ماهان شبکه ایرانیان

نقش نخبگان در تحولات اجتماعی از نگاه امام علی(ع)

نخبگان، نقشی برجسته در تحولات اجتماعی دارند و در نهج البلاغه نیز به این نقش اشاره شده است.

چکیده

نخبگان، نقشی برجسته در تحولات اجتماعی دارند و در نهج البلاغه نیز به این نقش اشاره شده است.

نخبگان در نهج البلاغه گروه های مختلف را شامل می شود: انبیای الهی، امامان معصوم، نیکان و صالحان و حتی رهبران کفر و نفاق. نقش پیامبر اسلام(ص) در تحول جامعه عرب از دیدگاه امام علی(ع) و نقش امام معصوم و صالحان در تداوم حرکت اصلاحی پیامبر و عناصر دیگری که از دیدگاه نهج البلاغه در تغییرات اجتماعی ایفای نقش می کنند مانند منافقان و رهبران جاه طلب و خودخواه از مباحث مطرح شده در این نوشتار است. در پایان نیز به نقش آگاهی و جهل مردم در حرکت نخبگان اجتماعی پرداخته شده است.

بیان مسأله

در تحلیل جریاناتی که در طول تاریخ، سرنوشت جوامع بشری را دستخوش دگرگونی کرده اند، نقش عناصر نخبه برجسته می نماید که در جامعه شناسی به عنوان کارگزارانِ تغییر شناخته می شوند. اینان کسانی هستند که از توانایی و قدرت تأثیرگذاری ویژه ای برخوردارند و جهت و آهنگ تحولات را عمیقا تحت تأثیر قرار می دهند. در متون و منابع دینی که مشتمل بر توصیه های جامع الاطرافی برای زندگی فردی و اجتماعی است، می توان به مطالبی دست یافت که در تحلیل پدیده های اجتماعی راهگشاست. با تأمل در نهج البلاغه تحلیل های مبسوطی را در باب تحولات اجتماعی می یابیم که به بررسی عناصر نقش آفرین و تعیین کننده در این تحولات پرداخته اند. بر این اساس، نقش رهبران دینی و نیز بزرگان و نخبگانی که از منزلت ویژه ای در میان مردم برخوردارند یا افراد ذی نفوذی که تواناییهای سیاسی، تبلیغی یا مدیریتی برجسته ای دارند و بر سرنوشت جامعه تأثیر می گذارند، مورد توجه و تحلیل قرار گرفته است که در این نوشتار به بررسی آن ها می پردازیم.

تغییرات اجتماعی و کارگزاران آن

دگرگونی، سنتی همیشگی و فراگیر در جوامع انسانی است. تمام جوامع به طور مستمر تغییراتی را شاهدند که سرنوشت آینده آن ها را بر اساس ویژگی ها و وضعیت موجودشان رقم می زند. در واقع همین دگرگونی هاست که پویایی و تکامل جامعه را میسر می سازند. در این میان، برخی دگرگونی ها جزئی و صوری اند و فقط به بروز تلاطم ها و تغییراتی در تعادل جامعه و ایجاد تعادلی جدید می انجامند؛ و برخی دیگر، تغییراتی اساسی را در ساختار جامعه پدید می آورند که به صورت بنیادین، سازمان و ساختار روابط و منزلت ها را متحول می سازند.

آنچه در این مقال منظور نظر است، نه بسط مفهوم، بلکه تمرکز بر عناصری است که دگرگونی های اجتماعی را پدید می آورند و آن ها را هدایت می کنند. این عناصر تحت عنوان «کارگزاران» شناخته شده اند و چنین تعریف می شوند:

کارگزارانِ تغییر، اشخاص، گروه ها و انجمن هایی هستند که تغییر را وارد می کنند، از آن استقبال می کنند یا با آن به مخالفت برمی خیزند.1

ویژگی مهم کارگزارانِ تغییر، آن است که کنش های تعیین کننده و سرنوشت ساز تاریخی به دست آنان صورت می گیرد. کنش های تاریخی از مبحث تغییرات اجتماعی عبارت اند از: فعالیت هایی که موجب به حرکت درآوردن، تشدید یا کند کردن یا حتی مانع شدن تغییرات سازمان اجتماعی می شوند.2

در واقع کارگزارانِ تغییر با کنش های تاریخی، تاریخ سازی می کنند و جهت، سرعت و کیفیت تغییر و تحول جامعه را تعیین می نمایند.

براساس این تعریف از کارگزارانِ تغییر، گروه های متعددی تحت این عنوان قرار می گیرند که مهم ترین آن ها «نخبگان» (elite) هستند. نخبگان کسانی هستند که به تعبیر پارتو: «دارای خصوصیاتی استثنایی و منحصر به فرد یا دارای استعداد و قابلیت هایی عالی در زمینه کار خود یا در بعضی فعالیت ها می باشند».3 آنان به دلیل نقش، جایگاه و توانایی مخصوصی که دارند، موقعیت برتری نسبت به متوسط اعضای جامعه می یابند و اعضای ممتاز جامعه محسوب می گردند. بنابراین در جریان تحولات جامعه، نقش و اثر این گروه بسیار تعیین کننده است؛ زیرا نه تنها طرح ایده ها و پیشنهادهای جدید، بلکه ترویج و تبلیغ آن نیز با هدایت و حمایت آنان انجام می شود.

نخبگان اشخاص و گروه هایی هستند که درنتیجه قدرتی که به دست می آورند و تأثیری که بر جای می گذارند یا به وسیله تصمیماتی که اتخاذ می کنند یا به وسیله ایده ها، احساسات و هیجاناتی که به وجود می آورند، در کنش تاریخی جامعه ای مؤثر واقع می شوند.4

ملاحظه می شود که گروه نخبه در فرایند تأثیرگذاری خود، هم به طرح ایده و پیشنهاد و تصمیم سازی می پردازند و هم در تبلیغ و ترویج ایده ها نقش ایفا می کنند و الگوهای جدید را ساخته و پرداخته می کنند و هم در مرحله تصمیم گیری و عملی سازی تصمیمات و تحقق الگوهای نو وارد می شوند. در واقع همه این ها بدون برخورداری از توانایی و قدرت فوق العاده میسر نمی گردد.

البته باید در نظر داشت که نخبگان صرفا پدیدآورنده تحولات و تغییرات جدید نیستند، بلکه جلوگیری از تغییرات یا کند کردن مسیر تغییر نیز اقدامی است که از عهده نخبگان برمی آید؛ زیرا چنان که اشاره شد، این کار نیز در تعیین سرنوشت تاریخی جامعه دخیل است و تاریخ سازی کاری بس مشکل و دشوار است که از عهده افراد عادی به صورت انفرادی و جداگانه برنمی آید. نکته مهم دیگری که باید در مورد گروه نخبگان مد نظر داشت، این است که «نخبه بودن» لزوما در جهت مثبت نیست، بلکه ممکن است فردی در جرم و جنایت خاصی برجسته تر از دیگران باشد و در میان جانیان و بزهکاران، سرآمد تلقی گردد.

واژه نخبه در جامعه شناسی شامل چنین افرادی نیز می شود و بار ارزشی ندارد. اعتقاد بنیادین پارتو این است که انسان ها، چه از جهت جسمانی و چه از نظر فکری و اخلاقی، با یکدیگر برابر نیستند. در کل جامعه و در هر یک از قشرها و گروه هایِ آن، برخی کسان از دیگران بااستعدادترند... اصطلاح نخبگان در کاربرد پارتو هیچ گونه دلالت اخلاقی یا افتخارآمیز ندارد. این اصطلاح تنها بر کسانی اطلاق می شود که در هر یک از شاخه های فعالیت بشری بالاترین نمره را به دست آورده باشند.5

بنابراین، نخبگان اجتماعی، اعم از نخبگان سنتی، اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک، توان ویژه و برجسته ای در حفظ یا براندازی نظم موجود یا درانداختن طرح و سازمانی نو دارند و این توانایی ناشی از استعداد، درک و قدرت ویژه و خارق العاده آنان است. البته آن گاه که افراد نخبه حرکتی را آغاز کردند و راه نسبتا هموار گردید، دیگران هم می توانند پشت سر آنان حرکت کنند و نقش نسبتا جزئی تر خود را در حرکت تاریخی جامعه ایفا نمایند. از این روست که برخی صاحب نظران، تاریخ را میدان عمل یا صحنه بازی نخبگان قلمداد کرده، در تحلیل خود از تحولات تاریخی، محور و کانون بحث و استدلال خود را به این گروه اختصاص داده اند. به نظر آنان، تاریخ و تحولات آن را نوابغ به وجود می آورند. تاریخ هر جامعه جلوه گاه شخصیت و نبوغ قهرمانان و نوابغ است و به عبارت دیگر، برخی شخصیت های برجسته جلوه گاه تمام تاریخ یک جامعه اند.

طبق این نظریه (نظریه قهرمانان)، تاریخ را یعنی تحولات و تطورات تاریخ را چه از نظر علمی، و چه از نظر سیاسی یا اقتصادی یا حتی اخلاقی، نوابغ به وجود می آورند.6

نقش نخبگان از منظر نهج البلاغه

با این مقدمه وارد نهج البلاغه می شویم تا با استناد به حکمت های آن، به تحلیل این مسأله از منظر امام علی(ع) بپردازیم. نخبگانی که در نهج البلاغه به عنوان عناصرِ تغییر و تحول جامعه مورد توجه قرار گرفته اند، گروه های مختلفی را شامل می شوند. در برخی خطبه ها، امام علی(ع) مفصلاً نقش برجسته انبیای الهی خصوصا پیامبر اسلام را در تحول و دگرگونی بنیادی جامعه توضیح داده و در مواردی، اثر و نقش حیاتی خود را به عنوان امام و رهبر جامعه تشریح فرموده و در مواردی دیگر، از نقش آفرینان تحولات جامعه تحت عنوان «اخیار و صلحا» یاد کرده اند. از طرف دیگر، در بخش هایی از نهج البلاغه، نقش مهم و حساس منافقان و نیز رهبران شیاد و فرصت طلبی که برای جلب منافع خودشان به اغوای عوام الناس می پردازند و نیز شگردهای آنان در جامعه توضیح داده شده است. توضیحات نهج البلاغه در مورد این گروه ها، فقط به معرفی آنان محدود نمی شود، بلکه فرایند تأثیرگذاری آنان نیز تحلیل می گردد که در ادامه بحث به آن می پردازیم.

الف) پیامبر اسلام(ص)

در چند خطبه نهج البلاغه، نقش پیامبر اسلام در تحول جامعه جاهلی عرب بررسی شده است. در خطبه 198 امام علی(ع) ویژگی های جامعه جاهلی را به طور مبسوط تشریح کرده و تأثیر پیامبر اکرم(ص) را در دگرگونی آن، نمایان ساخته است. طبق بیانات ایشان، قبل از بعثتِ پیامبر، جامعه در حال نابودی و فروپاشی، اعضای آن دچار سرخوردگی و ناامیدی و نظام آن، نابسامان بود:

اَزِفَ مِنْهَا قِیَادٌ، فِی انْقِطَاعٍ مِنْ مُدَّتِهَا وَاقْتِرَابٍ مِنْ اَشْرَاطِهَا وَ تَصَرُّمٍ مِنْ اَهْلِهَا وَانْفِصَامٍ مِنْ حَلْقَتِهَا وَ انْتِشَارٍ مِنْ سَبَبِهَا وَ عَفَاءٍ مِنْ اَعْلامِهَا وَ تَکَشُّفٍ مِنْ عَوْرَاتِهَا وَ قِصَرٍ مِنْ طُولِهَا.7

دنیا آماده نیستی و نابودی، زمانش در شرف پایان، نشانه های نابودی آن آشکار، موجودات در آستانه مرگ، حلقه زندگیِ آن شکسته و اسباب حیات درهم ریخته، پرچم های دنیا پوسیده و پرده هایش دریده، و عمرها به کوتاهی رسیده بود.

بر اساس این عبارات، حوزه عمل پیامبر اسلام یک جامعه رو به زوال است که از نظر نظام اجتماعی سامان درستی ندارد و مردم از رضایت و رفاه کافی حتی به نسبت زمان برخوردار نیستند. اعضای این جامعه مردمی فقیر، ناآگاه و ناراضی اند که نه نسبت به هم اعتماد دارند و نه به آینده خود امید. بعثت و انقلاب پیامبر، افراد و نیز سامان جامعه را دگرگون می کند. پیامبر با ابلاغ رسالت الهی و هدایت مردم، جامعه را متحول می سازد و به کرامت و سربلندی می رساند. در ادامه همان مطلب آمده است:

جَعَلَهُ اللُّهُ بَلاَغا لِرِسَالَتِهِ وَ کَرَامَةً لاُمَتِّهِ وَ رَبِیعا لأهْلِ زَمانِهِ8

خداوند پیامبر را ابلاغ کننده رسالت، موجب ارجمندی امت و بهاری برای مردم زمانش قرار داد.

در جای دیگر، امام(ع) بی هنجاری جامعه جاهلی را عامل رکود و فلاکت آن و پیامبر اسلام(ص) را عامل هدایت و راهنمایی مردم معرفی می کند که با ارائه خط مشی های اجتماعی، موجب بسامانی جامعه و تکامل و رشد مردم می گردد:

اَرْسَلَهُ و اَعْلاَمُ الْهُدَی دَارِسَةٌ وَ مَنَاهِجُ الدِّینِ طَامِسَةٌ، فَصَدَعَ بِالْحَقِّ وَ نَصَح لِلْخَلْقِ وَ هَدی إلَی الرُّشْدِ وَ اَمَرَ بِالْقَصْدِ.9

خداوند پیامبر اکرم(ص) را در حالی فرستاد که نشانه های هدایت از یاد رفته، و راه های دین ویران شده بود. او حق را آشکار کرد و مردم را نصیحت فرمود و همه را به رستگاری هدایت نمود و به میانه روی فرمان داد.

چنان که ملاحظه می شود، تأثیرگذاری پیامبر اسلام در جامعه جاهلی حجاز از دو طریق عمده است:

1. فرهنگ سازی و ارائه الگوهای دینی که از آیات و بینات الهی گرفته شده است؛

2. رهبری و هدایت مردم و اجرای احکامی که موجب رشد و تکامل جامعه می گردد.

طبیعتا پیامبر اولوالعزم که صاحب کتاب و شریعت جدید است، راه و روش جدیدی به جامعه ارائه می دهد که همانا دین الهی است و از این طریق، سردرگمی و بی هنجاری جاری در جامعه را اصلاح می نماید. البته نقش وی به همین مقدار محدود نمی گردد، بلکه این فرایند با عملی ساختن دستورهای دینی در عرصه اجرایی تکمیل می شود و در فاصله ای کمتر از دو دهه، جامعه به صورت بنیادی، یعنی نه تنها در سطوح ظاهری و رفتاری، بلکه در روابط ساختی نیز متحول می شود. در واقع رهبری پیامبر عملاً با تربیت اعضای جامعه و هدایت آن ها از طریق ارائه راه ها و روش های نو همراه است؛ ولی علاوه بر ارائه نظام تربیتی و دینی جدید، هماهنگ سازی نیروها و هدایت آن ها در جهتِ واحد، موجب به بار نشستن و ثمر دادن این فرهنگ و آیین نوبنیاد در صحنه اجتماعی است. در نهج البلاغه، این نکته و نقش محوری پیامبر اسلام چنین توضیح داده شده است:

وَ اَهْلُ الاَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ اَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقٌ مُتَشَتِّتَةٌ،... فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ اَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ.10

در روزگاری (پیامبر را به نبوت برانگیخت) که مردم روی زمین دارای مذاهب پراکنده، خواسته های گوناگون و روش های متفاوت بودند... پس خدای سبحان مردم را به وسیله او از گمراهی به رستگاری هدایت کرد و از جهالت رهایی بخشید.

ب) امام(ع)

نقش امام در جامعه همانا تداوم حرکت اصلاحی پیامبر(ص) است. بنابراین اگر به طور کلی هدایت فکری و عملی جامعه به سمت رشد و کمال را هدف تلاش پیامبر بدانیم، امام نیز همین نقش را ایفا می کند؛ با این تفاوت که امام دین جدیدی عرضه نمی کند، بلکه به ترویج و تحکیم مبانی شریعت پیامبر می پردازد و به اصطلاح، نه مبشر، که مروج نظام جدید در جامعه است.

از آن جا که فراز و نشیب های جامعه همواره استعداد فروپاشی یک نظام و شکست یک حرکت را دارند، حفظ دستاوردها و نتایج یک حرکت تاریخی، محتاج قیام و تلاش فداکارانه کسانی است که از عهده چنین مهمی برمی آیند. امیر مؤمنان(ع) در تحلیل پذیرش خلافت، نیاز جامعه و ضرورت چنین قیامی را دلیل آن معرفی می نمایند:

فَخَشِیتُ اِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْاِسْلامَ وَ اَهْلَهُ أَنْ أَرَی فِیهِ ثَلْما اَوْهَدْما.11

ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنه ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم.

ملاحظه می شود که از منظر امام، حضور یک رهبر آگاه و شایسته در چنین اوضاعی می تواند سرنوشت جامعه را دگرگون کند و مسیر حرکت آن را تغییر دهد. به عبارت دیگر، با حضور یک انسان بزرگ و توانا امکان بسیج و هدایت نیروهای اجتماعی و حفظ دستاوردها و دفع خطرها فراهم می گردد و جامعه در پرتو حرکت او از شناخت و آگاهی لازم برای تداوم حرکت اصلاحی بهره مند خواهد شد:

فَنَهْضَتُ فِی تِلْکَ الاَحْدَاثِ، حَتَّی زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَاطمَأَنَّ الدِّینُ وَتَنَهْنَهَ.12

پس در میان آن آشوب و غوغا به پا خاستم تا باطل از میان رفت و دین استقرار یافته.

گواه و موید این تحلیل، همانا تاریخ صدر اسلام است. با مراجعه به وقایع قبل از خلافت امیر مؤمنان(ع) ملاحظه می کنیم که بسیاری از آموزه ها و تعالیم پیامبر اکرم در جامعه کمرنگ شده و به ضعف گراییده بود. اما نهضت جدیدی که با حکومت امام آغاز شد، روحی تازه در کالبد جامعه دمید که احیای مجدد آن تعالیم و اصول در فرهنگ و تاریخ جامعه اسلامی را درپی داشت.

ج) نیکان و صالحان

به منظور حفظ و استمرار آثار اصلاحی رهبران دینی، نیکان و صالحانی در جامعه نقش آفرینی می کنند که تداوم بخش حرکت های اصلاحی آنان در طول تاریخ اند. اینان اگرچه مکتب جدیدی ارائه نمی دهند و صرفا به ترویج و دفاع از دستاوردهای اجتماعی رهبران بزرگ می پردازند، اما نقشی تعیین کننده در تحولات اجتماعی ایفا می کنند. در واقع، حضور و تلاش و فعالیت آنان برای جامعه سرنوشت ساز است. بنابراین، عملکرد آنان ویژگی کنش های اجتماعی تاریخی را دارد و با این ملاک، آنان در زمره کارگزارانِ تغییرات اجتماعی به حساب می آیند.

امام علی(ع) با اشاره به نقش تعیین کننده چنین افرادی، فقدان یا حداقل ندرت امثال آنان را در میان اطرافیان خود با افسوس گوشزد می کند و آثار وجودی آنان را در صورت حضور، چنین بیان می نماید:

اَیْنَ الْقَوْمُ الَّذِینَ دُعُوا اِلَی الاِسْلاَمَ فَقَبِلُوهُ، وَقَرَؤوُا الْقُرآنَ فَأَحْکَمُوهُ وَ هُیِّجُوا اِلَی الْجَهَادِ فَوَلَهُوا وَلَهَ اللِّقَاحِ اِلَی اَوْلادِهَا، وَ سَلَبُوا اَلسُّیُوفَ اَغْمَادَهَا، وَأَخَذُوا بِأطرَافِ الاَرْضِ زَحْفا زَحْفا، وَصَفّا صَفّا.13

کجا هستند مردمی که به اسلام دعوت شدند و پذیرفتند؛ قرآن تلاوت کردند و معانی آیات را شناختند؛ به سوی جهاد برانگیخته شدند و چونان شیری که به سوی بچه خود روی می آورد شیفته جهاد گردیدند؛ شمشیرها از نیام برآوردند و گرداگرد زمین را گروه گروه و صف به صف احاطه کردند.

در عبارت دیگری، امام(ع) فقدان چنین افرادی را موجب انحطاط و فساد جامعه دانسته و بر نقش تعیین کننده آنان در مسیر تاریخی تأکید کرده اند:

اَیْنَ اَخْیَارُکُمْ وَ صُلَحَاءُکُمْ وَ اَیْنَ أَحْرَارُکُمْ وَسُمَحَاؤُکُمْ... ظَهَرَ الْفَسَادُ فَلاَمُنْکِرٌ مُغَیِّرٌ وَلا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ.14

کجایند خوبان و صالحان شما؟ کجایند آزادمردان و سخاوتمندان شما؟... فساد آشکار شد؛ امّا نه کسی باقی مانده که کار زشت را دگرگون کند و نه کسی که از نافرمانی و معصیت باز دارد.

در این گفتار، امام(ع) حضور چنین کسانی را مانع فروپاشی و زوال جامعه تلقی می فرمایند. از منظر ایشان، چنانچه در جامعه اخیار و صالحانی توانمند حضور داشته باشند و با توانایی، صداقت، سلامت نفس و تعهد و بینش روشن از بروز انحرافات و فسادها جلوگیری کنند، سلامت و قوت جامعه تضمین می شود. در عوض، اگر جامعه از نعمت وجود چنین نخبگان صالح و سالمی برخوردار نباشد، یا احیانا زمینه یا انگیزه کافی برای ایفای نقش آنان فراهم نگردد، عوامل فسادآفرین و انحطاط آور بدون مانع جدی، زمینه های فروپاشی ارکان فرهنگی جامعه را پدید خواهند آورد.

* * *

چنان که قبلاً اشاره شد، در تغییرات اجتماعی عناصر دیگری نیز نقش ایفا می کنند که از نظر جهت گیری در مقابلِ موارد قبل قرار می گیرند. اینان افراد و گروه های توانمندی هستند که با بهره گیری از شرایط جامعه و سوء استفاده از ناآگاهی عمومی یا خلأهای موجود، در جهت کسب قدرت و جلب منافع خویش می کوشند. اینان در حقیقت سرمایه های مادی و معنوی جامعه را به نفع خویش مصادره می کنند و با زیرکی از داشته های عمومی به نفع مصالح خویش بهره می گیرند.

در نهج البلاغه حداقل می توانیم دو نمونه از چنین گروه هایی را ملاحظه کنیم که در ادامه، تحت عنوان «منافقان» و «رهبران جاه طلب و خودخواه» توضیحی مختصر درباره نقش و کارکردهای آنان ارائه می دهیم.

الف) منافقان

منافقان کسانی هستند که اعتقاد قلبی و عملکردشان با هم متفاوت است. این گروه که در فرهنگ و تاریخ جامعه اسلامی جایگاهی ویژه دارند، همواره نقشی بسیار حساس ایفا کرده و خطر آنان در مقاطع مختلف از طرف رهبران و بزرگان دینی گوشزد شده است. امام علی(ع) که از ابتدای بعثت پیامبر نسبت به نقش این گروه آگاهی داشت و در دوران خویش هم از این ناحیه احساس خطر می کرد، خطر آنان را متذکر می شود و در جمله ای کوتاه و زیبا نقش آنان را توضیح می دهد:

اُحَذِّرُکُمْ اَهْلَ النِّفَاقِ، فَاِنَّهُمْ الضَّالُونَ اَلْمُضِّلُونَ، وَالزَّالُّون الْمُزِلُّونَ، یَتَلْوّنُونَ اَلْوَانا وَ یَفْتَنُونَ افْتِنَانا.15

ای بندگان خدا! شما را از منافقان بر حذر می دارم؛ زیرا آن ها گمراه و گمراه کننده و خطاکار و به خطاکاری تشویق کننده اند، به رنگ های مختلف ظاهر می شوند و از ترفندهای گوناگون [برای فتنه انگیزی] بهره می گیرند.

اینان با بازی در نقش های مختلف، در میان مردم خصوصا افراد مؤثر نفوذ می کنند و با تحریک آنان در جهت جلب منافع خویش می کوشند. ظاهر آرام و آراسته آنان مانع از آن می گردد که هویت واقعی و پلیدشان شناخته شود و درنتیجه، چه بسا نقشه های آنان کارگر می افتد و دیگران ناآگاهانه ابزار اجرای خواسته های آنان می شوند و جامعه دچار فتنه ای می گردد که ضررش برای عموم است و سود و منفعتش فقط به پدیدآورندگانش می رسد؛ که همان منافقان هستند.16

در عبارت دیگری از نهج البلاغه، خط مشی منافقان در عرصه سیاسی چنین توضیح داده شده است:

فَتَقَرَّبُوا اِلَی أَئِمَةِ الضَّلالَةِ وَ الدُّعَاةِ اِلَی النَّارِ بِالزُّورِ وَ البُهْتَانِ، فَوَلَّوْهُمْ اَلاَعْمَالَ وَجَعَلُوهُمْ حُکَّاما عَلَی رِقَابِ النَّاسِ، فَاَکَلُوا بِهِمُ الدُّنْیَا.17

آنان با دروغ و تهمت به پیشوایان گمراهی و دعوت کنندگان به آتش نزدیک شدند، پس به آنان ولایت و حکومت بخشیدند و بر گردن مردم سوار گردیدند و به وسیله آن ها به دنیا رسیدند.

منافقان از دروغ و تهمت و تخریب شخصیت دیگران ابایی ندارند و از این طریق درصدد جلب منفعت خویش بر می آیند. حال چنانچه شرایط برای تهمت و افترا آماده و اعتماد متقابل و آگاهی عمومی کم باشد، زمینه برای ایفای نقش منافقان بسیار مناسب خواهد بود و درنتیجه، به سادگی روابط اجتماعی مخدوش خواهد شد؛ اعتماد عمومی از بین خواهد رفت؛ و کسانی که آتش فتنه را روشن کرده اند، نهایت بهره برداری را از آن خواهند نمود.

ب) رهبران جاه طلب و خودخواه

گروه دیگری که از نظر امام علی(ع) نقشی ویژه در انحطاط و تنزل جامعه دارند و تحت عنوان «سادات و اکابر» از آنان یاد شده است، رهبران جاه طلبی هستند که به تعبیر امام، با عصبیت و غرورِ خود، اسباب فتنه و اختلاف را در جامعه فراهم می آورند و برای منافع خویش مردم را به زحمت می اندازند و جامعه را دچار نابسامانی و آشوب می کنند. این گروه، که از نظر منزلت اجتماعی از پایگاه و نفوذ قابل توجهی برخوردارند، از موقعیت خود سوء استفاده می کنند و بدون اولویت بخشیدن و یا حتی ملاحظه مصالح جمعی، برای نائل شدن به آرزوهای سطحی و دنیوی خویش به هرکاری دست می زنند. این جاست که امام علی(ع) مردم را زنهار می دهد که از تبعیت آنان بپرهیزند و با تأمل در مصالح خود، ابزار دست آنان نشوند:

اَلاَ فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِکُمْ وَ کُبَرَائِکُمْ الَّذِینَ تَکبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ وَتَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ... فَاِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ الْعَصَبِیَّةِ وَ دَعَائِمُ أَرِکَانِ الْفِتْنَةِ.18

آگاه باشید! زنهار زنهار از پیروی و فرمانبرداری سران و بزرگانتان؛ آنان که به اصل و حسب خود می نازند، و خود را بالاتر از آنچه هستند می پندارند... آنان شالوده تعصب جاهلی و ستون های فتنه هستند.

این گروه از نخبگان اجتماعی، توانایی و برتری خود را نه در جهت اهداف و مصالح جامعه، بلکه در جهت مخالف به کار می گیرند و چون از طرفی، فقط به منفعت خود فکر می کنند و از طرف دیگر، نسبت به اطرافیان خود از نبوغ یا نفوذ بیشتری برخوردارند، آنان را هم با خود همراه می سازند. گروه اخیر به دلیل انفعال و ضعفی که در شناخت یا تصمیم گیری دارند، ناخواسته وسیله تأمین منافع دیگران می شوند و منافع واقعی و پایدار خود را فدای خواست های دیگران می کنند.

بخشی از این نخبگانِ خودخواه و جاه طلب، توانایی و استعداد خود را در زمینه رهبری فکریِ دیگران به کار می گیرند و موجب گمراهی آنان می شوند. در نهج البلاغه از این گروه به عنوان شماری از مبغوض ترین خلایق نزد خداوند یاد شده و آثار زیانبار آنان در عرصه اجتماعی و فکری مورد توجه قرار گرفته است:

فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنْ اِفْتَتَنَ بِهِ، ضَالٌّ عَنْ هَدْیِ مَنْ کَانَ قَبْلَهُ، مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَی بِهِ فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ، حَمّالُ خَطَایَا غَیْرِهِ، رَهْنٌ بِخَطِیئَتِهِ.19

مردم را گمراه کرده، به فتنه انگیزی می کشاند، راه رستگاری گذشتگان را گم کرده و طرفداران خود و آیندگان را گمراه ساخته است، بار گناه دیگران را بر دوش کشیده و گرفتار زشتی های خود نیز می باشد.

این گروه با نفوذی که در اذهان و افکار عمومی دارند، جهت گیری فکری و حرکات اجتماعی مردم را تحت تأثیر قرار می دهند و در نهایت، نقشی تعیین کننده و مخرب در مسیر کلی جامعه ایفا می کنند.

خاتمه: نقش آگاهی و جهل مردم در حرکت نخبگان اجتماعی

پس از بحث از نقش نخبگان در تغییر و تحولات جامعه، به نقش آگاهی یا جهل عمومی در میزان تأثیر آنان در جامعه اشاره خواهیم کرد. در واقع، در جریان تغییرات اجتماعی، میزان آگاهی و قدرت تحلیل مردم بسیار مهم است. آگاهی عمومی موجب می شود مردم بتوانند ابعاد گوناگون قضایا را بشناسند و به تناسب ویژگی های آن ها موضع درستی اتخاذ کنند. در مقابل، جهل و بی اطلاعی سبب می شود مواضع حساب شده بر اعضای جامعه تحمیل گردد و سرنوشت مردم دستخوش تحولات ناخواسته و نامطلوب گردد. وقتی جامعه ای بتواند مصالح خویش را به خوبی بشناسد و مسیر درست را به خوبی انتخاب کند و عناصر دلسوز و خدوم را از افراد سودجو و فریب کار تشخیص دهد، رو به پیشرفت خواهد گذشت و دچار حوادث ناخوشایند نخواهد شد. اما چنان که دچار ضعف اطلاعاتی باشند و هرکس سر در گریبان خود داشته و کاری به جریانات اجتماعی نداشته باشد و به اصطلاح آگاه به زمان نباشد، خطرهای اجتماعی و فکری ای که جامعه را تهدید می کنند، با مقاومتی جدی روبه رو نخواهند شد. در چنین شرایطی زمینه برای سوء استفاده سودجویان فرصت طلب مناسب می شود و عناصر مفید برای جامعه به خوبی شناخته نمی شوند و نخبگان صالح که اهل دسیسه و دغل کاری نیستند، تنها و بی یاور می مانند و از وجود آن ها برای رشد و تعالی جامعه استفاده کافی نخواهد شد. چنان که در تاریخ صدر اسلام می بینیم، رهبر بزرگ و بی نظیری همچون علی بن ابیطالب(ع) به سبب ناآگاهی و غفلت مردم چگونه محدود می شود و تلاشش برای اصلاح جامعه ناکام می ماند. از این روست که ایشان بر اهمیت و ضرورت آگاهی و شناخت اجتماعی تأکید می ورزند و مردم را به دقت در رفتارهای خود و سنجش دقیق حرکت های اجتماعی فرا می خوانند تا ناخواسته در مسیری که به انحطاط جامعه و گمراهی خودشان می انجامد، قرار نگیرند:

فَاِنَّ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمٍ کَالسَائِرِ عَلَی غَیْرِطَرِیقٍ، فَلایَزِیَدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِیقِ الوَاضِحِ اِلاّ بُعْدا مِنْ حَاجَتِه، وَالْعَامِلُ بِالعِلْمِ کَالسَائِرِ عَلَی الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ، فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ: أَسَائِرٌ هَوَاَمْ رَاجِعٌ.20

عمل کننده بدون آگاهی چون رونده ای است که به بیراهه می رود؛ پس هرچه شتاب کند، از هدفش دورتر می ماند. و عمل کننده از روی آگاهی، چون رونده ای بر راه راست است؛ پس بیننده باید به درستی بنگرد آیا رونده راه مستقیم است یا واپس گرا.

پی نوشت ها:

1. همان، تغییرات اجتماعی، ترجمه منصور وثوقی (چاپ سوم، تهران: نشر نی، 1370) ص30.

2. همان، ص31.

3. همان، ص146.

4. همان، ص153.

5. لوئیس کوزر، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی (چاپ ششم، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، 1376) ص523.

6. مرتضی مطهری، جامعه و تاریخ: مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (تهران: انتشارات صدرا) ص475.

7. نهج البلاغه، خطبه 198، ص416 (در ارجاعات نهج البلاغه، از ترجمه روان و دقیق مرحوم آقای محمد دشتی با اندکی تصرف با این مشخصات کتاب شناختی بهره گرفته شده است: چاپ اول، انتشارات آل طه، زمستان 1379).

8. همان.

9. همان، خطبه 195، ص408.

0. همان، خطبه 1، ص238.

-1. همان، نامه 62، ص600.

11. همان.

12. همان، خطبه 121، ص230.

13. همان، خطبه 129، ص246.

14. همان، خطبه 194، ص408.

15. ر.ک: همان، خطبه 210، ص432.

16. همان، ص384.

17. همان، خطبه 192، ص60.

18. همان، خطبه 17، ص284.

19. همان، خطبه154.



1 عضو هیأت علمی جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان