ماهان شبکه ایرانیان

نهج البلاغه

«نهج البلاغه» یا راه سخن رسا گفتن این ترکیب زیبا نامی است که سید شریف رضی رحمة الله علیه بر گرد آورده خود از خطبه ها، نامه ها و گفتارهای کوتاه مولی امیر المؤمنین علی علیه السلام نهاده است.

«نهج البلاغه» یا راه سخن رسا گفتن این ترکیب زیبا نامی است که سید شریف رضی رحمة الله علیه بر گرد آورده خود از خطبه ها، نامه ها و گفتارهای کوتاه مولی امیر المؤمنین علی علیه السلام نهاده است.

در میان هزاران نام که مصنفان، مؤلفان و یا مترجمان حوزه مسلمانی بر کتاب های خود نهاده اند، هیچ نامی چون «نهج البلاغه» با محتوای کتاب منطبق نیست و می توان گفت این نام از عالم غیب بر دل روشن شریف رضی رحمه الله إفاضه گردیده است، که «الأسماء تنزل من السماء» راه سخن رسا گفتن را در این مجموعه باید یافت.

آنکه بخواهد عربی بنویسد یا به عربی سخن گوید و گفته وی پخته باشد و به جمال آراسته و لفظ آن سخته و از واژه نابجا پیراسته، باید در این مجموعه بنگرد و آنرا بارها بخواند، و فقره هایش را بکار برد تا ملکه بلاغت در گفته و یا نوشته او پدید گردد، و سخنش مورد قبول همگان افتد. چنانکه گویندگان و مترسلان عرب از سده نخستین هجرت به بعد چنین کرده اند . عبد الحمید بن یحیی عامری مقتول به سال 132 ه. ق کاتب مروان بن محمد آخرین خلیفه مروانی است. در باره او گفته اند هنر کتابت به عبد الحمید آغاز گردید. عبد الحمید گفته است : هفتاد خطبه از خطبه های أصلع را از بر کردم و این خطبه ها در ذهن من پی در پی (چون) چشمه ای جوشید.

و ابو عثمان جاحظ (م 255 ه. ق) که او را امام ادب عربی شمرده اند و مسعودی وی را فصیح ترین نویسندگان سلف دانسته است پس از نوشتن این فقره از سخنان امام «قیمة کل امری ء ما یحسن» . چنین نویسد: اگر از این کتاب جز همین جمله را نداشتیم، آنرا شافی، کافی، بسنده و بی نیاز کننده می یافتیم. بلکه آنرا فزون از کفایت و منتهی به غایت می دیدیم و نیکوترین سخن آنست که اندک آن تو را از بسیار، بی نیاز سازد و معنی آن در ظاهر لفظ آن بود.

ابن نباته عبد الرحیم بن محمد بن اسماعیل (م 374 ه. ق) که از ادیبان بنام، و خطیبان مشهور عرب است و در حلب در عهد سیف الدوله منصب خطابت داشته است، گوید: از خطابه ها گنجی از بر کردم که هر چند از آن بردارم نمی کاهد، و افزون می شود و بیشتر آنچه از بر کردم یک صد فصل از موعظت های علی بن ابی طالب است.

زکی مبارک در کتاب «النثر الفنی» آنجا که از سبک ابو اسحاق صابی (م 380) سخن می گوید فقره ای از نوشته صابی را آورده و چنین نویسد: اگر ما این عبارت را با همانند آن که شریف رضی از گفتار علی آورده برابر کنیم، می بینیم صابی و شریف رضی هر دو از یک آبشخور سیراب شده اند.

پژوهنده هرگاه خطبه ها و رساله های ادیبان عرب و بلکه شعرهای شاعران عربی زبان پس از اسلام را بررسی کند، خواهد دید کمتر شاعر و ادیبی است که معنیی را از سخنان علی (ع) نگرفته و یا گفته او را در نوشته و یا سروده خویش تضمین نکرده باشد.

در ایران اسلامی نیز سیرت شاعران و نویسندگان بر این بوده است که نوشته های خود را به گفته های امام بیارایند، یا معنی های بلند سخنان وی را در شعر خود بیاورند و آنچه موجب روی آوردن این ادیبان و سخنگویان به گفتار امیر المؤمنین علی علیه السلام بوده است گذشته از کمال معنی و جمال لفظ، بلاغت است که در عبارت های امام نهفته است: گنجاندن معنی بسیار در کمتر لفظ، بدون اخلال در معنی.

بلاغت چیست؟

در تعریف بلاغت گفته اند، متناسب بودن سخن فصیح است با مقتضای حال، یعنی رعایت کردن وضع شنونده و یا خواننده از جهت میزان دریافت، و مقدار اطلاع وی، نیز رعایت موقعیت زمان و مکان و دیگر خصوصیت ها که موجب شود سخن یا نوشته، در شنونده و یا خواننده اثری مطلوب بجا نهد. به تعبیر کوتاه تر بلیغ کسی است که سخن را پیرایه بندد و دراز گوید آنجا که باید و کوتاه سازد و لفظ وی ساده بود آنجا که دراز گفتن و پیرایه بستن لفظ را نشاید . دقت در مجموعه فراهم آورده سید شریف رضی روشن می سازد که خطبه ها، نامه ها و گفتارهای کوتاه امام (ع) مصداق درست چنین تعریفی است. هنگامی که خطبه می خواند و باید شنوندگان را از آنچه به سود دین و دنیای آنان است بیاگاهاند، گفته اش به تفصیل است و آنجا که شاید و سزاست و باید که سخن در دل شنونده نشیند، و جای گیرد و او از آن سخن پند پذیرد، معنی را در عبارت های گونه گون نشاند، چنانکه هر عبارت نکته ای نو را رساند، هر فقره درسی را آموزد، و چراغ دل شنونده را بیشتر برافروزد.

به سخنان او که در خطبه نخستین و در باره فرشتگان و در خطبه غرا و اشباح و در چگونگی زندگی و مرگ انسان آمده بنگرید.

در این خطبه ها صحنه ها و حالت ها را چنان وصف می کند که گوئی شنونده خود در آنجا به سر می برد. این ها نه تنها نشان دهنده بلکه آموزنده دقت در لطف تعبیر و حسن ترکیب و زیبائی لفظ و بلندی معنی است. اما نکته اصلی یعنی بلاغت یا مطابقت گفته یا مقتضای حال را، چنانکه باید آن گاه درمی یابیم که وضع اجتماعی عصر و حالت مستمعان امام را در نظر بگیریم چه آگاهی از وضع آنان در آن روزگار است که ما را از سر تکرار چنین نکته ها در چند خطبه آگاه می سازد.

آنانکه تاریخ اجتماعی اسلام را خوانده اند، می دانند از سال بیست و پنجم هجری (تقریبا) اندک اندک مقدمات جدائی مسلمانان از عصر نبوت و بازگشت به زندگانی پیش از بعثت آغاز گردید. بزرگان و قدرت طلبان قریش که تا فتح مکه مسلمان نشده بودند، پس از گشوده شدن این شهر مقدس پیش پای خود راهی جز پذیرفتن اسلام ندیدند، اما گروهی از آنان جز کلمه توحید و نبوت که به زبان آوردند تا زنده مانند از اسلام چه می دانستند هیچ و شاید هم نمی خواستند بدانند.

دوران زندگانی پربرکت رسول اکرم، پس از این فتح بیش از سه سال نبود. و پس از رحلت او عصر فتوحات آغاز گردید.

بیشتر این بزرگان با منصب فرماندهی روانه میدان های جنگ شدند و یا ولایت شهرهای گشوده را یافتند. سرگرمی سران مهاجر و انصار در جنگ های برون مرزی از یکسو و سادگی وضع عموم مسلمانان، نیز سختگیری نسبی دو زمامدار پس از پیغمبر از سوی دیگر بآنان رخصت نمی داد که هر چه می خواهند بکنند. اما از سال بیست و پنجم به بعد زمینه برای تاخت و تاز قریش و خاندان اموی آماده گردید. مساوات اسلامی اندک اندک از میان رفت، و کسانی که خود را صحابی پیغمبر و حافظ سنت او می دیدند ترجیح دادند زندگی بی دردسری داشته باشند و از غنیمت های جنگی و خزانه مسلمانان هر چه بیشتر بردارند و خدا و روز جزا را هر چه کمتر به یاد آرند. دل بستگی آنان به این جهان روزافزون، و علاقمندی شان به آن جهان و فراهم آوردن ساز آن اندک. پس از شورش مسلمانان و کشته شدن عثمان و بیعت مهاجر و انصار با امیر مؤمنان، این دسته از مردم نیز در جمع اصحاب او در آمدند. اما چون عدالت علی را در تقسیم بیت المال و زهد او را در امارت دیدند، ناخشنودی خود را به زبان و کردار به امام مسلمانان نمودند، و این گروه اند که امام آنانرا با سخنانی که ترجمه آن چنین است اندرز می دهد و از دوزخ می ترساند و به برداشتن توشه آخرت می خواند:

«کار از روی دل چنان کنید که گوئی از بیم جان کنید. من چون بهشت جائی را ندیده ام خواهان آن آسوده و از پای نشسته، و نه چون دوزخ ترسنده از آن خفته و از بیم رسته. بدانید آنکه حق او را سود ندهد باطل زیانش رساند و آنکه به راه نیفتد گمراهی به هلاکتش کشاند. شما را فرموده اند بار بربندید و توشه برگیرید. من بر شما از دو چیز بیشتر می ترسم: دنبال هوای نفس رفتن و آرزوی دراز در سر پختن. پس تا در این جهانید از آن چندان توشه بردارید که فردا خود را بدان نگاهداشتن توانید.»

و چه نکو نوشته است سید شریف در پایان این خطبه که «اگر سخنی بود که مردم را به زهد کشاند و به کار آخرت ناچار گرداند این سخن است و در باره آن بس که دل را از آرزوها چنان برکند که روشن شود و پند پذیرد و بیش پی کار دنیا نگیرد.» و نیز این سخنان:

«اما مردمانی دیگرند که یاد قیامت دیده شان را فرو خوابانیده و بیم رستاخیز سرشکشان را روان گردانیده یا از مردم گریزانند و یا مقهور و ترسان، یا خاموش و دهان بسته یا از روی اخلاص به دعا نشسته یا گریان و دل شکسته. در کنج گمنامی خزیده و خواری و مذلت را بجان خریده...

پس دنیا را خرد مقدارتر از پر کاه و گیاه خشکیده بینید. و از پیشینیان خود پند گیرید، پیش از آنکه پسینیان از شما عبرت گیرند. دنیای نکوهیده را برانید چه او کسانی را از خود رانده است که بیش از شما شیفته آن بوده اند.»

نبرد بصره که نخستین درگیری در حوزه مسلمانی است هر چند به سود خلیفه وقت پایان یافت، لیکن اندک اندک اثری نامطلوب در ذهن گروهی که ایمانی درست نداشتند باقی گذارد. نبرد صفین و رویاروئی گروههای یک خانواده با هم این نگرانی را بیشتر کرد و دامنه اثر آنرا در دلها گسترده تر.تا آنجا که آنان را در رفتن به میدان کارزار بی رغبت ساخت، چنانکه هر یک کار را بعهده دیگری می انداخت. در خطبه هائی که پس از اعتراض آنان به رأی داوران خوانده شده امام از ضمیر این دسته خبر می دهد. و ایمان و اخلاص خود و مسلمانان عصر پیغمبر را فرایاد آنان می آورد:

«ما در میدان کارزار با رسول خدا بودیم. پدران، پسران، برادران و عموهای خویش را می کشتیم و در خون می آلودیم، این خویشاوندکشی ما را ناخوش نمی نمود بلکه بر ایمانمان می افزود، که در راه راست پا برجا بودیم و در سختی ها شکیبا و در جهاد با دشمن کوشا. گاه تنی از ما و تنی از سپاه دشمن به یکدیگر می جستند و چون دو گاو نر سر و تن هم را می خستند. هر یک می خواست جام را به دیگری به پیماید و از شربت مرگش سیراب نماید. گاه نصرت از آن ما بود و گاه دشمن گوی پیروزی را می ربود... به جانم سوگند اگر رفتار ما همانند شما بود نه ستون دین بر جا بود و نه درخت ایمان شاداب و خوش نما.»

و آنجا که می بیند هم چشمی های قبیله ای که در عصر رسول خدا (ص) از میان رفته بود زنده گردیده و ازدی به رقابت تمیمی ایستاده و مضری با یمانی در افتاده می فرماید:

«بدانید که شما پس از هجرت و ادب آموختن از شریعت به خوی بادیه نشینی بازگشتید. و پس از پیوند دوستی دسته دسته شدید. با اسلام جز به نام آن بستگی ندارید، و از ایمان جز نشان آنرا نمی شناسید. می گوئید به آتش می سوزیم و ننگ را نمی توزیم گویا می خواهید اسلام را دگرگون کنید با پرده حرمتش را دریدن و رشته برادری دینی را بریدن...»

با توجه بدین وضع اجتماعی است که ما از سر تکرار تقوی و تحریض بدان در سخنان امیر مؤمنان و پی در پی ترساندن یاران خویش از کیفر آن جهان آگاه می شویم و بلاغت را به معنی حقیقی آن در این خطبه ها می یابیم.

اما آنچه این اثر را از دیگر نمونه های سخنان بلیغ جدا و خواننده آنرا در چهار موج إعجاب رها می سازد، تنها مطابقت سخن با مقتضای حال نیست، هرچند در این باب به کمال است. آنچه سخنان امام (ع) را تا بدان درجه بالا برده که گویند برتر از سخن آفریده و فروتر از گفته آفریننده است، رنگی است که از کلام پروردگار در گفتار علی (ع) می بینیم. گفتاری بی اندیشه پیش و بی آموختن از استادی، کم یا بیش .

می دانیم هر گوینده که در فن سخنوری به کمال رسد و هر نویسنده که در میدان ترسل پیش افتد باید سالها در محضر استادان زانو زند تا هنر گویندگی و یا نویسندگی را بیاموزد . حالی که امام بزرگوار جز محضر رسول اکرم دبستانی ندیده و جز از آورنده قرآن از کسی درس بلاغت نشنیده. آن گاه خواست او از این سخنان نه ترسل است نه انشاء و نه کوشش در آوردن سجع، یا ترصیع، یا موازنه یا طباق یا مراعات النظیر و دیگر هنرهای لفظی و معنوی . با این همه چنانکه می بینیم سخنان وی آراسته به چنین زیورهاست.

این خطبه های گوناگون به حکم ضرورت در جمعه ها و یا در اجتماع مسلمانان القاء گردیده است و بدون تردید گوینده پیش از آغاز خطبه در لفظ نیندیشیده و قبلا معنی را در خاطر نسنجیده، اما آنچه از معنی در قالب لفظ آورده است زیور صناعت را یکی پس از دیگری هر چه زیباتر و متناسبتر به خود می گیرد. مجموعه سخنان امام پندی است یا حکمتی، تعلیمی یا ارشادی تهدیدی یا تشویقی، عبرتی یا موعظتی، تشریفی و یا کرامتی که گاه در صلابت چون صخره های سخت است که از ستیغ کوهی بلند فرا زیر آید و به ژرفای دریایی خروشان فرو ریزد و صدمت آن در این سو و آن سو آوا در افکند، و گاه در نرمی چون شبنم بهاری که بر برگ گل نشیند یا نسیم سحرگاهی که چهره خفته ای را نوازش دهد. در بیم چون صاعقه ای که زمین را بلرزاند و در امید چون آبشاری که از فاصله ای نزدیک آهنگ موزون خود را به گوش جگر تافته ای رساند.

این جنس انشاء سخن، فن کس یا کسانی نیست که بتوانند از راه تدریس و محاورت و تمرین و ممارست بر آن دست یابند، موهبتی است خاص که از خزانه علم الهی به نادره مردان جهان تفویض می گردد.

در باره نهج البلاغه و محتوای آن از دیرباز بحث ها شده و شرح ها و تفسیرها به زبان های گوناگون بر این مجموعه نوشته اند، اما هر چه نوشته باشند و هر چه بنویسند باز هم حق این سخنان را نگزارده اند.

نهج البلاغه دائرة المعارفی از فرهنگ اسلامی است: خداشناسی، و جهان فرشتگان، پیدایش عالم، طبیعت انسان، امتها و حکومتهای نیکوکار و یا ستمباره اما نکته اصلی این است که در سراسر این سخنان، خواست امام تدریس علوم طبیعی و جانورشناسی یا فهماندن نکته های فلسفی و یا تاریخی نیست.

سخنان علی در طرح این گونه بحث ها همچون قرآن کریم است که به زبان موعظت از هر پدیده محسوس یا معقولی نمونه ای روشن و قابل درک در پیش چشم شنونده قرار می دهد، سپس آرام آرام او را با خود به سر منزلی می برد که باید بدان برسد، به درگاه خدا و آستان پروردگار یکتا.

آنجا که سخن در خلقت آسمان و زمین و آفتاب و ماه و ستاره و کوههاست، به زبان اندرز یاد می دهد که آنچه آفریدگار به آفریدگان بخشیده خیر محض است، اما انسان ناسپاس حق این همه نعمت را نمی گزارد و از راه خدا به راه شیطان روی می آورد و بخشش الهی را در راه انگیختن شر و بر پا کردن فتنه صرف می کند، و آنجا که تذکار داستان پیشینیان است، به حاضران تعلیم می دهد که روزگار آیینه عبرت است و گذشته را در آن توان دید اما عبرت گیرنده کی و چه کسی است ببینید امتهای از میان رفته و در زیر خاک خفته چه کردند و چه دیدند کار نیک آنان را تقلید کنید و از ارتکاب کار زشتی که به نابودی آنان منتهی گشت بپرهیزید.

در خلال این اندرزها گاهی هم به اصحاب خود می نگرد و به حال و کردار آنان می اندیشد، ناگهان کوهی از اندوه و دریغ بر دل او فرود می آید و آن هنگامی است که دیده حقیقت بین را از مردمی که پای منبرش نشسته اند می گرداند، و به افقی دورتر می گشاید به روزگار محمد (ص) و یاران پاکدل او که با اعتقاد به خدا و روز رستاخیز نصرت دین را بر سود دنیای خود مقدم داشتند. دیگر بار به جمع حاضران می پردازد و می بیند هنوز از آن زمان بیش از سی سال نگذشته است، چه شد که در این فاصله کوتاه مسلمان نماها جای مسلمانان راستین نشسته اند مردمی که چون دنیا به روی آنان خندید خدا را فراموش و امام خود را نافرمانی کردند. آن مردم که گردن ها را می کشیدند و بر خود می بالیدند که ما در راه خدا شهید داده ایم و خود نیز در آرزوی شهادتیم کجا رفتند چرا اینان که گرد مرا گرفته اند تن آسانی را بر کشته شدن در راه دین ترجیح می دهند و هر یک می کوشد تا این وظیفه دینی را به گردن دیگری اندازد؟

به مساوات و ایثار مسلمانان در صدر اسلام می نگرد که چگونه دیگری را بر خود مقدم می داشتند و می کوشیدند خود را از آلوده شدن به مال دنیا پاک نگاه دارند. اکنون چرا اینان مال اندوز و دنیا پرست شده اند این نمونه ها و دهها نمونه دیگر محتوای خطبه های امام است .

نامه ها بیشتر دستور کار حکمرانان است که: چگونه با طبقات مردم رفتار کنند و چسان در نگهبانی خزانه ملت بکوشند. در هزینه صرفه و صلاح جامعه را در نظر بگیرند. اما مضمون این نامه ها دستور حاکم نیمی از پهنه مسکونی جهان آن روز که به عاملان زیردست خود فرمان می دهد نیست، نوشته پدری مهربان، سالخورده و سرد و گرم روزگار چشیده است که به فرزندان نورس خویش می آموزد تا در نبرد زندگی چگونه با مشکلات روبرو شوند.

در باره فقره ها و جمله های کوتاه از خود چیزی نمی نویسم، و نوشته ام را یک بار دیگر با قضاوت امام ادیبان عرب عمرو بن بحر ملقب به جاحظ می آرایم.

«اگر از سخن علی جز همین نکته را نداشتیم آن را شافی کافی و بی نیاز کننده می یافتیم بلکه افزون از کفایت و منتهی به غایت می دیدیم.»

برای آن که نپندارند دلبستگی نگارنده به مذهب شیعه و شیفتگی وی به مکارم اخلاق و صفات انسانی علی علیه السلام او را به چنین داوری واداشته است، تنها ترجمه یک فقره از مقدمه شیخ بزرگوار محمد عبده رحمة الله علیه مفتی پیشین دیار مصر را که از علمای سنت و جماعت است می نویسم تا معلوم شود صرافان سخن بدین گنجینه گوهر چه نظری دارند و چه أرجی می نهند :

«هنگام خواندن چون از عبارتی به عبارت دیگر می پرداختم می دیدم جولانگاه اندیشه و دیدگاه بصیرت تغییر می یابد. گاهی خود را در جهانی از معانی بلند می دیدم که در پوششی از لفظهای رخشان و خیره کننده، به زیارت جانهای پاک می آید و در دلهای زدوده از غل و غش رخت می گشاید ... و گاهی جمله و عبارتها چنان می نمود که گویی با چهره های عبوس و درهم ریخته و دندانهای بر یکدیگر فشرده و چنگال عقابان درهم شکننده آماده حمله روبرو هستم و گاه عقلی نورانی را می دیدم که با آفریده جسمانی همانندی ندارد. از کاروان خدایی جدا شده و با روح انسانی پیوسته و پس از آن که آن را از آلودگی وسوسه ها پاک ساخته تشریفی از عالم طبیعت بدو پوشانده سپس آن را با خویش به ملکوت اعلی برده و تا پایگاه تجلی نور الهی رسانده و در کنف قدس ربوبی ساکن کرده است، و گاهی خطیبی را می دیدم که والیان امت را مخاطب ساخته با صدایی رسا آنان را تعلیم می دهد و راه صواب و خطا را به ایشان می نمایاند و دقایق سیاست را به آنان می آموزد و از پیمودن راهی که به ورطه گمراهی پایان می یابد، بر حذر می دارد.»

آری چنین است سخنان علی علیه السلام. گفتاری فروتر از کلام خالق و برتر از سخن مخلوق .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان