توحید قانونگذار

گسترش زندگی اجتماعی بشر در روی زمین، و بر چیده شدن تدریجی زندگی فردی در جنگل ها و بیابانها، حاکی است که بشر طبعا خواهان زندگی اجتماعی است تا بر اثر همکاری بر دشواریها فائق آید.

گسترش زندگی اجتماعی بشر در روی زمین، و بر چیده شدن تدریجی زندگی فردی در جنگل ها و بیابانها، حاکی است که بشر طبعا خواهان زندگی اجتماعی است تا بر اثر همکاری بر دشواریها فائق آید.

از طرف دیگر انسان، موجود «خود خواه» است و «حب ذات» برای او یک امر غریزی می باشد و می خواهد همه چیز را در انحصار خویش در آورد و اگر هم روزی به مقررات سنگین اجتماعی تن در می دهد به خاطر ضرورت و ناچاری است و اگر این ضرورت نبود غالبا، از انحصار طلبی دست بر نمی داشت به گواه این که هر موقع فرصتی به دست آورد، از تضییع حقوق دیگران خودداری نمی نماید.

از این جهت همه دانشمندان بر این مطلب اتفاق نظر دارند که برای تشکیل یک اجتماع صحیح انسانی، طرح اساسی ضروری است تا در پرتو آن، حقوق افراد و وظایف انسانها در زندگی اجتماعی روشن گردد.این طرح همان قوانین اجتماعی است که زیر بنای یک اجتماع انسانی است.

اکنون باید دید که این طرح عالی، به وسیله چه کسی باید ریخته شود.

به طور اجمال باید گفت: قانون گذار می خواهد جامعه بشری را با تنظیم برنامه های فردی و اجتماعی خود به سوی کمال رهبری کند، و در پرتو تعیین وظایف افراد، و تأمین حقوق آنان، سعادت جسمی و روانی آنها را فراهم سازد.

در این صورت باید قانون گذار، دو شرط یاد شده در زیر را دارا باشد.

1 قانون گذار باید انسان شناس باشد اگر هدف از قانون گذاری، تامین نیازمندیهای جسمی و روانی، بشر است باید او از همه رموز و اسرار جسمی و روانی انسان به طور دقیق آگاه باشد، بسان نسخه پزشک در صورتی دقیق و کامل می شود، که وی از اوضاع و احوال بیمار کاملا آگاه باشد و نسخه را مطابق وضع مزاج بیمار و شرائط روحی او تنظیم کند به عبارت دیگر : قانون گذار باید انسان شناس و جامعه شناس کامل باشد.انسان شناس باشد تا از غرائز و عواطف انسان ها آگاه باشد تا احساسات و غرائز او را بطور کامل اندازه گیری کند، و رهبری نماید.

جامعه شناس باشد تا از وظائف افراد در جامعه، و مصالح و مفاسد اعمال آنان و واکنش زندگی اجتماعی و عکس العمل روابط انسان ها، بخوبی مطلع باشد.

2 از هر نوع سودجوئی پیراسته باشد برای واقع بینی و حفظ مصالح انسانها لازم است قانون گذار از هر نوع «حب ذات» و سود جوئی در تدوین قانون پیراسته باشد، زیرا غریزه: «خود خواهی» حجاب ضخیمی در برابر دیدگان قانون گذار پدید می آورد.زیرا یک انسان هر چه هم عادل و دادگر، واقع بین و منصف باشد ناخودآگاه تحت تأثیر حس «سود جوئی» و «حب ذات» قرار میگیرد.

اکنون ببینیم که این دو شرط در کجا بطور کامل جمع است.

شکی نیست که اگر بنا باشد شخص قانون گذار انسان شناس کامل باشد انسان شناس کامل تر از خدا وجود ندارد و هیچ کس به رموز مصنوع خود، آگاه تر از سازنده آن نیست.

اتفاقا خود قرآن نیز روی همین موضوع تکیه کرده و میفرماید:

الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر (ملک آیه 14) آیا آفریده خود را به خوبی نمی شناسد با این که از رموز و اسرار خلقت او کاملا مطلع است.

خدائی که سازنده ذرات موجود، پدید آرنده سلول های بی شمار، و ترکیب دهنده قطعات مختلف وجود انسان است، قطعا از نیازمندیهای نهان و آشکار، و مصالح و مفاسد مصنوع خود، بیش از دیگران آگاه است.

او بر اثر علم گسترده، از روابط افراد، و واکنش این پیوندها و وظایفی که مایه انسجام اجتماع می گردد، و حقوقی که شایسته مقام هر انسانی است، آگاهی کامل دارد.

شرط دوم، که پیراستگی از هر نوع سودجوئی در وضع قانون باشد، جز خدا در هیچ مقامی موجود نیست زیرا تنها خدا است که نفعی در اجتماع ما نداردو از هر نوع غرائز خصوصا غریزه خودخواهی پیراسته است در حالی که همه افراد بشر، کم و بیش از حس خودخواهی که آفت قانون گذاری صحیح است، بر خور دارند، هر چند هم سعی و کوشش کنند که خود را از چنگال این غریزه برهانند باز گرفتار میشوند.

به قول «ژان ژاک روسو» : برای کشف بهترین قوانین که به درد ملل بخورد، یک عقل کل لازم است که تمام شهوات انسانی را ببیند ولی خود هیچ حس نکند، با طبیعت رابطه ای نداشته باشد ولی کاملا آن را بشناسد، سعادت او مربوط به ما نباشد ولی حاضر باشد که به سعادت ما کمک کند، بالاخره به افتخاراتی اکتفا نماید که به مرور زمان علنی گردد، یعنی در یک قرن خدمت کند و در قرن دیگر نتیجه گیرد. (1)

روی این جهات از نظر قرآن، قوه مقننه ای به صورت فردی و یا به صورت دستجمعی، و قانون گذاری جز خدا و شارعی جز «الله» وجود ندارد، و افراد دیگر مانند فقیهان، مجتهدان، همگی قانون شناسانی هستند که با رجوع به منابع قوانین، احکام و قوانین الهی را بیان میکنند .

از بررسی آیات قرآن، به روشنی ثابت میگردد که تقنین و تشریع فقط مربوط به خداست و در نظام توحیدی، رأی و نظر هیچکس در حق کسی، حجت و نافذ نیست، و کسی حق ندارد رأی و نظر خود را بر فرد و جامعه تحمیل کند، و مردم را بر اجراء آن به زور و قهر دعوت نماید.

در چشم انداز «نظام توحیدی» به حکم گفتار پیامبر گرامی (2) افراد جامعه انسان بسان دندانه های شانه هستند که هیچ کدام بر دیگری برتری ندارد.از این جهت، علتی ندارد، فردی و یا شورائی به سود فرد یا گروهی و یا به ضرر فرد و یا گروه دیگر، حکمی بسازد و مردم را به پیروی از آن دعوت کند.

در چشم انداز نظام توحیدی عالی ترین مظهر تجلی مساوات، این است که پیامبر (ص) فرمود : الناس امام الحق سواء «همه مردم در برابر حق و قانون مساوی و برابرند» و قانون درباره تمام افراد، با الغای تمام امتیازات اجراء می گردد، و اسلام با طبقه بندی ظالمانه دوران ساسانی، که گروهی خود را مافوق قانون اندیشیده، و گروهی در پوشش قانون قرار می گرفتند، سرسخت مبارزه کرده است.

در نظام طاغوتی که به همت والای رهبران مسئول و متعهد مذهبی، و همکاری و همبستگی تمام قشرها برچیده شد و امید است که به همین زودی، نظام توحیدی و الهی، جایگزین آن گردد، شاه و شاهزادگان و تمام درباریان، از پرداخت همه نوع گمرک معاف بودند، تو گوئی با داشتن میلیاردها دلار، باز مستحق ارفاق و ترحم بیشتری بودند در حالی که دیگر افراد کشور حتی مصرف کنندگان فقیر و تهی دست باید بار گران مالیات آنان را نیز به دوش بکشند و گمرک نخ و سوزنی را که برای مبارزه با برهنگی از خارج وارد می کردند، دو دستی تقدیم کنند .

آیاتی که بر «توحید در تقنین» گواهی می دهند آیاتی که، تقنین را از آن خدا می داند و به هیچ کس اجازه نمی دهد که در قلمرو حق مخصوص خدا وارد شود، در شش بخش مطرح میگردد :

بخش نخست:

آیات این بخش گواهی میدهند که هیچ کس جز خدا حق جعل قانون و حکم ندارد زیرا آن کس می تواند زمام امور زندگی بندگان خدا را به دست گیرد، که یک نوع سلطه ای بر آنها داشته باشد و چنین فردی جز خدا کسی نیست.و روشن ترین آیه ی که بر این مطلب گواهی می دهد، آیه یاد شده در زیر است:

1 ما تعبدون من دونه الا اسماء سمیتموها انتم و اباؤکم ما انزل الله بها من سلطان ان الحکم الا لله امر الا تعبدوا الا ایاه ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون . (یوسف آیه 40) الفاظ بی مسمائی را می پرستید که شما و پدرانتان نام خدا به آنها داده اید در حالی که خدا، دلیل چیره کننده ای درباره آنها نازل نکرده است، حکم و فرمان از آن خداست فرمان داده است که جز او کسی را نپرستیم این است دین استوار، ولی بیشتر مردم نمی دانند، جمله «ان الحکم الا لله» در دو مورد از سوره یوسف وارد شده است یکی همین آیه است، دیگری آیه 67 از همین سوره است که هم اکنون می آوریم.

2 و قال یا بنی لا تدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقه و ما اغنی عنکم من الله من شیئی ان الحکم الا لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون (یوسف آیه 67) یعقوب گفت فرزندانم! از یک در وارد نشوید از دروازه های مختلف وارد شوید، در قبال خدا برای شما از من کاری ساخته نیست فرمان روائی از آن خداست به او توکل می کنم و توکل کنان بایدبه او توکل نمایند.

«حکم» در لغت عرب، به معنی فرمانروائی است، گاهی مقصود از آن، فرمانروائی تکوینی و آفرینشی است که مجموع جهان در قبضه قدرت و تدبیر اوست (به گونه ای که در بخش «توحید در تدبیر» مشروحا از آن بحث شد)، مقصود از «ان الحکم» در آیه دوم همین است، و دیگر جمله های آیه نیز آن را تأیید میکند.

زیرا یعقوب در حالی که فرزندان خود را برای نیل به مقصد، راهنمائی میکند و راه پیروزی در مصر را نشان میدهد و می گوید از چند در وارد شوید فورا میگوید، از من برای شما کاری ساخته نیست، امور هستی در دست خدا است باید به او توکل نمود و متوکلان نیز باید به او توکل کنند.

لحن آیه میرساند که هدف آیه، بیان حکومت و فرمانروائی تکوینی خداوند است که در جاهای دیگر با جمله «له ملک السموات و الارض» (سوره حدید آیه 2) به آن اشاره شده است و مقصود یعقوب این است که تمام کارهای جهان از شکستها و پیروزیها در دست اوست.

در حالی که مقصود از آن در آیه نخست، فرمانروائی تشریعی است، یعنی خدا، دارای آن مقام و موقعیتی است که حق دارد امر و نهی کند، تجویز و تحریم کند، و لذا بلافاصله می گوید : «امر الا تعبدوا الا ایاه» فرمان داده است که جز او کسی را نپرستید.

تو گوئی، پس از گفتن جمله «ان الحکم الا لله» کسی سؤال میکند: اکنون که مقام حکم و تشریع از آن خداست، فرمان خدا در مورد پرستش چیست؟ فورا جواب می دهد «امر الا تعبدوا الا ایاه» .

بنابراین مقصود از این جمله (ان الحکم الا لله) حکومتی است که نتیجه آن سلطه تشریعی و قدرت تقنینی است و یک چنین مقام در بست در اختیار خدا است و هیچ کس حق ندارد در این مقام دخالت کند و سلطه تشریعی و قانون گذاری مربوط به خدا میباشد، و کسی را روا نیست که بدون اجازه این مقام، حکمی جعل کند و وظیفه ای تعیین نماید.

بخش دوم:

آیات این بخش گواهی میدهد در موردی که حکم الهی باشد کسی حق ندارد از غیر حکم خدا، پیروی کند و آیات این بخش، بیش از آن است که در این صفحات منعکس گردد و ما قسمتی از آنها را وارد بحث می کنیم:

42 سماعون للکذب اکالون للسحت فان جأوک فاحکم بینهم او اعرض عنهم و ان تعرض عنهم فلن یضروک شیئا و ان حکمت فاحکم بینکم بالقسط ان الله یحب المقسطین:

آنها بسیار به سخنان تو گوش می دهند تا آنرا تکذیب کنند، مال حرام فراوان می خورند اگر نزد تو آمدند در میان آنان داوری کن یا (اگر صلاح بود) آنها را بحال خود واگذار و اگر از آنها صرف نظر کنی به تو زیان نمی رسانند و اگر میان آنها داوری کنی با عدالت داوری کن که خدا عادلان را دوست دارد.

43 و کیف یحکمونک و عندهم التوریة فیها حکم الله ثم یتولون من بعد ذلک و ما اولئک بالمومنین .

آنها چگونه تو را به داوری می طلبند در حالی که تورات نزد ایشان است و در آن حکم خدا هست (وانگهی) پس از داوری خواستن از حکم تو روی می گردانند، و آنها مؤمن نیستند.

44 انا انزلنا التوریة فیها هدی و نور یحکم بها النبیون الذین اسلموا للذین هادوا و الربانیون و الاحبار بما استحفظوا من کتاب الله و کانوا علیه شهداء فلا تخشوا الناس و اخشون و لا تشتروا بآیاتی ثمنا قلیلا و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون .

ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور بود و پیامبران که تسلیم در برابر فرمان خدا بودند، با آن، برای یهودیان حکم می کردند و (همچنین) علماء و دانشمندان به این کتاب الهی که به آنها سپرده شده بود و بر آن گواه بودند، داوری مینمودند، بنابراین، از داوری کردن بر طبق آیات الهی از مردم نهراسید و از من بترسید و آیات مرا به بهای ناچیز نفروشید و آنها که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمی کنند کافرند.

45 و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس و العین بالعین و الانف بالانف و الاذن بالاذن و السن بالسن و الجروح قصاص فمن تصدق فهو کفارة له و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون.بر آنها (بنی اسرائیل) آن را (تورات) مقرر داشتیم که جان در مقابل جان، و چشم در مقابل چشم، و بینی و گوش در مقابل بینی و گوش، و دندان در برابر دندان می باشد، و هر زخمی قصاص دارد و اگر کسی آن را ببخشد (و از قصاص صرفنظر کند) کفاره (گناهان) او محسوب می شود، و هر کس به احکامی که خدا نازل کرده حکم نکند ستمگر است.

وقفینا علی آثارهم بعیسی ابن مریم مصدقا لما بین یدیه من التوریة و آتینا الانجیل فیه هدی و نور و مصدقا لما بین یدیه من التوریة و هدی و موعظه للمتقین.

و به دنبال آنها (یعنی پیامبران پیشین) عیسی بن مریم را قرار دادیم که به آنچه پیش از او فرستاده شده بود (از تورات) تصدیق داشت و انجیل را به او دادیم که در آن هدایت و نور بود (کتاب آسمانی او نیز) تورات را که قبل از او بود، تصدیق میکرد و هدایت و موعظه برای پرهیزکاران بود.

47 و لیحکم اهل الانجیل بما انزل الله فیه و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الفاسقون .

به اهل انجیل (پیروان مسیح) گفتیم باید به آنچه که خداوند در آن نازل کرده حکم کنند و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نمی کنند فاسق هستند.

48 و انزلناه الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه فاحکم بینهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم عما جائک من الحق لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة و لکن لیبلوکم فی ما آتیکم فاستبقوا الخیرات الی الله مرجعکم جمیعا فینبئکم بما کنتم فیه تختلفون.

و این کتاب را به حق به تو نازل کردیم در حالی که کتب پیشین را تصدیق می کند و حافظ و نگاهبان آنهاست بنابراین بر طبق احکامی که خدا نازل کرده در میان آنها حکم کن، و از هوا و هوس های آنها پیروی مکن، و از احکام الهی روی مگردان، ما برای هرکدام از شما آئین و طریقه روشنی قرار دادیم و اگر خدا میخواست همه شما را امت واحدی قرار می داد ولی خدا میخواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید (و استعدادهای شما را پرورش دهد) بنابراین بکوشید و در نیکی ها به یکدیگر سبقت جوئید، بازگشت همه شما به سوی خداست و از آنچه در آن اختلاف کرده اید به شما خبر خواهد داد.

49 و ان احکم بینهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم و احذرهم ان یفتبوک عن بعض ما انزل الله الیک فان تولوا فاعلم انما یرید الله ان یصیبهم ببعض ذنوبهم و ان کثیرا من الناس لفاسقون.

و باید در میان آنها (اهل کتاب) طبق آنچه خداوند نازل کرده حکم کنی و از هوس های آنان پیروی مکن، و بر حذر باش که مبادا تو را از بعض احکامی که خدا بر تو نازل کرده منحرف سازند، و اگر آنها (از حکم و داوری تو روی گردانند) بدان خداوند میخواهد آنها را بخاطر پاره ای از گناهانشان مجازات کند و بسیاری از مردم فاسقند.

50 افحکم الجاهلیة یبغون و من احسن من الله حکما لقوم یوقنون.

آیا آنها حکم جاهلیت را (از تو) میخواهند، و چه کسی برای افراد با ایمان بهتر از خدا حکم می کند؟

اگر کسی در مضامین این آیات دقت کند، به روشنی درک میکند که خداوند از نخستین روزی که برای بشر رسول و پیامبری فرستاده است، هرگز اجازه نداده است که خود او برای زندگی خویش قانونی تنظیم کند، بلکه برای او به خاطر نارسائی که در علم و دانش بشر وجود دارد، برنامه هائی تنظیم کرده و در هر عصری مناسب و مطابق آن عصر، بهترین و کامل ترین برنامه را ارسال کرده است.

در این آیات، تصریحات و اشاراتی بر مطلب مورد بحث وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم.

1 اکالون للسحت، آیه 42: آنان مرزهای حلال و حرام الهی را بهم میزنند و به حرام های الهی بی اعتنا می باشند 2 و عندهم التوراة فیها حکم الله، آیه 43: تورات پیش آنها است و در آن حکم خدا است.

3 انا انزلنا التوراة فیها هدی و نور یحکم بها النبیون، آیه 44:

ما تورات را نازل کردیم در آن راهنمائی و نور است و به آن پیامبران حکم می کنند.

4 و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون، آیه 44: هر کس به آنچه که خدا نازل کرده حکم نکند، کافر است.

5 و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس، آیه 45: در تورات نوشتیم، انسان را در برابر انسانی بکشید.

6 و من لم یحکم بما انزل الله فأولئک هم الظالمون، آیه 45: هر کس مطابق آنچه که خدا فرستاده است، حکم نکند، از ستمگران است.

7 ولیحکم اهل الانجیل بما انزل الله فیه، آیه 47: اهل انجیل با آنچه که خداوند در آن فرو فرستاده است، داوری کنند.

8 و من لم یحکم بما انزل الله فأولئک هم الفاسقون، آیه 47، هر کس با آنچه که خدا نازل کرده است حکم نکند، او از اطاعت خدا بیرون رفته است.با دقت در این فرازها روشن میگردد که نه تنها در آئین اسلام بلکه در آئین های پیش، خدا باب هر گونه تقنین و تشریع را به روی مردم بسته است.

این در، فقط به روی خدا باز است و تشریع که فعل خاص او است به کسی محول نشده است و قرآن گروهی را که نظام دیگری را جایگزین «نظام توحیدی» سازند، در این آیات، کافر و ظالم و فاسق خوانده است، کافرند، هر گاه با رد و انکار به مخالفت برخیزند، ظالمند، زیرا تقنین را که از حقوق مسلم خدا است به غیر او سپرده اند، فاسقند، چون از اطاعت خدا بیرون رفته اند .

در آیاتی که نقل و ترجمه آنها از نظر خوانندگان شریف گذشت، شواهد روشن بر توحید در تقنین در امت اسلامی است و اینکه هرگز نباید در این امت، مقنن و شارعی جز خدا بشناسیم.

اینک برخی از این شواهد:

9 فاحکم بینهم بما انزل الله، آیه 48: با آنچه که خدا فرو فرستاده است حکم کن.

10 لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا، آیه 48: برای هر یک از امت ها آئین و راهی معین کردیم .

این منهاج و طریق، همان نظامنامه زندگی است که برای تمام امتها به فراخور استعداد و لیاقت آنها فرو فرستاده شده است و هرگز ممکن نیست نظامنامه خدا ناقص و ناتوان باشد، تا از طریق نظام بشری تکمیل گردد.از این جهت با وجود نظام الهی، به نظام بشری نیازی نخواهد بود.

11 بار دیگر بر می گردد، با لحن قاطع هر نوع پیروی از احکام غیر خدا را پیروی از هوی و هوس میداند چنانکه میفرماید: فاحکم بینهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم عما جاءک من الحق، آیه 48: تابع حکمی باش که خدا فرستاده است و از هوس های دیگران پیروی منما .

12 سرانجام، هر حکمی و تشریعی را که از غیر منبع وحی باشد، آن را حکم جاهلی خوانده است و با تمام صراحت می گوید: افحکم الجاهلیة یبغون، آیه 50.آیا از احکام و دستورهای جاهلانه پیروی میکنند.

پاسخ یک پرسش:

ممکن است گفته شود که این آیات بیش از این نمیرساند که در موردی که حکم خدا باشد باید در آن مورد، از حکم خدا پیروی نمود.اما در موردی که چنین حکمی وجود نداشته باشد در این صورت چرا فرد یا شورائی نتواند، برای پیشبرد اهداف امت، حکمی را بسازد.

پاسخ این پرسش روشن است: هرگاه خدا میفرماید: (لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا) (برای شما طریق و راهی قرار داده ایم) مفاد آن با توجه به اینکه از جانب خداوند حکیم علی الاطلاق جز برنامه کامل و جامع فرستاده نمی شود، دیگر برای احدی امکان مداخله در امر تشریع باقی نمی ماند، اصولا قرآن تمام احکام حاکم بر بشر را، بر دو نوع میداند حکم الهی و حکم جاهلی (3) ، و هر حکمی که غیر «ما انزل الله» باشد قهرا حکم جاهلی خواهد بود.

و به عبارت دیگر: هر گاه حکمی زائیده مغز بشر شد، از آنجا که جزو «ما انزل الله» نیست قطعا در ردیف احکام جاهلی خواهد بود. (4)

پرسش دیگر این آیات پیش از این نمی رساند که از احکامی که در قرآن وارد شده است و به اصطلاح جزو «ما انزل الله» می باشند باید پیروی کرد، و اما احکامی که از لسان پیامبر و یا دیگر پیشوایان شنیده میشود هرگز این آیات دلیل بر لزوم پیروی از چنین احکام نیست .

پاسخ قرآن خود را بیانگر تمام آنچه که بشر در تنظیم زندگی به آن نیاز دارد، معرفی می کند و می گوید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیئی» (نحل آیه 89) : قرآن را به تو نازل کردیم در حالی که بیان کننده همه چیز هست.

در آیه دیگر به بیانات پیامبر که پیرامون تفسیر و توضیح آیات نازل شده است، حجیت می بخشد و می گوید یکی از وظایف پیامبر این است که آیات نازل شده را برای امت بیان کند و توضیح دهد (نه تنها قرائت کند و بخواند) چنانکه می فرماید: و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون، (نحل آیه 44) .

قرآن را به تو نازل کرد، تا آنچه را که به مردم فرو فرستاده شده است، بیان و روشن کنی و آنان نیز در مضامین آیات به تفکر و اندیشه بپردازند.

این آیه به روشنی، پیامبر را مبین و توضیح دهنده آیاتی که خدا فرو فرستاده است معرفی میکند.پیامبر درباره قرآن دو وظیفه دارد و این دو وظیفه را نباید به یکدیگر مخلوط کرد : 1 مبین و بیانگر اهداف و مضامین قرآن است، همچنانکه در جمله «لتبین للناس...» به این حقیقت اشاره شده است.

2 بازگو کننده کلمات وحی که است از امین وحی میشنود چنانکه میفرماید: و قرآنا فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث، (سوره اسراء آیه 106) «قرآن را به تدریج فروفرستادیم تا آن را برای مردم به تدریج بخوانی» .

این که می گوئیم پیامبر مبین قرآن است، مانع از آن نیست که بسیاری از آیات قرآن با قطع نظر از بیان پیامبر برای توده مردم پس از آشنائی به زبان عربی، روشن و آشکار و قابل فهم باشد.زیرا مفهوم بودن قسمتی از آیات قرآن و یا یک بعد از ابعاد معانی آیات، مانع از آن نیست که بخشی از آیات، به تفسیر پیامبر نیازمند باشد و اگر آیه مورد، بحث پیامبر را مبین قرآن معرفی میکند، مقصود بیان کننده آیات مجمل و یا بیانگر ابعاد دیگر از معانی آیات قرآن است.

در این صورت آنچه از پیامبر، درباره شرایع و احکام وارد شده است، به حکم این آیه، حجت بوده و پیروی از آن لازم میباشد زیرا تقریبا همگی مربوط به تبیین و تشریح آیاتی است که اصول و کلیات آنها در قرآن وارد شده است، مانند آیات مربوط به عبادات و معاملات و سیاسات.

به حکم حدیث «ثقلین» (5) و حدیث «سفینه نوح» (6) گفتار پیشوایان معصوم شیعه مأخوذ از پیامبر گرامی است، و با توجه به این امور موقعیت قرآن و گفتار پیامبر و جانشینان به حق او کاملا روشن میگردد.

گذشته بر این، حجیت گفتار پیامبر، به این آیه منحصر نیست، بلکه آیات دیگری نیز بر حجیت گفتار و رفتار او شهادت میدهند. (7)

بخش سوم:

آیات این بخش به روشنی دلالت دارند که پیامبر اسلام با برنامه کاملی مبعوث شده است، اینک آیات مربوط به این بخش:

1 ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم و یبشر المؤمنین الذین یعملون الصالحات ان لهم اجرا کبیرا (سوره اسراء آیه 9) قرآن بشر را به راه عدل و استوار هدایت می کند و به گروه با ایمان که کارهای نیک انجام می دهند بشارت می دهد که برای آنان پاداش بزرگ است.مقصود از «التی هی اقوم» (طریقه استوار و محکم) همان شریعت اسلام است که در آیه دیگر به لفظ «شریعت» وارد شده است.چنانکه میفرماید: ثم جعلناک علی شریعة من الامر فاتبعها (الجاثیه آیه 18) لفظ «اقوم» از ماده «قیام» است که در زبان فارسی به آن «ایستاده» می گویند و این تعبیر کنایه از درستی و استحکام و استواری احکام قرآن است، به طوری که تمام احکام آن با مکانیسم آفرینش موافق می باشد احکام اسلام پیوسته به انسان سعادت و زندگی بخشیده و او را به سوی کمال سوق میدهد در حالی که قوانین دیگر بشری، اگر از جهتی به حال مردم نافع و سودمند باشد، از جهاتی به حال و زندگی آنان مضرو زیانبار است.حالا آیا با فرستادن «شریعت اقوم» آئین محکم و استوار که به حکم استواری، نیاز انسان را از هر نوع جعل قانون بی نیاز خواهد کرد، جا دارد که بشر در برابر یک چنین آئین کامل، دست به جعل قانون بزند .

این حقیقت در آیه دیگر، به گونه روشن تر وارد شده است چنانکه میفرماید:

2 قل اننی هدانی ربی الی صراط مستقیم دینا قیما ملة ابراهیم حنیفا (انعام آیه 161) بگو خدای من مرا، به راه مستقیم هدایت کرده است، دین استوار طریقه ابراهیم خداپرست.

در این آیه، مجموع اصول و فروع اسلام، با جمله های زیر توصیف شده است.الف دینا قیما : دین استوار ب ملة ابراهیم: طریقه ابراهیم در آیه دیگر از احکام اسلام، به لفظ شریعت یاد شده است آنجا که می فرماید: 3 ثم جعلناک علی شریعة من الامر فاتبعها و لا تتبع اهواء الذین لا یعلمون (جاثیه آیه 18) ترا بر طریقی از امر دین قرار دادیم از آن پیروی کن و از هوسهای افراد نادان پیروی منما.

آیا با داشتن آئین استوار و شریعت محکم، شایسته است که بشر به شریعت سازی دست زند.در این آیه دو نکته روشن به چشم میخورد: 1 پیامبر اسلام با شریعتی، برای رسانیدن مردم به کمال برانگیخته شده است و «شریعت» بمعنی طریقه و راه است، طبعا راه برای خود مقصد و مقصودی می خواهد و آن کمال انسانها است.2 پیروی از غیر احکام وحی الهی، از هر مغزی بتراود، جز پیروی از هوس (اهواء الذین لا یعلمون) چیز دیگری نیست.آیه یاد شده در زیر، مضمون آیات این بخش را تأیید میکند، چنانکه میفرماید: لکل امة جعلنا منسکا هم ناسکوه فلا ینازعنک فی الامر و ادع الی ربک انک لعلی هدی مستقیم (حج آیه 67) .

«برای هر امتی راهی را (در زندگی) قرار دادیم که پیرو آن راه شوند و در اینکار با تو مجادله نکنند، به پروردگارت دعوت کن، تو پیرو هدایت راستین هستی» .

مناسکی که این آیه از آن یاد میکند همان شرایع الهی است که خداوند به فراخور حال هر امت آنرا فرستاده و به مرور زمان و تکامل امتها در آن تغییراتی داده و تکمیل نموده است با توجه به مضامین این آیات، موضوع «توحید تقنینی» و تشریعی به خوبی روشن می شود، و آن این که از جامعه انسانی، حق قانونگزاری به هر نحو و صورتی باشد سلب شده و این حق دربست مربوط به خدا است اگر فرد یا گروهی را در اینکار شرکت دهیم، عملا نوعی از شرک را مرتکب شده ایم.

معانی دین، شریعت و ملت چیست؟

در آیه 161 سوره انعام، لفظ دین و ملت وارد شده است و در آیه 18 سوره جاثیه لفظ شریعت وارد شده است از این جهت شایسته است تفاوت این سه لفظ را روشن سازیم.ولی به خاطر این که نظام بحث از هم نگسلد، توضیح این قسمت را آخر بخش می آوریم.

بخش چهارم:

آیات این بخش به روشنی اخطار میکند که هرگز نباید اختلافات خود را پیش حکومت های طاغوتی ببریم و از نظام و برنامه های گروه جبار و متمرداز دستور خدا و بیرون از بندگی حق، داوری جوئیم، بلکه باید هر نوع داوری را نزد خدا و رسول او ببریم اینک آیات این بخش، چنانکه میفرماید:

«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیی ء فردوه الی الله و الرسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر ذلک خیر و احسن تأویلا» (نساء آیه 59) ای افراد با ایمان.از خدا و پیامبر و صاحبان امر از خود اطاعت کنید اگر درباره چیزی اختلافی بین شما رخ داد، آنرا به خدا و پیامبر او رد کنید، هر گاه به خدا و روز دیگر ایمان دارید زیرا این کار (رجوع به خدا و پیامبر او) برای شما خوب و سرانجام خوبی دارد» .

اصولا آیات قرآن جامعه اسلامی را به شدت از هر نوع گرایش به نظام طاغوتی که مظهر طغیان و ستم و دوری از راه و رسم بندگی خدا هستند، باز میدارد. (8)

تا چه رسد به اینکه سرنوشت خود را به دست گروه طاغوتی بدهیم که هر چه بخواهند بر سر ما بیاورند.

«الم تر الی الذین یزعمون انهم آمنوا بما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به و یرید الشیطان ان یضلهم ضلالا بعیدا» (نساء آیه 60) «آنان که گمان می کنند که به کتاب تو و کتابی که پیش از تو نازل شده است ایمان آورده اند، نمی بینی که می خواهند اختلافات خود را پیش حکام طاغی ببرند در صورتی که دستور یافته اند که به این گروه از حکام کفر ورزند (و آنان را به رسمیت نشناسند) شیطان میخواهد آنان را به ضلالت بیفکند» .

آیا جامعه اسلامی ما در این یک قرن، جز این راه، راه دیگری می پیمود، جز اینکه حکام طاغوتی با نظام ضد بشری بر ما حکومت میکردند و هر نوع مرافعه و اختلاف را با قوانین طاغوتی می گشودند؟

پاسخ یک سؤال

در بررسی های مربوط به خاتمیت، ثابت شده است که در اسلام دو نوع قانون وجود دارد.

1 قوانین ثابت و به اصطلاح ابدی و پیوسته که دگرگونی در آنها راه ندارد.

2 اصول و مقررات متغیر و متحول که با تغییر شرائط و مقتضیات، تغییر و تبدیل پیدا میکند .

اکنون که آیات قرآن بروشنی توحید تشریعی را ثابت میکنند تکلیف سلطه تشریعی درباره این بخش از مقررات چیست؟

پاسخ

در این بخش از مقررات که شکل و لباس آنها بمرور زمان و دگرگونی اوضاع، عوض می گردد، یک رشته اصول ثابتی وجود دارد که هیچ گاه نمی توان از آنها تخلف نمود و دگرگونی پیوسته در شکل و لباس قانون است نه در خود آن.

مثلا مناسبات حکومت اسلامی با اجانب می تواند به شکل های مختلفی باشد، گاهی شرائط ایجاب می کند که حکومت وقت از در دوستی وارد شود و مناسبات دوستانه برقرار کند و روابط سیاسی و فرهنگی و تجاری خود را توسعه دهد و گاهی شرائط ایجاب می کند که روابط خود را قطع کند و یا لا اقل روابطبازرگانی و فرهنگی را تا مدتی تحریم و یا محدود سازد.ولی این دگرگونی در شکل قانون و لباس آن و نحوه پیاده کردن آن است نه اصل آن، و گرنه اصل قانون، هیچگاه تغییر و تبدیل پیدا نمی کند زیرا بر حاکم اسلامی لازم است مصالح اسلامی و برتری مسلمانان را حفظ و صیانت کند و اجازه ندهد که کشور اسلامی تحت سیطره کافران و استعمارگران درآید، این قانون همان آیه «و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» (نساء 141) می باشد .

چیزی که هست حفظ کیان اسلام گاهی در زمینه قطع روابط است و گاهی در زمینه برقراری روابط .

همچنین در مسئله تقویت بنیه دفاعی اسلامی، یک اصل کلی داریم که قرآن آنرا بیان کرده است «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة» (انفال 60) «برای دفاع از خود تا آنجا که می توانید قوه و نیرو تهیه کنید» این قانون که بیانگر لزوم برتری ارتش اسلام بر دیگر ارتشهای جهان است، هیچگاه دگرگون نمی گردد، چیزی که هست لباس و نحوه پیاده کردن آن در ادوار مختلف تغییر پذیر است، در گذشته نیرومندی ارتش اسلام از طریق تحصیل تیر و کمان و شمشیر و سنان بود، اکنون این قانون بصورت دیگر پیاده میشود و باید ارتش اسلام با آخرین سلاحهای مدرن در تمام قسمتهای زمینی و هوائی و دریائی مجهز گردد.نتیجه اینکه: هیچگاه تشریع الهی در دست بندگان خدا نیست حتی در این بخش از مقررات، اساس قانون و روح آن بیان شده است، چیزی که هست شکل و لباس آن در اختیار حاکم اسلامی می باشد.و با دقت در این دو مورد، حکم موارد دیگر که از نوع مقررات متغیر اسلام است، کاملا روشن می گردد.

بخش پنجم آیاتی که یهودیان و مسیحیان را مذمت می کند که دانشمندان و راهبان و تارکان دنیای خود را، «رب» و اختیار دار خود اخذ کرده بودند، مانند آیه:

7 اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسیح ابن مریم (سوره توبه آیه 31) «آنان، دانشمندان و راهبان و مسیح را رب و اختیار دار و کارگردان اخذ کرده بودند.» اکنون ببینیم که یهود و نصاری چگونه دانشمندان و راهبان خود را خدایان خود اخذ کرده بودند، آیا آنان را خالق جهان آفرینش می دانستند؟ بطور مسلم نه، بلکه یکی از شئون الهی را که همان قانونگزاری است به آنان واگذار کرده بودند و اگر آنان حرامی را حلال، و حلالی را حرام می کردند، می پذیرفتند.

مرحوم کلینی در تفسیر آیه، دو روایت از حضرت صادق (ع) نقل می کند که مفاد یکی را منعکس می کنیم: «به خدا سوگند آنها برای آنان نه روزه می گرفتند و نه نماز می خواندند، ولی حرام را برای آنها حلال می کردند و حلال را حرام و آنها هم «بی چون و چرا» می پذیرفتند و عمل میکردند» (9)

در روایتی وارد شده است که روزی عدی بن حاتم، مسیحی تازه مسلمان وارد مسجد پیامبر شد در حالی که پیامبر این آیه را میخواند، عدی که قبلا مسیحی بود و اسلام آورده بود.به پیامبر گفت ما آنها را عبادت نمیکردیم، پیامبر فرمود: مگر آنها حلال خدا را حرام نمیکردند و شما آن را حرام میشمردید؟ گفت چرا، فرمود: همان عبادت آنها بوده است» . (10)

ربیع میگوید: به ابوا العاتیه گفتم، خداوندگاری آنان چه بود؟ گفت: چه بسا آنها در کتاب خدا مطلبی را می یافتند که با گفته احبار و راهبان مخالف بود و آنها گفته ایشان را می پذیرفتند و آن را که در کتاب خدا بود، قبول نمیکردند. (11)

بخش ششم آیاتی که مسلمانان را از سبقت بر پیامبر بازمیدارد و دستور میدهد که بر خدا و پیامبر سبقت مگیرید و انتظار نداشته باشید که پیامبر وحی الهی را ترک کند و از گفتار آنها پیروی کند چنانکه میفرماید:

«یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله و اتقوا الله ان الله سمیع علیم» . (سوره حجرات آیه 1) ای افراد با ایمان بر خدا و پیامبر او سبقت مگیرید (از مخالفت) بپرهیزید، خداوند شنوا و دانا است.

یکی از موارد سبقت این است که پیامبر دستور داد که افراد مسافر، روزه خود را بخورند زیرا روزه بر مسافر حرام است، گروهی از روی تقدس، از اجرای دستور پیامبر سرپیچی کرده و روزه خود را نشکستند و پیامبر آنانرا عاصی و طغیانگر خواند. (12)

لذا قرآن در همین سوره اندیشه پیروی از افکار خطاکاران را سخت محکوم میکند و میفرماید : و اعلموا ان فیکم رسول الله لو یطیعکم فی کثیر من الامر لعنتم (حجرات آیه 7) «بدانید پیامبر در میان شما است اگر از افکار شما پیروی کند به زحمت می افتید.

اینجا است که انسان به ارزش سخن امام امیر المؤمنین در تفسیر حقیقت اسلام، واقف می گردد، آنجا که می فرماید:

«الاسلام هو التسلیم» (13) حقیقت اسلام این است که انسان ها تسلیم و سرسپرده دستگاه تشریع الهی باشند» .

شرک در تشریع اکنون که حقیقت توحید در تشریع روشن گردید، میتوان معنی شرک در تشریع را بخوبی درک کرد.

در بخش دوازدهم ثابت خواهیم کرد که حقیقت شرک این است که کسی ذات خدا را متعدد بداند و یا مخلوقی را مبدأ کارهای خدائی بداند.

مهم در شناسائی شرک این است که کارهای خدائی را از کارهای بشری بخوبی تمیز دهیم و این نقطه لغزشگاه عظیمی است برای کسانی که بخواهند توحید را از شرک باز شناسند، کار الهی این است که فاعل در کار خود از هر نظر مستقل باشد و از هیچ فرد و مقامی در انجام آن کمک نگیرد چنانکه خداوند در انجام هر کاری از خلق و آفرینش، اماته و میراندن، انبات و رویاندن، بغیر ذات خود تکیه نمی کند و اگر در این راه اسبابی بر می انگیزد همگی به اراده و خواست و به امر و فرمان او مشغول کار بوده و انجام وظیفه میکنند.

تقنین و تشریع یکی از شئون الهی است که وی مستقلا چرخ تشریع را به کار می اندازد، هر گاه کسی، فرد و مقامی را غیر از خدا، اختیار دار چنین کاری بداند و بگوید حبر یهود و راهب مسیحی از جانب خودشان حق دارند برای مردم تعیین تکلیف کنند و اموری را تحریم و تحلیل نمایند، در این صورت او را رب و اختیاردار خود اتخاذ کرده و فعل خدا را به غیر او نسبت داده است و مرز توحید در فعل را بهم زده و از این نظر مشرک خواهد بود.

و اگر با این اعتقاد در برابر او خضوع کند خضوع برای آنان، پرستش و عبادت آنها خواهد بود.

خلاصه اعتقاد به اینکه فردی و یا مقامی بطور اصالت و استقلال حق تشریع و تقنین دارد خود این اعتقاد، شرک در فعل میباشد زیرا یک چنین فرد با این اعتقاد رب و اختیار دار معرفی میشود.

و اگر با این اعتقاد کسی در برابر او خضوع کند، خضوع او رنگ شرک در عبادت بخود خواهد گرفت.روی این اساس قرآن می فرماید: «یهود و نصاری احبار و راهبان خود را ارباب خود اتخاذ کرده بودند.و معنی رب در این مورد همان اختیار داری در تحلیل و تحریم است، در صورتی که خداوند چنین اختیاری را به آنان نداده است.

پاسخ یک پرسش

اگر جز خداوندی احدی حق تشریع ندارد، چگونه در روایات وارد شده است که:

1 خداوند نمازهای یومیه را، ده رکعت آنهم به صورت دو رکعتی واجب کرده بود، پیامبر دو رکعت بر نمازهای ظهر و عصر و عشا و یک رکعت بر نماز مغرب افزود.

2 خداوند روزه رمضان را واجب کرده بود، پیامبر روزه شعبان و سه روز از هر ماه را بعنوان مستحب بر آن افزود.

3 خداوند شراب را تحریم کرده بود و پیامبر هر چیز مست کننده را تحریم نمود.

4 خداوند در فرائض برای جد چیزی معین نکرده بود ولی پیامبر برای او یک ششم معین نمود . (14)

پاسخ:

با دقت در متون این روایات به روشنی استفاده میشود که کار پیامبر درخواستی بیش نبوده و خدا درخواست پیامبر را تنفیذ کرد و امضاء نمود، نه اینکه پیامبر بطور استقلال دست به تشریع زد و لذا در هر یک از این موارد، این جمله بچشم می خورد «فاجاز الله عز و جل له ذلک» .

اگر به پیامبر گرامی اختیار تشریع، و قوه تقنین واگذار شده بود و خدا این مقام را به او تفویض کرده و خود کنار رفته بود، دیگر به اجازه و امضای مجدد خدا نیازی نبود.

پاسخ دیگر اینکه پیامبر گرامی از کسانی بود که به تعبیر امام امیر مؤمنان «عقلوا الدین عقل وعایة و رعایة» (15) دین را با وعایت و دانائی شناخته بود، از این جهت از ملاقات و ملاکات احکام و مصالح و مفاسد آنها آگاه بود، و بر طبق چنین آگاهی خطا ناپذیر، احکام صادر می کرد که در حقیقت حکم الهی بود.

توضیح مفاهیم دین، ملت و شریعت در آیات بخش سوم یادآور شدیم که در آیه 161 سوره انعام لفظهای دین و ملت و در آیه 18 سوره جاثیه لفظ «شریعت» وارد شده است و وعده دادیم که در پایان بخش به توضیح معانی الفاظ بپردازیم.

اینک توضیح این قسمت:

دین در اصطلاح قرآن، آن طریقه همگانی الهی است که همه افراد را در پوشش خود قرار میدهد و هرگز با تبدل زمان و دگرگونی اوضاع، تغییر و دگرگونی نمی پذیرد و همه افراد بشر وظیفه دارند از آن پیروی کنند و در تمام زمان ها و دوره ها یکنواخت به مردم عرضه می شود، لذا هیچ گاه قرآن لفظ دین را بصورت جمع بکار نمی برد و پیوسته بصورت لفظ مفرد (دین) بکار میبرد چنانکه میفرماید: «ان الذین عند الله الاسلام» (آل عمران آیه 19) «دین نزد خدا اسلام است»«و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخرة لمن الخاسرین (آل عمران آیه 85) «هر کس از دینی غیر از اسلام پیروی کند از او پذیرفته نمی شود و او در آخرت از زیانکاران است» .در حالی که شریعت مجموع تعالیم اخلاقی و اجتماعی است که ممکن است بمرور زمان و تکامل اجتماع، دگرگونی پذیرد و لذا بکار بردن لفظ شرایع به صورت جمع بی اشکال است و قرآن به تعدد آن تصریح کرده است، قرآن در این آیه ها به وحدت دین اشاره کرده است در حالیکه در آیه یاد شده در زیر به تعدد شریعت تصریح میکند و می گوید: «لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا» (مائده 48) «برای هریک از شما شریعت و طریقی قرار دادیم» .

بنابراین تمام افراد بشر به یک دین دعوت شده اند و آن دین اسلام است که اصول آن در تمام ادوار یکسان بوده است ولی برای رسیدن به حقیقت دین، طرق و شرایع است که بوسیله پیامبران به فراخور حال امت ها و ملت ها بیان شده است.

«ملت» در لغت قرآن، همان سنت های حیات بخش است، به نحوی که در مفهوم آن، اخذ از غیر نهفته شده است و لذا در قرآن پیوسته به پیامبران و اقوام اضافه شده است، چنانکه می فرماید : «ملة ابراهیم حنیفا» (بقره آیه 135) «طریقه ابراهیم، راست» .

انی ترکت ملة قوم لا یؤمنون بالله» (یوسف آیه 38) «من راه و رسم گروهی را که بخدا ایمان نداشتند ترک کردم» .

بنابراین ملت و شریعت، از نظر معنی و مفاد یکی است با این تفاوت که لفظ ملت به غیر خدا اضافه میشود و می گویند، ملت ابراهیم، ملت محمد و هرگز نمی گویند «ملة الله» .

پی نوشتها:

1 قرار داد اجتماعی ترجمه زیرک ص 81

2 الناس کاسنان المشط سواسیة (من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 272 ط نجف)

3 افحکم الجاهلیة یبغون.

4 امام باقر (ع) می فرماید: الحکم حکمان، حکم الله و حکم اهل الجاهلیة فمن اخطأ حکم بحکم اهل الجاهلیة.وسائل الشیعه ج 18 کتاب القضاء ص 18: حکم و داوری بر دو نوع است، حکمی الهی و حکم اهل جاهلیت، هر کس از حکم خدا تجاوز کند به حکم جاهلیت داوری کرده است .

5 انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی.این حدیث از احادیث متواتر است.

6 مثل اهل بیتی کسفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق.از احادیث مورد اتفاق است .

7 مانند «و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» سوره نجم آیه های 3 و .4 «و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» سوره حشر آیه 7 و آیات دیگر که در بخش صیانت پیامبر از گناه و خطا، بیان شده است.

8 به سوره های بقره آیه 256 257، نساء آیه 51 و غیره مراجعه گردد.

9 کافی ج 2 ص 53

10 کافی ج 2 ص 53

11 تفسیر فخر رازی ج 16 ص 33 مراجعه شود

12 وسائل الشیعه کتاب صوم ج 4 باب الافطار فی المغرب ص 125

13 نهج البلاغه کلمات قصار شماره 125

14 کافی ج 1 ص 297 296

15 نهج البلاغه خطبه 234 ط عبده.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان