ماهان شبکه ایرانیان

معنویت هنر خط

اشاره: «حضرت آیة اللّه » چند سال پیش در افتتاحیه نمایشگاه آثار خوشنویسی خود مطالبی را بیان فرمودند که تقدیم شما خوانندگان ارجمند و هنر دوست می گردد.
«لِلّهِ ما فِی السَّمواتِ والأَرْضِ اِنَّ اللّه َ هُوالغَنَیُّ الْحَمیدُ.»
«ولَو اَنَّ ما فِی الأَرْضِ مَنْ شَجَرَةٍ اَقْلامٌ والَبْحرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ ابْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللّه ِ اِنَّ اللّه َ عَزیزٌ حَکیمٌ.»لقمان 26 27.
حمد و سپاس بیحد و قیاس مر خداوندی را سزاست که زبان در کام و خامه در دست ما نهاد تا بیانگر احساسات و عواطف باطنی ما بوده و با آنها سوز و ساز و راز و نیاز درونی را با هنرمندی و جمال و زیبایی به گوش و چشم شیفتگان و سوختگان وادی عشق و شیدایی برسانیم.
درود بی پایان ما بر رسول خدا و اوصیای طاهرینش باد که مبدأ هر کمال و منشأ هر جمالند. و بر رهبر کبیر انقلاب و مرجع عالیقدر ما که با لطف و عنایت حضرت خداوندی چنین وحدت و الفتی را بوجود آورد که همگی چون برادران با صفا و وفا «اِخْوانْا عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ.» در کنار هم به کار و کوشش و خدمت و زحمت مشغولند و بدون چشمداشتی در حفظ ثغور و حدود و پیشبرد چرخهای سنگین انقلاب مقدّس قهرمانانه کوشا و جوشانند.
* * *

لطیفه ایست نهانی که عشق از او خیزد

که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست

جمال شخص نه چشمست وزلف وعارض وخال

هزار نکته درین کار و بار دلداریست

روندگان طریقت به نیم جو نخرند

قبای اطلس آنکس که از هنر عاریست

از احادیث مشهور نبوی است که:
«اِنَّ اللّه َ جَمیلٌ یحبّ الجمالَ.» این حدیث شریف را خیلی از خطاطان و کاتبان بزرگ چنین نوشته اند ولی در نهج الفصاحه با مختصر ذیلی چنین است:
«اِنَّ اللّه َ جَمیلٌ یحبّ الجمالَ، سَخِیٌّ یُحِبُّ السَّخاءَ، نَظیفٌ یُحِبُّ النَّظافَةَ.» خداوند تعالی زیباست و زیبایی را دوست دارد، بخشنده است و بخشش را دوست دارد، پاکیزه است و پاکیزگی را دوست دارد.
حبّ جمال و زیبایی از صفات باری تعالی است که از لطف و عنایتش در تمام شؤون خلقت و مشاهد وجود به ودیعه نهاده و در هر جا بنگریم شهود و بروز این زیبایی ظاهری و باطنی برونی و درونی را یافته که هیچ موجودی نیست مگر آنکه مشهدی از مشاهد زیبایی و جمال است و چرا چنین نباشد که این حبّ و دوستی از صفات باری است و او تبارک و تعالی حق است و مطلق است و کمال است و سرچشمه همه حرکت ها و زیباییهاست و لطفش عام و بخلی در عموم فیضش و تخلّفی در صفاتش نیست. این زیبایی و جمال با مفهوم عام گستردگی در تمام شؤون خلقت هست امّا لطف زائد خداوندی بر انسان چیزی دیگر است. انسان خلیفة اللّه فی الأرض و گل سر سبد عالم شهود و به حقّ اعجوبه خلقت و وجود است. لطف و محبّت باری تعالی بر انسان مقتضی شد تا از کمالات بی نهایت و صفات جمالیه بی حدّ و مرز خود در وجود او به ودیعه نهد تا تجلیل گاه صفات باری و مشهد اخلاق اللّه باشد، «وتَخَلَّقُوا بِاخْلاقِ اللّه .» احساس زیبایی و کشش به سوی جمال مطلق ودیعه ملکوتی و الهی است که در نهاد او نهاده شده و از اصل خلقت و خداوند متعال سرچشمه می گیرد، سرآغاز و نهایت هر چیز اللّه است. همه چیز از او شروع و به او ختم می گردد. آدمی به حکم همین غریزه و فطرت کم و بیش ولی همیشه در مقام ابراز و اظهار این استعداد و جذّابیت است جوشش درونی و احساسات و تأثّرات باطنی را به زبان هنر که زبانی الهی و ناموسی خلقتی است و کاربردی عظیم دارد به بروز و ظهور می رساند. همانطورکه با بیان و استدلالش تفکّرات عقلی و فضایابی ذهنی را آشکار و ابراز می دارد این غریزه و استعداد، این فطرت و نهاد از لطف الهی سرچشمه گرفته و چون لطف خداوندی خود بیکرانه است باید حدّ و مرز زیبایی و جمال و حبّ آنها هم مرزی ثابت و حدّ توقّفی نداشته باشد. کشش این جمال است که انسان را در جاذبه قرب الهی و پیشگاه خداوندی دائما بسوی مطلوب و کمال می برد حتی در عالم بهشت و نعمت جاودانگی. و سرّ جاودانگی بهشت هم شاید همین بی مرزی و بی توقّفگاهی جمال و کمال محبوب و مطلوب است.
امّا درک این زیبایی و جمال نیز یکی دیگر از بزرگترین مواهب و الطاف الهی است به این ودیعه آسمانی به نظر عبرت و عشق بنگرید که سبحان اللّه خود این ودیعه سببی است که ما از این همه جمال و زیبایی آگاهی پیدا کنیم. «ولَوْلا اَنْتَ لَمْ اَدْرِ ما اَنْتَ.» زیبایی نعمتی و درکش نعمتی افزونتر. موجوداتی که از این لطف خاص محرومند فهم و درک زیبایی را ندارند. حیوانات از تمیز این زیباییها، هنرها، حدّ و اندازه جمال آنها عاجزند. خوب فکر کنیم اکنون که خداوند متعال به ما این لطف را فرمود و فهمیدیم که زیبایی چیست و چقدر ارزشمند و جان فزا و روح بخش است و فهمیدیم که حیوانات دون پایه ما از چه نعمت عظمایی محرومند. اکنون باید با دقت به خاطر بیاوریم که راستی ممکن است بسیار زیباییها باشد که ما هم از آن محروم باشیم و اگر محروم نبودیم که آنها را می شناختیم و درک می کردیم. آن زیباییها را از دل و دامن اولیای خداوند و صالحان درگاه خداوندی و در مشاهد بهشت و پهنه ابدیّت باید دریافت.
باری حسن زیباپسندی و زیباآوری عطشی است که در نهاد آدمی سرشته شده و از لطف و عنایت خداوندی سرچشمه می گیرد تاب مستوری ندارد و اگر در را برویش ببندند سر از روزن برآرد. این عطش باید بازدهی به نام هنر داشته باشد، هنری که پرده از استعدادها و عواطف و احساسات و عطش های درونی آن چنان برمی گیرد که هیچ چیز جای او را نمی گیرد.
مثلی معروف است که: «یک عکس به قدر یک کتاب گویاست.» این کشش هنری همیشه همراه آدمی بوده و هیچ وقت از انسان و انسان از او جدا نمی شود. و عجب آنکه همانطور که هنرمند به حکم غریزه و فطرت هنر خود را به منصّه بروز و ظهور می رساند به حکم همین جاذبیّت یعنی کشش به سوی جمال مطلق دیگران هم تحت تأثیر این هنر واقع می گردند.
اینجاست که این همنوایی و جاذبیّت و مجذوبیّت برای انسانی تعهّد و مسئولّیت می آورد. چون هر غریزه انسانی باید تحت کنترل مسئولّیتش باشد پای تعهّد و پایبندی به ایمان در میان می آید. و نقش رهبری مکتب و بالاخره اسلام آشکار می گردد. هنری که با تعهّد مکتب و اسلام بوجود آید به جاودانگی اسلام جاودانه و مقبولیّت او مقبول افتد، به شمول و عموم مکتب شامل و عام است. اسیر شخص و زمان و مکان نیست. هر که بیند و بفهمد لذت برد در هر مکان و زمان باشد یا که مسلمان هم نباشد. زیرا هنر متعهّد هنری مؤدّب و موقّر است؛ از شخصیت و ارزش انسانی برمی خیزد طبعا مقبول شخصیّات اصیل واقع گردد. انسانها به خاک رفته اند و آثار هزاره پیشینشان را می بینیم و لذّت می بریم. زمانها گذشته و هنر به سرزمین ها رفته و مکان ها و موزه ها عوض کرده است. امّا از قیمتش کاسته نشده چه به ارزش زمانی خاص و مکانی مخصوص به وجود نیامده است.
زهی سعادت انسانی مکتبی که هنر مخصوصا هنر نجیب خط را در رسیدن و رساندن، وصول و ایصال به پیشگاه ربوی وسیله می گیرد و به عطش کاذب و بازده کاذب هنر بی کنترل و لجام گسیخته اعتنایی نکرده بلکه همیشه استعداد و ذوق را در جهت اصالتهای مکتبی به کار گرفته و ارزش های اسلامی را در آثار هنری خود به وجود می آورد.
بحمداللّه و المنّه که ما شاگرد مکتبی و متدّین به دینی هستیم که خود مشوّق و معلّم عقل و فن و دانش و هنر است و حکم به ملازمه عقل و شرع فرموده است. این طرز برخورد با تلاش های عقلی را کدام مکتب و ایدئولوژی به طور گسترده و کامل مثل اسلام نشان داده است از ویژگی های این دین و مکتب سعه صدر او نسبت به هنر و فرهنگ است. اسلام نظام در بسته و محدودی نیست و به هر مقدار که استعداد والای انسانی و خدایی او بدو مجال دهد اسلام هم همپای او پویا و روان مشوّق و معلّم و مربّی است. همانطور که به عقل و علم و دانش ارزش و اهمیّت می دهد منتهی هنری که در راه سازندگی بوده موجب پیشرفت فکر انسانی و اجتماع و سبب اعتبار فرهنگی ما در مقابل شرق و غرب بوده باشد نه هنرهای مبتذل و پستی که با مردمان فرورفته در منجلاب بدبختی و فساد سر و کار داشته، باعث اتلاف وقت و پول و ارزش و حیثیت آنانست. امید آنکه وفاداری همه طبقات مختلف کشور با رژیم جمهوری اسلامی فرهنگ و هنر ما را به نقطه اوج برده و آنها را به همه صفات کمال آراسته گرداند انشاءللّه تعالی.
هنر نزد مسلمانان از مفهوم عام و جهانی اللّه جمیل یحبّ الجمال زیبایی عمومی که در سراسر جهان هستی و در همه شؤون آن تجلّی کرده سرچشمه گرفته است. ما در جامعه پهناور اسلامی هنرهای زیبا را ملاحظه می کنیم که در همه جنبه های زندگی آنها در خانه و مساجد و بقاع متبرّکه در بازارها و معابر عمومی، کتابها و جلدهای آنها و حتی در شمشیرها و غلاف آنها به طور وسیعی جلوه نموده، آن چنان که اختصاصی به طبقه ممتازی پیدا نکرده و سبب رفاه و تعیّش دسته معدودی نشده است.
کمترین مطالعه در آثار و بناهای تاریخی و مساجد و بازارها و خانه های قدیمی که در شام و اشبیلیه و فاس و قیروان و قاهره مصر و ترکیه و هند و ایران عزیز ما وجود دارد به هنرنمایی مسلمانان پی خواهیم برد.
مسلمانان با الهام از همین مفهوم عام جمال و زیبایی چنان چیره دستی و ابتکار در ذوق و هنر و صنعت از خود نشان داده اند که دنیا متعجّب شده و به راستی این هنر نمایی ها را معجزه ای می شمرند.
این ذوق را در همه جا و همه شؤون حیات و زندگی نشان داده اند. از در و دیوار و درون و ریز و درشت کشورهای اسلامی در همه جا حتی در قاشق های چوبی دوغ خوری مجموعه چستربیتی در لندن که از خانه فقیران و مستمندان ده نشین های عالم اسلام بدانجا برده شده است این ذوق و هنر نمایانست، ذوق و هنری که مجموعه های نفیس موزه های بزرگ دنیا را تشکیل می دهد.
همانطور که عرض شد اسلام خود مربّی و مشوّق و معلّم این هنرها بوده است. البته اسلام نسبت به بعضی از هنرها چندان علاقه ای نشان نداده بلکه نفی هم کرده است. فلسفه و علّت این امر باید جداگانه بحث شود امّا نسبت به بعضی دیگر رغبت و تمایل نشان داده بلکه اشتغال به او را خود عبادتی دانسته که ثواب اخروی هم دارد. این هنر اصیل و نجیب هنر خطّ است که در هیچ دینی چون اسلام به او اهتمام داده نشده است. در ادیان دیگر شاید تشویق و ترغیبی نسبت به هنرهای زیبا نشده باشد به خلاف دین مقدّس اسلام که اصل جمال را در همه شؤون مرعی داشته و به خصوص به هنر زیبا و جمیل خط عنایتی بیشتر داشته که خط را موهبتی الهی و آسمانی دانسته و انصافا که ارزش انسانی که خود منتخب و مصطفای عالم وجود است به خط و بیان قلم و زبان آشکار گردد. عنایت اسلام به قلم و خط سبب شد که هیچ امت و ملت مثل امت و مملکت مسلمانان توجه خاص و عنایتی مخصوص نسبت به خط پیدا نکرد و خط هم این مکان و منزلت را در هیچ امّت و ملّتی پیدا نکرد.
خداوند متعال در کتاب کریم خود به قلم و آنچه که می نویسند سوگند یاد فرموده است. «بِسمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، ن وَالقَلَمِ وما یسطُروُنَ» قسم قرآنی به جهت گرامیداشت و احترام و ارزشمندی است و او سبحانه خود اول معلّم انسان است که به او فن قلم و خط آموخته است «اِقْرَءْ ورَبُّکَ الأکْرمُ الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الأِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ.»
رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: هر که «بِسمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را به خطی خوش بنویسد به بهشت داخل شود «مَنْ کَتَبَ بِحُسْنِ الخَطِّ بِسمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ دَخَلَ الجَنَّةَ ومَنْ حَسَّنَ کِتابَةَ بِسمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ دَخَلَ الجَنَّةَ امیرالمُؤْمنین صلوات اللّه وسلامه علیه فرمود: عَلَیْکُمْ بِحُسْنِ الْخَطِّ فَاِنَّهُ مِنْ مَفاتیحِ الرِّزْقِ.» بر شما باد. به خوش خطی که از کلیدهای روزی است.
احادیث دیگری چون: «اَکْرِمُوا الخَطاطینَ فَاِنَّهُمْ یَأکُلُونَ مِنْ اَعْماقِ عُیوُنِهِمْ یا اِنَّمَا الخَطّاطُونَ واَلخیاطوُنَ یَأکُلُونَ مِنْ اَعْماقِ عُیُونِهِمْ.» هست که محتاج به بررسی سند آنهاست.
کلمات بزرگان در این باب بسیار زیاد و در پهنه کتب پخش است. قلم و بیان و کتابت در اسلام آن قدر مکانی ارجمند و مقامی والا، مؤثّر و ارزشمند دارد که در احادیث مکرره بر خونهای شهدا ترجیح داده شده است و حدیث مشهور «مِداد العلماء اَفضلُ مِنْ دماء الشّهداء.» گواهی صادق بر این گفتار و عجبی نیست به رسلات علماء اسلام در طول قرنها بنگرید که با بهره گیری از قلم چگونه معارف عالیه و اصیل الهی و تمدّن فرهنگی اسلام را به امانت و خوبی حفظ نموده و به نسل های خداجو و حق طلب اسلام رساندند.
و اکنون بر سر گفتار اصلی یعنی بعد معنوی هنر خط رویم.
سخن و خط دریچه به سوی معانی و مفاهیم است برای نشان دادن و تفهیم درک ها، شناخت ها، مفاهیم جزیی و ادراکات کلّی عقلی که در مغز انسانی جولان دارد. هیچ راهی بهتر و کاملتر از بیان و قلم نیست. اشارات و دلالات ممکن است قدری تکفّل این وظیفه را بنماید ولی خیلی مختصر. زیرا با چه اشارت و دلالتی آن مفاهیم گوناگون عقلیه و تمایز دقیق عقلی معقولات ثانویه را ما بیان کنیم. آن قدر سخن و خط بیانگر معانی خودند که به قول علما اصول فقه ما غرق و فانی در معانی خودند که خود اویند یعنی لفظ قالب معنی و آلت توسّل به اوست نظر به لفظ آلی و حرفی است و نظر به معنی استقلالی و اسمی است. حسن و قبح و خوبی و زشتی معانی به الفاظ و کلمات سرایت کرده به طوری که آدمی از ذکر و رسم معانی قبیحه و زشت ابا دارد. از همین جا می بینیم که سر و کار نویسندگان و کاتبان همه با مفاهیم عالیه و مضامین راقیهِ جمیع ادراکات انسانی است. و آنان در چه بُعد معنوی و جوّی از همه زیبایی ها و جمال ها، حسن ها، خوبی ها، عشق ها و شیفتگی ها زندگی می کنند. خط برای آنان گذرگاهی وسیع و درگاهی وسیع و درگاهی بلندمرتبه برای دخول و ورود به عالم معنی از هر جهت: فلسفه، علوم، ادبیات و شعر، هنر و فنّ، عرفان و اخلاق، احکام و شرایع ادیان و عقائد می باشد. اگر این نعمت مربوط به مطلق خط باشد، خط خوب و زیبا راهی به سوی حظوظ و لذّات معنوی آن مفاهیم سابق الذّکر است.
* * *
خط واقعا زبانی در انگشتان و تابشی از روان و پیک عقل باطنی و نمایانگر فکر و معرفت درونی و نشاندهنده شناخت نفسی و مایه انس و الفت حضور و ارتباط و اتصال از راه دور، پناهگاه رازها و خزینه وقایع و حوادث و مخزن تواریخ و معارف بشری است. هیچ خاطره ای از خاطر نمی گذرد و هیچ شناخت و ادراکی از عقلی تحقق نمی پذیرد و هیچ ره آوردی از فهم و هیچ خیالی از وهم بدست نمی آید، هیچ محسوسی که حواس او را درک کند نیست مگر آنکه با خط و کتابت و نوشتن محفوظ و به دیگران منتقل می گردد.
امّا تمام اینها یک طرف و لذّت و معنویّت و هنرمندی و والایی کاتبان بزرگ یک طرف. بی شک و بدون اغراق خط اسلامی در زیبایی و جمال، سلامت و معنویّت در میان هنرهای اسلامی سرآمد و پیشرو و در رتبه اوّل است. هیچ گاه هنر جلف و مبتذل نبوده و نشده است. هیچ گاه به خدمت طاغوت در نیامده و طاغوت را به خدمت آورده است چنانکه بعدا عرض خواهیم کرد.
چه برای خطّاطان بهتر از آن است که حضرت حق سبحانه به قلم که آلت کتابت آنانست قسم فرموده و گفتیم که قسم قرآنی به جهت گرامیداشت و ارزشمندی و احترام است. اگر خطاط ببیند که خدای سبحانه اوّلین معلّمی است که به انسان فن قلم و خط آموخته، «اِقْرَأ ورَبُّکَ الأکْرَمُ الَّذی عَلَّمَ بِالقَلَمِ عَلَّمَ الإنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ.» البته سر بر آسمان می ساید.
به همین جهت بود تا خط را هنری مقدّس و برتر از همه هنرهای جمیله و زیبا ببینند و خط خود در عالم اسلامی از سایر فنون جمیله بالاترین مرتبه را حائز شده است مخصوصا اگر خطاط کار خود را کتابت کلام اللّه شریف و احادیث پیغمبر اکرم و ائمه معصومین و کلمات بزرگان ببیند. کتابتی که علّت مبقیه، و موجب پایداری این ذخائر معنوی است ذخائری که به ارزش خلقت می ارزد. آنقدر این هنر نجیب را گرامی و مقدّس دانستند که بعضی از آنان بی طهارت و وضو به نوشتن نمی نشستند مخصوصا اگر می خواستند به کتابت کلام اللّه مجید بپردازند.
بُعد معنوی هنر خط چنان کاتبان کلام اللّه را در بر می گرفت که بعضی از آنان تراشه های قلمش را جمع آوری نموده، وصیّت کرد که آب غسلش را با سوزاندن آن تراشه ها گرم نمایند (کتاب الفنون الزخرفیة الإسلامیّة فی العصر العُثمانی و جاهای دیگر) یا بعضی از علما و بزرگان ما به احترام کتابت حدیث و معارف الهی وصیّت نمودند که قلم هایش را در کفنش بگذارند چون مرحوم حاج سیّد محسن امین عاملی مؤلّف گرانقدر اعیان الشّیعه (رجوع شود به جلد چهلم اعیان).
خطاطینی که به مقام عالی از خط و هنر می رسند از آنجا که سر و کارشان غالبا با کلام خداوندی و آیات الهی و احادیث رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و ائمّه معصومین علیهم السلام و کلمات بزرگان می باشد. یک ارتباط روحی و معنوی بین شخص کاتب و آن مفاهیم والای معنوی پیدا می شود که تأثیر مشهود به سزایی در روحیه نویسنده دارد. کاتبان و خطاطان بزرگ و نابغه ای که شیفته و غرق در هنر خط و معنویت اویند غالبا اشخاصی آراسته، بلند همت، بی اعتنا به مال و منال گویی که عمری را با انبیا و اولیا و بزرگان محشورند «واَلَمْرءُ یُعْرَفُ بِجَلیسِهِ.» انسان از همنشین شناخته شود، رنگ نبوغ و برجستگی در آنان تجلّی پیدا می کند. حالات میرعماد و میرزا محمد رضای کلهر گواهی صادق بر این مطلب است. بلی گهگاه استادانی بزرگ از چنین حالاتی محرومند زیرا با نفسیات و همنشینانی پرورش می یابند که چون ابری ضخیم مانع رسیدن انوار این معانی عالی انسانی به دل آنهاست. اتفاقا اینها هم با همه تلاش به پای آن استادان نابغه نمی رسند.
شاید هم همین نفسیّات وامانده مانع آن باشد که دل های شیفته مکارم و فضائل به آنان توجهی نکنند همانطورکه در طرف عکس به واسطه فضائل و مآثر آن استادان تربیت شده توجهی خاص به آنان مبذول می گردد. این دو گونه استاد شاید در عالم خط و کتابت به پای هم برسند امّا فضائل معنوی یکی ضمیمه هنرش شده او را به صعود می برد و زشتی های نفسی دیگری هنرش را رو به هبوط می کشاند. نمی خواهم جسارت و بی ادبی کرده مقایسه ای بین مرحوم میرزا محمّدرضای کلهر و معاصرینش نمایم امّا انصافا میرزایی که نماز جماعت و غسل جمعه اش ترک نمی شود و گرد نان دیوانی که با خون مستمندان و فقرا عجین است نمی گردد؛ «اِتَّقُوا طَعامَ الأُمَراءِ فَاَّنِهُ مَعْجُونٌ بِدَمِ الضُّعَفاءِ؛» با آن کسانی که هزار فن و فوت به کار می بردند. معاشر با فلان الممالک ها و سلطنه ها و دوله ها می بودند و آن قدر فیس و افاده و پز و کبریا و حیل و تزویر می فروختند که آدمی را بیزار می نمودند، آیا این دو در یک کفه اند؟ هرگز.
هنر واقعی از آنجا که بیانگر احساسات و عواطف درونی است به شرط آنکه بر پایه واقعیت های دینی و مذهبی و سیاسی و اجتماعی بوده باشد چه هنری بهتر از آنکه بیانگر بالاترین معنویات و ارزش های اصیل انسانی بوده باشد و آن خط زیبا و جمیل است. خطّاطان بزرگ خود متوّجه بوده اند که سر و کارشان با چه معانی و مفاهیم عالیه ایست و لذا خطی را که نمایانگر آن لطائف و معارف است چنان زیبا و مناسب نگاشته اند که توافق و تجانس بین دالّ و مدلول آدمی را به وجد و تحسین درآورده خط زیبا را هم آغوش معنای زشت و خط نازیبا را با معنای جمیل و زیبا هم آغوش نبیند.
قالبیّت و آلیّت و فناء لفظ در معنی سبب است که غالبا خطّاطان بزرگ در انتخاب مضمون قطعه توجه خاصّی به مضمون مکتوب خود دارند. اگر ثلث نویسند آیاتی را که به عنوان قطعه انتخاب می کنند حتما دارای، خصوصیات و میزان برتری است. البته آنچه به عنوان قطعه نوشته شود نه آنچه را که بعدها مرقّع سازان و مُجلّدان و قطّاعان جمع آوری نموده، قطعه سازند و اگر نستعلیق نویس یا غیر هستند می بینیم در قطعه های چلیپا یا غیر آن مضامین خوب را انتخاب می کنند. همه اینها شواهدی است که خوشنویسان هنرمند در جوّی معنوی زندگی می کنند که خط خوش را به عنوان پل و صراط و وسیله و آلت ربط گرفته اند. بعد معنوی هنر خط آنان را فرا گرفته و در حقیقت خط را گذرگاه و درگاهی بلند مرتبه برای ورود به عالم معنی و حظوظ و لذات معنوی گرفته اند.
گاه آن قدر غرق لذّت این بُعد معنوی و هنری می گردند که دستان خود را می بوسند که ماییم با چنین دستان و انگشتان چنین زیبایی و جمال می آفرینیم؟ این ذوق و لذت مخصوص به کاتب و خطّاط نیست. خط و لذّت بیننده گاه از خود نویسنده کمتر نبوده، شاید به مراتب بیشتر باشد. زیرا می داند که روزگار دست بخشش و دهش چنین هنرمندانی را به آسانی و زیادی ندارد. لذا هنر را ارج نهاده، گهگاه علاقه بیننده و نویسنده به مرید و مرادی و عاشق و معشوقی رسیده است. گاه همین تماشاگران و لذّت بران به کمک شتافته و صحنه را گرم می سازند در تعریف و تمجید خط به همه در زده حساب و ابجد را هم به میدان می آورند.
گرچه در مقام بیان این نکات تطبیقی و توافقی نیستیم و ادّعا نمی کنیم که حتما در این تطبیقات نکات و لطائفی است ولی از باب لطیفه گفته اند که اعداد ابجدی کلمتین شهادت «لااِلهَ اِلاَّ اللّه ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه ِ.» (بدون واو عطف بین دو جمله) را حساب کنیم 619 و مطابق با لفظ (خطّاط) و ارقام حروف «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه ِ» 454 و مطابق با لفظ (الکاتب) و حروف (القلم) 201 و مطابق با کلمه (نَفّاع) یعنی بسیار بهره دهنده، اینها استدلالی نیستند ولی برای نمک کلام و صحبت بد نیست عرضه شود که آن قدر در مقام خط و قلم و کاتب و خطّاط کوشیده اند که کار را بدین دقت های حساب سازی و ابجد بازی رسانده اند ولی حاجتی به این حرف ها نیست. زیرا:

کَفی قَلَمَ الکُتّاب فَخْرَا ورَفْعَةً

مَدَی الَّدْهِر اَنَّ اللّه َ اَقْسَمَ بِالْقَلَمِ

علاقه به آیات کریمه قرآنی و زیبایی هنر خط و حسن تزیین و تمایل به تجمیل و زیباسازی سبب شد که از آیات قرآنی چه قطعاتی برای زینت اطاق ها، مساجد، دیوارهای بناهای تاریخی و غیره به وجود بیاید که انسان واقعا حظّ می کند. کمال معنی و جمال خط با هم چنان در آمیخته که آدمی را به ملکوتی روحانی پرواز می دهد که قابل توصیف نیست. به همین علّت است که عاشقان هنر ذخائر فانی و گذران دنیای خود را هر قدر هم گران بها باشد حاضرند بدهند و این قطعات را که همیشه جاودان و پایدار و زنده و گویاست بخرند و خرسند از آنکه جسمی بی جان را داده اند و جانی شاداب را گرفته اند.
همین هم سبب بود که کار خطّاطان و کاتبان بسیار مورد توجه اهل دل و عاشقان معارف الهی و فضائل انسانی و علاقمندان این هنر بود و برای به دست آوردن دست نوشته های آنان حاضر بودند هر گونه قیمتی بپردازند. آن چنان که به مرحوم میرزا احمد نیریزی، خطّاط معروف خطّ نسخ در مدت عمرش شصت هزار تومان صفوی اجرت کتابت رسید، شصت هزار تومانی که پانصد تومانش خراج سالانه شهری بوده است. باز هم هنرمند این پول را در مقابل هنر ناچیز می داند و به بیش از اینها هم دلش نمی آید که یک اثر هنری را بدهد. میرزا اسماعیل توحید پنجمین فرزند وصال شیرازی درباره مثنویی که به خطّ زیبای خود نوشته است به فرزندان و برادران چنین سفارش می کند:

قیمت این مثنوی جان است جان

حیف باشد در بهایش غیر آن

باری گاهی که انسان نظرش به این قطعات زیبا مخصوصا آیات کریمه ثلثی می افتد چنان جذب می شود که گویی تازه به معنای آیه بر می خورد. یادم نمی رود که از حامد آمدی خطاط معاصر ترک قطعه ای دیدم که به خطّ ثلث عالیش این آیه را نوشته بود: «اِقْرَءْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبا.» به قدری این جانب را شیفته کرد که دائما مضمون و خط آیه کریمه در دل و دیده ام جلوه گر است نه اینکه بخواهم نسبت به خط ثلث این خصوصیت را بیشتر به خرج دهم.قطعات خطهای دیگر هم چنینند مگر آنکه قطعات ثلثی بیشتر آیات و احادیث است و از این جهت سر آمد قطعات است. علاّمه محمّدتقی جعفری وقتی در باختران منزل بنده تشریف آوردند حدیثی از امیرالمؤمنین علیه السلام با خط زرّین بدین مضمون نوشته بودم: «زَخارِفُ الدنیا تُفْسِدُ العُقوُلَ الضَّعیفَةَ.» زینت ها و زخارف دنیا عقل های ضعیف و ناتوان را فاسد می کند. دیدم دیدن این احادیث بسیار در استاد اثر کرد. جمال معنی و زیبایی خط و سابقه ذهنی استاد بود که ایشان را گرفت. زیرا در چند هفته قبلش دو سخنرانی مفصّل از ایشان در سروش به چاپ رسیده بود یکی حیات معقول و یکی فلسفه هنر از نظر اسلام و هر دو بحث با این حدیث مربوط می شد و ایشان افسوس می خورند که کاش این حدیث را قبلاً دیده بودم تا در آن دو بحث مورد استفاده و استناد واقع می گردید.
صحبت در معنویت این قطعات خطیّ بود گاهی اوقات خط را چنان شکل و ترکیب داده اند که هیئت قطعه هم اشعاری بر آن حالت و معنا داشته باشد، مثلاً مکرّر به طور متنوّع این دو شعر معروف توسّل به آقا امیرالمؤمنین علیه الصّلاة و السّلام را:

نادِ عَلِّیا مَظهر العجائب

تجده عونا لک فی النوائب

کُلَّ هَمٍّ وغَمٍّ سَیَنْجَلی

بِوِلایَتِکَ یا عَلِّیُ یا عَلِّیُ یا عَلِّیُ

این دو شعر را به صورت شیر نوشته اند گاهی بطور ایستاده و شرزه و پرقوّت و گاهی آرام و نشسته، یا آیه کریمه «قُلْ اِنَّ صَلاتی ونُسُکی ومَحْیایَ ومَماتی للّه ِ رَبِّ العالَمیِن.» یا عبارت تشهد «اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللّه ُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهْ واَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ ورَسَوُلُهُ.» را به صورت مردی که در حال تشهد نماز است نوشته اند تا تطابق کامل بین ظاهر و معنی بوده باشد. یا آنکه حدیث معروف نبوی «مَثَلُ اَهْلِ بَیْتی کَمَثَلِ سَفینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَها نَجی ومَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرقَ.» را به صورت سفینهِ شناورِ در اقیانوس نوشته اند تا علاوه بر آنکه با الفاظ معانی را به ذهن خواننده بیاورند با نقش و تصویر و شکل هم آن موقعیّت و مکانت قدسی را هم به نمایش بگذارند به قول ابونواس «اَلا فَاسْقِنی خَمْرًا فَقُلْ لی هِیَ الخَمْرُ.»
در هر صورت اگر بخواهیم این نمونه ها را ذکر کنیم بسیار طولانی و خود کتابی مفصّل خواهد شد. بد نیست عرض کنم: وقتی از خیابانی در کربلای معلّی می گذشتم دو منظره ای از مسجدالحرام و حرم نبوی شریف که کم رنگ بطور سیاه و سفید به چاپ رسیده بود در دکان شخصی قابساز نظرم را جلب کرد جلو رفته دقت کردم دیدم همه منظره از آیات قرآنی و هر کدام گویا هفت جزو و نیم از قرآن بود و با دو منظره دیگر که منظره ای از بوستان و نخل ها بود جمعا همه یک قرآن کامل را شامل می شدند. آنچه را که عرض کردیم نه آنکه مخصوص قطعات خطی بود بلکه کمال معنوی کلام الهی و جمال ظاهری و جذّابیّت و زیبایی و گیرندگی خط سبب شد که اغلب زینت های عالم اسلام مشهدی از مشاهد هنری خط و نموداری از هنری باشد که حامل معانی عالیه کلام الهی است چون تزیینات نماهای ابنیه متبرکّه و بقاع و مساجد و مدارس و رباطات و خانقاه ها و حتّی پل ها و سردرخانه ها و کتاب ها و جلدهای آن، قلمدان ها، کاسه بشقاب ها و غیر اینها و بحمداللّه این نمودها در پهنه کشورهای اسلامی گسترده و هر کسی کم و بیش نمونه آنها را دیده است با این تفاوت که بعضی جاها کمتر از اهمیّت و ارزش برخوردار است و بعضی جاها واقعا دیدنی و لذت بخش و ارزشمند است یا از جهت کتیبه هایی که به خطوط اساتید درجه اوّل نوشته شده است مثل بعضی از مساجد ترکیه که به خطوط راقم، زهدی، عزّت شفیق، حاج احمد کامل و غیر هم است. و مسجد بُنَیَّه و شهداء در بغداد که بخط هاشم محمّد است و مسجد النبی که کتیبه اش به خط عبداللّه زهدی استاد بزرگ است. و بعضی از کتابات محمّد مؤنس در قاهره مصر و مسجد گوهرشاد ما در مشهد که کتیبه اش به خط بایسنقر میرزا پسر شاهرخ و نوه تیمور گورکانی است و بعضی از ابنیه دیگر که به خطوط علاء الدین تبریزی، علیرضا عباسی و محمّد رضای امامی است و یا از جهت نفاست هنری بنّایی که در گچکاری و گچبری با حروف و خطوط است چون کتیبه های بناهای اسلامی اسپانیا، فاسِ مراکش، قیروانِ لیبی. بعضی از ابنیه در ایران، ترکیه، مصر و غیر اینها.
پوشیده نماند که اصل زینت های بنّایی اسلامی از اول به صورت نقشهای هندسی که در حقیقت یک نوع بازی هندسی در شبکه بندی های حجّاری شده پنجره های مساجد و کاخ ها مثل مسجد امویان در دمشق یا کاخ «خَرَبَةُ المَفْجَرْ.» پیدا شد؛ کم کم و به مرور زمان توجّه به معانی کلمات قرآن و حدیث و کشش روحی هنرمندان سبب شد که خط اسلامی برای زینت بخشیدن به این زیبایی و هنرمندی پا در میان گذاشت تا زینت بندیهای غرناطه، اشبیلیه، طلیطله و فاس را می بینیم که همگی تشکیل شده از مکررّات «لا غالِبَ اِلاّ اللّه ُ یا المُلْکُ للّه ِ وَحْدَهُ.» یا غیر اینهاست. و «کَمْ کَمَکْ» می بینیم که زبان و خط قرآن در دنیای اسلام هم همپای هنر در همه جا حضور دارد چه در خانه ها، کاسه بشقاب ها و چه در میدان های نبرد، شمشیرها و غلاف ها، و چه در مساجد و اماکنِ عبادت. کتبیه ها، منبرها، قرآن ها و کتب ادعیه. زینت بندی ابنیه اسلامی آن چنان شد که هر گاه صحبتی از مسجدی، مدرسه ای، خانقاهی، رباطی شود کارشناسان هنری خط و کتیبه متوجه کتیبه ها و نوشته هایش می شوند گاه برای ارزش های هنری و گاه هم برای ارزش های تاریخی و شناسنامه زمانی بنا.
زیبایی و گیرایی خط اسلامی و زینت بندی و تجمیل با آن مایه تمجید و تحسین بلکه حسد و رشک مسیحیان اروپای قرن دوّم و سوّم و بعد بوده است و کم کم آنان به تقلید و نمونه سازی از این خط برای خود پرداختند بدون آنکه معنای آن را بدانند. به چند قصه ای اشاره کنیم:
از احمدبن خالد معروف بالأحول المحرّر یگانه خوشنویس دربار مأمون نقل شده که از طرف الوثیق به قسطنطنیه رفته و در یکی از جشن های آنان شرکت جسته و دیده که طومارهای طولانی به خط خوش او بر در کنیسه هایشان آویخته اند، علّت را پرسیده گفته اند اینها نامه های مأمون به خط احول است که از نظر زیبایی و موزونی به نمایش گذارده اند بدون آنکه مضمونش را بتوانند بخوانند.
در حکایتی دیگر چنین می خوانیم که در زمان المعتمد نامه ای به امپراطور بیزانس نوشته شد. امپراطور گفت: من از تمامی آنچه از اَعْراب دیده ام هیچ چیز را به زیبایی این شکل نیافته ام و در هیچ چیز به اندازه این خط به آنان حسد نمی ورزم او خط عربی را نمی توانست بخواند ولی آنرا به خاطر تقسیم بندی، هندسه، زیبایی، طرز قرار گرفتن و درجه بندی حروف تحسین و تمجید می نمود.
گوستاولوبون فرانسوی در تاریخ تمدّن اسلام ترجمه مرحوم آقا سیّد محمّدتقی فخرداعی گیلانی صفحه 662 چاپ اول چنین می گوید: خط عربی (مقصود اسلامی است) به خودی خود چندان زیبا و بدیع است که معماران عیسوی قرون وسطی و تجدّد غالبا قطعاتی از کتیبه های عربی را که اتفاقا به دست می آورده اند عینا در عمارات و ابنیه ای که می ساخته اند تقلید کرده و بدون آنکه از معنی آن با خبر باشند آن عبارات را فقط نمونه نقش و طرح می پنداشته اند. مسیو لُنگْ پِرْیَه و مسیو لاوْوا به خصوص در ایتالیا مکرّر از این قبیل استعمالات را معاینه کرده و مسیو لاوْوا به خصوص در ایتالیا مکرّر از این قبیل استعمالات را معاینه کرده و مسیو لاوْوا در رخت کن یا مخزن کلیسای بزرگ میلان درگاه جناغی دیده که دور آن کتیبه ای از سنگ بیرون آورده و زینت داخل کتیبه عبارت از یک کلمه یا عبارت عربی بوده است که مکرّر در مکرّر در سنگ حجّاری شده، همچنین بر روی درهای کلیسای سِن پِیِر که به حکم پاپ او ژن هفتم تعمیر شده عبارت عربی به شکل هاله و تُتُق نور در اطراف صورت حضرت عیسی علیه السلام نقش کرده و دور ردای دو نفر از حواریّون سِن پِیِر و سن پُوْل که مجسّمه آنها در همان کلیساست دو حاشیه طولانی مشحون به خطوط عربی مشاهده کرده است. جای تأسّف است که مصنّف ترجمه عبارات کتیبه و حاشیه را به دست نداده. بی مزه نیست عبارتی که دور سر حضرت عیسی علیه السلام نقش بسته است عین کلمه شهادت مسلمانان باشد. یعنی «لااِلهَ اِلاَّ اللّه ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه ِ.» پایان کلام گوستاولوبون.
شاید اشاره به این قضیه باشد که در مجلّه تماشای دوره مقبور کسی چنین ادّعا می کند. در قرن ششم و هفتم هجری و حتی پیش از آن خط فارسی و زودتر از آن خط کوفی الگوی خیلی دلپذیری بوده برای هنرمندان غربی بدین ترتیب می بینیم که در دامن قبای بسیاری از روحانیون بزرگ مسیحی آن زمان «لااِلهَ اِلاَّ اللّه » کوفی بدون اینکه حتی معنی و مفهومش را بدانند بافته شده. این نشان می دهد که غربی ها جلب زیبایی و خوش ترکیبی این هنر نجیب گردیده بودند.
این گیرایی خط اسلامی است نسبت به آنان که جزء ملّت اسلام نبوده و اعتقادی بدان ندارند از زیبایی و جمال آن لذّت و بهره می برد بدون آنکه معنایش را بفهمد حتی در آن هنگامی که منافی با اصل دینش باشد. امّا قضیّه این جمال و دلپسندی نزد ملّت اسلام و پیش آنان که عاشق و شیفته اش می باشند هنگامه ای قابل وصف کردن نیست. در هر گوشه و کنار قرن ها و سرزمین ها هزاران دلدار و وامق و عذرا و لیلی و مجنون بینی که عاشق و شیدا نشسته اند و به شیفتگی خط واله اند. اگر بخواهیم حقّ مطلب را ادا کنیم باید دو مورد دیگر بحث یعنی زیباییهای معنوی در خطوط اسلامی و اهمیّت موضوع در ساختن قطعات هنری را کاملاً و مُسْتوفی گفتگو کرد تا انسان ببیند که چه جمال و زیبایی هایی که به وجود نیامده و چه هنرمندی هایی که بکار نرفته، نسخه های خطّی کتب اسلامی به راستی گیج کننده است. افسوس که مجالی نیست تا در میان نسخه های گرانقدر اسلامی دنیا و خط و تذهیب آنها گفتاری داشته باشیم، فرصتی نیست که درباره پاره ای قرآن های خطی که به قول بعضی از نویسندگان کتابت است یا معجزه صحبتی شود، اکنون نمی خواهم از نسخه های عجیب قرآن های نفیس و کتاب ها و مرقعات و قطعات زیبای خطی اسلامی که در مجموعه های شخصی، یا در موزه ها و کتابخانه های بزرگ دنیا چون آستان قدس رضوی «علی مشرّفه الصّلاة و السّلام.» یا کتابخانه جمهوری اسلامی (سلطنتی سابق) یا مترو پولیتان نیویورک، یا طوب قاپوسرای استانبول و سایر کتابخانه های ترکیه یا کتابخانه قاهره و نسخ عهد مملوکی یا موزه بریتانیا و کتابخانه های لندن مخصوصا مجموعه چستربیتی یا کتابخانه ملّی فرانسه یا کتابخانه بزرگ و موزه ارمیتاژ لنین گراد و کتابخانه پاپ در واتیکان یا موزه بوستون نام ببرم. بحث مستوفای این مطلب در پهنه کتب متعدّد فهرستی پخش و تحقیق کافی در این مورد خود محتاج به کتابخانه ایست نه گفتاری و بحثی. بلی آنچه که از دیدن و زیارت کردن آنها استفاده می شود: آنکه هنر خطّ در میان هنرهای زیبای عالم اسلام بدون شک بالاترین مقام را احراز نموده و بر مسند دینی هم تکیه زده است. کاش مجالی بود تا درباره انواع خطوط بحث های کافی می شد و بیش از پیش به عظمت خط و هنرمندی در آن واقف شویم در نوشته ها و سخنرانی های برادران ایرانی بسیار گفتگو در خط نستعلیق و بعد شکسته شده است امّا درباره خطوط دیگر خیر، زیرا استادان کامل و خبرگان حقیقی در آن خطوط یا نبوده اند یا کم بوده و کمتر در مقام بحث و تشریح برآمده اند، مثلاً راجع به خط ثلث شاید بتوان ادّعا کرد که رابطه میان این خط و آیات قرآنی رابطه ای باطنی و در حاقّ و حقیقت معانی و مظاهر و مفاهیم و مشاهد باشد که از معنویت والای توحید و قرآن و اسلام سرچشمه گرفته و چون زلالی جان بخش و روح افزا از عالم غیب به صحنه شهود و وجود می ریزد درک این مرحله را با همراهی خضری و راهنمایی ذوقی خدایی باید کرد و بنده اکنون در مقام آن نیستم که گفتگویی در سیر خط و خطّاطان مخصوصا خط ثلث که نویسندگان بزرگ در گذشته ترکیه و سایر دول اسلامی امّ الخطوطش نامیده اند بنمایم و به راستی قطعاتی زینتی در این خط به وجود آمده که اعجاب آور و تحسین انگیز است و عجیب آن است که گویی ارتباطی غیبی در این اعجاز خطّی و زینت ترکیبی با آیات قرآنی در میان است که حدیث و نثر و شعر و کلام معمولی بدان شیرینی و لطافت در نمی آید مخصوصا در قطعات ثلثی معاکس که ترکها آینه لی (آینه وار) می گویند گویی فقط آیات قرآنی برای چنین کتابت معجزه آسایی به وجود آمده است «جَلَّ الخالِقُ البارِیُ المُصَوِّرُ.» که این مطالب به راستی چون ملاحت و نمکینی جز با شامّه خاصّی و با ذوقی عرفانی و هنری قابل درک و توصیف نیست. مجالی نیست تا در خط سیر خطّ ثلث نظری شود و اینکه سیر خطّ از ابن بوّاب قرن پنجم تا یاقوت مستعصمی قرن هفتم و بایسنغر میرزا و علاء الدّین تبریزی قرن دهم تا به بعد کیان آمدند که اسلوب یاقوت قدری عوض شد تا نوبت به علیرضای عبّاسی در ایران و حمداللّه ابن الشّیخ در عثمانی رسید. و پس از آن خط ثلث در ایران راکد بلکه مهجور مانده رو بهبوط نهاد و عده معدودی این خط را تقریبا خوش نوشته اند چون ابوالقاسم فرهنگ چهارمین پسر وصال شیرازی و در این اواخر مرحوم عمادالکتاب میرزا محمدحسین سیفی قزوینی و میرزا عبدالحمید ملک الکلامی کردستانی و مرحوم آقا میرزا محمدعلی غروی و آقا میرزا احمد زنجانی. مرحوم میرزا، عبدالعلی اشرف الکتاب یزدی همه خطوط مخصوصا ثلث و نسخ را به حدّ اعلی خوب نوشته و خصوصا کتیبه های صحن مطهر آقا امیرالمؤمنین علیه السلام را در نجف اشرف بسیار خوب و ممتاز نوشته. وقتی کتابات مرحوم میرزا عبدالعلی را در صحن نجف اشرف می دیدیم کلمه جهنم را چنان زیبا نوشته بود که به شوخی گفتم این بهشت است نه جهنم.
ولی در کشورهای عربی و ترکیه (تقریبا عثمانی قدیم) نظر به قطعه سازی از خصوص آیات قرآنی خط ثلث مکانتی عالی پیدا کرد و از زمان حافظ عثمان به بعد رو به صعود نهاد آن چنان که خطّاطینی بزرگ چون مصطفی راقم، میکلانژ عالم خط، اسماعیل زهدی، عزّت افندی، محمود جلال الدین، عبداللّه زهدی، عمر الوصفی، سیدمحمد شوقی، حاج احمد کامل، نظیف افندی، عزیز افندی، حاج سیدحسن رضا، اسماعیل حقّی، حامد آمدی در ترکیه و محمّد مؤنس و محمّد حسنی در مصر و محمّد صبری هلالی و هاشم محمّد بغدادی در عراق و حاج بدوی در شام آمدند که هر کدام دنیایی از هنر بودند. این اشاره مختصر از آن بود که عنایت کافی به خط ثلث آن طور که به خطوط دیگر مخصوصا نسخ و نستعلیق و شکسته شده است نشده و به جرأت می توانم بگویم: هیچ خطّی از خطوط اسلامی مجال هنرمندی و انواع و اقسام ترکیبات گوناگون را چون خط ثلث ندارد بطوریکه یک آیه را می توان در میان خطّاطین بزرگ به مسابقه گذارد تا چه ترکیباتی از او می توانند به وجود آورده و به نوعی خاصّ هنرنمایی نمایند. قطعات قرآنی و حدیث که با این عنایت و مهارت و هنرمندی نوشته شود بهترین و مقدّس ترین زینت برای مساجد و منازل و کاخها و قصور است. هنرمندی ترکیبات در قطعات ثلثی گاهی اوقات موجب می شد که خط را چنان تقابل و پیچ و تابی دهند که خواندنش هنری و استادی می خواست و خواندن این خطوط خود هنری بود و حل عبارات یک نحو آرامش نفسی چون حلّ معمّاها در بر داشت.
هنرمندی و زیبایی های معنوی عالم خطّ به این حرف ها تمام نمی شود. ابراز استعدادهای گوناگون و اظهار احساسات رنگارنگ درونی هنرمندان سببی است که هر زمان چیزی گرانبها و قطعه ای زیبا و تکّه ای ارزشمند به وجود آید که سابقه نداشته، چه در حسن ترکیب و چه در درشت نویسی یا ریزنویسی. هنرمندان در به وجود آوردن نوشته های بسیار کوچک چیزهایی به وجود آورده اند که به راستی خارق العاده و معجزه دست های انسان هایی است که خداوند متعال قدرت شگرفی در آنها به ودیعه نهاده است. بحمداللّه که ایران عزیز ما در هنرهای زیبای اسلامی به خصوص خط و خوشنویسی مقامی بس رفیع و والا دارد که گویی نبوغ ایرانی در خصوص هنر خطّ و زیبایی معنوی آن تجلّی روشنی پیدا کرده و این هنر نجیب و اصیل را بهترین وسیله برای رسیدن به مطلوب های مذهبی و هنری خود و نمایاندن آنها دانسته، هر چند زمانی به نحوی گوناگون به هنر نمایی و کتابت های مختلف پرداخته است، به طوری که از سبک ها و درجات خوشنویسی و اسالیب مختلف نگارش به روشنی می توان تشخیص داد که این در چه زمان و مربوط به چه قرنی است.
خط زیبا بسته به قدرت و توان نویسنده و مقدار قابلیّت و استعدادش در ضبط و نگارش حروف به حسب قواعد مقررّه و مهارت و استادی در نمایاندن خط با ترکیبی جمیل و صورتی زیبا که دل آدمی برباید آن قدر گیراست که آدمی شیفته توجهی به معنای کلمات و مفاهیم آنها ندارد چون بعضی از سیاه مشق ها که نظر به کلمات و ترکیب است. حروف در نوشتن آنقدر زیباست که چشم و ابرو و دماغ و دهان محبوب و معشوق را تشبیه به بعضی از آنها می کنند. شواهد ادبی فارسی و عربی بر این مطلب بسیار زیاد است.
خط زیبا و جمیل به آسانی از انگشتان یک هنرمند و نابغه به ظهور نمی رسد بلکه با زحمات بسیار زیاد از تمرین ها و مشق ها و مخصوصا حالا روانی انسان؛ زیرا حالات نفسی و ثبات و آرامش نفسی، غم و اندوه و اضطراب درونی تأثیر بارز و روشنی در نوشتن و قلم گرفتن دارد. آدمی در حال اضطراب و دل شوریدگی و حزن و اندوه نمی تواند آنطور که باید قلم را کاملاً به جولان در بیاورد. اضطراب و ناآرامی درونی تأثیر به سزایی در اعصاب انسانی داشته، به طوری که نمودهایی از ارتعاش و لرزش و بی اختیاری در انسان پیدا می گردد و شاید هم همین مطلب سببی باشد که از میان بانوان فاضله کاتب و خطاطی بزرگ که به پای مردان برسد کمتر برخاسته نمی گویم نیستند ولی کم اند. در هر حال آسودگی خاطر و آرامش نفسی خطّاط در حال نوشتن بسیار مؤثّر در خطّ اوست. به سیاه مشقهای مرحوم عمادالکتاب بنگرید، آن چه مشقی که در زندان نوشته است گویی برتری خاصّی دارد. گمان می کنم چون یک آرامش نفسی از وضع موجود داشته، بدین معنی که خیالش از بیرون رفتن و رهایی آسودگی یافته مأیوسانه و راحت و به قول معروف «الیأس احدی الراحتین.» (حدیث نبوی) مشغول نوشتن و مشق بوده است و شاید هم بعضی از سیاه مشق های اساتید درجه اوّل هم که در امتیاز کامل است در حالات آرامش و اطمینانِ خاطر خاصّی نوشته شده است.
همانطورکه عرض شدخوشنویسی به درجه اعلی بسیار مشکل و محتاج به سالیان دراز مشق و تمرین و ممارست و توجه و نظر دقیق به نمونه های کلمات و نوشته های استادان بزرگ است. شوق و ذوق مشق و خوشنویسی و هنرمندی چنان انسان هنرمند را فرا می گیرد که گهگاه خطّاطی که با نوشتن و کتابت امرار معاش و زندگی می گذراند کار کتابت اجرتی و مزدگیری را به کناری انداخته به مشق و قطعه نویسی و خوشنویسی می پردازد.
آن چنان که ممکن است نان آن روز به فردا بیفتد امّا باز هم در آداب المشق منسوب به میر عماد چنین می خوانیم: خط خوش ممتاز به مدد الهی و ایمان قلبی انسان حاصل شود به شرط آنکه ضمیمه تمرین و مشق خارجی به طور مدام گردد. امتیاز و علوّ رتبه با زحمت و انتخاب و اختیار خطّاط و کاتب به دست آمده،او را به نقطه اوج عروج می دهد و اینجاست که هنرمندانی گرانقدر و گرانمایه که در درجات عالی فضائل روانی و هنری بوده باشند. بسیار نادر و طیّ سال ها و قرن ها تک تک بروز و ظهور نموده و روزگار دست دهش و بخشش چنین استادانی را نداشته بلکه خسّت و بخل هم ورزیده است.
در سده چهارده هجری در انواع مختلف خطّ خوشنویسان زیادی در ایران به ظهور رسیدند که خیلی از آنان در مقام والای هنری و در قلّه های اوج اند چون مرحوم وصال و فرزندانش، آقا فتحعلی حجاب، میرزا اسداللّه شیرازی، میرزا محمدحسین شیرازی، میرزا علی نقی شیرازی، میرزا عباس نوری، آقا زین العابدین اشرف الکتاب، و آقا غلامعلی اصفهانی. ملاعلی عسکر و ملامحمد شفیع ارسنجانی، میرزا احمد تبریزی، آقا علیرضا پرتو، میرزا عبدالغفار تبریزی، همای شیرازی، میرزا سیّد علی نیاز، میرزا رضی تبریزی، نشاط، گلستانه، سیّد محمّد بقاء شرف المعالی و بالاخره دو استاد بزرگ و مسلّم خط نستعلیق میرزا غلامرضا اصفهانی و میرحسین تبریزی اینها همه استادانی بزرگند امّا گویی مرحوم میرزا محمّد رضای کلهر باز هم در مناعت نفس، عظمت هنری، ملاحت خطّ، حسن ترکیب کتابت، قدرت نوشتن گیرایی تعلیم و تفانی در راه فن گوهری تابان است که هر چه دیگران جلو بیایند میرزا محمدرضا جلودار و باز هم جلوتر است خداوند عزّ و جلّ همه آنان را رحمت و در کنف لطف و مرحمتش قرار دهد.

نظیر خویش نه بگذاشتند و بگذشتند

خدای عزّوجل جمله را بیامرزاد

گهگاه این بنده به کلماتی و سؤالاتی بر می خورم که آیا خط به قلّه اوج و نقطه صعود و عروج خود رسیده است؟ جواب در نظر بنده ناچیز آنست که: خیر. چون زیبایی و کمال آن چنان مرزی گسترده دارد که هر قدر زیبایی پیدا شود باز هم مرتبه ای بالاتر متصوّر است. البته این منافات ندارد که فعلاً بعضی از خطّاطان و کاتبان نسبت به همه در نقطه اوج و قلّه اند چون میر علی هروی، میرعماد، میرزا محمدرضای کلهر در نستعلیق، میرزا احمد تبریزی، اشرف الکتاب اصفهانی، ملا محمّد شفیع ارسنجانی در نسخ، راقم، عزّت، عبداللّه زهدی در ثلث، درویش، میرزا کوچک گلستانه در شکسته یا غیر اینان.
بُعد معنوی خط آنقدر بالا و والاست و آن قدر بُعد معنوی مفاهیم و معانی عالیه خط حاکم بر روح و روان نویسنده است که این بُعد معنوی بین استاد و شاگرد از روابط مادّی گذشته و به یک رابطه معنوی و مرید و مرادی رسیده است. استادان، آن هنگام که از شاگردی استعداد ذاتی و اقبال و روآوری خالصانه و وفاداری و سلامت نفس در راه کسب این هنر ارزشمند و نجیب مشاهده می کنند، از بذل هر گونه تعلیم و توجیه محبّت و مودّت کوتاهی نمی کنند. علاقه و ارتباط استادی بزرگ منش سلیم النّفس، والا و بی اعتنا به مال و منال دنیا یا شاگردی متواضع و افتاده، موقّر و ایثارگر و فداکار چون قضیه میرعماد و میرزا ابوتراب دامادش خود مشهدی از مشاهد زیبایی و جمال است. استاد همان گونه که از هنرمندی و خوشنویسی خود لذّت می برد از خوشنویسی شاگردش که به مرحله استادی و امتیازی عالی رسیده است ذوق می کند و در دل خویش به او معترف است که:

اختر از چرخ به زیر آرد و پا شد بورق

گوهر از کلک بُرون آرد و ریزد به کنار

خط خوش همیشه هنری بوده و غالبا نویسندگان خوشنویس هر چه را به هر هدف که می نوشته اند جنبه هنری را ملاحظه نموده و دل نمی داده اند که هنر را از مقام هنر بودن پایین بیاورند نقاشی و تذهیب کتاب ها به طفیل خط خوب به وجود می آمدند. بهترین تذهیب ها و نقّاشی های کتابی را با بهترین خطوط همراه می کردند و هنرمند خطّاط و مذهب ابا داشتند خطّ و تذهیب را از مقام منیع خود پایین آورده هر کدام را همسر نابایی بنمایند و در حقیقت نقش و تذهیب چون خاتمی بود برای نگینی. خاتم ارزشدار را برای نگینی بی ارزش نمی سازند و این ارزش خط بود که هنر تذهیب کتابی را به میدان می آورد. معنویت خط در عالم اسلام خط را بسیار بسیار جلوتر از نقاشی برد بطوریکه غالبا تذهیبها و نقاشیها در سایه خطوط زیبا به روش افتاد. خطّاطان بزرگ در دوره خود از مشهورترین هنرمندان بوده و آن چنان توجهی به آنان مبذول می شده که می گفتند فلان کتاب را چه کسی تحریر کرده و نمی گفتند یا کمتر می گفتند چه کسی تذهیب و نقاشی کرده است اصولاً خط خود هنر محض و خود گویای هنر خود بوده است نه آنکه با تزیین هنر می شده البته تزیین مؤثّر در گیرایی، ارزش و اهمیّت مجموعه و قطعه می باشد. ولی هنر خطّ را از آن چه هست تغییر نمی دهد گهگاه هنر خطّ به کمک نقاشی و تذهیب رفته و در عین آنکه تصویری را کشیده اند باز هم دو سه خط ریز هم برای زینتش به کمک شتافته است.
ولی در طول تاریخ هنری در اسلام خط گیرایی به خصوص داشته است و جلو افتادن او از هنرهای زیبای کتابخانه ای همانا معنویت او بود که طبقات مختلف را دلبسته خود کرده بود. معنویّت و محبوبیّت در عالم دین خود بزرگترین وسیله توجه عموم به خصوص علما بزرگوار ما به او بود. دلباختگان دیگر چون سلاطین و امرا و پولداران که پیرو بودند. آنقدر عنایت به خط و جمالش در عالم اسلام بود که سلاطین و امرا هر کدام در به دست آوردن و نگهداری آن از دیگران پیشی می جست و گهگاه سلطانی چراغی به دست می گرفت تا نویسنده در نور او به هنرمندی بپردازد و گاهی هم اکتفا به این نکرده خود به مشق و تمرین پرداخته تا خوشنویس شده، به نوشتن کلام اللّه مجید بپردازند. گویند عضدالدوله دیلمی، سلطان احمد جلایر، شاه طهماسب اوّل و سلطان الجایتو به خط خوش خود قرآن نوشته اند. و بعضی از سلاطین از خوشنویسان و خطّاطان بزرگ بوده اند چون: عضدالدوّله دیلمی، قابوس بن وشمگیر، و بایسنغر میرزا و ابراهیم میرزا پسران شاهرخ و گوهرشاد و چون شاه طهماسب و احمد سوّم عثمانی، سلیمان دوّم قانونی، محمّدخان سوّم، مصطفی خان دوّم محمود خان دوّم مرادخان دوّم و سوّم و چهارم، بایزید ولی دوّم که همه اینها از سلاطین عثمانی بوده اند و غیر اینها که زیاد بوده اند. احمد سوّم مذکور قرآن های متعددی نوشته که یکی را به خانقاه قوجه مصطفی و یکی را به امام مسجد حافظ پاشا داد که هم اکنون در کتابخانه مسجد مذکور موجود است و دو نسخه هم به حرم مطهر نبوی هدیه کرد. محمّد سوّم قرآنی دست نوشته خود را به مقبره پدرش مصطفی سوم در آستانه وقف کرد. در موزه دارالکتب العربیه مصر قطعه ای بسیار زیبا به خط محمود دوم است که انصافا استادانه است. در محراب مسجد ایاصوفیا نمونه خط مراد سوم هست. نمونه های قرآن بایسنغر ما هم در مشهد و تهران در دید همگان است.
نظر به اهمیّت و وعده ثواب و فضیلتی که در نظر شرع مقدّس نسبت به خوشنویسی مخصوصا در کتاب قرآن است خیلی از علمای ما خوش خطّ بلکه خوشنویسان ممتاز و عالیقدر بوده اند که شمارش آنان تألیف مستقلّی می خواهد. در کتابخانه مرحوم آیة اللّه حکیم در نجف اشرف نسخه ای خطی از کتاب مقدّس من لایحضره الفقیه مرحوم شیخ صدوق به خط مرحوم آقا محمدهادی مازندرانی خواهر زاده مجلسی ثانی و فرزند والای مرحوم ملامحمّد صالح مازندرانی داماد مجلسی اوّل دیدم که بسیار خوش خط و به خط نسخ ریز تمام کتاب را در یک جلد با حواشی عالمانه خودش چنان نوشته بود که آدمی از دیدنش سیر نمی شد و حسن مطلب آنکه کتاب بسیار کم حجم و ظریف بود که هنر خورجین و دستمالی برای حمل و نقل جا می گرفت. مرحوم سید علیخان مدنی شارح صحیفه سجادیّه و صمدیّه و مؤلّف کتاب گرانقدر انوار الرّبیع نیز از خوشنویسان بوده است. مرحوم میرمحمّد حسین نوه دختری مجلسی ثانی رحمة اللّه علیه خوشنویس، مجتهد، فقیه بوده است. مرحوم آقا میرزا حسن شیرازی مرجع بزرگ زمان و قهرمان قضیه تنباکو در خط شکسته چنان خوشنویس بود که به راستی خطّ او را در پایه خطّ مرحوم درویش عبدالمجید باید گذارد و غالبا اشخاص برای آنکه نمونه خطّ زیبایش را داشته باشند از او استفتاء می کردند تا به خط خودش جواب بنویسد. قرآنی خط بسیار نفیس که به طرز ثلث و نسخ در هر صفحه سه سطر (بالا وسط پایین) به ثلثی و با سطور نسخ میان نویسی شده بود و به خط یکی از، خطّاطان سبک یاقوت و آنطورکه یادم می آید قطعا به خط عبداللّه و اکنون چون دسترسی ندارم نمی دانم به خط عبداللّه بن عاشور شاگرد بلاواسطه یاقوت بود یا خط عبداللّه طبّاخ شیرازی بود با جدول کشی بزر مرحوم میرزای مزبور وقف مقبره شیخ المجتهدین مرحوم شیخ مرتضی انصاری فرموده بود و پشت آن را به خط مبارک چنین توشیح فرموده بود: «وَقَفٌ عَلی مَقْبَرِةَ شَیْخِ الأَساطینِ العِظامِ الشَیْخ مِرْتَضَی الاَنْصاری.» و آیا عبارتی دیگری بود یادم نیست و در خاتمه امضا فرموده بود «کَتَبَهُ حَسَنُ الحُسَیْنی.» چنان با درستی این خط شکسته را نوشته بود که به راستی انسان آفرین می گفت. مرحومین ملاعلی عسکر ارسنجانی و ملامحمّد شفیع ارسنجانی که از آنان تعبیر به ملاّ می شود چنان خوشنویس بوده اند که در عرض میرزا احمد تبریزی به شمار می روند. یکی دیگر از خوشنویسان متأخّرین علماء ما مرحوم میرزا عبدالرحیم کلیبری انصاری تبریزی بوده است که نسخ و نستعلیق را به حد علی خوش می نوشته و اصولاً بسیاری از علمای محترم آذربایجان خوشنویس بلکه همه چیز خوب بوده اند. مرحوم آیة اللّه العظمی میرزا محمّدحسین نایینی و مرحوم آیة اللّه آقا سیّدمحمّد هادی میلانی شکسته تحریری را بسیار خوش و شیرین نوشته اند. دیگری از علماء و متأخّر خوشنویس ما مرحوم آقا شیخ محمّدحسین اصفهانی معروف به کمپانی شارح کفایه و مکاسب و صاحب تحفة الحکیم وَ الانوار القدسیّه و سایر کتب و رسائل می باشد که به راستی خط نسخ را در حدّ اعلای خوبی نوشته است و دیگر از علمای متأخّر ما که خطّ نسخ را به راستی در این دوران قحطی هنر خطّ چون میرزای تبریزی نوشته مرحوم پدرم آقا سیّد محمّدجواد نجومی بود که عالمی متقّی بزرگوار بسیار خوش خط بود که اگر ربط پدر و پسری نبود شمه ای از حالاتش را برای ثبت در تاریخ عرض می کردم تا همگان بدانند که در همین دوره های ما چه عزیزانی بزرگ و ارزشمند آمدند و رفتند و گردی از عالم خاک بر دامان آنان ننشست. حسن الختام و بیت القصیده مجتهدین خوشنویس رهبر عالیقدر ما امام می باشد که به راستی خط تحریری ایشان بسیار عالی و حقّا گاهی اوقات چنان نوشته است که از نظر هنری ارزش تذهیب و زینت بندی را دارد چه رسد که دستنوشته ابرمردی است که قرنها چون او نیامد و بزرگترین جنبشها و نهضتهای اصلاحی و اسلامی را بعد از قیام اسلام بوجود آورد و باز هم می گوید طلبه ای بیش نیستم. بله چون او می داند که ارزش واقعی یک طلبه چیست و یک طلبه چگونه شایسته است که باشد. علماء خوشنویس عالم اسلام بسیار زیاد و ما درصدد ذکر تراجم آنان نیستیم چند جمله ای عرض شد تا نکاتی دقیق که در کتابها نیست بیاوریم. برای شرح و بحث گسترده در عالم خط باید به کتب مفصّل و مشروحی که در این هنر نوشته شده مراجعه شود.
در این جا لطیفه ای راجع به عالم خط یادم آمد که بد نیست عرض نمایم و اینها خود نکاتی دقیق و لطیف است که اهل مطالعه و تحقیق از لابلای کتب باید بیرون کشند. مرحوم شیخ حرّ عاملی در کتاب اثبات الهداة بالنّصوص و المعجزات مجلّد هفتم ص 380 می نویسد که خواب دیدم امام عصر عجلّ اللّه تعالی فرجه را که گویا در مجلس درس من در زیر گنبد شرقی نشسته و من به سوی او شنافته سلام گفتم و دست مبارکش را بوسیده عرض کردم: آقای من مسائلی دارم اجازه می فرمایید سؤال کنم؟ فرمودند بنویس تا برای تو جواب بنویسم که فراموش نگردد. سپس دوات و کاغذی را به سوی من نزدیک فرمود. چهار مسأله نوشته جای جوابها را سپید گذاردم. آن حضرت شروع کردند به نوشتن. من نزدیک رفتم تا خط ایشان را ببینم دیدم خطّی میانه است. به خاطرم گذشت که گمان می کردم خط آقایم بهتر از این باشد. تا این فکرت از خاطرم گذشت التفاتی فرموده پیش از آنکه کلامی گویم فرمود از شرط امام آن نیست که بسیار خوش خط باشد عرض کردم درست فرمودی فدایت گردم.
باز گردیم به بُعد معنوی خط. آیا خط به عنوان یک هنر نجیب و اصیل در خدمت طاغوتیان و توانگران رفته است؟ گاهی انسان خیال می کند که چنین است و گرنه این همه تنافس و همسری و سبقت و به پیشی گرفتن بین آنان برای به دست آوردن این هنر اصیل نبود. لطافت این قضیه در آن است که مطلب کاملاً به عکس است. جواهری که در کانی به جویندگان و جستجوگران لبخند زده و آنها دیوانه وار به سوی آن می شتابند آن جواهر در خدمت آنان رفته است یا آنان به دو گردیده و دلباخته شده اند. آیا شاهان و امراء و سلطه جویانی که زنان زیبا را با وسائط و رسائل به دست می آوردند آن زنان در خدمت آنان می رفتند و آن قدرتمندان آنان را برای بهره وری جنسی با استفاده مالی و بهره بری از خرید و فروش به دست می آوردند یا واقعا آنان در خدمت جمال سر می سپردند و در قبال زیبایی زانو می زدند و این طاغوت و سلطه بود که دیوانه وار بنده و اسیر جمال و زیبایی شده بود. مثالی روشنتر و گیراتر زنیم: «پول پرستان و دنیاداران در خدمت پول و اسیر مال و مالند یا پول و منال به خدمت آنان در آمده است؟» در عالم خط هم چنین است. هیچ گاه خط به خدمت نرفته بلکه به خدمت گرفته است. گهگاه خطّاط به خدمت رفته و فریفته پول و مال و منال گردنکشان شده امّا خطّ آن گردنکشان را به محضر خطّاطان آورده مصدر و فعل غالب و برتر و متلبّس و فاعل مغلوب و فروش حسن و قبح فعل چیزی و حسن و قبح فاعل چیز دیگری است. خط خوب زیبایی فی الجمله خود را به هر پایه ای که هست با کمال تواضع، شرم و امانت به مرحله نمایش می گذارد نه تدلیسی و نه تزویری در کارش است و نه تبلیغی. اگر تدلیس و تزویری، تبلیغی، کبری، بی حیایی، بی تقوایی و خیانت در قالب زدن باشد از خود خط نیست از آنان است که متصدّی و متولّی کار او شده اند.
تابلوهای نقاشی که مشتمل بر مناظر وقیحه و زشت و هوس بازی و هوس کاری انسان های آلوده است چون نقاش در خدمت انسانهای آلوده در آمده و هنر به هوس فروخته و هدیه داده شده است و تابلوهایی که اصالت و ارزش والای انسانی را زنده و باقی گذارده است حالت خطّ زیبا و جمیل را دارد که غالب و برتر است. خطوط ممتاز و عالی مخصوصا اگر از انگشتان پر خیر و برکت استادان بلند همّت و عالیقدر بیرون آمده باشد هیچ گاه مضامین لغو، بیهوده، چرت و پرت، منافی اخلاق را شامل نبوده است. اگر نگارشی و کتابی این نوع مفاهیم نازله را در برداشته اگر خیلی هم خوب نوشته شده باشد باز هم به خطی خوش و خوانا نگارش یافته نه با کتابات عالیه و ممتاز، مفاهیم عالیه و معانی بلندی که در مضامین خطوط می باشد تأثیر در روح نویسنده نموده، اصالت و ارزشی به او داده، روا نمی دارد که تن به پستی دهد و خط جمیل را هم آغوش معنای پست و نالایق نماید.
در رژیم مقبورِ قبل از آنجا که هنر خط نمی توانست هنر ابتذال و فحشا و فساد باشد این بود که به خدمت طاغوت کمتر درآمد و اگر هم در موردی این هنر به ابتذال و فساد کشیده شده باشد از نظر معانی و الفاظ و نقوش یعنی محتوای خط است نه خود خطّ. با این بیان معلوم شد که گاه معانی خطوط و خود خطّاطان به کار طاغوت و خدمت به فساد گرفته شوند امّا خود خط خیر، خطّ عالی مقام والای هنری خود را در همه حال حافظ است و نمی شود خود خط را به طور پستی و رذالت و بیدردی رژیم نگاشت. شاید به همین سبب بود که کَمْ کَمَکْ رژیم قبل چندان دلخوشی به این هنر اصیل و نجیب نشان نداد تا آنجا که او را هنری اصیل و کاتب را هنرمند نمی دیدند. و آنجا که می خواستند پز خطی هم بدهند چیزهایی من دراری و لوسبازی به نام فانتزی تحویل مردم و بیننده می دادند خودسری و خودکامگی و نادانیهای مسئولین امور در رژیم گذشته در تحمیل اشکال من دراری و فانتزنگری با اختلاط فرهنگ های جواجور خطّ را به جاهای بی ارزشی سوق داد که اگر کسی دنبال خوشنویسی می رفت از قافله جماعت شتابنده به سوی تمدّن بزرگ وامانده محسوب و رسوا و خجل به گوشه ای می خزید. فرهنگ منحطّ رژیم در و غباف و لافزن مقبور چه مصیبت ها بر سر ما نیاورد که آدمی از نوشتن شرم دارد موضوع مسائل هنری هم در آن دوران دست کم از دیگر کارها نداشت. بودجه های کلان که مصروف برپایی جشن های پوچ و بی معنی می شد آنقدر زیاد بود که قلم را یارای نوشتن نیست و در مقابل به هدر دادن این مخارج چیزی مختصر که نیازی فرهنگی را تأمین کند بدست نمی آمد. هنر، فرهنگ، جشنواره ها، تئاترها، فیلم ها همه و همه مبتذل ترین پست ترین، بی جان ترین فرهنگ ها را که فرهنگ خانواده جمعی طاغوتیان پست و بی بند و بار بود ارائه می داد. شکر و سپاس خداوند متعال را که به عنایت و لطفش و به همّت بازوان توانای ملّت قهرمان و ستمدیده مسلمان ما این همه پستی و بی بندو باری در خاک تیره برای همیشه مدفون و مردم از دیدنش رهایی جسته و آسودگی یافتند مردم ما آداب و رسوم و اخلاقیات فرهنگ سیاه و تباه را رها نمودند و با شوق و تفکّر در آرمان ها و آرزوهای اصیل و متعالی انسانی به خدمت همه جانبه بی مزد و منّت مردانه می کوشند.
انقلاب هنری مکتبی که جزیی از انقلاب فرهنگی ماست برای ما تولّدی تازه با ارزش های تازه است. اکنون دیگر باید آداب، اخلاق، ارزش ها، سعادت ها، معیارها و میزان ها برای ما اسلامی و قرآنی باشد از بستگی ها و اسارت پرستش های رنگارنگ غیرخدایی رهایی جست و شاید یکی از بهترین و والاترین ره آوردهای انقلاب اسلامی این تغییر الهی و خدایی در انسان ها و زمین خداوندی است، اما با توجه به اینکه این تغییر و رهایی صورت و نما نبوده و چون سرابی کاذب ما را گول نزند بلکه با عمقی ژرف چنان در جان و روان ما راسخ باشد که هر چیز و هر معیار و ارزش را از نظر خدایی و الهی ببینیم تا هویت اصیل و شخصیّت والای خود را یافته پستی ها و پلیدی ها را نه وداع بلکه محو و نابود کنیم. قلم و بیان و کتابت در اسلام مکانی بس ارجمند دارد که محتاج به بیان نیست. زیرا حافظ شرایع و احکام و مذاهب و تمدّن ها و وسیله انتقال این امور از سابقین به لاحقین است. جوامع بشری به این ارزش آگاهند اما نکته قابل توجه آنکه همان ارزش خود مقتضی است تا قلم سازنده و رمز اصالت های عالیه انسانی و الهی بوده باشد نه مخرّب و مهدّم همه ارزش های اخلاقی. پس ارزش به نحوه و کیفیت استفاده از قلم است. به رسالت علمای اسلام در طول قرن ها بنگرید که با بهره گیری از قلم چگونه معارف عالیه و اصیل الهی و تمدّن فرهنگی اسلام را به امانت و خوبی حفظ نموده و به نسل های حق طلب و خداجوی اسلام رساندند و اینک بر ماست که در عهد انقلاب اسلامی که بزرگترین ره آوردش انقلاب فرهنگی ماست متعهد و مسؤول این قلم باشیم، قلم را در خدمت معانی پست و بی ارزش خلاف رضای الهی نگیریم. به مقتضای حدیث «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء.»، قلم علماء خونی است که بر پیکر اجتماع اسلامی می ریزد و ارزشش چون ارزش خون های حقیقی شهداست بلکه قلم حافظ ارزش خون شهیدان است و این قلم است که شهیدان را می سازد و اوست که شهیدپرور است. پس با این مسؤولیت و تعهّد سنگین و وظیفه بسیار مهّم جهانی چقدر باید مواظب باشیم که مباد انحرافی در این خط پدید آید.
معنویت و ارزش خط جهت دریچه ای به سوی معانی عالیه و مفاهیم راقیه انسانی است دانستیم و عرض کردیم که ارزش معنوی آن مفاهیم و معانی به خط و بیان سرایت می کند و او هم چنان دارای ارزش معنوی است که گویی خود نفس معانی و مفاهیم اند. امّا همین استدلال منعکس هم می گردد و قبح معانی قبیحه و زشتی مفاهیم بی ارزش و بی اصالت به الفاظ و خطوط هم سرایت می کند. قبح و حسن معانی هر دو به الفاظ و خطوط سرایت می کند و شاهد این مطلب است سرخی و خجلتی که از تلفظ الفاظ معانی قبیحه عارض انسان می شود به آنکه معانی قبیح است نه الفاظ و خطوط بنابراین چقدر باید متعهّد و مواظب بود تا آنچه برخلاف رضای حق متعال و برخلاف ارزش های اصیل انسانی است آدمی بر زبان و قلم نیاورد خود را مسؤول و متعهّد در مقام معانی و مفاهیم بداند. مبادا خدای ناکرده با خطی ضربه ای، نکته ای، خلاف ادبی نسبت به این رژیم جمهوری اسلامی که آرمان مسلمانان و همه مستضعفان جهان است وارد آوریم نه تنها با خط بلکه با همه وسائل هنری در پیشبرد، رشد، تکامل و تعالی میراث و فرهنگ اسلام و انقلاب بکوشیم. با کمال قدرت و توان تا آنجا که ممکن است و خون شهیدان ما را می خواند در راه اعتلای فرهنگ و هنری که در خور شأن و شایسته اصالت جمهوری اسلامی باشد یا حرکتی پویا تند و صادقانه با انقلاب و در مسیر انقلاب پویا بوده و از دادن طرحها و پیشنهادها و ابراز نمونه ها و الگوهای عالی خودداری نکرد و اصولاً هنرمندی هر هنرمندی در ابراز و اظهار هنرش در مقام وجود و مشهد شهود است و صرف داشتن آرمان های هنری و افکار و احساسات زیبایی و زیباشناسی و ذوق انسان را هنرمند نمی کند.
با شکستگی و فروتنی که هر که پر بارتر متواضعتر خدمتگزار باشیم فیس و افاده و پز و کبریا به زمین و زمان و کوچک و بزرگ نفروشیم.
فرصت طلب نبوده با مصیبت خود گنده بینی و برتربینی گریبان گیر نبوده خود را برتر و فراتر از سایر عزیزان ندانیم. هنر خود هر قدر بالا رود ما را بالاتر می برد. دیگر محتاج بر دلائل اخلاقی و زشتی های نفسانی نیست که پستی و بی ارزشی این بلندی و ارزشِ آن را ببرد. این فکر زشت برای ما نباید که مردم از هنر چه می فهمند. تنها طاغوتیان و پولداران و کله گنده ها هستند که اهل این چیزها هستند خیر بعضی از این وامانده ها چنین اند فهم هنر دارند اما خیلی وقت ها هم خیلی هاشان نفهمند یعنی خرفتی مقام و ثروت و محیط خانوادگی آنها را در منجلاب نفهمی فرو برده و خیلی وقت ها هم مردم عامی و مستضعفان ما چیز فهم، نقّاد، هنرمند فارغ التحصیلانِ دانشگاهِ اجتماعِ خود ساختگی، تجربه، کوشش و جوشش اند. چه هنرمندانی که هیچگاه غسل و نماز و جماعت و آداب شرعیه شان ترک نمی شده و اکنون نه هنرمندان ما بلکه دنیا در کار و هنرشان مات مانده آفرین گفته و دسترنجشان را معجزه ای هنری می دانند.
در کتاب ایران در یکصد و سیزده پیش به عکسهایی از مردم آن زمان بر می خوریم که بنده با عبرتی و گهگاه با لذّتی آنها را می نگرم. مخصوصا در تصویری از بازار قالی فروشان اصفهان که جوان هایی همه با ریش و عمامه عکس گرفته اند نمی خواهم همه چیز آنها را صواب و صحیح بدانم ولی در نگاهی به آن عکس ها با خود گفتم: خداوندا همین جوانان بوده اند که قالی های ممتاز ایرانی را که در صنعت قالی بافی دنیا رتبه اوّل شده است بافته اند. آیا مقصود بیگ کاشانی که در سال 946 هجری قالی معروف مقبره صفی الدّین اردبیلی را تمام کرده مثل همین ها نبوده است؟ آیا همین ها بوده اند که مینیاتورها و تذهیب های عهد تیموری و صفوی را بوجود آورده اند. و آیا همین ها بوده اند که مینایی به کلفتی قریب به یک میلیمتر را بالای آفتابه مسی موزه آستان قدس به وجود آورده اند که دنیا سر از سرّ کارشان در نمی آورد. نه فیسی دارند و نه افاده ای و نه بی دینی و نه ترکی از وظائف شرعیه. آیا درویش عبدالمجید که در جوانی به رحمت حق رفته و خامه اش مفتاح خزائن بوده و این همه تحفه های درست شکسته را که مایه روشنی دیده و دل است تحویل داده در همین شکستگی و افتادگی در حجره و خانه و باغ به هنرمندی و نگارش مشغول بوده است؟
جرجی زیدان در جزء چهارم کتاب تاریخ آداب اللغة العربیه، صفحه 494 در ذکر کتابخانه های مدینه و کتابخانه عارف حکمت پاشا چنین می گوید: محمّد بتانونی بک صاحب سفرنامه حجاز آورده که در این کتابخانه کتاب شعری فارسی را که به خط سپید و زیبایی نوشته شده بود دیده و او گوید از زیبایی خط و هنرمندی و فن و نظافت و خوش ترکیبی کلمات بسیار ریز در شگفتی بودیم که مدیر کتابخانه افزود کلمات و حروف همه بریده شده و به طور قطّاعی و تقطیع بر صفحه چسبانده شده است. عبداللّه مخلص در مجله مقتبس سال هشتم جزء دوّم آورده که این کتاب به نام غزلیات شاهی و در سال 655 هجری قمری نوشته شده است.
این تاریخ قطعا غلط و شاید صحیحش 955 هجری قمری باشد زیرا هنر قطاعی ظاهرا در اواخر عهد سلطان حسین بایقرا و اوائل قرن دهم پیدا شده است و قبل از این سنوات یعنی در قرن هشتم دیده نشده چه رسد به قرن هفتم، و شاهی تخلّصی در آن تواریخ نداریم و این شاهی که غزلیاتش به غزلیات شاهی معروف است شاهی سبزواری است که نامش آقا ملک فرزند ملک جمال الدّین فیروزکوهی از نواده های سربداریان و خواهرزاده خواجه علی مؤیّد است در سبزوار متولّد و با عمری متجاوز از هفتاد سال در استرآباد سال 857 هجری وفات و به سبزوار حمل و در خانقاه اجدادش در بیرون شهر مدفون گردید. مدّتی از ندمای بایسنقر و مرتبطین امیر علی شیر بوده و زیبایی غزلیات و ارتباط شاعر با امثال این هنرمندان و وجود نسخه های ارزشمند از غزلیات شاهی شاید شاهدی باشد که کتاب مذکور در پیش همان غزلیات شاهی باشد و تاریخ 955 هجری قمری است و چون حروف و کلمات به طرز قطاعی بوده است ممکن است نصف بالای دائره سر حرف 9 پریده باشد که 9 تبدیل به 6 شده باشد. قصه این جور کتاب ها وصّالی ها، متن و حاشیه ها، جلدهای نفیس ارزشمند و گرانقدر آن قدر شیرین است که اندازه ندارد.
در این جا بد نیست که از عزیزی از دست رفته و شهیدی از کربلای خونبار جنگ تحمیلی ایران نام ببرم. این نوجوان عزیز را بنده ندیده بودم ولی شنیدم بسیار مایل و شایق بوده بدیدنم بیاید. شرح حالی از او در مجله سروش شماره 78 به قلم یکی از دوستانش نوشته شده است که آتش به دل انسان می زند مراجعه کنید و بخوانید که چگونه این هنرمند متعهّد چون پروانه ای معصوم و شبگرد در شب های جهل قلم به دست گرفته بی آنکه کسی اطلاع پیدا کند به دیوارهای سیاه هجوم می برد و با خط سرخش نوید پیروزی می دهد و دست پر توانش امیدها را زنده می نماید. چه زحمتها کشیده است چه شعارهای کلیشه ای، چقدر دیوارنویسی و مبارزه و تکثیر پیام امام و کار در ارگان های مختلف انقلاب، انجمن های اسلامی، حزب جمهوری اسلامی، جهاد سازندگی، بسیج مستضعفین و سرانجام سپاه که والاترین ارگان انقلاب جمهوری اسلامی است و مقصد اعلی شهادت که بهشت ابدی و زندگی جاوید است، خوشا بر او.
این هنرمند از دست رفته که در سیاه مشق 8 محرم 1358 چنین می نویسد: «تا یکی خواری کشیدن خیز و چون رودی خروشان پایه ظلم و ستم کنْ، کاخ جورش ساز ویران من به جنگ دشمنانم می روم باکی ندارم.» شهید محمّدباقر ربّانی فرزند حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ اسداللّه ربّانی امام جمعه محترم بندر گز می باشد که در 27 آبان 1359 و 8 محرم 1401 هجری قمری یعنی درست یک سال بعد از سیاه مشق مذکور در سوسنگرد در یک جنگ تن به تن به شهادت نائل و در عاشورای حسینی جسد پاکش در قم به زیر خاک تیره رفت. در این جا بد نیست که بعضی از جملاتی را که یکی از یاران و علاقمندانش به نام س. ه . ناجی در شماره مذکور مجله 36 آورده نقل نماییم:
رفته بودی تا دیگران را آزاد کنی، امّا خود رسم آزادگی را نقاشی نمودی، و خود مقدم تر از همه از قفس دنیا، از زندان پستی ها، غرورها و مقام طلبی ها رستی و به سوی لقاء اللّه رهیدی، شما راد مردان قبله و وحیید. شما یاران باوفای خدایید، شما راه را با آن همه سختی ها، رنج ها و مرارت ها صادقانه انتخاب نموده و صادقانه تر بر آن گام نهادید. شما پنج گل ناشکفته بودید که به دست قابیلیان تاریخ پرپر گشته و سپس به سوی پاکی ها و بینهایت ها و آنی که در وهم ناید پرواز نمودید.
تو کوهی، تو جوشانی، تو سرودی، تو رعنایی، تو عزمی، تو راستایی تو راهی و تو راهداری، تو خطّی و تو خطّ داری، تو رعدی، تو بارانی، تو عهدی، تو پیمانی، تو شاهینی، تو پروازی، تو بادی، تو طوفانی، تو ابری، تو بارانی، تو موج خروشانی، تو مردی، تو مردداری، تو نوری تو نور بارانی.
نگارت بر هر دری و نقشت بر هر دیواری و خود نشانی از نقشش و نگاری. آری، با توأم که رفتنت با پروازت با تولّد دگر باره ات غمان را سنگین تر، انتظارمان را جانسوزتر و چشمان را اشکبارتر نمودی. اما تو را به خدا، ترا به آن نیرویی که به سوی شهادت کشاندت ما را نیز از این نعمت بی نصیب مگذار و از خدا بخواه تا حیات پر افتخارت یعنی شهادت را نصیب ما سازد و صادقانه به سوی حق پر کشیم.
و در این جا بد نیست که مقایسه ای کنیم بین این هنرمند عزیز شهید نوجوان که شب و روز نخفت و آرام نگرفت با آن هنرمندی که خود می گوید در 1312 هجری قمری متولّد شده است و اکنون نود سال دارد. برای یک برنامه تلویزیونی با چه ضعفی و با چه حالی و با چه تکلّفی و مشقتی کراوات خود را درست می کند آن هم در رژیم جمهوری اسلامی که آدمی از قید بندگی ها، اسارت ها، بدبختی ها، غرب زدگی ها رها شده است. راستی که حیف نیست آدمی بنده و اسیر باشد. «لاتَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وقَدْ جَعَلَکَ اللّه ُ حُرّا.» اگر خداوند متعال در ما آزادگی و جوانمردی به ودیعه نهاده؟ چرا این تحفه گران بها را به پای تعلّقات دامن گیر نثار کنیم. مگر آزادگی تنها آزادگی از زیر یوغ بارکشی و بهره برداری غیر است آدمی باید از همه تعلّقات پایبندِ دامن گیر که مانع از اصالت و قیمت و ارزش اوست دامن بر چیند. به مقام والای انسانی الهی و عرفان زیبای خداشناسی برسد تا زیر چرخ کبود از هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد باشد و شاعر شیرین سخن ما حافظ شیرازی هم غلام همت او باشد. قدری بخود آییم. عذر خواهم، سخن به درازا کشید و اگر جملاتی خارج از محدوده موضوع بحث به میان آمد برای تکمیل و نمک کلام بود کاش مجالی بود تا گفتاری مفصّل در زیباییهای معنوی در هنر خط داشته باشیم که خالی از لطف و لذت نبود.

به کلک قاعده دانی شکستگی مرساد

که توبه نامه ما با خط شکسته نوشت

«غَفَرَ اللّه ُ لَنا ولَکُمْ والسَّلامُ علیکم ورحمة اللّه وبَرکاته.»
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان