا»: ای طویلا .

و سکوته علیه السلام اما لاظهار التنفر و التضجر عن محاورته، استنکارا علیه بمقالته المنافیة لجمیع الشرائع حتی دین الیهود الذی هو منهم، و بتفسیره الآیة الشریفة بخلاف ما اراد الله تطبیقا لها برایه الفاسد .

او من باب المساکتة عن سؤال الجاهل و حمل سؤاله علی ما یلیق ان یصدر مثله عن سائل عاقل . (39)

او من باب المداراة و تمکینه علی اظهار جمیع ما اختلج فی قلبه من الشبهات، حتی کان اصغاؤه عندالجواب اوقع فی استفادة الحق .

او لانه علیه السلام یعلم بالامامة، او من حال ذلک الیهودی، انه یسال منه سؤالا آخر و اراد ان یجیب عنهما بجواب واحد اظهارا لعلو فضله و تعریضا علی افتخاره بعلمه، لیکون اتم فی اسکاته و افحامه، و کان کالاعجاز له او لتوقیر الحکمة . کما روی عن مولانا و سیدنا امیرالمؤمنین علیه السلام انه سئل من مسالة فتراخی فی الجواب، و اجاب (40) بعد التامل . فقیل له فی ذلک، فقال: توقیرا للحکمة .

قوله: «فلما رای راس الجالوت سکوته علیه السلام حمله علی عیه و شجعته نفسه لسؤال آخر» .

العی: خلاف البیان، و قد عی فی منطقه فهو عیی علی فعیل .

و فی هذا الکلام ایضا اشارة الی ان غرض الیهودی من الاستفهام مجرد المحاجة لا استفادة الحق .

قوله: «فقال یا رئیس المسلمین، ما الواحد المتکثر و المتکثر المتوحد و الموجد الموجد و الجاری المنجمد و الناقص الزائد» .

تلک استفهامات مبنیة ایضا علی الانکار علی التمییز (41) بین الکفر و الایمان باستحقاق الثواب او العقاب فی الجزاء، کما یشیر الیه کلام الامام علیه السلام فی آخر الجواب; لقوله علیه السلام: و بما قلنا یظهر جواب باقی (42) سؤالاتک .

فانه ظاهر فی کون مدعاه فی سؤالاته واحدا، و انما اوردها ثانیا شبه الغاز و احجیة اعتراضا علی المذهب الحق باستلزامه الحکم بالمتنافیین، (43) نظرا الی:

کونهما واحدا بزعمه فی الاضطرار (44) و عدم القدرة علی خلاف ما تلبس به، فکیف یحکم بتکثرهما باعتبار اختلاف الاجزاء؟

و الی کونهما متکثرین باعتبار صلاحیة الصدور فلا یتحدان فیها بالنسبة الی کل انسان، فکیف یحکم بتوحدهما فی الصلاحیة و القدرة علیهما؟

و الی کون کل منهما موجدا (بالفتح) لغیر نفسه و هو آلة له، فکیف یکون موجدا له و مختارا فیه .

و الی کونه جاریا عنه بالفطرة و المشیئة السابقة الالهیة، فکیف یکون واقعا و متحملا فیتوقف علی اختیاره العبد و اجرائه؟

و الی کون الناقص هو علی ما خلق علیه من القصور، فکیف یمکن الزیادة و التکمیل؟

قوله: «فلما سمع الرضا علیه السلام » الی قوله علیه السلام: «فهذا جواب موجز» .

تسویل النفس تزیینها .

و بینا اصله: بین و الالف حصل من اشباع الفتحة، یقال: بینا، و بینما بزیادة کلمة «ما» ، و المعنی واحد، تقول: بینا نحن نرقبه اتانا، و تقدیره: بین اوقات رقبتنا اتانا . و فی النهایة: (45) بینا و بینما ظرفان بمعنی المفاجاة، مضافان الی جملة، یحتاجان الی جواب یتم به المعنی .

و هذا الجواب الموجز حاصله افحامه بالجهل، فان الغرض الاصلی لراس الجالوت من المحاجة (46) مع الامام علیه السلام بالاحتجاج علی مطلبه الفاسد بالآیة الشریفة، فاثبت (47) علیه عدم طریق له الی فهم معنی الآیة بوجه لطیف و طریق حسن، و هو ان فهم الغائب عن محضر الخطاب معنی الخطاب المتوجه الی غیره هو باحد الطرق الثلاثة .

اما بکونه من اهل بیت المخاطب المطلعین علی القرائن المنفصلة، و الشواهد الحالیة، و الاشارات الحضوریة، و التنبیهات الشفاهیة بنشوئه فی زمرتهم، و استحضاره ما لدیهم، و استخلافه عنهم، و استئمانه لاسرارهم .

او باستفادته من لفظ الخطاب بالطرق (48) المقررة فی العرف و اللغة .

او باستعلامه من احد المتخاطبین بلاواسطة او بواسطة معتبرة .

و نبه الامام علیه السلام علی نفی الثلاثة بالنسبة الیه، فنسبه اولا بابن ابیه و ناداه به تنبیها علی ان اباه غیر منتسب الی من خوطب به، بل فیه اشعار بانه غیرمعروف مطلقا، فضلا عن تلک النسبة الجلیلة، فلیس من اهل بیت الوحی و ورثة علم القران حتی کان مطلعا علی معانیه و اسرار تنزیله و تاویله .

و اشار [الامام] علیه السلام ثانیا بقوله: «ای شی ء تقول » الی ان لفظ الآیة لیس نصا و لا ظاهرا بمقتضی القوانین الوضعیة فیما حمله علیه فلایشبه کلامه کلام اهل المحاورة و المجاوبة، و لا هو من سنخ الکلام، بل هو من باب النعیق و الشهیق .

و وجهه ان خلق الانسان لایدل علی کونه مخلوقا علی الاضطرار فی افعاله، و تعلیم البیان لا یدل علی تعلیم کل احد ما اعتقده من الکفر او الایمان، و الزامه علیه (49) بشی ء من الدلالات المعتبرة .

بل معناه الظاهر المطابق للمتفاهم منه - عرفا و لغة و المطابق لمحکمات اخر، منها الآیة الآتیة التی استشهدبها الامام علیه السلام - انه تعالی خلق الانسان علی وجه یقبل التعلم، و علمه ما (50) یفصل و یبین کل شی ء فانه خلق الانسان و سوی نفسه فالهمها فجورها و تقواها، و هداه النجدین سبیل الخیر و سبیل الشر، فمن یحیی حی عن بینة، و من یهلک هلک عن بینة، و هما من اجل نعماء الله عزوجل للانسان . فلایستلزم جبرا و لا اکراها، اذ ارشاد السبیل و اراءة طریق الخیر و الشر لیس بمعنی الزامه و الاکراه علیه .

و یمکن ان یکون المراد بالبیان العقائد الایمانیة الحقة، او ما یعم نحوها من العلوم الدینیة و بتعلیمها اعطاء اسباب (51) حصولها من نصب دلائل الربوبیة، و ایجاد المشاعر الادراکیة، بان رکب فی عقولهم ما یدعوهم الی الاقرار بالعقائد الایمانیة، و هو الفطرة التی فطر الناس علیها، و من علیهم بها . و من عمی و کفر، فقد غشاها و علیها ستر، بسوء اختیاره من التمادی فی الغفلة و اتباع الشهوات .

و یشیر الی هذا قوله سبحانه: «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنآ ان تقولوا یوم القیمة انا کنا عن هذا غافلین » . (52)

یعنی نشر حقائقهم (53) من اصلاب معادنها الاصلیة و مبادئها العقلانیة، و نصب لهم دلائل الربوبیة و اعطاهم القوی الادراکیة و المشاعر العقلیة الداعیة الی الاقرار بها، و صارت بها ذواتهم شهودا و یسمعون بها خطاب «الست بربکم » کما یسمعون الخطاب فی الدنیا بالقوی البدنیة الحیوانیة، و قالوا بالسنة تلک العقول: بلی انت ربنا .

و هذا الاستشهاد من جهة کراهة ان یقول الجاحدون یوم القیامة: «انا کنا عن هذا غافلین » . (54)

دلت الآیة علی اقرار الجمیع باقتضاء فطرتهم الاصلیة بالربوبیة، و علی امکان خروجها عنها بالغفلة .

و نبه بالثانی بقوله علیه السلام: «و ممن تقول » علی عدم کون ما فهمه من الآیة منقولا عن الله المنزل للقرآن، و لا عن نبیه المنزل به، ولا عن اوصیائه و احبائه، (55) بل خلافه ثابت منهم .

ثم اشار بقول [الامام] علیه السلام: «و لمن تقول » بانک مع قصورک و سوء فهمک، وعدم استناد ما فهمت الی سند تحاج به علی مع ما لی من معرفة معانی القرآن بجمیع طرقها، فانی ابن رسول الله صلی الله علیه و آله المخاطب به وابن اوصیائه، و من اهل بیت النبوة و الرسالة، و خلیفته بالحق و مخزن علمه و مستودع سره، و نحن اهل القرآن و اهل المعرفة بتفسیره و تاویله و ظاهره و باطنه ابا عن جد، فنقلک لنا ما نزل علی جدنا و اعطانا علومه فی المهد و کهلا کنقل الکمون الی کرمان .

ثم اکد ذلک بقوله علیه السلام: «بینا انت انت صرنا نحن نحن » علی طریق الاستفهام الانکاری بحذف الاداة، تنبیها علی ستره بان علمهم لیس بمکتسب . یعنی: هل صرنا نحن متلبسین بما نحن فیه من الصفات الکاملة و العلوم الفاضلة الموجودة فینا المشهورة الغنیة عن البیان المستغنیة عن التبیان، فی زمان صیرورتک متلبسا بما لک من کمالاتک التی تظنها کمالا؟! کلا، بل انت اکتسبتها بتقدیر ازمنة عمرک، و نحن علی ما نحن فیه من بدء تولدنا، بل نحن نحن قبل خلق الارواح و الابدان، و کان جدنا صلی الله علیه و آله نبیا و آدم بین الماء و الطین، السابقون السابقون و نحن المقربون، حملة القران و اهل الذکر و اولوا الامر . فلیس لک ان تقول: نطق بذلک کلام الرحمن، مع انک لم تفهم معناه .

و عبر (56) عن نفسه الشریفة بلفظ الجمع تنبیها علی ان تلک الرتبة الکاملة الاولیة، و الولایة الکلیة السابقة، مشترکة بینی و بین آبائی العظام، و نحن نور واحد من اصل فارد .

قوله علیه السلام: «و اما الجواب المفصل فاقول: ان کنت الداری و الحمد لله الباری » الی قوله: «و هما المرجوان » .

لما افحم الیهودی فی الجواب الموجز بعدم ورود ایراده بالآیة، هداه ثانیا فی الجواب المفصل الی حقیقة الامر فی معنی الآیة و دلیل اصل المسالة و حیث ان من شرط تاثیر الحق فی قلب السامع تلبسه بحالة الاستفهام و التهیؤ للدرایة و ترک المحاجة، شرط علیه ان یکون من اهل الدرایة و الفهم .

و بدا بحمد الله الباری; لیکون اول کلامه ردا علی شبهة السائل، لان کلمة التحمید المعروفة فی الالسنة و الاسماع الدالة علی استحقاقه تعالی للحمد کله . فتوصیفه بالباری المشعر بالعلیة یشهد بان فعله مطلقا (57) - خصوصا خلق (58) الاشیاء الذی منه خلق (59) الانسان - محمود و خیر محض، فلا یصدر عنه الشر و لا یظلم، و لایجوز فی الجزاء بتوهم کونه شرا، کما وقع للسائل فی خلقة الکفر خطا فی الفکر القاصر، و ان کان کذا فی الفکر القاصر کما قال العارف الشیرازی:

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت

آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد

و قوله علیه السلام: «الکفر کفران » جواب عن سؤاله عن الکفرین و هما المشار الیهما بقوله تعالی «والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت » (60) و قوله «فمن یکفر بالطاغوت » . (61)

و فی توصیفهما فی الجواب باوصاف واحدة تنبیه علی عدم استلزام موافقة نوعین مختلفین فی الجنس اتحادهما و اتفاقهما فی تمام الحقیقة، رفعا لاستبعاد السائل عن اجتماع المتضادین فی صدقهما علی ماهیة واحدة، فقال: «و هما الشیئان (62) المقبولان المردودان » .

و یحتمل ان یکون المذکور فی الروایة «السیان » بالسین المهملة، و المقصود واحد یعنی هما متماثلان من جهة الاختیار و عدم الاکراه و الاجبار، و القبول و الرد لهما موکول الی ارادة الانسان و اختیاره .

و المراد انهما مختلفان باعتبار المقبولیة و المردودیة بالنسبة الی المتصفین بهما، فالکفر بالله مقبول لاولیاء الطاغوت، و الکفر بالطاغوت مقبول لاولیاء الله، و کذا الرد فی العکس .

وقوله علیه السلام: «لاحدهما الجنة و للآخر النیران » اشارة الی ان الاختلاف فی الرد والقبول المنبعث عن عدم الاجبار، موجب لاستحقاق الجنة و النار، کما قرر فی الادیان .

و من هذا یظهر ایضا معنی قوله علیه السلام: «و هما الشیئان المتفقان المختلفان » ای متفقان فی القدرة و الاختیار و صلاحیتها للصدور من الانسان، و مختلفان فی الثواب و العقاب، او فی تعلق الارادة الفعلیة بهما . و اللام للعهد بما فی السؤال المذکور بالصفات المتقابلة، و لعله سقط ضمیر الموصول عن القلم .

قوله علیه السلام: «و هما المرجوان و نص به الرحمن » الی قوله «تکذبان » جواب عن الشیطانین فی السؤال . و هذا شروع فی بیان معنی الآیة علی وجه تبین منه حقیقة اصل المسالة، فقال النعمتان المرجوتان فی الآیة هما الکفر و الایمان، فانهما باعتبار خلق القدرة علیهما المفهوم من قوله تعالی «خلق الانسان » نعمة، و باعتبار هدایة الله سبحانه سبیل الحق منهما المدلول علیه بقوله سبحانه «علمه البیان » نعمة اخری، ثم ذکر الآیة الشریفة استشهادا للافادة و تنبیها علی کونها تفصیلا لمعنی الآیة الاولی .

و المراد امتزاج بحر الخیر و الشر باعتبار اجتماع دواعیهما فی فطرة الانسان، و آثارهما و هی ضمیرهما فی قلبه، کما ورد کل ذلک فی معتبرة الاخبار .

و هذان البحران احدهما بحر اجاج و الآخر عذب فرات . و الاول و ان کان ممنوعا عن التناول، کما ان البحر الاجاج ممنوع من الشرب و الاستعمال، الا انه یحصل به الامتحان و لزوم مدافعة الشیطان فی تسویله فی الجنان و تزیینه فی النظر القاصر، و منه یخرج لاولی السعادات الابدیة الحاصلة من المجاهدة کما تخرج اللآلئ من البحر الاجاج .

و هما یلتقیان فی فطرة الانسان و ضمیره، ولکن بینهما حاجز من العقل و الاختیار الذی وهبه الله سبحانه بلطفه للانسان، فمجرد کونهما مخلوقین ملتقیین لایستلزم بغی احدهما علی الآخر و تداخلهما . و بهذا تبین معنی الآیة السابقة ایضا علی وجه لایستلزم نقصا .

ثم انه [الامام] علیه السلام بعد ذلک اشار الی دلیل اصل المسالة، اعنی کون فعل الانسان بحسب قدرته و اختیاره، بما هو اوضح الادلة و اتمها و اخصرها و ابعدها عن النقص و الایراد، (63) و هو الشهود و الوجدان بقوله علیه السلام: «و یعلم قولنا من کان سنخ الانسان » .

و السنخ بمعنی الاصل، یعنی لم یخرج (64) عن فطرته الاصلیة و الجبلة الانسانیة الی السجیة الشیطانیة .

و قوله علیه السلام: «و بما قلنا یظهر جواب باقی (65) سؤالاتک » ای التی ذکرها ثانیا بقوله: «ما الواحد المتکثر» (الخ) . و عرفت ان المقصود منها واحد فیکفیها جواب واحد .

قوله علیه السلام: «والحمدلله الرحمن » الی آخر الحدیث، شکر لله عزوجل علی الزام الخصم و تسکینه، و ذکر الرحمن للاشارة الی رحمته العامة الدالة علیها الآیة السابقة التی عرفت شمولها للمؤمن و الکافر من خلقهما، و التنبیه علی کونه وجه تصدیر السورة باسم الرحمن .

و الصلوة و اللعن ارشاد لراس الجالوت بالتوسل بالرسول صلی الله علیه و آله المبعوث علی الثقلین للهدایة اتماما للحجة، و الاستعاذة عن الشیطان المخلوق فی قباله (66) للغوایة تکمیلا للامتحان .

و الحمد لله اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا .

پی نوشت:

1) «راس الجالوت » عنوانی است برای صاحب ریاست دینی یهود ولی گویا این عنوان به دلیل کثرت استعمال ، بر شخص خاصی اطلاق شده است .

2) التعلیقة علی الفوائد الرضویة للقاضی سعید القمی ، امام خمینی، ص 40

3) فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت الله مرعشی، ج 24، ص 299

4) فهرست نسخه های خطی کتابخانه کتابخانه وزیری یزد ، ج 3 ، ص 934

5) الذریعة الی تصانیف الشیعة ، ج 13 ، ص 199

6) فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت الله مرعشی، ج 17، ص 270

7) الذریعة، ج 2، ص 423 . نسخه خطی آن در کتابخانه امامزاده هلال، به شماره 114 موجود است .

8) فهرست نسخه های خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ج 38، ص 412 والذریعة، ج 20، ص 300 و نسخه خطی شماره 114 کتابخانه امامزاده هلال آران .

9) الذریعة، ج 21، ص 32 . نسخه ای از آن به شماره 114 در کتابخانه امامزاده هلال آران کاشان موجود است .

10) الذریعة، ج 16، ص 203

11) همان، ج 16، ص 384

12) الفوائد الرضویه، قاضی سعید قمی، با تعلیقه امام خمینی (ره)، ناشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی .

13) من، ب: عن اسرار .

14) من، ب: عبارته

15) و ما الجنة و النیران، من، ج .

16) سورة الرحمن، الآیات 1 - 4

17) العی: العجز، لسان العرب، ج 9، ص 510 و 511 «عیا» .

18) کلامه، من، ج .

19) اعلم، من، ج .

20) السیان . من، ج .

21) و للآخر النیران، من، ج . - و من الف، ولاحدهما النار .

22) و هما اللذان . من، ج .

23) به الرحمن . من، ج .

24) سورة الرحمن، الآیات 11 - 20 و 21

25) من، الف: ما فی .

26) سورة المائدة، الآیة 64

27) من، الف: بینة .

28) من، ب: الکفر و الایمان .

29) من، ب: المعهود .

30) من، ب: فی نفسه

31) من، ب: منهما

32) سورة الرحمن، الآیة 3 و 4

33) من، ب: اختصاصه

34) سورة الرحمن، الآیة 3

35) سورة الرحمن، الآیة 3

36) من، ب: تعلیم الله .

37) من، ب: یفکر .

38) الصحاح: تاج اللغة، ج 4، ص 1515، دارالعلم للملایین، بیروت، لبنان .

39) من، الف: غافل .

40) من، ب: فاجاب .

41) من، ب: التمیز .

42) من، ب: باقی .

43) من، ب: بالمتنافیین .

44) من، ب: الاضطراب .

45) النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج 1، ص 176، مکتبة العلمیة، بیروت، لبنان .

46) من، ب: المخاصمة .

47) من، ب: فاثبت .

48) من، ب: بالطریق .

49) من، الف: التزامه .

50) من، ب: مما .

51) من، الف: استجاب .

52) سورة الاعراف، الآیة 172

53) من، ب: خالقهم .

54) سورة الاعراف، الآیة 172

55) من، ب: امنائه .

56) من، الف: و نبه .

57) من، ب: مطلق .

58) من، ب: خلقة .

59) من، الف: جنس .

60) سوره بقره، آیه 255

61) سوره بقره، آیه 255

62) من، الف: اللذان .

63) من، الف: الافراد .

64) من، الف: بما یخرج .

65) من، الف: مافی .

66) من، الف: فعاله .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان