مهمترین ویژگی قیامت در متون دینی ما «یوم الجزاء» بودن آن است. آنچه که از قیامت در اذهان ما پیش از هر چیز متبادر می شود نیز همین ویژگی است. در ارتباط با این ویژگی اصلی قیامت شبهاتی مطرح شده است که برخی از آنها در مورد اصل نظام مجازات اخروی و برخی از آنها در مورد نوع مجازات و یا آموزه های دیگر دینی در این رابطه است. در این مقاله به مهمترین اشکالات وارده در این زمینه ها با رعایت اختصار پاسخ داده شده است.
مقدمه
ایمان به معاد و روز جزا از مسلمات و ضروریات دینی ما مسلمانان است. قرآن کریم در صدها مورد در آیات و سوره های گوناگون و با نامهای مختلف از روز جزا سخن گفته است. قرآن کریم در آیات مختلف، ایمان به روز آخرت را همطراز ایمان به خدا و کفر به آن را همطراز کفر به خدا قلمداد کرده است. عجیب این است که قرآن کریم تنها کتابی است که از روز جزا و رستاخیز به تفصیل و تأکید سخن رانده است. در توراتی که فعلاً در دسترس است نامی از این روز به میان نیامده است و در انجیل هم جز اشاره مختصر در این باره، چیز دیگری نیامده است.
قیامت در قرآن کریم با نامها و عنوانهای مختلف خوانده شده است که هر کدام نشان دهنده وضع مخصوص و نظام مخصوص حاکم بر آن است؛ مثلاً از آن جهت که همه اولین و آخرین در یک سطح قرار می گیرند و ترتیب زمانی آنها از بین می رود «روز حشر» یا «روز تلاقی» خوانده شده است و از آن جهت که باطنها آشکار و حقایق بسته و پیچیده، باز می شوند «یوم تبلی السّرائر» یا «روز نشور» نامیده شده است و از آن نظر که فناناپذیر و جاوید است، «یوم الخلود» و از آن لحاظ که انسانهایی سخت در حسرت و ندامت فرو می روند و احساس غبن می کنند که چرا خود را برای چنین مرحله ای آماده نکرده اند، «یوم الحسرة» یا «یوم التغابن» و از آن حیث که بزرگترین خبرها و عظیم ترین حادثه هاست «نبأ عظیم» خوانده شده است.(2)
مهمترین ویژگی که در مورد قیامت به ذهنها تبادر می کند این است که آخرت روز جزا و پاداش است. در حقیقت اگر نظام جزا و پاداشی از جانب خدا در کار نباشد بعثت انبیا و دعوت دینی خاصیت و اثری نخواهد داشت. بنابراین، ایمان به روز جزا اهمیتی معادل اهمیت ایمان به اصل دعوت دینی دارد. ایمان به روز جزا مهمترین عاملی است که انسان را به پای بندی به تقوا و کارهای خیر و اجتناب از رذایل اخلاقی و گناهان وا می دارد. چنان که فراموشی یا انکار آن ریشه اصلی هر گناه و خلاف و ظلمی است.
در ارتباط با همین ویژگی اصلی قیامت (روز جزا بودن) پرسشها و شبهات مهمی مطرح شده است که پاسخگویی به آنها لازم و ضروری است. برخی از این اشکالات در مورد اصل نظام مجازات در عالم آخرت و برخی از آنها در ارتباط با نوع مجازات در آن عالم و برخی از آنها درباره برخی از آموزه های دینی در این باره است.
در این مقاله به ده شبهه در این باره پرداخته و پاسخ داده می شود هر چند برخی از آنها از نوع پرسش است نه شبهه، البته پاسخی که به هر یک داده می شود در حد مجال و حوصله مقاله است نه بیشتر.
شبهه اوّل
فلسفه مجازات اخروی چیست؟
توضیح شبهه این است که فلسفه و فایده عقوبتها و مجازاتها، یا تنبیه متجاوز و مجرم است و یا عبرت گرفتن دیگران و یا تشفّی خاطر و تسلّی قلب ستمدیده. ولی هیچیک از این فلسفه ها و یا فایده ها در باب مجازات اخروی مطرح نیست زیرا آنجا جای تکرار جرم از جانب مجرم و یا انجام جرم از ناحیه دیگران نیست، به دلیل این که آنجا جای حساب و پاداش است نه جای عمل. انگیزه تشفی و تسلی خاطر هم در مورد خدا صادق نیست زیرا خداوند العیاذ بالله مانند انسان نیست که دچار عقده و حس انتقام جویی شود تا بخواهد از راه عقوبت مجرم، خاطر خود را تسکین دهد.
اگر گفته شود که هر چند حس انتقام جویی و تشفّی قلب در مورد خدا مطرح نیست اما در مورد بندگان خدا که مورد ستم و تجاوز واقع شده اند مطرح است، در پاسخ می توان گفت اولاً همه جرمها و گناهان که از قبیل حق الناس نیست، فلسفه عقوبت در حق الله چیست؟ ثانیا حتی در حق الناس، بنده ای که بر او ستم شده است یا از اولیای خداست و یا غیر اولیای خدا؛ اولیای الهی مظهر رحمت واسعه الهیه می باشند و غیر اولیای الهی هم در جهان وانفسا، اندکی خیر و رحمت و مغفرت الهی و یا دریافت حسنات از فرد متجاوز را بر انتقام از آنها ترجیح می دهند.(3)
پاسخ: پاسخهایی که به این شبهه داده اند به قرار زیر است:
الف) خداوند بر اساس حکمت و رحمت خود، برای هدایت و نجات بشر شریعت و آیینی فرستاده است و در آن تکالیفی را برای بشر مقرر فرمود و انبیا و اوصیای انبیا را مأمور ابلاغ آن کرده است و با توجه به این که می دانست همه افراد به راحتی و بدون انگیزه خارجی به اطاعت و تسلیم تن نخواهند داد، بر اساس حکمت خود به مطیعان و مؤمنان وعده ثواب و به عاصیان و کافران وعده عذاب داده است. اگر این وعده و وعید الهی نبود ارسال رسل و انزال کتب و شرایع آسمانی لغو و بیهوده بود. با توجه به این که تخلّف از وعده عقلاً و شرعا قبیح و نارواست چاره ای نیست جز این که خداوند در عالم آخرت به این وعده ها و وعیدها جامه عمل بپوشاند. از این گذشته آیات الهی از عذاب کفار و مشرکان و ظالمان خبر داد اگر خداوند بکلی از عذاب صرف نظر کند لازمه اش کذب است که خداوند از آن مبرّاست. بنابراین، به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی:
«خداوند از این روی که به ایمان و اطاعت، وعده ثواب و پاداش نیک داده و به کفر و معصیت وعید عقاب و سزای بد داده چنان که فرموده، خلف وعده نخواهد نمود.»(4)
ب) از آیات قرآن استفاده می شود که جزا و سزای اخروی مقتضای عدل الهی است. اگر پاداش و کیفر اخروی نباشد، عدل الهی مخدوش خواهد بود؛ زیرا خداوند مردم را دعوت کرده است به ایمان و نیکوکاری و مردم از لحاظ پذیرش این دعوت دو دسته شده اند، برخی این دعوت را پذیرفته و نظام فکری و اخلاقی خود را بر آن تطبیق داده اند و برخی دیگر نپذیرفته و به بدکاری و فساد پرداخته اند. از طرف دیگر می بینیم که نظام این جهان بر این نیست که صددرصد نیکوکاران را پاداش و بدکاران را کیفر دهد، بلکه برخی نیکوکاریها هست که حیات انسان با آن پایان پیدا می کند و مجالی برای پاداش نیست چنان که برخی از گناهان هست که امکان عقوبت آن در دنیا نیست مانند کسی که هزاران انسان را به ناحق می کشد. پس مقتضای عدل الهی آن است که نشئه دیگری وجود داشته باشد تا هر یک از این دو دسته جزای عمل خود را بیابند.
