پیش درآمد
انقلاب مشروطیت از مقاطع بسیار حساس و تاثیرگذار در تحولات سیاسی - اجتماعی ایران به حساب می آید، به گونه ای که بسیاری از نزاع ها و چالش ها و واکنش های میان نیروهای مذهبی و غیرمذهبی ایران در حقیقت از آن زمان آغاز گردیده اند; از جمله، برای نخستین بار تعامل بین جریان روحانیت و جریان روشن فکری در مشروطه آغاز گردید . در ابتدای نهضت، به ظاهر بین دو جریان مذکور همگرایی صورت گرفت، ولی به تدریج، به جدایی و سرانجام به مقابله کشیده شد . در این میان، شیوه برخورد روحانیت در برابر منورالفکران از مسائل قابل تامل می باشد . از این رو، در این مقال کوتاه سعی شده است تا استراتژی روحانیت در برابر پدیده انحراف در مشروطه مورد بررسی قرار گیرد اما پیش از پرداختن به این مسئله و شیوه برخورد روحانیت و عالمان دینی با پدیده انحراف در انقلاب مشروطه، تذکر چند نکته ضروری می نماید:
نخست آنکه مقصود از «روحانیت » و «علمای دینی » در این مبحث، همه علمای و روحانیان عصر مشروطه نیست; زیرا بررسی و تحقیق در مورد واکنش همه علما و رهبران دینی آن عصر در حد گنجایش یک مقاله کوتاه نیست، بلکه مقصود رهبران یا علمایی است که در جنبش مشروطه حضور و تاثیر چشمگیرتر و پردامنه تری داشته اند . از این رو، در این بخش واکنش نهاد روحانیت در آیینه رفتار شخصیت هایی همچون آخوند خراسانی، شیخ فضل الله نوری، ملا عبدالله مازندرانی و سید عبدالله بهبهانی - رضوان الله تعالی علیهم اجمعین - بررسی می گردد; گرچه بزرگانی همچون آقانجفی اصفهانی، سید لاری و ملا قربانعلی زنجانی - قدس الله اسراهم - در هدایت فکری و عملی نهضت در اصفهان و لارستان و شیراز و زنجان سهم وافری داشته اند، ولی چون دامنه و عمق تاثیر آنان در روند کل نهضت کمتر از عالمان نجف و یا تهران بوده، از آن ها صرف نظر شده است . علاوه بر این از مرحوم سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی چندان سخن به میان نیامده; چرا که نقش آنان در مقابل جریان استحاله نهضت قابل توجه نبوده است . اهمیت این دو رهبر مشهور و معروف مشروطه بیشتر به خاطر بسیج نیروها علیه استبداد در آغاز نهضت تا روز پیروزی بوده است، نه در مواجهه با عناصر غربزده و دین ستیز .
دوم آنکه در آستانه انقلاب مشروطه روحانیت شیعه با چند واقعیت اجتماعی، که به صورت همزمان ظهور یافته بودند، مواجه گردید که به برخی از آن ها اشاره می شود:
1 . استبداد قاجار فشار فراوانی بر مردم اعمال می کرد و ظلم و ستم خوانین و حکام محلی مردم را به تنگ آورده بود، به گونه ای که طاقت جامعه از کف رفت و آمادگی یک انقلاب و انفجار اجتماعی علیه ظلم و استبداد فراهم آمده بود .
2 . وضع اقتصادی مردم به وخامت گرایید و فقر و تنگ دستی و اختلاف طبقاتی و بی عدالتی زمینه ساز یک واکنش تند اجتماعی و دگرگونی اوضاع گردید .
3 . جریان روشن فکری از سالیان پیش از انقلاب مشروطه با شعارهای «مساوات » و «آزادی » و «پیشرفت و ترقی » و با هدف پنهان حاکمیت بخشیدن به لیبرال - دموکراسی غرب، در توده فرهنگی کشور، نفوذ و طبل اصلاحات را به صدا درآورده بود .
4 . مذهب تشیع، که پیش از انقلاب مشروطه، یعنی از عصر حضور امامان شیعه در ایران رواج یافته بود، در معرض خطر جدی قرار گرفت .
در چنین شرایطی، اگر روحانیت و عالمان دینی با یک موضع گیری حساب شده مردم را از چنگ ظلم و ستم استبداد نمی رهانیدند و به فریاد عدالت خواهی آنان پاسخ مثبت نمی دادند، زمینه تبلیغات و بهره برداری منورالفکران علیه دین و رهبران دینی فراهم می آمد و فکر ناکارآمدی مذهب و روحانیت برای اداره زندگی دنیوی، که شعار افرادی همچون آخوندزاده و طالب اف بود، در جامعه نهادینه می شد .
از دیگر سو در چنین شرایطی اگر روحانیت بدون در نظر گرفتن شرایط زمان و عواقب موضع گیری هایش وارد عرصه سیاست می شد، بی درنگ با شکست مواجه می گردید . از این رو، در ابتدای نهضت، که هنوز منورالفکران و عناصر دین ستیز قدرت و نفوذی در جامعه نداشتند و در ارکان انقلاب لانه نکرده بودند . رهبران دینی به طور یکپارچه برای مهار نیروی استبداد و نجات مسلمانان از ظلم و ستم دستگاه خودکامه قاجار وارد میدان مبارزه شدند و مردم را علیه استبداد بسیج کردند و حتی پس از پیروزی نهضت، در مجلس اول حضور فعال داشتند، به گونه ای که سر اسرینگ رایس در گزارش خود به سر ادوارد گری می نویسد: «مجتهدین بزرگ همیشه در جلسات حاضر هستند; با اینکه جزو نمایندگان نمی باشند، اما نقش فعالی بر عهده داشته و در سمت مقابل نمایندگان می نشینند .» (1)
ولی پس از گسترش نفوذ منورالفکران در ارکان انقلاب و رشد روند استحاله نهضت، رهبران دینی مواضع متفاوتی در برابر موج اصلاحات غیردینی اتخاذ کردند که در یک نگاه کلی می توان موضع گیری های مزبور را در قالب دو شیوه برخورد با موج غربی کردن نهضت عدالتخانه بیان نمود:
شیوه نخست شیوه مخالفت صریح و مبارزه رودررو بود که سرانجام، به نفی کامل مشروطه غربی انجامید . این شیوه توسط شیخ شهید فضل الله نوری و یاران مذهبی اش در تهران اتخاذ شد و ضربه سختی به مشروطه خواهان غربگرا وارد آورد، گرچه شیخ به شهادت رسید و یارانش نتوانستند افسار قدرت را به دست بگیرند و مشروطه خواهان غربگرا از مصدر قدرت کنار بزنند، ولی با افشاگری ها و مقابله رودرروی خویش، ماهیت آنان را فاش کردند، به گونه ای که پس از اعدام شیخ، بسیاری از مردم مسلمان فهمیدند بانیان آزادی غربی خود افرادی مستبد و دین ستیز و مرزنشناس و همگام با استعمار می باشند . البته این شیوه برخورد در موقعیتی که هنوز ماهیت منورالفکران دین ستیز هویدا نشده بود، یک پیامد منفی داشت و آن اینکه برخی از نیروهای مردمی به دلیل عدم اطلاع از نیات شوم آزادی خواهان دین ستیز، بین رفتار شیخ شهید و خاندان قاجار یک همخوانی و تشابه تصور می نمودند و روحانیت را به همدستی با استبداد متهم می کردند .
از این رو، برخی از عالمان دینی شیوه دیگری اتخاذ کردند که کارکرد خاص شیوه اول را نداشت; یعنی نتوانست در مدتی کوتاه، ضربه کارایی بر روند استحاله وارد سازد، ولی مانع نومیدی و انحراف بخشی از نیروهای مردمی کم اطلاع گردید و مشروطه غربی را در دراز مدت به چالش کشانید . شیوه مزبور در حقیقت شیوه همکاری و مصادره تدریجی بود که سرانجام، به تبیین مرزهای مشروطه مطلوب و مرحوم آخوند خراسانی انجامید . آن ها به دلیل حضور در سطح مرجعیت شیعه، سیطره فکری و شخصیتی و نفوذ اجتماعی بالایی داشتند، به طوری که نفوذ و رشد فعالیت های منورالفکران در ایران نمی توانست کارکرد و نفوذ کلام آن ها را زایل کند . از این رو، آن ها از آغاز تا دوران اوج قدرت مشروطه طلبان سکولار، همچنان در میان طیف مذهبی و توده مسلمان نفوذ داشتند و به سبب همین نفوذ، پس از اعلام شیخ شهید و وخامت اوضاع در مجلس دوم، مرحوم آخوند و برخی از فقهای نجف عزم حرکت به ایران و اصلاح وضع مشروطه را کردند که در میان راه، مرحوم آخوند به طرز مشکوکی رحلت نمود .
این گروه از علما سعی می کردند با تایید اساس مشروطیت و نفی آموزه های الحادی بانیان مشروطه غربی، مؤلفه های اساسی نهضت عدالتخانه را به نفع خود مصادره کرده، آن ها را از نیل به اهداف شومشان باز دارند . علاوه بر این، مرز میان عدالت و آزادی و مساوات اسلامی و غربی هویدا گردد و مشروطه چیان دین ستیز از چشم ملت مسلمان و توده مذهبی افتادند .
اکنون با توجه به این توضیح اجمالی، ابعاد هر یک از دو شیوه مزبور با تفصیل بیشتری بیان می گردد .
1 . برخورد صریح و مخالفت رو در رو
اگر بخواهیم ریشه های این برخورد را مورد بررسی قرار دهیم، باید به مبانی فکری و عملکرد شیخ شهید فضل الله نوری، بانی و رهبر این شیوه برخورد مراجعه کنیم . ایشان در ابتدای نهضت، با تاسیس عدالتخانه و محدود ساختن خودکامگی رژیم قاجار موافقت نمود و حتی همراه مهاجران به قم مهاجرت کرد . پس از پیروزی نهضت نیز بر مجلس و عملکرد آن نظارت داشت، ولی از همان آغاز، حتی پیش از شروع انقلاب، حساسیت خاصی نسبت به شعارها و اهداف انقلاب از خود بروز می داد . وی با استفاده از واژه هایی مانند «مشروطه » و «آزادی » مخالفت می کرد و دوستان و همکسوتان خود را از به کارگیری این واژه ها به عنوان یک هدف و آرمان برحذر می داشت; چنان که یک بار به ناظم الاسلام، که در روزنامه خود سخن از «مشروطه » و «جمهوری » به میان می آورد، فرمود: «مشروطه و جمهوری را در روزنامه اسم بردن و منشا فساد شدن مشروع نیست .» (2)
ایشان معتقد بود: استفاده از واژه های دو پهلو مسیر نفوذ فرهنگ غرب را بر مسلمانان هموار می کند و منشا فساد و لامذهبی خواهد شد و سرانجامی جز رسوایی نیروهای مذهبی ندارد . از این رو، در مهاجرت کبرا در مجلس علما سخت از استعمال واژه «مشروطه » و «آزادی » به عنوان آرمان نهضت خودداری کرد و فرمود: «سخنی نگویید و حرکتی نفرمایید که رخنه در دین اسلام وارد آید . آن وقت اجانب بر ما سخریه خواهند نمود ... اگر از من می شنوید، لفظ آزادی را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد .» (3)
اما در عین حال، تا زمانی که مشروطه خواهان به طور علنی به جنگ با برخی از آموزه های دینی برنخاستند، شیخ شهید به مخالفت با مشروطه نپرداخت، حتی در اوایل نهضت، شخصا در مجلس حاضر می شد . (4) ولی وقتی بوی انحراف و مبارزه با احکام اسلام را از مصوبات مجلس و قانون اساسی استشمام کرد، بی درنگ موضع گیری شدید خود را آغاز کرد .
محیط مافی در مورد موضع گیری شیخ در قبال قانون اساسی، هنگامی که پیش نویس آن برای امضا به محضر شیخ ارائه گردید، می نویسد: «ایشان از امضا تبرا کردند، جواب دادند: من بایستی روزی چند در این قوانین غور و دقت کنم . پس از آن اگر از وظیفه شرعی من خارج نباشد، مضایقه از امضا ندارم، والا بدون تامل امضا نخواهم کرد .» (5)
آن گاه پس از مطالعه و دقت، به این نتیجه رسید که قانون مذکور در قریب به بیست مورد مخالف حکم صریح اسلام است و هیچ محمل صحتی ندارد . (6)
از این پس، مخالفت صریح شیخ با مشروطه خواهی غربگرا آغاز شد و با ابزارهای گوناگونی همچون تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام و چاپ روزنامه و انتشار اعلامیه و رساله، به مخالفت با آن ها برخاست . البته ناگفته نماند مخالفت صریح شیخ شهید با مشروطیت پس از نومیدی ایشان از اصلاح وضع موجود و تندروی و حمله های سخت عناصر سکولار به حریم دین و احکام اسلامی آغاز گردید، و گرنه شیخ پیش از این تاریخ، با مشروطه خواهان سر ستیز نداشت و همین امر شاهد گویایی است که حمله های شیخ به مشروطه غربی باز می گشت، نه به تشکیل عدالتخانه و محدود کردن قدرت پادشاه خودکامه قاجار .
شیخ شهید در رساله تحریم مشروطه، که اثری عمیق و عالمانه در میان رسائل مشروطیت به شمار می آید، انقلاب مشروطیت را نه تنها یک انقلاب ناموفق و خنثا، بلکه فتنه ای بزرگ از فتنه های آخرالزمان قلمداد کرده است که ملت را از چاله استبداد قاجار برکشیده، (7) به چاه لامذهبی و بی هویتی می افکند . او مشروطه را فتنه ای می خواند که بانیان آن ادیان ساخته شده بشری و مادیگرایان می باشند . بدین روی، به صراحت مشروطه را تحریم نمود .
طبق آنچه شیخ شهید در رساله تحریم مشروطه، ذکر نموده بعضی از دلایل ایشان برای تحریم مشروطیت را می توان امور ذیل دانست .
1 . مساوات و برابری، که از اصول موضوعه به شمار می آید، یعنی اصلی که می گوید: افراد مملکت متساوی الحقوق هستند [اصل هشتم قانون اساسی]، با تفاوت هایی که در اسلام میان احکام زن و مرد، بالغ و غیر بالغ، پدر و پسر، برادر و خواهر، کافر و مسلمان، ذمی و غیر ذمی، مرتد و غیر مرتد قرار داده شده، کاملا متضاد است . (8)
2 . [طبق اصل هجدهم متمم قانون اساسی] آزادی بیان و قلم تنها در مورد کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین، مقید گردیده، و حال آنکه افترا بستن به دیگران، تهمت به مسلمان، اذیت و دشنام دادن و اهانت و تحقیر و تهدید نیز مسلما از مرزهای محرم و قلمروهای ممنوعه ای است که قلم ها نباید بدان مرزها تجاوز کنند . (9)
3 . تعیین مجازات مالی در مورد تخلفات مطبوعاتی با شریعت اسلام سازگار نیست; چرا که در شرع، درباره ارتکاب منهیات مجازات مالی نداریم . (10) [البته این ایراد شیخ شهید مربوط به زمانی است که افراد بدون اذن فقه چنین مجازات هایی را جعل نمایند ].
شیخ نوری پس از مشاهده تلاش مشروطه گران غربی برای تصویب و اجرای قوانین مبتنی بر عقل خود بنیاد و منقطع از شریعت، اساسا حق قانون گذاری مجلس را امری خلاف شریعت شمرده و دو اشکال ذیل را مطرح نمود:
4 . یکی از دو ایراد شیخ به اصل دوازدهم متمم قانون اساسی باز می گشت . طبق فقره مذکور، «حکم و اجرای هیچ مجازاتی نمی شود، مگر به موجب قانون .» شیخ در نقد این اصل می فرماید: «این حکم مخالف مذهب جعفری علیه السلام است که در زمان غیبت امام علیه السلام مرجع در حوادث فقهای شیعه هستند و مجاری امور به ید ایشان است و بعد از تحقیق موازین، احقاق حقوق و اجرای حدود می نمایند و ابدا منوط به تصویب احدی نخواهد بود .» (11)
5 . دیگر آن که تشکیل قوه مقننه نیز نوعی بدعت به شمار می آید . از منظر شیخ، اگر قوه مقننه بخواهد قوانین جدیدی در هت برقراری نظم و حرکت جامعه در عرض قوانین اسلام جعل نماید، این امر به معنای نقصان احکام اسلام برای اداره زندگی بشر است، و حال آنکه احکام اسلام کامل است و اگر بخواهد احکام موضوعات جدید و مسائل مستحدثه را معین کند و در حقیقت در طول احکام اسلام به قانون گذاری بپردازد، باید گفت: این امر تنها شان نواب امام علیه السلام است که توانایی استنباط از کتاب و سنت را دارند، نه کسانی که از بضاعت لازم برای تطبیق اصول احکام اسلام بر فروع آن عاجزند . (12)
آن گاه آن شهید بزرگوار با تکیه بر دلایل مزبور، حرمت مشروطیت را چنین اعلام می فرماید: «شبهه و ریبی نماند که قانون مشروطه با دین اسلام حضرت خیرالانام - علیه آلاف التحیة و السلام - منافی است و ممکن نیست که مملکت اسلامی در تحت قانون مشروطگی بیاید، مگر به رفع ید از اسلام . پس اگر کسی از مسلمین سعی در این باب نماید که با مسلمانان مشروطه شویم، این سعی و اقدام در اضمحلال دین است و چنین آدمی مرتد است و احکام اربعه مرتد بر او جاری است، هر که باشد، از عارف یا عامی از اولی الشوکة یا ضعیف .» (13)
اما آنچه بیش از دلایل مزبور، شیخ فضل الله نوری را به جهاد و مبارزه تا پای جان با مشروطه چیان غربزده و عناصر تندرو مجلس واداشت، این بود که ایشان به این نتیجه رسید: شعارهایی همچون «عدالت » و «آزادی » و «مساوات » و اساسا طرح مسئله مشروطه توطئه ای برای دین زدایی از عرصه سیاسی - اجتماعی ایران است . یکی از عوامل مؤثر در مشکوک شدن ایشان نسبت به مشروطه، ورود چهره های بدنام و منحرف در جریان دفاع از نهضت مشروطه و دیگری به کارگیری شعارهای لغزنده و موهوم بود .
شیخ در این مورد می فرماید: «وقتی که شروع به اجرای این مقصد شد، دیدم دسته ای از مردم که همه وقت مرمی [متهم] به برخی از انحراف بودند، وارد بر کار شدند، کم کم کلمات موهمه از ایشان شنیده شد .» (14)
از دیگر مواردی که موجب مخالفت شیخ شهید نسبت به مشروطه گردید، مخالفت علنی برخی از مشروطه خواهان با احکام اسلام بود . برای نمونه، ایشان به کشتن یک مرد مسلمان به جرم قتل یک زردشتی اشاره می فرماید و معتقد است: این عمل نشانگر آن است که اصل مساوات و برابری حقوق شهروندی، که جزو اصلی تعالیم مشروطه بوده، در حقیقت در پی یکسان سازی حقوق مسلمان و غیرمسلمان می باشد، و گرنه هرگز طبق تعالیم اسلام، نفس مسلمان با زردشتی همسان نیست . از این رو، اگر مسلمانی یک کافر را بکشد، نباید به قتل برسد . (15)
شیخ می فرمود: «مگر نمی دانی که لازمه مساوات در حقوق از جمله آن است که فرق ضاله و مضله و طایفه امامیه نهج واحد محترم باشند ... پس اگر مقصود، اجرای قانون الهی بود، مساوات بین کفار و مسلمین نمی طلبیدند ... اگر این جماعت مقصود جز اجرای قانون الهی نداشتند، چرا قانون مجازاتشان تمام برخلاف قانون الهی بود؟» (16)
چنان که گذشت، حمایت افراد ناباب از مشروطیت از اموری بود که شیخ شهید را به ماهیت پوشالی مشروطیت رهنمون ساخت . از این رو، می فرمود:
«اگر این اساس به جهت تقویت اسلام بود، چرا تمام اشخاص لاابالی در دین و فرق ضاله، از بهائی و ازلی و کلیه اشخاص فاسدالعقیده و دنیاخواهان و جاهل یهودی و نصارا و مجوسی و بت پرست های هند و تمام ممالک کفر و کلیه فرق عالم، مگرخواص از مؤمنین، طالب قوت آن بودند و تقویت آن می نمودند . (17)
« - آخر مقبول کدام احمق است که کفر حامی اسلام شود و ملکم نصاری (18) حامی اسلام باشد .
- ای عزیز، اگر مقصود حفظ شرع بود نمی گفتند که مشروطه محبوب ماست، نخواهیم راضی شد که کلمه مشروعه نزد او نوشته شود .
