حسین بن علی از علویان مدینه،چون از حکومت عباسیان و ستم بسیار ایشان به ستوه آمد،به رضایت (10) امام موسی کاظم علیه السلام،علیه هادی قیام کرد و با گروهی حدود سیصد نفر از مدینه به سوی مکه به راه افتاد.
باری،سپاهیان هادی در محلی به نام فخ،او را محاصره و او و سپاهیانش را شهید کردند و همانند فاجعه ای که در کربلا رخ داد،در مورد اینان نیز پیش آمد:سر همه ی شهدا را بریدند و به مدینه آوردند و در مجلسی که گروهی از فرزندان امام علی علیه السلام و از جمله حضرت امام کاظم حضور داشتند،سرها را به تماشا گذاردند.هیچ کس هیچ نگفت جز امام کاظم علیه السلام که چون سر حسین بن علی رهبر قیام فخ را دیدند فرمودند:
انا لله و انا الیه راجعون،مضی و الله مسلما صالحا صواما قواما آمرا بالمعروف و ناهیا عن المنکر ما کان فی اهل بیته مثله.
از خداوندیم و بسوی او باز می گردیم،سوگند به خدا که به شهادت رسید در حالیکه مسلمان و درستکار بود و بسیارروزه می گرفت و بسیار شب زنده دار بود و امر به معروف و نهی از منکر می کرد،در خاندان وی،چون او وجود نداشت. (11)
هادی،گذشته از اخلاق سیاسی،از جهت خصلت های فردی نیز مردی منحط،شرابخواره و خوشگذران بود.
یکبار به یوسف صیقل بخاطر چند بیت شعر که با آوایی خوش خوانده بود،به اندازه ی بار یک شتر درهم و دینار داد. (12) ابن داب نامی،می گوید،روزی نزد هادی رفتم،چشمانش از اثر شراب خواری و بیداری،سرخ شده بود.از من قصه ای در مورد شراب خواست،برایش به شعر گفتم. شعرها را یاد داشت کرد و 40 هزار درهم به من داد. (13) اسحاق موصلی موسیقی دان معروف عرب،می گوید:اگر هادی زنده می ماند ما دیوار خانه هایمان را با طلا بالا می بردیم. (14) باری، هادی نیز در 170 در گذشت و هارون شاه اسلام شد! (15) و در این زمان حضرت امام موسی کاظم 42 ساله بودند.
دوران هارون،اوج اقتدار و قلدری و چپاول و کامروایی عباسیان بود.
هارون در پایان مراسم بیعت،یحیی برمکی-از ایرانیانی که بوزیری پادشا رفته بودند-را به وزارت خویش برگزید و بدو اختیار تام و مطلق در اداره ی همه ی امور و عزل و نصب هر کس، داده بود و به رسم آنزمان به عنوان پشتوانه ای این اختیار،انگشتر خویش را بدو داد. (16) و خود به حیف و میل بیت المال در شرب و زنبارگی و خرید جواهرات و لهو و لعب مشغول شد.
در آمد بیت المال در آن زمان که گوسفند دو یا چهار ساله را به یک درهم می فروختند،پانصد میلیون و دویست و چهل هزار درهم بود. (17) و او دست به خرج این در آمد گشود:به شاعری بنام اشجع در ازاء مدیحه ای،یک میلیون درهم داد. (18) به ابو العتاهیه شاعر و ابراهیم موصلی موسیقیدان به خاطر چند بیت شعر و قدری ساز و آواز،هر یک صد هزار درهم و صد دست لباس داد. (19) در قصر هارون گروه زیادی از زنان خوش آواز و سازنواز فراهم آمده بودند و انواع و اقسام سازهای موسیقی آن عصر،در آنجا وجود داشت (20) هارون به جواهرات علاقه یی بی مانند داشت،یکبار برای خرید یک انگشتر صد هزار دینار پرداخت. (21) هر روز ده هزار درهم خرج آشپزخانه اش بود و گاه تا سی رنگ غذا برایش درست می کردند. (22) یکروز هارون غذایی از گوشت شتر طلبید،چون آوردند،جعفر برمکی گفت:
-خلیفه می دانند که این غذا که برایشان آورده اند چقدر خرج برداشته است؟
-سه درهم...
-نه به خدا،چهار هزار درهم تا کنون خرج برداشته،زیرا مدتها است که هر روز شتری می کشند تا اگر خلیفه میل به گوشت شتر فرمودند آماده باشد! (23) هارون قمار هم می کرد و باده نیز بسیار می نوشید حتی گاه با همه ی حاضران در مجلس. (24) با وجود این،از سر عوامفریبی به برخی از مظاهر اسلامی هم تظاهر می کرد:حج می گزارد و گاه به برخی از وعاظ می گفت او را موعظه کنند و می گریست...!