ماهان شبکه ایرانیان

هنر و اقتصاد در جوامع سنتی و مدرن

کلید واژه ها
هنر، اقتصاد، سنت، مدرن، توسعه، هنر قدسی، هنر مادی و معنویت. چکیده
بررسی هر موضوع مرتبط با حیات و فعالیت انسان، بدون ملحوظ و مرعی داشتن بستر و زمینه فکری و یا جهان بینی جامعه ای که موضوع در آن مورد تحقیق قرار گرفته است، امری مشکل و عملاً غیرواقعی و انتزاعی خواهد بود. به بیان دیگر بررسی یک موضوع در جامعه ای خاص و تسری آن به سایر جوامع (با تفاوت های فرهنگی، تاریخی، دینی، اقتصادی، سیاسی و حتی محیطی و اقلیمی) امری غیرمنطقی و ناموفق خواهد بود. طبیعی است که تبیین رابطه «هنر» و «اقتصاد» و تأثیری که بر توسعه یکدیگر دارند نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود. این گونه است که بستر اصلی بررسی موضوع این مقاله فرهنگ ایرانی اسلامی خواهد بود و با این فرض مقاله حاضر سعی بر آن خواهد داشت تا اولاً برای هنر و اقتصاد تعاریفی برگرفته از جهان بینی اسلامی و فرهنگ ایرانی را به عنوان مبنای تحقیق معرفی نماید. علاوه بر آن، ارتباط این دو موضوع را در جوامع سنتی و مدرن مورد بررسی قرار داده و در نهایت پیشنهادهایی را برای زمان حاضر ایران تقدیم خواهد نمود. با عنایت به مطالب مذبور، پس از ذکر مقدمه ای که به لزوم توجه به بستر و زمینه فکری فعالیت های انسان و از جمله هنر و اقتصاد می پردازد. 1. مقدمه
جهان مادی گرای معاصر که همه چیز را با معیارهای کمّی و غالبا مادی و اقتصادی می سنجد، در برخی نقاط جهان تا جایی پیش رفته است که نه تنها آثار و نتایج و فواید فعالیت های بشری را این گونه ارزیابی می کند، بلکه پا را فراتر نهاده و به بازدهی فوری و بالبداهه آن اصرار می ورزد. یکی از مقولاتی که به انحای مختلف به اسارت سرمایه در آمده است، زمینه های مختلف هنری می باشد که کم و بیش (چه از نظر هنرمند، چه از نظر مواد اولیه مورد نیاز او و چه از نظر آحاد جامعه به عنوان مخاطبان هنر) تحت تأثیر موازین اقتصاد رایج جامعه قرار گرفته اند. برای ایجاد این ارتباط و یا بهتر بگوییم برای توجیه این سلطه نیز موضوعاتی همچون «نیاز توسعه هنر به سرمایه» و بالنتیجه «لزوم خودکفایی هنر» و همچنین بازدهی اقتصادی آن مطرح می شود. وضعیت حاضر را شاید بتوان از ثمرات دوران مدرن شمرد که همانند گذشته لزومی به عجین بودن زندگی و فعالیت های انسان با هنر نمی بیند و هنر را مقوله ای منتزع از زندگی جدید قلمداد می کند که ایجادش به عده ای خاص محدود است که البته هزینه هایی دارند و لذا مصرف کنندگان آثار هنری باید این هزینه را بپردازند.
به هر ترتیب نوشتار حاضر بدون ادعای پرداختن به جنبه های مرتبط با «هنر» و «اقتصاد» سعی بر آن دارد تا رابطه آن ها را در جوامع گذشته و معاصر مورد کنکاش اجمالی قرار دهد. 2. هنر و موضوعات مرتبط با آن
در فرهنگ دهخدا «هنر» به معانی زیر آمده است: علم، معرفت، دانش، فضیلت، کمال، کیاست، فراست و زیرکی. این کلمه در واقع به معنی آن درجه از کمال آدمی است که هشیاری و فراست و فضل و دانش را در بر دارد و نمود آن صاحب هنر را برتر از دیگران می نماید. هر کجا عنایت آفریدگار (جل جلاله) آمده همه هنرها و بزرگی ها ظاهر کرد (تاریخ بیهقی).
خطر، اهمیت، قابلیت، لیاقت، کفایت، توانایی فوق العاده جسمی و روحی، صنعت و حرفه و شغل و پیشه و کسب و خاصیت،(1) دیگر معانی هنر هستند.
بی مناسبت نیست تا به ریشه واژه (art) نیز که هنر به عنوان معادل آن انتخاب شده است، اشاره ای بشود: ریشه واژه (art) از لغت لاتینی «آرس» به معنی ساختن، گرفته شده است. در ادوار مختلف تاریخ، واژه هنر به روش درست و مناسب ساخت و ایجاد اشیا و اعمال انسانی گفته می شد. مهارت در انجام کار به عنوان ثمره معرفت و ممارست، مهارت فنی و حرفه ای، کاربرد مهارت در موضوعات ذوقی مثل شعر و موسیقی و رقص و... معانی ای است که برای artمطرح می باشد.(2) به این ترتیب این تفکر بر متن زندگی منطبق بوده و از آن تفکیک ناپذیر بود. این واژه art در فارسی معادل «فن»، «هنر» و گاهی «صنعت» به کار می رفته است. واژگان «فن» و «هنر» به معنای امروزین خود نیز به توانایی انجام عمل و یا ساختن صحیح چیزی اطلاق می شوند. شعرای پارسی گو، مثل فردوسی، هنر را به معنای صنعت نیز به کار برده اند. واژه صنعت نیز که امروز معادلی برای واژه تکنولوژی می باشد، به «فنون» اشاره دارد که در فرهنگ اسلامی، همان، هنر (و یا هنرهای تجسمی) است.(3) چنان که گذشت، وحدت بین معنای «هنر»، «فن» و «صنعت» در زندگیِ جامعه سنتی گویای یکپارچگی و وحدت زندگی انسان است؛ وحدتی که بر گرفته از جهان بینی سنتی بوده و بر همه اعمال و رفتار و تولیدات انسان حاکم است.
مروری اجمالی بر ادبیات ایران نیز گویای این واقعیت است که مفهوم هنر محدودیت امروزه را نداشته و جملگی کمالات معنوی انسانی که نشان از جهان بینی و تفکر و انسانیت و آرمان های او داشته اند را شامل می شده است.
از جمله به معنای: ویژگیهای بزرگان

