افغانستان کشوری است که به دلیل واقع شدن در مسیر چند سویه جنوب، غرب و آسیای مرکزی به «قلب آسیا» معروف است و از موقعیت ویژه ای برخوردار است. مساحت افغانستان 652 هزار کیلومتر مربع می باشد. تاکنون آمارهای بسیار متفاوتی از جمعیت افغانستان ارائه شده است، اما متوسط آمارها، جمعیت افغانستان را بین 15 تا 20 میلیون نفر نشان می دهد.
به لحاظ تنوّع قومی، افغانستان سیمای ناهمگونی دارد؛ اقوام و نژادهای گوناگون مانند پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک، ترکمن و قزلباش با هم زندگی می کنند. بعضی از محققان 55 گروه قومی را در افغانستان نام برده اند. دین اسلام، دین رسمی کشور و 99% مردم پیرو آن
می باشند و 1% دیگر پیرو ادیانی همچون هندو و مسیحیت می باشند. گذشته از اینکه اسلام دین اکثریت مردم افغانستان است، اسلام برای همه افغان ها مرجع نهایی داوری و نماد مشترک و وحدت بخش محسوب می گردد. با توجه به تنوّع قومی و ساخت سنّتی جامعه افغانستان، که هنوز مفاهیم دولت، هویّت ملّی و وحدت ملّی دوره طفولیت خود را سپری می کنند، نقش دین اسلام به عنوان نماد مشترک و وحدت بخش بیشتر حس می شود.
بدون شک، افغانستان در دو دهه اخیر از بحرانی ترین کشورهای منطقه و جهان محسوب می شود. موقعیت استراتژیک این کشور و دخالت بیگانگان، سیمای ناهمگون قومی، شکاف های مذهبی، ظهور جریانات تندرو مذهبی، بخصوص دیدگاه ارتجاعی طالبانی را می توان به عنوان زمینه های بحران ذکر کرد که منجر به ناامنی و جنگ در افغانستان شده است.
به دنبال سیاست های جنگ سرد، افغانستان به عنوان میدانی برای رقابت شوروی (سابق) و آمریکا درآمد. در سال 1979 که اتحاد جماهیر شوروی نیروهای نظامی خود را برای نجات و حمایت رژیم کمونیستی به افغانستان روانه کرد، این کشور در دام یک جنگ ده ساله افتاد. در این میان، آمریکایی ها بر آن شدند با سرازیر کردن تسلیحات به سوی مبارزان، افغانستان را به «ویتنام روس ها» تبدیل کنند. زمانی که آخرین سربازان شوروی افغانستان را ترک کردند، مجاهدین افغان کابل را تصرف کردند و جنگ افغانستان را به مرحله جدیدی کشاندند.
تفرقه و اختلاف بین گروه های مسلّح و بروز جنگ شدید باعث تخریب کلی شهر کابل گردید و افغانستان را در شرف از هم پاشیدگی قرار داد. نیروهای نوظهور طالبان سه سال بعد وارد صحنه شدند و با حمله آمریکا به افغانستان، از صحنه سیاسی حذف شدند. اکنون دولت انتقالی در افغانستان وظیفه تدوین قانون اساسی و زمینه سازی برای انتخابات مردمی را بر عهده دارد. در حال حاضر، گذشته از امنیت، مهم ترین مشکل و مسئله اجتماعی افغانستان بحران هویّت ملّی است؛ زیرا افغانستان دارای یک جامعه چند پارچه است. تنوّع و ناهمگونی اقوام و فقدان همکاری های وحدت بخش موجب شده است روند ملّیت سازی در این کشور نتواند بحران را پشت سر بگذارد. از این رو، هنوز هویّت ملّی مشترک تعریف شده و قابل قبولی برای همه مردم شکل نگرفته و هویّت های پراکنده قومی جایگزین هویّت ملّی شده اند.(1)
مذاهب اقوام افغانستان
1. مذهب حنفی
اکثریت مردم افغانستان پیرو مذهب سنّی حنفی اند که جمعیت آن ها بین 65 تا 75% از کل جمعیت افغانستان تخمین زده می شود.(2) مهم ترین اقوام پیرو مذهب حنفی را پشتون ها، تاجیک ها و ازبک ها تشکیل می دهند.
1. پشتون ها: این قوم عمدتا در شرق و جنوب افغانستان زندگی می کنند. جمعیت آن ها 40 تا 50% برآورد شده است. اینان به زبان پشتو صحبت می کنند که از زیرشاخه های زبان هند و اروپایی است. پشتون ها در چند سده اخیر، حاکمیت سیاسی را به طور انحصاری در اختیار خود داشته اند و گروه طالبان از همین قوم می باشند.
2. تاجیک ها: این گروه از اقوام آریایی اند که در مناطق گوناگون افغانستان پراکنده اند و جمعیت آن ها بین 20 تا 30% برآورد شده است. تاجیک ها به زبان فارسی صحبت می کنند و به رغم انحصار حاکمیت سیاسی پشتون ها، به طور محدود در ساختار قدرت سیاسی سهیم بوده اند.
3. ازبک ها: این عده از اعقاب ترکان زردپوست آسیای مرکزی اند که عمدتا در نواحی شمالی افغانستان زندگی می کنند. زبان این قوم ازبکی است که از زیرشاخه های زبان ترکی می باشد. ازبک ها همواره از اقوام محروم کشور بوده اند.
2. مذهب شیعه
شیعیان افغانستان به دو فرقه تقسیم می شوند: 1. جعفری؛ 2. اسماعیلیه. شیعیان اسماعیلی بسیار اندکند و در «بدخشان» زندگی می کنند. جمعیت اصلی شیعیان را شیعیان اثنی عشری تشکیل می دهند که از هزاره ها، قزلباش ها و عده ای از تاجیک ها و پشتون ها ترکیب یافته اند. شیعیان به زبان فارسی صحبت می کنند و جمعیت اصلی شیعیان را هزاره ها تشکیل می دهند، به طوری که در افغانستان شیعه مترادف با هزاره می باشد.
در مورد جمعیت شیعیان، اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد. دلیل این امر نبود یک حکومت مرکزی مقتدر است که بتواند مستقل از فشارها و نفوذهای قبیله ای و قومی عمل کند و نیز نیروی آموزش دیده و تجهیزات لازم را برای این کار فراهم کند. در دو دهه اخیر، به دلیل جنگ های پیاپی و عدم ثبات سیاسی، فرصتی برای این کار به وجود نیامده است. با این حال، جمعیت شیعیان بین 25 تا 30% برآورده شده است(3) که هزاره ها بین 20 تا 25% آن را تشکیل می دهند.
