روزی امام حسین (ع) بر اسامة بن زید وارد شد.وی بیمار بود و به شدت اظهار غم و اندوه می کرد.امام علت آن را پرسید؟ وی در پاسخ گفت: شش هزار درهم بدهکار هستم.آن حضرت فرمود : من بر عهده می گیرم که این مبلغ را بپردازم.وی گفت: من بیم دارم که قبل از پرداخت بدهی خود از دنیا بروم.امام فرمود قبل از آنکه مرگت فرا رسد، وام تو را پرداخت خواهم کرد .پس آن حضرت پیش از آنکه مرگ او فرا رسد وام او را ادا کردند.
آنگاه که مروان دستور داد، فرزدق شاعر معروف از مدینه خارج شود، وی به خدمت امام حسین (ع) رسید.آن حضرت چهارصد دینار به او بخشید.یکی از حاضرین رو کرد به امام و گفت: به شاعری فاسق بخشش می کنی؟ فرمود: بهترین بخشش از مال آن است که با آن آبروی خود را نگاهداری . رسول خدا (ص) به کعب بن زهیر بخشش فرمود. و درباره عباس بن مرداس فرمود: او را از من دور سازید، تا زبانش از بدگویی به من قطع گردد.
ابن عساکر در کتاب، تاریخ دمشق، آورده است که شخص فقیری از اطراف به مدینه آمده بود .در حالی که قدم می زد خود را به خانه حسین بن علی (ع) رسانید.حلقه در را به صدا درآورد، و به گفتن شعر پرداخت:
لم یخب الیوم من رجاک و من
حرک من خلف بابک الحلقه
فأنت ذو الجود انت معدنه
ابوک قد کان قاتل الفسقه
امام حسین (ع) که به نماز ایستاده بود، با شنیدن صدای او نماز را کوتاه کرد، و خود را به مرد عرب رسانید.همین که در را گشود، مردی را مشاهده کرد که فقر و ناتوانی در چهره اش نمایان بود.پس بازگشته قنبر را صدا زد و از وی پرسید: از پول مخارج خانه چقدر نزد تو موجود است؟ قنبر گفت: ای فرزند رسول خدا، دویست درهم باقی مانده که آن هم به امر شما می بایست بین افراد خانواده شما تقسیم کنم.سپس فرمود، آن را نزد من بیاور تا به آنکه از دیگران سزاوارتر است بپردازیم.بدین ترتیب، هر چه بود به شخص فقیر بخشید و اشعاری به شرح زیر بگفت:
خذها فانی الیک معتذر
و اعلم بأنی علیک ذو شفقه
لو کان فی سیرنا الغداة عصا
کانت سمانا علیک مندفقه
لکن ریب الزمان ذو نکد
و الکف منا قلیلة النفقه
مرد اعرابی پس از گرفتن عطای امام بی درنگ اشعاری سرود و گفت:
مطهرون نقیات جیوبهم
تجری الصلوة علیهم اینما ذکروا
و أنتم أنتم الأعلون عندکم
علم الکتاب و ما جاءت به السور
من لم یکن علویا حسین تنسبه
فماله فی جمیع الناس مفتخر
اما خبری را که در کتاب، لواعج الاشجان، از این بخشش ذکر کرده ایم با این خبر متفاوت بوده و در این جا مشخص نیست که روایت مزبور از چه منبعی آورده شده است به این ترتیب در روایت مزبور آمده است که: امام (ع) از قنبر پرسید، آیا از مال حجاز چیزی برجای مانده؟ قنبر گفت: بلی چهار هزار دینار.آن حضرت پس از آنکه دو بیت شعر بخواند، مبلغ مزبور را با اضافه کردن چیزی بر آن به مرد اعرابی بخشید.برخی نیز اشعار مزبور را به ابو نواس نسبت داده اند که در مدح امام رضا (ع) سروده است.و الله اعلم.
روزی ابو عبد الرحمن عبد الله بن حبیب سلمی به یکی از فرزندان امام حسین (ع) سوره حمد را بیاموخت.همین که وی این سوره را برای پدر خود بخواند، آن حضرت به ابو عبد الرحمن هزار دینار و هزار جامه نو عطا کرد، و دهانش را پر از در ساخت، و آنگاه که علت این امر را از وی جویا شده و گفتند، در برابر این کار چگونه بخشش می کنی؟ ، امام (ع) گفت: آنچه را که من به وی بخشیدم، در برابر این امر یعنی تعلیم سوره حمد بسیار ناچیز است.آنگاه شعری سروده و گفت:
اذا جادت الدنیا علیک فجد بها
علی الناس طرا قبل ان تتفلت
فلا الجود یفنیها اذا هی اقبلت
و لا البخل یبقیها اذا ما تولت
روزی کنیزی بر امام حسین (ع) وارد شد و دسته گلی به وی هدیه کرد.پس آن حضرت، فرمود: تو در راه خدای تعالی آزادی.یکی از حاضرین گفت: چگونه است که در برابر دسته گلی ناچیز، کنیزی را آزاد می سازی؟ ، آن حضرت فرمود: این روشی است که خدا ما را بر آن تربیت کرده است، چنان که در قرآن کریم خدای تعالی می فرماید: (و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها) (1)
و بهترین هدیه برای این کنیز آزادی وی بود.
مردی اعرابی به خدمت آن حضرت آمد و گفت: ای فرزند رسول الله (ص) دیه کاملی بر عهده من است و قادر به پرداخت آن نیستم.پیش خود گفتم، باید نزد کسی بروم که در میان مردم از همه کریم تر باشد، و کسی را بالاتر از اهل بیت رسول الله (ص) نیافتم.حضرت فرمود:
ای برادر عرب من سه موضوع از تو می پرسم چنانچه یک پرسش را جواب گفتی، یک سوم آن را به تو می بخشم.اگر دو سؤال را پاسخ دهی دو سوم مال را خواهی گرفت و اگر هر سه را جواب گفتی تمام آن را اعطا خواهم کرد.مرد اعرابی گفت، ای فرزند رسول خدا چگونه روا باشد که شخصی همانند شما که خود اهل علم و فضیلت هستید، از فردی مانند من سؤال کند.امام (ع) فرمود، از جد خود رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: المعروف بقدر المعرفة: نیکی و بخشش بایستی به اندازه معرفت و شناسایی هر کس انجام گیرد.
مرد عرب گفت، هر چه خواهید بپرسید.چنانچه بدانم جواب خواهم گفت، و اگر ندانم از شما فرا می گیرم و همه نیروها از آن خداست.
حضرت فرمود، افضل اعمال چیست؟
اعرابی عرض کرد، ایمان به خداوند.
چه چیز، مردم را از هلاکت رهایی می بخشد؟
توکل و اعتماد بر خدای تعالی.
زینت آدمی در چیست؟
دانشی که همراه با حلم و بردباری باشد.
امام (ع) فرمود، چنانچه به این فضیلت دست نیابد؟
وی پاسخ داد، مالی که توأم با مروت و جوانمردی باشد.
فرمود، چنانچه از این زینت نیز محروم باشد؟ عرض کرد، فقر و پریشانی، همراه با صبر و شکیبایی.فرمود، اگر این صفت در وجود وی نباشد؟ مرد عرب گفت، در این صورت، صاعقه ای از آسمان فرود آید و او را بسوزاند، که شایسته بیش از آن نیست.
پس حضرت بخندید و کیسه ای که هزار دینار داشت همراه با انگشتری خود که ارزش نگین آن به دویست درهم می رسید به وی عطا کرد و به او فرمود: هزار دینار برای ادای قرض خود و دویست درهم را برای هزینه زندگی خود صرف کن.
مرد اعرابی آنها را بگرفت در حالی که این آیه را تلاوت می کرد: (الله اعلم حیث یجعل رسالته)، خدا بهتر داند که پیغمبری خود را چگونه قرار دهد.
در، تحف العقول، آمده است که: مردی به خدمت امام حسین (ع) آمد و از وی کمک خواست.آن حضرت به وی گفت، سؤال تنها در سه مورد ممکن است جایز باشد، و آن به وقتی است که وام سنگینی بر عهده شخص بوده یا بسیار فقیر باشد و دیگر در موقعی که شخص دیه ای را بر عهده گرفته است.
و نیز در کتاب مزبور آمده است که: مردی از انصار به ملاقات امام (ع) آمد و درخواست حاجت کرد.حضرت فرمود، ای مرد انصاری به خاطر بیان حاجت آبروی خود را مریز.نیاز خود را در نامه ای بنویس و برای من بفرست.انشاء الله خواسته تو را بر خواهم آورد.مرد سائل در نامه ای حاجت خود را به این شرح بیان داشت:
ای ابا عبد الله، من به فلان شخص پانصد دینار بدهکارم و او همچنان درخواست طلب خود را دارد.از او بخواهید به من فرصت دهد تا گشایشی در کارم پیدا شود.
همین که امام حسین (ع) نامه او را بخواند به خانه رفت و کیسه ای که محتوی هزار دینار بود، بیاورد و به وی بخشید و فرمود: پانصد دینار برای ادای قرض خود و پانصد دینار دیگر را در جهت مخارج زندگی خود استفاده کن.در نظر داشته باش که به هنگام اظهار حاجت جز به سه کس مراجعه مکن.: مردی که به دین معتقد، یا جوانمرد و با مروت و یا دارای حسب و نسب باشد.اما شخص دیندار با توجه به دین خود تو را از انجام خواسته ات محروم نمی سازد.و آن کس که دارای مروت و جوانمردی است خود شرم دارد که نیاز تو را انجام ندهد.و آنکه دارای اصل و نسب باشد، به این امر آگاهی دارد که تو به اراده خود جهت بیان حاجتی آبروی خود را از دست نمی دهی.از این رو در حفظ آبروی تو می کوشد و حاجت تو را برآورده می سازد .
بخاری در کتاب صحیح خود و دیگران آورده اند که اسامة بن زید خدمتکار خود را که نامش حرمله بود، از مدینه به کوفه روانه ساخت تا از علی (ع) بخواهد که مقداری از مال برای او ارسال دارد، و به وی گفت: مسلما از تو می پرسد که چرا با او همکاری نکرده ام.به او بگو، هر چند که من مایل به همراهی با شما بودم، اما در عین حال معتقد نبودم که در جنگ شرکت داشته باشم.امیر المؤمنین عذر او را نپذیرفت و از بخشش به او خودداری کرد.پس حرمله نزد امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و عبد الله بن جعفر رفت.آنان خواسته او را انجام دادند و مبلغ زیادی به او بخشیدند.
اما طبق نوشته ابن حجر در کتاب فتح الباری که در شرح بر صحیح بخاری تالیف گردیده، چنین است که: علت عدم شرکت اسامه در جنگهای علی (ع) این بود که وی اعتقادی به نبرد با مسلمین نداشت.از این رو امیر المؤمنین که دید وی در جنگ شرکت نکرده، از یاری با او خودداری کرد.امام فرزندان آن حضرت، و عبد الله بن جعفر از اموال خود به او اعطا کردند تا رهسپار مدینه شود.
به نظر نگارنده، عذر خواهی اسامه قابل قبول نخواهد بود، زیرا که خدای تعالی در قرآن کریم می فرماید: (فقاتلوا التی تبغی حتی تفی ء الی امر الله) (2) ، با آنکه تجاوز می کند جنگ کنید تا به فرمان خدا باز آید.
پس بدین جهت که اسامه از یاری و نصرت با علی (ع) خودداری کرده و از فرمان او سر باز زده بود شایسته بود که از آن حضرت شرم می کرد و کمک مالی از بیت المال مسلمین نمی خواست .حتی در برخی روایات آمده است که وی اصولا با امام (ع) بیعت نکرد، و چنانچه این روایت که امیر المؤمنین (ع) از پرداخت مال به وی امتناع کرده درست باشد، خود امری کاملا صحیح بوده و اسامه نیز بیش از این شایسته نبوده است.
اما کمک فرزندان علی (ع) و عبد الله بن جعفر خود حاکی از کرم و بخشش بنی هاشم و روح بزرگواری آنهاست که همواره هر عمل ناروایی را با نیکی و احسان جبران می کردند.و هر چند که اسامه شایسته کمک نبود و علی (ع) نیز از این امر خودداری کرد، اما آنان در عوض طبق شیوه کریمانه ای که در خاندان رسالت وجود دارد از دارایی خود به جبران این امر به کمک وی پرداختند.
احمد بن سلیمان بن علی بحرانی در کتاب، عقد اللآن فی مناقب الآل، می نویسد: چنین اتفاق افتاد که روزی امام حسین (ع) پس از رحلت برادر خود امام حسن (ع) در مسجد جدش رسول الله (ص) حضور یافته بود.در یک گوشه عبد الله بن زبیر، و در گوشه دیگری عتبة بن ابی سفیان نیز نشسته بودند.ناگاه مردی عرب که بر شتری سوار بود به نزدیک مسجد رسیده، شتر خود را بست و وارد مسجد شد.ابتدا نزد عتبة بن ابی سفیان رفت.پس بر وی سلام کرد و گفت، من پسر عموی خود را کشته ام و اکنون بایستی دیه او را بپردازم.آیا می توانی مرا در این امر یاری و کمک دهی؟ عتبه رو کرد به خدمتکار خود و گفت، صد درهم به وی بپرداز.مرد عرب گفت، این پول کافی نیست و من دیه کامل می خواهم.پس او را ترک کرده، به سراغ عبد الله بن زبیر رفت و آنچه را که برای عتبه گفته بود برای او نیز بیان داشت.عبد الله نیز به خدمتکار خود دستور داد دویست درهم به وی پرداخت کند.اما مرد عرب ماجرای خود را تکرار کرد و گفت، من دیه تمام می خواهم این مبلغ کافی نیست و او را ترک کرد.
سپس خود را به امام حسین (ع) رسانید و پس از سلام گفت: ای فرزند رسول خدا، من پسر عم خود را کشته ام و اینک از من مطالبه دیه دارند.آیا می توانید پول آن را به من اعطا کنید؟ پس حسین بن علی (ع) به وی گفت: ما خاندانی هستیم که به اندازه شناسایی و آگاهی هر کس بخشش می کنیم.
مرد عرب گفت، هر چه می خواهید از من بپرسید؟ امام حسین (ع) فرمود، ای اعرابی راه رهایی از هلاکت چیست؟
مرد عرب پاسخ داد، توکل بر خدای عز و جل.
همت چیست؟
اتکا به خداوند.
در اینجا امام حسین (ع) سؤالات دیگری از اعرابی کردند و او نیز پاسخ داد.
آنگاه امام (ع) دستور داد ده هزار درهم برای پرداخت دیه او و ده هزار درهم نیز برای گشایش حال و رفع مشکلات و مخارج خانواده اش به اعرابی بپردازند.
پس مرد عرب بی درنگ به سرودن اشعاری به این شرح پرداخت:
طربت و ما هاج لی معبق
و لا لی مقام و لا معشق
و لکن طربت لآل الرسول
فلذ لی اشعر و المنطق
هم الاکرمون هم الانجبون
نجوم السماء بهم تشرق
سبقت الانام الی المکرمات
فقصر عن سبقک السبق
بکم فتح الله باب الرشاد
و باب الفساد بکم مغلق
مهربانی و احسان امام حسین (ع) نسبت به فقرا و مساکین
در واقعه کربلا هنگامی که آثار زخم را بر دوش آن حضرت مشاهده کردند از امام زین العابدین (ع) علت آن را جویا شدند.امام فرمود: پدرم، همواره انبانی از غذا بر دوش خود می کشید و به منزل بیوه زنان و یتیمان و مساکین می رسانید.
تواضع و فروتنی امام
روزی امام (ع) بر گروهی از فقرا گذشت که تکه نانهایی بر عبایی نهاده و می خوردند.آن حضرت بر آنها سلام کرد.آنان از وی خواستند که با آنها هم سفره شود.امام دعوتشان را پذیرفت، و در کنار آنها نشست و گفت: چنانچه نانی که می خورید، صدقه نبود، من هم با شما همغذا می شدم.آنگاه آنها را به خانه خود دعوت کرد.همین که به خانه رسیدند، به آنها غذا و لباس و مبلغی پول داد.
ابن عساکر در تاریخ دمشق آورده است که: امام (ع) روزی بر عده ای از مسکینان گذشت که در کلبه ای نشسته و چیزی می خوردند.از امام حسین (ع) دعوت کردند که با آنها در غذا شرکت کند.آن حضرت دعوتشان را پذیرفت و گفت خداوند متکبران را دوست ندارد.پس از خوردن غذا، امام رو کرد به آنها و گفت: من دعوت شما را پذیرفتم.اکنون نوبت شماست.آنان نیز پذیرفتند و به خانه امام رفتند.آن حضرت به خدمتکار خود رباب دستور داد هر چه در خانه اندوخته دارند به آنان ببخشد.
حلم امام
یکی از غلامان امام (ع) کار ناروایی را مرتکب شده که مستوجب کیفر گردیده بود.آن حضرت دستور داد وی را تازیانه بزنند.وی گفت ای مولای من، خداوند می فرماید: و الکاظمین الغیظ
امام او را عفو کرده، گفت، او را رها کنید.
غلام آیه مزبور را ادامه داده گفت:
و العافین عن الناس،
امام (ع) گفت، از گناه تو گذشت کردم.
باز هم غلام در ادامه آیه گفت:
و الله یحب المحسنین،
در اینجا امام (ع) فرمود:
(انت حر لوجه الله) تو را به خاطر خدا آزاد کردم، و ادامه داده گفت: از این پس آنچه را که به تو بخشش می کردم دو برابر خواهد شد.
پی نوشتها:
1 چون شما را درود گویند، درودی بهتر از آن گویید، یا همان را بازگویید، سوره نساء آیه 86
2 سوره حجرات آیه 9