کیسانیه افسانه یا حقیقت؟!(۳)

کوفیان پس از شهادت امام حسین علیه السلام به خطای فاحش خود پی بردند و از این که از یاری امام علیه السلام دریغ ورزیدند، سخت پشیمان شدند و به این نتیجه رسیدند که آن ننگ و عار را جز با کشتن قاتلان سیدالشهداءعلیه السلام نمی توان شست

پیوند عقیدتی - سیاسی مختار با محمد حنفیه

داستان نامه ها

اشاره

کوفیان پس از شهادت امام حسین علیه السلام به خطای فاحش خود پی بردند و از این که از یاری امام علیه السلام دریغ ورزیدند، سخت پشیمان شدند و به این نتیجه رسیدند که آن ننگ و عار را جز با کشتن قاتلان سیدالشهداءعلیه السلام نمی توان شست.از این رو، توابین شورش علیه نظام اموی را آغاز کردند و کوفه وضع آشفته ای پیدا کرده بود. مختار بن ابی عبیده، در این جریان سیاسی، دستگیر و تا سال شصت و شش در زندان کوفه بود. پس از خروج از زندان، شیعیان نزد او جمع شدند تا زمینه ی قیامی دیگر فراهم شود. بنابر نقل یعقوبی (تاریخ:2/202) مختار با قیامش مردم را به بیعت برای آل رسول علیهم السلام دعوت کرد.

در این میان نامه ها و وجود ارتباطاتی میان محمد حنفیه و مختار نقل شد. با بررسی مجموع آنها، روشن خواهد شد که میان نهضت مختار و امامت محمد حنفیه هیچ ارتباطی وجود نداشت و محمد حنفیه در ادعای امامت و خلافت اعم از طریق نص و یا قهر و غلبه، دورترین و بری ءاترین انسان بوده است.

با بررسی آن سلسله منقولات به دست می آید که مختار هیچ روزی مردم را به امامت محمد فرا نخوانده و همه ی آنچه در این زمینه به او نسبت می دهند، دروغ و جعلی است که دشمنان شیعه به قصد زیر سؤال بردن حقانیت شیعه آنها را ساخته و پخش کرده اند.

رابطه ی عقیدتی - سیاسی مختار بامحمد

درباره ی وجود رابطه ی خاص و پیوند ویژه ی سیاسی، عقیدتی میان محمد حنفیه و مختار بن ابی عبیده سخن زیاد است و از جمله ی شواهد چنان ارتباطی، نامه ی محمد به مالک اشتر است که به آن اشاره خواهد شد.

اما دو نامه ی دیگر که گفته می شود محمد حنفیه آنها را به مختار نوشته و در کتب تاریخ آمده است، چیزی که مشعر به ادعای امارت و خلافت و مهدویت از سوی محمد، باشد و یا این که مختار به امامت او قایل بوده و مردم را به سوی او فرا خواند و یا از جانب پسر حنفیه به امارت و وزارت، منصوب شده و یا از وی انتقام خون امام حسین علیه السلام و دیگر شهیدان کربلا را خواسته باشد به چشم نمی خورد.

در یکی از آن نامه ها که محمد از زندان به مختار نوشته و فرستاده است فقط از عبد الله زبیر که او گروهی از بنی هاشم را مورد ستم قرار داده و زندانیشان کرده بود شکایت شده است و از مختار و یاران او استمداد به عمل آمده است.

محمد حنفیه در آن نامه، خود را با عناوین «مهدی »، «وصی » و یا «امیرمؤمنان » توصیف نکرده و مختار را هم کارگزار، وزیر، نماینده و وکیل خود ندانسته است.

و در نامه ی دوم نیز که در پاسخ نامه ی مختار در خصوص گزارش رخداد «ابن ورس همدانی » نوشته شده، همانند نامه قبل عناوین مهدویت و امامت و وصایت و امارت مؤمنان به چشم نمی خورد بلکه آن نامه خود گواه بر آن است که دعوی مهدویت و امامت، افترای مورخان به اوست و از همان نامه، مستفاد می شود که محمد حنفیه هرگز مردم را به امامت خود فرا نخوانده و چنان داعیه ای نداشته است و به آن قصد با کسی نخواسته است وارد کارزار شود، اگر چنان نیتی می داشت شاید می توانست جماعت کثیری در اطراف خود گرد آورد و یاران فراوانی فراهم سازد لکن او به کلی خود را برکنار نگاه داشته و حتی از مختار هم خواست که از قتل و خونریزی پروا کند.

می ماند نامه ی نخست، که محمد آن را به ابراهیم بن مالک اشتر نوشته و در آن راجع به مختار و یاری او مطالبی آمده است ما چنان نامه ای را به دلایل زیر دروغ و ساختگی می دانیم:

دلیل یکم: راوی این نامه شعبی است و او هرچند که در شمار راویان مورد وثوق شمرده شده است لکن او دشمن مختار بوده و سخن دشمن را در حق رقیب، هرگز نباید شنید.

ابن حجر به نقل از ابن اثیر می نویسد: میانه مختار و شعبی آن چنان تیره بود که حرف یکی درباره ی دیگری نمی تواند مسموع باشد. (1)

دلیل دوم: دو نامه ای که پیش از این اشاره کردیم، مؤید آنند که این نامه ی اخیر جعلی و ساختگی است; زیرا آن نامه ها از عناوین «مهدی، وصی و امیرالمؤمنین » خالی اند و اگر نسبت نامه ی اخیر صحیح باشد در آن دو نامه نیز می بایست، محمد حنفیه خود را وصی، مهدی و امیرمؤمنان می خواند به ویژه که آن دو نامه وقتی نوشته شده که کوفه برای مختار رام گشته و کارگزار محمد (به زعم مدعیان) به آن شهر چیره و غالب شده و او در کوفه پیروان فراوانی پیدا کرده بود.

دلیل سوم: اگر درست باشدکه محمد حنفیه خودرا مهدی می خوانده و مختار را وزیر و نماینده ی خویش قرار داده بوده، حتما چنین چیزی را به صراحت، به جماعتی که نزد او آمده و اجازه ی همکاری با مختار را خواستار شدند، می گفت.

دلیل چهارم: شکی نیست که خود شعبی، سازنده و پردازنده ی نامه مزبور است هرچند که او در این جعل و دروغ پردازی موفق نبوده است. او فکر نکرده است که سه روز، برای آن همه رفت و آمد میان مکه و کوفه، وقت بسیار کمی است و وسایل پستی آن زمان برای این کار، کافی نیست; زیرا چگونه ممکن است در این مدت کوتاه، مختار که در کوفه به سر می برده با محمد حنفیه که در مکه، می زیسته است ارتباط برقرار کند و آنگاه نامه ای را همراه عده ای و از آن جمله شعبی به ابراهیم بن مالک اشتر بفرستد. چنین کاری با ابزار پستی آن زمان که بی شک جز اسب و شتر وسیله ی دیگری در کار نبوده است، ناممکن می نماید.

نتیجه آن که: امتناع بدوی ابراهیم بن مالک، از یاری مختار و سپس اطلاع محمد بن حنفیه از این ماجرا و نگارش نامه به وی و دستور همکاری با مختار، در طی سه روز و با وجود فاصله بیش از یکهزار کیلومتر عادتا ممکن نیست.

دلیل پنجم: آیا شگفت آور نیست که محمد حنفیه، به ابراهیم بن مالک اشتر در ازای نصرت مختار، تمام ولایات بین کوفه و دورترین نقطه شام را ببخشد؟

آیا او در این حاتم بخشی، از معاویه هم پا فراتر نگذارده است؟ که او به عمرو عاص در برابر یاریش در جنگ با علی بن ابی طالب علیه السلام تمام مصر را داد، همان چیزی که همه مسلمانان و از آن جمله محمد حنفیه، از چنان بخشش و دست و دلبازی مطلع بوده و منکر شده و محکومش کردند؟ پس چگونه او خود چنان کاری می کند؟ و آن گونه که در نامه تصریح شده: «لک بذلک... وکل مصر و منبر و ثغر ظهرت علیه فیمابین الکوفة و اقصی بلاد الشام »! آن گونه بذل و بخشش کند؟! (2)

ارتباط به صورت دیدار

میان محمد حنفیه و اصحاب مختار دو ملاقات بیشتر اتفاق نیفتاده است. دیدار نخست هنگامی بوده است که کوفیان نزد محمد آمده و در اطاعت از مختار و در گرفتن انتقام خون امام حسین علیه السلام از او اجازه خواسته اند.

این دیدار علنی بوده و سخن دایر فیمابین، از نظر اعتبار روایی، امری مسلم و ثابت است اما محمد در این دیدار چیزی جز این نگفته است که:«دوست دارم خداوند به وسیله هرکس که باشد از دشمن ما انتقام بگیرد». (3)

پس محمد در این ملاقات، سخنی جز آن نگفته و حتی نام مختار را هم به زبان نیاورده است و اگر چنان که مختار، وکیل و نماینده ی او می بود و محمد او را به کوفه فرستاده بود تا انتقام خون امام حسین و دیگر شهدای کربلا را بگیرد، هرگاه علنی هم ممکن نمی شد، به طور پنهانی چنان امری را مطرح می ساخت.

دیدار دوم محمد با یزید بن شرحبیل بوده که در این ملاقات محمد از مختار گله گزاری کرده که او چگونه شیعه است در حالی که قاتلان امام حسین را در دیوان حکومتی، پست و مقام داده است؟!در این جریان اولا، شیعه بودن مختار زیر سؤال رفته و ثانیا: اگر مختار وزیر، نماینده و امین و مبلغ آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم بوده چطور محمد حنفیه فقط از او گله و شکایت می کند آیا محمد نمی توانسته است او را عزل کند و یا لا اقل به وی اخطار کرده و توبیخش نماید؟!

نکته ی مهم دیگر در پیوند عقیدتی سیاسی مختار و محمد حنفیه آن است که والیان و کارگزاران منصوب از طرف خلفا، حکمشان را عادتا در ملاء عام می خواندند و مردم را در مسجد اعظم شهر گرد آورده و برای خلیفگان بیعت گرفته و یا تجدید بیعت می کردند و آنان در مسایل مهمی چون جنگ و صلح، جز به اذن خلیفه، اقدام نمی کردند علاوه آن که در احکام و فرمان ها به عنوان هایی مانند: «از امیرالمؤمنین به فلان والی » و یا «از فلان والی به امیرالمؤمنین » نوشته می شد در صورتی که مختار در ورود به کوفه و در مدت اقامتش در آن شهر و اعلان جنگ با قاتلان امام حسین علیه السلام هرگز چنان تشریفات را با محمد حنفیه نداشته و اگر به زعم برخی تاریخنگاران، مختار، فرستاده ی محمد بوده لااقل در حضور برخی شیعیان به صراحت سخن می گفت و از مردم برای محمد حنفیه بیعت می گرفت و در گرفتن انتقام خون شهیدان نینوا، خود را نماینده ی محمد معرفی می کرد لکن تاریخ برای مختار چنان خاطره هایی یاد نکرده است و او هرگز محمد را با القاب وصی، مهدی و امثال آن نخوانده است بلکه به گفته ی یعقوبی و دیگران، مختار گفته است: مرا محمد بن علی به سوی شما فرستاده است و هنگامی هم که قصر و دارالاماره ی کوفه را گرفت و اشراف و سرشناسان کوفه در اطراف او گرد آمدند، برای محمد بیعت نگرفت بلکه بیعت گرفتن او به این ترتیب بود که گفت: با من بر کتاب خدا و سنت پیامبر او و مطالبه خون اهل بیت و جهاد با کسانی که حرام را حلال کرده اند... بیعت کنید و یا برای آل رسول بیعت گرفت و معلوم است که محمد حنفیه نزد شیعه از آل رسول و اهل بیت او که در آیه ی تطهیر آمده، نبوده و نیست.

پس در اخذ بیعت به هر شکل که باشد، امامت محمد مطرح نبوده است واگر چنان چیزی حقیقت می داشت و مختار پس از ورود به کوفه آن را نادیده می گرفت محمد او را از حکومت کوفه عزل و به طور کلی از خود طرد می کرد و تاریخ چنان چیزی را یاد نمی کند.

نکته ی دیگر آن که: گرفتن انتقام خون امام حسین علیه السلام به حکم و فرمان محمد حنفیه نبوده است بلکه مختار آن روز که از زندان ابن زیاد رهایی یافت چنان اندیشه ای را در مغز خود می پرورانید هرچند که آن فرصت را پس از هلاکت یزید بن معاویه یافت و در پرتو رواج شعار مطالبه ی خونبهای حسین علیه السلام از سوی شیعه چنان حرکتی را سامان داد.

آخرین نکته در رابطه ی سیاسی، عقیدتی مختار و محمد و این که او به امامت محمد حنفیه قایل نبوده و محمد نیز چنان داعیه ای نداشته این است که مختار پس از قتل عبید الله بن زیاد سر او را به مدینه نزد امام سجاد علی بن الحسین علیمها السلام فرستاد نه محمد حنفیه و اگر امامت محمد مطرح می بود قاعدتا باید نزد او می فرستاد نه امام سجاد.

ماهیت نهضت مختار

درباره ی نهضت و انقلاب مختار هرچه گفته شده و یا گفته شود، حقیقت آن است که آن، همانند نهضت هایی است که بر ضد ظلم، فساد و انحراف، در جهان اسلام پدید آمده اند.

نهضت مختار، نهضتی بوده است مردمی و از سوی مسلمانان مؤمن و متعهد پشتیبانی می شده و آن بر ضد کسانی بوده است که مزه ی ذلت و خواری را به مردم مسلمان چشانده و با دین و عقیده ی آنان بازی کرده و روزی ایشان دزدیده و امن و آسایش از جامعه برده بودند.

نهضت مختار، با انقلاب مردم مدینه به رهبری عبد الله بن حنظله ی غسیل الملائکه بر ضد یزید بن معاویه که حرمت ها درید و حرامها مباح کرد، چندان تفاوت ندارد.

نهضت مختار، از قیام زید بن علی بن حسین علیهم السلام فرزند امام سجاد علیه السلام و از حرکت یحیی بن زید و از شورش های عبد الله بن حسن و برادرش ابراهیم و دیگران، جدا نیست، همان نهضت ها و قیامها و شورش هایی که همگی بر ضد بنی امیه و بنی عباس صورت گرفته است و دانشمندان، زاهدان، محدثان و فقیهان زمان، در آنها شرکت داشته و مؤید بوده اند.

می نویسند: نعمان بن ثابت مشهور به ابی حنیفه (رئیس حنفی ها) در نهضت زید سهم داشت و ابو الفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین، فصلی ویژه برای این بحث گشوده و از اهل علم و ناقلان آثار و فقهایی که در نهضت و قیام زید با او همکاری کرده اند نام برده است.ابو حنیفه، سپاه زید را با سلاح و دیگر مایحتاج، مجهز کرد. (4)

پس نه مختار و نه بسیاری از انقلابیون علوی که بر ضد امویان و یا دیگران قیام کردند، در صدد رسیدن به خلافت و امامت برای خود نبوده اند، بلکه آن را برای صاحب اصلی آن می خواستند و اگر پیروز می شدند آن را به کسی تفویض می کردند که از نظر علم و تقوا و شرف و فضیلت و قدرت و لیاقت، استحقاق احراز آن را داشته است. این مطلب را امام جعفر صادق به روایت امام رضا علیمها السلام چنین فرمود:«رحم الله عمی زیدا انه دعا الی الرضا من آل محمد و لو ظفر لوفی بما دعا الیه...» (5) : خداوند عمویم زید را رحمت کناد او به رضا و خشنودی آل محمد فرا می خواند واگر پیروز می شد به آنچه دعوت می کرد وفا می نمود.

و از یحیی بن زید منقول است که او روزی از پدرش درباره ی امامان پرسید. زید پاسخ داد که آنان دوازده تن هستند. یحیی گفت: پرسیدم شما از آن دوازده تن نیستید؟ او در پاسخ فرمود: نه، من فقط از سادات اهل بیت می باشم. (6)

در جای دیگر نقل شده که گفت: پدرم زید عاقلتر از آن بوده که مردم را به سوی خود دعوت کند و خود را امام مفترض الطاعه بداند. (7)

بدون شک، ملت ها و توده ی مردم و تاریخ صحیح این نهضت ها و انقلابها را ارج می نهند و آن ها با وجود شکست ظاهری شان، از غرور و ستم جباران تا حد زیادی کاستند وچشم مردم را باز کرده تا بدانند که در درون دربارهای شاهان و خلیفگان، چه ظلم و ستم و فساد و تباهی رواج دارد; چنان نهضت ها، از نیات سوء و مقاصد نامیمون و اعمال تخریبی حاکمان ظالم در تضعیف اسلام و مسخ احکام دین، پرده برداشته است. و اگر آن نهضت ها و انقلابها نبود قدر نعمت اسلام و ارزش فضیلت ها معلوم نمی شد و مردم با عدالت و حریت آشنا نمی گشتند و شاید انسان ها در طول عمرشان همواره اسیر آز و طمع والیان می شدند و به عنصری بی اراده و آلتی بی احساس در تامین مطامع هواپرستان و بر آوردن منافع شخصی ایشان تبدیل می شدند.

ما امروز ارزش آن انقلابها و قیام ها را در مبارزه با ظلم و ستم و اجحاف و در کوبیدن دژهای بیداد درمی یابیم و شایسته است که تمثال آن رهبران فداکار و جانباز را که قهرمانان بشریت اند از طلا و نقره بریزیم و در میدان های شهرها نصب کنیم.

و از اول هم انتظار می رفت که نهضت مختار با موج تبلیغات سوء و دروغ و شانتاژ روبه رو شود; زیرا مختار همزمان در دو جبهه ی اموی و زبیری درگیر شده بود و آن دو اگر چه با هم اختلاف داشتند و هرکدام داعیه ی حکومت و خلافت در سر می پروراندند لکن در یک مسئله اشتراک داشتند و در یک نقطه به هم می رسیده بودند و آن ناکام ساختن قیام مختار و پایان دادن به حرکت او که به قصد دعوت به آل بیت، راه افتاده بود.

مگر نه آن است که پسر زبیر پس از قتل عثمان در بصره با امام علی به نیت پس زدن حکومت علوی، جنگید و امویان نیز با همان هدف شوم و جلوگیری از اقتدار امام علی علیه السلام جنگ صفین را آفریدند و در کربلا نیز، جنگی نابرابر بر آل بیت، تحمیل شد.

پس امویان و زبیریان در این نقطه نظر متفق بودند که اگر خلافت و امامت در آل علی استقرار یابد دیگر از دست ایشان بیرون نخواهد شد و یا می پنداشتند که نبوت و امامت هر دو در یک خانواده نباید جمع شود!

و سوگمندانه، هر دو جبهه هم نیرومند بودند. امویان بر بیشتر بلاد اسلامی جز نجد و حجاز و عراق تسلط داشتند و زبیریان بر نجد و حجاز و عراق غلبه یافته بودند تا این که مختار به حاکمیت زبیریان در کوفه و بخشی از شمال عراق، پایان داد و کارگزاران ابن زبیر را از آن نواحی بیرون راند.

هر دو فریق متوجه مختار شدند و خواستند او را از میان بردارند و نهضت او را بدنام کنند و اتحاد شیعه را که در اطراف او گرد آمده بودند برهم زنند و این دو جریان سیاسی با هم بر ضد مختار و قیام او سم پاشی و تبلیغ سوء و پخش دروغ، را شروع کردند و تبلیغات در آن روزگار و در همیشه ی زمانها، سلاحی برنده و ابزاری کاری است که دشمن به کار می گیرد به خصوص اگر رنگ دینی به خود بگیرد و در آن، حفظ اسلام و آرمان های مقدس مطرح باشد.

امویان و زبیریان در تامین هدفشان، از تحریف دین و جعل حدیث از زبان صحابه ی صالح باکی نداشتند و قصدشان آن بود که به مرامشان برسند و لذا راستی که با عقل مردم بازی می کردند و با پخش مطالب دروغ و تبلیغات سوء و با جوسازی و شانتاژ در دل مردم ساده لوح و بی اطلاع نفوذ کردند و آنان را با خود همراه نمودند.

اما مختار که شیعه بود به طریقه ی ماکیاولی توسل نمی جست و همانند امویان و زبیریان برای رسیدن به سلطه، هر وسیله را توجیه شده نمی دانست.

رفتار خشونت بار مختار هرچند هم که تند و تیز بود آن گونه که مورخان آورده اند آن خشونت و تندی جز بر قاتلان امام حسین علیه السلام متوجه نشده بود اما در مورد دیگران، همواره روش مسالمت و نرمش پیش می گرفت چنان که پس از گرفتن دارالاماره و راندن والی ابن زبیر از آن، پرچم امان، برافراشت و مقصران و همراهان و هواداران پسر زبیر را که در قصر محاصره شده بودند بخشید و به عبد الله مطیع والی زبیری، کمک مالی کرد که از کوفه بیرون رود و هم چنین کلیه کسانی را که همراه شبث بن ربعی با او جنگیده بودند بخشید و عفوشان کرد بر خلاف مصعب بن زبیر; زیرا او پس از تصرف قصر و دارالاماره ی کوفه، ابتدا به افراد داخل قصر امان داد ولی پس از تسلیم شدن آنان، هفت هزار تن از ایشان را در یک روز به قتل رسانید.

ابن اثیر می نویسد: عبد الله عمر با مصعب بن زبیر ملاقات داشت، پرسید: تو در یک روز هفت هزار تن مسلمان را که به یک قبله نماز می گزاردند کشتی؟ مصعب گفت: آری، آنان کافر و فاجر بودند. عبدالله گفت: به خدا سوگند! اگر از میراث پدرت به آن تعداد، گوسفند می کشتی اسراف کرده بودی تا چه رسد که تو انسان های مسلمان کشتی.

آتش کین مصعب با کشتن مردان، خاموش نمی شد تا دست به خون زنان بی گناه نیز آلوده ساخت. او دو همسر مختار را که یکی دختر سمرة بن جندب و دیگری دختر نعمان بن بشیر انصاری بود، احضار کرد، به دختر سمره گفت: نظر تو درباره ی مختار چیست؟ گفت هرچه امیر گوید: مصعب او را آزاد کرد. و اما دختر نعمان در پاسخ مصعب با رشادت تمام گفت: خداوند، مختار را رحمت کند او مردی صالح و خوب بود. مصعب او را زندانی کرد و به برادرش عبد الله نوشت که زن مختار می پندارد که او پیامبر بوده است وپسر زبیر دستور قتل او را صادر کرد و او را شبانه میانه ی کوفه و حیره کشتند.

شاعران، این جنایت هولناک را در آثار منظوم خود به ثبت رساندند از جمله ابن ربیعه ی مخزومی بدین مضمون سرود:

از عجایت روزگار به نظر من، قتل آن بانوی آزاده است که بدون جرمی کشته شد. خداوند به او پاداش خیر دهاد. در اسلام، جنگ و قتال بر ما مردان واجب شده است، بانوان پرده نشین چرا باید کشته شوند؟

کتب القتل والقتال علینا

وعلی المحصنات جر الذیول

عبد الرحمان بن حسان بن ثابت نیز در همین زمینه قصیده ای بلند ساخته است که خلاصه اش چنین است:

سواره ای، خبری شگفت، آورد: قتل دختر نعمان، آن بانوی متدین و دارای اصالت حسب و نسب و آن زن پاکدامن و پاکیزه خوی و از نسل بزرگواران و برگزیدگان راه خیر و حق.

او خبر آورد که ملحدان در قتل او هم رای شدند و چه کار زشتی کردند. زندگی بر آل زبیر گوارا و خوش مباد و خداوند بر اندام و جانشان لباس خوف و ذلت، بپوشاند; چنان پنداشتندکه با قتل آن زن، کشور عرب را گشودند! آیا شگفت آور نیست که آنان چنان زن پاکدامن، مؤدب و مؤمن و به دور از ناستودنی ها را کشتند؟! (8)

هدف مختار

هدف مختار از اول معلوم بود، نهضت او بر دوش باقیمانده ی توابین نیکوکار بود که همگی به داشتن تقوا و ولای علی بن ابی طالب، شناخته شده بودند و آنان در نخستین برخوردشان با سپاه اموی، مکنون دل را ابراز کردند.

البته قیام مختار با خروج مروان، عبد الله زبیر و نجده ی خارجی در هدف داشتن خلافت یکی بود با این فرق که مختار و توابین آن را برای آل بیت می خواستند اما آن دیگران، برای خود. اگر آن حرکت ها، ظالمانه و به ناحق بوده رهبران و پیشوایان، ظالمتر و ستمگرتر بودند و اگر چنان حرکت هایی عادلانه و پسندیده بوده تاریخ چرا فقط کار مختار را زیر سؤال برده و نهضت او را با کفر و فسق توصیف کرده است؟!

راویان فاسد و نابکار و دنیاپرست دروغها را از یکدیگر شنیدند و با این که می دانستند آنها دروغ و بی اساس است در کتابهایشان آوردند آنان در برابر تاریخ و نسل ها، مسئولند و باید پاسخگوی آن همه تناقض و حق پوشی باشند؟

بدون تردید، آن همه ایراد طعن و تهمت بر مختار و سکوت از عملکردهای زشت پسر مروان و پسر زبیر و نجده ی خارجی و هم چنین نادیده گرفتن آن همه جنایت عبد الله زبیر در کشتار مردم مکه که خداوند آنجا را حرم امن قرار داده و ترک صلوات بر محمدصلی الله علیه و آله و سلم در نمازها و در خطبه های جمعه و ناسزاگویی او نسبت به علی علیه السلام در ملاء عام و دیگر کارهای قبیح او و همپالگی هایش; تاریخنگاران را در مقابل نسل های بعد، متهم می سازد نسل آگاه امروز چنان نیست که هرچه را در کتب دید، بی تحقیق بپذیرد و صدق و کذب آنها را مشخص نکند و حقایق و اوهام را از هم جدا نسازد؟

حقیقت آن است که کیسانیه، در تاریخنگاری درباری، زاده شده است و آن، همانند یک مذهب از مذاهب شیعی تلقی گردیده است و به مختار آن همه نسبت و تهمت ناروا زده شده ولی فاسقان و فاجران، تبرئه شده اند.

اگر مورخان صدر اسلام و قرون گذشته هرچه خواستند در کتابهایشان آوردند و دیگران اعم از شیعه و سنی بدون تمحیص و تحقیق نقل کردند، چنان نیست که همه ی آنها حقایق تاریخی و وقایع جدی بوده باشد و حتی حدیث هایی که بر ضد مختار از قول اسما دختر ابی بکر نقل کرده اند وجز از او روایت نشده است خود مبین وضع آشفته حدیث ها درباره ی مختار است.

در این جا به نظر دو تن از خاورشناسان محقق اشاره می کنیم که نظری صائب و حق ابراز کرده اند هرچند که خود آنان نیز در مواردی بر آشفتگی ها افزوده اند.

ولهازن در کتاب «شیعه و خوارج » می نویسد: هنگامی که مختار شکست خورد و دنیا به او پشت کرد راویان اخبار پس از قتل وی، با تیرهای خود او را هدف گرفتند. نخست او را فقط نکوهش کردند بی آن که تصویری زشت از او نشان بدهند لکن در زمان های بعد بر اساس حقد و کین، نسبت هایی به او دادند و دروغهایی بر او بستند که بدان وسیله چهره ی او را در انظار ملکوک و سمعه ی او را زشت کردند.

و اهوانی در کتاب «در عالم فلسفه » می نویسد: بیشتر آنچه که به مختار نسبت داده شده جعلی و دروغ است و به قصد زشت جلوه دادن چهره ی او، ساخته و پرداخته شده است.

ادامه دارد

پی نوشت ها:

1. الاصابة فی معرفة الصحابة: 3/591.

2. ر.ک: الکامل فی التاریخ:4/216 و بعد.

3. همان، ص 214 و نظیر آن،ر.ک: تاریخ یعقوبی:2/258، دار صادر بیروت.

4. ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 105، چاپ 1380بیروت.

5.عیون اخبار الرضا، محمد بن علی صدوق:1/253 248، سال 1377 قم، و ر.ک: محسن امین، اعیان الشیعة:3/412 و 7/107، دار التعارف، بیروت; حسین کریمان، سیره و قیام زید بن علی، صص 50 ز ثو35; ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ترجمه جواد فاضل به نام فرزندان ابو طالب:1/228229 سال 1339، علی اکبر علمی، تهران.

6. ر.ک: اعیان الشیعة:7/113. 7. سیره و قیام زید بن علی، ص 50; اعیان الشیعة:7/113.

8. الکامل:4/276.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان