آخرین ساخته
حمید نعمتالله،
«رگ خواب» در اکران عید فطر به اکران درآمده است. قبل از هر صحبتی درباره
«رگ خواب» لازم است نگاهی بیندازیم به کارنامه کوتاه اما بسیار پربار
حمید نعمتالله. اولین ساخته وی،
«بوتیک» یک اعلان رسمی بود که با یک فیلمساز حرفهای و خلاق طرف هستیم. شاید بهجز
اصغر فرهادی،
نعمتالله تنها فیلمساز ایرانی است که سبک و سیاق خود را در فیلمسازی دارد و بادانش کامل و تسلط کافی فیلم میسازد.
«بوتیک» اثبات این مدعاست.
بعد از
«بوتیک»، همه منتظر دومین فیلم
نعمتالله بودند که برخلاف کار قبلیاش یک طنز اجتماعی بود.
«بیپولی» اگرچه فضای شادوشنگول تری نسبت به کار قبلی
نعمتالله داشت اما همان فضای کم کاراکتر و لوکیشنهای محدود و لحن انتقادی را دربر داشت. موفقیت
نعمتالله در کسب نظر منتقدین و مخاطبان، با دومین فیلمش وی را به یک فیلمساز جدی در فضای سینمای ایران تبدیل کرد. کار سوم
نعمتالله اما برخلاف دو کار قبلی، فضایی پر کاراکتر و ریتمی تند داشت و دکوپاژهای موفق وی در کارگردانی کاراکترهای متعدد و فضای شلوغ
«آرایش غلیظ»، توانایی
نعمتالله را در کارگردانی فیلمی شلوغ و سرحال نشان داد. موفقیت
نعمتالله در هر سه فیلمش، او را به یکمهره جدی در میان نسل جدید فیلمسازان سینمای ایران تبدیل کرد. همین موفقیتها هم باعث شد تا کنجکاویها پیرامون آخرین فیلم وی یعنی
«رگ خواب» افزایش یابد.
«رگ خواب» که درخشش را در جشنواره فجر سی و پنجم آغاز کرد، حقیقتاً، نهتنها در حد و اندازه کارهای قبلی نعمتالله است که حتی بهتر و پختهتر است. فیلم با نوشتهای شروع میشود که آن را به
داریوش مهرجویی تقدیم میکند. هر بینندهای فکر میکند که این اثر در پی حواشی اخیر و توهینهایی که به اسطوره بینظیر موج نوی سینمای ایران شده، به وی تقدیم گردیده است؛ اما مسیر روایت که پیش میرود چارهای ندارید جز اینکه یاد
«لیلا» شاهکار بیبدیل
مهرجویی که اتفاقاً بهتازگی هم در نماوا بررسیشده است بیافتید. حضو
ر لیلا حاتمی در نقش اول زن، مونولوگ درونی وی، فضای زنانه و تنهایی نقش اول زن در یک جامعه مردسالار لاجرم فضای
«لیلا» را یادآوری میکند.
در نگاه اول،
«رگ خواب» روایت شکست عشقی یک زن است. اگر با این دید فیلم را ببینید، برایتان چیزی جز یک برداشت سطحی از روابط زن و مرد جامعه امروزی نخواهد بود؛ درست مثل
«لیلا» ی
مهرجویی؛ اما
«رگ خواب» حرفی ورای این روابط خالهزنکوار و کلیشهای دارد. روح و تفکری زنانه چنان استادانه در تاروپود
«رگ خواب» تنیده شده است که مانندش را فقط در
«لیلا» دیدهایم؛ اما
«رگ خواب» حتی پا را فراتر میگذارد و ذهن زنانه قهرمانش، مینا
(لیلا حاتمی) را تا تاریکترین و پنهانترین زوایایش به تصویر میکشد. مسلماً، این روح زنانه که در تکتک سکانسهای
«رگ خواب» مستولی است از نویسندگی
معصومه بیات سرچشمه میگیرد، اما این فضاسازی و پرداخت
نعمتالله است که شمارا تا اعماق ذهن مینا میبرد و روند تخریب تدریجی شخصیت و تفکر مینا را به تصویر میکشد.
بار دیگر، این نگاه مردانه دقیق و موشکافانه به دنیای زنانه قهرمان داستان، یادآور «لیلا» و داریوش مهرجویی است؛ اما علیرغم همه ادای دینی که «رگ خواب» به «لیلا» میکند، درنهایت یک اثر مستقل است. در «لیلا» مردان در کنار زنان حضور دارند و کنشهای آنها زنان را به واکنش وامیدارد؛ اما در «رگ خواب» تنها مردی که میبینیم، کامران (کوروش تهامی) است که مینا با همه وجودش دلباخته اوست؛
اما کامران، کنشگر روایت
نعمتالله نیست. کامران باخیانت به مینا و سوءاستفاده از شرایط شکننده روحی وی بعد از جدایی و شرایط سخت زندگیاش و مهمتر از همه تنهاییاش عشق را در دل مینا میکشد؛ اما کامران شخصیت منفی نیست. کامران قسمتی از وجود خود میناست. قسمتی از شخصیت همه زنان جامعه است که مردسالارانه، کور و بیتوجه رشد یافته است و کامران تنها نمود بیرونی این بعد شخصیتی میناست. تنها کنشگر روایت
«رگ خواب» میناست. همه داستان
«رگ خواب» از جایی شروع میشود که مینا برای پدرش نامه مینویسد و شرح اتفاقات بعد از طلاقش را میدهد؛ اما خیلی زود این روایت راوی گونه شکل یک گفتگوی ذهنی را میگیرد و همه اتفاقات و شخصیتها را به ذهن و درون تفکر مینا منتقل میکند. خانهای که مینا در آن زندگی میکند بارزترین نشانه این فضای ذهنی است.
خانهای تاریک و قدیمی، در آستانه فروریختن و ورودی که او را از بقیه ساکنان خانه مجزا میکند. خانهای که درنهایت در طی طوفانی در تهران فرومیریزد و همان زمان است که شخصیت و ذهن مینا هم کاملاً فرومیریزد. راوی داستان
«رگ خواب» مینا و ذهن اوست و در مقابل تنها شخصیت هم میناست؛ باقی کاراکترها هرکدام گوشهای از ذهن و شخصیت مینا هستند که در قالبهای انسانی نمود بیرونی پیداکردهاند. درخشانترین لحظه جایی است نزدیک اواخر فیلم که راوی از شخصیتش جدا میشود و مینا را خطاب قرار میدهد. انگار راجع به شخص سومی صحبت میکند. حتی پدر مینا که تا آخر فیلم او را نمیبینیم هم تأثیری در روایت مینا ندارد. پدر، جامعهای است که با نگاههای تنبیهی اما ساکتش، بار عذاب وجدانی را بر دوش مینا گذاشته است که هنوز با یادآوریاش کودکانه اشک میریزد.
مینا نماد زنی است که یاد نگرفته مستقل باشد و خوشبختی و شادیاش وامدار حضور مردی در زندگیاش است. مینا نماد همه زنانی است که شاد بودن را بلد نیستند و ازدواج و رابطه زناشویی را یاد نگرفتهاند و وجودشان با وابستگی به جنس قوی عجین شده است.
ورود تئودور (بچهگربهای که کامران همراه میآورد) به زندگی مینا، نقطه عطفی است در روایت
نعمتالله. این گربه مینا را بیشازپیش به کامران گره میزند و بار مسئولیتی ناخواسته را بر دوشش قرار میدهد. از طرف دیگر استقلال این موجود در حمایت از خود مقابل وابستگی مینا به کامران، غیرمستقیم مینا را به فکر و واکاوی شرایطش وامیدارد. درنهایت هم با فرار تئودور است که مینا همه زنجیرها را پاره میکند و با حقیقت تلخ و تهوعآور! زندگیاش روبرو میشود. مینا میپذیرد که مستأصل است و میپذیرد بلد نیست بدون کامران یا کامران دیگری چگونه باید زندگی کند، این بار برخلاف گذشته کامران واقعی را میبیند و باور نمیکند که عاشق چنین مردی بوده است.
این فروپاشی درونی که عینیت بیرونی هم مییابد مینا را از نو میسازد. مینا در میانسالی بعد از یک ازدواج ناموفق، بعد از یک شکست عشقی، حالا باید دوباره زندگی را بیاموزد. همهچیزی که مینا را میساخته از بین رفته است و او باید دوباره خود را معنا کند. پدر هم فوت کرده است و او دیگر نیاز ندارد نگران شرمی باشد که شکستهایش در مواجه با پدر برایش به ارمغان میآورد. مینا دیگر حتی در دل جامعهای که او را بار آورده است همجایی ندارد. دنیای مینا ویرانشده است، دنیای زنانهاش بهکل از بین رفته است و او باید دوباره همهچیز را از نو بسازد. کامران و آن قسمتی از شخصیت مینا که او را معنی داده بود در کنار همه ناتوانیهایش در دوست داشتن و دوست داشته شدن، دندان لقی بود که افتاد.
انتقال این مفاهیم در ورای تصاویر ساده هنر فیلمسازی
نعمتالله است که بیننده را انگشتبهدهان میگذارد. نیمه ابتدایی فیلم پر است از کلوزآپهای جسورانهای که به لطف بازی قوی بازیگران اصلی بینظیر از آب درآمدهاند.
لیلا حاتمی و کوروش تهامی در جشنواره فجر
کوروش تهامی در مصاحبهای گفته بود بازیاش در «رگ خواب» بهترین اثر کارنامه بازیگریاش است و راست هم میگوید؛ اما لیلا حاتمی در این فیلم چنان میدرخشد که حتی فروغ نقش کامران را نیز جذب میکند. چنین بازی چالشبرانگیز و پر از تضاد و تناقضی از حاتمی ندیده بودیم؛ حالآنکه کارنامه بازیگری وی پر است از بازیهای زیبا و تأثیرگذار؛ اما نقش مینا در «رگ خواب»، درجهای از توانایی را در خود دارد که شاید خود حاتمی هم نتواند به این زودیها دوباره به آن دست یابد. پختگی بازی حاتمی مسلماً ناشی از کارگردانی خوب حمید نعمتالله است که همکاری قبلیاش با حاتمی هم منجر به سیمرغ بلورین برای وی شد؛ اما متأسفانه در میان داوریهای عجیب جشنواره سی و پنجم و در یک تصمیم عجیب و غیرمعمول، جایزه بهترین بازیگر زن بهطور مشترک به لیلا حاتمی برای «رگ خواب» و مریلا زارعی برای «زیر سقف دودی» اهدا شد. دو فیلمی که هر دودنیای زنانهای دارند، اما این کجا و آن کجا. جالب است که این دو فیلم همزمان همروی اکران رفتهاند و بعد از چندین ماه مجدداً این پرسش مطرح میشود که چرا چنین کجسلیقگی در اهدای جوایز انجام شد؟ انگار مینای «رگ خواب» در دنیای واقعی هم نمیتواند شادی را از آن خود داشته باشد و باید آن را با یک کاراکتر معمولی و کلیشهای و یک بازی سطحی تقسیم کند و صبورانه سکوت کند و لبخند بزند تا همه به آرامش برسند.
Post Views:
2