پیدایش شیعه اسماعیلیه(5)
امامان مستور:
تا مدت یک قرن و نیم پس از وفات اسماعیل، امامان اسماعیلی پنهان و مستور بودند و این دوران در تاریخ اسماعیلیه به دوره «ستر» معروف است. در این دوران نام و محل اقامت امامی که امامت وی مقبول پیروان بود فقط برای عده معدودی از همرزمان و همراهان وفادار معلوم بود و دیگر افراد اسماعیلیه حتی اسم امام «مستور» خویش را نمی دانستند و لذا اطلاعات در باره ائمه مستور اندک است. در بین مورخان حتی درباره نام امامان این عصر اختلاف است; به روایت فاطمیان عبارتند از: محمد بن اسماعیل، عبدالله، احمد، حسین و عبید الله. به روایت دروز: محمد بن اسماعیل، اسماعیل دوم، محمد دوم، احمد، عبد الله، محمد سوم، حسین، احمد دوم و عبید الله (به جای پنج امام، نه امام) و به روایت نزاریه: محمد بن اسماعیل، احمد، محمد دوم، عبد الله و عبید الله. ولی اکثر مورخان اسماعیلی نام ائمه مستور را بعد از اسماعیل چنین آورده اند: محمد بن اسماعیل، عبدالله بن محمد، احمد بن عبدالله، حسین بن احمد که آخرین ائمه در پرده و مستور است. (1)
محقق روسی می نویسد:«در فاصله قرنهای دوم و سوم هجری اسماعیلیه به دو فرقه تقسیم و منشعب شدند، یکی از آن دو کماکان پس از مرگ محمد بن اسماعیل اعقاب او را به امامت مستور قبول داشت بعد از قرن چهارم پیروان این گروه را اسماعیلیه فاطمیه نامیدند. پیروان شاخه دیگر بر این عقیده راسخ بودند که شمار ائمه نیز مانند پیامبران مرسل (آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد صلی الله علیه و آله و سلم) نباید ازهفت بیشتر باشد و بدین سبب، محمد بن اسماعیل امام آخر شمرده می شود. به عقیده ایشان، پس از وی امامانی پدید نخواهند آمد. اکنون باید فقط چشم به راه و منتظر ظهور پیامبر هفتم قائم المهدی بود که اندکی پیش از روز قیامت ظهور خواهد کرد. این فرقه فرعی که فقط هفت امام را قبول داشته «سبعیه » (هفت امامی) خوانده شد و بعدها در نیمه دوم قرن سوم هجری ایشان را «قرمطیان » نامیدند.
وی می افزاید: تقسیم اسماعیلیه مدتی مدید قطعی نبوده; زیرا که امامان مستور را پرده ضخیم از اختفا و استتار پوشانده بوده و ایشان رابطه مستقیم با توده بیرون خویش برقرار نمی کردند و حتی کسی از نام آنان نیز خبر نداشت بدین سبب اختلاف بر سر قبول و یا عدم قبول ایشان موجب بروز دشمنی میان افراد دو شاخه یاد شده نمی گردید وغالبا همه ایشان را گاه اسماعیلی به طور اعم و گاه «سبعیه » و یا قرمطی می نامیدند. این وضع تا آغاز قرن چهارم هجری باقی بود. (2)
مورخان عموما اطلاعات خود را در باره ائمه ستر از مورخ بزرگ اسماعیلی داعی ادریس عماد الدین بن حسن (متوفی 873ه) مؤلف کتاب «عیون الاخبار» که از مهمترین منابع اسماعیلیه بشمار می رود، اخذ کرده اند و صحت و سقم آنها معلوم نیست; زیرا امامان اسماعیلی در این عصر از روی تقیه در پرده و ستر بودند و کسی از حقیقت حال آنها خبر نداشته است. (3)
امام مستودع و مستقر:
در اصطلاح اسماعیلیه امام بر دو نوع است: یکی امام مستودع و دیگری امام مستقر. امام مستودع کسی است که پسر امام و بزرگترین فرزند او و دانای به همه اسرار امامت و تا هنگامی که قایم به امر امامت است بزرگترین اهل زمان خود باشد جز این که او را حقی در تفویض امامت به فرزندانش نیست; چون از این راه کس دیگری جز سادات نمی تواند امام بشود و امامت در نزد او امانت و ودیعه است.
اما امام مستقر کسی است که از تمام امتیازات امامت برخوردار است و تمام حقوق امامت به او تفویض شده و او هم این حقوق را به جانشینان خود واگذار نموده است. (4)
طبق این آیین، بعضی از داعیان، القاب و وظایف امام را اتخاذ می کردند در حالی که امام واقعی ناشناس ومستور بود تا اعمال را اداره نماید و افکار عمومی را بدون این که امام مستقر به خطر بیفتد هدایت کند. از ا ین رو، در چندین اثر از آثار اسماعیلی آمده که امام احمد نویسنده شهیر رسائل اخوان الصفا به داعی ترمذی تکلیف کرد تا خود را در ملاء عام امام کند و در این راه تا مرز شهادت پیش برود تا تجربه لازم در این زمینه حاصل گردد. (5)
جوینی می گوید: اسماعیلیان گفته اند هرگز عالم بی امامی نبوده است و نباشد و هرکس که امام باشد پدر او امام بوده باشد و پدر و پدر او هلم جرا تا به آدم و همچنین پس امام، امام باشد و پسر او تا به ابد و ممکن نباشد وفات کند الابعد از آن که پسر او را که بعد از او امام خواهد بود ولادت بوده باشد یا از صلب او جدا شده و گویند معنی آیت: «ذریة بعضها من بعض » و معنی آیت: «وجعلها کلمة باقیة فی عقبه »، این است و شیعه چون بر ایشان حجت آورند به حسن بن علی که امام بود به اتفاق همه شیعه و فرزند او امام نبود گفتند امامت او مستودع بود یعنی ثابت نبود وامامت عاریت داشت و امام حسین علیه السلام مستقر بود; در آیت «فمستقر ومستودع » اشارت به این است و گویند امام همیشه ظاهر نباشد یک چندی ظاهر باشد و یک چندی مستور، مانند روز و شب که متعاقب اند، در دوری امام ظاهر باشد شاید که دعوت او پوشیده باشد اما در دوری که امام پوشیده باشد البته دعوت او ظاهر باشد داعیان او در میان مردم معین باشند تا خلق را بر خدای حجت نباشد و پیغامبران اصحاب تنزیل باشند وامامان اصحاب تاویل و هیچ عهد و عهد هیچ پیغامبری از امامی خالی نبود ...و پیش از اسلام دور ستر بود امامان پوشیده بودند و به روزگار علی (رضی الله عنه) که امام او بود ظاهر شد و از عهد او تا اسماعیل و محمد بن اسماعیل که هفتم بود ظاهر بودند و ابتدای ستر به اسماعیل بود و محمد که آخر دور ظهور بود به تمامت مستور شد و بعد از او امامان مستور باشند تا وقتی که ظاهر شوند و گفتند موسی بن جعفر فادی النفس بود از اسماعیل، و علی بن موسی الرضا فادی النفس بود از محمد بن اسماعیل وقصه ابراهیم وذبح و فدیناه بذبح عظیم اشارتی بود به مثل این صورت و بر جمله خرافات بسیار تقریر دادند...». (6)
استاد تریتون (7) می نویسد: اصطلاح مستودع و ودیعه بودن امامت در بین فرق غلات شیعه معمول بوده است. اما مستودع را «الامام الحفیظ » نیز می گفتند; زیرا در هنگام خطر لقب امامت را قبول می کرد تا امام حق مستور در امان باشد. (8)
و نیز از یک اثر مذهبی مخفی اسماعیلی به نام «غایة الموالید»نوشته سیدنا الخطاب بن حسن ( حسین) بن ابی الحافظ حمدانی یکی از داعیان یمن (متوفی 533ه) نقل شده است که: «آنچه که به مرجعیت جعفر صادق مربوط است این است که امامت (امر) را به پسرش اسماعیل تفویض کرد و اسماعیل غیبت نمود. امامت از او رجعت نخواهد کرد (بر خلاف گفته شیعیان دوازده امامی) و هرگز هم به کسی دیگری تفویض نمی گردد. او [اسماعیل] پسرش را در نزد میمون القداح که حجت او بود، به ودیعه گذاشت او در طفولیت وی را ستر کرد و او را تحت نظارت خود گرفت و تا ایام بزرگسالی او، تحت حمایتش قرار داد. وقتی که او (محمد بن اسماعیل) بزرگ شد ودیعه خود را دریافت کرد. امامت در خط او ادامه یافت و از پدر به پسر رسید تا این که علی بن حسین بن احمد بن محمد بن اسماعیل امام شد و از طریق او بود که آفتاب طلوع کرد (یعنی خلافت فاطمی در غرب برقرار شد) وقتی که آفتاب در شمال آفریقا و یمن طلوع کرد علی بن حسین ولی خدا در روی زمین در آفریقای شمالی مستقر شد. هنگامی که او به سوریه رسید و غیبت کرد حجت خود سعید الخیر معروف به المهدی را جانشین خود ساخت. او (سعید) اصول دعوت را جاری ساخت سپس چیزهایی از سوی دشمنانش در سجلماسه خصوصا از سوی حکام آفریقای شمالی بر سر او آمد وخداوند به کمک ولی خود شتافت و هنگامی در مهدیه انتقال حاصل گشت، او (سعید) ودیعه را به امام مستقر تفویض کرد و محمد بن علی القائم بامر الله صاحب آن شد و امامت در خط او ادامه یافت...». (9)
تقسیم امامت بر دو نوع مستودع و مستقر این احتمال را برای ما پیش می آورد که شاید ائمه قداحی یا کسانی که از فرزندان عبدالله بن میمون قداح در دوره ستر امام بودند، امامان مستودع یا حفیظ بودند; از این جهت نامهای ائمه ای که درجدول دروز آمده اشاره به امامان مستودع است که از فرزندان او به شمار می رفتند و از اینجاست که شجره ائمه دروز حاوی نامهای بیشتری از ائمه بر جداول اسماعیلیه است وسعید بن عبیدالله که فرجامین امام زمان خطر است، آخرین قداحیان به شمار می رود که بعد از وفات او ابوالقاسم محمد القائم به جای او نشست و پسر او نبود و وی مستقر بود که پیش از او سعید مقام امام مستودع را داشت. (10)
از آثار دروزی و غایة الموالید می توان دو خط از ائمه ستر را ارائه نمود:یکی ائمه علوی یا مستقر و دیگری ائمه قداحی یا مستودع:
1. ائمه علوی یا ائمه مستقر: محمد بن اسماعیل، احمد، حسین، علی (معلی) محمد (القائم) (11) .
2 ائمه قداحی یا ائمه مستودع:میمون، عبد الله، محمد، حسین، احمد، سعید. (12) با این دو فهرست درک فهرست هفت «فلک » که در رساله دروزی تقسیم العلوم (13) آمده ممکن می گردد که به قرار زیر است: 1. اسماعیل 2. محمد 3. احمد 4. عبد الله 5. محمد 6. حسین 7. احمد (پدر سعید).
همه اینها جز سه نفر نخستین، «از نسل میمون القداح توصیف گشته و امام مستودع نامیده شده اند» سه نفر نخستین جزو ائمه مستقر علوی بوده اند; از این رو آنها از طریق علی المعل اجداد خلفای فاطمی به شمار رفته اند. واقعیت این است که این دو خط ائمه، نویسندگان بعدی را به تردید انداخته و باعث اختلاط اطلاعات آنها گردیده و لذا نسب نامه های مختلفی عرضه کرده اند. (14)
القاب گوناگون اسماعیلیه
اسماعیلیه را به القاب و عناوین گوناگون: باطنیه، قرامطه، تعلیمیه، فاطمیه، سبعیه، ملاحده، حشیشیه، نزاریه، مستعلویه و سفاکین خوانده اند.
چون آنان عموما طرفدار اسماعیل بن جعفر بودند ایشان را «اسماعیلیه » گفتند وچون می گفتند هر چیزی را از قرآن و سنت، ظاهر و باطنی هست و ظاهر به منزله پوست و باطن به مثابه مغز است آنان را باطنیه خواندند. و از این جهت که گروهی از ایشان پیرو «حمدان قرمط » بودند آنان را «قرامطه » نامیدند. وجه تسمیه «تعلیمیه » آن است که معتقد بودند تعلیم واقعی را باید فقط از امام زمان فرا گرفت. آنان را از این نظر «فاطمی » گویند که امامان ایشان خود را از فرزندان حضرت فاطمه دخت رسول خدا می دانستند.
و از این جهت ایشان را «سبعیه » گفتند که در باب شمار ائمه به هفت دور قایل بودند و امام هفتم را آخر ادوار می دانستند. اما «ملاحده » لقبی است که عموم دشمنان آنان خصوصا در ایران به اسماعیلیه داده اند و آن جمع ملحد به معنی بی دینی است. ایشان را از آن جهت «حشیشیه » خواندند که حسن صباح وجانشینان او فداییان اسماعیلی را با خوراندن حشیش مامور قتل مخالفان خود می کردند; و از آن جهت آنان را «نزاریه » گفتند که گروهی از اسماعیلیه طرفدار امامت «نزار» پسر بزرگ «مستنصر فاطمی » بودند. ایشان را «مستعلویه » گفته اند از آن سبب که گروهی از آنان طرفدار امامت «مستعلی » فرزند مستنصر فاطمی بودند. «سفاکین » یا خونریزان لقب دیگر ایشان است که در مغرب زمین به این نام خوانده شدند. (15)
فرق اسماعیلیه
اسماعیلیه در عصر حاضر نیز موجود و به دو شعبه تقسیم شده است:
1. اسماعیلیه نزاری (نو اسماعیلیان) که پیوستگی به حسن صباح دارند و اکنون در سوریه (ناحیه مصیصه) و درحدود چند هزار نفر در عمان و در برخی نقاط ایران (درناحیه کوهستانی محلات) و شمال افغانستان باقی مانده اند، تقریبا همه ساکنان بدخشان (در شمال شرقی افغانستان کنونی) از نزاریان هستند تا دهه چهارم قرن اخیر (بیستم) همه مردم نواحی شرقی تاجیکستان شوروی و اهالی پامیر(که اکنون ناحیه خودمختار کوهستان بدخشان نامیده می شود) نزاری بوده اند.
پطروشفکی محقق روسی می نویسد: کانون اصلی نزاریان به هندوستان منتقل شد، مهاجرت ایشان به آن سرزمین از قرن سیزدهم میلادی آغاز گشت و به ویژه از قرن شانزدهم تا نوزدهم میلادی شدت یافت، رئیس ایشان که مقام خویش را عادتا به ارث صاحب می شود و لقب «آقاخان » دارد در نزدیکی بمبئی زندگی می کند آقا خان اول در سال 1838 میلادی از ایران (ناحیه محلات) به هندوستان مهاجرت کرد و دودمان آقاخانها از اعقاب کیا بزرگ امید شمرده می شود; نزاریان آقاخان کنونی (کریم) را (از سال 1957) چهل و هشتمین امام بعد از علی علیه السلام می دانند.
کریم آقا خان زمیندار میلیونر است همه نزاریان باید عشر درآمد خویش را به او بپردازند. از ستاد او اکنون نیز داعیان و مبلغانی به اطراف اعزام می شوند و ایشان هم اکنون در آفریقا دارای تبلیغات شدید و پر دامنه اند. در هندوستان بیش از 250 هزار نفر نزاری زندگی می کنند (16) این گروه هم اکنون قریب یک میلیون نفرند که در ایران و آسیای وسطی و آفریقا پراکنده اند. (17) )
2.اسماعیلیان معتدلی که به «مستعلوی » بستگی دارند هم اکنون در یمن و هندوستان زندگی می کنند در هندوستان (گجرات) بیش از 150 هزار نفر از مستعلیه اقامت دارند. ایشان را در آنجا«بهارا» یا «بهره » یعنی بازرگانان می نامند و سلطان فعلی این فرقه مولانا سیف الدین است (15) ، و این گروه نزدیک به 50هزار نفرهستند که در جزیرة العرب و سواحل خلیج فارس و درحماة و لاذقیه از سوریه به سر می برند. (19)
البته این اصطلاح فقط منحصر به مسلمانان نیست چنان که سرشماری سال 1901 م نشان داد که 6653 از هندوان و 25 نفر از چینی ها خود را جزو فرقه بهره نامیده اند. تعداد بهره های مسلمان در سال 1901م، 146255 نفر بودند که از آنها 118308 نفر دربمبئی سکونت داشتند. (20)
بهره ها به دو گروه عمده تقسیم می شوند که گروه مهم آن متعلق به طبقه تاجر شیعی است، و گروه دیگر که بیشتر از روستائیان و کشاورزان تشکیل می شوند جزء سنیان می باشند. بعضی از بهره ها سنی راندیر «گجرا» با برمه در تجارت هستند وجزو ثروتمندان به شمار می روند. برخی از خاندانهای اسماعیلی بهره ادعا می کنند که از نسل پناهندگان عربستان به مصر می باشند. (21)
البته اجداد و نیاکان اکثر بهره های هند توسط مبلغان و داعیان اسماعیلی به این فرقه گرویده اند، یکی از این داعیان معروف که توسط فرقه امام مستعلی به هند فرستاده شد عبدالله نام داشت، گفته شده که او در سال 400/1067 در کامبای (غرب هند) اقامت گزید و فعالانه به تبلیغ پرداخت. این داستان درکتاب کوچکی به نام «الترجمة الظاهرة لفرقة البهرة الباهرة » ثبت گردیده است و نسخه ای از آن در کتابخانه شعبه بمبئی انجمن سلطنتی آسیا می باشد وبه انگلیسی نیز ترجمه شده است. (22)
رهبر این فرقه تا سال 946/1539 در یمن اقامت داشت و بهره ها به زیارت او می رفتند و عشر می پرداختند و در تصمیمات خود با او مشورت می کردند مع الوصف «یوسف بن سلیمان » در سال 946 ه. ق به هند مهاجرت کرد و در سیذپور (دولت بمبئی) اقامت گزید. حدود پنجاه سال بعد، پس ازمرگ داعی «داود بن عجب شاه » در سال 996/1588 در این فرقه انشقاقی رخ نمود; بهره های گجرات که در واقع قسمت اعظم آنها را تشکیل می دادند، داود بن قطب شاه را جانشین او انتخاب کرده و نص انتخاب وی را به هم مسلکان خود در یمن فرستادند ولی بعدها قسمت محدودی از افراد این فرقه از شخصی به نام سلیمان که ادعا می کرد جانشین واقعی داود بن عجب شاه است، حمایت کردند. این سند هنوز در اختیار دعوت سلیمانی قرار دارد ولی صحت و سقم آن هرگز ارزیابی علمی و قانونی نشده است. (23)
هر دو شاخه اسماعیلیه (نزاری، مستعلوی) امروزی بر خلاف نیاکانشان مبدل به فرقه های مسالمت جویی شده اند و هیچ وجه مشترک و رابطه ای با نهضتهای دموکراتیک و ضد استعماری کنونی ندارند. محمد شاه آقا خان چهل و هفتمین نزاری که اخیرا درگذشته، در انگلستان تحصیل کرده بود وی خدمات بزرگی به حکومت و مقامات انگلیسی در هندوستان کرد و از طرف دولت انگلستان به لقب «سر» ملقب گشت. (24)
براون میان این دو فرقه فرقی نمی بیند و معتقد است که هر یک از دو فرقه یکی از فرزندان المستنصر، آخرین خلفای فاطمی مصر است و بهره ها پیرو مستعلی و آغاخانیها که به نزاریه نیز شناخته اند پیرو نزاریه فرزند بزرگتر مستنصر می باشند. (25)
به این دو فرقه «فرقه دیگری اضافه می شود که دروزیها هستند. درروزیها فرقه مستقلی از اسماعیلیان معاصر می باشند و عقیده دارند که: «روح آدم به علی بن ابی طالب و از علی به نیاکان الحاکم بامر الله خلیفه فاطمی انتقال یافته است همچنین از یکی به دیگری منتقل شده است و دین حق اعتقاد به یگانگی حاکم است. (26)
مهمترین فرقه های اسماعیلیه علاوه بر آن دو فرقه عبارتند از:
1. آغا خانیه، نام بقایای نزاریه هستند که چون امام ایشان ملقب به آغاخان است آنان را آغاخانیه نامند. (27)
2.ابو سعیدیه، پیروان ابو سعید حسن بن بهرام الجنابی که مردی ایرانی الاصل از مردم گناوه بود و پیروان او گروهی از اعراب بدوی و نبطیان و ایرانیان بودند و دولتی در احساء بحرین تشکیل داد که پایتخت آن هجر بود و سرانجام در 301 هجری به دست یکی از نوکرانش، در حمام کشته شد. (28)
3. برقعیه، از فرق اسماعیلیه پیروان محمد بن علی برقعی که در سال 255 در اهواز قیام کرد و خود را منسوب به علویان دانست و حال آن که او ازعلویان نبود وبعضی از علویان مادر او را نکاح کرده بودند وی خود را به شوهر مادر خویش منسوب دانست و بر خوزستان و بصره و اهواز مستولی شد. معتضد خلیفه عباسی لشکری فرستاده او را شکست داد و سرانجام در سال 260 هجری وی را اسیرکرده به بغداد بردند، معتضد او را کشت و بر دار کرد. (29)
4. خطابیه: از فرق غلات و از فروع اسماعیلیه اصحاب ابو الخطاب محمد بن ابی زینب اجدع کوفی که معتقد به نبوت ابوالخطاب بوده اند و می گفتند که ائمه پس از رسیدن به مقام پیغمبری به رتبه الوهیت نیز می رسند و حضرت صادق علیه السلام را خدا می شمردند، ابوالخطاب معاصر منصور خلیفه عباسی بود و به دست عمال او به قتل رسید. (30)
5. خلیطه از فرق اسماعیلیه گویند: آنچه در قرآن و احادیث از نماز و روزه و زکات و حج وغیره وارد شده است همه محمول بر معانی آنهاست و معنی دیگری ندارد و قیامت و بهشت و دوزخ را انکار کنند. (31)
6. بهره فرقه ای از اسماعیلیه که در هند عربی به سر می برند و اکثر ایشان در اصل هندو هستند که با اعراب یمنی مخلوط شده اند، اینان بقایای فرقه مستعلویه می باشند که نزاریه و آغاخانیه مخالفان ایشان آنان را در هند «خوجه » می خوانند. (32)
7. خنغریه پیرو علی بن بن فضل الخنغری داعی اسماعیلی در یمن هستند. گویند وی همه محرمات را حلال دانست و مساجد را خراب کرد و دعوت به نبوت نمود. (33)
8. تعلیمیه، نام دیگر فرقه اسماعیلیه که می گفتند: عقلیات را نمی توان حجت قرار داد و ناچار باید حقایق را از راه تعلیم از معصوم آموخت و در هر عصری باید امام معصومی باشد که دچار لغزش نشود تا آنچه را که از علم به او می رسد به دیگران بیاموزد. اسماعیلیه را بیشتر در خراسان تعلیمیه می خوانند. (34)
9. دروزیه که نام ایشان از کلمه «درزی » مؤسس آن طایفه است. بنیانگذار این مذهب حمزة بن علی زوزنی بود که الحاکم بامر الله خلیفه فاطمی را تجسمی از روح خدا می دانست; ایشان اکنون در لبنان و سوریه سکونت دارند و تعداد آنان بالغ بر دویست هزار تن است که آنان خود را موحدون می خوانند. (35)
10.صباحیه، پیروان حسن صباح اند. (36)
11. عبیداللهیه، قایل به الوهیت عبیدالله مهدی و فرزندان او بودند. (37)
12. غیاثیه، منسوب به «غیاث » نامی هستندکه مردی ادیب و شاعر بود و کتابی در اصول اسماعیلیه موسوم به «بیان » نوشته و معنی وضو و نماز و روزه و دیگر احکام را بر طریق باطنیه بیان کرده و می گوید: مراد شارع همین است و آنچه عوام فهمیده اند محض خطا و غلط است. (38)
13. قرامطه، از فرق اسماعیلیه و از غلات منسوب به حمدان هستند; قایل به امامت محمد بن اسماعیل و معتقد به زنده بودن او و منتظر قیام وی می باشند. این فرقه می گفتند که نبوت حضرت رسول بعد از غدیر خم از آن حضرت سلب و نصیب حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام گردیده است. (39)
14. مبارکیه، از اسماعیلیه قدیم هستند که پیرمردی به نام «مبارک » غلام آزاد کرده اسماعیل بودند. این فرقه بعد از محمد بن اسماعیل فرزند او را امام می دانستند. (40)
15.مهدویه، پیروان ابو عبیدالله مهدی اولین خلیفه فاطمی (متوفی 323ه) که خود را «المهدی » خواند. (41)
16. ناصریه، پیروان شاعر و دانشمند اسماعیلی حمید الدین ناصر خسرو قبادیانی داعی آن طایفه در ماوراء النهر و خراسان و طبرستان بودند. (42)
17. مسقطیه، لقب دیگر نزاریه است که آنان را «سقطیه » نیز گویند ;زیرا که مذهب ایشان آن است که امام مکلف به فروع نیست و می تواند که بعضی یا جمیع تکالیف را از مردم ساقط کند. (43)
خلاصه بر اسماعیلیان دوره های بسیار گذشته و به فرقه های گوناگونی منقسم شده اند ولی آنچه قدر مشترک در میان همگی فرقه های اسماعیلیه می باشد آن است که در تمام شیعه های اسماعیلی اندیشه باطنیگری وجود دارد. تذکر این نکته نیز لازم است که بسیاری از امور فکری و روحی اسماعیلیان به تصوف سرایت کرده و همان نوع اندیشه ها پایه قطب و ابدال که در تصوف دوره های اخیر شیوع دارد گردیده است و همین مثالها اصل مناسب صوفیه متاخر می باشد. (44)
نخستین کسی که به طریق علمی این پیوند را دریافته ابن خلدون است که می گوید: متصوفه عراق موازنه میان ظاهر و باطن و نیز اعتقاد به قطب (مقامی مشابه امام شیعیان) و ابدال (معادل نقیبان) را از اسماعیلیه اقتباس کردند. (45) می دانیم که یکی از اتهامات حلاج این بوده که داعی قرامطه است و نیز عین القضاة همدانی را که برای اطاعت آن پیر اهمیت ویژه ای قایل بوده به باطنیه و تعلیمیه منسوب داشتند. شاه طاهر انجدانی از ائمه متاخر اسماعیلی با صوفیان مربوط بوده و پس از تجدید طریقه نعمت اللهی در ایران، صوفیه و اسماعیلیه در آمیخته و حسن رابطه به یگانگی رسید. صفی علیشاه با پیشوای اسماعیلیه هند ارتباط داشته، حتی درویشان ذهبی متاخر به اصطلاح «قطب ناطق » و «قطب صامت » بر می خوریم که آشکارا مقتبس از اسماعیلیان است. وجوه مشترک در عقاید و آداب و روشها ومصطلحات دومسلک را بیش از ده مورد احصا کردند. (46)
پی نوشت ها:
1.دکتر کامل حسین محمد، طائفة الاسماعیلیة، ص 1723، طبع قاهره 1959م.
2.پطروشفسکی، اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، ص 297.
3. دکتر مشکور، تاریخ شیعه و... ص 207.
4. برنارد لویس، پیدایش اسماعیلیه، ترجمه آژند، ص 60.
5. همان مدرک.
6. جوینی، علاء الدین عطا ملک، تاریخ جهانگشای، ج 3/152 149، چاپ لیدن به اهتمام محمد قزوینی.
7.
8. به نقل دکتر مشکور، تاریخ شیعه... ص 208.
9. بنا به نقل «برنارد لویس » در مقاله پیدایش اسماعیلیه، ص 62.
10. اصول الاسلامیه، ص 127 126.
11. غایة الموالید. 12. دوساسی،ج 1/85. 13. دوساسی، ج 2/578.
14. اسماعیلیان در تاریخ، مقاله برنارد لویس، پیدایش اسماعیلیه، ص 87.
15. براون، تاریخ ادبی ایران، ج 1/596 - 595 ; اقبال، خاندان نوبختی، ص 250; دکتر کامل حسین، طائفه اسماعیلیان، ص 63.
16. اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، ص 320 319.
17. گلدزیهر، العقیدة والشریعة، ص 216.
18. الشیعة فی التاریخ، ص 62.
19. محمصانی، فلسفة التشریع، ص 57; طائفة الاسماعیلیه، ص 110.
20. آصف نیعی، اسماعیلیان، هند، ص 392 - 391.
21. همان مدرک. 22.همان مدرک، ص 392.
23. همان مدرک،24، اسلام در ایران، ص 320.
25. براون، تاریخ ادبی ایران، ج 2/247.
26. آدم متز، الحضارة الاسلامیة، طبع قاهرة، ص 66.
27. دائرة المعارف اسلام (طبع فرانسه، ماده آغا جان).
28. غالب مصطفی، اعلام الاسماعیلیه، بیروت 1964، ص 53; ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص 105، طبع مصر، 1928،
29.غلام حلیم صاحب دهلوی، تحفة اثنی عشریه، ص 9، چاپ سنگی 1896.
30. مقالات اشعری،، ص 11 10; الفرق بین الفرق، ص 242; طرق الشیعة، نوبختی، ص 38 37، 40، 58، 60و 64.
31. تحفة اثنی عشریة، ص 16.
32. دکتر مشکور، تاریخ شیعة، ص 232.
33. الحور العین، ص 200 199.
34. ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص 112.
35. دائرة المعارف اسلام، ماده دروز، به نقل دکتر مشکور ص 233.
36. بیان الادیان، ص 161; تبصرة العوام، ص 423.
37. ابن حزم، الفصل فی الملل، ج 4/143.
38. تحفه اثنی عشریه، ص 9.
39. نوبختی، فرق الشیعة، ص 61; تلبیس ابلیس، ص 110.
40. نوبختی فرق الشیعة، ص 58; مقالات اشعری، 27; خطط مقریری، ج 4/172.
41. تحفه اثنی عشریه، ص 16.
42. بیان الادیان، ص 166; تبصرة العوام ص 425.
43. تحفه اثنی عشریه، ص 16.
44. همبستگی میان تصوف و تشیع، ص 216، ترجمه مرحوم دکتر شهابی.
45. مقدمه ابن خلدون، ترجم فارسی، ج 2/984.
46. قدس زندگی منصور حلاج، ترجمه فرهادی، ص 71; طرایق الحقایق، ج 3/136.