ماهان شبکه ایرانیان

احیای ارزشهای اسلامی در عصر حاکمیت حضرت علی(ع)

پیش از ورود به بحث، لازم است اجمالا واژه «سیاست » تعریف شود:

استراتژی سیاسی حضرت امیر(ع)

پیش از ورود به بحث، لازم است اجمالا واژه «سیاست » تعریف شود:

کلمه «سیاست » به معنای تادیب، تربیت و سرپرستی امور است. سائس یعنی مؤدب، مربی و اداره کننده. علی(ع) در وصف پیامبر(ص) می فرماید: «ثم فوض الی النبی 6 امر الدین و الامة لیسوس عباده »; خدا امور دین و امت را به پیامبر واگذارد تا بندگانش را تربیت کند. (1)

مؤلف فقه سیاسی اسلام در تعریف سیاست می نویسد: «السیاسة استصلاح الخلق بارشادهم الی الطریق المنجی فی العاجل و الآجل »; سیاست، اصلاح مردم به شکل راهنمایی آنان به راهی است که موجب رستگاری شان در دنیا و آخرت گردد. (2)

در کتاب اقرب الموارد، چنین آمده است: «السیاسة المدنیة تدبیر المعاش مع العموم علی سنن العدل و الاستقامة »; سیاست عبارت از اداره زندگی مردم بر اساس قسط و عدل است.

بنابراین، «سیاست » یعنی زعامت و رهبری جامعه به گونه ای که سعادت دنیا و آخرت مردم تامین گردد. از اینروست که می گوییم ائمه: بزرگترین سیاستمداران عصر خود بودند. در زیارت جامعه کبیره، امام هادی(ع) در وصف اهل بیت(ع) می فرماید: «و قادة الامم واولیاء النعم... و ساسة العباد و ارکان البلاد.»

اما از آنجا که این امانت الهی (حکومت) غالبا در دست اهل دنیا بوده، واژه «سیاست » نیز معنای خاصی پیدا کرده است، به شکلی که آن را قرین مکر و فریب می شماریم. این مطلب نیز در جای خود روشن است که سیاست رهبران در اداره جامعه تابع عقیده آنها می باشد و اهداف و انگیزه افراد از حکومت، تعیین کننده خط مشی سیاسی آنهاست.

علی بن ابی طالب(ع) در نخستین روز حکومت خود، به صراحت و روشنی، سیاست خود را چنین بیان نمودند: «انگیزه من از حکومت احیای دین و برقراری قسط و عدل در جامعه می باشد و روش من همان سیره رسول اکرم(ص) خواهد بود و در این امر با احدی مداهنه و مماشات نمی کنم. به خدا قسم، من در مورد دینم سازش و مماشات نخواهم کرد و اگر من از دید شما غایب گردم چه کسی به روش رسول خدا(ص) در میان شما رفتار خواهد کرد؟» (3)

برقراری عدالت در زمینه های گوناگون اقتصادی و اجتماعی نیزاز اهداف مهم آن حضرت به شمار می رفت. دراین باره، می فرماید: «قد الزم نفسه العدل، فکان اول عدله نفی الهوی عن نفسه. یصف الحق و یعمل به »; خود را ملزم به عدالت نموده و نخستین مرحله عدالت این است که خواستهای دل را بیرون راند، حق بگوید و بدان عمل کند. (4)

اما اعمال این سیاست، در جامعه ای که مدتها در دست اهل دنیا بوده، کار آسانی نیست; زیرا جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) به شدت از سیره آن حضرت منحرف شده بود. به طور طبیعی، هدایت هر جامعه ای به مسیر صحیح و اصلاح انحرافات، منافع عده ای را به خطر می اندازد، جامعه آن روز نیز در عصر علی(ع) از این امر مستثنی نبود. حضرت، جامعه خود را به خوبی می شناخت و از خطر این گروهها آگاه بود.

بدین دلیل، هنگامی که مهاجر و انصار و عده ای دیگر از مسلمانان بر در خانه آن حضرت جمع شده بودند، فرمودند: «مرا رها کنید و به دنبال دیگری بروید. در آینده، با وضعی مواجه می شویم که ابعاد و چهره های گوناگونی دارد که قلبها و عقلهای شما نمی تواند در مقابل آنها پایداری کند و ثابت بماند.» (5)

اما از زمانی که آن حضرت حاکمیت را پذیرفت با قدرت و صلابت، در جهت اصلاح امت و نظام اسلامی تلاش کرد و چنان که در توصیف مؤمن می فرماید:

«المؤمن نفسه اصلب من الصلد»;

مؤمن روحش از سنگ خارا سخت تر ومحکمتراست، (6) خود به عنوان یعسوب المؤمنین، در اجرای احکام الهی و برقراری عدالت کوچکترین سستی به خرج نداد.

حاکمیت ارزشهای اسلامی

«الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوة و آتوا الزکوة و امرو ا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبة الامور»(حج: 41)

«مؤمنان کسانی اند که هرگاه قدرتی در زمین کسب نمایند، نماز را به پا می دارند و زکات می دهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنندوپایان اموربرای خداست.»