- اگر بنای آن بر حفظ دولت اسلام بود، چرا یک عضو از روس پول می گرفت و دیگر از انگلیس؟» (19)
آیا عاقلی هست که نداند و نفهمد که این اساس را به اندک زمانی به جایی خواهند رساند که به سبب قوانین آن اسمی و رسمی از اسلام باقی نماند؟ (20)
شیخ شهید معتقد بود: مفاسد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پدید آمده پس از تشکیل مجلس، اولا و بالذات مربوط به هدف قرار گرفتن «مشروطیت » به عنوان آرمان نهضت می باشد . از این رو، راه چاره را نفی اساس مشروطیت دید و از به کارگیری این عنوان به عنوان یک واژه خطرناک نهی می فرمود . در رساله تذکرة الغافل، پس از برشمردن مفاسد اجتماعی پدید آمده بعد از مشروطه می نویسد: «معلوم همه شد که این مفاسد یا از مقتضیات مجلس بوده و یا از لوازم وجودش . لذا، می گفتند: منع آن ها مخالف با عنوان مشروطیت است .» (21)
شاید برخی گمان کنند که شیخ شهید نوری و اطرافیانش موضع تندی در مقابل مشروطه اتخاذ کردند و به جای بحث و برخورد منطقی، مشروطه خواهان را به کفر و الحاد متهم نمودند، ولی حقیقت آن است که در دو رساله نسبتا مبسوط باقی مانده از شیخ شهید، حجم زیادی از مطالب مربوط به افشاگری و تحلیل ماهیت نهضت مشروطه و بیان نشانه های انحراف در آن می باشد; یعنی تکفیر و تفسیق های آن مرحوم همواره همراه با دلایل فراوان و شواهد متعدد بوده است . به گونه ای که در میان علمای تهران، احدی به اندازه شیخ شهید در مورد ماهیت مشروطه غربی و ترفندها و اهداف بانیان آن نوشته ندارد .
شیخ در بیانات خود، سعی می کرد برای توده مسلمانان این حقیقت را فاش کند که مشروطیت غربی در پس آن است که حاکمیت الهی را محو نموده، عقل خود بنیاد و به تعبیر بهتر، انسان ناقص العقل را به جای خدا بنشاند; می فرمود: «برادر عزیزم، [بدان] که حقیقت مشروطه عبارت از آن است که منتخبین از بلدان به انتخاب خود رعایا در مرکز مملکت جمع شوند و این ها هیئت مقننه مملکت باشند و نظر به مقتضیات عصر بکنند و قانونی مستقلا مطابق با اکثر آراء بنویسند، موافق مقتضی عصر، به عقول ناقصه خودشان بدون ملاحظه موافقت و مخالفت آن با شرع اطهر، بلکه هرچه به نظر اکثر آن ها نیکو و مستحسن آمد، او را قانون مملکتی قرار بدهند .» (22)
این جملات کاملا نشان می دهند که شیخ شهید با اصل قانون گذاری و مجلس مخالفت نداشته، بلکه با قانون گذاری بی مبالات به موافقت یا مخالفت با شریعت سرستیز داشته است .
مخالفت شیخ با آزادی و مساوات نیز دقیقا از همین منظر قابل تفسیر می باشد; یعنی آن شهید بزرگوار با «آزادی » به معنای رهایی از عبودیت خداوند و «برابری » به معنای تساوی حقوق همه اقشار جامعه، اعم از زن و مرد و کافر و مسلمان و بالغ و نابالغ، مخالف بوده است .
شیخ شهید برای مردم مسلمانی که به عشق رهایی از استبداد و برپایی عدالت اجتماعی حول محور احکام دین و با نظارت عالمان دینی به عرصه مبارزه آمده بودند، علنا توطئه های پشت پرده مشروطه گران سکولار را فاش کرد; می فرمود: «اگر در اساسیه، محض تدلیس از باب لابدی نوشتند، باید موادش مطابق شرع باشد، ولی باز در همان نوشتند که تمام مواد قانونیه قابل تغییر است و از جمله مواد، ماده موافق شرع بودن اوست .» (23)
شهید نوری برای فروپاشی ابهت و نفوذ کلام مجلس شورای ملی که مشروطه گران سکولار به شدت در پی قداست بخشیدن به آن بودند، اساسا مشروعیت و اعتبار وکالت نمایندگان مجلس برای قانون گذاری در امور عامه را زیر سؤال می برد و علتش هم این بود که شیخ می دانست آن ها درصدد حذف رهبران دینی هستند . از این رو، نمی توان آن ها را به عنوان نمایندگان و کارگزاران ماذون از سوی نهاد مرجعیت و اجتهاد مشروع دانست . بدین روی، می فرمود: «مگر نمی دانید که در امور عامه وکالت صحیح نیست و این باب، باب ولایت شرعیه است; یعنی تکلم در امور عامه و مصالح عمومی ناس، مخصوص است به امام علیه السلام یا نواب عام او، و ربطی به دیگران ندارد و دخالت غیر آن ها در امور حرام و غصب نمودن مسند پیغمبر صلی الله علیه و آله و امام علیه السلام است .» (24)
البته چنانکه پیشتر اشاره شد، شیخ با اصل قانون گذاری و انتخاب وکیل و تشکیل مجلس مخالفتی نداشت . شاهد گویای این مطلب آن است که در آغاز تشکیل مجلس، نه تنها با انعقاد آن مخالفتی ننمود، بلکه شخصا در مجلس حضور پیدا می کرد . خالفت شیخ از زمانی آغاز شد که فهمید قاطبه نمایندگان مجلس درصدد هدم شریعت و ممانعت از حضور دیانت در عرصه سیاست هستند . بنابراین، باید گفت: چون مشروعیت قانون گذاری نمایندگان به تایید صلاحیت آنان نزد فقها و مراجعه دینی به عنوان نواب عام امام عصر - عج الله تعالی فرجه - می باشد و بسیاری از نمایندگان عصر مشروطه به علت مخالفت علنی با احکام شریعت، صلاحیت قانون گذاری و ماذون بودن از طرف نواب عام را از کف داده بودند، شیخ شهید اساسا مشروعیت وکالت و قانون گذاری را از آنان ساقط شده اعلان فرمود، و گرنه شیخ در آغاز نهضت با تشکیل مجلس عدالتخانه برای محدود کردن خودکامگی دستگاه حاکم کاملا موافق بود و مخالفتش از زمانی آغاز گردید که فهمید بنا بر این است که به جای دستگاه به ظاهر مسلمان ولی بی مبالات نسبت به دستورات شرعی، رژیمی روی کار بیاید که اساسا اسلام را از ریشه قبول ندارد و درصدد اکمیت بخشیدن به مکاتب اومانیستی و لیبرالیستی غرب است . از این رو، می فرمود: «تمام مفاسد ملکی و مخاطرات دینی از اینجا ظهور کرد که قرار بود مجلس شورا فقط برای کارهای دولتی و دیوانی و درباری، که به دلخواه اداره می شد، قوانینی قرار بدهد که پادشاه و هیات سلطنت را محدود کند و راه ظلم و تعدی و تطاول را مسدود نماید . امروز می بینیم در مجلس شورا کتب قانونی پارلمنت فرنگ را آورده و در دایره احتیاج به قانون توسعه قائل شده اند . غافل از اینکه ملل اروپا شریعت مدونه نداشته اند لهذا برای هر عنوان نظامنامه نگاشته اند .» (25)
همان گونه که اشاره شد، یکی از اقدام های شیخ شهید برای مبارزه با مشروطه خواهان تندرو و فرنگی مآب انتشار روزنامه بود . آن مرحوم به همت دوستان خود، در ایام تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام روزنامه ای منتشر می کرد که هم وغم آن نفی مجلس و خنثا کردن توطئه های مشروطه خواهان سکولار بود . این اقدام شیخ در آن شرایط، که بیشتر روزنامه ها به وسیله معارضان مذهب و روحانیت منتشر شد، کار مغتنم و مبارکی بود که به سبب چاپ پیگیر و مرتب و درج مطالب روشنگر و افشاگرانه و بیان ضعف ها و چالش های مشروطه غربی با اسلام، افکار بسیاری از نیروهای مذهبی را به سوی مخالفت و یا دست کم تردید و تجدیدنظر در حمایت از مشروطیت سوق داد . برای اطلاع از محتوای مطالب این روزنامه ها و اهمیت مطالب مندرج در آن ها و میزان روشنگری آن ها برای جامعه، محتوای یکی از شماره های آن، که سیر انحراف نهضت مشروطیت را به تصویر کشیده و خواننده را در جریان روند استحاله قرار داده است، نقل می شود:
نمونه ای از روزنامه شیخ فضل الله نوری:
مطبوع در آستانه مقدسه حضرت عبدالعظیم سلام الله علیه و علی آبائه الکرام
برای انتباه و رفع اشتباه از برادران دینی
روز دوشنبه هیجدهم جمادی الثانیه (1325)
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح مقاصد حضرت حجة الاسلام و المسلمین آقای حاجی شیخ فضل الله - سلمه الله - و سایر مهاجران زاویه مقدسه از علماء عظام و غیرهم آن است که سال گذشته از سمت فرنگستان سخنی بمملکت ما سرایت کرد و آن سخن این بود که هر دولتی که پادشاه و وزراء و حکامش بدلخواه خود با رعیت رفتار می کنند، آن دولت سرچشمه ظلم و تعدی و تطاول است و ممکلتی که ابواب ظلم و تعدی و تطاول در آن مفتوح باشد، آبادانی برنمی دارد و لایزال بر پریشانی رعیت و بی سامانی اهالی می افزاید، تا آنجا که بالمره (26) آن مملکت از استقلال می افتد و در هاضمه جانورهای جهانخور تحلیل می رود و گفتند: معالجه این مرض مهلک مفنی، آن است که مردم جمع بشوند و از پادشاه بخواهند که سلطنت دلخواهانه را تغییر بدهد و در تکالیف دولتی و خدمات دیوانی و وظائف درباری قراری بگذارند که من بعد رفتار و کردار پادشاه و طبقات خدم و حشم را هیچ وقت از آن قرار تخطی نکند و این قرارداد را هم مردمان عاقل و امین و صحیح از خود رعایا بتصویب یکدیگر بنویسند و بصحه پادشاه رسانیده، در مملکت منتشر نمایند و گفتند: نام آن حکمرانی قراردادی «سلطنت مشروطه است » و نام قرارداددهندگان «وکلاء» و یا «مبعوثین » است و نام مذکر مذاکرات آن ها «مجلس شورای ملی » است و نام قراردادهای آن ها «قانون » است و نام کتابچه ای که آن قراردادها را در آن می نویسند «نظامنامه » است .
سلسله علماء عظام و حجج اسلام چون از این تقریر و این ترتیب استحضار تام بهم رسانیدند، مکرر با یکدیگر ملاقات نمودند و مقالات سرودند و همه تصدیق فرمودند که این خرابی در مملکت ایران از بی قانونی و ناحسابی دولت است و باید از دولت تحصیل مجلس شورای ملی کرد که تکالیف دوایر دولتی را معین و تصرفاتشان را محدود نماید، تا آنکه - بحمدالله تعالی - پادشاه مرحوم موفق و مساعی علماء عظام مشکور و مجلس دارالشورای کبرای اسلامی مفتوح شد . و اعلی حضرت اقدس شاهنشاه عصر - خلدالله سلطانه - هم باین سعادت مساعدت که مبذول می فرمایند فائز گردید . پس عنوان سخن و مبدا مذاکرات بی قانونی دوایر دولت بود و حاجت ما مردم ایران هم بوضع اصول و قوانین در وظایف درباری و معاملات دیوانی انحصار داشت و بعد همین که مذاکرات مجلس شروع شد و عناوین دائر باصل مشروطیت و حدود آن در میان آمد، از اثناء نطق ها و لوائح و جرائد اموری به ظهور رسید که هیچ کس منتظر نبود و زائدالوصف مایه وحشت و حیرت رؤساء روحانی و ائمه جماعت و قاطبه مقدسین و متدینین شد .
از آن جمله در منشور سلطانی، که نوشته بود مجلس شورای ملی اسلامی دادیم، لفظ «اسلامی » گم شد و رفت که رفت . این فقره سند صحیح دارد، عندالحاجه مذکور و مشهود می شود . و دیگر در موقع اصدار دست خط مشروطیت از اعلی حضرت اقدس شاهنشاه عصر - دام ظله المدود - در مجلس در حضور هزار نفس، بلکه بیشتر صریحا گفتند که ما مشروعه نمی خواهیم .
و دیگر برای العین همه دیدیم و می بینیم که از بدو افتتاح این مجلس، جماعت لاقید لاابالی لامذهب از کسانی که سابقا معروف به «بابی بودن » بوده اند و کسانی که منکر شریعت و معتقد به طبیعت هستند، همه در حرکت آمده و به چرخ افتاده اند . سنگ هاست که به سینه می زنند و جنگ هاست که با خلق خدا می کنند .
و دیگر روزنامه ها و شب نامه ها پیدا شد، اکثر مشتمل بر سب علماء اعلام و طعن در احکام اسلام و اینکه باید در این شریعت تصرفات کرد و فروعی را از آن تغییر داده، تبدیل باحسن و انسب نمود و آن قوانینی که به مقتضای یکهزار و سیصد سال پیش قرار داده شده است، باید همه را با اوضاع و احوال مقتضیات امروز مطابق ساخت، از قبیل اباحه مسکرات و اشاعه فاحشه خانه ها و افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان و صرف وجوه روضه خوانی و وجوه زیارات مشاهد مقدسه در ایجاد کارخانجات و در تسویه طرق و شوارع و در احداث راه های آهن و در استجلاب صنایع فرنگ و از قبیل استهزاء مسلمان ها در حواله دادن شمشیر حضرت ابوالفضل و یا بسر پل صراط و اینکه افکار و گفتار رسول مختار صلی الله علیه و آله - العیاذ بالله - از روی بخار خوراکی های اعراب بوده است; مثل شیر شتر و گوشت سوسمار و اینکه امروز در فرنگستان فیلسوف هستند خیلی از انبیاء و مرسلین آگاه تر و داناتر و بزرگ تر و - نستجیر بالله - حضرت حجة بن الحسن - عجل الله تعالی فرجه - را امام موهوم خواندن و اوراق قرآن مجید را در مقواهای ادوات قمار به کار بردن و صفحات مشتمل بر اسم جلاله و آیات سماویه را در صحن مجلش شورا دریدن و پاشیدن . و انگاری اینکه مردم بی تربیت ایران سالی بیست کرور تومان می برند و قدری آب می آورند که زمزم است و قدری خاک که تربت است و اینکه اگر این مردم وحشی و بربری نبودند، این همه گوسفند و گاو و شتر در عید قربان نمی کشتند و قیمت آن را صرف پل سازی و راه پردازی می کردند و اینکه تمام ملل روی زمین باید در حقوق مساوی بوده، ذمی و مسلم خونشان متکافو باشد و با همدیگر درآمیزند و به یکدیگر زن بدهند و زن بگیرند . (زنده باد مساوات!)
و دیگر ظهور هرج و مرج در اطراف ممالک محروسه و سلب امنیت و خلاف نظم و شیوع خون ریزی و تاخت و تاز و اثاره فتن و مفاسد در هر صقع [منطقه] و هر ناحیه و رواج رقابت و خصومت و معادات در میان اهالی شهرهای بزرگ، خصوصا حوادث و سوانحی که در صفحه آذربایجان و سرحدات آن اتفاق افتاده و کشتارها که در کرمانشهان و فارس و حدود نهاوند و غیرها واقع شده است .
و دیگر تجری طبقات مردم در فسق و فجور و منکرات، می فرمایند: چون ما و شماها همگی در طهران هستیم، فقط طهران را از شما می پرسیم: آیا از وقتی که اسم «آزادی » در این شهر شایع شده است، سستی عقاید اهالی و درجه هرزگی ها و بی باکی ها از کجا به کجا رسیده است؟ هیچ وقت شنیده بودید که یهودی با بچه مسلمان لواط کرده باشد؟ از گذر لوطی صالح بپرسید . و هیچ وقت دیده بودید که یهودی علی الراس دختر مسلمان را کشیده باشد؟ امسال همگی دیدید . یا مستحضر شدید ذاکرین و وعاظ می گویند که امسال مجالس روضه خوانی و تکایای عزاداری و اهتمام مردم در این عبادت، که از شعائر بزرگ شیعه خانه است، نزدیک به نصف به تعطیل گذشت و متروک شد . آیا هیچ انتظار چنین نتیجه را داشتید و هیچ شنیده بودید تا این تاریخ که یک آدمی در دنیا گفته و یا نوشته و پراکنده کرده باشد که الوهیت خدا مشروطه است؟ «و لقد قالوا کلمة الکفر .» و هیچ شنیده بودید در این یک هزار و سیصد و چند سالی که از عمر اسلام - ایدالله انصاره - گذشته است، صورت یکی از مجددین دین را که در عداد کلینی و علم الهدی و محقق و شهیدین شمرده شود، به شکل حیوانی بارکش کشیده و تشهیر کرده باشند؟
و دیگر افتتاح رسوم و سیر معموله بلاد کفر در قبة الاسلام، تاریخ هجری هیچ خبر نمی دهد که در ممالک اسلامیه مجلس ترحیم و ختم قرآن را به دستور فرنگستان تشکیل داده باشند . مسجد جامع پای تخت اسلام فاتحه وزاری صدیقه طاهره - سلام الله علیها - بسیره خاصه فرنگان گلریزی کردن و دستمال های مشکی بر بازوی دستجات اطفال مسلمین بستن و جماعات زردشتی ها را در خانه خدا وارد ساختن و در مجلس فاتحه مخصوصا آلافرنگ ها و پاریس پرست ها را مستخدم قرار دادن و ارباب عمایم و بزرگان شریعت را طوعا یا کرها به آن محضر مطهر کشیدن . ای پیروان دین اسلام! هیچ ختمی به این شکل دیده و یا شنیده بودید و هیچ شنیده بودید که رؤساء روحانی شما را عنفا در مجلس در قطار مادام های فرنگان کشیده و در ازدحامی که سراپا علی رغم اسلام و اسلامیان است، حاضر و مستبشر داشته باشند . آن بازار شام، آن شیپور سلام، آن آتش بازی ها، آن ورود سفرا، آن عادیات خارجه، آن هورا کشیدن ها و آن همه کتیبه های «زنده باد» ، «زنده باد» ، «زنده باد» و «زنده باد مساوات » و «برادری - برابری » . می خواستید یکی را بنویسید: «زنده باد شریعت » ، «زنده باد قرآن » ، «زنده باد اسلام » . حقیقتا چشم خاتم انبیاء روشن و خاطر خاتم اوصیاء خرسند، قرة الاعین سرة الانفس! شما را ای مسلمان ها! ای اهل طهران! به قرآن مجید، به امیرالمؤمنین، به سیدالشهداء، به امام زمان - ارواحنا لهم الفداء - قسم می دهیم که ای پیغمبر شما حاضر بود و آن هنگامه جلو خان نگارستان را می دید، چه می فرمود؟ آیا نفرین می کرد یا تبریک می گفت؟ و آیا می فرمود: خوب جشنی برای مجلس گرفته اید، یا می فرمود: خوب ختمی برای اسلام گذاشته اید؟ آیا می فرمود: زنده باد مشروطه، یا می فرمود: اهکذا تخلفون محمدا فی امته؟
الها که نعمت مجلس شورای ملی اسلامی خصم لامذهبان باد. از طرف هیئت مهاجرین الی الله به جماعت آزادی خواه اعلان می شود که اگر هزار تن از این حقه ها بزنید و ساعتی صد سحر بابلی بکنید، به هیچ نتیجه نایل نخواهید شد و سحر با معجزه پهلو نخواهد زد و ما تن به تضعیف اسلام و تحریف احکام نخواهیم داد، مادام منا الروح فی الجثمان . و دیگرهای دیگر هم هست، بلکه بسیار است; زیرا که این طفل یک ساله ره صد ساله پیموده است، ولی از تذکار و تعداد آن ها می ترسم برخی از صنادید سلسله و عظماء علماء عصر - و فقهم الله ما یحب و یرضی - آزرده شوند ورنه سخن بسیار است .
قومی هم قتلوا امیم اخی
فاذا رمیت یصیبنی سهمی
حالا از برادران پاکیزه نهاد و همکیشان ایرانی نژاد سؤال می کنیم که آیا این فتنه های عجیب و این مفسده های عظیم در این مملکت واقع شده است یا نه؟ و آیا این حوادث فوق العاده بعد از تاسیس این وضع جدید تولید گردیده است یا نه؟ احترام می کنیم و نمی گوییم: این شرور و مفاسد از مجلس متولد شده و این ها اولاد اوست، می گوییم این ها همزاد اوست . آیا مجلس دارالشورای کبرای اسلامی به چه جهت و به کدام دلیل، باید این همه فتنه و فساد و آشفتگی بلاد و عباد همزادش بوده باشد؟ از آنجا که همه کس از حقیقت حال مطلع نیست و از اوضاع عصر و اخبار عالم استحضار ندارد . جهت و دلیل را هم حسب التکلیف، ما خود شرح می دهیم; زیرا که فرمودند: چون بدعت ها ظاهر بشود، بر عالم است که اطلاع خود را اظهار کند . (برادران دینی ما) در این عصر ما فرقه ها پیدا شده اند که بالمره منکر ادیان و حقوق و حدود هستند . این فرقه مستحدثه را بر حسب تفاوت اغراض، اسم های مختلف است: «انارشیست » ، «نیهلیست » ، «سوسیالیست » ، «ناطورالیست » ، «بابیست » و این ها یک نحو چالاکی و تردستی در اثاره فتنه و فساد دارند و به واسطه ورزشی که در این کارها کرده اند، هرجا که هستند، آنجا را آشفته و پریشان می کنند .
سال هاست که دو دسته اخیر از این ها در ایران پیدا شده و مثل شیطان مشغول وسوسه و راهزنی و فریبندگی عوام اضل من الانعام هستند: یکی فرقه بابیه است و دیگری فرقه طبیعیه . این دو فرقه لفظا مختلف ولبا متفق هستند و مقصد صمیمی آن ها نسبت به مملکت ایران دو امر عظیم است: یکی تغییر مذهب و دیگری تبدیل سلطنت . این اوقات این دو فرقه از سوءالقضاء هر دو در جهات مجلس شورای ملی ما مسلمان ها وارد و متصرف شده اند و جدا جلوگیری از اسلامیت دارالشورای ایران می کنند و می خواهند مجلس شورای ایران را پارلمنت پاریس بسازند . و اینکه حضرت حجة الاسلام والمسلمین آقای حاجی شیخ فضل الله - ایده الله - طرف بی ارادتی این جماعت واقع شده و مستوجب چندین ناسزا و سب و تهمت در روزنامه ها و شب نامه ها و لوایح و منابر گردیده اند، سگ های جهنم بر او بانگ می زنند و بابی ها مسلم ازو سخت می رمند، برای همین است که ایشان کما هو حقه بیدار این دو دسته دزد شده اند و در تنزیه مجلس شورای از این دو فرقه پلید جدا ایستاده اند و به توفیق الهی تقصیر نخواهند فرمود و از جان و مال دریغ نخواهند داشت تا به جمیع علماء مذهب جعفری، از عرب و عجم، جمیع این مطالب را محقق و مسلم بکنند و تمام تکالیف حتمیه الهیه این مقام را بر وجه اکمل و اوفی بپردازند . تهدید آن حضرت به غوغای سفله و اراذل از این جهت است و ارجاف گرفتن مبلغ گزاف از سفارت یا دولت یا دیگری از این بابت است، و الا همه کس می داند که خراسان بزرگ تر از قاین است و وزارت جنگ مهم تر از حکومت سیستان است و وکلاء مجلس هم امناء ملت هستند و آن تلگرافی که یک لخت کذب صریح و جعل قبیح است، از امناء ملت شایسته نبود و چنین خلاف با قسم و خیانت بر موکلین موجب انعزال است از وکالت، مگر کسانی که هیچ مستحضر نبوده اند و هم الاکثرون بالجمله .
تمام مفاسد ملکی و مخاطرات دینی از اینجا ظهور کرد که قرار بود مجلس شورا فقط برای کارهای دولتی و دیوانی و درباری، که به دلخواه اداره می شد، قوانینی قرار بدهد که پادشاه و هیئت سلطنت را محدود کند و راه ظلم و تعدی و تطاول را مسدود نماید . امروز می بینم در مجلس شوری کتب قانونی پارلمنت فرنگ را آورده و در دائره احتیاج با قانون توسعه قائل شده اند، غافل از اینکه ملل اروپا شریعت مدونه نداشته اند . لهذا، برای هر عنوان نظامنامه ای نگاشته اند و در موقع اجرا گذاشته اند . و ما اهل اسلام شریعتی داریم آسمانی و جاودانی که از بس متین و صحیح و کامل و مستحکم است، نسخ برنمی دارد . صادع آن شریعت در هر موضع، حکمی و برای هر موقع، تکلیفی مقرر فرموده است . پس حاجت ما مردم ایران به وضع قانون منحصر است در کارهای سلطنتی که بر حسب اتفاقات عالم از رشته شریعتی موضوع شده و در اصطلاح فقهاء دولت جائره و در عرف سیاسیین دولت مستبده گردیده است . باری بعد از بیدار شدن حضرات مؤسسین مجلس از حجج اسلام و سایر مسلمین به ظهور این فتن و بروز این مفاسد و اینکه تولد این نتایج سوء از دخالت دو دسته دشمنان دین و دولت، که بابیه و طبیعیه هستند، شده است، قرار قاطع بر جلوگیری ابدی از تصرفات لامذهبان در این اساس متین داده شد و جلوگیری از دخالت و تصرفات این فرقه های فاسده مفسده به نگاشتن و ملحوظ داشتن چند فقره است در نظامنامه اساسی:
یکی آنکه در نظامنامه اساسی مجلس بعد از لفظ «مشروطه » لفظ «مشروعه » نوشته شود .
و دیگر آنکه فصل دائره به مراعات موافقت قوانین مجلس با شرع مقدس و مراقبت هیئتی از عدول مجتهدین در هر عصر بر مجلس شوری به همان عبارت که همگی نوشته ایم، بر فصول نظامنامه افزوده شود . و هم مجلس شوری را به هیچ وجه حق دخالت در تعیین آن هیئت از عدول مجتهدین نخواهد بود و اختیار انتخاب و تعیین و سایر جهات راجعه به آن هیئت کلیة با علماء مقلدین هر عصر است، لاغیر . و دیگر آنکه محض جلوگیری از فرق لامذهب، خاصه مرتدین از دین، که فرقه بابیه و نحو آن است، حضرت حجة الاسلام و المسلمین آقای آخوند ملا محمدکاظم - مدظلاله - افزودن فصلی را فرمایش فرموده اند . حکم ایشان هم معلوم است، باید اطاعت شود و مخصوصا فصلی راجع به اجراء احکام شرعیه درباره فرقه بابیه و سایر زنادقه و ملاحده در نظامنامه اساسیه منظور و مندرج گردید .
و دیگر آنکه چون نظامنامه اساسی مجلس را از روی قانون های خارج مذهب ما نوشته اید، محض ملاحظه مشروعیت و حفظ اسلامیت آن، پاره ای تصرفات در بعضی فصول با حضور همگی حجج اسلامیه شده است . باید آن فصول نیز به همان اصلاحات و تصحیحاتی که همگی فرموده اند، مندرج شود و هیچ تغییر و ترک به عمل نیاید . برای نمونه آن تصرفات و تصحیحات و اصلاحات، مثلی بیاوریم تا همه برادرهای دینی بدانند که بدوا چه بوده است و بعد چه شده است; از جمله یک فصل از قانون های خارجه که ترجمه کرده اند این است که مطبوعات مطلقا آزاد است; یعنی هرچه را هرکس چاپ کرد احدی را حق چون و چرا نیست . این قانون با شریعت ما نمی سازد و لهذا، علماء عظام تغییر دادند و تصحیح فرمودند; زیرا که نشر کتب ضلال و اشاعه فحشاء در دین اسلام ممنوع است . کسی را شرعا نمی رسد که کتاب های گم راه کننده مردم را منتشر کند و یا بدگویی و هرزگی را در حق مسلمانی بنویسد و به مردم برساند . پس چاپ کردن کتاب های ولتر فرانسوی، که همه ناسزا به انبیاء علیهم السلام و کتاب بیان سید علی محمد باب شیرازی و نوشتجات میرزا حسینعلی تاکری و برادر و پسرهایش که خدا یا پیغمبر یا امام بابی ها هستند، در روزنامجات و لوایح مشتمل بر کفر و رده و سب علماء اسلام تماما در قانون قرآنی ممنوع و حرام است، لامذهب ها می خواهند این در باز باشد تا این کارها را بتوانند کرد .
باری، مهاجرین زاویه مقدسه را مقصودی جز تمشیت این فقرات مسطوره، که والله القاهر الغالب المدرک المهلک محض حراست اسلام و حفظ شریعت خیرالانام - علیه و آله الصلوة و السلام - است، نیست . هر وقت وکلاء محترم، که همه دم از مسلمانی و دین داری و خداشناسی می زنند، مضایقه و ممانعت و مزاحمت خودشان را نسبت به این چهار فقره ترک گفتند و این ها را پذیرفتند، احدی از علماء اسلام وطبقات مسلمین را با ایشان سخنی نخواهد بود و مجلس دارالشورای کبرای ملی اسلامی هم حقیقة به لقب «مقدس » و دعای «شیدالله ارکانه » شایسته و سزاوار خواهد گردید . «ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید . » (27)
سرانجام، تلاش ها و مبارزات شیخ شهید با جناح تندرو و مشروطیت، که در مجلس اول تاثیر چشم گیری داشتند، آن ها را وادار به پذیرش اصلاحات شیخ در متمم قانون اساسی نمود . اما این مقدار مرحوم شیخ فضل الله نوری و یارانش را قانع نکرد; چرا که آن ها در کنار گنجاندن مصوبات موردنظر شیخ مانند اصل «نظارت فقها بر مصوبات مجلس » ، راهکارهایی برای فرار از قیود شریعت و نظارت علما در نظر گرفته بودند که ضمانت اجرایی مواد تضمین کننده اسلامیت مصوبات مجلس را از بین می برد . از این رو، مرحوم شیخ شهید به طور کلی، مشروطیت را نفی کرد و آن را مخالف و منافی مبانی و احکام اسلام اعلام نمود .
تلاش های شیخ نوری موجب بدبینی عده زیادی از نیروهای مذهبی نسبت به مشروطیت گردید; ناامنی ها و تندروی ها و هرج و مرج ها به وجود آمد . پس از تشکیل مجلس اول نیز بر بی رغبتی مردم نسبت به مشروطیت افزود، به گونه ای که زمینه سرکوب مشروطه خواهان توسط محمدعلی شاه فراهم آمد و او با استفاده از این فرصت پدید آمده، مجلس را به توپ بست .
بدین روی، مشروطه خواهان تندرو پس از فتح تهران، به سراغ شیخ نوری آمده، عقده های خویش از دوران استبداد صغیر به با دار کشیدن آن مرد بزرگ، خالی کردند . و این بهترین گواه بر عمق تاثیر مجاهدت های شیخ و کارگر بودن ضربه آن شهید به مشروطه گران خودباخته و دین ستیز بود; چرا که آن ها می خواستند در یک فضای آرام و با یک کودتای بدون سر و صدا، حاکمیت را به دست بگیرند و عنصر دین و روحانیت را از صحنه بیرون کنند، ولی شیخ شهید با مقاومت خود، روند استحاله نهضت را به تاخیر انداخت و طی این دوران، زمینه آگاهی و بیداری بخش وسیعی از نیروهای مذهبی را فراهم نمود . ملتی را که چشم بسته به حمایت از اصلاحات مشروطه خواهان سکولار برخاسته بودند، بیدار و به تامل و تردید وادار کرد و مقبولیت و مشروعیت آنان را به شدت زیر سؤال برد، به طوری که پس از اعدام مرحوم نوری، چهره سفاک و خونریز و بی رحم منادیان آزادی غربی روشن گردید . البته این بدین معنا نبود که تمام افراد جامعه به این حقیقت پی بردند; اما خیل کثیری از مردم متدین فهمیدند: حکومت آرمانی و عادلانه ای که آن ها به دنبالش بودند، مشروطه ای نیست که امثال بایرم خان ارمنی و تقی زاده از آن دم می زنند .
2 . تایید ضمنی و مصادره تدریجی
برخی از علما و روحانیان که عمدتا در حوزه نجف حضور داشتند، به رغم مخالفت باطنی با مشروطه سکولار، اساس مشروطیت را تایید کرده، سعی نمودند در طول زمان، آن را به نفع جنبش عدالتخانه، که بر پایه آموزه های دینی آغاز شده بود، مصادره کنند . تفاوت اصلی آن ها، که در راسشان آیة الله العظمی آخوند خراسانی، مرجع اعلای شیعه، قرار داشت، با شیخ فضل الله نوری در این بود که آن ها از سطح عالی مرجعیت شیعه و رهبری دینی تشیع نسبت به مشروطه موضع گرفته بودند . ولی شیخ شهید به عنوان یک فقیه و مجتهد طراز اول تهران وارد عرصه مشروطه شده بود . به طور طبیعی، توان مرجعیت و نفوذ کلام آن ها در کشور بیش از یک فقیه و مجتهد پایتخت بود . مراجع نجف اشرف در خود توان اصلاح انحرافات را از طریق بی توجهی به عناصر سکولار می دیدند و جریان مشروطه غربی را در دل جریان عظیم مشروطه خواهی، که بخش بزرگی از آن حامی مشروطه مشروعه بودند، جریانی کوچک و ضعیف می دانستند . از این رو، با اساس مشروطیت مخالفت ننمودند، بلکه سعی کردند با تایید مشروطیت، که در حقیقت همان مشروطه مشروعه بود، مؤلفه ها و نظام سیاسی مشروطه را بر مبانی اسلام منطبق ساخته، با اسلامی کردن مشروط ه آن را به نفع شریعت مصادره کنند .
این همان برخوردی بود که حضرت امام خمینی قدس سره در انقلاب اسلامی انجام داد . حضرت امام تز «حکومت جمهوری » را از غرب پذیرفت، ولی آن را با مبانی نظام سیاسی اسلام منطبق نمود و نظام «جمهوری اسلامی » را ترتیب داد . به بیان دیگر، حضرت امام ساختار نظام جمهوری را از میان نظام های سیاسی روز برگزید، ولی آن را با محتوای «اسلامی » پر کرد .
ولی مرحوم شیخ به دلیل عدم برخورداری از موقعیت علمای نجف، اگر مثل آنان عمل می کرد، نمی توانست در دراز مدت انقلاب مشروطه را اصلاح کند . از سوی دیگر، سکوت و کناره گیری از میدان مبارزه او را به عنصری خنثا مبدل می ساخت . از این رو، وقتی دید نمی تواند موجب هدایت کل جامعه و هدایت نهضت به سوی مسیر صحیح آن شود، تمام همت و نیروی خود را بر مبارزه با جریان مشروطه سکولار قرار داد . بنابراین، تحریم مشروطیت در مکتوبات و اعلامیه های شیخ شهید در حقیقت، به تحریم مشروطه سکولار و دین ستیز بازمی گردد، نه مشروطه مشروعه که خود شیخ منادی آن بود .
اکنون، با توجه به این نکته، به چگونگی برخورد علمای مشروطه خواه نجف با جریان انحرافی مشروطیت می پردازیم . ولی چون نماینده متنفذ و مؤثر این دسته از علما در تهران مرحوم آیة الله بهبهانی و آیة الله طباطبائی، و در نجف اشرف آیات عظام آخوند خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی - رضوان الله علیهم اجمعین - بودند، در این مقام نیز بر اساس نامه ها و آثار باقی مانده از این بزرگان بحث را هدایت می کنیم:
البته چنان که اشاره شد، در میان این گروه از عالمان، علمای نجف نسبت به علمای تهران از نفوذ علمی و معنوی افزون تری برخوردار بودند و در حقیقت، رهبری و قیادت علمای تهران در دست مرحوم آخوند خراسانی قرار داشت . این گروه از علما تا پایان استبداد صغیر و آغاز مجلس دوم با مشروطه خواهان همراهی داشته، اساس جریان مشروطه را تایید می کردند و مخالفت هایشان بامنورالفکران، مخالفت موردی بوده، نه اساسی و ریشه ای . برای نمونه، مرحوم بهبهانی با منورالفکران در مورد قانون «مساوات » و برخی دیگر از فرقه های قانون اساسی اختلاف نظر داشت، ولی صلاح نمی دانست به خاطر چند مورد اختلاف نظر، به رو در رویی و مقابله همه جانبه با آن ها بپردازد . از این رو، هم ایشان و هم مرحوم طباطبائی و مرحوم آخوند و سایر عالمان نجف به رغم مخالفت و مبارزه همه جانبه شیخ شهید و اطرافیانش با مجلس اول و اساس مشروطیت، با مجلس اول همکاری مسالمت جویانه ای داشتند، اما پس از فتح تهران و اعدام شیخ شهید، یعنی زمانی که منورالفکران پرده نفاق را کنار زده، به صورت صریح و همه جانبه کمر به قلع و قمع نیروهای مذهبی بستند، علمایی که به امید مصادره مشروطه به نفع مشروطه مشروعه بودند; نومید گردیدند . پس از فتح تهران، جریان های مشروطه خواه به دو جریان «اعتدالیون » و «افراطیون » یا دموکرات جناح اعتدالی اکثریت مجلس و جامعه مشروطه خواه تبدیل شدند . سرداران ملی همچون ستارخان و باقرخان و برخی از شخصیت های سیاسی دیگر از این گروه بودند . این دسته در پی استقلال و آبادانی و عزت کشور بودند و رمز آن را کوتاه کردن دست استبداد از امور کشور می دیدند . آن ها تنها با دین و دینداران سرستیز نداشتند، بلکه گاه خود را به رهبران مذهبی نزدیک و با آنان پیوند برقرار می نمودند . ولی افراطیون و یا سکولارها خواهان ایرانی سرتا پا غربی بودند . آن ها برای آبادانی و تمدن، تنها یک معنا قایل بودند و آن همان چیزی بود که در انگلیس و فرانسه و اساسا در اروپا در جریان بود . از این رو، برای نیل به فرهنگ و تمدن لائیک غرب، پس از محدود کردن قدرت استبداد و در هم شکستن قدرت محمدعلی شاه، در مرحله دوم مبارزه، به سراغ علمایی رفتند که خواهان مشروطه مقید به شریعت بودند، و پس از فتح تهران و تشکیل مجلس دوم، جنگ تمام عیاری علیه جناح مذهبی آغاز کردند . رهبری این دسته از افراطیون به دست لژهای فراماسونری و وابستگان نزدیک به انگلیس بود; افرادی همچون اردشیر جی، سرجاسوس انگلستان و عضو لژ بیداری; حسینقلی خان نواب، فراماسونر و از عوامل دستگاه های اطلاعاتی انگلستان; سید حسن تقی زاده، محمدعلی فروغی، حیدر عمو اوغلی، علی قلی خان سردار اسعد، جعفر قلی خان، سردار بهادر، بایرم خان ارمنی و برخی دیگر از وابستگان به استعمار که پس از فتح تهران، اوضاع سیاسی - اجتماعی را در دست گرفتند و در نخستین گام، اقدام به ترور شخص یا شخصیت علماء و روحانیان حامی مشروطه نمودند . در نخستین گام، از حضور فعال مرحوم بهبهانی در امور سیاسی ممانعت به عمل آوردند . در آستانه ورود آیة الله بهبهانی به تهران جمعی از فرنگی مآبان گفتند: «اگر آقا بیایند، اصلا نباید مداخله در امور داشته باشند چون این ترتیباتی که پیش آمد، همه به واسطه عدم رفتار به قانون بود . در افتتاح ثانوی مجلس، اصلا نخواهیم گذاشت که آقای بهبهانی مداخله در امور داشته باشند .» (28) به علاوه، با ترتیب اثر ندادن به دستورها و رهنمودهای علمای نجف و ارائه شعارها و سخنان و عملکرد تند علیه اسلام و رهبران اسلامی، نجف اشرف و تهران را وادار به واکنش نمودند .
یکی از خطوطی که از این پس علمای نجفی آن را تعقیب می کردند، جدا کردن مرز مشروطه مورد نظرشان از مشروطه سکولار بود . آن ها سعی نمودند از این طریق به مردم بفهمانند سکوت و همراهی اولیه آن ها دلیل بر حمایت و همدلی آنان با مشروطه خواهان غربگرا نبوده، بلکه از روز نخست این اختلاف وجود داشت است، ولی به خاطر مصالح مهم تر، تاکنون سکوت کرده اند تا شاید بتوان لجاجت آن ها را نسبت به مذهب و روحانیت از بین برد . ولی وقتی مدارا ثمر نبخشید، نوبت به افشاگری و مخالفت رو در رو رسید .
مرحوم آیة الله مازندرانی در نامه 29 جمادی الثانی 1328 ق در این باب چنین می نویسند:
«اول اینکه در قلع شجره خبیثه استبداد و استوار داشتن اساس قدیم مشروطیت یک دسته مواد فاسده مملکت هم به اغراض دیگر داخل و با ما مساعده بودند . ماها به غرض حفظ بیضه اسلام و صیانت مذهب، سد ابواب تعدی و فعال مایشاء و حاکم ما یرید بودن ظالمین در نفوس و اعراض فاسده دیگر، و ... بعض مقدسین خالی الغرض از مشروطیت هم به واسطه دخول همین مواد فساد در مشروطه خواهان و از روی عدم تمیز این دو امر از همدیگر، به وادی مخالفت افتادند .»
علی کل حال، مادامی که اداره استبدادیه سابقه طرف بود، این اختلاف مقصد بروزی نداشت . پس از انهدام آن اداره ملعونه، تباین مقصد علنی شد . ماها ایستادیم که اساس را صحیح و شالوده را بر قوایم مذهبی، که ابداله خلل ناپذیر است، استوار داریم .
آن ها هم در مقام تحصیل مراودات خودشان، به تمام قوا برآمدند . هرچه التماس کردیم که «ان لم یکن [لکم] دین و کنتم لا تخافون المعاد» ، برای حفظ دنیای خودتان هم اگر واقعا مشروطه خواه و وطن خواه اید، مشروطیت ایران جز بر اساس قدیم مذهبی ممکن نیست استوار و پایدار بماند، به خرج نرفت . وجود قشون همسایه را هم در مملکت اسباب کار خود دانسته، اسباب بقا را فراهم و به کمال سرعت و فعالیت در مقام اجرای مقاصد خود برآمدند .
دوم اینکه چون مانع از پیشرفت مقاصدشان را، فی الحقیقه - ما دو نفر یعنی حضرت حجة الاسلام آقای آیة الله خراسانی - دام ظله - و حقیر منحصر دانستند، از انجمن سری طهران بعض مطالب طبع و نشر شد و جلوگیری کردیم . بهذا، انجمن سری مذکور، که مرکز و به همه بلاد شیعه دارد، و بهائیه - لعنهم الله - هم محققا در آن انجمن عضویت دارند و هکذا ارامنه و یک دسته دیگر مسلمان صورتا غیر مقید به احکام اسلامی، که از مسلک فاسده فرنگیان تقلید کرده اند، هم داخل هستند .
از انجمن سری مذکور به شیعه ای که در نجف اشرف و غیره دارند، رای در آمده که نفوذ ما دو نفر تا حالا که استبداد در مقابل بود، نافع و از این به بعد مضر است; باید در سلب این نفوذ بکوشند و مجالس سریه خبر داریم در نجف اشرف منعقد گردیده، اشخاص عوامی که به صورت طلبه محسوب می شوند در این شعبه داخل و به همین اغراض در نجف اشرف اقامت دارند . این گونه اشخاص طریق سلب نفوذ را به نشر اکاذیب دانسته; چه کاغذپرانی ها به اطراف کردند و در جراید درجه کردند و ظاهرا این شعبه در همه جا مشغول است!» (29)
همان گونه که ملاحظه می شود، آیة الله مازندرانی شیوه برخورد خود و همفکرانش را به دو مرحله همگانی در عین آگاهی از مقصود رقیب و تلاش برای مصادره مشروطیت بر اساس مذهب تقسیم می نماید . ولی سرانجام، نتیجه مطلوب حاصل نشد و مشروطه گران سکولار به ترور شخصیت و حذف آن ها از عرصه سیاسی اقدام کردند . از این رو، علما نیز آرام ننشسته، به مقابله رو در رو پرداختند . به رغم برخی دیدگاه ها مبنی بر عدم آگاهی علمای مشروطه خواه از نیات عناصر منحرف، صدور نامه مرحوم مازندرانی حکایت از علم و آگاهی آنان به فساد برخی از نیروهای حامی مشروطه از روزهای آغازین نهضت دارد . ولی - همان گونه که گذشت - از منظر علمای مشروطه خواه متقاعد نمودن منورالفکران به پذیرش مشروطه مشروعه امری ممکن بود، اما از منظر شیخ شهید این امر غیرقابل وقوع می نمود .
به هر تقدیر، با علنی شدن دشمنی مشروطه خواهان فرنگی با اسلام و روحانیت و اصرار بر محو ظاهر شریعت، علمای مشروطه خواه به همان نقطه ای رسیدند که شیخ شهید سه سال قبل بدان رسیده بود; یعنی کاملا از آن ها قطع امید کردند و اعلامیه هایی علیه آن ها صادر نمودند . در یکی از این نامه ها، که از سوی آیات عظام مراجع نجف اشرف، مرحوم آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی، برای عضدالملک نایب السلطنه ارسال گردیده، آمده است:
«بحمدالله تعالی، ایران مملکتی است اسلامی و قاطبه امر و سرداران عظام ملی و مجاهدین غیور و فداییان اسلام و قاطبه ملت با اتحاد عنصر غالب بر دیانت حقه اسلامیه ثابت و راسخ و امتیاز مشروطیت و آزادی این مملکت جز بر اساس قویم مذهبی، که ابدالدهر خلل ناپذیر است، غیر ممکن و حفظ بیضه اسلام و صیانت وطن اسلامی همان تکلیفی را که در هرم اساس استبداد ملعون سابق مقتضی بود، در هرم مقتضی و عشاق آزادی پاریس قبل از آنکه تکلیف الله - عز اسمه - درباره آن ها طور دیگر اقتضا کند، به سمت معشوق خود رهسپار و خود و ملتی را آسوده و این مملکت ویران را به غمخوارانش واگذارند، تا جبران شکستگی و تدارک خرابی و سد ثغورش [حفاظت از مرزهایش] بپردازند .» (30)
سپس به نمایندگان ملت در مجلس توصیه می فرمایند تا به غوغاسالاری منورالفکران سکولار و تهدیدهای آنان اعتنایی نکرده، مشکلات مردم را حل نموده، عناصر خراب کار و فساد برانگیز را از کشور خارج کنند و مصوبات مجلس را با نظرات شورای نگهبان و بر مبنای مذهب سامان دهند:
«نمایندگان ایران و مبعوثین دین پرست مرغوبیت از هیاهوی این دسته دشمنان دین و وطن را بکلی کنار گذارده، به اتفاق و اتحاد کلمه، عموم آقایان اعلام و امراء و سرداران عظام و مجاهد با همت و غیرت وطن و قاطبه ملت ایران مستظهر و مجدانه بدون هیچ پروا در مقام شست و شوی و اصلاح این مفاسد برآمده، تمام این ترتیبات مفسده و اداره سازی ها و معایب های دین پرور را الغا و تحمیلات خارجه از تحمل ملت را اسقاط و ایادی فساد این دسته اعادی دین و وطن را از مداخله در امور مملکت بکلی مقطوع و هرکس را از فسادش کاملا ایمنی حاصل نباشد، وجوبا به سمت معشوقش گسیل داشته، قوانین مملکتی را با حضور هیئت مجتهدین عظام نظار، که سابقا به مجلس محترم معرفی شدند، مطابق قانون اساسی عاجلا مرتب و از منکرات اسلامیه و منافات مذهب به کمال شدت و سختی جلوگیری فرموده ... .» (31)
آن گاه برای جلوگیری از فتنه گری ها و توطئه ها و اشاعه منکرات، به بهانه آزادی بیان، به نایب السلطنه راهکار کنترل مطبوعات را چنین پیشنهاد می فرمایند: «هیئت نظاری از عارفین به شرعیات و سیاسیات برای نظر در مطبوعات قبل از طبع هم - چنانچه فعلا در ممالک عثمانی مرسوم است - مقرر، و اصل طبع را بدون امضای هیئت مجتهدین عظام نظار برای خود و اعیان ارسال فرمایند تا انظار خواهان را هم در این باب، که مفتاح سعادت دین و دنیای ملت آینده است، مدخلیت دهیم .» (32)
این نامه، که به تاریخ 29 جمادی الثانی 1328 ه . ق نگاشته شده، نشانگر آن است که علمای نجف دیگر از عناصر تندرو ناامید شده، بنای قطع دست آنان در امور سیاسی کشور را دارند .
نکته قابل توجه دیگر اینکه علمای نجف در این نامه، عضدالملک را، که از خاندان قاجار و نایب السلطنه به حساب می آمده، مخاطب قرار داده اند و این نشانگر آن است که آنان مانند مرحوم شیخ شهید به این نتیجه رسیده بودند که استبداد منورالفکران به دلیل تضاد با معنویت و دیانت، افسار گسیخته تر و مرزنشناس تر از استبداد قاجار می باشد . از این رو، برای تحقق اصلاحات، ابتدا باید ریشه آن ها را کند و در مرحله بعد، باقی ماندگان قاجاریه را کنار زد .
نکته دیگر در نامه مزبور، عزم جدی علمای نجف برای شرکت و دخالت فعال در مسائل ریز و درشت حوادث انقلاب می باشد، به گونه ای که راهکارهایی برای نظارت بر روند چاپ مطبوعات ارائه کرده اند و یا وقتی تقی زاده، رهبر تندرو و دین ستیز و فرنگی مآب در مشروطه دوم با اعمال تند و با چهره بی نقاب به جنگ دیانت آمد، آن دو عالم بزرگوار نجف در تاریخ 12 ربیع الثانی 1328 به طور صریح، او را فردی فاسدالعقیده معرفی کرده، خواهان اخراجش از کشور شدند . متن حکم آیات عظام خراسانی و مازندرانی در مورد فساد مسلک سیاسی تقی زاده به شرح ذیل می باشد:
از قصر [شیرین] به طهران .
مقام منیع نیابت سلطنت عظمی، حضرات حجج اسلام - دامت برکاتهم - مجلس محترم ملی، کابینه وزارت، سرداران اعظم! چون ضدیت مسلک سیدحسن تقی زاده، که جدا تعقیب نموده است، با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه بر خود داعیان ثابت و از مکنونات فاسده اش علنا پرده برداشته است، لذا از عضویت مجلس مقدس ملی و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع بالکلیه خارج و قانونا و شرعا منعزل است .
منعش از دخول در مجلس ملی و مداخله در امور مملکت و ملت بر عموم آقایان علماء اعلام و اولیاء امور و امناء دارالشورای کبری و قاطبه امرا و سرداران عظام و آحاد عساکر معظمه ملیه و طبقات ملت ایران - ایدهم الله بنصرة العزیز - واجب و تبعیدش از مملکت ایران فورا لازم و اندک مسامحه و تهاون حرام و دشمنی با صاحب شریعت . بجای او، امین دین پرست و وطن پرور ملت خواه صحیح المسلک انتخاب فرموده، او را مفسد و فاسد مملکت شناسند و به ملت غیور آذربایجان و سایر انجمن های ایالتی و ولایتی هم این حکم الهی - عز اسمه - را اخطار فرمایند و هرکس از او همراهی کند، در همین حکم است . ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم، و بجمیع ما رقم .
قد صدر الحکم من الاحقر عبدالله مازندرانی، قد صدرالحکم من الاحقر الجانی محمدکاظم الخراسانی بذلک .» (33)
گرچه حکم مزبور با اعمال نفوذ علیقلی خان سردار اسعد هم فکر و هم مرام ماسون تقی زاده افشا نشد، یعنی او از نایب السلطنه، علیرضا خان عضدالملک، خواست که از ابلاغ حکم آیات عظام نجف اشرف خودداری ورزد، (34) اما نشان داد که علما مشروطه را انقلابی برخاسته از ایمان مذهبی مردم در راه ظلم و ستم دانسته و خود را به عنوان ولی و حاکم الهی حاکم بر جامعه اسلامی می بینند و از این رو، حکم اخراج تقی زاده را از مجلس به عنوان یک حکم قانونی و شرعی صادر کرده اند . و از سوی دیگر، منعکس کننده جدیت علمای نجف به درگیری و مقاومت در مقابل کسانی است که با غوغاسالاری و تهدید و تطمیع می خواهند مشروطیت را به نفع استعمار مصادره کنند .
در ابتدای نهضت، مانند سایر علما، شیخ شهید دنبال عدالت خانه بود و همراهی اش با انقلابیان به انگیزه لگام زدن بر مرکب چموش و خودمحور درباریان آغاز گردید، ولی وقتی با اصرار منورالفکران و روحانی نمایان خودباخته برای برقراری مشروطیت و مجلس شورا مواجه شد، آن را پذیرفت، طبق نقل ناظم الاسلام، آیة الله بهبهانی در پاسخ سید جمال واعظ، که خواهان برقراری مجلس شورا به جای عدالت خانه بود، فرمود: «این لفظ هنوز زود است و به زبان نیاورید . فقط به همان لفظ عدالتخانه اکتفا کنید تا زمانش برسد .» (35)
مرحوم طباطبائی نیز در مراحل آغاز نهضت، از حکومت مشروطه دفاع می کرد; نخستین بار در مهاجرت کبرا وی به طور رسمی در جمع علما در حمایت از مشروطیت سخن گفت که با مخالفت شیخ شهید مواجه گردید . البته به نظر می رسید وجه حمایت مرحوم طباطبائی با مرحوم بهبهانی از حکومت مشروطه متفاوت بود، سخنان مرحوم طباطبائی نشانگر آن است که او قدری به حکومت مشروطه به عنوان یک حکومت نجات بخش ملت اعتقاد پیدا کرده بود، ولی مرحوم بهبهانی از روی ناچاری به حکومت مشروطه تن داد . ولی هر دو خواهان مشروطه بودند . اما مرحوم شیخ شهید از همان آغاز با طرح شعار مشروطه مخالف بود .
به هر تقدیر، هم بهبهانی و هم طباطبائی در مجلس اول حضور فعال پیدا کردند و هر دو قانون اساسی را امضا نمودند . شاید آن ها مانند علمای نجف گمان می کردند با مدارا و همراهی با مشروطه گران سکولار می توان از عناد آنان با دین و روحانیت کاست و حکومتی با ساختار ظاهری مشروطه، ولی با محتوا و پایه های دینی تشکیل داد، ولی به مرور زمان در مشروطه دوم، یعنی پس از استبداد صغیر، هر دو مغضوب مشروطه خواهان سکولار واقع شدند . و به این نتیجه رسیدند که کینه منورالفکران با دین و روحانیت به سبب دل دادگی به تمدن الحادی غرب، ریشه دارتر از آن است که با مدارا و همراهی درمان شود . از این رو، مرحوم آیة الله بهبهانی نیز در مشروطه دوم با تاسی از علمای نجف اشرف، به مقابله با عناصر دموکرات مجلس و بیرون مجلس پرداخت و از نفوذ سیاسی و دینی اجتماعی خود در میان جناح اعتدالی برای مبارزه با سیاست های عناصر سکولار بهره گرفت و به همین دلیل، مغضوب آن ها واقع و ترور گردید . ایشان در یکی از پیغام های خود، پس از بازگشت به تهران در مشروطه دوم به سردار اسعد بختیاری، که از رهبران نظامی مشروطه غربی به حساب می آید و در فتح تهران و تحولات به وجود آمده در مشروطه دوم نقش شایانی ایفا نموده، می فرماید: «به سردار اسعد بگو: تو آن قدر که به قول خودت شرافت تحصیل کردی، صد مقابل آن برای مملکت و مسلمانی خرابی بار آوردی! بگو: تو آخر کجا شعور وکالت را داری؟ تو چه می فهمی وکالت [چه] چیز است؟! تو باید به قوه سرنیزه کار بکنی . می بینم عن قریب صاحب شریعت از تو انتقام ها بکشد . شماها نمی دانید [نمی توانید] مسلمانی را از بین ببرید .» (36)
آری، علمایی که با روش ملایم از طریق مدارا با مشروطه گران غربی معامله می کردند، نتوانستند آن ها را به پذیرش مشروطه مشروعه وادار نمایند . از این رو، به سیاست مقابله صریح متوسل شدند که به قتل آیة الله سید عبدالله بهبهانی و مرگ مشکوک مرحوم آیة الله العظمی آخوند خراسانی انجامید .
درگیری و مقابله این گروه از علمای مشروطه خواه با جناح تندرو و سکولار مشروطه مشروعیت و مقبولیت آنان را از بین برد و جناح مذهبی و نیروهای دیندار را به طور یکپارچه در مقابل آنان قرار داد . مرز میان مشروطه مشروعه و مشروطه غربی روشن گردید و بسیاری از چهره هایی که پشت پرده های نفاق پنهان شده بودند، ماهیت خود را نشان دادند . در چنین فضایی، اگر نیروهای مذهبی و روحانیت به طور فعال در صحنه حضور داشتند و برخوردهای تهاجمی و فعال خود را استمرار می بخشیدند زمینه پیروزی فراهم بود، ولی ظاهرا تاریخ نشانگر آن است که برخورد نیروهای مذهبی با موج مشروطه غربگرا پیش از آنکه یک برخورد فعال باشد، یک برخورد انفعالی بود . از این رو، رنگ مقاومت در برابر جریان سکولار بیشتر به صورت نفی و انکار زبانی و نوشتاری بود، و حال آنکه انقلاب در آن مقطع نیازمند حضور فعال رهبران دینی و نیروهای مذهبی در صحنه بود . پس از فتح تهران و اعدام شیخ شهید و سخنان کفرآمیز امثال تقی زاده، مردم مسلمان مرز حق و باطل را تشخیص دادند . در چنین شرایطی، اگر علما و روحانیان به صورت فعال در صحنه حضور پیدا می کردند، به یقین اوضاع را به دست می گرفتند و نیروهای سکولار را سخت سرکوب می کردند، ولی متاسفانه بسیاری از نیروهای مذهبی به دلیل نومیدی از اصلاح امور، از میدان مبارزه کنار کشیدند و همین امر زمینه را برای جولان دادن و ابستگاه استعمار انگلیس و فراماسونرها و پیروان فرق ضاله فراهم آورد .
آن گروه از علمایی که از نجف اشرف به سوی تهران در حرکت بودند نیز در میان راه با مرگ مشکوک آیة الله العظمی آخوند خراسانی از ادامه مسیر منصرف شدند و بدین سان، کانون های رهبری نهضت در نجف اشرف و تهران به شهادت و رحلت دو شخصیت بزرگ و دو رهبر خبیر و بیدار نهضت، یعنی مرحوم آخوند خراسانی و شهید شیخ فضل الله نوری بی فروغ گردید و انقلاب به دست نااهلان افتاد .
جمع بندی
در یک نگاه کلی، می توان گفت: روحانیت و رهبران دینی در نهضت مشروطه مانند یک پیکر واحد و یک لشکر به حساب می آمدند که به دنبال رفع ظلم و خودکامگی و برپایی عدالت و قسط در جامعه بودند . از این رو، در ابتدای نهضت برای رسیدن به این هدف مقدس وارد میدان شدند، ولی پس از پیروی نهضت وقتی با تهاجم جریان بیمار منورالفکران دین گریز مواجه گردیدند، ابتدا نیروهای رده دوم روحانیت به مقابله با آن برخاستند و سپس نهاد فرماندهی کل نهضت، یعنی مرجعیت شیعه دست به کار شد . دلیل درگیری دو مرحله ای علما با موج استحاله نهضت هم نقابدار بودن رجال مشروطه غربی بوده، به طوری که مقابله همگانی و همه جانبه با آن ها در مرحله نخست، برای افکار عمومی قابل توجیه نبود و سکومت محض و مدارای همگانی نیز موجب تسریع عملیات استحاله نهضت و از کف رفتن فرصت مقابله می شد . از این رو، مرحوم شیخ فضل الله نوری و اطرافیانش در مرحله نخست، در مقابل موج انحراف ایستادگی کرد و با مشروطه ای که موجب زوال دین در جامعه می شد، دست به گریبان شد و به رغم متهم شدن به استبداد و خودکامگی، دست به مقاومت زد و تا پای دار ایستادگی کرد و سرانجام روند استحاله نهضت را به تاخیر انداخت .
و در مرحله دوم، پس از فاش شدن نیات شوم و ماهیت پوشالی رهبران مشروطه غربی، سایر رهبران دینی نهضت بپا خاسته، مشروعیت و مقبولیت مشروطه و فساد مسلک سیاسی سردمدارانشان را اعلان کردند و بدین سان، عملیات سکولاریزه کردن نهضت را متوقف ساختند و منورالفکران خودباخته غرب را در غربی کردن ایران در فضایی آرام و در حال خفتگی ملت مسلمان ناکام گذاردند و این سیر به پیش می رفت تا با حضور فیزیکی فعال در صحنه سیاسی ایران، ابتکار عمل را از دست دشمن مکار بگیرد . اما در میان راه، با ترورها و توطئه های مشروطه چیان لامذهب رهبران مؤثر روحانیت به شهادت رسیدند و یا به طرز مشکوکی رحلت نمودند و انقلاب به دست نااهلان افتاد .
پی نوشت ها
1 - تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلستان، ترجمه حسن معاصر، ص 158 .
2 - ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، آگاه، ج 1، ص 322 .
3الی 5 - محیط مافی هاشم، مقدمات مشروطیت، تهران، فردوسی، ج 1، 1363 ش، ص 108/ص 313/ص 314 .
6 - ر . ک: محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات ... و روزنامه شیخ فضل الله نوری، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1362 ش، ج 1، ص 114 .
7 - ر . ک: غلامحسین زرگری نژاد، رسائل مشروطیت، رساله حرمت مشروطه، ص 166 .
8الی 15 - ر . ک: همان، ص 160/ص 162/ص 162/ص 166/ص 166/ص 167/ص 153/ص 158 .
16و17 - غلامحسین زرگری نژاد، پیشین، رسالة تذکرة الغافل، ص 178/ص 180 .
18 - مقصود میرزاملکم خان ارمنی از مروجان مشروطه غربی است .
19الی 24 - غلامحسین زرگری نژاد، پیشین، رساله تذکرة الغافل، ص 181/ص 184 و 185/همان، ص 182/ص 183 .
25 - هما رضوانی، لوایح آقا شیخ فضل الله نوری، تهران، نشر تاریخ ایران، ج 1، 1361 ش، ص 31 .
26 - به طور کلی .
27 - محمد ترکمان، پیشین، ج 1، ص 260 تا 269 .
28 - محمدمهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، تهران، نشر تاریخ ایران، ج 1، 1362 ش، ص 418 .
29 - موسی حقانی، مقاله «تهران و تبریز دو کانون پر التهاب مشروطیت » ، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سال سوم، ش 10 (تابستان 1378)، ص 245 - 246 .
30الی 32 - همان، ص 242 - 243/ص 243 - 244/ص 244 .
33 - اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقی زاده، به کوشش ایرج افشار، جاویدان، ج 1، 1359 ش، ص 207 و 208 .
34 - همان، ص 538، نقل از فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، پیشین، ص 239 .
35 - ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، ج 1، ص 373 .
36 - مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ش 32 ق، نقل از فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال سوم، ش 10، ص 228 .