(5)
ج) بهترین پاسخی که می توان به شبهه یاد شده داد این است که مجازات اخروی از نوع مجازاتهای قراردادی و اعتباری دنیوی نیست بلکه از نوع مجازاتهای تکوینی و حقیقی است. از قرآن کریم و روایات فراوان استفاده می شود که هر چند چهره مُلکی اعمال نیک و بد انسان در این دنیا از بین می رود ولی صورتهای ملکوتی افعال اختیاری انسان در باطن انسان مستقر می شود و هر جا که برود همراه اوست و سرمایه زندگی شیرین یا تلخ آینده او می باشد. به تعبیر دیگر اعمال خوب با صورتهای بسیار زیبا و لذت بخش تجسم می یابند و به صورت کانون بهجت و لذت در می آیند و اما اعمال بد انسان با صورتهای بسیار زشت و وحشت زا و آزاردهنده تجسم می یابند و به صورت کانون درد و رنج و عذاب در می آیند. بنابراین، هر کس در قیامت با همان اعمال و اخلاق و اعتقادی که از دنیا به همراه خود برده است زندگی می کند. اینها سرمایه های خوب و یا بد و مصاحبان نیک یا زشت همیشگی انسان در جهان جاودان است. بنابراین، مجازات اخروی از نوع مجازاتهای قراردادی نیست که بخواهیم آن را از راه تنبیه مجرم و یا عبرت دیگران و یا تشفّی دل توجیه کنیم.(6)
شبهه دوم
چگونه می توان باور کرد که خدای عظیم و رحیم بنده ضعیف و حقیر خود را عذاب کند؟
پاسخی که در برابر شبهه قبلی داده شد در اینجا نیز قابل طرح است. در شبهه سابق گفته شد که پاداش و کیفر اخروی از نوع مجازات قراردادی اعتباری نیست بلکه از نوع مجازات حقیقی و تکوینی است. آنچه که در آخرت نصیب انسانها می گردد نتیجه عملکردهای خود انسان است. در قیامت هر انسانی همان را درو می کند که در دنیا کاشته است. معنا ندارد که انتظار داشته باشیم کسی که در دنیا هیچ کشتی نکرده است و یا کشت خار و حنظل کرده است در آخرت میوه ها و محصولات شیرین درو کند.
مولوی در این رابطه می گوید:
ای دریده پوستین یوسفان |
گرگ برخیزی از این خواب گران |
گشته گرگان یک به یک خوهای تو |
می درانند از غضب اعضای تو |
گر ز خاری خسته ای خود کشته ای |
ور حریر و قزدری خود رشته ای |
چون ز دستت زخم بر مظلوم رُست |
آن درختی گشت ازو زقّوم رُست |
آن سخنهای چو مار و کژ دمت |
مار و کژدم گشت و می گیرد دُمت |
و یا سعدی می گوید:
خُرما نتوان خورد از ین خار که کشتیم |
دیبا نتوان بافت از ین پشم که رشتیم |
ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز |
کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم |
گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت |
شاید که ز مشّاطه نرنجیم که زشتیم |
آیا می توان همین اشکال را در مورد مجازاتهای تکوینی دنیا مطرح کرد؟ اگر کسی خود را به عمد از بلندی به پایین پرتاب کند و یا این که به عمد سم کشنده میل کند و یا این که در درس خواندن خود تن پروری و یا در رانندگی بی احتیاطی کند و به مقررات راهنمایی و رانندگی اعتنا نکند و یا کسی که بی پروا به توصیه های ایمنی و یا بهداشتی بی اعتنایی کند و... آیا می توان در این موارد با تکیه به عظمت و رحمت الهی این گونه اشخاص را از نتایج و لوازم اعمالشان معاف کرد؟ مگر خداوند در دنیا دارای این اوصاف کمالی نیست؟
از این گذشته همانگونه که قبلاً متذکر شدیم مجازات اخروی مقتضای عدل الهی و پای بندی او به وعده هاست. نمی توان با استناد به عظمت و رحمت الهی، از خدا انتظار داشت که کاری بر خلاف مقتضای عدل انجام دهد و یا در گزارشهای خود مرتکب دروغ گردد و یا در وعده های خود تخلف ورزد. البته معنای سخن ما این نیست که در عرصه قیامت از مغفرت و رحمت خداوند خبری نیست. یقینا بر اساس آنچه که در آیات و روایات فراوان آمده است مغفرت و رحمت الهی در قیامت نقش گسترده ای خواهد داشت. شفاعت شفیعان در آخرت جلوه روشنی از مغفرت و رحمت الهی است. آنچه که در اینجا مورد نظر ماست این است که نباید به بهانه رحمت و عظمت پروردگار اصل عقوبت اخروی مورد انکار و یا تردید قرار گیرد.
شبهه سوم
با عنایت به این که تناسب میان جرم و مجازات امر مسلم عقلی است چگونه خداوند برای گناهان کوچک و محدود، مجازاتهای بزرگ و سنگین و گاه نامحدود وضع می کند؟
پاسخ: اولاً تناسب میان جرم و جریمه هر چند یک امر عقلی و عقلایی است اما باید توجه داشت که در اندازه گیری اهمیت جرم نمی توان تنها به کمیت و تعداد آن و مقدار زمانی که در انجام آن به کار رفته نگاه کرد بلکه باید به ماهیت و کیفیت جرم نیز توجه داشت. گاه یک جرم که در یک دقیقه و یا کمتر از آن انجام می گیرد از صدها و هزارها جرم دیگر که روزها و هفته ها در انجام آن صرف شده است، اهمیت بیشتری دارد. آیا می توان جرم کسی که در یک دقیقه با بمبی هزاران نفر را قتل عام می کند نسبت به جرم کسی که در چندین فقره دزدی که ماهها طول کشیده و چند کالای نه چندان مهم را از افراد مختلف به سرقت برده کمتر و یا حتی برابر دانست؟ آیا در این گونه موارد در مقام مجازات به تعداد و کمیت گناه و جرم نگاه می کنند؟
در مجازات اخروی یقینا تناسب میان جرم و جریمه منظور می شود اما این که چه جرمی از اهمیت بیشتری برخوردار است و چه جریمه ای متناسب با جرمی که شخص مرتکب شده است می باشد از حد درک و معرفت ما خارج است و خداوند بر اساس علم و احاطه کامل خود عمل خواهد کرد.
ثانیا همانگونه که گذشت مجازات اخروی از نوع مجازات تکوینی و حقیقی و از نوع تجسم صورتهای غیبی و ملکوتی و اعمال و اخلاق و نیتهای ماست و ربطی به مجازاتهای قراردادی و اعتباری ندارد. در مجازاتهای قراردادی جای این است که مجازاتی که برای شخص مجرم مقرّر می شود مورد سؤال و یا اعتراض قرار گیرد اما در مجازاتهای تکوینی جایی برای این گونه اعتراضها نیست. در این گونه موارد گاهی یک لحظه بی احتیاطی، عواقب سنگین و غیرقابل جبرانی دارد؛ مثلاً یک لحظه خواب رفتن در موقع رانندگی ممکن است باعث افتادن شخص به اعماق دره و نابودی و هلاکت دائمی شود و یا یک غفلت و بی توجهی باعث افتادن از ارتفاع بالا و یا خوردن سم کشنده به جای آب گردد که نابودی و یا معلولیت دائمی را به همراه دارد.
شهید مطهری در این رابطه می گوید:
«پاسخ اشکال «تناسب کیفر و گناه» به این صورت خلاصه می شود که رعایت تناسب بحثی است که در مورد کیفرهای اجتماعی و قراردادی قابل طرح است. البته در اینگونه کیفرها، قانونگذار باید متناسب بودن کیفر را با جرم در نظر بگیرد. اما در کیفرهایی که رابطه تکوینی با عمل دارد؛ یعنی معلول واقعی و اثر حقیقی کردار است یا کیفری که با گناه رابطه عینیت و وحدت دارد؛ یعنی در حقیقت خود عمل است، دیگر مجالی از برای بحث تناسب داشتن و نداشتن نیست. کسی که می گوید چگونه ممکن است خدایی باشد و ما را در برابر جرمهای بسیار کوچک مجازاتهای بسیار بزرگ بکند این معنا را درک نکرده است که رابطه آخرت با دنیا از قبیل روابط قراردادی اجتماعی نیست...»(7)
در ارتباط با مسأله خلود در جهنم باید گفت که مسأله از همین قبیل است. زیرا خلود در آتش، کیفر همه کسانی نیست که در دنیا مرتکب گناه شده اند. شاید بتوان گفت اکثریت اهل نار مشمول کیفر خلود نیستند. اصحاب آتش به حسب مقدار و مرتبه گناه و جرمی که مرتکب شده اند در صورتی که مشمول مغفرت واقع نشوند و صلاحیت شفاعت را از همان آغاز نداشته باشند پس از مدتی هر چند بسیار طولانی از آتش خارج خواهند شد. خلود در آتش شامل حال عده ای از گنهکاران و کیفر برخی از گناهان است. این که چه کسانی مشمول این کیفر و چه گناهانی باعث خلود آتش است از دایره علم و اطلاع ما خارج است قرآن کریم می فرماید:
«بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ»(8)
یعنی: آری! کسانی که مرتکب گناه شوند و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند آنها اهل آتشند و جاودانه در آن خواهند بود و آنها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دهند آنان اهل بهشتند و همیشه در آن خواهند بود.
معیاری که در این آیه برای خلود در آتش داده شد این است که شخص، گناه و یا گناهانی انجام دهد که آثار سوء گناه تمام وجود او را در بر گیرد و روزنه های نجات را بر او ببندد. در تفسیر شریف المیزان در ذیل این آیه آمده است:
«کلمه خطیئه به معنای آن حالتی است که بعد از ارتکاب کار زشت به دل انسان دست می دهد... احاطه خطیئه باعث می شود که انسان محاط آن، دستش از هر راه نجاتی بریده شود گویا آنچنان خطیئه او را محاصره کرده که هیچ راه و روزنه ای برای این که هدایت به وی روآورد باقی نگذاشته، در نتیجه چنین کسی جاودانه در آتش خواهد بود و اگر در قلب او مختصری ایمان وجود داشت و یا از اخلاق و ملکات فاضله که منافی با حق نیستند از قبیل انصاف و خضوع در برابر حق و نظیر این دو پرتوی می بود قطعا امکان این وجود داشت که هدایت و سعادت در دلش رخنه یابد پس احاطه خطیئه در کسی فرض نمی شود مگر با شرک به خدا که قرآن درباره اش می گوید: «خداوند شرک را نمی آمرزد و پایین تر از آن را از هر کس که بخواهد می آمرزد»(9) و مگر با کفر و تکذیب آیات خدا(10) پس در حقیقت کسب سیئه و احاطه خطیئه به منزله معیار جامعی است برای هر فکر و عملی که باعث خلود در آتش است.»(11)
آیاتی که بر مسأله خلود در نار برای عده ای از اهل نار دلالت دارد فراوان است. تعابیر متعددی در قرآن به کار رفته است که بر جاودانگی عذاب برای عده ای از اهل جهنم دلالت دارد تعبیراتی مانند: «خالدین فیها» «یخلد فیه» «دار الخلد» «عذاب الخلد» «عذاب مقیم» «لا یخفّف عنهم العذاب» «ما هم بخارجین من النّار» و دیگر تعابیر مشابه که در این رابطه می توان به سوره بقره / 39، 8180، 162161، مائده / 37 و یونس / 52 مراجعه کرد.
با این همه تصریحات قرآنی، برخی از عرفا و فلاسفه برای فرار از اشکال، مسأله خلود در عذاب را به گونه ای منکر شده و یا مورد تردید قرار داده اند. برخی از آنها خلود را به معنای زمان طولانی دانسته اند. و بعضی دیگر، بر این عقیده اند که آیات مزبور در حد وعید است و چون عمل به وعید لازم نیست نمی توان سرنوشت کفار را در جهنم پیش بینی کرد و برخی نیز بر این باورند که هر چند از صراحت قرآن فهمیده می شود که عده ای از جهنمیان از جهنم هرگز خارج نمی شوند اما این آیات بر جاودانگی عذاب دلالت ندارد زیرا پس از مدتی طولانی اهل جهنم با آتش خو می گیرند و عذاب به عذب و شیرینی بدل خواهد شد.
ولی انصاف این است که همه این توجیهات بر خلاف آیات و روایات فراوان است. تعریف خلود به زمان طولانی با آیاتی که به صراحت از عدم خروج اهل نار از آتش دلالت دارد منافی است. در مورد این که آیات خلود در حد وعید است و تخلف از وعید، قبیح نیست باید گفت که اولاً آیات قرآن درباره خلود، از حد وعید بالاتر است. برخی از آیات، اِخبار از خلود در عذاب می دهد و برخی از آیات از حال جهنمیان که خلود در آن دارند گزارش می دهد و می دانیم کذب در خبر قبیح است و خداوند از آن منزه است.
در این رابطه می توان به سوره بقره / 162161 مائده / 37 آل عمران / 88 فاطر / 36 و بیّنه / 6 مراجعه کرد. ثانیا این که تخلف از وعید قبیح نیست خصوصا آنجایی که تخلّف فراگیر باشد به این معنا که حتی یک مورد از آن تحقق پیدا نکند، مورد تردید و اختلاف جدّی است.
در مورد توجیه سوم (دوام در نار غیر از دوام عذاب است) باید گفت که با صراحتهای آیات و روایات منافات دارد؛ زیرا آیات مزبور تنها بر خلود در نار دلالت ندارند بلکه بر خلود در عذاب و درد و رنج دلالت دارند. شاهد این معنا آن است که در برخی از آیات برای عذاب، وصف الیم (دردناک) آورده شد. در این رابطه می توان به برخی از آیات پیشین مراجعه کرد.
به نظر می رسد که دلالت و صراحت آیات و روایات در مورد خلود در عذاب به همان معنایی که همگان از آن می فهمند به هیچ وجه قابل انکار نیست. صدرالمتألهین از کسانی است که در برخی از کتب خود مانند «اسفار» و «الشواهد الربوبیّة» و کتب تفسیری، طریقه برخی از عرفا مانند ابن عربی مبنی بر این که عذاب جهنم پس از مدتی طولانی به عذب و شیرینی تبدیل می شود را می پذیرد(12) امّا در کتاب عرشیه خود پس از بیان همین نظریه، جملاتی می آورد که ظاهرا بیانگر تجدید نظر او خصوصا با توجه به این که گفته اند این کتاب آخرین اثر تألیفی اوست در این زمینه می باشد. وی می نویسد:
«صاحب فتوحات مکیه (ابن عربی) در این زمینه (توجیه خلود به معنایی که گذشت) امعان نظر کرده و بر این نظریه در آن کتاب تأکید کرده است و در فصوص گفته است که فرجام اهل نار به نعیم است... اما آنچه که بر من که به ریاضتهای علمی و عملی اشتغال دارم آشکار شده است این است که دار جحیم، دار نعیم نخواهد بود بلکه آنجا جایگاه درد و رنج و عذاب دائم است اما باید دانست که رنجهای آنجا همواره و پیوسته در حال نو شدن و تجدّد است و پوستها در آنجا در حال تبدل است آنجا هرگز جایگاه راحتی و آسایش و امنیّت نیست زیرا دار جحیم در آن عالم همانند عالم کون و فساد در این عالم دنیاست.»(13)
شبهه چهارم
با توجه به وعده هایی که در قرآن کریم جهت مغفرت گناه کاران داده شده است چگونه می توان به عقوبت اخروی یقین کرد و از ترس آن از انجام گناه دست کشید؟
پاسخ: اولاً: هر چند آیاتی که بر مغفرت و رحمت الهی در جهان آخرت دلالت دارد فراوان است و یقینا بسیاری از گناه کاران مشمول مغفرت پروردگار و شفاعت شفیعان واقع می شوند اما از طرف دیگر آیاتی که بر عذاب و عقوبت اخروی دلالت دارد کمتر از آنها نیست. قرآن در بسیاری از آیات از حالات جهنمیان به گونه ای گزارش می کند که شکّی برای انسان در اصل وقوع عقوبت باقی نمی گذارد علاوه بر این از افرادی سخن می گوید که شفاعت شفعا که تجلی کامل مغفرت الهی در آخرت است شامل حال آنها نخواهد شد و به همین دلیل به عذاب دوزخ گرفتار آمده اند. مثلاً در سوره مدّثر آمده است:
هر کس در گرو اعمال خویش است مگر اصحاب یمین که در باغهای بهشت اند و از مجرمان می پرسند که چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟ می گویند ما از نمازگزاران نبودیم و اطعام مستمند نمی کردیم و پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا بودیم و همواره روز جزا را انکار می کردیم تا زمانی که مرگ ما فرا رسید. از این رو شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودی نمی بخشد.(14)
در جای دیگر آمده است:
خداوند به آنها می گوید: در صف گروههای مشابه خود از جن و انس در آتش وارد شوید هر زمان که گروهی وارد می شوند گروه دیگر را لعن می کنند تا همگی در آن قرار گیرند. گروه پیروان درباره پیشوایان خود می گویند: خداوندا اینها بودند که ما را گمراه ساختند پس کیفر آنها را از آتش دو برابر کن... و پیشوایان آنها به پیروان خود می گویند: شما امتیازی بر ما نداشتید پس بچشید عذاب را در برابر آنچه انجام می دادید. کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و در برابر آن تکبر ورزیدند هرگز درهای آسمان به رویشان گشوده نمی شود و هیچگاه داخل بهشت نخواهند شد مگر این که شتر از سوراخ سوزن بگذرد این گونه گنهکاران را جزا می دهیم برای آنها بستری از آتش دوزخ و روی آنها پوششهایی است... بهشتیان، دوزخیان را ندا می دهند که آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود همه را حق یافتیم آیا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق یافتید؟ گفتند بلی... دوزخیان، بهشتیان را صدا می زنند که مقداری آب یا از آنچه خدا به شما روزی داده به ما ببخشید آنها می گویند: خداوند اینها را بر کافران حرام کرده است...(15)
اینگونه آیات که در قرآن کم نیست نه تنها بر امکان عقوبت بلکه بر فعلیت و وقوع آن به وضوح هر چه تمامتر دلالت دارد.
ثانیا: هر چند نسبت به وقوع عقوبت در آخرت یقین پیدا نکنیم اما می دانیم انجام گناه به حکم عقل و شرع موجب استحقاق عقوبت است و احتمال وقوع عقوبت آن هم عقوبت سخت و سنگین اخروی با توجه به استحقاق آن کافی است که انسان را دچار بیم و هراس ساخته و از ارتکاب گناه باز دارد.
شبهه پنجم
نوع عقاب مقرّر در آیات و روایات برای مجرمان، به دلیل شدت زیاد، از حد توان و ظرفیت وجودی بشر خارج است. مسأله مورد نظر در این شبهه این است که مجازات شدیدی که برای گنهکاران ذکر شده است چیزی نیست که در حد طاقت و تحمل و ظرفیت وجودی هیچ انسانی باشد قهرا عقل نمی تواند وجود این گونه عقوبتها را بپذیرد.
پاسخ: اولاً: درست است درک و تصور شدت این عقوبتها برای ما که در این دنیا در چارچوب عالم طبیعت و ماده قرار داریم مقدور نیست چنان که درک ثوابها و خوشیها و برخورداریهای آنجا نیز در توان ما نیست؛ اما هیچگاه نمی توان این امر را بهانه ای برای انکار و یا تردید عقوبت اخروی قرار دهیم؛ زیرا بسیاری از چیزهاست که فوق حد ادراک ماست، ولی با توجه به این که این امور به وسیله مخبر صادق (خدا، پیامبران و اولیای الهی) به صراحت و تأکید به ما گزارش شده است، جایی برای انکار باقی نمی گذارد.
ثانیا: اشتباه ما در این قضاوت این است که صحنه جهان آخرت را با صحنه عالم دنیا یکسان و همانند فرض کرده ایم در حالی که این دو عالم تفاوت عمیق و جوهری با هم دارند. این عالم، عالم حجاب و غفلت و تعلق به ماده است و همین امر باعث می شود که انسان نتواند حقیقت درون خود را ببیند و آتشی که در درون او زبانه می کشد را احساس کند و یا درد و رنج دور افتادگی از رحمت و لطف خدا را درک کند اما وقتی که این حجابها کنار رفت و حقیقتها به وضوح برای او مکشوف شد و دورافتادگی خود از رحمت خدا و مغفرت الهی را احساس کرد و شعله های آتش درون را با تمام وجود لمس کرد، قهرا عذاب و رنجی که به او می رسد به مراتب از عذاب و رنج دنیایی بیشتر خواهد بود. قرآن در وصف آتش جهنم می فرماید:
«نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَْفْئِدَةِ»(16)
یعنی: آتش برافروخته الهی است آتشی که بر دلها زبانه می کشد. این آتش بر آنها از هر سو احاطه کرده است در ستونهای بلند و کشیده شده.
در جای دیگر در وصف آتش جهنم می فرماید:
ای کاش کسانی که کافرند از آن موقع خبر می داشتند که آتش را از چهره های خویش و پیشانی های خود باز نتوانند داشت و یاری نشوند ولی این آتش ناگهان بیاید و مبهوتشان کند و بر دفع آن هم قدرت ندارند و کمک هم داده نمی شوند.(17)
در تفسیر المیزان در ذیل این دو آیه آمده است:
«معلوم است آتشی که چنین وصفی دارد باطن انسان را مانند ظاهرش فرا می گیرد شمولش نسبت به باطن کمتر از ظاهر نیست و مانند آتش دنیا نیست که متوجه تنها ظاهر بدن می شود و در نتیجه از یک سو انسان متوجه آن می شود و ظاهر را قبل از باطن می سوزاند و در نتیجه مهلتی به انسان می دهد که از سوی دیگر فرار کند و یا چاره ای اندیشد و یا جا خالی دهد و یا حائلی میانه خود و آن به وجود آورد و یا بر کسی پناهنده شود، ولی آتش دوزخ چنین نیست، بلکه همان طور که جان آدمی به همراه انسان است آن آتش هم همراه انسان است، همان طور که نمی توان جان را به طرفی نهاد و خود به طرف دیگری رفت، آتش دوزخ نیز چنین است و میان آدمی و آن، اختلاف جهت نیست و مهلت هم نمی پذیرد و مسافتی میان آدمی و آن نیست و وقتی که فرا می رسد جز افسوس و حسرت هیچ چاره ای دیگر برای کسی نمی ماند.
پس معنای آیه این است که نمی توانند آتش را از پیش رو و نه از پشت سر خود دفع کنند بلکه وقتی می رسد از جایی می آید که خودشان هم نمی دانند و ناگهان هم می رسد و دیگر نمی توانند آن را رد نموده و یا از آمدنش مهلت بگیرند.»(18)
نکته قابل توجهی که از قرآن فهمیده می شود این است که در برخی از آیات، اوصافی را برای آتش جهنم ذکر می کند در حالی که همان اوصاف را در آیات دیگر برای اهل جهنم ذکر می کند. مثلاً در سوره مُلک درباره جهنم می فرماید:
«زمانی که کفار در آتش جهنم افکنده می شوند از آتش، صدایی همانند صدای نفسی که هوا را به درون سینه ها می برد شنیده می شود در حالی که آتش فوران می کند گویی از شدت غضب می خواهد متلاشی شود و قطعه قطعه گردد.»(19)
و یا در جای دیگر می فرماید:
«آتشی که چون از مکانی دور آنها را ببیند غلیان و صفیر هول انگیز آن را که همانند تردّد و آمد و شد نفس در سینه هاست می شنوند.»(20)
اما در جای دیگر درباره جهنمیان می فرماید:
«اما کسانی که بدبختند در آتشند برای آنها در درون آتش صدای هولناکی همانند صدای رفت و آمد نفس در سینه هاست.»(21)
و یا می فرماید:
«برای جهنمیان در جهنم صدایی است همانند صدای کشیدن نفس به درون سینه ها.»(22)
شاید بتوان از مجموع این آیات چنین استفاده کرد همانگونه که برخی از مفسرین گفته اند جهنم اخروی چیزی جز باطن و درون انسان نیست که پرده از روی آن برداشته می شود. وقتی که در قیامت پرده ها از روی ملکوت و باطن عالم برداشته می شود
(23) از روی چهره باطنی انسان نیز پرده ها برداشته می شود
(24) در حقیقت برای اهل شقاوت پرده از روی جهنم آنها برداشته می شود
(25) به تعبیر علامه طباطبایی، ظاهرا منظور از آوردن جهنم در روز قیامت که در سوره فجر، آیه 23 بدان اشاره شده است همین پرده برداری از روی جهنم است.
(26)
بنابراین، عقلاً معنی ندارد که چیزی نتواند لوازم ذات خود را تحمل کند؛ از این رو، این شبهه که مجرم نمی تواند عقاب شدید را تحمل کند از اساس مرتفع می شود.
شبهه ششم
قانون حبط و تکفیر چگونه با عدل خدا در مجازات سازگار است؟
پاسخ:جا دارد در ابتدا تعریف این دو واژه بیان گردد. حبط به این معناست که اعمال صالح انسان به وسیله عمل بدی که بعدا انجام می دهد پوچ و باطل گردد و تکفیر به این معناست که عمل صالح بعدی انسان، عمل ناشایست پیشین او را بپوشاند و آن را از اثر بیندازد. در آیات متعدد قرآن از حبط و تکفیر سخن به میان آمده است. در ارتباط با حبط می توان به سوره بقره / 217، انعام / 8، مائده / 5، اعراف / 147، توبه / 17 و 69، کهف / 105، حجرات / 2، زمر / 65، احزاب / 19 و محمد / 9، 28 و 32 و در ارتباط با تکفیر به سوره بقره/ 271، مائده 12 و 65، نساء / 31، انفال / 29، طلاق / 5، محمد / 2 و تغابن / 9 مراجعه کرد.
منظور از اشکال یاد شده این است که اگر به خاطر اعمال بدی که بعدا انجام می شود اعمال نیک قبلی انسان باطل و پوچ گردد چگونه عدل الهی قابل توجیه است؟
در پاسخ این اشکال باید گفت هر عمل بدی که انسان انجام می دهد باعث حبط حسنات پیشین نمی شود بلکه تنها برخی از اعمال بد مانند کفر، شرک، تکذیب آیات الهی، ارتداد، قتل انبیا و اولیای الهی، وابستگی به دنیا و تعلق خاطر به زخارف دنیا و نفاق در ایمان باعث حبط می گردند و این امر با مراجعه به آیات و روایات باب روشن می شود.
حبط در اینگونه موارد نه با عقل انسانی منافات دارد و نه با عدل الهی؛ زیرا ارزش کار نیک به اثر مثبت و ماندگاری است که در روح و جان انسان باقی می گذارد اما این گونه سیّئات، بکلّی اثرات مثبت کارهای نیک پیشین را از بین می برند. بنابراین، با وجود این گناهان بزرگ، عمل صالحی در پرونده انسان باقی نمی ماند تا از خداوند پاداش آن را مطالبه کند.
نقطه مقابل آن، برخی از کارهای نیک به خاطر تأثیرات مثبت فوق العاده ای که بر دل و روح انسان باقی می گذارند اثرات سوء گناهان قبلی را شستشو و زنگارهای دل را صیقل می دهند (تکفیر).
بر این اساس، حبط و تکفیر با مضمون آیه: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»(27) منافاتی نخواهد داشت؛ زیرا این آیه درباره عمل خیر و یا شرّی است که در جان و روح انسان پایدار و ماندگار باشد.
در تفسیر شریف المیزان در ذیل آیه 7 و 8 زلزال آمده است:
«در اینجا این سؤال به ذهن می رسد که در آیات شریفه قرآن آیاتی هست که با این ضابطه کلی (مضمون آیه 7 و 8 زلزال) سازگار نیست. از آن جمله آیاتی که دلالت دارد بر حبط و بی نتیجه شدن اعمال خیر به خاطر پاره ای از کارها و آیاتی که بر انتقال اعمال خیر و شر اشخاص به دیگران دلالت دارد مانند انتقال حسنات قاتل به مقتول و گناهان مقتول به قاتل و آیاتی که دلالت بر این دارد که در برخی از موارد توبه باعث تبدیل گناه به ثواب می شود و...
پاسخ این است که آیات نامبرده حاکم بر این دو آیه اند و بین دلیل حاکم و محکوم منافاتی نیست؛ مثلاً آیاتی که دلالت بر حبط دارند دلالت بر این دارند که برای صاحب عمل خیر، عمل خیری باقی نمی ماند و یا قاتلی که نگذاشت مقتول زنده بماند و عمل خیر انجام دهد، اعمال خیرش را به مقتول می دهند و خودش عمل خیری ندارد، تا آن را ببیند و توبه کاری که گناهش مبدل به حسنه می شود برای این است که گناه موافق میل او نبوده، عوامل خارجی باعث گنهکاری او شدند، و آن عوامل خارجی (اشخاصی که باعث گناه این شخص شدند) کار خیر موافق طبعشان نبوده ولی چون می خواستند در بین مردم نیکوکار موجّه باشند و بلکه رئیس و رهبر آنان باشند این کارهای خیر را انجام دادند، لذا در قیامت بدیهای توبه کاران را به این عوامل و اشخاص می دهند و خوبیهای آن اشخاص را به توبه کاران، و در نتیجه توبه کاران گناهی ندارند تا به حکم آیه مورد بحث در قیامت آن را ببینند و نیز عوامل شرّ کار خیری ندارند تا به حکم آیه مذکور آن را ببینند.»(28)
شبهه هفتم
شفاعت اخروی چگونه با قانون مجازات سازگار است؟
در باب شفاعت اشکالات متعددی شده است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1 شفاعت نوعی تبعیض ناروا و حاکمیت روابط به جای ضوابط است و با عدل الهی سازگار نیست.
2 در قرآن کریم شفاعت در آخرت مورد نفی و انکار واقع شده است.
3 شفاعت با قانون «لیس للأنسان الا ما سعی» منافات دارد.
4 لازمه شفاعت این است که رحمت شفیع بیشتر از رحمت خدا باشد.
5 اعتقاد به شفاعت موجب تجرّی نفوس و بلکه تشویق آنها نسبت به ارتکاب گناه است.
6 اعتقاد به شفاعت شفعا و درخواست شفاعت از آنها نوعی شرک است.
در پاسخ این اشکالات خوب است تعریف درستی از شفاعت در آخرت بیان شود. حقیقت این است که مسأله شفاعت در آخرت یک پدیده استثنایی نیست بلکه طبق یک فرمول کلی در نظام هستی اعم از دنیا و آخرت و تکوین و تشریع است و آن این که مغفرت الهی در آخرت مانند هر رحمت دیگر الهی دارای نظام و قانون است. رحمت الهی اعم از خلق و رزق و هدایت و مغفرت و احیا و اماته و تعلیم و وحی، بدون واسطه صورت نمی گیرد. در روایت آمده است که خداوند ابا و امتناع دارد از این که کارها را به جز از راه اسبابش به جریان بیندازد. علوّ و شموخ و قدّوسیّت ذات حق ابا دارد از این که مستقیما و مباشرتا کار خویش را در عوالم پایین انجام دهد. وساطت فرشتگان در نظام تکوین و تشریع بر همین اساس است. هدایت الهی از طریق جبرئیل و پیامبران و اولیا انجام می گیرد چنان که احیا به وسیله اسرافیل و اماته بوسیله عزرائیل و وحی بوسیله جبرئیل انجام می گیرد. بنابراین، امکان ندارد هیچیک از جریانهای رحمت پروردگار بدون نظام انجام گیرد به همین دلیل مغفرت الهی در آخرت نیز باید از طریق نفوس کامل و ارواح بزرگ انبیا و اولیا به گناهکاران برسد.(29)
فرق اساسی میان شفاعت حقیقی اخروی با شفاعتهای باطل دنیوی این است که بر اساس قاعده مزبور شفاعت واقعی از خدا شروع می شود و به گناهکار ختم می گردد ولی در شفاعت باطل دنیوی جریان بر عکس است. به تعبیر دیگر در شفاعت حقیقی خدا برانگیزاننده شفیع است. بنابراین، شفیع تحت تأثیر خدا است اما در شفاعتهای باطل، این مجرم است که شفیع را تحت تأثیر قرار می دهد و شفیع نیز شفاعت کننده را تحت تأثیر قرار می دهد.
(30)
نکته دیگری که در شفاعت اخروی باید مورد توجه قرار گیرد این است که همانگونه که در بهره مندی از جریانهای دیگر رحمت الهی قابلیت و صلاحیت شرط است در بهره مندی از رحمت و مغفرت الهی در قیامت نیز، لیاقت و قابلیت شرط است. بنابراین، شفاعت شفعیان بر اساس قابلیتهای افراد صورت می گیرد. به همین دلیل در قرآن و روایات عدّه زیادی از انسانها فاقد قابلیت برای شفاعت قلمداد شده اند.(31)
با عنایت به توضیحی که در باب شفاعت داده شد پاسخ بسیاری از اشکالات روشن می گردد. زیرا بیان شد که شفاعت تبعیض باطل نیست؛ چرا که بدون ضابطه و بدون داشتن قابلیت انجام نمی گیرد و هر کس که واجد قابلیت باشد از این جریان رحمت و مغفرت الهی برخوردار خواهد شد و نیز روشن شد که با اصل «لیس للأنسان الا ما سعی» منافاتی ندارد زیرا قابلیتی که برای بهره مندی از شفاعت لازم است با کار و تلاش خود شخص حاصل می شود و نیز روشن شد که لازمه شفاعت این نیست که رحمت شفیع بیشتر از رحمت خدا باشد چنان که لازمه اش این نیست که خدا تحت تأثیر شفیع قرار گیرد؛ چون دستگاه شفاعت از جانب خدا و با انگیزه رساندن رحمت و مغفرت به بندگان می باشد. این شفیع است که تحت تأثیر خداست نه بالعکس و نیز روشن شد که اعتقاد به شفاعت شرک نیست زیرا وجود نظام واسطه ها در تکوین و تشریع و دنیا و آخرت غیر قابل انکار است. معنای شفاعت و یا توسل به انبیا و اولیا این نیست که آنها می توانند در خارج از چارچوب نظام الهی نقش و تأثیری داشته باشند، بلکه به این معناست که خداوند مقربان درگاه خویش را واسطه فیض خود قرار داده و از بندگان خواسته است با توسل به آنها و طلب شفاعت از آنها از رحمت و مغفرت الهی، خود را بهره مند سازند.
هر چند برخی از آیات(32) شفاعت را در آخرت نفی کرده است اما یک دسته دیگر از آیات، اصل شفاعت را پذیرفته است ولی آن را در انحصار خدا و به اذن او دانسته است(33) دسته سوم از آیات بر وجود شفاعت در آخرت و یا عده ای به نام شفیع دلالت دارد.(34)
جمع بندی این آیات این است که شفاعت خود سرانه و باطل و بی اذن خدا در قیامت وجود ندارد شفاعتی که از ناحیه مقربان الهی صورت می گیرد با اذن و اراده الهی است.
در مورد این اشکال که اعتقاد به شفاعت باعث تجری و تشویق انسانها به گناه است باید گفت اولاً همین اشکال در مورد آیاتی که به صراحت مغفرت خدا را مطرح می کند و یا آیاتی که بر آمرزیده شدن همه گناهان با توبه دلالت دارد مطرح است. ثانیا با عنایت به این که برای بهره مندی از شفاعت قابلیت لازم است و هیچ کس هم نمی داند که واجد این قابلیت است یا فاقد آن و نیز با عنایت به این که نه در مورد هیچ گناه خاصی وعده شفاعت داده شد و نه به هیچ گناهکار خاصی، قهرا این اشکال مطرح نخواهد بود بلکه به عکس همین وعده به همراه شروطی که دارد باعث قرار گرفتن انسان در میان خوف و رجا می گردد. به تعبیر مرحوم شهید مطهری:
«... هیچ کس نمی تواند جمیع شرایط شفاعت را به صورت قطعی بیان کند خدا خودش می داند و بس... گویی قرآن نخواسته است که همه شرایط شمول شفاعت را به طور صریح بیان کند، خواسته است قلوب را در میان خوف و رجا نگهدارد. از اینجا می توان فهمید که اشکالی که می گوید عقیده به شفاعت موجب تجرّی است وارد نیست.»(35)
شبهه هشتم
چرا در پاداش کارهای خیر در آخرت، ایمان شرط شده است؟ چرا کارهای خیر از غیرمؤمنین پذیرفته نیست؟
پاسخ: خداوند یقینا عمل صالح را بی پاداش نخواهد گذاشت اما مهم این است که بدانیم عمل صالح که مورد قبول خدا واقع می شود چیست؟ معمولاً در نگاه ظاهر بینانه ای که ما داریم حسن فعلی کار را برای صالح و خوب بودن آن کافی می دانیم اما در نگاه قرآن عمل صالح عملی است که هم برخوردار از حسن فعلی و هم حسن فاعلی باشد. در نگاه قرآن و روایات، روح و مغز عمل، همان نیت و انگیزه ای است که در درون شخص فاعل تحقق پیدا می کند. عملی که به انگیزه شهرت، شهوت، ریا و یا فریب مردم صورت گیرد در نگاه قرآن عمل صالح نیست هرچند دارای حسن فعلی بالایی هم باشد. ممکن است عملی در نگاه ما کوهی جلوه کند اما در نگاه خدا به اندازه کاهی ارزش نداشته باشد. به عکس ممکن است عملی در نگاه ظاهر بینانه ما کاه جلوه کند اما در نگاه خدا کوه به حساب آید. شرط ایمان در قبولی اعمال خیر برای تأمین حسن فاعلی است. کسی که به خدا عقیده ندارد نمی تواند عمل خود را به قصد قرب و رضای الهی انجام دهد قهرا از حد نصاب مورد نظر شرع جهت قبولی برخوردار نیست. به تعبیر دیگر کسی که کاری را برای خدا انجام نداده باشد بلکه به قصدی انجام داده باشد که نهایتا برگشت آن به دنیا و شؤون دنیوی است، قهرا عمل او بالا نمی رود و عروج و صعود نخواهد داشت و نمی تواند مزد کار خود را مطالبه کند. (ما عندکم ینفد و ما عند الله باق).(36)
به تعبیر استاد شهید مطهری:
«شرط این که یک عمل، وجهه ملکوتی خوب و «علّیینی» پیدا کند این است که با توجه به خدا و برای صعود به ملکوت خدا انجام گیرد، اگر کسی معتقد به قیامت نباشد و توجه به خدا نداشته باشد، عمل او وجهه ملکوتی نخواهد داشت و به تعبیر دیگر صعود به «علّییّن» نخواهد کرد. تا عملی از راه نیت و از راه عقیده و ایمان، نورانیّت و صفا پیدا نکند به ملکوت علیا نمی رسد. عملی به ملکوت علیا می رسد که روح داشته باشد. روح عمل همان بهره اخروی و ملکوتی اوست. قرآن می فرماید: «الیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه...» اگر به ما بگویند که فلان کس از جاده شمال تهران خارج شد و در جهت شمال چند روز به سفر خود ادامه داد هرگز توقع نداریم که چنین کسی به قم و اصفهان و شیراز برسد... محال است کسی به سوی ترکستان برود ولی به کعبه برسد...»(37)
شبهه نهم
خدمات بزرگ مخترعان و مکتشفان و انسانهای خیّر غیرمسلمان چگونه پاداش داده می شود؟
پاسخ این شبهه از پاسخ شبهه قبل روشن شد اگر اینگونه افراد به خدا و قیامت ایمان داشته باشند و خدمات بزرگ خود را به انگیزه الهی و اخروی انجام دهند یقینا پاداش نیک الهی در انتظار آنهاست در غیر این صورت نمی توانند مطالبه ای از خدا داشته باشند مثلاً کسانی که به قصد ریا و شهوت و شهرت و یا توقعات مادی آنگونه خدمات را انجام می دهند انگیزه آنها جنبه دنیوی دارد اعم از این که در دنیا به این انگیزه ها و مقاصد خود برسند یا نرسند، عمل آنها مقبول حق واقع نخواهد شد. بنابراین نمی توانند مطالبه ای هم در قیامت داشته باشند.
شبهه دهم
با عنایت به این که ما معتقدیم اکثریت قاطع مردم جهان اهل باطلند چگونه می توان همه آنها را اهل دوزخ و محروم از رحمت الهی دانست؟
پاسخ: به نظر ما مسأله حق و باطل با مسأله نجات و عدم نجات در آخرت متفاوت است و همه جا با هم ملازمه ندارند. اینگونه نیست که همه اهل باطل در آخرت مشمول عذاب و محروم از نجات باشند همان طور که چنین نیست همه پیروان دین حق در هر شرایطی مصون از عذاب و غضب الهی باشند. چه بسیارند کسانی که به دین حق نرسیدند اما به دلیل این که اهل عناد و لجاج در برابر حق نیستند و نیز به دلیل این که اهل دین حق نبودن آنها ناشی از تقصیر آنها نیست در آخرت اهل نجات خواهند بود. قرآن کریم این گونه افراد را که تعداد آنها کم نیست مستضعف و «مرجون لأمر الله» دانسته و مغفرت و رحمت الهی را شامل حال آنها می داند.(38)
در حقیقت کفری که باعث شقا و عذاب در آخرت می شود، همان عناد و لجاج و حق پوشی است. هر کسی که دارای روح تسلیم و انقیاد در برابر حقیقت باشد هر چند به حقیقت نرسد البته به شرط این که این نرسیدن از روی عمد و تقصیر نباشد مشمول نجات اخروی خواهد بود. اگر اینگونه افراد اعمال خیری در پرونده اعمال خود داشته باشند و این اعمال را به انگیزه الهی و اخروی انجام داده باشند هر چند مسلمان نباشند در پیشگاه خداوند در قیامت مأجور خواهند بود.
شهید مطهری در این رابطه می فرماید:
«افرادی که به خدا و آخرت ایمان دارند و اعمالی با انگیزه تقرب به خدا انجام می دهند عمل آنها مقبول درگاه الهی است و استحقاق پاداش و بهشت دارند اعم از این که مسلمان باشند یا غیر مسلمان. غیر مسلمانان به موجب این که از نعمت اسلام بی بهره اند طبعا از مزایای استفاده از این برنامه الهی محروم می مانند. عمل خیر مقبول اعم از آن که از مسلمان صادر شود یا غیر مسلمان یک سلسله آفتها دارد که ممکن است بعد از عمل عارض شود و آن را فاسد نماید در رأس آن آفتها، جحود و عناد است.... اعمال خیر افرادی که به خدا و قیامت ایمان ندارند موجب تخفیف و احیانا رفع عذاب آنها خواهد بود... آیات و روایاتی که دلالت می کند اعمال منکران نبوت یا امامت مقبول نیست ناظر به آن است که آن انکارها از روی عناد و لجاج و تعصب باشد اما انکارهایی که صرفا عدم اعتراف است و منشأ آن هم قصور است نه تقصیر، مورد نظر آیات و روایات نیست... به نظر حکمای اسلام از قبیل بوعلی و صدرالمتألهین اکثریت مردمی که به حقیقت اعتراف ندارند قاصرند نه مقصّر. چنین اشخاصی اگر خداشناس نباشند معذب نخواهند بود. هر چند به بهشت هم نخواهند رفت و اگر خداشناس باشند و به معاد هم اعتقاد داشته باشند و عملی خالص انجام دهند پاداش نیک خویش را خواهند گرفت. تنها کسانی به شقاوت کشیده می شوند که مقصر باشند نه قاصر.»(39)
1 مدرس حوزه و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی بابل، محقق و نویسنده.
2 مرتضی مطهری، زندگی جاوید یا حیات اخروی، انتشارات صدرا، اسفند 1376، ص 28؛ مجموعه آثار، ج 2، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1369، صص 520 519.
3 مرتضی مطهری، عدل الهی، انتشارات صدرا، چاپ دهم، 1357، صص 240239؛ مجموعه آثار، پیشین، ج 1، صص 226225.
4 سید محمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، انتشارات اسلامی، چاپ هشتم، 1373، صص 162161.
5 مرتضی مطهری، حیات اخروی، ص 50؛ سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ص 160؛ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 3، سازمان تبلیغات اسلامی، سال 74، ص 63.
6 مرتضی مطهری: حیات اخروی، صص 3230؛ عدل الهی، صص 252243؛ سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، صص 165162؛ محمدتقی مصباح یزدی، پیشین، صص 121119.
7 مرتضی مطهری، مجموعه آثار، پیشین، ص 237.
8 بقره / 8180.
9 انبیاء / 48.
10 بقره / 39.
11 سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، انتشارات درالعلم، قم، ج 1، ص 399.
12 صدرالمتألهین، الاسفار الاربعة العقلیة، ج 9، ص 352؛ الشواهد الربوبیّة، مشهد رابع، اشراق سادس عشر، ص 313؛ تفسیر القرآن الکریم، ج 4، ص 317.
13 صدرالمتألهین، عرشیه، انتشارات مولی، 1361، ص 382.
14 مدّثّر / 4838.
15 اعراف / 5138.
16 همزه / 96.
17 انبیاء / 4039.
18 سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، پیشین، ج 28، ص 131.
19 ملک / 87.
20 فرقان / 12.
21 هود / 106.
22 انبیاء / 99.
23 طارق / 9: «یوم تبلی السّرائر».
24 ق / 22: «لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ».
25 نازعات / 36: «برّزت الجحیم لمن یری».
26 سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، پیشین، ج 40، صص 226225.
27 زلزال / 8 7.
28 سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، پیشین، ج 40، صص 350351.
29 مرتضی مطهری، مجموعه آثار، پیشین، صص 259258.
30 همان.
31 در این رابطه می توان به سوره مدّثر / 4840، انبیاء / 28، طه / 109 و مریم / 87 مراجعه کرد.
32 مانند سوره بقره / 48، 123 و 254.
33 مانند زمر / 44، سبأ / 23، طه / 109، بقره / 255، انعام / 51، 70 و یونس / 3.
34 مانند مدّثّر / 48، انبیاء / 28 و مریم / 87.
35 مرتضی مطهری، پیشین، ص 261.
36 نخل / 96.
37 مرتضی مطهری، پیشین، ص 304.
38 نساء / 9997 و توبه / 106.
39 مرتضی مطهری، پیشین، صص 342341.