مذهب شیعه در افغانستان هیچ گاه در قانون اساسی به رسمیت شناخته نشده و تنها مذهب رسمی کشور حنفی بوده است و شیعیان همواره از سوی حکّام و دولت مردان نادیده انگاشته می شده اند.
بسیاری از پژوهشگران خارجی، که در افغانستان به تحقیقات مردم شناسانه پرداخته اند، تحت تأثیر نگرش حکومت مرکزی، جامعه شیعی افغانستان هزاره ها را به فراموشی سپرده و کانون توجهات خود را قوم حاکم (پشتون ها) قرار داده اند، برای مثال، مونت استوارت الفنستون کتابی دارد به نام افغانان؛ جای، فرهنگ؛ نژاد در 650 صفحه که در سال 1808 میلادی آن را نگاشته است. او در مجموع، 5 صفحه را به هزاره ها اختصاص داده است.
آن گونه که واقعیت های تاریخی در چند سده اخیر نشان می دهند، دولت مرکزی همواره تلاش کرده است اسمی از این مردم در نشریات و جراید کشور برده نشود. در دائرة المعارف آریانا، که به همّت دانشمندان افغانی و با نظارت حکومت مرکزی نوشته شده و در 6 جلد و بیش از 5 هزار صفحه به چاپ رسیده، فقط چند سطر، آن هم درباره هزاره جات مرکز شیعیان نوشته شده است، بدون اینکه اسمی از مردم آن سرزمین ببرد.(4) علی رغم سیاست های مبتنی بر تصفیه قومی و مذهبی علیه شیعیان، آن ها شدیدا به مذهب خود پایبند مانده اند.
غالب شیعیان از دستورات مذهبی خود در گذشته های دور و نزدیک منصرف نشده اند و به رغم مهمل بودن آزادی مذهبی آنان در قانون اساسی کشور و روش ظالمانه و حتی وحشیانه حاکم، تا حدّ مقدور به آن عمل کرده اند و در مواردی هم عبادات خود از قبیل مسح پا در وضو، دست باز در نماز، سجده بر خاک و امثال آن را در خفا بجا آورده اند.(5)
در دوران کنونی، اوضاع بسیار متفاوت است و شیعیان در کنار اهل سنّت با هم زندگی می کنند و تا حدّ زیادی نگرش های منفی مذهبی نسبت به یکدیگر از بین رفته اند.
در اینجا به توضیح مختصری درباره هزاره ها به عنوان جمعیت اصلی شیعیان و یکی از اقوام مهم کشور افغانستان می پردازیم:
3. هزاره ها
هزاره ها از نژاد زردند که از دیرباز در کوه پایه های مرکزی و در مناطقی که در قرن سیزدهم میلادی در تصرف آنان بود سکونت داشته اند. در اینکه آیا اصل و منشأ آنان «مغولی» و یا «ترک» و یا ترکیبی از این دو می باشد جای بحث وجود دارد، اما زبان آنان فارسی است. هزاره ها غالبا در ناامنی اقتصادی به سر برده اند. آنان از دهه 1880 به بعد، متحمّل شرایط سخت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شدند و قیام آنان علیه برتری طلبی پشتون ها به طور وحشیانه ای در اواخر قرن نوزدهم سرکوب شد.(6) هزاران تن از آنان کشته و زنان و کودکانشان به اسارت رفته و به ناچار دست به مهاجرت های دست جمعی به سوی ایران که اکنون در مشهد به «خاوری» معروفند و پاکستان زده اند. آنان که در داخل کشور ماندند، به خاطر از دست دادن زمین های حاصلخیز خود، به ناچار به شهرها، بخصوص به کابل، به عنوان کارگران غیرماهر و خدمتگزاران منازل مهاجرت کردند.
همه این مسائل موجب شدند هزاره ها دارای موقعیت اجتماعی و خوبی نباشند. پس از تصرف زمین های حاصلخیزشان توسط پشتون ها، آن ها مجبور شدند به داخل ارتفاعات مرکزی پیش روی کنند که با کمبود شدید زمین مواجه شده و به لحاظ اقتصادی به شدت ضعیف گردیدند و مهم تر از آن، جامعه شیعی هزاره پس از این حوادث، در میان کوه های سر به فلک کشیده مرکزی به خود فرو رفت و ارتباطش با اطراف قطع شد و در نتیجه، دچار ضعف فرهنگی شدیدی گردید. با این حال، در چند دهه اخیر، تحوّلات شگرف سیاسی و فرهنگی در جامعه شیعی هزاره اتفاق افتادند.
شروع جنگ بر ضد دولت کمونیستی کابل در قالب گروه های سیاسی سرآغاز بسیاری از تحولات بود و آن ها را جزو نخستین گروه های مجاهدین قرار داد که در سال 1358 ش تمام سرزمین هایشان را آزاد ساختند.(7) همزمان شروع مهاجرت های شیعیان به سوی کشورهای همسایه سرآغازی جدید در زندگی فرهنگی و اجتماعی شیعیان بود. بیشتر شیعیانی که در مهاجرت زندگی می کنند با سوادند و عده ای قابل توجه نیز دارای تحصیلات عالیه می باشند و توانسته اند در ساختار حکومت جدید افغانستان نیز سهیم باشند. به طور کلی، چشم انداز امید بخشی را می توان از آینده آن ها ترسیم کرد.
پیشینه تشیّع در افغانستان
در مورد زمان ورود تشیّع و گسترش آن در افغانستان اختلاف نظر وجود دارد که در اینجا به دو نظریه اصلی در این باره اشاره می کنیم:
الف. ورود تشیّع در عهد صفوی
عده ای بر این اعتقادند که در عصر حکومت صفویان و بخصوص دوران پادشاهی شاه عبّاس، مذهب شیعه وارد افغانستان شده است. این نظریه ابتدا توسط ومبری در سال 1895 ارائه شد. وی در مورد شیعه شدن هزاره ها چنین می گوید: «شاه عبّاس آن ها [هزاره ها] را مجبور کرد مذهب شیعه را بپذیرند.»(8) مدتی بعد شرمن نیز نظریه مشابهی ارائه کرد: «مذهب شیعه تنها می تواند از طریق غرب، از ایران تنها ملت مهم شیعه در جهان اسلام وارد هزاره جات شده باشد. هزاره ها مانند فارس ها، شیعه اثنی عشری هستند ... تا ظهور صفویه، شیعه مذهب دولتی نشده و ایرانیان کاملاً به آن نگرویده بودند ... بدین ترتیب، می توان نتیجه گیری کرد که مذهب شیعه چندی بعد از ظهور صفویه، یعنی حوالی قرن شانزدهم و یا بعد از آن به میان هزاره ها راه یافته است.»(9)
دلایلی در دست هستند که بر اساس آن ها می توان گفت: شیعه قبل از رسمی شدن در ایران، به صورت چشم گیری در افغانستان وجود داشته، هرچند ظهور صفویه در ایران بدون شک در گسترش آن نقش داشته است:
1. شیخ صدوق ابن بابویه قمی، که یکی از علمای بزرگ شیعه است، به خاطر فشار حکومت در سخت گیری بر شیعیان، زندگی در قم برایش مشکل شد و به طرف یکی از روستاهای بلخ، که ساکنان آن همه شیعه بودند، مهاجرت کرد و شیعیان با گرمی از او استقبال نمودند و از ایشان تقاضای نوشتن کتاب فقهی کردند. ایشان نیز کتاب مهم و معروف خود، من لا یحضره الفقیه، را در این روستا تألیف نمود.(10)
2. یکی از معتبرترین متون تاریخی زمان شاه عبّاس کتاب تاریخ امرای عباسی، نوشته اسکندر بیگ ترکمن می باشد که نشان می دهد شیعه پیش از صفویه، در افغانستان وجود داشته است.
«هزاره ها قبل از زمان شاه عبّاس شیعه بودند. دو یا سه هزار سرباز هزاره تحت فرمان دین محمّد خان ازبک در مقابل لشکر شاه عبّاس جنگیدند.»(11)
ب. همزمانی ورود اسلام و تشیّع به افغانستان
مطابق این نظریه، پیدایش تشیّع در هزاره جات مربوط به دوران حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می باشد. در عصر خلافت ایشان بود که مردم «غور» (هزاره جات) اسلام را پذیرفتند(12) و حضرت علی علیه السلام پرچمی برای رئیس غور فرستاد و او را به امارت آن کوهستان ابقا نمود. بدین صورت، محبت خاندان پیامبر در قلب مردم غور (هزاره جات) راسخ گردید. مؤلّف مختصر المنقول در این باره می گوید: «اعتقاد صاحب طبقات ناصری و فریدالدین مبارک شاه مرو رودی، که تاریخ سلاطین غور را به رشته نظم درآورده، آن است که اهل غور در زمان خلافت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام مسلمان شدند و سبب آن بود که حاکم غور در آن زمان شخصی بود از اولاد ضحّاک و او منشوری به خط ید اسدالله الغالب علی بن ابی طالب علیه الصلاة والسلام به نام خود در باب حکومت غور حاصل کرده بود و اولاد او بدان مفاخرت کردندی و آن منشور تا زمان بهرام شاه ابن مسعود غزنوی در دست بود.»(13)
از اظهارات زمجی اسفزاری نیز چنین برمی آید که غوریان به اینکه به دست حضرت علی علیه السلام مشرّف به دین اسلام شده بودند، افتخار می کردند و از سیاست های ظالمانه بنی امیّه پی روی نمی کردند. وی می نویسد: «بدین مفاخرت دارند که در زمان بنی امیّه در جمیع ممالک اسلام بر سرهای منبر بر اهل خاندان رسالت لعن کردند، الاّ غور که ولات بنی امیّه بدان ولایت راه نیافتند.»(14)
میرخواند هم در همین مورد ابیاتی را از مبارکشاه، شاعر دربار غیاث الدین، نقل کرده است:
به اسلام در هیچ منبر نماند |
که بروی خطیبی همی خطبه خواند |
که بر آل یاسین به لفظ قبیح |
بکردند لعنت به وجه صریح |
دیار بلندش از آن شد مصون |
که از دست ناکسان بُد برون |
از این جنس هرگز در او کس نگفت |
نه در آشکارا، نه اندر نهفت |
نرفت اندر او لعنت خاندان |
بر این بر همه عالمش فخر دان |
همین پادشاهانِ با دین و داد |
بدین فخر دارند بر هر نژاد.(15) |
توزیع جمعیت شیعیان
1. شیعیان هزاره جات
هزاره جات، که در قلب افغانستان واقع شده، شامل استان های بامیان، غزنی، ارزگان، غور، جوزجان، سمنگان و قسمتی از بلخ است. هزاره جات از نظر جغرافیایی، طوری قرار گرفته که استان بامیان در قلب و مرکز آن واقع شده است و سایر نواحی در اطراف آن قرار دارند.
در افغانستان، موقعیت جغرافیایی و محل زندگی شیعیان شدیدا متأثّر از مسائل مذهبی بوده است. بسیاری از شیعیان که اکنون در قلب افغانستان و ارتفاعات مرکزی زندگی می کنند، از روی میل و علاقه آنجا را برای زندگی انتخاب نکرده اند، بلکه فشار حکومت مرکزی، بخصوص سیاست کوچ اجباری، آن ها را از دامنه کوه ها به داخل ارتفاعات سوق داده است که از نقطه نظر دفاعی، به خاطر گردنه های صعب العبور مناسب به نظر می رسد اما شرایط زندگی در آنجا بسیار سخت است.
تمرکز اصلی شیعیان افغانستان در هزاره جات است؛ سرزمینی که حدّ متوسط ارتفاع آن از سطح دریا سه هزار متر می باشد. هزاره جات پیش از دهه 1880 شامل زمین های حاصلخیز وسیعی بود که در اختیار شیعیان قرار داشت، اما از دهه 1890 به خاطر سیاست های ظالمانه و خشونت بار عبدالرحمن مرزها تغییر کردند. پس از فتوای جهاد علیه شیعیان، که توسط علمای درباری اهل سنّت صادر شد و جنگی که به دست عبدالرحمن اتفاق افتاد، بسیاری از شیعیان کشته شدند و زمین های آن ها مصادره گردیدند و در اختیار اقوام پشتون قرار گرفتند و بدین سان، آن ها را وادار به انتقال به دژهای صعب العبور نمودند.
بزرگ ترین سلسله جبال هزاره جات، که ستون فقرات آن را تشکیل می دهد، کوه های «بابا» است. هزاره جات علاوه بر داشتن رودخانه ها دارای دریاچه های طبیعی است. آنچه تعجب همگان را برانگیخته، وجود این دریاچه در ارتفاعات 3 هزار متری از سطح دریاست.
2. شیعیان کابل
شیعیان در کابل به دو دسته عمده قومی تقسیم می شوند:
اول قزلباش ها که از زمان تصرف کابل توسط نادر شاه در همانجا ساکن شدند و در بعضی از مقاطع، نقش مهمی در جریانات تاریخی داشته اند. عموما قزلباش ها به سبب قرابت صوری و شکلی به پشتون ها، کمتر مورد آزار و اذیت واقع شده اند و موقعیت اقتصادی نسبتا خوبی دارند.
دوم هزاره ها که به دلیل شرایط دشوار زندگی در هزاره جات، سرکوب مضاعف حکومتی و کمبود عمومی تسهیلات اولیه مانند بیمارستان و مدرسه به کابل مهاجرت کرده اند و در شغل های رده پایین مشغول به کار بوده اند. به لحاظ جمعیت، گفته می شود: در هنگام فتح کابل در زمان مجاهدین، نیمی از جمعیت کابل متعلّق به هزاره ها بوده است.(16)
3. شیعیان شمال
ناحیه ترکستان افغانستان یا همان «ساحه شمال» از مناطقی است که به جرأت می توان گفت: 50% جمعیت آن، بخصوص در استان های بلخ و جوزجان، متعلّق به شیعیان است. البته حضور شیعیان در استان بلخ نمود بیشتری دارد؛ چه اینکه بیشتر ساکنان مزار شریف و نواحی اطراف آن را شیعیان تشکیل می دهند. در سال 1377 طالبان با تصرّف «مزار شریف»، دست به قتل عام گسترده زدند. «روضه سخی»، که منسوب به حضرت علی علیه السلام می باشد، در این شهر قرار دارد و مردم به شدت معتقدند که قبر حضرت علی علیه السلام در مزار شریف است و شیعه و سنّی برای زیارت مشتاقانه به آنجا می آیند.
زبان و ادبیات افغانستان
زبان یکی از مهم ترین نمادهای اساسی بشر به شمار می رود. «نماد» عبارت است از: نوعی حامل اطلاعاتی که شکل و معنای آن به وسیله جامعه ای که آن را مورد استفاده قرار می دهد، معیّن می شود. این قابلیت آفرینش نماد مخصوص انسان هاست. نمادها در واقع چیزی بیشتر و مهم تر از نوعی وسیله ارتباطی هستند. آن ها ابزارهای عمده فکر و آفرینش اند. زبان به عنوان یک نماد، دنیای اجتماعی را وسعت می دهد. با زبان می توانیم ابعادی از جهان و تجربه های خود را توصیف کنیم. در واقع، نمادها دریچه هایی هستند که از طریق آن ها می توانیم نظری به عمیق ترین و پنهانی ترین ساخت های فرهنگی خود بیندازیم. لغات به کار گرفته شده در یک زبان و چگونگی استفاده از آن ها چشم اندازی منحصر به فرد درباره واقعیتی که یک فرهنگ برای محسوس کردن جهان ایجاد کرده است، ارائه می دهد. از این رو، برای آشنایی با فرهنگ یک جامعه، نظری هر چند اجمالی به زبان و ادبیات آن ها ضروری می نماید.
زبان شیعیان افغانستان فارسی دری است؛ چنان که اصطخری می نویسد: زبان غور چون زبان اهل خراسان فارسی بوده است. زبان مردم غور و غزنی و بامیان و بست و قندهار فارسی بوده است. شعرای مناطق یاد شده تماما به فارسی شعر گفته اند.(17)
البته زبان فارسی، زبان اختصاصی شیعیان نیست بلکه تاجیک ها نیز در افغانستان به زبان فارسی صحبت می کنند. زبان فارسی در افغانستان دارای گویش های متفاوتی است که مهم ترین آن ها هزارگی، کابلی، هراتی و بلخی می باشد. بیشتر شیعیان، که هزاره هستند، با گویش هزارگی صحبت می کنند. گویش هزارگی از زبان مغولی و ترکی تأثیر پذیرفته است.
تمامی آثار در حوزه ادبیات مکتوب شیعیان به زبان فارسی دری هستند و از الفاظ و گویش هزارگی استفاده نمی کنند. حتی خطیبان و وعّاظ دینی در هزاره جات و سایر مناطق شیعه نشین، به زبان فارسی خطابه می خوانند و از الفاظ محلّی به ندرت استفاده می کنند و آن را خلاف فصاحت و بلاغت می دانند. این خطابه ها و موعظه ها به گونه ای هستند که یک فارسی زبان به راحتی می تواند آن ها را بفهمد.
برخی از علما و بزرگان دینی از زبان عربی برای نوشتن آثار خود استفاده می کنند که می توان به بزرگانی همچون آیة الله مدرّس، آیة الله محقّق کابلی و آیة الله فیّاض اشاره کرد.
نکته ای که باید توجه بیشتری به آن نمود این است که در حوزه آثار مکتوب، ضعفی آشکار در جامعه شیعی افغانستان وجود دارد. در دو سده اخیر، تولید آثار مکتوب در حد صفر بوده بجز دو دهه اخیر که رشدی اعجاب انگیز داشته است. از این رو، ارتباط با گذشته قطع شده است و حتی آثار مکتوب گذشتگان نیز قابل ردیابی تاریخی نمی باشد یا دست کم، کاری بسیار مشکل است.
با توجه به عدم تولید آثار مکتوب قابل توجه، اطلاعات بسیار کمی در رابطه با گذشته بر جای مانده، به طوری که جامعه شیعی افغانستان را دچار بحران هویّت تاریخی نموده است. البته عقب ماندگی در حوزه آثار مکتوب با توجه به حکومت های متعصّب قومی و مذهبی در دو سده اخیر فرایندی عمدی بوده که از طرف حکومت هدایت می شده است.
در این فرایند، ابتدا هزاره ها به طور اجباری به سمت مناطق مرتفع مرکزی افغانستان سوق داده شدند تا ارتباط آن ها را با دنیای خارج قطع کنند. و در محاصره جمعیتی سنی قرار گیرند. پس از قطع ارتباط با محیط بیرونی به خصوص مراکز علمی دینی نجف و مشهد جامعه شیعی افغانستان در انزوای شدیدی قرار گرفت و پس از حملات عبدالرحمان در سال 1893 تا مرز نابودی کامل پیش رفت از آن زمان به بعد بر اثر تبعیض های فراوانی که نسبت به این مردم اعمال شد در تمام جوانب و عرصه ها فرهنگی، اجتماعی، سیاسی عقب نگه داشته شدند به طوری که عده ای کثیر از جمعیت شیعیان بی سواد بودند و آن عده هم که در شهرها زندگی می کردند به دلایل مشکلات اقتصادی فراوان قدرت بر تحصیل نداشتند لذا تا قبل از شروع انقلاب و مهاجرت شیعیان به کشورهای دیگر حوزه ادبیات مکتوب رشد و پیشرفتی نکرده بود.
ادبیات شفاهی
ضعف آثار مکتوب باعث شده است مردم برای انتقال و حفظ میراث گذشتگان به نقل روی آورند و معمولاً مردم قصه ها و داستان ها و ضرب المثل های فراوانی از حفظ دارند. در هزاره جات، به دلیل زمستان سرد و طولانی، مردم بی کارند و خواندن کتاب هایی مثل شاهنامه، حیدر بیک، حمله حیدری، دیوان حافظ و لیلی و مجنون مرسوم است. بیشتر مردم اشعار را از حفظ می خوانند.
از میان داستان ها و قصه ها و افسانه هایی که در میان مردم وجود دارند، به ذکر یک داستان شفاهی، که مربوط به چگونگی شیعه شدن مردم هزاره جات می باشد، می پردازیم:
روزی سائلی خدمت مولای متّقیان علی علیه السلام شرفیاب شد و درخواست کمک نمود. آن سرور به طریق طی الارض، او را در ملک بربر (هزاره جات) آورد. مردم این سرزمین در آن وقت کافر بودند. سائل طبق نقشه از قبل تعیین شده، مولا را به عنوان غلام هنرمندی که کارهای خارق العاده می تواند انجام دهد، به شاه بربر فروخت و برابر وزن آن سرور زر دریافت کرد. حضرت علی علیه السلام متقبّل شد که سه کار مهم را، که حتی لشکر بربر هم نمی تواند از عهده آن ها برآید، به تنهایی انجام دهد: 1. اژدهای عظیم الجثه بامیان را نابود کند. 2. رودخانه بربر را ببندد و مهار کند. 3. علی عرب را دست بسته نزد شاه بربر حاضر نماید. او در بامیان، اژدها را کشت و سپس برای جلوگیری از طغیان آب، شش سدّ (بند) درست کرد به نام های «بند هیبت»، «بند پنیر»، «بند ذوالفقار»، «بند دُلدُل» و «بند قنبر» و «بند بربر» که قبلاً در این سدها همیشه هزار نفر کار می کردند تا جلوی طغیان آب را بگیرند. پس از این اتفاق، همگی هزار نفر کارگر، مسلمان و شیعه شدند و مردم هزاره از نسل همان هزار نفرند و به همین دلیل این ها، را «هزاره» گویند. سپس حضرت امیر نزد شاه بربر آمد که او هم مسلمان و شیعه شد.(18)
علاوه بر داستان های شفاهی، ضرب المثل های حکیمانه فراوانی در بین شیعیان وجود دارند که به ذکر برخی از آن ها می پردازیم:
اگه قوم و خویش داری، پشت تو دَ کویه: اگر قوم و خویش داشته باشی، پشتت به کوه است.
نیمچه حکیم خطر جان، نیمچه ملاّ خطر ایمان: حکیم نیمه تمام برای جان خطر دارد، ملاّی نیمه تمام برای ایمان خطر دارد.
دیل که تنگ نبشه، جای تنگ نیه: دل که تنگ نباشد (کنایه از انسان بخیل و حسود) جای تنگ نیست.
شیشه که مَیدَه شد، تیزتر موشه: شیشه که شکست تیزتر می شود.
دیر آیه درست آیه: هر چه دیرتر آید درست تر آید.
تنگ آمد، دَ جنگ آمد: چون عرصه بر او تنگ شد ناگزیر کمر به جنگ بست.
آو طرف آوریز خو موره: آب به طرف آبریز خود می رود.
نهاد آموزش در افغانستان
آموزش و پرورش به عنوان یکی از نهادهای مهم اجتماعی، کارکردهای گوناگونی دارد که مهم ترین آن ها حفظ و انتقال میراث مشترک انسانی به نسل های بعدی است. در کشور افغانستان، آموزش و پرورش به طور نظری، رایگان و اجباری است، ولی واقعیت این است که به دلیل تخریب کلی و یا آسیب دیدگی تمامی مدارس در طول سال های جنگ، مدرسه ای برای تحصیل وجود ندارد. طبق برآوردهای به عمل آمده، قریب 85% درصد از معلمان در سال های جنگ کشور را ترک کرده اند. البته پیش از شروع جنگ، بیشتر جمعیت افغانستان دست رسی به آموزش رسمی نداشتند، اگرچه در اوایل دهه هفتاد میلادی برای اقشار ثروتمند شهری، امکانات آموزش و پرورش به خوبی مهیّا بوده است.
برای اقشار فقیر و 80% درصد جمعیت روستایی امکانات آموزشی بسیار محدود بوده است. در این میان، اگر آموزشی هم وجود داشته، به طور سنّتی و توسط روحانیان انجام می شده است. در هزاره جات، هنوز هم مدارس سنّتی وجود دارند که در زمستان ها فعالیت می کند. در این مدارس سنّتی، خواندن و یادگیری قرآن مهم ترین رکن آموزش هستند. در واقع، کسی که مکتب می رود، اولین کار او فراگیری قرآن است، سپس فراگیری دیوان حافظ شروع می شود.
از مدارس جدید تا سال 1340 ه. ش در هزاره جات خبری نبود. در این زمان بود که مدارس ابتدایی و مدارس دهاتی مطرح شدند. مدارس ابتدایی در طی شش سال پایان می یافتند و مدارس دهاتی سه ساله بودند که پس از آن دانش آموز از چرخه آموزشی حذف می شد.
همزمان با این طرح، شایعاتی نیز بین مردم پراکنده شدند مبنی بر اینکه هر بچه ای که به مکتب برود، کافر می شود و از دین روی گردان می شود و عقیده اش را از دست می دهد. منشأ این شایعات مأموران حکومتی و افراد ذی نفع در این جریان بودند تا بتوانند با استفاده از سادگی و جهل مردم، پول بیشتری از مردم بگیرند. از سوی دیگر، مردم هزاره جات نیز پس از جنگ عبدالرحمن و دیدن ظلم های فراوان، هیچ اعتمادی به دولت نداشتند. از این رو، شایعات قوّت بیشتر می گرفتند و مردم برای حذف اسم فرزندانشان از لیست مشمولان مکتب، حاضر به پرداخت رشوه می شدند که پس از چندی امری عادی و مرسوم شده بود و فقط کسانی که پول برای رشوه دادن نداشتند پسرانشان به مکتب می رفتند.
امروزه درس خواندن در مناطق شیعه نشین امری رایج است، هرچند امکانات بسیار کم می باشند.
عده ای از شیعیان، که از آغاز جنگ به کشورهای همسایه، بخصوص ایران و پاکستان مهاجرت کرده اند، از سطح سواد نسبتا خوبی برخوردارند و حتی عده ای قابل توجه دارای تحصیلات عالی می باشند که این امر چشم انداز روشنی برای حضور شیعیان در صحنه های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ترسیم می کند.
آداب و رسوم مذهبی و اجتماعی
آداب و رسوم اجتماعی در افغانستان شدیدا تحت تأثیر مذهب قرار گرفته است، بخصوص شیعیان به خاطر فشارهای مذهبی، حساسیت بیشتری نسبت به مسائل مذهبی خود نشان می دهند و به هر طریقی سعی در حفظ آن ها دارند. به طور کلی، مذهب نمودی آشکار در زندگی شیعیان دارد که در این جابه بعضی از آن ها اشاره می کنیم:
1. منقبت خوانی
یکی از رسوم مذهبی شیعیان که کمتر مورد توجه قرار گرفته منقبت خوانی است. این مراسم به صورت هفتگی در خانه های خصوصی یا تکیه خانه ها برگزار می شود. منقبت خوانان یا مدّاحان بر حسب توانایی، اشعاری را از حفظ در وصف خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و فرزندانش به نوبت می خوانند. این اشعار معمولاً با آهنگ دل انگیزی خوانده می شود. در چنین مجالسی، فقط مردان شرکت می کنند. این رسم فقط ویژه افغانستان است و در دیگر کشورهای اسلامی دیده نمی شود. هر مدّاح چند هزار شعر از حفظ دارد و با آهنگ های گوناگون مدّاحی می کند. اشعار، که از بهترین دیوان های شعری شیعیان برگرفته شده، توسط کسانی که چه بسا بی سواد هستند، از حفظ خوانده می شوند. مدّاحان معمولاً عصا در دست و در حالت قدم زدن میان مستمعان به مدیحه سرایی می پردازند. عصایی که مدّاح در دست خود می گیرد به یکی از مو سفیدان تعلّق دارد و مقدّس شمرده می شود. به همین دلیل، وی پیش از شروع مدّاحی و پس از آن عصا را می بوسد.
2. مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام
شیعیان در افغانستان در انجام مراسم و مناسک مذهبی خود آزاد نبودند و بیشتر اعمال خود را در خفا انجام می دادند و یا تقیّه می کردند. اوج این گونه رفتارهای تبعیض آمیز مذهبی را می توان در دوران عبدالرحمن مشاهده کرد که از برپایی مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام شدیدا جلوگیری می کرد که این امر باعث درگیری و برخوردهای خونین میان مأموران و مردم می شد. در بسیاری از نقاط، مراسم محرّم به طور مخفیانه انجام می شد.
با تغییر شرایط اجتماعی، انتظار می رفت که در عصر قانون اساسی، این وضع بهبود یابد و ترتیبات قانونی برای جلوگیری از این تعارض ها و بدبینی های مذهبی که منجر به تفرقه اجتماعی می شود، اتخاذ گردد. اما متأسفانه در این مقطع نیز سیاست تبعیض نژادی و مذهبی بر سر حکّام و فرمانروایان کابل سایه افکنده بود و از این رو، هیچ تغییری در این سیاست زیان بار ایجاد نگردید و دستگاه حاکم به طور رسمی، ممنوعیت برگزاری مجالس تعزیه امام حسین علیه السلام را اعلام کرد و نیز در این سال (1313) دستور اکیدی صادر شد مبنی بر اینکه شیعیان حق برگزاری تعزیه حضرت سیدالشهداء را ندارند.(19)
سرانجام، در پی اعتراض ها و تلاش های علما در دهه 1340 شمسی، که به «دهه دموکراسی» معروف است،(20) شیعیان آزادی انجام مناسک مذهبی خود را به دست آوردند و توانستند آزادانه مراسم عزاداری حضرت سیدالشهداء را برگزار نمایند.
مراسم عزاداری حضرت سیدالشهداء با ذکر یک صلوات آغاز می شود و ابتدا شخصی در پله اول منبر قرار می گیرد و چند بیت شعر می خواند که به آن «ذاکر» می گویند. بعضی اوقات خردسالان این کار را انجام می دهند که به آن ها «نوجوان» گفته می شود. سپس دیباچه خوانان بر منبر قرار می گیرند. دیباچه خوان به صورت مختصر، موعظه می کند و روضه می خواند که زمینه برای حضور آخوندهای بزرگ تر فراهم شود. معمولاً معروف ترین و اصلی ترین سخنران در آخر از همه سخنرانی می کند و سپس دعای پایانی را می خواند. پس از پایاین مراسم سخنرانی، سینه زنی شروع می شود. در این مراسم، افراد به صورت منظّم صفوفی را تنظیم کرده و در حالت نشسته و دو زانو روبه روی هم قرار می گیرند و با حرکاتی منظّم و هماهنگ با نوحه خوان دست ها را بر سینه و زانو می زنند. معمولاً در ایام محرّم، پذیرایی بسیار خوبی از عزاداران صورت می گیرد و با حلیم، که غذایی محلی است و از گندم و گوشت تهیه می شود، از عزاداران پذیرایی می کنند.
3. اعیاد و مناسبت ها
جشن هایی که در میان شیعیان افغانستان برگزار می شوند، تماما مذهبی بوده و با مراسم مخصوص به آن ها انجام می شود معمولاً سالروز ولادت ائمّه اطهار علیهم السلام را در طول سال جشن می گیرند. اما مهم ترین عیدهایی که جلوه ای خاص دارند عبارتند از:
1. عید فطر: مردم این روز را با خواندن نماز عید و پوشیدن لباس های نو و رفت آمد به خانه یکدیگر گرامی می دارند.
2. عید قربان: مردم این روز را با دادن نذورات گرامی می دارند.
3. عید برات: در این روز، که میلاد قائم آل محمّد علیه السلام است، مجالسی برای گرامی داشت آن برپا می دارند که همواره با مدّاحی و مقالات ادبی همراه است.
4. عید اموات: معمولاً یک یا دو شب قبل از عید فطر و عید قربان، عید مردگان و گذشتگان اعلان می شود و در آن روزها معمولاً مجلس ختم قرآن و روضه خوانی برگزار می کنند و از دعوت شدگان پذیرایی می کنند و ثواب آن را به روح مردگانشان اهدا می کنند.
5. عید نوروز: این روز را با خلافت ظاهری حضرت علی علیه السلام مصادف می دانند و برای چند روز مجالس برگزار می کنند.(21) نوروز در افغانستان، بخصوص در میان شیعیان، آداب خاصی دارد که به چند نمونه از آن می پردازیم:
کمپیرک: به کسی گفته می شود که پیر و فرتوت شده باشد. در آستانه نوروز (7 روز مانده به نوروز) نمایش «کمپیرک» اجرا می شود. در روستا، جوانان و نوجوانان جمع می شوند و یک نفر خود را به شکل کمپیرک درمی آورد و دیگران بچه های او می شوند. یکی هم به نام «گربه» این بچه ها را اداره می کند. کمپیرک با پالتوی دراز به تن و عصای بلند در دست، لنگی بزرگی بر سر، با ریش سفید پر پشت و بَروتِ (سبیل) شمشیری خانه به خانه در پی نوروز می گردد و بر درِ هر خانه ای که می رسد، می ایستد و در می زند و می خواند: «کمپیر، کمپیر آمد. بلا زخانه برآمد ...» و سراغ نوروز را از اهل آن خانه می گیرد. در پاسخ، یکی از اهل خانه بلند به او می گوید: «نوروز اینجا نیامده، ما او را ندیده ایم، خبری هم نداریم. برو از خانه دیگری بپرس.» اهل خانه می دانند تا چیزی مثل آرد، گندم و پول به کمپیر ندهند، از آنجا نمی رود. در پایان، پس از رفتن به همه خانه های روستا، آنچه را جمع شده به مستمندان یا در مسجد به میهمانان هدیه می کنند.
تخم مرغ شکنی: در قریه «سولیچ» نوروز را عید می گیرند. روز اول مدّاحی و منقبت خوانی و روضه در حسینیه برپا می شود و در پایان مجلس، با آبگوشت پذیرایی می کنند. از ورزش های مرسوم در این ایّام، کشتی، بزکشی، اسب دوانی و تخم مرغ شکنی است: یعنی عده ای تخم مرغ آب پز شده مهیّا می کنند و در روز عید به دیگر تخم مرغ های آب پز شده می کوبند. آنکه تخم مرغش سالم بماند، شکسته شده ها را از آن خود می کند.(22)
شیعیان افغانستان و سیاست
همزمان با تغییر نام خراسان به «افغانستان» و جلوس احمد شاه درانی بر تخت سلطنت، سیاست های خصمانه ای از طرف وی و سایر حکّام بعدی درباره شیعیان مشاهده شدند. این سیاست ها در طول زمان، دارای شدت و ضعف بودند، اما به عنوان اصول کلی سیاست های حکّام افغانستان پذیرفته شدند.
تا پیش از 1892 م شیعیانی که در هزاره جات زندگی می کردند تا حدی از دولت مرکزی مستقل بودند، اما در سایر مناطق شیعه نشین تبعیض ها و ظلم های فراوانی صورت می گرفت. سیاست تسخیر اراضی شیعیان به بهانه های گوناگون، از غم انگیزترین حوادث این سال ها می باشد. با تصرف اراضی، هزاره ها (شیعیان) بیشتر به سمت ارتفاعات مرکزی رانده می شدند. در این میان، هر از گاهی قیامی صورت می گرفت که به شدت سرکوب می شد. بدین سان، هزاره ها در ارتفاعات مرکزی هزاره جات به محاصره اقتصادی و انزوای فرهنگی افتادند و ارتباط آن ها با مراکز جهان تشیّع نجف و مشهد قطع شد. در این زمان، تنها حاکم بلامنازع بر مردم شیعه هزاره جات میرها بودند که با پرداخت مالیاتی به دولت مرکزی، اختیارات تام به دست آورده بودند و از ظلم به رعیت دریغ نمی کردند. میرها فئودال های هزاره بودند که املاک فراوانی در اختیار داشتند.
همزمان با به قدرت رسیدن عبدالرحمن در سال 1880 م تحوّلات جدیدی رخ دادند. عبدالرحمن هزاره ها را خطری جدّی برای خود می دانست. او در نظر داشت هزاره جات را، که تا آن وقت مستقل بودند، تحت تصرف خویش درآورد.
پس از مدتی عبدالرحمن با اعزام مأموران حکومتی، مالیات ها را افزایش داد. مردم نیز ابتدا قبول کردند و مردان خود را برای سربازی به کابل می فرستادند، اما پس از مدتی ظلم و تعدّی سربازان حکومتی در هزاره جات خشم مردم را برانگیخت. مردم با ارسال مراسلات، شکایات خود را به گوش عبدالرحمن رسانیدند، اما وی ترتیب اثر نداد. سرانجام، مردم دست به قیام عدالت خواهانه زدند که منجر به جنگی سه ساله شد.
یکی از مورّخان کشور می نویسد: «چون آتش جنگ هزاره ها به غایت ملتهب گردید و شراره اش پیش گرفت، هواخواهان دولت را کاری شگفت روی داد. در این وقت، میراحمد شاه فتوای تکفیر هزاره ها (شیعیان) را صادر کرد و در اطراف و اکناف ولایت انتشار داد.»(23)
پس از انتشار فتوای تکفیر شیعیان، تمام مردم افغانستان خود را برای جنگ با شیعیان آماده کردند و از هر طرف، نیرو به سمت هزاره جات روانه کردند و تا توانستند، کشتند و غارت کردند. این خون ریزی در تاریخ افغانستان بی سابقه است و بی رحمانه ترین کشتار جمعی است. آنان زنان و فرزندان شیعیان را نیز به اسارت گرفتند و آن ها را به فروش رساندند.
قسمت عمده توقیف شدگان ذکور هزاره را در کابل تیرباران کردند و بقیه یا در حبس ماندند و یا به اطراف کابل، جلال آباد و بگرام تبعید شدند. در حدود هشت هزار زن و دختر هزاره در کارخانه های کابل به کار واداشته شدند و عده ای بسیار کم از آن ها را به فروش نیز رسانیدند. صدها زن و دختر هزاره را به عنوان همسر بین نظامیان تقسیم کردند.(24)
پس از آن نیز شیعیان همچنان در محرومیت قرار داشتند و حکومت هیچ گونه حق سیاسی و اجتماعی برای آن ها قایل نبود. در دوران امان الله خان (1297 1307 ه. ش) اندک توجهی به حقوق شیعیان شد، اما این نیز کوتاه و زودگذر بود. شیعیان همچنان در ساختار قدرت هیچ نقشی نداشتند. این امر خود اوج سیاست تبعیض و قوم مداری مرسوم در کشور بود و به نوبه خود، شکاف های قومی و مذهبی را تشدید می کرد، به گونه ای که پس از سقوط حاکمیت مرکزی دکتر نجیب الله در بهار 1371 و فرو ریختن هرم اصلی کنترل، این شکاف ها یعنی اجبار اجتماعی و خشونت دولتی نیروها و گروه های فعّال قومی و مذهبی با اعتراض به وضعیت گذشته، خواستار توزیع عادلانه قدرت سیاسی و سهم داشتن فعّال همه اقشار، اقوام و احزاب در دولت مجاهدین گردیدند.(25)
در این میان، شیعیان در قالب دو حزب سیاسی عمده، خواستار حقوق شیعیان بودند: «حزب وحدت اسلامی» به رهبری آقای استاد مزاری و «حزب حرکت اسلامی» به رهبری آیة الله محسنی. پس از سقوط نجیب الله، نیروهای نظامی حزب وحدت و حرکت اسلامی در غرب کابل مستقر شدند و همچنان داعیه مشارکت سیاسی و احقاق حق مردم خویش را داشتند. در این باره، آقای مزاری می گوید: «ما سه چیز در این ممکت در آینده می خواهیم: یکی رسمیت مذهب ما (شیعه)؛ دیگر اینکه تشکیلات گذشته ظالمانه بوده و باید تغییر کند؛ سوم اینکه شیعه در تصمیم گیری شریک باشد.»(26)
با این حال، بعضی از متعصّبان اهل سنّت مانند یونس خالص، رهبر «حزب اسلامی» بارها در مورد مشارکت سیاسی شیعیان حسّاسیت نشان داده و در نظریات خود، بر عدم حقوق سیاسی شیعیان تأکید و اصرار ورزیده است. وی با توجه به نظریات فقهی تنگ نظرانه اش، همواره از عدم حق شرکت زنان و شیعیان در انتخابات یاد کرده و شیعیان را به علت اینکه آنان را مسلمان واقعی نمی داند، از این حق محروم می داند.(27)
سرانجام، در دولت مجاهدین شیعیان توانستند در قدرت سیاسی سهم گیری نمایند، اما ظهور طالبان مشکلات جدیدی برای افغانستان و بخصوص شیعیان به وجود آورد که بار دیگر شاهد قتل عام شیعیان هستیم؛ این بار توسط طالبان که شیعیان را کافر می دانستند.
طالبان در 17 مرداد 1377 ش پس از تصرف مزار شریف، شروع به قتل عام گسترده شیعیان کردند. نماینده حقوق بشر در گزارش خود چنین می نویسد: «طالبان در ظرف شش روز اول سلطه شان بر مزار شریف، سه هزار نفر از هزاره ها را در منازلشان یا بر روی خیابان ها به قتل رسانیده اند. تعداد مجموع کشته ها پنج تا هشت هزار نفر تخمین زده می شد.»(28)
اکنون پس از نابودی طالبان، وضعیت شیعیان بهتر می نماید. آنان توانسته اند در دولت کنونی چند وزارتخانه به خود اختصاص دهند. در این روزها، که قانون اساسی در حال تدوین و تصویب است، شیعیان فعّالانه بر رعایت حقوق تمام اقلیّت های مذهبی، قومی و عدالت اجتماعی تأکید می ورزند.
··· پی نوشت ها
1. سیدعبدالقیّوم سجّادی، جامعه شناسی سیاسی افغانستان، قم، بوستان کتاب، 1380، ص 51.
2. بصیر احمد دولت آبادی، شناسنامه افغانستان، قم، شیعه، 1371، ص 310.
3. همان، ص 91.
4. سیدمحمدحسین فرهنگ، جامعه شناسی و مردم شناسی شیعیان افغانستان، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله ، 1380، ص 27.
5. محمد آصف محسنی، شیعیان افغانستان چه می خواهند؟، قم، حرکت اسلامی افغانستان، 1376، ص 9.
6. کریس جانسون، افغانستان کشوری در تاریکی، ترجمه نجله خندق، تهران، آیه، ص 16.
7. سیدمحمدحسین فرهنگ، پیشین، ص 110.
8. سید عسکر موسوی، هزاره های افغانستان، ترجمه اسدالله شفاهی، تهران، نقش سیمرغ، 1379، ص 110.
9. همان، ص 110.
10. حسین علی یزدانی، تاریخ تشیّع در افغانستان، مشهد، بهرام، 1370، ص 253.
11. همان، ص 111.
12. اصغر فروغی ابری، تاریخ غوریان، تهران، سمت، 1381، ص 12.
13. افضل ارزگانی، مختصر المنقول در تاریخ هزاره و مغول، قم، فرانشر، ص 119 120.
14. همان، ص 13.
15. همان، ص 119.
16. سیدعسکر موسوی، پیشین، ص 256.
17. سیدمحمدحسین فرهنگ، پیشین، ص 338.
18. همان، ص 278.
19. عبدالقیّوم سجّادی، پیشین، ص 156.
20. عبدالمجید ناصری داودی، زمینه و پیش زمینه جنبش اصلاحی در افغانستان، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله ، ص 299.
21. سیدمحمدحسین فرهنگ، پیشین، ص 327.
22. دوماهنامه پرواز، اتاق فرهنگی افغانستان، ش 2، (سال 1379)، ص 9 و 8.
23. عبدالقیّوم سجّادی، پیشین، ص 110 به نقل از: فیض محمد کاتب هزاره، سراج التواریخ، قم، فرانشر، 1370، ج 3، ص 171.
24. همان، ص 100 به نقل از پیشین.
25. همان، ص 84.
26. احیای هویّت، مجموعه سخنرانی های استاد شهید مزاری، ص 75.
27. عبدالقیّوم سجّادی، ص 196، به نقل از: مصاحبه موسوی یونس خالص با رادیو لندن، 7/12/69.
28. ماهنامه صراط، ش 5 و 6، (سال 1377)، ص 68.
1. دانشجوی کارشناسی علوم اجتماعی مؤسسه آموزش عالی باقرالعلوم علیه السلام قم.