هر حرکت اجتماعی پس از رسیدن به حکومت و کسب قدرت، به طور طبیعی، برای حاکمیت بخشیدن به معیارها و ارزشهای خود و برقرار ساختن آنها، باید سیاستگزاری مناسبی داشته باشد; زیرا در واقع هدف اصلی از مبارزات و انقلابها تغییر و دگرگونی اساسی در فرهنگ حاکم و سیاستگزاری درجهت اجرای برنامه های لازم برای رسیدن به این هدف می باشد. مولی الموحدین، علی بن ابی طالب(ع)، پیش از هر اقدامی، درصدد احیای دین وارزشهای معنوی درحوزه اسلامی برآمد، همان گونه که خدای متعال وظیفه مؤمنان به قدرت رسیده را بیان می فرماید: مؤمنان کسانی هستند که اگر به حکومت برسند نماز را، که مهمترین و شاخص ترین عبادات است، برپا می دارند و گرفتن زکات و تامین زندگی فقرا را،به عنوان مهمترین برنامه مالی و اقتصادی و امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان بهترین برنامه اصلاح جامعه، انجام می دهند.

علی(ع) برای تحقق این سیاست به دو صورت اقدام نمود:

الف - تقویت جریانهای مثبت و سازنده

زمینه سازی، تقویت و تحرک برای جریانها، سازمانها و گروههایی که در جهت مثبت و خیر می باشند یکی از سیاستهای مهم در حکومت حضرت علی(ع) بود; زیرا لازمه حاکمیت و گسترش معروف وجود زمینه های مساعد است. بنابراین، آن حضرت(ع) به طور مستمر، از لحاظ مادی و اداری این موضوع را مورد توجه قرار می داد و به عنوان یک سیاست ثابت، در کلیه برنامه ریزیها آن را در نظر داشت.

از سوی دیگر، آن حضرت(ع) بر عملکرد دستگاهها و مدیران و به کارگیری خدمتگزاران لایق در امور حساس و کلیدی در جهت تقویت و گسترش ارزشهای دینی و کارهای نیک نظارت داشت.

ب - مبارزه مستمر با جریانهای انحرافی

در هر حرکت اجتماعی، عده ای با روند اصلاح امور مخالف اند. این گروهها، اگر در نظام اسلامی به شکل منطقی با مسائل مخالفت نمایند حکومت آنها را تحمل خواهد کرد و آنها می توانند به زندگی عادی خود مشغول باشند. اما اگر بخواهند عناد بورزند و در مقابل حرکتها و اقدامات نظام بایستند قطعا باید با آنها برخورد مناسبی صورت گیرد. در غیراین صورت، به تدریج با تبلیغات و نفو ذ در ارکان حکومت، مشکلات متعددی را ایجاد خواهند کرد.

اصل مبارزه مستمر با منحرفان

تصفیه دستگاه حکومت از افراد و گروههای معارض، از اساسی ترین اصول نظام اسلامی است. از این گروه خطرناکتر منافقان هستند که اگر برخورد قاطعی با آنها صورت نگیرد نظام اسلامی را از درون دچار فساد می نمایند. علی(ع) در این مورد نیز با قاطعیت و صلابت تمام، با عناصر مخرب برخورد کرد و جنگهای آن حضرت با گروههای سه گانه (ناکثین، قاسطین، مارقین) به همین دلیل بود.

اقدامات اصلاحی حضرت علی(ع)

از آنجا که جامعه دینی قریب 25 سال در مسیر انحراف از سیره رسول اکرم(ص) حرکت کرده بود، در درون خود معضلاتی فکری و سیاسی داشت و لازم بود که حضرت علی(ع) پیش از هر اقدامی، در جهت گسترش حوزه اسلامی به اصلاحات داخلی بپردازد. مهمترین محورها در این زمینه عبارت بود از:

1- اصلاح نظام فکری و فرهنگ عمومی;

2- اصلاح مدیریت و دستگاه اجرایی.

آن حضرت(ع) برای رسیدن به مقصود و ایجاد یک جامعه نمونه اسلامی، در این محورها فعالیت خود را آغاز کرد و در مدتی کمتر از پنج سال، توانست انحرافاتی که در جامعه دینی پدید آمده بود تا حد زیادی اصلاح و با عوامل مخرب برخورد کند. ایشان، خود می فرمایند: «ما امروزه با برادران دینی خود بر سر انحرافات، کجرویها، شبهات وتاویلات باطلی که دامنگیرشان شده، در حال جنگ هستیم.» (7)

الف - اصلاح نظام فکری و فرهنگ عمومی

اصولا رفتار افراد به مقدار قابل توجهی، تابع اعتقادات آنهاست و بدین ترتیب، برای آنکه رفتار شایسته ای از آنها ظاهر شود اصلاح نظام اعتقادی آنان ضروری است. اگر قرار است که انسانها مؤدب باشند، اعمال خلاف انجام ندهند و در جامعه، عفیف زندگی کنند باید آنان را به این اصول معتقد ساخت. امام علی(ع) برای اینکه چنین جامعه ای به وجود آورد، لازم دید که ارزشهای اسلامی را قولا و عملا ترویج نماید.

چنان که اشاره شد، در عصر خلفای پیش از آن حضرت، بخصوص در زمان عثمان، بسیاری از ارزشهای دینی به فراموشی سپرده شد، تعصبهای قومی احیا گردید و مساوات اسلامی در روابط اجتماعی از بین رفت و ظلم و فساد به جای آن حاکم گشت. آنچه در زمان رسول اکرم(ص) ملاک ارزش بود تقوای الهی و فداکاری در راه خدا بود. نه عرب بر عجم برتری داشت و نه عجم بر عرب; اما خلیفه دوم این معیارها را به درستی رعایت نکرد و این مطلب در زمان عثمان، به اوج خود رسید. در این باره، سخن معاویه بسیار گویاست. وی به عاملین خود نوشت: «با عجمها و غلامانی که تسلیم می شوند به روش عمر بن خطاب عمل کن که خواری و ذلتشان در این است.» (8)

مهمترین انحراف دینی از بین رفتن بینش دینی و دنیاگرایی مردم بود. علی(ع) پیش از هر کاری مصمم بود که ارزشهای زمان پیامبر(ص) را زنده کند. سخنرانیهای عمیق آن حضرت و نامه هایی که به فرمانداران خود نوشت در این مورد بسیار حایز اهمیت است. به «مصقلة بن هبیره سیبانی » فرماندار «اردیشر»، در یکی از شهرهای فارس، نوشت:

« درباره تو به من گزارشی رسیده که اگر درست باشد و این کار را انجام داده باشی پروردگارت را به خشم آورده و بر امامت عصیان کرده ای. گزارش رسیده که غنایم مربوط به مسلمانان را، که به وسیله اسلحه و اسبهایشان به دست آمده و در این راه خونهایشان ریخته شده است، در بین افرادی از بادیه نشینان قبیله ات، که خود برگزیده ای، تقسیم می کنی. سوگند به کسی که دانه ها را در زیر خاک شکافت و روح انسانی را آفرید، اگر این گزارش درست باشد تو در نزد من خوار شده ای و ارزش و مقدارت کم خواهد بود. آگاه باش که حق مسلمانانی که نزد من یا تو هستند در تقسیم این اموال مساوی است. باید همه آنها به نزد من آیند و سهمیه خود را از من بگیرند.» (9)

حضرت علی(ع) برای از بین بردن تعصبهای قومی و برقراری مساوات اسلامی تلاش فراوان کرد; برخورد قاطع آن حضرت با برادرش عقیل، گویای این مدعاست. در نامه ای نیز به یکی از فرمانداران متخلف می نویسد: «به خدا سوگند، اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند هیچ پشتیبانی و هواخواهی از ناحیه من دریافت نمی کردند و در اراده من تاثیری نمی گذاشتند تا آنگاه که حق را از آنان بستانم و ستمهای ناروایی را که انجام داده اند، دور سازم.» (10)

او در اوج قدرت، اعلام داشت که آنچه ملاک حمایت من به عنوان حاکم اسلامی می باشد «حق » است و فرمود: «ستمدیدگانی که در نظرها ذلیل و پست اند از نظر من عزیز و محترم اند تا حقشان را بگیرم و نیرومندان ستمگر در نظر من حقیر و پست اند تا حق را از آنها بستانم. در برابر فرمان خدا راضی و تسلیم امر او هستیم.» (11)

مردمی که بی عدالتی ها و تبعیضهای ناروای دوران عثمان را دیده بودند در حکومت علی(ع) نظاره گر عدل بودند، به گونه ای که حضرت ملاحظه احدی نمی کرد و از سرزنش هیچ کس نمی هراسید; آنچه در نظر او مهم بود برقراری عدالت و به دست آوردن رضای خدا بود. وقتی عقیل، برادرش، از او درخواست بیش از حد بیت المال می نماید با او چنان برخورد می کند که برای دیگران نیز درس عبرت باشد. خود می فرماید:

«عقیل، برادرم، را دیدم که به شدت فقیر شده بود و از من می خواست که یک من از گندمهای شما را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگی موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته، گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود. عقیل باز هم اصرار کرد، من به سخن او توجه کردم، او تصور نمود که من دینم را به او می فروشم و به دلخواه او قدم برمی دارم و از راه و رسم خویش دست می کشم. آهنی را در آتش گذاختم، سپس آن را به بدنش نزدیک ساختم تا با حرارت آن عبرت گیرد. ناله ای سر داد! گفتم: هان، ای عقیل، از آهن تفتیده ای که انسانی آن را به صورت بازیچه سرخ کرده ناله می کنی اما مرا به سوی آتشی می کشانی که خداوند جبار با شعله خشم و غضبش آن را برافروخته است؟!» (12)

کسانی که با روش و منش علی(ع) آشنا نبودند گمان می کردند که علی(ع) اهل معامله است و با رشوه دادن به خواستهای آنان تن می دهد. این گمان باطل، میراث خلفای گذشته بود. هنگامی که شخصی برای تطمیع آن حضرت، در نیمه شب، با ظرفی سرپوشیده پر از حلوای خوش طعم و لذیذ به در خانه امام(ع) می آید، حضرت می فرماید:

«آن حلوای شیرین معجونی بود که من از آن متنفر شدم. گویا آن را با آب دهان مار یا استفراغش خمیر کرده بودند. به او گفتم: هدیه است یا زکات یا صدقه؟ این دو بر ما اهل بیت حرام است. گفت: هدیه است. به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گریه کنند! آیا از طریق آیین خدا وارد شده ای که مرا بفریبی؟ دستگاه ادراکت به هم ریخته یا دیوانه شده ای یا هذیان می گویی؟ به خدا سوگند، اگر اقلیمهای هفتگانه را و آنچه را در زیر آسمانهاست به من بدهند که خداوند را با گرفتن پوست جوی از دهان مورچه ای نافرمانی کنم هرگز چنین نخواهم کرد.» (13)

ب - پاکسازی جامعه از عوامل انحرافی

حضرت علی(ع) برای اصلاح نظام فکری جامعه، مجبور شد با خوارج، که مردمی ظاهرالصلاح و آراسته، قیافه های حق به جانب گرفته، ژنده پوش و عبادت پیشه اما منحرف از دین بودند، بجنگد.

اگر ما به جای اصحاب آن حضرت بودیم و قیافه هایی آنچنان را می دیدیم شاید احساساتمان برانگیخته می شد و بر علی(ع) اعتراض می کردیم که چرا بر روی چنین مردمی شمشیر می کشی؟! اما علی(ع) به اهمیت کار خود کاملا آگاهی داشت. لذا، آن را بازگو می کند و می فرماید: «فانا فقات عین الفتنة و لم یکن لیجتری علیها احد غیری بعد ان ماج غیهبها و اشتد کلبها»; من چشم فتنه را درآوردم، به گونه ای که غیر از من احدی جرات چنین کاری را نداشت، آن هم پس از آنکه موج دریای تاریکی و شبهه ناکی آن بالا گرفته بود و هاری آن فزونی یافته بود.

اگر علی(ع) با خوارج در دنیای اسلام مبارزه نمی کرد احدی غیر از او جرات نمی کرد با آنها چنین کاری انجام دهد; زیرا آنان کسانی بودند که پیشانیهایشان از کثرت عبادت پینه بسته بود و مردمی دینی اما در عین حال، سد راه اسلام بودند و تصور می کردند که به نفع اسلام کاری می کنند، در حالی که بواقع، دشمن واقعی اسلام بودند.

این اقدام علی(ع) راه خلفا و حکام بعد را هموار کرد که با خوارج بجنگند و آنان را سرکوب نمایند. سربازان اسلامی نیزبدون چون و چرا دراین زمینه از حکام پیروی می کردند;زیراعلی(ع) باخوارج جنگیده بودودر حقیقت، سیره علی(ع) راه را برای دیگران باز کرد که بی پروا بتوانند با افراد ظاهرالصلاح مقدس مآب پیکار کنند.

ج - اصلاح نظام رهبری و مدیریت

نقش مدیران جامعه در هدایت و سعادت مردم بر کسی پوشیده نیست. در زبان عربی، ضرب المثل معروفی وجود دارد که می گوید: «الناس علی دین ملوکهم »; مردم دنباله رو رهبران و مسؤولان خود هستند. این یک واقعیت اجتماعی است. وقتی که سران جامعه ای اخلاق نیکو داشته باشند طبعا اغلب مردم نیز در دراز مدت به پیروی از آنان تا حد زیادی واجد همان اخلاق می گردند. این خصیصه به تدریج در بین افراد جامعه نفوذ می کند و به عنوان معیار و ملاک ارزش در سطح جامعه تلقی می شود.

تاثیر رهبران اجتماعی در اصلاح جامعه به حدی بالاست که پیامبر(ص) فرمود: «دو گروه از امت من اگر فاسد شوند امت من فاسد می شود و اگر به صلاح و نیکی گرایش پیدا کنند امت من صالح می شود: دانشمندان و مسؤولان (مدیران و اندیشمندان).» (14)

در نظر اسلام، فلسفه رهبری بر پایه «رهبر برای مردم »، نه «مردم برای رهبر» مبتنی می باشد و رهبر اسلامی مکلف است که با دقت و مراقبت خاص، اصول و موازین را رعایت کند و برای تحقق سعادت جامعه تلاش نماید. علی(ع) نسبت به رهبری، چنین دیدگاهی داشت. لذا، می فرماید: «ایها الناس، ان لی علیکم حقا و لکم علی حق; فاما حقکم علی فالنصیحة لکم...»; ای مردم، من حقی بر شما دارم و شما نیز بر من حقی دارید; حق شما بر من خیرخواهی در باره شماست. (15)

خیرخواهی مورد نظر آن حضرت یک مفهوم اخلاقی محض نیست، که معمولا به لطف و محبت خوشایند و غیر الزامی اطلاق شود، بلکه با توجه به تعریف حکومت و سیاست در اسلام - که عبارت از اداره جامعه با هدف رسیدن به بهترین شکل زندگی در دو قلمرو فردی و اجتماعی است - ضرورتی است که بدون آن، مفهومی برای حاکم و سیاستمدار وجود ندارد. خیرخواهی زمامدار وقتی تحقق پیدا می کند که مردم جامعه مانند اجزا و عناصر شخصیت او تلقی شوند. در نتیجه، زمامدار مذکور خوشیها و ناخوشیهای مردم را در درون خود احساس نمایند.

این احساس و دریافت را در نامه ای که امیرالمؤمنین(ع) به عثمان حنیف نوشته است به صراحت می بینیم: «آیا به این قناعت کنم که به من گفته شود امیرالمؤمنین ولی در ناگواریهای روزگار با آنان شرکت نورزم و در سختیهای زندگی، الگوی آنان و پیشاپیش ایشان نباشم؟» (16)

علی(ع) برخورداری کامل از تقوای الهی و درک وظایف خطیر رهبری و خدمتگزاری به اسلام و مسلمانان را از ویژگیهای لازم رهبر جامعه می دانست. اما وقتی زمامداری جامعه را پذیرفت ملاحظه کرد که از یک سو، تعداد بسیاری از استانداران و فرمانداران که در زمان خلفا به حکومت رسیده اند شایستگی احراز این مقام را ندارند و بدون اصلاح آنها، نمی تواند بر انحرافات اجتماعی فایق آید و از سوی دیگر، تایید آنها با استراتژی سیاسی آن حضرت نمی سازد. عزل آنها و عدم تاییدشان نیز مشکلاتی را به همراه داشت تا آنجا که ممکن بود حکومت اسلامی را با بحران مواجه سازد.

اما در هر صورت، سیاست آن امام مشخص بود: پذیرفتن مشکلات و عزل کلیه والیان فاسد; زیرا علی(ع) در باب دین، اهل مداهنه نبود، چنان که صریحا می فرماید: «والله لا ادهنت فی دینی »; به خدا سوگند، در مورد دینم با احدی سازش نمی کنم. (17)

یعقوبی در این باره می نویسد: «علی(ع) (وقتی به خلافت رسید) بجز ابو موسی اشعری، کلیه کارگزاران زمان عثمان را عزل کرد.» (18)

دینوری نیز در این باره می نویسد: «علی(ع) به معاویه نوشت: از کشته شدن عثمان و جمع شدن مردم برای بیعت با من و اتفاق و هماهنگی ایشان آگاه شده ای. اکنون یا تسلیم شو و بیعت کن و یا آماده جنگ باش. معاویه راه دوم را انتخاب کرد و هزاران مرد جنگی آماده ساخت. طبق گفته مرد عبسی تعداد لشکر او بالغ بر پبجاه هزار مرد جنگجو بود. مغیرة بن شعبه نزد علی(ع) آمد و گفت: کارگزاران عثمان را باقی بگذار تا قدرت یابی. سپس آنها را عزل کن. ابن عباس نیز بر این مساله تاکید کرد ولی علی(ع) فرمود:«سازش با افراد فاسد یک لحظه هم ممکن نیست.» (19) این بدان دلیل است که به اعتقاد علی(ع)، اصلاح امت بدون اصلاح حکام امری ناممکن است. در این باره، می فرماید: «فلیست تصلح الرعیه الا بصلاح الولاة. » (20)

وقتی معاویه با تکیه بر این مطلب که همه از نسل عبد مناف هستیم خطرات را برشمرد و بار دیگر، از مولا علی(ع) شام را طلب نمود حضرت در جواب او نوشت: «اینکه شام را طلب کرده ای، من چیزی را که دیروز ازتو منع کردم امروز به تو نخواهم داد و اما اینکه نوشته ای جنگ، همه عرب، جزاندکی، رابه کام خود فرو برده، بدان آن کس که به حق بوده جایگاهش بهشت است و آن کس که به راه باطل (به کام جنگ فرو رفته) در آتش است.» (21)

خدای متعال در قرآن می فرماید: «و ما کنت متخذی المضلین عضدا»(کهف: 51); و هرگز گمراهان را به مددکاری نگرفتم. علی(ع) هم که قرآن ناطق است نمی تواند در این راه سازش کند.

رهبر آسمانی برای تربیت مردم باید با آنان مدارا کند ولی مداهنه و مماشات هرگز; زیرا مدارا صرف نظر کردن از دنیا و مقام خود برای اصلاح دین یا دنیای مردم است، اما مداهنه صرف نظر کردن از گوشه ای از برنامه های دین و مکتب برای حفظ موقعیت خود یا رسیدن به مقام دنیوی می باشد. با افراد کم ظرفیت، کج فهم و فراری و برای عفو و اغماض از آنهاست تا جذب مکتب شوند; اما مداهنه، نداشتن خط فکری و با همه گروهها کنار آمدن و سازشکاری و محافظه کاری کردن است.

مهم ترین ویژگیهای حکومت علی(ع)

با توجه به آنکه یکی از مهم ترین عناصر سعادت و رستگاری جامعه، سلامت رهبران سیاسی و اجتماعی می باشد زیرا علی(ع) می فرماید:

«فلیست تصلح الرعیة الا بصلاح الولاة » (22)

- بنابراین، آن حضرت هر کسی را شایسته این مقام نمی دانست و برای احراز این مقام شرایطی را لازم می شمرد. ویژگیهایی که خود آن حضرت در حد بالایی دارا بود و برای مدیران و کارگزاران خود لازم می دید عبارتند از:

الف - حکومت بر دلها و افکار

حاکم و رهبر اسلامی بر دلها حکومت می کند و عناصر ملیت، نژاد، زبان و خاک در ایجاد یا ترکیب آن سهمی ندارد، بلکه سازنده آن اشتراک انسانها در عقاید، افکار، مبادی و غایات انسانی معین است. حکومت پیغمبر(ص) این خصیصه را دارا بود. گواه این مطلب این است که پیروان او از گروه و نژاد خاصی نبودند، بلکه از همه طبقات اجتماعی و از هر نژاد و قومیتی زیر پرچم او جمع بودند. سلمان فارسی، بلال حبشی، عماریاسر و ابوذر غفاری از نظر ملیت و نژاد با یکدیگر تفاوت داشتند. نقطه اشتراک آنها ایمان به خدا و تقوای الهی بود; همان شعاری که حضرت رسول 6 برای حکومت و رهبری خودانتخاب کرده بود.

محور حکومت علی(ع) بر «حق » قرار داشت و هیج معیار و ملاکی برتر و والاتر از آن وجود ندارد. لذا، در نامه ای که به یکی از فرمانداران متخلف می نویسد، بر این مطلب تاکید می نماید. (23)

هنگامی که می شنود خلخالی از پای زنی یهودی بیرون آورده شده است بر سر والیان خود فریاد می کشد و می فرماید: «وای بر من، مگر ممکن است که در حکومت من، بر کسی جفا شود؟!... آیا مرا وادار می کنید که پیروزی را به ستم به دست آورم؟!» (24) بنابراین، حق محوری یکی از سیاستهای اصولی در حکومت آن حضرت بود که هرگز آن را در مورد احدی فراموش نکرد.

ب - خدمت، نه تجارت

قرآن کریم حاکم و سرپرست اجتماع را به عنوان «امین » و «نگهبان » اجتماع می شناسد و حکومت عادلانه را نوعی امانت، که به او سپرده شده است و باید ادا نماید، تلقی می کند و می فرماید:

«ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل »;

خداوند فرمان می دهد که امانتها را به صاحبانش برگردانید و وقتی در میان مردم حکم می کنید به عدالت رفتار نمایید. (نساء:58)

روش ائمه(ع) عینا همان چیزی است که از قرآن کریم استنباط می شود. در نامه ای، حضرت علی(ع) به عامل خود در آذربایجان می نویسد: «مبادا گمان کنی حکومتی که به تو سپرده شده یک شکار است که به دست آورده ای، بلکه امانتی است که بر گردنت گذاشته شده و مافوق تو رعایت و حفظ حقوق مردم را از تو می خواهد. تو را نرسد که به استبداد و دلخواه درمیان مردم رفتار کنی.» (25)

در بخشنامه ای، که برای ماموران جمع آوری مالیات نوشته است، پس از چند جمله موعظه و تذکر، می فرماید: «به عدل و انصاف رفتار کنید. درباره خودتان، به مردم حق بدهید. پر حوصله باشید و در برآوردن حاجات مردم کم حوصله نباشید. شما خزانه داران رعیت، نمایندگان ملت و سفیران حکومت اید. در قلب خود، استشعار مهربانی، محبت و لطف به مردم را بیدار کنید; مبادا مانند یک درنده، که دریدن و خوردن را غنیمت می شمارد، رفتار کنید; زیرا مردم یا مسلمانند و برادر دینی تو و یا غیر مسلمانند و انسانی مانند تو.» (26)

ج - دوری از نیرنگ و خدعه

صداقت در کار و دوری از نیرنگ و عوام فریبی از امتیازات دیگر رهبر اسلامی است. به امیر مؤمنان(ع) گفتند: معاویه سیاستمدار زیرکی است. فرمود: «به خدا سوگند، معاویه فقط نیرنگ باز و حیله گر است و (برای نیل به ریاست و قدرت به هر وسیله نا مشروعی چنگ می زند.) اگر این امور، زشت و نامشروع نمی بود من زیرکترین مردم بودم.»

بدین دلیل بود که ابن عباس می گفت: «ما رایت رئیسا یوزن بعلی »; هرگز رهبری به گرانسنگی علی ندیدم. (27)

د - دوری از تشریفات

سادگی رهبر و دوری او از تشریفات یکی از اصول رهبری اسلامی است. علی(ع) با صراحت و به طور مکرر به پیروان خود دستور می داد که مبادا به نحوی که با جباران رو به رو می شدید با من رفتار کنید. من و شما بنده خدا هستیم و تنها در پیشگاه او باید خاضع باشیم و او را ستایش کنیم.

در خطبه 214، آن حضرت می فرماید:

«آنسان که با جباران و ستمگران سخن می گویند با من سخن مگویید، برایم القاب پر طنطنه به کار نبرید، ملاحظه کاری ها و موافقتهای مصلحتی که در برابر مستبدان اظهار می دارند در برابر من اظهار مدارید، سازشکارانه با من معاشرت نکنید، گمان مبرید که اگر سخنی به حق به من گفته شود پذیرش آن برایم دشوار است و یا از کسی می خواهم که مرا تجلیل و تعظیم کند. هر کس شنیدن حق یا عرضه شدن عدالت بر او ناخوش و سنگین آید عمل به حق و عدالت بر او سنگین تر است. پس از اظهار سخن حق یا نظر عادلانه خودداری نکنید.» (28)

همچنان که حضرت علی(ع) از نظر اجتماعی نمی خواست که با دیگر مسلمانان تفاوتی داشته باشد، از نظر زندگی فردی و استفاده از بیت المال نیز امتیازی برای خود قایل نبود و همواره مانند افراد عادی جامعه زندگی می کرد. امام(ع) در نامه ای که به عثمان بن حنیف نوشت، چنین متذکر می شود: «بدان که هر مامومی امام و پیشوایی دارد که باید به او اقتدا کند و از نور دانش او بهره گیرد. آگاه باشید که امام شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذایش به دو قرص نان اکتفا کرده است... اگر می خواستم می توانستم از عسل مصفی و مغز گندم و بافته های ابریشم برای خود خوراک و لباس تهیه کنم; اما هیهات که هوی و هوس بر من غلبه کند و حرص و طمع مرا وادار سازد تا طعامهای لذیذ را برگزینم، در حالی که ممکن است در سرزمین حجاز یا یمامه کسی باشد که حتی امید به دست آوردن یک قرص نان را هم نداشته باشد... .» (29)

ه- مراقبت از بیت المال

بر اساس ایمان به «مسؤولیت در پیشگاه خداوند»، در حکومت اسلامی از هرگونه اسراف، حیف و میل و تحمیل بر بیت المال احتراز می شود. علی(ع) در بخشنامه ای به حکام و فرمانداران می فرماید: «قلمها را تیز کنید، ریز بنویسید، سطرها را نزدیک به هم و کم فاصله بنگارید، از افزون نویسی بپرهیزید، تنها به ادای مقصود اکتفا کنید; به طور کلی، از زیاده روی دوری کنید; زیرا بیت المال مسلمانان نمی تواند آن را تحمل کند.» (30)

صاحب الغارات می نویسد: «مجمع گوید: علی(ع) هر روز جمعه محل جمع آوری بیت المال را جاروب می کرد و آب می پاشید، سپس دو رکعت نماز به جای می آورد و می گفت: شما دو تا در روز قیامت در حق من شهادت دهید که به حق پر کردم و به حق تقسیم نمودم.» (31)

و - تعهد و تخصص

امتیاز دیگری که امام برای یک مدیر لازم و ضروری می داند، تعهد و تخصص می باشد. البته آنچه پیش از هر چیز مورد توجه امام قرار گرفته تعهد، ایمان و تقوای یک مدیر است. در نامه ای که علی(ع) به فرماندار خود در مصر (مالک اشتر نخعی) نوشت، چنین آمده است: «...در وضع منشیان و کارمندانت دقت کن و کارهایت را به بهترین آنها بسپار و نامه های سری و نقشه ها و طرحهای مخفی خود را در اختیار کسی بگذار که دارای اساسی ترین اصول اخلاقی باشد; از کسانی که موقعیت و مقام، آنها را مست و مغرور نسازد.» عزل استانداران و فرماندارانی که خلفا منصوب کرده بودند توسط علی(ع) در همین راستا بود; چون فساد و عدم تقوای آنها بر امام(ع) آشکار بود. در نامه ای که به معاویه نوشت، این نکته را یادآور شده است; می فرماید:

«شیطان بر تو حکومت پیدا کرده و در رام ساختن تو به آرزوی خود رسیده و همچون روح و خون سراسر وجودت را تحت تسلط خود درآورده است. ای معاویه، کی شما رهبر و رعیت و رئیس ملت بوده اید، آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والای معنوی؟» (32)

این سخن امام بیانگر این نکته است که رهبر باید از نظر معنوی در درجاتی بالاتر از مردم عادی باشد تا بتواند این منصب را تصدی کند. این مطلب روشن است که رهبران و مدیران جامعه تنها وزرا، استانداران، فرمانداران و امثال آنان نیستند، بلکه هر متصدی امری عمومی و مقام مسؤول در جامعه به سهم خود، در صلاح و فساد آن شریک است.

نتیجه

از آنچه که درباره نقش مدیریت در جامعه اسلامی و شرایطی که امام(ع)برای رهبری جامعه لازم می دانست، به دست می آیدکه سیاست امام(ع) درباره عزل کارگزاران نالایق، بیش از همه قابل توجه و تحسین است. از اینروست که امام(ع) در جواب ابن عباس می فرماید: «وجود معاویه وامثال او را در مسند حکومت لحظه ای تحمل نمی کنم، گرچه این کار مشکلاتی را به همراه داشته باشد.» (33)

برخورد با مخالفان اصلاحات

سیاستهای اصلاحی علی(ع) در دوران خلافتش مشکلاتی را برای وی پدید آورد تا آنجا که عده ای دشمن سرسخت او شدند. این نیز یکی از افتخارات بزرگ امام(ع) محسوب می شود; زیرا هر انسان هدفدار، که در پی عملی ساختن هدفهای مقدس خود باشد، مصداق قول خداوند است که می فرماید:

«یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم »(مائده: 54);

در راه خدا تلاش می کنند و از ملامت هیچ سرزنشگری نمی هراسند. لذا، دشمنان آن حضرت، بخصوص در زمان خودش، اگر از دوستانش بیشتر نبوده اند کمتر هم نبوده اند.

علی(ع) در راه خدا ملاحظه هیچ کس را نمی کرد و اگر به کسی عنایتی می کرد برای خدا بود. چنین حالتی قهرا دشمن ساز است و روحهای پر طمع و آزمند را می رنجاند. گرچه در زمان پیغمبر اکرم(ص) نیز علی(ع) دارای مخالفانی سرسخت بود، اما دوران خلافتش دوره تجلی دافعه اوست; یعنی به همان نسبت که تماس آن حضرت با اجتماع بیشتر می شود جاذبه و دافعه اش بیشتر هویدا می گردد.

علی(ع) با سیاستهای اصولی و اصلاحی خود سه گروه را از خود طرد کرد و با آنان به پیکار برخاست:

1- اصحاب جمل که خود، آنان را ناکثین نامید.

2- اصحاب صفین که آنها را قاسطین خواند.

3- اصحاب نهروان; یعنی خوارج که ایشان را مارقین شمرد. (34)

ناکثین از لحاظ روحیه، جزو پول پرستان بودند; صاحبان مطامع و طرفدار تبعیض. سخنان امام درباره عدل و مساوات بیشتر متوجه این جمعیت است. اما مارقین روح عصبیتهای ناروا، خشکه مقدسی و جهالتهای خطرناک داشتند. دسته سوم، قاسطین بودند که گرفتار روحیه سیاست بازی، تقلب و نفاق بودند. آنها می کوشیدند تا زمام حکومت را در دست گیرند و بنیان حکومت و زمامداری علی(ع) را در هم فروریزند.

پی نوشتها:

1- مجمع البحرین، ماده «ساس »

2- ابوالفضل شکوری، فقه سیاسی اسلام، ص 67

3- «لو غبت عنکم من یسیر فیکم بهذه السیرة » (عبدالرزاق، المصنف، ج 10، ص 125)

4- صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 87

5- «دعونی و التمسوا غیری فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان لاتقوم له القلوب و لاتثبت علیه العقول » (صبحی صالح، همان)

6- نهج البلاغه، حکمت 333

7- نهج البلاغه، خطبه 120

8- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 111; سلیم بن قیس، اسرار آل محمد(ص)، ص 150

9- نهج البلاغه، نامه 43

10- نهج البلاغه، نامه 41

11- «الذلیل عندی عزیز حتی آخذ الحق له و القوی عندی ضعیف حتی اخذ الحق منه. رضینا عن الله قضائه و سلمنا لله امره.» (صبحی صالح، همان، کلام 37)

12- صبحی صالح، همان، کلام 224، ص 346

13- همان جا

14- ر.ک.به:میزان الحکمه، محمدی ری شهری،ماده «صلح »

15- نهج البلاغه، خطبه 216

16- نهج البلاغه،نامه 45

17- نهج السعاده، ج 2، ص 202

18- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 179

19- دینوری،اخبارالطوال، مهدوی دامغانی، چاپ و نشرنی، ص 178

20- نهج البلاغه، خطبه 216

21- نهج البلاغه، نامه 17; مروج الذهب، ج 3، ص 13

22- نهج البلاغه، خطبه 216

23- نهج البلاغه، نامه 41

24- ابن هلال ثقفی، الغارات، ج 1، ص 675

25- «و ان عملک لیس لک بطعمة و لکنه فی عنقک امانة و انت مسترعی لمن فوقک لیس لک ان تفتات فی رعیة » (نهج البلاغه، نامه 5)

26- همان، نامه 51

27- عیون الاخبار، ج 1، ص 110

28- نهج البلاغه، خطبه 216

29- همان، نامه 45

30- ابن هلال ثقفی، همان، ص 31

31- همان، ص 32

32- نهج البلاغه، نامه 10

33- دینوری دامغانی، همان، ص 178

34- نهج البلاغه، خطبه 3

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان