ماهان شبکه ایرانیان

براهین اثبات وجود خدا

متفکران الهی راههای مختلفی بر اثبات وجود خدا اقامه کرده اند. یکی ازاین راهها، برهان حرکت می باشد. در قسمت قبل دیدگاه بعضی از فیلسوفان از جمله افلاطون، ارسطو، و توماس آکویناس را در این باره مطرح کردیم واینک نوبت آن است که دیدگاه بعضی از فیلسوفان اسلامی را ارائه دهیم.

برهان حرکت (2)

متفکران الهی راههای مختلفی بر اثبات وجود خدا اقامه کرده اند. یکی ازاین راهها، برهان حرکت می باشد. در قسمت قبل دیدگاه بعضی از فیلسوفان از جمله افلاطون، ارسطو، و توماس آکویناس را در این باره مطرح کردیم واینک نوبت آن است که دیدگاه بعضی از فیلسوفان اسلامی را ارائه دهیم.

فیلسوفان اسلامی این برهان را از زبان حکیم طبیعی مطرح می کنند و منظور آنان این است که برخی از مقدمات این برهان یعنی مساله حرکت از طبیعیات اخذ می شود. اما صدر المتالهین بحث حرکت را از مباحث الهیات و تقسیمات هستی می دانست وچنین مطرح کرد که هستی ووجود یا ثابت است و یا سیال و متحرک. از اینرو حرکت به عنوان نحوه ای از وجودمطرح است. و طرح آن نیز به عهده حکیم الهی است.

رسالت این برهان این است که ما را از مرز ماده به ماورای ماده برساند . اگر ما از این برهان همین قدر انتظار داشته باشیم، مشاهده می کنیم که در انجام این وظیفه کارآمد و موفق می باشد. و اینک نمونه هایی از این برهان:

برهان حرکت از دیدگاه صدرالمتالهین

اما الطبیعیون، فلهم مناهج اخری ماخوذة من جهة التغیر والاستحالة.

احدها، طریقة الحرکة نفسها، وهو الاستدلال من الحرکات وقد علمت من قبل ان المتحرک لا یوجب حرکة بل یحتاج الی محرک غیره، والمحرکات لا محالة تنتهی الی محرک غیر متحرک اصلا دفعا للدور والتسلسل وهو لعدم تغیره وبرائته عن القوة والحدوث، واجب الوجود. (1)

اما طبیعیون، روشهای دیگری دارند که از جهت تغییر ودگرگونی، اخذ کرده اند.

یکی از آنها، استدلال از راه حرکت است و قبلا دانستی که متحرک موجب حرکت نمی شود. (زیرا محرک، فاعل است و متحرک قابل وفاعل حیثیت وجدان دارد وقابل حیثیت فقدان یعنی محرک حرکت می دهد و متحرک حرکت ندارد ومی خواهد حرکت را بپذیرد. به تعبیری فاقد شی ء معطی شی ء نمی شود) پس متحرک احتیاج به محرکی غیر از خود دارد. آن محرک اگر خود متحرک باشد باز به محرک دیگری نیاز دارد. سلسله محرکها باید به ناگزیر به محرکی ختم شود که دیگر خود متحرک نباشد و الا گرفتار دور یا تسلسل می شویم. چون هر دوی اینها باطل است. پس بالضروره به محرک غیر متحرک می رسیم.

ملا صدرا در ادامه می فرماید این محرک به علت اینکه تغییر و دگرگونی در آن راه ندارد و از قوه و حدوث مبرا می باشد واجب الوجود است.

البته این امر موجب این اشکال شده است که ما در برهان حرکت به محرک نامتحرک می رسیم نه واجب الوجود. زیرا نهایت چیزی که این برهان اثبات می کند محرک غیر متحرک است که می تواند این محرک، از مجردات که غیر متحرکند، باشد و برای نیل به واجب الوجود باید از برهان امکان و وجوب بهره گرفت.

در جواب این اشکال می توان گفت: اگر محرک نخستین را بر حسب غایت و محبوب نهایی تبیین کنیم غایت و محبوب نهایی که فعلیت محض است و هیچ قوه ای در آن نیست چیزی جز واجب الوجود بالذات نخواهد بود.و یا احتمالا ملا صدرا حدوث ذاتی وزمانی را نیز جزء حرکات و تغییرات دانسته که در این صورت موجودی که محرک است وهیچ نوع حرکتی را هم دارا نیست همان واجب الوجود است.

برهان حرکت از دیدگاه حاج ملا هادی سبزواری

حاج ملا هادی سبزواری در شرح منظومه می فرمایند:

«ان الحرکة لابدلها من محرک والمحرک لا محالة ینتهی الی محرک غیر متحرک دفعا للدور والتسلسل » . (2)

حرکت به ناچار به محرک نیازمند است و محرک به ناگزیر باید به محرک غیر متحرک منتهی شود و الا گرفتار دور وتسلسل می شویم.

همانطور که ملاحظه می کنیم برهان حرکت مرحوم سبزواری چیزی اضافه بر برهان حرکت صدرالمتالهین ندارد و از توضیح آن خوداری می کنیم.

برای روشنی برهان حرکت، بحثهای ذیل لازم است:

1. تعریف حرکت: هر چند حرکت را نمی توان تعریف حدی کرد ولی تعریفی که مقبول فیلسوفان اسلامی است به این صورت است. خروج تدریجی شی ء از قوه به فعل. (3)

2. هر حرکتی به شش چیز نیازمند است وبدون این شش امر، حرکت امکان ندارد:

1. محرک، 2. متحرک، 3. مبدا، 4. غایت، 5. مسافت، 6. زمان. (4)

بعضی فیلسوفان بر آنند که مبدا و غایت برای حرکت لازم نیست زیرا ممکن است حرکتی ازلی و ابدی باشد یعنی هر چند حرکت بر آن صدق می کند ولی مبدا و منتها ندارد. بنابراین حرکت از این جهت که محدود است به مبدا و غایت نیازمند است.

3. حرکت در اعراض و جوهر

عقیده مشهور بر آن است که تا قبل از صدرالمتالهین، فیلسوفی به صورت مستدل حرکت جوهری را مطرح نکرده است. البته در یونان باستان، هراکلیت، حرکتی را مطرح می کند که می تواند منطبق با حرکت جوهری باشد. بعضی دیگر می گویند حرکت جوهری در زمان ابن سینا مطرح بوده است وعده ای قائل به حرکت جوهری بوده اند ولی ابن سینا به دلیل ادله ای که علیه آن داشته است، نمی توانسته آن را بپذیرد. چنانکه در شفاء می فرماید: (5)

اما الجوهر فان قولنا ان فیه حرکة هو قول مجازی فان هذه المقولة لا یعرض فیها الحرکة .اما جوهر اگر بگوییم حرکت در آن واقع می شود بر سبیل مجاز است و در جوهر حرکت واقع نمی شود.

به هر جهت فیلسوفی مانند صدرالمتالهین حرکت جوهری را به این صورت مستدل مطرح نکرده است و تقدم و تاخر اعتقاد به آن چندان تاثیری در بحث نمی گذارد. مشهور فیلسوفان بر آن بودند که حرکت فقط در چهار مقوله عرضی یعنی حرکت در کم، کیف، مکان، ووضع واقع می شود. ما ابتدا به توضیح حرکات در اعراض و سپس حرکت در جوهر می پردازیم:

الف: حرکات در اعراض

حرکت عرضی، حرکتی است که ما به طور محسوس آن را مشاهده می کنیم که برای توضیح بیشتر آنها را به صورت مجزا ذکر می کنیم.

حرکت مکانی: روشنترین نوع حرکت عرضی، حرکت در مکان است مانند حرکت یک جسم از یک مکان به مکان دیگر.

حرکت وضعی: مانند حرکت کره به دور محور خود. هر چند مکان کل کره تغییر نمی کند ولی نسبت اجزا به همدیگر در حال تغییر می باشد.

حرکت کیفی : مانند تغییر رنگ و مزه اشیاء. با توجه به انواع مقوله کیف اقسام جزیی تری برای حرکت کیفی در نظر گرفته اند. حرکت در کیف نفسانی مانند این که هر کسی درخود تغییر تدریجی علاقه و محبت نسبت به دیگری را در خود حس می کند. حرکت در کیفیات محسوسه مانند حرکت در رنگها.حرکت در کیفیات مخصوص به کمیات مثل تغییر در شکل یک شی ء که گاهی مستقیم و گاهی منحنی و گاهی به شکل دیگر است.

حرکت کمی: مصداق روشن حرکت کمی، رشد گیاهان و جانوران است. (6)

دلایل حرکت جوهری

صدر المتالهین برای اثبات حرکت جوهری به سه صورت استدلال می کند که ما به دوتای آن اشاره می کنیم:

1. علامه طباطبایی استدلال اول را چنین تقریر می کند:

من اوضحها ان الحرکات العرضیة بوجودها سیالة متغیرة وهی معلولة للطبائع والصور النوعیة...وعلة المتغیر یجب ان تکون متغیرة والا لزم تخلف المعلول بتغیره عن علته وهو محال فالطبائع والصور الجوهریة التی هی الاسباب القریبة للاعراض اللاحقة التی فیها الحرکة متغیرة فی وجودها متجددة فی جوهرها وان کان ثابتة بماهیتها قارة فی ذاتها لان الذاتی لا یتغیر. (7)

اولین استدلال صدرا بر دومقدمه مبتنی است:

1. حرکات عرضی معلول طبیعت نوعیه و جوهری آنهاست.

2. علت قریب و طبیعی حرکت باید متحرک باشد.

نتیجه اینکه: طبیعت نوعیه و جوهری که علت حرکات عرضی به شمار می رود باید متحرک باشد.

حال اگر علت قریب و بی واسطه معلول متحرک امر ثابتی باشد و یا اگر معلول; متغیر باشد و علت ثابت، لازمه آن تخلف معلول از علت خود است که امری محال است.

ممکن است اشکال شود که معتقدین به حرکت جوهریه هم ناچارند حرکت در جوهر را به فاعل مجردی نسبت دهند که ثابت وغیر متحرک است پس چرا استناد حرکات عرضیه را به جوهر ثابت که صور نوعیه باشد صحیح نمی دانند. جوابی که به این اشکال داده شده است این است که اعراض وجود فی نفسه لغیره دارند. وحرکت آنها موضوعی را متصف به حرکت می کند زیرا که وجود اعراض مستقل نیست. اما وجود جواهر وجود فی نفسه لنفسه است و ایجاد جوهر همان ایجاد حرکت است. یا به تعبیری اعراض احتیاج به علت طبیعی دارند که باید متغیر باشد ولی جواهر احتیاج به علت الهی دارند که جعل هستی آنها همان جعل حرکت است.

استدلال دوم: حجة اخری: الاعراض من مراتب وجود الجواهر لما تقدم ان وجودها فی نفسها عین وجودها لموضوعاتها فتغیرها و تجددها لا یتم الامع تغیر موضوعاتها الجوهریة وتجددها فالحرکات العرضیة دلیل حرکة الجوهر. (8)

این استدلال از دو مقدمه تشکیل می شود: 1. اعراض از مراتب و شانی از شوءون جواهر هستند ووجود مستقلی از موضوعاتشان ندارند، 2. هرگونه تغییر و حرکتی که در شوءون و مراتب یک موجود روی دهد، علامتی است که در خود آن موجود نیز حرکت واقع شده است.

مانند کسی که رخساره و سیمای او رنگارنگ می شود، این امر نشانه و علامت تغییرات درونی اوست.

بنابراین حرکات عرضی دلیل حرکت جوهری می باشد.

حرکت جوهری نتایج زیادی را در پی دارد که ما در اینجا یکی از آنها را مورد بحث قرار می دهیم.

1 نیاز دائمی و مستمر کل عالم ماده به محرک غیر جسمانی.

چون براساس حرکت جوهری اثبات شد که کل عالم ماده در حالت حرکت و دگرگونی می باشد، این حرکت ذاتی عالم ماده که جلوه های آن را به صورت حرکت در اعراض مشاهده می کنیم نیازمند محرکی است . این محرک اگر خود جسم باشد از تغییر درونی در امان نیست و باز نیاز به محرک دارد چون سلسله محرکها نمی تواند تا بی نهایت ادامه داشته باشد بنابراین باید به محرک غیر متحرک برسیم که علت حرکت است ولی خود متحرک نیست واین محرک دیگر نمی تواند واجد قوه و شانیت تغییر ودگرگونی را دارا باشد. از این رو آن متحرک از سنخ عالم ماده نیست بلکه غیر مادی می باشد و کمالات مختص به خود را به صورت بالفعل واجد است.

صدرالمتالهین مطرح می کند که نخستین کسی که حرکت در جوهر را ثابت کرده است خداوند حکیم است که در قرآن فرموده است:

«وتری الجبال تحسبها جامدة وهی تمر مرالسحاب » . (نمل/88) «کوهها را می بینی و آنها را جامد و بی حرکت می پنداری در حالی که آنها مانند حرکت ابرها در حال حرکت می باشند» .

پی نوشت ها:

1. صدر المتالهین، اسفار: 6/423.

2. حاج ملا هادی سبزواری، شرح منظومه، قم، مکتبة مصطفوی، ص 147.

3. همان، ص 238، علامه طباطبایی، نهایة الحکمة، ص 178.

4. صدر المتالهین، اسفار: 6/75.

5. ابن سینا، شفاء، طبیعیات، فصل سوم ازمقاله دوم از فن اول طبیعیات.

6. علامه طباطبایی، پیشین، ص 182، محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، چاپ دوم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی ، ص 296 300; اسفار: 3/80.

7. علامه طباطبایی، پیشین، ص 184 و اسفار: 3/ 61.

8. علامه طباطبایی، پیشین، ص 185; اسفار: 3/ 103.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان