چکیده
هدف این مقاله آشنایی اجمالی مخاطبان گرامی با شرح حال و چگونگی حیات علمی «عالمان شیعه» است. از این رو، بخش پژوهش مؤسسه شیعه شناسی در هر شماره، تعدادی از بزرگان شیعه را معرفی می نماید. در این قسمت، تعدادی از عالمان شیعی به اختصار معرفی می شوند.
¯ علی بن محمّد بن زیاد صیمری (؟ 288 ق)
از راویان راستگوی شیعه و از اصحاب امام صادق و عسکری علیهماالسلام ، ولادت او در دست نیست، ولی به گواه اینکه وی از اصحاب امام هادی علیه السلام (214254 ق) بوده، می توان حدس زد که در نیمه اول قرن سوم هجری متولّد شده است.
وفات او به سال 288 ه. (و احتمالاً در روستایش به نام «صیمره» در نزدیکی بصره) اتفاق افتاده است. در گزارشی معتبر آمده است: وی طی نامه ای به امام عصر(عج) از ایشان تقاضای کفن نمود. امام علیه السلام به واسطه یکی از نایبانش، در جواب او مرقوم فرمود: «همانا او در دهه هشتاد (یعنی پس از سال 200 ه) نیازمند کفن خواهد شد» و در همان زمانی که امام مقرّر کرده بود، دار فانی را وداع گفت و امام علیه السلام یک ماه پیش از آن برای او کفن فرستاد.
از خانواده او اطلاعی در دست نیست، تنها در گزارشی آمده است که همسر او، ام احمد، دختر وزیر جعفر بن محمود بوده است.
شیخ طوسی وی را «امامی» معرفی کرده است. همچنین سیّد بن طاووس در مهج الدعوات، او را توثیق نموده و از چهره های حدیثی شیعه به شمار آورده است. مامقانی در تنقیح المقال، بدون هیچ تردیدی او را از راویان راستگو شمرده است. وی توقیعات زیادی از امام هادی و عسکری علیهماالسلام دریافت کرد و سپس افتخار تشرّف به محضر آن دو امام را یافت و مدتی نزد آن دو بزرگوار مشغول خدمت بود. او بیشتر معارف و تعلیماتش را از امام حسن عسکری علیه السلام فرا گرفت و مدتی با آن حضرت در زندان مهتدی عبّاسی هم سلول بود. در منابع شیعه، احادیث زیادی از او نقل شده و از روایات او درباره معجزات امام حسن عسکری علیه السلام معلوم می شود که وی در گرایش های شیعی اش، دارای عقیده ای سالم و ایمانی پایدار بوده است.
صیمری معاصر با علی بن مهزیار (م. ح 257 ق) بود و روایات بسیاری از او نقل کرده است. وی در دانش کتابت و ادبیات، از پیش کسوتان زمان خود بود. از آثار او کتاب الاوصیاء و ذکر الوصایا است. گفتنی است در منابع حدیثی، گاهی نام او با علی بن محمّد السمری (م 329 ق)، نایب چهارم امام عصر(عج)، اشتباه می شود؛ زیرا «سمره»، هم از نظر تلفّظ نزدیک به «صیمره» است و هم از لحاظ جغرافیایی، هر دو بین بصره و واسط قرار دارند.(2)
¯ علی بن حسن بن علی بن فضّال (؟ 290 ق)
ابوالحسن از چهره های برجسته حدیث در کوفه و از خواص اصحاب امام هادی و عسکری علیهماالسلام ، برادر احمد بن حسن بن علی بن فضّال (م 260 ق) است که از اصحاب امام هادی علیه السلام بود. همچنین پدرش حسن بن علی بن فضّال (م 224 ق) از اصحاب امام رضا علیه السلام بود که به زهد و کثرت عبادت شهرت داشت. شوهرخاله او داود بن حصین اسدی نیز از راویان راستگوی شیعه بود. وی درباره خویش می گوید: «هجده ساله بودم که همراه پدرم، کتاب های او را مقابله می کردم، ولی جرئت نمی کردم روایاتش را نقل کنم.» وی (نیز مانند پدرش) قبلاً «فطحی المذهب» بود و سپس به ائمّه طاهرین علیهم السلام رجوع کرد و از طریق دو برادرش، احادیث پدرش را روایت کرد. محمّد بن مسعود سمرقندی عیّاشی، مؤلف تفسیر عیّاشی، می گوید: «در خراسان و عراق، کسی را از محدّثان ندیدم که از علی بن حسن در کوفه افقه و افضل باشد، و در حفظ حدیث و قرآن، کسی بر او مقدّم نبود.»
روایتگر احادیث او احمد بن محمّد بن سعید و محمّد بن زبیر هستند. خود او از محمّد بن عبداللّه بن زراره و اسماعیل بن مهران، محمّد بن خالد طیالسی، ایّوب بن نوح و دیگران نقل حدیث کرده است. تألیفات او بالغ بر 30 کتاب می باشند. از جمله آثار اوست: فضل الکوفه، کتاب الرجال، کتاب الطب، اصفیاء امیرالمؤمنین علیه السلام و اثبات امامة عبداللّه بن جعفر افطح. وی همچنین در بیشتر ابواب فقهی مانند «الوضوء»، «الصلاة»، «الحیض»، «الزکاة» و جز آن ها تألیفاتی دارد.(3)
¯ محمّد بن حسن بن فروخ صفّار قمی (؟ 290 ق)
ابوجعفر اعرج از فقها و محدّثان بزرگ امامیه و از اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام ، ولادتش معلوم نیست، اما وفات او در سال 290 ه در قم اتفاق افتاد. از محیط خانوادگی او در منابع، ذکری به میان نیامده است، اما از موالیان و هم پیمانان عیسی بن موسی بن طلحه اشعری بود و بیشتر عمر خود را در قم اقامت داشت. به گفته شیخ طوسی در فهرست، پدر عیسی، موسی بن طلحه، از راویان حدیث و دارای کتاب بوده است. وی در رأس فقهای قم و از برجستگان راویان حدیث در آنجا بود. بسیاری از احکام فقه شیعه بر پایه احادیث او بنا شده اند. از نامه های متعدد و پرسش های فقهی او از امام حسن عسکری علیه السلام به دست می آید که وی در قم، مرجع مردم و پاسخگوی خواسته های آنان بوده است. از این رو، می توان حدس زد که وی یکی از نایبان و سفیران آن امام در قم بوده است.
گفته می شود: استادان او در حدیث، بیش از 150 نفر بوده اند که از جمله آن ها، احمد بن محمّد بن خالد برقی، احمد بن حسن بن علی بن فضّال و احمد بن محمّد بن عیسی است. از جمله شاگردان روایی او، سعد بن عبداللّه اشعری، محمّد بن یحیی و محمّد بن حسن بن ولید (استاد شیخ صدوق) است. نوشته ها و تألیفات او بیشتر درباره فقه شیعه اند. از این رو، چنین به دست می آید که تخصص عمده او در همین موضوع بوده است، اما در علم رجال و ادبیات عرب نیز صاحب نام می باشد. وی تألیفات زیادی دارد و در تمام ابواب فقه، کتاب نوشته است. تنها کتابی که اکنون از وی موجود است کتاب بصائر الدرجات الکبری و بصائر الدرجات الصغری است. موضوع این کتاب فضایل اهل بیت علیهم السلام است. وی به خاطر تألیف این دو کتاب، به «صاحب بصائر» معروف شده است.(4)
¯ احمد بن یحیی بن سیّار کوفی شیبانی (200 291 ق)
ابوالعبّاس معروف به «ثعلب نحوی»، ادیب و لغت شناس بزرگ کوفه، در سال 200 ه در کوفه متولّد شد و یازده خلیفه عبّاسی را درک کرد و سرانجام، در زمان خلافت مکتفی عبّاسی (حکومت 289 295 ق) در روز شنبه 17 جمادی الاولی به سال 291 ه در بغداد وفات کرد. از خانواده او اطلاع وثیقی در دست نیست. در سال 204 ه، که مأمون از خراسان وارد بغداد شد، وی کودکی چهارساله بود که پدرش او را بالای دوش خود قرار داد و مأمون را به او معرفی نمود. گفته می شود: وی تمام اموالش را به دخترش، که ظاهرا تنها فرزندش بود، بخشید. وی فردی خوش لهجه، راستگو و دارای حافظه ای قوی بود.
در سن شانزده سالگی (216 ه) شروع به آموختن علوم عربی کرد و در سن هجده سالگی تمام مسائل فرّاء (م 207 ق) را فرا گرفت و در سن 25 سالگی به حدّ کمال رسید. ابن اعرابی، که استاد وی بود، هرگاه در مسئله ای شک می کرد، از او پرسش می نمود. از هم بحثان معروف او، ابوالعبّاس مبرّد نحوی (م 285 ق) بود که با یکدیگر روابط خوبی نداشتند. بین او و مبرّد نحوی مناظرات زیادی انجام شدند. وی به دلیل آنکه در علم لغت و نحو بی رقیب بود، احساس تنهایی می کرد و شاید به همین دلیل، می گفت: «اصحاب قرآن به قرآن مشغول شدند و رستگار گشتند، اصحاب حدیث به حدیث ... و اصحاب فقه به فقه ...، اما من خود را به زید و عمرو مشغول کردم و نمی دانم عاقبت کارم چه خواهد شد.» مرحوم مامقانی درباره تشیّع او تردید دارد، اما در هر صورت، وی را فردی راستگو معرفی می کند.
از استادان معروف او، ابن اعرابی و زبیر بن بکّار (م 256 ق) هستند. وی شاگردان زیادی تربیت کرد که مهم ترین آن ها علی بن سلیمان، معروف به «اخفش صغیر» (م 315 ق)؛ ابوعمرو زاهد مطرز، معروف به «غلام ثعلب» (م 345 ق)؛ ابوالحسن علی بن محمّد بن عبید، معروف به «ابن زبیر» (م 348 ق)؛ و ابن انباری هستند. از تألیفات او کتاب های المصون، مایجری و ما لایجری، الهجاء، معانی الشعر، معانی القرآن و الفصیح را می توان نام برد. مهم ترین کتاب او الفصیح است که در تکمیل آن، کتاب های دیگری همچون تمام الفصیح، تألیف ابن فارس قزوینی (م 375 ق) و فائت الفصیح، تألیف ابوعمرو زاهد مطرز معروف به «غلام ثعلب» (م 345 ق)؛ نوشته شدند. وی علاوه بر علم نحو و لغت، در شعر و شاعری نیز دست داشت.(5)
¯ عبید بن کثیر بن محمّد (ابن کثیر) بن عبدالواحد بن عبداللّه بن شریک عامری کلابی وحیدی (؟ 294 ق)
ابوسعید از راویان شیعه امامیه، ولادتش معلوم نیست، ولی در رمضان سال 294 ه وفات کرد. وی اهل کوفه و از قبیله «بنی کلاب» بود. جدّ بزرگ او عبداللّه بن شریک عامری وحیدی، از راویان راستگوی شیعه و نزد اهل سنّت نیز فردی خوش نام است که از امام سجّاد و امام باقر علیهماالسلام روایت دارد، اما صاحب ترجمه در کتاب های رجالی فردی ملعون و کذّاب معرفی شده است. گفته می شود: وی در جعل احادیث بی پروا بود و آشکارا دروغ می گفت. با اینکه ضعف حال او نزد علمای رجال، روشن است، اما برخی از محققان معاصر اهل سنّت وی را بدون هیچ دلیلی، فردی «فاضل» معرفی کرده اند. وی به دلیل اینکه احادیث را جعل می کرد، نامی از استادانش در علم رجال ذکر نشده است. از شاگردان روایی او، ابوالحسین عبدالصمد بن علی بن مکرّم است که کتاب التجریح را نزد او خوانده است. از آثار او، التجریح فی بنی شیصبان است که برخی به اشتباه آن را «بنی شیبان» ثبت کرده اند. «شیصبان» نام قبیله ای از جن و یا به گفته برخی، یکی از نام های شیطان است و منظور از نام مزبور در این کتاب، «بنی عبّاس» هستند. بیشتر روایات او در این کتاب، «جعلی» و «مزخرف» معرفی شده اند. از آثار دیگر او، المختار، الارج، الانوار، تفسیر غریب الصادقین، کتاب الفضائل و مشاتمة الاشراف است. گفتنی است یکی از ضعف های عمده تفسیر فرات کوفی، تألیف فرات بن ابراهیم کوفی این است که بیشتر احادیث آن از صاحب شرح حال نقل شده اند.(6)
¯ موسی بن الامام ابوجعفر محمّد الجواد التقی علیه السلام (؟ 296 ق)
ابوجعفر، معروف به «موسی مبرقع»، از رجال عالی نسب شیعه و از بزرگان سادات رضوی، فرزند امام جواد علیه السلام و برادر امام هادی علیه السلام از طرف پدر و مادر، مادرش ام ولد (کنیز) بود و «سمانه مغربیه» نام داشت. وی همیشه بر چهره خود نقاب داشت. از این رو، او را «مبرقع» لقب داده اند. ولادت او معلوم نیست، اما به سال 296 ه در قم وفات کرد. درباره میزان علم و دانایی او چیزی در منابع نیامده، اما از پرسش هایی که یحیی بن اکثم، قاضی مأمون، از وی داشته است، به دست می آید که وی به احکام دین و فقه آشنا بوده است. وی در زمان متوکّل عباسی زندگی می کرد و متوکّل سعی داشت برادرش امام هادی علیه السلام را به دربار خود بکشاند، اما موفق نشد. از این رو، به پیشنهاد بعضی از درباریان، او را، که همچون برادرش امام هادی علیه السلام معروف به «ابن الرضا» بود، به دربار فراخواند. هدف متوکّل در این کار، تخریب چهره خاندان امام رضا علیه السلام بود. امام هادی علیه السلام ، که از این موضوع مطّلع شد، وی را از رفتن منع کرد، اما او نپذیرفت و (بر اساس سیاست متوکّل عبّاسی) سه سال در خدمت متوکّل بود و از ندیمان وی به شمار می آمد. پس از آن، در سال 256 ه از کوفه وارد قم شد، اما اهل قم، یعنی طایفه جلیل القدر «اشعریه» وی را نشناختند و او را بیرون کردند و او بناچار به کاشان منتقل شد و در آنجا مورد تکریم احمد بن عبدالعزیز بن دلف العجلی (م 280 ق) قرار گرفت. پس از چندی اهل قم قدر او را دانستند و وی را به قم بازگرداندند و از اموالشان برای او خانه خریدند و بخشی از سهم باغات و مزارع خویش را به وی اختصاص دادند. سپس خواهران او زینب (م. ح 260 ق)، ام محمّد و میمونه (از دختران امام جواد علیه السلام ) نزد وی به قم آمدند و پس درگذشت آنان، در کنار مرقد مطهّر فاطمه معصومه علیهاالسلام ، دختر امام موسی کاظم علیه السلام ، مدفون شدند. وی تا آخر عمر در قم اقامت داشت تا اینکه در شب چهارشنبه هشتم ربیع الثانی سال 296 ه وفات کرد و فرماندار قم، عبّاس بن عمرو الغنوی، بر او نماز گزارد و سپس در منزل خودش و به قولی در منزل محمّد بن ابی خالد اشعری ملقّب به «شنبوله» دفن شد. پس از مرگ او، همسرش بریهیه وفات کرد و در کنار شوهرش مدفون گشت.
از فرزندان او، احمد بن موسی شاه چراغ و محمّد بن موسی (م 315 ق) هستند که سادات رضوی از نسل احمد می باشند و هم اکنون خاندان ملقّب به «برقعی» که در اطراف قم و ری پراکنده اند، منسوب به او هستند و بسیاری از احفاد او در محله «چهل اختران» قم مدفون می باشند.
علاّمه نوری طبرسی (م 1320 ق) درباره احوال وی و همچنین ذریّه اش، کتاب جامعی با عنوان البدر المشعشع فی احوال ذرّیّة موسی المبرقع نوشته است که شرح حال کامل او در آنجا آمده است. همچنین کتاب دیگری به زبان فارسی با نام ترجمة موسی المبرقع تألیف شیخ محمّد کجوری طهرانی (م 1353 ق) نوشته که حجم آن بیش از کتاب سابق است.
گفتنی است لقب او با ابوحرب یمانی مبرقع مشترک است. از این رو، نباید این دو را یکی دانست. ابوحرب یکی از اصلاح طلبانی بود که بر پادشاه فلسطین خروج کرد و مردم را به سوی امر به معروف و نهی از منکر دعوت نمود و سرانجام، در سال 227 ه کشته شد.(7)
¯ عبداللّه بن جعفر بن حسین مالک بن جامع بن مالک حمیری (؟ بعد 297 ق)
ابوالعباس، از راویان راستگوی امامیه و از اصحاب بلند پایه امام هادی و عسکری علیهماالسلام ، ولادتش معلوم نیست، ولی تاریخ وفات او پس از سال 297 ه بوده است؛ زیرا ابوغالب زراری (م 368 ق) در 297 ه در کوفه نزد او درس خوانده است. درباره نام جدّ او، بین علمای رجال اختلاف است. به عقیده مشهور، نام جدّش «حسن» است، ولی در رجال ابن داود، نام جدّش حسین (به صورت مصغّر) ثبت شده است. فرزند او، محمّد بن عبداللّه بن جعفر (م بعد 304 ق)، از رجال معتمد شیعه و کاتب امام عصر(عج) و همچنین از شاگردان روایی او بوده است. نجاشی در رجال خود، از وی فرزندان دیگری به نام های جعفر، حسین و احمد نام می برد که همگی مکاتباتی با حضرت ولی عصر(عج) داشته اند. وی از چهره های برجسته قم بود که پس از سال 290 ه وارد کوفه شد و برای اهل آنجا نقل حدیث کرد و کتاب های زیادی تصنیف نمود. از تألیفات او به دست می آید که تخصص عمده او در علم حدیث، فقه و اعتقادات بوده است.
وی احادیث و گفته های امام رضا و امام جواد علیهماالسلام را در کتاب های جداگانه ای با عنوان قرب الاسناد الی الرضا و قرب الاسناد الی ابی جعفر الثانی جمع آوری کرده است. همچنین روایات امام حسن عسکری علیه السلام و امام عصر(عج) را نیز جداگانه جمع آوری نموده است. وی، که در عصر غیبت صغرا می زیست، کتابی درباره غیبت امام زمان(عج) تألیف نمود و مکاتباتی نیز با سفیر دوم، محمّد بن عثمان عمری (نیابت: 267 تا 305 ق)، داشت.
بیشتر روایات او به طور مستقیم از امام حسن عسکری علیه السلام هستند و گاهی نیز از استادان خود (که تعداد آن ها 21 نفر است) همچون ابراهیم بن مهزیار، ایّوب بن نوح، علی بن اسماعیل، محمّد بن عیسی و دیگران نقل حدیث کرده است. از هم بحثان او، احمد بن خالد برقی (م 280 یا 274 ق) است که در قم با یکدیگر ارتباط داشتند. از شاگردان او، محمّد بن حسن صفّار و محمّد بن علی بن محبوب را می توان نام برد، ولی معروف ترین آن ها احمد بن محمّد بن یحیی العطّار است. از جمله آثار او، کتاب الامامه، کتاب الدلائل، کتاب الغیبة و کتاب الطب است که بیشتر این کتاب ها از طریق احمد بن محمّد بن یحیی العطار نقل شده اند.(8)
¯ محمّد بن زکریّا بن دینار غلابی جوهری بصری (؟ 298 ق)
ابوعبداللّه، از چهره های برجسته اصحاب امامیه در بصره و از موالیان و هم پیمانان بنی غلاب بود. کلمه «غلاب» بدون تشدید لام است و «بنی غلاب» قبیله ای از تیره بنی نصر بن معاویه بود که فقط در بصره سکونت داشتند. از ولادت او اطلاعی در دست نیست، ولی در سال 298 ه در بصره فوت کرد. فرزند او جعفر بن محمّد بن زکریا غلابی از راویان امامیه و شاگرد عبّاس بن بکّار بود. وی فردی آشنا به اخبار و از معلومات بالایی برخوردار بود و کتاب های زیادی تصنیف کرده است. بیشتر آثار او در موضوع تاریخ اسلام، جنگ ها و سیره اهل بیت علیهم السلام می باشد. از این رو، وی را «پیشوای سیره نویسان» لقب داده اند. وی توفیق دیدار هیچ یک از امامان معصوم علیهم السلام را نیافت و روایتی از آن ها به طور مستقیم نقل نکرد. ابن داود و علاّمه حلّی نام او را در قسم اول رجال خود ذکر کرده اند. (قسم اول رجال علاّمه و ابن داود مخصوص راویان معتبر و راستگو است.)
از جمله استادان او جعفر بن محمّد بن عمّار، شعیب بن واقد، احمد بن عیسی بن زید، عبّاس بن بکّار ضبی، عبداللّه بن ضحّاک مرادی و محمّد بن عفیر ضبی هستند. از جمله شاگردان او، ابواحمد عبدالعزیز بن یحیی جلّودی (م 332 ق)، ابوالحسن علی بن یحیی بن جعفر، ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری صاحب کتاب السقیفه، ابوعلی احمد بن حسین بن اسحاق و عبدالجبّار بن شیران هستند. وی تألیفات زیادی دارد که از جمله آن ها الجمل الکبیر و المختصر، کتاب صفین الکبیر و المختصر، مقتل الحسین علیه السلام ، مقتل امیرالمؤمنین علیه السلام ، اخبار فاطمه علیهاالسلام و اخبار زید علیه السلام می باشند.(9)
¯ یحیی بن حسین بن قاسم الرسی بن ابراهیم ابن طباطبا،الهادی الی الحق (220298)
ابوالحسن، معروف به «ابن طباطبا» و ملقّب به «هادی الی الحق»، فقیه، متکلّم، شاعر، نویسنده و نخستین پیشوای شیعی زیدی در یمن، ولادتش در سال 220 ه (و به گفته برخی 245 ه) در مدینه روی داد و به سال 298 ه در «صعده» از شهرهای یمن درگذشت. جدّ اعلای او ابراهیم بن اسماعیل ملقّب به «طباطبا» بود. لقب «طباطبا» به این دلیل به وی نسبت داده شد که زبانش می گرفت و به جای «قباقبا»، طباطبا می گفت. سلسله طباطبائیان از نسل حسن مثنّی، فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام ، هستند. دودمان طباطبائیان به سه شاخه اصلی تقسیم می شود که هر یک از این شاخه ها انشعابات زیادی دارند: الف. طباطبائیان یمنی رسی؛ ب. طباطبائیان مصری شعرانی؛ ج. طباطبائیان ایرانی ادیب که ساکن اصفهان بودند. اما صاحب ترجمه از شاخه طباطبائیان یمنی است که نام سه تن از آنان در رأس همه قرار دارد و وی فرد دوم آنان است. وی در مدینه زاده شد و در همان شهر، نشو و نما پیدا کرد و نزد پدر و دیگر عالمان خاندانش، علوم روزگار را فرا گرفت. در دانش و فقاهت، شهره بود و او را به شجاعت، پارسایی و عدالت ستوده اند.
برخی از فرمانروایان و عالمان دینی یمن برای تصدّی امر امامت زیدیان و جلوگیری از پراکندگی این فرقه، او را به یمن خواندند و او در سال 280 ه به آنجا سفر کرد، اما در یمن یاوران راست گفتار و استواری نیافت و به مدینه بازگشت. بار دیگر نمایندگانی از سوی بزرگان یمن نزد او آمدند و از وی خواستند که به یمن بازگردد و متعهد گشتند که فرمان وی را بجد گردن نهند و با دشمنان و مخالفان او بجنگند. بدین روی، در سال 284 ه برای بار دوم به یمن رفت و در «صعده» اقامت گزید. در سال 286 ه به «صنعا» کوچ کرد و آنجا را مقرّ فرمانروایی خود ساخت. زیدیان یمن به یاری او برخاستند. شورش او در روزگار معتضد عبّاسی (حکومت: 279 289 ق) آغاز شد و پس از اندک زمانی، کارش بالا گرفت. پس از استقرار حکومت او، عملاً بخش عمده ای از سرزمین یمن از قلمرو خلافت عبّاسیان خارج گشت. نفوذ او تا آنجا گسترش یافت که حاکم مکّه از او فرمان برد و هفت سال در این شهر به نام او خطبه خواندند و سرانجام، در سال 298 ه در «صعده» وفات کرد.
آراء فقهی و کلامی او در شکل گیری و نفوذ مذهب شیعی زیدی نقش بسیاری داشتند. فقه او به فقه حنفی نزدیک است. از فتاوای مشهور او این بود که اهل ذمّه (ترسایان و یهودیان) در حوزه اقتدار سیاسی و حکومتی اسلام فقط می توانند مالک زمین های به ارث رسیده از نیاکان خود باشند و حق ندارند از مسلمانان زمین بخرند و اگر پس از فتح اسلام زمینی خریده باشند، باید به صاحبان مسلمانشان بازگردانند. همچنین از برخی آراء او برمی آید که وی اعتقادی به امام غایب، که باور همه مؤمنان شیعی است، نداشته. اندیشه های سیاسی و فقهی او به وسیله نوه اش یحیی بن محمّد بن هادی در شمال ایران و دیلمان رسوخ یافت و با مذهب زیدی ناصری منسوب به ناصر کبیر اطروش (م 304 ق) در هم آمیخت.
وی دارای تألیفات بزرگی در فقه، حدیث، تفسیر و کلام است که برخی از آن ها بدین قرارند: تفسیر القرآن از سوره منافقون تا نبأ، الرّدّ علی من زعم أنّ القرآن قد ذهب بعضه، اصول الدین، تثبیت امامة امیرالمؤمنین علیه السلام ، جامع الاحکام فی الحلال و الحرام، الرضا علیه السلام ، المنتخب من الفقه، الفنون، المسترشد فی التوحید، المنزلة بین المنزلتین، الرّدّ علی المجبّرة والقدریة، الرّدّ علی اهل الزیغ من المشبّهین و وصیت نامه منظوم او که در 54 بیت است. تمام این ها در کتاب خانه های بریتانیا، ایتالیا، آلمان و کتابخانه «جامع الکبیر» صنعا نگه داری می شوند.(10)
¯ احمد بن یحیی بن اسحاق راوندی بغدادی (205 298 ؟ ق)
ابوالحسین، از متکلّمان سرشناسی ایرانی، که هم گرایش معتزلی داشت و هم اندکی به مذهب تشیّع گروید، از معاصران ابوعلی جبّایی (م 303 ق) رئیس معتزله بغداد بود که با وی مناظراتی داشت. ولادت او حدود 205 ه در «راوند» (بین کاشان و اصفهان) روی داد. ابن ندیم به نقل از ابوالقاسم بلخی، وی را اهل «مرو رود قم» معرفی کرده است. وفات او در سال 298 ه در بغداد در منزل ابوعیسی یهودی اهوازی روی داد. بعضی احتمال می دهند که وفات او در سال 245 ه رخ داده است. در این صورت، باید ملتزم شد که وی در سن چهل سالگی از دنیا رفته است. اما این مطلب با توجه به سوابق علمی و همچنین با توجه به کشمکش های اعتقادی او، که باعث گرایش های متعدد عقیدتی و حتی گاهی منجر به الحاد او شده، سازگار نیست؛ زیرا این گونه رفتارها تا زمانی که به باور مردم نشینند و در تاریخ ثبت گردند، زمان زیادی می طلبد. علاوه بر این، برخی از استادان او پس از سال 245 ه وفات کرده اند؛ مانند ابوعیسی ورّاق که در محلّه «رمله» بغداد در سال 247 ه وفات نمود.
در منابع، اگرچه اطلاعات ناقصی از او به چشم می خورند، ولی از قراین موجود پیداست که وی تحصیلات تکمیلی خود را در بغداد گذراند و با هم عصران خود همچون ابواسحاق بن عبّاس، ابوعیسی ورّاق، ابن مملک اصفهانی (م.ب. 303 ق)، ابوالقاسم عبداللّه بن احمد کعبی (م 317 ق)، ابوعلی جبّایی (م 303 ق) و فرزند او ابوهاشم جبّایی (م 322 ق)، مکتب «اعتزال» را فراگرفت.
پدرش یهودی بود، اما وی مسلمان شد و در آغاز، باطنی پاک داشت و دارای شرم و حیای بسیار بود، اما به دلایل نامعلوم، از این حالت منسلخ شد. بسیاری از مورّخان تصریح می کنند که وی در اواخر عمر خویش، توبه نمود و افکار انحرافی خود را ناشی از طرد دوستان و هم فکرانش نسبت به وی معرفی کرده است. درباره علت الحاد او اختلاف بسیار است. ذهبی می گوید: سبب الحاد او فقر و تنگ دستی بوده است. برخی دیگر معتقدند: ناکامی او در رسیدن به جاه و مقامی که آرزویش را داشت، سبب زندقه او گردید. آنچه اغلب بر آنند این است که وی در آغاز، بر عقیده معتزلیان بود، سپس سرگشته شد و از دین برید و با تألیف کتاب فضیحة المعتزله سخت بر معتزلیان تاخت و از مبانی اعتقادی آنان، نتایج کفرآمیزی بیرون آورد. بخشی از این کتاب، به دفاع از مذهب تشیّع اختصاص دارد. وابستگی او به مذهب تشیّع اگرچه دوام چندانی نداشت، ولی قابل انکار نیست، به گونه ای که برخی وی را از رجال و مؤلّفان شیعه اثناعشری به شمار آورده اند. علاّمه امینی در اعیان الشیعه، به پیروی از سیدمرتضی در کتاب الشافی فی الامامه، به تشیّع او تصریح کرده است. برخی نیز علت انتساب او به الحاد را پیروی او از مذهب تشیّع دانسته اند. آنچه سبب شده که آیندگان هرگز بر وی نبخشایند، اعتراض های بی جای او بر ضد نبوّت عامّه و نبوّت خاصه و همچنین عقاید وی در مورد تعبّدات دینی و ناسازگار دانستن آن با عقل بوده است.
از استادان او ابوموسی عیسی بن هیثم (م 245 ق) و ابوعیسی محمّد بن هارون بن محمّد وراق (م 247 ق) هستند. از شاگردان او، ابواسحاق ابن عبّاس بود که برخی معارف را از او اخذ کرد.
وی بیشتر کتاب های خود را، که بالغ بر 114 مجلّدند، برای ابوعیسی یهودی اهوازی نوشته است و بیشتر آن ها مملوّ از کفریاتند. کتاب های ذیل برخی از تألیفات او هستند: فضیحة المعتزله، التاج در ردّ موحّدان، بعث الحکمة در تأیید ثنویت، اجتهاد الرأی، الرّدّ علی من یحتجّ بصحّة النبوّة بالمعجزات، الدامغ در ردّ نظم قرآن مجید، الفرید در ردّ انبیا، الطائع و الزّمرد. از جمله کتاب های او، که بر وفق مذهب امامیه اند، کتاب الامامة، کتاب السقیفة و العروس می باشند. همچنین کتابی به نام معجزات الائمه علیهم السلام به او منسوب است.(11)
¯ محمّد بن احمد بن یحیی اشعری (؟ قبل 299 ق)
ابوجعفر، صاحب کتاب نوادر الحکمه، فقیه و محدّث شیعی در اواخر سده سوم هجری، نسبش به مالک بن احوص می رسد. بنابراین، وی با احمد بن محمّد بن عیسی اشعری (م. ح. 280 ق)، شیخ اهل قم، رابطه فامیلی دارد؛ زیرا نسب او نیز به مالک می رسد. تاریخ ولادت و وفات او روشن نیست؛ تنها می توان به اعتماد روایت سعد بن عبداللّه اشعری از وی، که در سال 299 ه فوت کرده است، وفات او را پیش از این تاریخ، حدس زد. همچنین از زندگی و چگونگی تحصیل او اطلاعی نداریم، اما تحقیقات نشان می دهند که وی اصالتا اهل قم بوده است؛ زیرا جدّ اعلای او قمی بود و روستایی به نام خود «مالک آباد» در قم تأسیس کرد. همچنین بیشتر استادان و شاگردان روایی او اهل قم هستند. از این رو، قویّا محتمل است که وی بیشتر دوران تحصیل و حیات علمی اش را در قم گذرانده باشد. نجاشی در وصف او گفته است: وی محدّثی ثقه بود، جز اینکه از محدّثان ضعیف نیز روایت می کرد، و چون خودش سلیم النفس بود، اهمیت نمی داد از چه کسی روایت اخذ می کند.
استادان او محمّد بن خالد برقی، ابراهیم بن اسحاق نهاوندی و ابراهیم بن هاشم قمی هستند. از جمله شاگردان روایی او، محمّد بن علی ماجیلویه، محمّد بن یحیی عطّار، محمّد بن جعفر رزاز (م 313 ق)، احمد بن ادریس قمی (م 306 ق) و سعد بن عبداللّه اشعری (م 299 ق) هستند. ابن ندیم او را از دانشمندان شیعه در روایت و فقه می داند و سه کتاب از وی برمی شمارد.
از آثارش، الجامع فی الفقه و الآداب، نوادر الحکمة، ما نزل من القرآن فی الحسین علیه السلام و مناقب الرجال است. بعضی احتمال می دهند کتاب الجامع همان کتاب نوادر الحکمه باشد که معروف به «دبّه شبیب» است، کنایه از آنکه هر چه بخواهی در آن موجود است؛ زیرا شبیب فامی خمره ای از روغن کره داشت که هر قدر مردم می خواستند به آن ها می داد.(12)
¯ محمّد بن عباس بن عیسی غاضری (؟ 299 ؟ ق)
ابوعبداللّه، از راویان راستگوی شیعه، کنیه اش «ابوعبداللّه» است، ولی در اسناد فهرست شیخ طوسی، مکرّر از او با کنیه «ابوجعفر» یاد شده است. از این رو، محتمل است که وی دارای دو کنیه بوده باشد. ولادت و وفات او در دست نیست، ولی وی از طبقه سعد بن عبداللّه اشعری (م 299 یا 301 ق) بود. بنابراین، وفات او نیز در همین حدود اتفاق افتاده است. از زندگی او اطلاعی نداریم، اما می دانیم که وی ساکن «غاضریه»، از روستاهای کوفه، نزدیک کربلا بود و نزد پدرش در کوفه به تحصیل علوم دینی پرداخت و پس از اینکه به رشد کافی رسید، روایتگر احادیث پدر و دیگر استادان عصر خویش شد. پدرش از راویان حدیث است که در علم رجال فردی «مهمل» (ناشناخته) معرفی شده، اما در متون رجالی، به وثاقت خودش تصریح شده است. استادان او غیر از پدرش، حسن بن علی بن ابی حمزه و عبداللّه بن جبلة هستند. از جمله کسانی که از وی روایت کرده و اخبار او را منتشر ساخته، حمید بن زیاد نینوایی (م 310 ق) است. نجاشی با سه واسطه تألیفات او را چنین برمی شمارد: زیارة ابی عبداللّه علیه السلام ، الملاحم، الدعاء، الفرائض، الجنّة و النار و کتاب التفسیر.(13)
¯ ابراهیم بن مهزیار (195 ؟ 265 ؟ ق)
ابواسحاق اهوازی، محدّث شیعی در سده سوم هجری، از اصحاب سه امام شیعیان یعنی امام جواد (م 220 ق)، امام هادی (م 254 ق) و امام حسن عسکری علیهم السلام (م 260 ق) بود و بنا به روایتی، از اصحاب امام مهدی(عج) نیز بود. بنابراین، دوران زندگی او را می توان بین سال های 195 265 ه دانست. تبارش در «دورق» خوزستان می زیستند و پدرش در آغاز مسیحی بود و سپس به اسلام گروید. فرزندش، محمّد بن ابراهیم بن مهزیار، از عالمان حدیث و جانشین پدرش در امر سفارت امام مهدی(عج) بود. برادرش علی بن مهزیار (م. ح 255 ق) نیز وکیل امام هادی و عسکری علیهماالسلام در اهواز بود. وی در یک خانواده علمی و مذهبی پرورش یافت و همچون برادرش، در اهواز نشو و نما کرد و نزد استادان عصر خود، دانش حدیث و چگونگی ضبط آن را فراگرفت. از گزارش ها و احادیث او پیداست که وی بیشتر نزد برادرش علی تعلیم دید. برخی از گزارش هایی که درباره او آمده گویای آن است که وی از نمایندگان عثمان بن سعید عمری (م. ح 267 ق)، نایب اول امام دوازدهم شیعیان علیه السلام ، بوده و این موضوع حاکی از آن است که وی دارای مقام علمی و منزلت اجتماعی بوده؛ چنان که واقع شدن او در سلسله اسناد کامل الزیارات می تواند دلیل بر راست گویی و اعتبار او بوده باشد؛ زیرا ابن قولویه در آغاز این کتاب، تصریح نموده است که تنها از راویان راستگو و معتبر نقل حدیث می کند.
در منابع معتبر، این موضوع روشن نیست که وی به کدام شهرها مسافرت نموده، اما از روایات مستقیم او از امامان عصرش و همچنین از محل سکونت برخی شاگردان او، می توان دریافت که وی به شهرهای سامرّاء، بغداد و قم سفر کرده و بخشی از علوم و تحصیلات خود را در این شهرها، به ویژه قم، اخذ کرده است. از استادان او، غیر از برادرش، می توان صالح بن سندی، ابن ابی عمیر (م 217 ق) و حسین بن علی بن بلال را نام برد. از شاگردان او، می توان به افرادی همچون عبداللّه بن جعفر حمیری (م. ب 297 ق)، محمّد بن علی بن محبوب، سعد بن عبداللّه اشعری (م 299 ق) و محمّد بن احمد بن یحیی اشاره کرد. تنها اثر تألیفی او کتاب البشارات است که به او نسبت داده می شود، اما ممکن است این کتاب از تألیفات برادرش بوده باشد.(14)
¯ احمد بن علی انصاری (بعد 203 295 ق)
ابوعلی، محدّث امامی، از گزارش ها و احادیثی که توسط او نقل شده اند و نیز به گواه اینکه شیخ صدوق (م 381 ق) با دو واسطه از او نقل حدیث می کند، استفاده می شود که وی در اواخر سده سوم هجری (حدود 295 ه) وفات یافته است. همچنین از آنجا که وی عصر امام رضا علیه السلام (م 203 ق) را درک نکرده است، باید تولّدش پس از 203 ه روی داده باشد. در اینکه وی اهل کجاست و از کدام خانواده برخاسته، اطلاعی نداریم.
از او روایات متعددی در منابع حدیثی به چشم می خورند که بیشترشان درباره رفتار و چگونگی عبادت امام رضا علیه السلام می باشند. وی همچنین پرسش هایی را که مأمون (حکومت 198 218 ق) از امام رضا علیه السلام در مرو داشته، از طریق ابوالصلت عبدالسلام بن صالح هروی گزارش نموده است. از دیگر کسانی که وی از آن ها نقل حدیث نموده، حسن بن جهم، سلیمان بن جعفر بصری و احمد بن محمّد بن خالد برقی (م 274 ق) هستند که ظاهرا این ها از استادان وی بوده اند. وی همچنین گزارش هایی مربوط به رفتار فردی و عبادی امام رضا علیه السلام از رجاء بن ابی ضحّاک (مأمور خلیفه و همراه امام از مدینه تا مرو) دارد. از شاگردان او، عبداللّه بن تمیم قرشی، محمّد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی (استاد صدوق)، محمّد بن قاسم علوی و اسحاق بن حمّاد را می توان نام برد.
وی در منابع معتبر، فردی «ناشناخته» معرفی شده و احادیث او از اعتبار کافی برخوردار نیستند. او از جمله کسانی است که روایت «سهو النبی» را از طریق ابوصلت هروی از امام رضا علیه السلام نقل نموده است. از او هیچ اثر تألیفی شناسایی نشده است.(15)
¯ احمد بن حسین بن عبدالملک (حدود 197 295 ق)
ابوجعفر کوفی أودی، فقیه و محدّث شیعی در اواخر سده سوم هجری، از ولادت و وفاتش آگاهی درستی نداریم. کهن ترین استاد او در 215 ه وفات یافت. بنابراین، اگر در زمان وفات استادش، سن او را دست کم 18 سال در نظر بگیریم، تولّد او در سال 197 ه خواهد بود. همچنین بعضی از شاگردان او در 333 ه از دنیا رفته اند. بنابراین، وفات او پیش از این تاریخ بوده است و بدین روی، باید وی از «سال خوردگان» (بیش از یکصد سال) بوده باشد، اما چون گزارشی مبنی بر عمر طولانی او در دست نیست، وفات او باید در اواخر سده سوم حدود 295 ه روی داده باشد.
ریشه و تبار او اهل کوفه و از طایفه «بنی أود» از قبیله «مذحج» هستند. «بنی أود» از نسل أود بن صعب بن سعد بن مذحج بودند که در کوفه سکونت داشتند و نخستین کسی که مذهب تشیّع را در میان آنان رواج داد، حارث بن ابی رسن أودی بود. وی خود در کوفه پرورش یافت و به علوم حدیث روی آورد و نزد استادان کوفه، به ویژه حسن بن محبوب (م 224 ق)، بیشترین بهره ها را برد. در منابع، گزارشی مبنی بر اینکه وی از کوفه خارج شده باشد، وجود ندارد، جز اینکه شاگردی ابوالعبّاس بن عقده (م 333 ق) نزد او ممکن است دلیل حضور وی در بغداد بوده باشد. در بعضی از منابع (فرحه الغری، ص 107، حدیث 59)، لقب «بزّاز» به او داده شده که حاکی از آن است که وی به تجارت پارچه نیز اشتغال داشته.
وی در منابع رجالی، فردی مطمئن و راستگو معرفی شده و احادیث او از ارزش و اعتبار برخوردارند. از معاصران او محمّد بن مفضّل بن ابراهیم اشعری، سعدان بن اسحاق بن سعید و محمّد بن احمد بن حسن قطوانی هستند که با هم نزد حسن بن محبوب شاگردی کرده اند. استادان دیگر او ذبیان بن حکیم، اسماعیل بن عامر و بوعلی احمد بن مفضّل کوفی (م 215 ق) هستند. وی همچنین در سلسله اسناد روایات اهل سنّت نیز قرار دارد و از معاذ بن موسی، اسحاق بن یزید و منصور بن ابی نویره نقل حدیث کرده است.
شاگردان او علی بن محمّد بن زبیر قرشی (م 348 ق)، ابن عقده کوفی (م 333 ق)، علی بن ابراهیم فدکی و ابوالقاسم علی بن احمد خدیجی کوفی هستند. وی دارای اثر تألیفی نیست، جز اینکه کتاب المشیخه را، که دست نوشته های پراکنده استادش بود، با عنوان مبوّب کتاب المشیخه تنظیم و مرتّب نمود.(16)
¯ حسین بن احمد بن محمّد بن زکریّا (؟ 298 ق)
ابوعبداللّه شیعی، داعی اسماعیلی و پایه گذار خلافت فاطمیان در شمال آفریقا، در اواسط سده سوم هجری در کوفه زاده شد. وفات او در نیمه جمادی الثانی سال 298 ه به دست خلیفه فاطمی عبیداللّه مهدی در «رقاده» (شمال آفریقا) اتفاق افتاد. درباره اصالت خانوادگی او، اگرچه بین مورّخان اختلاف شدیدی وجود دارد، اما به گفته قاضی نعمان مصری (م 363 ق)، وی اصالتا از مردم کوفه بود و در همسایگی ابوعلی داعی، که بعدها از داعیان مصر شد، زندگی می کرد. دوران کودکی او در آنجا سپری شد، سپس مدتی در بصره به شغل حسابگری اشتغال داشت و به عنوان «محتسب» شهرت یافت. پس از آن با برادرش ابوالعبّاس به جنبش اسماعیلیه پیوست و از سوی پدر عبیداللّه مهدی، نخستین خلیفه فاطمی مصر، به یمن نزد ابن حوشب، از دعات معروف اسماعیلیه، فرستاده شد. وی یک سال در کنار ابن حوشب تعلیم دید و از رموز دعوت اسماعیلیان آگاه گشت. در 279 ه از سوی ابن حوشب به منطقه «کتامه» و قبایل بربر واقع در شمال آفریقا مأموریت یافت و توانست در این مأموریت، موفقیت های زیادی کسب کند که شرح آن در کتاب های تاریخی مسطور است. وی پس از تصرّف شهرهای بسیار، که در اختیار «اغالبه» بود، در نهایت توانست شهر «رقاده» را، که مرکز خلافت ابراهیم بن احمد اغلبی بود، تسخیر کند و به حکومت «اغالبه» در شمال آفریقا خاتمه دهد.
درباره تحصیلات او، باید گفت که وی ابتدا در سازمان دعوت اسماعیلی، که برای داعیان، آموزش هایی پیش بینی کرده بود، دوره دید. گفته می شود که دانش او بیشتر در زمینه علوم باطن و رموز تأویل بود و در علوم ظاهری، که در حوزه های آن زمان رایج بود، مهارتی نداشت. وی مردی پارسا، جوان مرد و دارای اخلاق پسندیده بود. برخی منابع آورده اند که وی مردی صوفی بود و مذهب تشیّع داشت. در منابع دیگر، گزارش هایی وجود دارند که امامی بودن او را تأیید می کنند. وی به «معلّم» مشهور بود و ابن خلدون دلیل این شهرت را آن می داند که وی به تعلیم مذهب امامی اشتغال داشت. قاضی عبدالجبّار در کتاب تثبیت دلائل النبوه نیز پس از اینکه وی را شیعه اثناعشری خوانده، گفته است: «ابوعبداللّه در زمره آن دسته از شیعیان اثناعشری است که پس از غیبت امام دوازدهم علیه السلام ، اعتقادشان به سستی گرایید و به دیگر فرق شیعی از جمله اسماعیلیه پیوستند.» درباره استادان و شاگردان علمی او، افزون بر آنچه پیش از این گفته ایم، گزارش تازه ای در منابع وجود ندارد. وی هیچ کتاب و اثری تألیفی از خود بر جای نگذاشته است.(17)
* با عرض پوزش، در شماره 6 فصلنامه، در ص 91، ذیل شرح حال ابوعصیده نحوی، به اشتباه به جای منتصر، برادرش معتز درج شده است که بدین وسیله تصحیح می گردد.
پی نوشت ها
1. سیدمحسن امین عاملی، اعیان الشیعه (قطع بزرگ)، ج 8، ص 308 / علاّمه مامقانی، تنقیح المقال (حجری)، ج 2، ص 304، ش 8473 / سیدابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 141، ش 8420 / شیخ محسن آقا بزرگ طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه،ج2،ص478/ یاقوت حموی، معجم البلدان،ج 3، ص 264.
2. شیخ محسن آقا بزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعه، ج 1، ص 306 / محمد بن علی غروی حائری اردبیلی، جامع الرواة، ج 1، ص 569 / احمد صدر حاج سید جوادی، دائرة المعارف تشیّع، ج 1، ص 357 / علاّمه مامقانی، تنقیح المقال (حجری)، ج 2، ص 278، ش 8226 / نجاشی، رجال النجاشی، ص 159، ش 421، ص 257 و ش 676 / علاّمه حلّی، خلاصة الاقوال، ص 177، ش 15.
3. نجاشی، رجال نجاشی، ص 354، ش 948 / شیخ طوسی، الفهرست، ص 244، ش 726 / سیدابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 16، ص 263، ش 10532 / محمد بن علی غروی حائری اردبیلی، جامع الرواة، ج 2، ص 93 / علاّمه حلّی، خلاصة الاقوال، ص 260 / محمّد بن حسن بن فروخ الصفّار، بصائر الدرجات، ص 5 به بعد / شیخ محسن آقا بزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج 1، ص 281 و ج 2، ص 106 و ج 3، ص 124 و ج 4، ص 84 و ج 5، ص 149.
4. میرزا محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج 1، ص 201 / علاّمه مامقانی، تنقیح المقال (حجری)، ج 1، ص 101، ش 578 / شیخ محسن آقا بزرگ طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 2، ص 66 و 107 و ج 21، ص 28 و ج 26، ص 234 / حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج 2، ص 1455.
5. نجاشی، رجال نجاشی، ص 234، ش 620 / علاّمه حلّی، ایضاح الاشتباه، ص 239 / علاّمه مامقانی، تنقیح المقال (حجری)، ج 2، ص 237، ش 7596 / شیخ حرّ عاملی، امل الآمل، ج 2، ص 166، ش 492 / سیدابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 63، ش 7425 و ج 14، ص 271، ش 9324 / عبدالحسین شبستری، الفائق فی رواة و اصحاب الصادق علیه السلام ، ج 2، ص 285، ش 1941 / شیخ محسن آقا بزرگ طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 4، ص 3 و ج 20، ص 166 و ج 21، ص 38 / عمر کحّالة، معجم المؤلّفین، ج 6، ص 235.
6. ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 201 / محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 158 / ابونصر بخاری، سرالسلسلة العلویه، ص 39 / سیدابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 20، ص 88، ش 12898 / شیخ محسن آقا بزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 4، ص 166 / زرکلی، الاعلام، ج 2، ص 173 و ج 7، ص 327 / ملاّ محمّد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج 7، ص 310 / سیدمحسن امین عاملی، اعیان الشیعه (قطع بزرگ)، ج 10، ص 194.
7. علاّمه مامقانی، تنقیح المقال (حجری)، ج 2، ص 174، ش 6785 / شیخ صدوق، فقه الرضا علیه السلام ، ص 32 / محمّد بن علی غروی حائری اردبیلی، جامع الرواة، ج 1، ص 478 / شیخ محسن آقا بزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعة، القرن الرابع، ص 153 / شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 30، ص 407 / نجاشی، رجال نجاشی، ص 219، ش 573 و ص 354، ش 949 / سیدابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 148، ش 6766.
8. علاّمه مامقانی، تنقیح المقال (حجری)، ج 3، ص 117، ش 10712 / شیخ محسن آقا بزرگ طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 1، ص 332 و 343 و ج 2، ص 338 و ج 3، ص 51 و 345 و ج 6، ص 362 و ج 7، ص 287 و ج 15، ص 52 ج 22، ص 28 و ج 24، ص 429 / محمد بن علی غروی حائری اردبیلی، جامع الرواة، ج 2، ص 114 / علی بن محمّد خزّاز قمی رازی، کفایة الاثر، ص 334 / نجاشی، رجال نجاشی، ص 346، ش 936 / سیدابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 94، ش 10786.
9. ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 177 به بعد / ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبییّن، ص 343 / زرکلی، الاعلام، ج 1، ص 208 و ج 3، ص 82 و ج 5، ص 171، 293 و 308 و ج 8، ص 164 / محمّد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 117 / ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 242، و ج 4، ص 111 / شیخ محسن آقا بزرگ طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 2، ص 176 و ج 4، ص 387 و 511 و ج 9، قسم اول، ص 26 / شیخ عباس قمی، الکنی و الالقاب، ج 2، ص 441 / زیر نظر کاظم بجنوردی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 59 / احمد صدر حاج سید جوادی، دائرة المعارف تشیّع، ج 1، ص 341 و ج 8، ص 242.
10. میرزا محمّدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج 1، ص 193 / مدرّس تبریزی، ریحانة الادب، ج 7، ص 528 530 / ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 1، ص 94 / احمد صدر حاج سید جوادی، دائرة المعارف تشیّع، ج 1، ص 320 / محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 89، ص 158 / ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج 10، ص 552 و ج 14، ص 60 / ابن حجر، لسان المیزان، ج 1، ص 323، و 324 / ابن ندیم، فهرست، ص 215 / محقق داماد، الرواشح السماویة، ص 55.
11. ابن ندیم، فهرست، ص 243 و 277 / نجاشی، رجال نجاشی، ص 348، ش 939 / علاّمه مامقانی، تنقیح المقال (حجری)، ج 2، ش 10356 / شیخ محسن آقا بزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعه، ج 1، ص 246 / احمد صدر حاج سید جوادی، دائرة المعارف تشیّع، ج 2، ص 197 / شیخ محسن آقا بزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج 5، ص 29.
12. نجاشی، رجال نجاشی، ص 341، ش 916 / علاّمه حلّی، خلاصة الاقوال، ص 258، ش 90 / ابن داود حلّی، رجال، ص 175، ش 1414 / محمّد بن علی غروی حائری اردبیلی، جامع الرواة، ج 2، ص 134 / سیدابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 210، ش 11043 / شیخ محسن آقا بزرگ طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 4، ص 295 و ذیل عناوین کتاب ها / یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 4، ص 183، ذیل ماده «غاضریه» / عمر کحّاله، معجم قبائل العرب، ج 3، ص 874.
13. نجاشی، رجال نجاشی، ص 16، ش 17 / شیخ طوسی، رجال، ص 374، ش 5532 و ص 383، ش 5639 / ابن داود حلّی، رجال ابن داود، ص 34، ش 39 / تفرشی، نقد الرجال، ج 1، ص 90، ش 149 / سیدابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 277، ش 318، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 458.
14. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 199، باب 45، حدیث 1 و ص 216، باب 46، حدیث 1 و ص 291، حدیث 21 / شیخ صدوق، الخصال، ص 267 و 268، حدیث 2 و 3 / همو، توحید، ص 320، باب 49، حدیث 2 / همو، کمال الدین و تمام النعمه، باب 57، حدیث 12 / شیخ حسن نجفی، جواهر الکلام، ج 10، ص 29 / شیخ محسن آقا بزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعه، ج 1، ص 32.
15. نجاشی، رجال نجاشی، ص 80، ش 193 / شیخ طوسی، رجال، ص 415، ش 6008 / همو، الفهرست، ص 67، ش 71 / همو، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 25، حدیث 53 / همو، الغیبة، ص 253، حدیث 223 / ابن داود، رجال، ص 37، ش 69 و ص 67، ش 355 / نعمانی، الغیبة، ص 127، حدیث 2 / شیخ محسن آقا بزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج 19، ص 57 / محمّد جعفر طبسی، رجال الشیعه فی اسانید السنة، ص 42 / علی بن عمر دارقطنی، سنن الدار قطنی، ج 1، ص 30 / ابن عساکر شافعی، تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 285 و 422 / سمعانی، الانساب، ج 1، ص 226، ذیل کلمه «أودی».
16. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 3، ص 451 و ج 4، ص 41 / قاضی عبدالجبّار، تثبیت دلائل النبوّة، ج 1، ص 389، 391، 597 و 599 / قاضی نعمان مصری، افتتاح الدعوة، ص 20 به بعد / کاظم موسوی بجنوردی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 5، ص 685.
1. عضو هیأت پژوهشی مؤسسه شیعه شناسی.