دکتر شاملی: برخی از محققان عقیده دارند که پای بندی به مسائل دینی در اروپا بیش از امریکاست. روح ماده گرایی و سلطه طلبی و تحکم در امریکا موجب شده که فاصله انسان ها از دین بیش تر شود. در فصلی از یک کتاب، که درباره آموزش و پرورش ارزش ها بود، محققی که در زمینه نظام پای بندی دانش آموزان دوره دبیرستان برای شرکت در مراسم صبحگاهی، تحقیقی انجام داده بود، او به این نتیجه منتهی شده بود که معمولا میزان پای بندی دانش آموزان شهر ول انگلستان و مسؤولان مدارس آن ها بیش تر از دیگر موارد مشابه در آمریکااست و این می تواند در میزان ضمانت معنوی آینده آنان مؤثر باشد.
اما به طور کلی، وضعیت اخلاقی و اجتماعی کنونی مغرب زمین، چه اروپا و چه امریکا، صرف نظر از تفاوت های جزئی، برایندی از جریانات بزرگ تری است که رگه های کلی فرهنگ غرب را تشکیل می دهد اگر امروزه نقاط ضعفی را در فرهنگ غربی می بینیم و هراس داریم از این که جوانانمان به آن ها آلوده شوند و مورد تهاجم فرهنگی قرار گیرند به دلیل آن است که عناصر فرهنگی آن ها را مخالف با برداشت های دینی و ارزش های خودمان می دانیم; زیرا وضعیت اخلاق اجتماعی کنونی غرب بر اساس یک سلسله سیلاب های فرهنگی مثل سکولاریسم، ماتریالیسم و مدرنیسم بریده از هرگونه سنت تلقی می شود و به هر چه که نو است روی می آورند و قدیمی را رها می کنند اگر چه ارزش های دینی باشد. این خواست آن هاست که متجدند و نو باشند و تحول اجتماعی پیدا کنند. بخشی از این تحول اجتماعی مربوط به سنت است که می خواهند آن را کنار بگذارند. حرف هایی که به خصوص ماکس وبر درباره «مدرنیته » دارد، این است که یک جامعه برای شکوفایی در بعد صنعتی و فنی نیاز دارد که از سنت ها و ارزش های سنتی، اگر چه در قالب دین باشد، فاصله بگیرد و به همین دلیل، معمولا در آثار ماکس وبر، مدرنیسم مقابل اصلاح گرایی دینی pretestantisn) ( Religions قرار دارد و پروتستان بودن (protestanism) لازمه لاینفک مدرنیسم است; یعنی: اگر جامعه ای بخواهد توسعه پیدا نماید باید از حالت کاتولیک بیرون بیاید و تحول پیدا کند. بنابراین، این گونه زمینه های عمومی، وضعیت اخلاقی کنونی غرب را به وجود آورده است که امروزه ما از آن هراس داریم; چرا که این فضا مثلا، منجر به عدم ثبات خانواده یا از بین رفتن قداست آن یا پیدایش مفهوم «خانواده سیال » شده است. این ها آثار عمومی اخلاقی در مغرب زمین است که از قداست بخشیدن به آزادی، فردگرایی مطلق و مانند آن ریشه می گیرد.
شاید تعجب کنید از این که آن ها می گویند: شما یک طرفه پیش داوری می کنید; چرا می گویید: مغرب زمین از مسائل اخلاقی بیرون است؟ آن ها در مدارسشان درسی دارند تحت عنوان (Moral Education) ( آموزش و پرورش اخلاقی). آن ها هم برای خود نظام اخلاقی خاص دارند، اما نظامی منقطع از وحی که تلاش آن فقط برای پرورش «شهروند سازگار» است. شهروند سازگار باید خود را با شرایط تحول جامعه وفق بدهد با کنار گذاشتن بسیاری از چیزهایی که ما آن ها را «ارزش » تلقی می کنیم. از این رو، بزهکاری در نوجوانان و بی خانمان بودن (homelessness) آن ها بروز آثار اجتماعی فردگرایی مطلق، فردی سازی دین، سکولاریسم و ماتریالیسم است. البته مثل هر جامعه دیگری، آن ها یک آثار عمومی اجتماعی مثبت هم دارند که قضاوت کننده منصف در قضاوت ها بر آن تاکید می کند، با وجود این که به دلیل تفاوت در نظام ارزشی، طبیعتا یک سلسله مسائلی وجود دارد که ما آن ها را ارزش می دانیم و آن ها نمی دانند; مثلا، عفاف در فرهنگ دینی ما یک ارزش است، ولی برای آن ها ارتباط دختر و پسر یک مساله عادی است و این برمی گردد به نظام ارزشی ای که ما پذیرفته ایم و باید «خوب » و «بد» و «بایدها» و «نبایدها» را تعریف کنیم.
ولی در عین حال، نکات مثبتی دارند که آن نکات مثبت - مجموعا - دست به دست هم می دهند و شهروند سازگار را درست می کنند مثلا، نظم کاری و وقت شناسی خصیصه ای است که در آن ها وجود دارد. ما هم در فرهنگ دینی مان داریم، ولی به دلایلی، این مفهوم را به کار نگرفته ایم، اما آن ها به این مساله پای بند هستند; در اداره، در دانشگاه، هر جا که هستید، می بینید همه چیز طبق روال عادی خودش پیش می رود یا احترام به مقررات عمومی و اجتماعی در آن جا مشهود است. البته تفاوتی که وجود دارد این است که پای بندی به قانون در یک جا به دلیل شناخت شهروند است از این که قانون به رضایت خداوند و تکامل فرد باز می گردد و در یک جا به دلیل ترس از پیگرد قانونی آن است.
ما در کشور کانادا این را به خوبی می دیدیم که همه شهروندان - شاید این مبالغه باشد، بلکه هشتاد، نود درصد - افراد به مقررات راهنمایی و رانندگی پای بند بودند، ولی کسانی که آن جا تحقیق می کردند یا شاهد عینی بودند، می گفتند: این پای بندی به آن دلیل نیست که از لحاظ انسانی به تربیت کاملی رسیده اند، بلکه مساله «شهروند سازگار» آن ها را ناچار می کند که اگر می خواهند زندگی بی دغدغه ای داشته باشند، باید این کار را بکنند. اگر زمانی احساس کنند که پیگرد قانونی وجود ندارد، بلافاصله کل نظم - که به نظر می رسد محال است از هم بپاشد - از بین می رود.
جالب است که یکی از ایرانیان مقیم آن جا می گفت: در یکی از خیابان های معروف شهر مونترال یک روز پلیس اعتصاب کرد. آن روز مردم تمام مغازه های آن خیابان را غارت کردند. پس این تفاوت جوهری به وجود «اسلام » مربوط می شود; اگر انگیزه الهی در کار نباشد به واسطه کوچک ترین چیزی، جامعه از هم می پاشد; زیرا ترس از پیگرد قانونی منشا نظم و احترام بوده است و اگر پیگرد قانونی را برداریم، نظمی نمی ماند.
ولی در اسلام، گذشته از جنبه پیگرد قانونی، انگیزه و نیت اطاعت از قوانین الهی نیز مطرح است.
نکته مثبت دیگری که در جنبه اجتماعی آن جا وجود دارد و متاسفانه ما نداریم با این که اصالتا در فرهنگ اسلامی بوده ایم، مساله سازمانی است که اخیرا تحت عنوان «رفاه اجتماعی » (Welfare) به وجود آمده به دلیل این که شیرازه اصلی نظمی که در آن جا وجود دارد تامین کننده همان روابط بالا و پایینی (سرمایه دار و کارگر) است، باید این دو به کارشان اعتقاد داشته باشند و برای این که این شیرازه از هم نپاشد دولت نهادهایی به نام نهاد «رفاه اجتماعی » بوجود آورده است تا افراد بیکار و فقیر را زیر پوشش رسمی قرار دهد. بنابراین انگیزه این سازمان آن است که شیرازه عمومی موجود حفظ شود، وگرنه سرمایه دار نمی تواند زندگی کند. اما در دین ما، با وجود توصیه های فراوانی که بر خدمت به ایتام و صدقات و رسیدگی به این گونه مسائل وجود دارد، این مسائل نهادینه نشده و اگر شده است، در حالت ضعیفی قرار دارد. اگر نهادهایی مثل «کمیته امداد امام خمینی رحمه الله » به شکل گسترده تری عمل کنند می توانیم بگوییم در ارزش های دینی مان به صورتی عمل کرده ایم.
یکی دیگر از مظاهر اجتماعی در آن جا مساله مصرف گرایی است; افراد به رغم نظم و ترتیب، باید به فرهنگ صرف مصرف عادت کنند، وگرنه شیرازه نظم در مورد کسی که قناعت می کند یا کالاهای مکرری را مصرف می کند، از هم می پاشد و دچار بحران بزرگ اجتماعی و اخلاقی می شود.
متاسفانه امروزه در غرب، بعضی از نمودهای فحشا و منکرات نهادینه شده و این چیزی است که بزرگان ما و کسانی که دل سوز رشد نوجوانان ما هستند از آن هراس دارند. بحث تهاجم فرهنگی از این نظر مطرح می شود، نه به عنوان نادیده انگاری جنبه های مثبت زندگی آن ها.
پیدایش برخی از مراکزی که فقط جوانان در روزهای تعطیل خواستار آن هستند، پیدایش هم جنس بازی و از این قبیل موارد که به تدریج، نهادینه هم می شوند - یعنی: قانونا افراد در استفاده از آن ها مجاز خواهند بود; چون در شهرداری ثبت می کنند و حق امتیاز می دهند، افراد هم در آن جا بزه کاری و جرم می کنند تا نمود عینی درسطح خیابان نداشته باشد چیزی است که اگر به آن بی توجهی کنیم - خدای ناکرده روزی جامعه مابه آن مبتلامی شود.
در ورای همه این ها و نقاط ضعف و قوت در مسائل اجتماعی، تاکید ما بر آن نظام ارزشی است که در ورای این نمودهای عینی رفتاری وجود دارد که واقعا ما در نظام ارزشی مان، چه چیزهایی را خوب می دانیم و چه چیزی را بد. اگر عفت برای ما یک مساله ارزشی نباشد، دیگر بالاتر از سیاهی چه رنگی است؟ وقتی سیاهی را سفید تلقی کنید طبیعی است که همه چیز سفید است و بسیاری از کارهای زشت به عنوان «جرم نهادینه » درمی آید.
این ها مسائلی است که در ارزیابی فرهنگ غرب، باید به آن توجه کرد.
دکتر رهنمایی: در زمینه وضعیت فرهنگی و اخلاقی نظام غرب، تا حدی «استدراج » حاکم بوده است; به این معنا که زمانی کاملا موقعیت به عکس چیزی بوده که الان هست و افراد به مقررات دینی و اخلاقی پای بندی داشته اند. به عنوان نمونه، اگر حتی معماری دهه اول قرن بیستم را در کشورهای غربی ببینید، به وضوع مشهود است که در معماری ها تکیه بر گنجاندن یک عنصر دینی بوده. سبک معماری کلیساها هم با بیمارستان ها و محافل علمی تفاوتی ندارد. اما صرف نظر از این که ما باید در مقام قضاوت، نسبت به اخلاق رایج درغرب از دو جنبه نگاه کنیم: یک جنبه روبنایی و یک جنبه زیربنایی، اگر نظمی وجود دارد، باید ببینیم زیربنای آن چیست. جناب دکتر شاملی به این موضوع اشاره کردند. یا اگر تعهد کاری می بینیم، زیر بنای کار چیست؟ آیا تعهد انسانی است یا ماشینی؟ فن آوری چنان غلبه کرده که همه تعهدات، ماشینی است، نه انسانی. بنابراین، اگر نظارت برداشته شود، همه این تعهدات سست می شود.
نمونه ای عرض می کنم: یکی از دوستان از قول یکی از ایرانیان، که قریب بیست سال است در کانادا به شغل کفاشی مشغول است، می گفت: دوستی داشتم یهودی تبار، اهل لهستان که از زمان جنگ جهانی دوم (سال 1948) به کانادا پناهنده شده است و در مونترال زندگی می کند. آن دوست یهودی می گفت: یک روز تابستانی روی تپه دیدنی، که مابین دو قسمت شهر قرار داشت و تفریح گاه مردم بود، رفته بودم. پس از قدری قدم زدن، چون گرم بود مجبور شدم کت ام را درآورم. آن را روی دستم گذاشتم. چون پیراهنم آستین کوتاه بود دستم نمایان شده بود. ناگهان دیدم که پلیس اسب سوار - چون ماشین در آن جا تردد نمی کند - آمد و گفت: کت ات را بپوش. گفتم: گرم است. گفت: قانون اجازه نمی دهد که در انظار عمومی، با پیراهن نیمه آستین حاضر شوی. مرا مجبور کرد که کت ام را بپوشم. پس از گذشت دو دهه. اکنون چه تحولاتی و در چه جهت هایی در آن جا رخ داده است؟! عامل این ها چه بوده است؟
این یک زنگ بیدار باش برای جامعه ماست. مدتی پیش به نمایشگاه کتاب رفته بودم. سال 1371 هم به این نمایشگاه رفته بودم. آن موقع در جلسه افتتاحیه نمایشگاه خانم ها روسری به سر داشتند و به ندرت، بعضی ها یک تار مویی از سرشان پیدا بود. اما امسال دیدم استدراج به آهستگی جلو آمده است. به همین دلیل، قرآن می فرماید: «لا تتبعوا خطوات الشیطان (: ); از گام های شیطان پیروی نکنید. شیطان یک دفعه جلو نمی رود، گام به گام و به آهستگی انسان را به دنبال خود می کشد. خانم های جوان با آن وضعیت کذایی و با آن نوع حجاب، همان خانم هایی بودند که چند سال قبل به شدت، خود را می پوشاندند قدم به قدم رو به انحراف کشیده می شویم. بنابراین، دهه شصت و نود با این که فاصله چندانی با هم ندارند، اصلا با هم قابل مقایسه نیستند و انگار دنیای دیگری است.
دکتر شاملی: در نمایشگاه کتاب تهران امسال، به یکی از دوستان گفتم: احساس می کنم در شهر مونترال هستم; به دلیل وضعیت نابهنجار خانم ها. برای من، که یک ماه و نیم بود که از آن محیط آمده بودم، وقتی از شهر قم خارج شدم و به نمایشگاه رفتم کاملا این احساس به وجود آمده بود که در شهر مونترال هستم. تعداد اندکی از زنان نصاب حجاب اسلامی را داشتند.
هدفم از بیان کردن وضعیت اخلاقی - فرهنگی موجود همین بود که بگویم: این ها به جایی می رسند که به تدریج، بزهکاری نهادینه می شود; نه تنها ضد ارزش نیست، بلکه به صورت یک نهاد درمی آید. یعنی همان گونه که بانک و مدرسه داریم، جایی هم برای بزهکاری خواهیم داشت!
در سفری که امسال عده ای از شیعیان تانزانیایی الاصل، که بعضا در شهرهای امریکا زندگی می کردند، به ایران داشتند، از حوزه علمیه قم نیز دیدار کردند و سپس به مشهد مشرف شدند. من هم همراه این عده بودم. به فرودگاه مشهد که رسیدیم، یکی از آنان به من گفت: آقای شاملی، این خانم ها با این وضع، که روسری شان چندین سانت عقب رفته و مویشان پیداست، مسیحی اند؟ گفتم: نه، مسلمان اند. گفت: اگر واقعا ناراحت هستند، حجابشان را بردارند. گفتم: خجالت می کشند، اگر برایشان مقدور بود، برمی داشتند. این که انسان به نظام ارزشی خود و باورهای دینی اش بی توجهی کند و بخواهد آنچه را در غرب وجود دارد به غلط، الگو قرار دهد، از جمله مظاهر رشد و شکوفایی این افراد است که خود را در قیافه و شکل این طور نشان دهد، ولی در کار و علم و کوشش، پنجاه سال عقب تر باشد. نتیجه این می شود که کسی که خودش در غرب زندگی کرده و وارد کشور ما می شود حجابش کامل است و از ما می پرسد: این خانم ها مسیحی اند؟ این روند، در نهایت، به جایی می رسد که - خدای ناکرده - در جامعه ما هم گناه نهادینه می شود.
معرفت: تاثیری که طلاب اعزامی می توانند در آینده در حوزه علمیه داشته باشند به نظر شما بیش تر در چه زمینه هایی است؟
دکتر زارعان: حدود و نحوه تاثیر طلاب اعزامی به مراکز علمی خارج از کشور را شاید بتوان در آئینه اهداف کلی حوزه بررسی نمود. این اجمالا بدین معنی است که اگر هدف حوزه را باقی ماندن بر همان شیوه سنتی در ابعاد آموزش و پژوهش و تبلیغ بدانیم، قضیه متفاوت خواهد بود. یعنی اگر هدف اصلی فعالیت حول یک سری مسائل خاص سنتی باشد و هم و غم حوزه حفظ شکل حاضر آن باشد، درد اطراف، خود را نداشته باشد; به مشکلات خارج حوزه نیندیشد و به مسائلی که در دنیای اسلام می گذرد توجه نکند، یعنی ولو در سطح فردی غم و غصه ای در این زمینه باشد، اما در سطح کلان برای آن ها برنامه دراز مدتی نباشد، چنانچه الان هم - آنچنان که باید و شاید - نیست، نحوه این تاثیر متفاوت خواهد بود در جو حاضر هنوز برای بسیاری از عزیزان حوزوی روشن نیست که چرا حوزه بایستی طلاب امام زمان (عج) را به دیار کفر بفرستد و با طرح این سؤال که آیا، برویم اسلام را از آن جا یاد بگیریم حتی حاضر به مطالعه و پیگیری جریان اعزام اخیر نیستند و حاضرند به بسیاری از شایعات نسنجیده دوست و دشمن گوش فرا دهند اما کلمه ای از خود دست اندرکاران این اعزام نپرسند. در چنین جوی اولین تاثیر را خود امر اعزام می گذارد که به هر حال این سؤال را مطرح می سازد و رفته رفته بر روشن شدن آن می افزاید. به هر حال اولین مسئولیت طلاب اعزامی و دوستان ایشان که در این راستا هم عقیده اند، تبیین این نکته است که چرا این امر صورت گرفت، آیا نیازی به پیگیری آن هست؟ نتایج آن چه بود؟ و از این قبیل نکات. صرف نظر از این نکته، طلاب اعزامی، با آشنائی که با سیستم تحقیقاتی غرب پیدا کرده اند نیز می توانند نقش مؤثری در فضای آموزشی و پژوهشی حوزه حتی با هدف بالا داشته باشند. جالب است بدانید که در حال حاضر حتی در زمینه فقه و اصول فقه اهل تسنن و تشیع (که آن ها را احتمالا رشته های انحصاری حوزه ها می دانیم) آن چنان مطالعات عمیق و گسترده ای در دانشگاه های غربی و توسط غیر مسلمانان صورت گرفته که شاید بسیاری از زوایای آن برای ما مخفی مانده باشد. شاید هضم این مطلب برای بسیاری از حوزویان مشکل باشد اما راه ساده قضاوت مراجعه مستقیم به مراکز مطالعات اسلامی غرب و مشاهده امر از نزدیک می باشد. به هر حال، این مسائل تا زمانی است و برای کسانی است که هدف حوزه را امر یاد شده بدانند.
اما اگر مسئولیت حوزه علمیه و نهاد روحانیت را مسئولیتی بس وسیع تر و گسترده تر بدانیم قضیه چیز دیگری خواهد بود. اگر مسئولیت حوزه اولا ارتقاء سطح علمی و معنوی افراد و اعضاء خود و ثانیا پاسخ گویی به معضلات جهان اسلام در تمامی زمینه های فقهی فلسفی قرآنی اعتقادی اجتماعی تاریخی اقتصادی سیاسی فرهنگی و غیره باشد و حوزه خود را موظف بداند که نه تنها مرکزی جهت با پاسخ گویی به این مشکلات باشد که خود منبع ابتکارات و خلاقیت ها و نو اندیشی و طرح های نو در زمینه های مذکور باشد، اعزام چند طلبه به خارج کشور جهت آشنایی با فرهنگ غرب و فعالیت های علمی ایشان نه تنها امری مفید به نظر می رسد که ضروری خواهد بود و تازه باید نشست و بحث کرد که آیا این اعزام محدود و چند نفره کافی است و آیا لازم نیست در هر یک از رشته های ذکر شده، به ویژه در علوم انسانی چند ده نفر متخصص داشته باشیم که از سویی به مبانی اسلامی آشنا باشند و از سوی دیگر منابع غربی را بشناسند و قادر باشند ایده های وارداتی در فرهنگ ما را از ناب آن تشخیص دهند. در اینجا تاثیر این اعزام و تاثیر طلاب اعزامی روشن می گردد که نقش آن ها در زمینه علمی تخصصی ایشان تنها یکی از وظایفی است که باید انجام دهند. شاید عده ای از عزیزان این نکات را یک سری شعارهای تکراری غیر ضروری بدانند و مدعی شوند که حوزه وظیفه خود را در حد میسور به خوبی انجام داده است، که باید عرض کنم اگر هدف حوزه آن باشد که عرض کردم، دیگر نمی توان به یک سری علوم سنتی که در حد خود و در جای خود ارزشمند و ضروری است بسنده کنیم. امروز کافی است حملات دشمنان اسلام را در لباس مسلمان و غیر مسلمان، در لباس غربی یا روشنفکر و دلسوز و امثال آن در میادین فرهنگی، در کتب، مقالات روزنامه ها، سایت های اینترنت و... مروری اجمالی داشته باشیم و ضعف خود را در این جهت به سادگی دریابیم. ما هنوز حتی نتوانسته ایم محبوبترین چهره قرن حاضر، که همه چیز را از او داریم، یعنی امام عزیزمان و افکار و اندیشه های او را به دنیا بشناسانیم، چه رسد به این که در زمینه های علمی و اخلاقی و دینی ملجا و پناه دوستان و سنگر مستحکم و نفوذناپذیر در مقابل دشمنان و منافقین دو چهره این میدان باشیم. در اینجا نقش اعزام و آشنائی با دنیای خارج و تخصص در زمینه های مختلف علمی و فراگیری روش های جدید آموزشی و پژوهشی در جهت پیشبرد اهداف مقدس جامعه روشن می شود و امیدواریم رفته رفته راه خود را باز نموده، دوستان به چشم دلسوزی به آن بنگرند و این امر را برادرانه، پدرانه و صمیمانه استقبال و مطالعه کنند، برادران خود را در این امر راهنمائی نمایند و با همکاری و صمیمیت ان شاءالله همگان از مزایای آن بهره مند شویم.
معرفت: در مراکز آکادمیک غربی چه زمینه هایی برای تبلیغ اسلام و انقلاب اسلامی وجود دارد؟
دکتر رهنمایی: عمده فعالیت های جانبی که در مراکز آکادمیک غرب توسط دانشجویان مسلمان انجام می پذیرد از نوع علمی - فرهنگی است. ولی این امر موجب نمی گردد که هیچ اقدامی در ارتباط; تبلیغات دینی و احیانا معرفی چهره ناب انقلاب اسلامی نتوان برداشت. اصولا زمینه برای فعالیت های صرفا تبلیغی در دو زمینه فراهم بود.
1- زمینه گروهی و عمومی; هرگونه تشکیلات اسلامی مربوط به دانشجویان مسلمان ایرانی و غیر ایرانی، شیعه و سنی در صورتی که مجوز قانونی از طرف دانشگاه دریافت می داشت و به ثبت دفتر امور دانشجویی دانشگاه می رسید اجازه می یافت تا از امکانات دانشگاه در مسیر اهداف دینی فرهنگی، و ملی (البته نه سیاسی) گروه خود استفاده کند و حتی بر دعوت از استادان و دانشجویان دیگر از سایر نقاط جهان برای شرکت در مجالس و سمینارها و کنفرانس هایی که برگزار می کند اهتمام ورزد. وجود زمینه حشر و نشری که دانشجویان مسلمان با دوستان و استادان دانشگاهی خود دارند می تواند بستر مناسبی برای ترویج و تبلیغ ارزش های اسلامی باشد. چنین فعالیت هایی در دانشگاه ها حکم یک سری فعالیت های درون گروهی ملی و یا فرهنگی - دینی را دارد و تا آن گاه که با نظام و اصول و ضوابط کلی حاکم بر دانشگاه ها منافات نداشته باشد و در اصطکاک قرار نگیرد اشکالی متوجه آن ها نمی باشد. دانشجویان مسلمان و متعهد ایرانی می توانند بسته به توان خویش از این فرصت برای ترویج اسلام و معرفی مبانی انقلاب اسلامی استفاده کنند و برای آن برنامه ریزی داشته باشند.
2- زمینه فردی و خاص; حضور فردا فرد دانشجویان مسلمان متعهد به خصوص و حضور دانش پژوهان و طلاب حوزه علمیه به طور اخص در کلاس های درس، سمینارها، و کنفرانس های علمی عامل مناسبی برای ترویج فرهنگ اسلام و ارائه دیده ها و نظرات اسلامی در هر زمنیه خاص از علوم انسانی می باشد. امروزه استقبال دانشگاهیان و محققین علوم انسانی از گفته ها و نوشته های مربوط به مبانی، اصول و آراء اسلامی، با توجه به مطرح بودن اسلام نه تنها به عنوان دین بارز بلکه به عنوان نسخه ای از حکومت و قدرت سیاسی، شایان توجه است. به عنوان نمونه، در کنفرانس سالانه «جامعه تعلم و تربیت تطبیقی و بین المللی » سال 1998 که در شهر بافلو آمریکا به مدت سه روز (22 - 18 مارس 1998) برگزار گردید دو میزگرد در دو روز متناوب به مباحث و سمینارهای مربوط به تعلیم و تربیت اسلامی اختصاص یافت و با استقبال قابل توجهی روبرو گردید. در این میزگردها آقایان دکتر شاملی، دکتر زارعان و بنده و جمعی دیگر مقالات خود را در زمینه های گوناگون تعلیم وتربیت اسلامی ارائه دادیم و مطالب خویش را در معرض نقد و بررسی حاضرین و ناظرین میزگرد قرار دادیم. اسم این نوع فعالیت علمی را نمی توان تبلیغ به مفهوم کلمه گذاشت اما می شود اذعان داشت که اتفاق طرح نظرات و مبانی اسلامی در این گونه فرصت ها و موقعیت های آکادمیک می تواند بستر مناسبی برای تفهیم و احیانا القاء ارزش های فرهنگی دین اسلام باشد.
معرفت: حضور طلاب حوزه علمیه در دانشگاه های غرب از نظر تبلیغی و معرفی چهره انقلاب اسلامی را چگونه ارزیابی می کنید؟
دکتر شاملی: چنانچه عرض شد، هدف اولیه گروه اعزامی، تکمیل دوره کارشناسی ارشد و دکترا بود و این مهم دوستان را بر آن می داشت که بیش ترین تلاش و انرژی خود را صرف امر تحصیل نمایند. بنابراین، پرداختن به سایر جوانب بیش تر فرعی یا حاشیه ای بود. اما از آنجا که طلبه و روحانی در هر کجا که باشد، از زی طلبگی خود خارج نمی شود و کار روحانی گریش را فراموش نمی کند، دوستان اعزامی سعی می کردند حضور خود در محیط دانشگاه را از نظر تبلیغی هدفمند سازند. گذشته از تلاش های علمی در راستای تبلیغ اسلام و معرفی ارزش های انقلاب اسلامی، شخصیت معنوی و فرهنگی این دوستان، گویای نمونه بارزی از یک شهروند جامعه اسلامی انقلابی ایران بود که شخصیتش حوزه و پرورش حوزوی را تداعی می نمود.
جالب این که چون دوره فوق لیسانس برادران گروه اعزامی در مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل سپری شد، حضور علمی و حتی فیزیکی دوستان در تامین هدف فوق نقش مهمی داشت. نمونه هایی از این نقش عبارتند از:
الف - به نظر من، روند مطالعات و تحقیقات در زمینه اسلام چه در مؤسسه فوق و چه در سایر مراکز دانشگاهی اروپا و آمریکا صبغه اسلام اهل سنت دارد. منابع تحقیق، شخصیت های اسلامی مورد مطالعه، ارتباط با کشورها و دانشگاه های مسلمان، تبادل استاد و دانشجو و... اغلب منحصر در اسلام اهل سنت است. تفکر شیعی یا به کلی مورد غفلت بوده و یا به صورت رگه های بسیار کمرنگ در برخی از مراکز اسلام شناسی غرب، آن هم به دنبال ظهور آثار قلمی مستشرقینی همانند پروفسور هانری کوربن و شخصیت های پس از وی زمینه ظهور یافته است. البته، جریانات بعضا شتابداری از تفکر تشیع غیر امامی (تشیع اسماعیلی، و برخی از نحله های عرفانی همانند نقشبندیه که خود را به شیعه علویه منسوب می دانند) توانسته اند در این یا آن دانشگاه جای پایی باز کنند، اما این ها هیچ یک نماینده تفکر شیعی امامی نیستند.
دوستان اعزامی از بدو ورود با شرکت در واحدهای درسی مؤسسه مطالعات اسلامی که ناگزیر از گذراندن آنها بودند، نماینده تفکر تشیع امامی بودند. مشارکت فعال در بحث های هر کلاس، مشارکت در تجمع های عمومی دانشکده ارائه مقالات گوناگون که گرچه همگی پیش نیاز گذراندن واحدهای درسی متفاوت بودند، هر یک بیانگر نمونه ای از تفکر تشیع امامی در زمینه ای خاص بود. رونداین جریان منتهی به ارائه تزهای فوق لیسانس در تبیین اندیشه های فلسفه صدرایی بود که برای اولین بار عرضه می شد و می توانست یادگاری علمی از فرزندان حوزه در مغرب زمین باشد. به شهادت یکی از اساتید مؤسسه مطالعات اسلامی مک گیل، این اولین بار بود که تفکر صدرایی به این صورت گسترده و در قالبی آکادمیک مورد مطالعه قرار می گرفت. درجه ممتازی برخی از این پایان نامه ها، بیانگر توان علمی - تحقیقی فرزندان حوزه در ارائه آثار آکادمیک آن هم به زبان غیر بومی بود.
ب - در کنار این نقش، جالب بودکه طلاب اعزامی فرصت یافتند تا با اندیشه های اندیشمندان اهل سنت در کلام، عرفان نظری، تفسیر، اصول فقه، و تاریخ آشنایی و تضارب فکری یابند. از این رهگذر یک سنت علمی - تحقیقی سلف صالح شیعی امامی همانند آنچه شیخ الطائفه; در کتاب خلاف و علامه حلی; در مختلف و مرحوم آیة الله بروجردی در حوزه بحث فقهی خود پی گیری نمودند، احیا گردید.
ج تلاش علمی برادران اعزامی در دوره کارشناسی ارشد بعضا چنان مقبول افتاد که دانشگاه بینگ هامتون آمریکا پیشنهاد چاپ آنها را نمود و برخی هم اکنون زیر چاپ است.
د - طلاب اعزامی همچنین فرصت یافتند که در کنفرانس های بین المللی اسلامی که در کانادا یا آمریکا برپا می شد، حضور یابند. این حضور نه تنها فرصتی برای ارائه یک مقاله اسلامی شیعی بود که در راستای آن شرکت کننده می توانست با شخصیت های سرشناس و کارآمد مطالعات اسلامی آشنایی پیدا کرده و باب همکاری های تازه تر علمی را بگشاید. دستاورد مبارک دیگر این حضور در کنفرانس ها، کسب تجربه در ارائه اندیشه های امامی - شیعی در مجامع بین المللی و پاسداری از سنگرهای اعتقادی به زبان تفاهم و تبادل بود.
ه- از دیگر دستاوردهای حضور طلاب اعزامی در دانشگاه های غرب را می توان آشنایی این برادران با جبهه های تازه تر مورد دستبرد و تهاجم در فرهنگ و اعتقاد اسلامی دانست. این آشنایی، گروه اعزامی را بر آن می داشت که خود را برای دفاع در حوزه های تازه تر معرفی اسلام آماده سازند.
مسائلی همانند اسلام و مدرنیزم، اسلام و مرزهای آزادی فردی و اجتماعی اسلام و تکثرگرایی اعتقادی، اسلام و تاثر از زمینه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، اسلام و واحدسازی جهانی یا اندیشه دهکده جهانی تنهاچند نمونه از انبوه این مسائل است.
گرچه این مسایل یا همانند آن در درون جوامع مسلمان نیز مطرح بوده و هست، اما رویکرد بحث، حساسیت ها و تایج حاصل از آن متفاوت است. چرا که در غرب این مسائل سمبل مطالعه اسلام از بیرون و در جوامع مسلمان سمبل مطالعه اسلام از درون (با فرض اعتقاد به حقانیت اسلام) انجام می گیرد.
و - از دیگر برکات حضور برادران اعزامی در دانشگاه های غرب، نقش نافذ این برادران در تصحیح پیشداوری ها و ذهنیت های غیر منصفانه دانشجویان و اساتید دانشگاه ها بود که عموما دستاورد خبرپراکنی رسانه های گروهی و منابع اطلاع رسانی مغرض بود. کانال های اطلاعاتی در فضاهای علمی غرب عموما رسانه های گروهی صهیونیستی که از اسلام و انقلاب به تنگ آمده اند یا مستشرقین خریداری شده که سر در سفره صهیونیست ها و سلطه طلبان دارند و گاهی نیز زبان خصومت آلود ایرانیان فراری، سلطنت طلب ها، منافقین است. گذشته از آنچه در روزنامه ها، رادیو و تلویزیون و اینترنت عرضه می شود، ذهنیت برخی از دانشجوایان و اساتید دانشگاه به اسلام، انقلاب و دانشجویی که از ایران اعزام شده خوشبین نیست. به خاطر دارم که در جلسات اولیه دفاع از طرح پیشنهادی پایان نامه دوره دکتری چندین بار من و دو دوست دیگرم (آقایان دکتر رهنما و دکتر زارعان) متهم بودیم که در بحث های خود مدافعانه یا توجیه گرانه برخورد می کنیم، اما استمرار بر متانت و صداقت در بحث، آنان را به این باور رساند که واقعا چیزهایی هم هست که آنها نمی دانند یا مواردی به آن ها مغرضانه منتقل شده است. البته، ناگفته هم نماند که رویکرد یک معتقد به اسلام با محققی که اسلام را پدیدارگرایانه مطالعه می کند، متفاوت خواهد بود. واصلا به گفته پرفسور محمود ایوب (استاد دانشگاه دین شناسی در دانشگاه تمپل) این غیر علمی و نشدنی است که از دانشجوی مسلمان بخواهند در مطالعاتش ایمان و اعتقاد را کنار بگذارد و یا برایش فرق نکند که مطالعاتش به تضعیف یا تقویت بنیه های اعتقادی اش می انجامد. هر محقق به ناچار با ساختار فکری و شخصیتی خاصی در بحث وارد می شود و برایش بویژه مهم است که سرنوشت سازه های اعتقادی اش به کجا می انجامد.
ز - در پایان شایسته است به عنوان حق شناسی از نقش تبلیغی شگرف برخی از دوستان اعزامی یاد کنم که گرچه نه درمحیط دانشگاهی اما در سطحی وسیع تر حاضر شدند که دوران غربت خود را طولانی تر کنند و مسئولیت اداره مراکز بزرگ اسلامی در شهرهای مختلف آمریکا را بدوش گیرند. در کنار ادامه تحصیل در دوره دکترا، سه تن از عزیزان ما در شهرهای نیویورک، هیوستن، و واشنگتن به انجام وظیفه تبلیغ و اداره مراکز اسلامی مشغولند و برخی موفق بوده اند حوزه های علمیه دینی تاسیس و اداره کنند. اینها تنها مروری گذرا بر برخی از دستاوردهای تبلیغی گروه اعزامی بود.
معرفت: نقش حضور طلاب اعزامی در میان ایرانیان مقیم و یا شیعیان سایر کشورها مستقر در کانادا چیست؟
دکتر زارعان: هدف اصلی اعزام دانش پژوهان مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی; به دانشگاه های غرب تحصیل در زمینه های مورد نیاز و بازگشت به حوزه جهت تقویت و خودکفایی حوزه در ابعاد آموزش تحقیقاتی حوزه بوده است، که در نکات قبلی تا حدودی به نقش این اعزام و حدود تاثیرات آن اشاره نمودم. اما به هر حال امر تحصیل، علی رغم فشردگی آن، منافات با این نداشت که در کنار درس و به مناسبت هایی که پیش می آمد، طلاب اعزامی نقش تبلیغی خود را نیز ایفا کنند. آنچه که به این امر ضرورت می بخشید و طلاب را وادار می نمود علی رغم فشار کاری و برنامه ریزی های تحصیلی دانشگاه از فرصت هائی محدود استفاده نموده و به امر تبلیغ بپردازند نیاز شدید معنوی مسلمانان و شیعیان خارج از کشور و به ویژه ایرانیان مقیم کانادا و آمریکا بود. بخشی از جمع ایرانی آن دیار را دوستان بسیار خوب و صمیمی دانشجو و خانواده های محترم ایشان تشکیل می داد که تجربه بودن با ایشان و رفت و آمدهای دوستانه و برپایی جلسات فرهنگی و مذهبی از شیرین ترین تجربیات و خاطرات ما در آن جا را تشکیل می دهد. بنده شخصا افتخار این را دارم و شاید دوستان دیگر نیز این احساس را داشته باشند که در طی سال های اقامت در مونترال دوستان بسیار خوبی را یافتیم که آشنایی آن ها برای ما توفیقی از سوی خدای منان بود. جدای از این جمع دانشجویی، ایرانیان مقیم وضعیت رضایت بخشی از جهت بعد مذهبی و دینی نداشته و ندارند. دلائل این امر فراوان است که از جمله می توان بر بی توجهی مسئولین امر در رابطه با تبلیغات خارج از کشور اشاره داشت و در جای دیگری باید به این بحث مفصل پرداخت. راه حل این ضعف نیز امر پیچیده ای نمی نماید، وجود روحانیون متعهد، فاضل، مردمی، و آشنای به فرهنگ آن جا - که تنها وظیفه آن ها ارشاد و تبلیغ و هماهنگ ساختن فعالیت های فرهنگی و مذهبی باشد - و پشتیبانی مادی و معنوی مراکز اسلامی در آن جا کلید حل قضیه است. در بسیاری از موارد خود ایرانیان علاقمند نیز قدم جلو نهاده و در این راستا فداکاری می کنند. اما به هر حال این یک طرح ایده آلی است که از محیط تصمیم گیری ما خارج است و امیدواریم مسئولین امر نه تنها در اندیشه آن باشند که در مقام عمل نیز اقدام شایسته ای انجام دهند. طلاب اعزامی، علی رغم تحصیلات خویش و روزشماری برای بازگشت هر چه سریع تر به ایران، این نیاز را می دیدند و لذا خود را موظف می شمردند که در حد میسور انجام وظیفه کنند. به همین دلیل به مناسبت های مذهبی و علمی همچون ایام محرم و صفر، لیالی قدر نیمه شعبان و یا جشن های بیست و دوم بهمن و یا مناسبت های سیاسی همچون روز قدس و... جهت برپایی مراسم مناسب و ایراد سخنرانی اعلام آمادگی می نمودند که از شهرهای مختلف نیز دعوت به حضور در این مراسم می شدند. برخی از دانش پژوهان نیز با ایثار و فداکاری خویش جلسات بیش تری همچون جلسات هفتگی با ایرانیان مقیم داشته و یا با مسافرت های هفتگی به شهرهای کانادا از کوچکترین فرصتی که به دست می داد برای این امر استفاده می کردند، گرچه همواره دغدغه درس خویش را نیز داشته اند; البته سه نفر از عزیزان اعزامی نیز مسئولیت اداره سه مرکز اسلامی در آمریکا را به عهده گرفتند که همزمان با ادامه تحصیل این بار را نیز به دوش کشند که توفیق همه ایشان را از خدای بزرگ خواستاریم و امیدواریم هر چه زودتر ایشان را در جمع خودمان در اینجا دوباره داشته باشیم.
معرفت: ارزیابی شما از حضور طلاب اعزامی درجمع دانشجویان ایرانی، بویژه در راستای تحقق عینی همکاری و وحدت حوزه و دانشگاه چیست؟
دکتر شاملی: مقوله وحدت یا همکاری حوزه و دانشگاه می تواند از منظرهای گوناگونی مورد مطالعه قرار گیرد. به نظر من، سه محور در این مقوله قابل تامل است:
الف - همسوسازی نیروهای حوزه و دانشگاه در خدمت به کشور و انقلاب;
ب - از میان برداشتن موانع همگرایی و همدلی و پیدا کردن زبان تفاهم و همیاری;
ج - کشف زمینه های وحدت برای تسهیل همیاری های آینده که می تواند در پیشبرد کشور و تضمین آینده انقلاب مؤثر باشد. این مهم، نیازمند بازشناسی قابلیت ها، توانائی ها و زمینه های افتراق یا همگرایی است.
با توجه به مقوله های فوق، بد نیست زمینه های عینی وحدت و همکاری را در محیط کوچک زندگی موقت دانشجویی خود در شهر مونترال باهم مرور کنیم.
پس از ورود به شهر مونترال دریافتیم که جمع دانشجویان محترم ایرانی بورسیه در این شهر، جمعی مهربان، صمیمی و پر جاذبه است. اکثر دانشجویان به همراه خانواده های خود در مراسم و جلسات عمومی گرد می آمدند که این گردهمایی پشتوانه معنوی زندگی دانشجو و خانواده اش در غربت جغرافیایی و معنوی بود. دوستان طلبه همدوش برادران دانشجو به این جمع پیوستند و نه تنها خود از برکات معنوی وروحی این جمع بهره جستند، که به اقتضای وظیفه روحانی گری به ایفای نقش تبلیغی و ارشادی پرداختند.
در هنگامه های گوناگون دینی و ملی که دانشجویان و خانواده های آنان گردهم می آمدند، دوستان طلبه نیز سعی در بهره گیری و بهره دهی داشتند. مراسم دعای کمیل، دعای امام حسین علیه السلام در روز عرفه، دهه محرم، احیای شب های قدر، عید نوروز، دهه فجر، رحلت حضرت امام رحمه الله و نظایر آن مراسمی بودند که به دوستان طلبه امکان می داد در جمع برادران دانشجوی خود احساس نشاط و صفای تازه ای بکنند. به شهادت بسیاری از برادران دانشجو، به برکت حضور دوستان طلبه در شهر مونترال و همدلی آنان با برادران دانشجو، فضایی معنوی همانند فضای ایران بوجود آمده بود که نه تنها حفظ سنگرهای اعتقادی و ایمانی را تضمین می نمود، از رنج غربت و بریدگی از محیط ارزش ها می کاست. برادران دانشجو و خانواده های محترمشان دوستان طلبه را همسنگر می دیدند که دوش به دوش برای حفظ روح دینی جمع و روح شکیبایی در برابر مشکلات غربت در تلاش بودند.
زمینه دیگر وحدت و همکاری، تلاش دو شادوش در فعالیت های انجمن اسلامی محلی دانشجویان بود. پذیرش مسؤولیت اجرایی در این انجمن و مشارکت در فعالیت های آن در راستای حفظ روح جمعی و دینی نمودهای عینی بود که روحانی و دانشجو را برای شروع تجربه همکاری و وحدت در یک محیط کوچک آماده می کرد. همانند برادران دانشجو، طلاب اعزامی نیز در پذیرش مسئولیت های این انجمن در سطوح مختلف مهیا بودند. این مسئولیت ها روحانی و دانشجو را در پیچ و خم مشکلات اجرایی همکاری قرار می داد. در آنان روح تحمل یکدیگر و احترام به شخصیت یکدیگر را تقویت می کرد تا خود را برای همکاری در محیطهای فراگیرتر مهیا سازند.
گذشته از انجمن اسلامی فوق که محلی بود، برخی دیگر از دانشجویان مسلمان ایرانی مؤسس انجمن اسلامی سرتاسر آمریکا و کانادا بودند که طلاب اعزامی در سطح فعالیت های تبلیغی و حضور در جلسات فرهنگی و دینی با آنان همکاری داشتند و این همکاری قشر وسیعی از ایرانیان متدین و پای بند به انقلاب را از نظر فرهنگی و دینی تغذیه می نمود.
از زمینه های مهم تر وحدت و همکاری، می توان به مشارکت دوستان طلاب اعزامی و عزیزان دانشجو در جلسات دو هفته یکبار فرهنگی که از جمله فعالیت های انجمن اسلامی محلی بود نام برد. این جلسات معمولا بر قرائت قرآن، ترجمه و تفسیر کوتاه یک روایت و انجام یک بحث فرهنگی که به فراخور نیازهای فکری جمع یا مسائل مبتلا به کشور برگزیده می شد، مشتمل بود. انجام این بحث، دانشجو و روحانی را با هم روبرو می ساخت. تا از نزدیک و به دور از دغدغه های سیاسی و اجتماعی ابعاد یک بحث فرهنگی را با هم مرور و دیوارهای افتراق و جدایی را فرو ریزند. حضور طلاب اعزامی در جمع این اطمینان را می داد که در انجام مباحثات فرهنگی، حوزه علمیه کوچکی همراه خود داشته باشند که آنان را در شناخت بهتر معارف دینی یاری دهد. سؤالات، مناقشات و طرح مباحث دانشجویان نیز طلاب اعزامی را از نیازها و حساسیت ها فکری و فرهنگی مخاطب دانشگاهی خود آگاه می ساخت. این تعامل راه تفاهم و همیاری را می گشود.
علاوه، حضور فیزیکی این دو قشر در یک محیط کوچک آنان را کمک می کرد که همدیگر را بهتر بشناسند، امکانات همیاری و افتراق را بازشناسی نمایند، توان ها، قابلیت ها و زمینه هایی که پس از اتمام تحصیل می تواند این دو قشر در ایفای نقش در داخل کشور به هم پیوند دهد، برایشان شفاف ترشود. جالب این که حتی فعالیت های ورزشی، اردویی و شرکت در کمپ چند روزه خانواده های این دو قشر را به هم پیوند می زد و برکات همدوشی و صفای طرفینی را از نزدیک تجربه می نمودند.
این همه، البته با توجه به این نکته قابل فهم تر است که طلاب اعزامی در این جمع همانند برادران دانشجوی خود در درجه اول و پیش از هر چیز، نگران امر تحصیل و وظیفه دانشجویی خود بودند و در نتیجه، تلاش های تبلیغی آنان با کسی که صرفا به هدف تبلیغ اعزام می شود، متفاوت است.
جالب این که برکت معنوی حضور طلاب اعزامی منحصر به جمع عزیزان دانشجو در شهر مونترال نبود و طلاب در مقاطع مختلف دست دانشجویانی را هم که در شهرهای نزدیک دیگر مثل اتاوا، شهر کبک، و شربروک، تورنتو و... را نیز می فشردند. و دامنه این همکاری تا جایی که به امر دانشجویی و تحصیل طلاب اعزامی آسیبی نمی رساند، تدام می یافت.
و بالاخره گفتنی است که سفارت جمهوری اسلامی ایران در اتاوا نیز طی چند سالی که طلاب در مونترال بودند، از آنان جهت اداره مراسم دینی، فرهنگی و ملی استفاده می نمود و گذشته از دانشجویان، ایرانیان مقیم کانادا نیز بعضا از رکت حضور این طلاب بهره می بردند.
گاهی اتفاق می افتاد که از طلاب اعزامی در جمع شیعیان و مسلمانان غیر ایرانی نیز دعوت به عمل می آمد که این فعالیت ها در دانشگاه و مراکز اسلامی انجام می شد و برکات این فعالیت ها در معرفی چهره انقلاب نمود می کرد.
معرفت: از همه سروران عزیز، که تقبل زحمت نمودید و در این مصاحبه شرکت کردید، سپاسگزاریم.