پس آنگاه سام از پی پور خویش

هنرهای شاهان بیاورد پیش

فردوسی تقوی و دانش

تکیه بر تقوی و دانش درطریقت کافریست

راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش

حافظ حکمت

عیبِ می جمله بگفتی هنرش نیز بگو

نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند

حافظ منشای الهی داشتن

نخست آفرین کرد بر دادگر

کز اوی است نیرو و فرّ و هنر

فردوسی عشق

بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش

که بنده را نخرد کس به عیب وبی هنری

حافظ عاشقی و رندی و نظربازی

عاشق و رند و نظر بازم و می گویم فاش

تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام

حافظ حقیقت

قلندران حقیقت به نیم جو نخرند

قبای اطلس آن را که از هنر عاری است

حافظ
مرحوم علامه جعفری علیه الرحمه در تعریف هنر، نوع نگرش و بینش های چهارگانه «بینش علمی محض»، «بینش نظری»، «بینش فلسفی» و «بینش مذهبی» را دخیل می داند که هر کدام منجر به ارایه تعریفی خاص از هنر می شوند. به هرحال، هنر را یکی از نمودها و جلوه های بسیار شگفت انگیز و سازنده حیات بشری دانسته و نمودِ هنری را جایگاه تلاقی روحی بزرگ که دارای نبوغ هنری است با دیگر ارواح انسان ها قلمداد نموده و معتقد است که این تلاقی باید هم برای روحِ بزرگِ هنرمند مفید باشد و هم برای ارواح تماشاگر.(4) ولی هنر را به دو دسته «هنر پیرو» و «هنر پیشرو» تقسیم نموده و معتقد است که معنای پدیده پیرو آن است که از خواسته ها و تمایلات و اخلاقیات رسمی و دانسته های معمولی تبعیت می نماید؛ در حالی که منظور از هنر پیشرو تصفیه واقعیات جاری و استخراج حقایق ناب از میان آن ها و قرار دادن آن ها در مجرای حیات معقول با شکل جالب و گیرنده می باشد.(5)
مرحوم دکتر شریعتی هنر را این گونه تعریف می کند:
هنر یک مقوله دینی است و یک حقیقت متعالی و مقدس است که نجات بخش بشریت است و همچنین یک رسالت متعالی و مافوق مادی و صد در صد انسانی دارد.(6)
او معتقد است:
هنر، عبارت است از کوشش انسان برای برخوردار شدن از آنچه که باید باشد، امّا نیست.(7)
توجه به تعریفی که هربرت رید از هنر می نماید، هنر کوششی است برای آفرینش صور لذت بخش،(8) نشان از تأثیر فرهنگ و جهان بینی بر تعریف هنر برای هر جامعه ای دارد. چرا که معنای آفرینش و لذت، برای مکاتب مختلف، مفاهیم متفاوت و حتی متضادی می باشند که در مقولات مختلف حیات نیز گوناگون هستند.
به هر حال موضوعات مرتبط با هنر را در عناوینی همچون «معنای هنر»، «مراتب هنر»، «طبقات هنرمندان»، «توسعه هنر» و «منشای هنر» می توان خلاصه نمود. مراد از هنر در سطور فوق مورد اشاره قرار گرفت که البته با تبیین «مراتب هنر» نیز به وضوحِ آن افزوده خواهد شد. مراتب هنر
جهان بینی هر مکتب و جامعه و هر فردی، زیر بنا و اساس نحوه نگرش به فعالیت های ذهنی و عملی انسان را تشکیل می دهد و لذاست که ارایه تعریفی واحد از هنر، بدون ملحوظ داشتن جهان بینی، ممکن نیست. به هر حال با توجه به جهان بینی های رایج می توان برای هنر، مراتب و درجاتی را قید کرد. از آن جایی که هنر محملی است که ذهنیات را به صورت عینیات معرفی می کند و یا به عبارت دیگر، هنر به طور عام عبارت از بیان یک مفهوم (روحانی یا روانی یا مادی مرتبط به مراتب سه گانه حیات انسان)(9) به نحوی جذاب و گیرا و مؤثر بر ذهن و روان مخاطب توسط ابزاری مادی و روش های خاص است، می توان گفت که جهان بینی در وهله اول به مختصات مفهوم مورد نظر توجه دارد و در مرحله ثانوی به ابزار و روش ها.
بر مبنای جهان بینی توحیدی و به طور عام جهان بینی های دینی، مختصات مفهومی هنرها عمدتا بر جنبه های معنوی و روحانی متمرکز می باشند. لذاست که تعبیر «هنر معنوی» در این جهان بینی ها مصداق دارد. در حالی که بر مبنای جهان بینی های مادی توجه اصلی مختصات مفهومی هنرها بر جنبه های ذهنی و مادی حیات انسان متمرکز هستند. در این جهان بینی ها تعبیر «هنر مادی» مصداق گویاتر و مناسب تری دارند. با این توضیح که این تعبیر به معنای تهی بودن «هنر مادی» از مفاهیم غیر مادی (اخلاقی، روانی، و حتی معنوی و روحانی که به هرحال انسان فطرتا به آن ها تمایل دارد) نمی باشد، بلکه این تعبیر از آن جهت انتخاب شد که اولاً، متفکرین و بانیان چنین جهان بینی و مکاتبی اصولاً ماوراءالطبیعه را انکار می نمایند و ثانیا، این که اصولاً در عالم دو دسته جهان بینی اصلی در مقابل هم قرار دارند؛ «جهان بینی توحیدی یا جهان بینی الهی و جهان بینی شرک یا جهان بینی مادی» که سایر جهان بینی ها می توانند شقوقی از آن ها باشند.
با توجه به این دو مرتبه اصلی از هنر، «هنر معنوی» و «هنر مادی» از هنرهای دیگری نیز به عنوان زیر مجموعه آن ها می توان نام برد که تنها به آن هایی اشاره می شوند که می توان آن ها را با موضوع مقاله مرتبط دانست:
هنر قدسی: مقدس، چیزی است که در آن حضور الهی باشد، یعنی امر الهی در آن حاضر باشد.(10) به عبارت دیگر هنر مقدس، هنری است که در آن حضور و قرب حق مشاهده شود و دیدنِ آن یادآور خداوند در ذهن انسان باشد.(11) به این ترتیب همه هنرها هم می توانند مقدس باشند و هم این که جنبه مادی و دنیوی به خود بگیرند. (مثلاً: هم می توان موسیقی و شعر و معماری و نقاشیِ معنوی داشت و هم موسیقی و شعر و معماری و نقاشی مادی).
هنر مقدس نه ذهنی و سوبژکتیو است و نه عاطفی و نه یک امری اعتباری، بلکه واقعیت عینی دارد. هنر مقدس از بطن وحی برخاسته است. اگر هنر مقدس باشد لازمه آن وحی است و از بطن و متنِ وحی الهی ناشی شده است. اولاً، هنر مقدس تابع یک قواعد عینی در ظهور است. چطور اسمای الهی در عالم ظاهر شدند و آن ذات نامتناهی بدون اسم و رسم در عالم، ظهور کرده است؛ همان اصول (البته در حد انسانی) نیز در واقعیت هنر نمودار است.
انسان به اعتبار این که خلیفه خداست، صورت الهی دارد و همان صفاتی را که خداوند در خلقت به کار گرفته است، در آفرینش هنری به کار می گیرد. خداوند خود را در قرآن چنین وصف کرده است: هو اللّه الخالق الباری ء المصوّر له الاسماء الحسنی(12) این سه اسمی که در این آیه آمده است اتفاقا با هنر ارتباط دارد. خداوند خالق است، باری است و مصور و بدیع است. در واقع انسان به اعتبار این که صورت الهی دارد، این صفات در او تجلی کرده است. دلیل دوم برای این که هنر مقدس، عاطفی صرف نیست؛ این است که مورد تعقل و مشهود واقع می شود. دلیل سوم بر عینی بودن هنر این است که وصول به حقیقت است.(13)
هنر دینی: روشن شد که اساسی ترین وجه هنر سنتی، هنر قدسی است که با مجموعه حیات سنتی پیوند خورده است. هنر دینی، هنری است که اگر چه مضامین خویش را از دین گرفته است، لکن به صورت غیر مستقیم تری به اصول مذهبی اشاره دارد. مثلاً: مینیاتور در مقایسه با کتابت قرآن مجید به عنوان هنر قدسی. یا شمایل نگاری، در عین این که در مسیحیت، هنری قدسی است، در عالم اسلام می تواند با در برداشتن مضامینی دینی به عنوان هنر دینی مطرح شود، لکن نمی توان آن را به عنوان هنر قدسی معرفی نمود. یا فی المثل سرودخوانی در مسیحیت، هنری قدسی است، در حالی که در اسلام جای خود را به تلاوت قرآن مجید داده است و در اسلام خواندن سرودهای مذهبی در عین دینی بودن، قدسی نیستند.
هنر دینی آن است که مضمون آن دینی باشد، لکن از صور و شیوه های اجرای غیر سنتی بهره گرفته است. مانند بناهای مذهبی بعد از رنسانس یا نقاشی های مذهبی قرون اخیر.(14)
هنر تجارتی: هنری است که اصطلاحا در خدمت تجارت و بازرگانی قرار می گیرد. این هنر که تابع و منطبق با مصارف تجاری است زمینه هایی را در بر می گیرد که به نحوی به ازدیاد مصرف کالا و یا جلب نظر انسان ها ایفای نقش نمایند. هنر تجارتی که مستقیما با اقتصاد (سرمایه) سر و کار دارد، توسط کسانی عرضه می شود که غالبا در استخدام مؤسسات بزرگ اقتصادی بوده و در زمینه هایی همچون طراحیِ صنعتی، نقاشی، مجسمه سازی، مصورسازی، طراحی بسته بندی، پوسترسازی برای تبلیغات و امثالهم ظهور می کند.(15)
هنر بازاری: اصطلاحا به تولیداتی اطلاق می شود که با تشابهاتی (ابزاری، روشی و موضوعی) که با هنرهای اصیل دارند، به جوامع ارایه شده و قصد اصلی از ارایه آن ها کسب درآمد است. مثل هر نوع نوازندگی و خوانندگی و فیلم و نمایش و شعر و ادبیاتی که تنها نام این ها را بدون محتوایی معنوی و ارزشمند و یا حتی بدون ابداع و نوآوری برخود دارند. در واقع، هنر بازاری، شبه هنر و یا هنر کاذبی است که تنها ظاهر و کالبد و فاقد معنایی معنوی و کیفی است و به قصد ارضای نیازهای کم اهمیت مادی و کسب درآمد می باشد.(16)
برای هنر، تعابیر دیگری از جمله: هنر آکادمیک، هنر اجرا، هنر انتزاعی، هنر بدوی، هنر قومی، هنر تزیینی، هنر زشت، هنر زیبا، هنر فاسد و هنر کاربردی نیز مورد استفاده قرار می گیرند که مطالعه در مورد آن ها به منابعِ مربوط ارجاع می شود.(17)
مقاله حاضر با تکیه بر هنر معنوی به عنوان مرکز توجه جامعه ایرانی، هنر را به عنوان محملی می داند که ذهنیات هنرمند را به صورت عینیات معرفی می نماید و به عبارتی تجلی عرفان و معنویات مورد باور جامعه است که در قالب بیانی مادی (کلام، شکل یا صوت) به منصه ظهور می رسد. طبقات هنرمندان
هنرمند به فردی اطلاق می شود که در یکی از رشته های هنری به خلق اثر توفیق یابد که به عنوان آثار هنری شناخته شود. بنابراین صِرف پرداختن به یک رشته هنری نمی تواند کسی را به صفت هنرمند متصف گرداند. در حالی که امروزه با شدّتی به مراتب بیش تر از گذشته، چنین امری رایج است و استناد اشتغالِ(!) فردی در یکی از رشته های هنر هم، خودِ فرد، خویش را هنرمند تلقی می نماید و هم این که بسیاری افراد چنین می اندیشند که فی المثل هر نوازنده ای، هر بازیگری، هر تصویرگری، هر گوینده ای، هر ساختمان سازی، خویش را هنرمند می داند. فراتر از آن هرکس که در هر رشته هنری به نحوی خدمت رسانی می کند، خویش را جزء گروه هنرمندان قلمداد می نماید. به عبارت دیگر «هنرمند بودن» گاهی به عنوان شغل مطرح می شود. در حالی که هر کس که در یکی از رشته های هنری، کاری شبه هنری انجام می دهد، نمی تواند و نباید «هنرمند» تلقی شود. به عبارت دیگر هر بازیگر و هر شاعر و هر نوازنده و هر نقاشی هنرمند نیست؛ هرچند که بسیاری از مردم را توان انجام کارهای آنان نباشد که توان انجام بسیاری مشاغل دیگر را نیز ندارند. فرض کنید که حضرت لسان الغیب، غزلِ با مطلع «الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها» را دوبار در دو مجلس و در دو زمان متفاوت (و حتی با اندک تغییراتی) بخواند، هیچ کس آن را به عنوان دو غزل و دو اثر هنری از ایشان نخواهد پذیرفت. اگر این حقیر نیز در مجلسی آن را قرائت کنم، هیچ کس بنده را شاعر ندانسته و آن را به عنوان «هنرِ من» به حساب نخواهد آورد. حال چگونه می شود که تکرار آثار هنرمندان بزرگ، مثلاً در موسیقی و نقاشی، تکرارکننده را هنرمند می نمایاند؟ به هرحال با پذیرش اجباری آنچه که در جامعه می گذرد و هنرمند قلمداد کردنِ تکرارکنندگان آثار هنری در طبقه بندی هنرمندان، آن ها را به هنرمندان هنر اصیل و بکر و هنرمندان تکرارگر تقسیم می کنیم و کار این بزرگواران به شرط صداقت در امانت و ترویج هنرِ اصیل در بین مردم و از خویش قلمداد نکردن آثار دیگران از ارزشی درخور برخوردار است. چرا که به هرحال مروج هنر اصیل هستند. توسعه هنر
قبل از ورود در بحث توسعه هنر، بی مناسبت نیست تا در مورد مفهوم توسعه توضیحی ارایه شود. توسعه اگرچه به معنای فراخی و فراخ کردن، فراخی و وسعت(18) آمده است، لکن مفهوم آن امری حداکثر دو بعدی (با طول و عرض) و روی سطح بوده و عمق و فرازی ندارد. مضافا این که این واژه، معادل کلمه Developmentاست که بدوا برای توسعه های مادی و اقتصادی مطرح بوده است(19) که به تدریج برای سایر جنبه های مرتبط با حیات اجتماعی، همچون انسان، فرهنگ، سیاست، هنر، عدالت اجتماعی و امثالهم نیز مورد استفاده قرار گرفته است. با عنایت به این که اصل واژه، غربی است و جهان بینی و تفکر مسلط بر مغرب زمین، تفکری مادی و اومانیستی و Secularاست(20) و این واژه نیز بدوا برای توسعه اقتصادی مورد استفاده قرار گرفته است. می توان چنین استدلال کرد که ضعف این واژه گزینی چند است: اولاً این که به بعد معنایی و رشد و اعتلا و حرکت به بالا (که به صورت سمبلیک، نشانه معنویت است)(21) توجهی ندارد. ثانیا با توجه به پیشینه و وجه تسمیه آن در مقولات مرتبط با حیات معنوی انسان مفهومی رسا ندارد و ثالثا این که استفاده از این واژه نارسا تأثیری منفی بر هویت زبان فارسی خواهد داشت.(22)
باتوجه به این که فضای نوشتار حاضر، فضایی هنری و غیر مادی است که رعایت راسیونالیته بی رحم معاصر(23) در آن الزامی نیست و می توان ازحکمت ومعانی ونمادها سخن گفت، بی مناسبت نیست تا نظر یکی از بزرگان در مورد تعالی (رو به بالا بودن) ذکر شود.از میان تمام موجودات عالم، هنر غیر دینی، هنر عرضی و دنیوی است و هنر طولی است. از میان تمام موجودات عالم، خداوند انسان را راست قامت آفریده است و در این مطلب سری نهفته است و عبث نیست. به تعبیر قرآن أفمن یمشی مکبّا علی وجهه اهدی ام من یمشی سویّا علی صراط مستقیم؟ «آیا کسی که چهار دست و پا و واژگونه راه می رود به هدایت نزدیک تر است یا کسی که به راه راست می رود؟»(24)
این که انسان راست قامت آفریده شده است یک معنای سمبلیک دارد؛ راست و عمودی و طولی و به تعبیر قرآن مکبا علی وجهه؛ یعنی «واژگونه نیست» و بنابراین این امر باید در تمامی مظاهر وجودِ انسان جلوه گر باشد. هنر انسان و تفکر انسان باید عمودی باشد. دین هم یک مسأله عمودی است، یعنی یک امر صرف دنیوی نیست. بنابراین هنر حقیقی همیشه به اصطلاح، طولی یا عمودی است؛ نه افقی و دنیوی.
بزرگی گفته است که اگر انسان در یک کلیسای واقعی یا در یک مسجد بایستد، فکر می کند که در مرکز عالم ایستاده است. یعنی تمام عالم را به بالا می بیند، ولی اگر در یک کلیسا یا مسجد غیر دینی بایستد (چون امکان دارد کلیسا یا مسجدی باشد که جنبه مقدسی نداشته باشد یا سبکی داشته باشد که سبک غیر دینی باشد) در آن حالت فکر می کند که در مرکز عالم نیست؛ فکر می کند مثلاً در وسط تهران یا پاریس ایستاده است. یعنی وجود زمینی را احساس می کند و افقی به سوی عالم بالا ندارد.(25)
بنابر آنچه که گذشت سعی بر آن خواهد بود تا از تعبیر «اعتلای هنر» به جای «توسعه هنر» استفاده شود. البته این امکان هست که مراد از تعبیر «توسعه هنر» همه گیر نمودن هنر و فراهم آوردن امکانات لازم برای همگان (و یا اکثریت جامعه) در بهره مندی از آثار هنری باشد که در این صورت نیز به جهت اجتناب از خلط موضوع استفاده از واژه «رواج» یا «ترویج» یا «همگانی نمودن هنر» پیشنهاد می شود. منشأ هنر
منشأ هنر (به طور عام) را می توان انسانیت انسان دانست. چرا که برای سایر موجودات، «هنر» «آثار هنری»، «بیان هنری» و در واقع ظاهر نمودن و تجلی بخشیدن معنویات و ارزش ها در لباس ماده و به ویژه هنرهای شناخته شده، معنایی ندارد. قبلاً گفتیم که تنها انسان است که به جهت روح الهی غیر مادی و مجرد خویش که به صورت خداوند خلق شده است،(26) می تواند به مرتبه علم برسد و چون به این مرتبه رسید امکان علم به حقایق را نیز می یابد. این ویژگی ها به همراه سایر مختصات انسانی، همچون اراده و اختیار و عشق به جمال و کمال جویی، سبب می گردد تا در پی بیان حقایق معنوی به زبان دنیایی باشد که حیات ظاهری او در آن جریان دارد؛ یعنی زبان ماده. در این جاست که هنر به منصه ظهور می رسد. به بیان ساده، یکی از مبانی (منشأ) هنر، قوه آفرینندگی و خلاقیتی است که در انسان به ودیعه نهاده شده است. حب ظهور و اظهار را نیز که در واقع همان عینیّت بخشیدن است، یکی از لوازم هنر شمرده شده است.(27) منشأ این حب نیز به حدیث قدسی «کنت کنزا [مخفیا]و احببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی أعرف» ارجاع می شود.(28) 2. اقتصاد و مختصه های آن
اقتصاد موضوعی است که تعاریف مرتبط با گونه های مختلف آن با استفاده از منابعی که متضمن مبانی فکری مورد نظر هستند، در این قسمت تبیین خواهند شد. به عبارت دیگر از آن جایی که موضوعات مطروحه در مقاله، متوجه مسایل ایران است، بنابراین همانند مفاهیم مرتبط با هنر، موضوعات اقتصادی نیز در فرهنگ ایرانی معرفی خواهند شد. مرحوم دهخدا اقتصاد را چنین معنا نموده است: «میانه راه رفتن، میانجی نگاه داشتن، میانه نگاه داشتن، میانه روی در هر کاری، قصد». و علم اقتصاد: «عبارت از علم به مجموع وسایلی است که برای رفع نیازمندی های مادی باشد، از آن استفاده می شود».(29)
مرحوم علامه طباطبایی(ره) نیز اقتصاد را که ریشه ای عربی دارد، چنین تعریف می نماید: «اقتصاد به معنی گرفتن قصد و قصد به معنی میانه است. پس اقتصاد به معنی میانه روی در امور و پرهیز از افراط و تفریط در امور است. و امت مقتصده امتی است که در امر دین و تسلیم نسبت به دستورات الهی میانه و معتدل باشد».(30)
حضرت امیر علی علیه السلام در نهج البلاغه، این واژه (اقتصاد) را وقتی که در مورد نبی اکرم صلی الله علیه و آله به کار می برد، دقیقا به همین معنای تعادل است. حضرت امیر علیه السلام در فضیلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: سیرته القصد و سنته الرشد و کلامه الفضل و حکمه العدل؛ یعنی: «سیرت پیامبر اعتدال و سنتش رشد و کلامش جداکننده حق از باطل و حکمش عدل محض است».(31)
از سوی واژه Economyکه واژه اقتصاد به عنوان معادل فارسی آن برگزیده شده است، به معنای مدیریت خانه، مدیریت (به طور عام)، مدیریت سرمایه، مدیریت دقیق منابع و عقل معاش(32) می باشد.
به هرحال به جهت دور نیفتادن از عرف غالب و وضع موجود، مراد از اقتصاد در این مقاله عبارت از موضوعاتی است که به نحوی با سرمایه و درآمد سروکار دارند و این در عین حالی است که اقتصاد را اصل و بنیاد و یا بهتر بگوییم، هدفِ فعالیت های فرهنگی و هنری نمی داند. 3. رابطه هنر و اقتصاد
طی این قسمت، اصول مشترک و تأثیر گذار هنر و اقتصاد بر یکدیگر و همچنین انواع ارتباطات و تأثیراتی که می توانند بر یکدیگر داشته باشند به اجمال مورد بررسی قرار خواهد گرفت. و از آن جایی که اصولاً قصد نداریم تعلق «هنر» و «اقتصاد» را به یکی از قلمروهای مختلف معنوی و مادی حیات، منحصر و محدود نماییم، بلکه به تبعیت از تفکر اسلامی که به جملگی موضوعات مرتبط با حیات انسان توجه توأمان معنوی و مادی دارد، برای هر دوی این موضوعات، هر دو وجه معنوی و مادی قابل تبیین است که البته اهمیت و یا درجه ارتباط آن ها برابر نخواهد بود. رابطه اقتصاد و هنر (و یا توسعه هنر) را از دیدگاه های مختلف می توان مورد بررسی قرار داد:
اگر هر چیزی که از هنرها تولید می شود، اثر هنری و به وجودآورنده آن نیز هنرمند نامیده شود و اقتصاد نیز مترادف با درآمدزایی آن فرض شود، تعابیری همچون هنر درآمدزا یا خودکفایی در هنر می توانند کاربرد داشته باشند، ولی باید توجه کرد در این صورت آنچه که برای یک جامعه با جهان بینی الهی، مَدنظر است، اتفاق نخواهد افتاد.
اگر اقتصاد را به معنای تعادل و هنر را مشتمل بر آثاری بدانیم که در یکی از شقوق هنر تولید می شوند، در این صورت می توان رابطه منطقی و تنگاتنگی را برای آن ها تصور نمود. در این حالت هر دو مقوله «اقتصاد» و «هنر» به عنوان دو محمل اصلی «عدالت» در جامعه تجلی خواهند نمود که یکی در پی ایجاد عدالت مادی و اجتماعی و انسانی در حیات جامعه است و دیگری در پی عدالت روانی و معنوی و افزایش تعادل روحی و معنوی انسان می باشد. این تعادل با توجه به میزان گرایش هنر به سمت هنر معنوی یا هنر مادی (مرتبط با جهان بینی های الهی و مادی) بر نوع تعادل انسانی نیز مؤثر خواهد بود.
به هر حال رابطه هنر با اقتصاد را در شقوق مختلف می توان مورد تجزیه و تحلیل قرار داد که این رابطه می تواند به دو گونه دسته بندی شود: یکی این که نوع هنر ثابت و بدون مرعی داشتن معیارهای ارزشی فرض شده و رابطه آن با جنبه های مختلف اقتصاد مقایسه شود. در این مقوله رابطه «هنر» با «اقتصاد هنرمند» با «اقتصاد عمومی» و با «اقتصاد ملی» مطرح می شود. روش دوّم آن است که مختصات اقتصاد، ثابت فرض شده و رابطه آن با هنر در دو مرتبه اصلی «هنر معنوی» و «هنر مادی» مورد بررسی قرار گیرد؛ با این توضیح که در هر دو مرتبه از هنر، مراد، هنر اصیل بوده و از ملحوظ داشتن هنر بازاری و تقلیدی و در واقع «شبه هنر» و یا «هنر بدلی» اجتناب شده است. ذیلاً این روابط به ترتیب مورد اشاره قرار خواهند گرفت:
رابطه «هنر» و «اقتصاد آحاد جامعه» به چگونگی ارتباط هنر و توسعه آن با وضعیت اقتصاد افراد می پردازد. در این رابطه سهم درآمد و اقتصاد فرد و خانواده برای پرداختن و بهره مندی از آثار هنری مورد نظر می باشد. میزان درآمد و همچنین درجه علاقه فرد به نوع و رشته هنری، موضوعاتی هستند که در این زمینه قابل بررسی هستند. هر چه درآمد افزایش یابد، امکان بهره مندی فرد از هنرهایی که نیازمند صرف هزینه بیش تر می باشند، فراهم تر خواهد شد. موضوع یارانه به افراد مشتاق و هنر دوستِ فاقد سرمایه در این مقوله اهمیت می یابد. البته اهمیت یافتن اقتصاد در این مورد سبب می شود که در بسیاری موارد هنر به جنبه های تجملی و لوکس تبدیل شود. بنابراین ارتقای کیفیت آموزش عمومی در مورد هنرهای مختلف و آشنا نمودن مردم به معنا و مفهوم هنرها و همچنین شناسایی کاربردشان در ارتقای کیفیت حیات انسان ضرورت دارد.
رابطه «هنر» و «اقتصاد هنرمند» به تأثیر سرمایه بر کمیت و کیفیت آثار هنری مورد نظر می پردازد. برخی از آثار هنری بیش تر از سایرین به کالا که عده ای در تولید آن نقش داشته و عده ای آن را مصرف می کنند، شباهت دارند؛ مانند سینما.برخی آثار هنری مخاطبان بیش تری دارند، همچون سینما، ادبیات و موسیقی. برخی آثار هنری مخاطبان محدودتری دارند، همچون تئاتر. برخی دیگر، مخاطبان کاملاً محدود و حتی انحصاری دارند که البته مراد از مخاطب می تواند به استفاده کننده نیز اطلاق شود (مثل یک تابلوی نقاشی). بنابراین ملاحظه می شود که نقش اقتصاد و سرمایه نیز در ایجاد آثار هنری رشته های متفاوت هنری، مختلف خواهد بود. به عبارت دیگر میزان سرمایه در اختیار هنرمندان رشته های مختلف هنری، تأثیر جدی بر کمیت و کیفیت ارائه اثر هنری خواهد داشت. این تأثیر، بسته به میزان نیاز به همکاری دیگران و مواد اولیه و امکانات ارایه شده، متغیر می باشد. نکته قابل ذکر در این جا آن است که انتخاب برخی هنرها به عنوان زمینه اصلی فعالیت، تضمینی برای گذران و امرار معاش و به عبارتی کسب درآمد مطلوب نخواهد بود. که البته مرتبه آن به معروفیت و اشتهار و در ضمن استقبال مردم از آثار ارائه شده دارد. فی المثل جامعه ممکن است (به هر دلیلی) از یک اثر مکتوب (کتاب) درجه 2 یا 3 استقبالی به مراتب بیش از یک اثر عالی هنری به عمل آورد.(33)
در بررسی رابطه «هنر» و «اقتصاد عمومی» به چگونگی تخصیص و مصرف بودجه های دولتی به تهیه و ترویج آثار هنری توجه می شود. این بودجه ها قاعدتا نمی توانند تولید ذوق و نبوغ نمایند. نمی توانند آثار هنری یا بهتر بگوییم ایده اصلی و اتوود اولیه اثر هنری بیافرینند. این بودجه ها می توانند مواد اولیه مورد نیاز هنرمندان را تأمین کنند یامکان و فضا و امکانات مناسب بهره گیری جامعه از آثار هنری را فراهم نمایند و یا به آموزش مردم و ارتقای دانش عمومی نسبت به هنرهای مختلف کمک کنند.
رابطه «هنر» و «اقتصاد ملّی» را شاید بتوان یکی از مهم ترین روابطی دانست که هنر و اقتصاد می توانند با یکدیگر داشته باشند. در واقع این رابطه می تواند جامع همه ارتباطاتی باشد که اقتصاد آحاد و نهادهای جامعه با هنر دارند. ضمن آن که برنامه ریزی مناسب برای تبیین ارتباط هنر و اقتصاد ملی می تواند اولاً در ترویج هنرها و ثانیا رواج هنر بر فراورده های ذهنی و مادی و بالنتیجه بر اقتصاد جامعه، نقشی بنیادین را ایفا نماید. یکی از مقولات مهمی که در این قسمت می تواند بر برنامه ریزی ها تأثیر گذارد عبارت از احیای روش های سنتی در تخصیص بودجه های جاری و مداوم برای برخی فعالیت های هنری خاص و توسعه و ترویج آن ها می باشد. یکی از مهم ترین این روش ها بهره گیری از سیستم وقف در رابطه با مقوله هنر می باشد. احیای روش های استاد و شاگردیِ سنتی نیز زمینه مناسبی برای مرتبط کردن هنر و اقتصاد ملی است.
رابطه «اقتصاد» با «هنر معنوی» و با هنرمندی که در مقوله هنر معنوی فعال است، امری بسیار دشوار و پیچیده است. از سویی تبدیل ارزش هنر معنوی به کمیت ممکن نیست و حتی در صورت سعی بر چنین کاری هنرمند به آن توجهی نخواهد داشت. از سوی دیگر با صرف سرمایه امکان پرورش هنرمندی در مقوله هنر معنوی و یا به عبارتی امکان تزریق نبوغ هنر به افراد، بسیار اندک و حتی ناممکن است. خلق آثار هنری معنوی نیازمند رشد و کمال هنرمند بوده که با آموزش رایج بسیار مشکل است و تنها راه آن پیروی پیر و استاد است و تهذیب نفس و رسیدن به مدارجی که تنها با ممارست و تلمذ عاشقانه ممکن می گردد.
در مورد رابطه «اقتصاد» با «هنر مادی» می توان گفت که اقتصاد و یا به عبارتی سرمایه در توسعه هنر مادی نقشی درخور، ایفا می نماید؛ در حالی که نقش اقتصاد (سرمایه) در توسعه هنر به معنای خلاقیت و یا هنر اصیل (چه هنر معنوی و چه هنر مادی)، اگر چه منتفی نیست، لکن به شدّت تقلیل می یابد. به عبارت دیگر با پول می توان هنر پیرو، رسمی، تقلیدی و بازاری را توسعه داد که با اعتلای هنر تفاوت فراوانی دارد. سرمایه در واقع می تواند تنها به شناسایی هنرمند به تأمین ابزار و امکانات مورد نیاز هنرمند به آموزش و به فراهم آوردن امکانات ترویج آثار هنری کمک نماید.
در بررسی رابطه هنر و اقتصاد به طور عام حالتی وجود دارد که هر تعریفی که برای «اقتصاد» و «هنر» در نظر بگیریم امکان خلق یک اثر هنری بدون پشتوانه اقتصادی (مالی) ممکن نخواهد بود. سینما یکی از بارزترین این هنرها می باشد. زیرا سینما به عنوان پدیده ای چند وجهی، به هیچ روی نمی تواند «هنر» یا «صنعت» مستقلی تلقی شود که به دور از جریان طبیعی تولید یک اثر (کالا) که مخاطب (مصرف کننده) همگانی دارد، قابل دوام باشد.(34) علاوه بر سرمایه گذاری اولیه برای تولید فیلم، صنعت (یا هنر) سینما نیازمند سرمایه گذاری های کلان در زمینه های مختلف فنی و مهندسی می باشد. مضافا این که در جهان معاصر، سینما باید بتواند با تلویزیون و ماهواره و شبکه های رایانه ای رقابت نموده و به حیات خود ادامه دهد.(35) البته این مباحث نافی مباحثی که در مورد استقلال هنر و هنرمند اصیل از سرمایه ارایه می شود، نخواهد بود. این موارد فی الواقع تداوم حیات یک صنعت (هنر) و نفعی را که می تواند عاید جامعه انسانی نموده و آن را از صورت هنری (برای عده خاص) به صورت عمومی درآورده و در ارتقای کیفی فرهنگ جامعه ایفای نقش نماید، مدنظر قرار می دهد.
مورد دیگری که (برای مثال) باید مورد توجه قرار گیرد، مقوله هنر تئاتر است. این هنر با عنایت به زنده بودن و لزوم حضور بازیگران آن در هر نمایش و به دلیل نیاز به فراهم آوردن فضای لازم برای انتقال احساس حضور تماشاگر در حال و هوای نمایش، نیازمند سرمایه گذاری قابل توجهی است. اگر چه که در این مقاله از لزوم عدم انتظار بازدهی فوری اقتصادی از هنر سخن گفته ایم، لکن در این جا نیز ناگزیر از تکرار آن بوده و به این نکته مهم مجددا اشاره می شود که اگر ارتقای کیفی زندگی جامعه مورد نظر است، اگر ارتقای فرهنگ عمومی مردم مد نظر قرار دارد و اگر سلامت فکری و هدایت جامعه به سمت آرمان هایش منظور می باشد، در مقوله هنر و از جمله تئاتر، نیاز به سرمایه گذاری و حتی پرداخت یارانه می باشد. نمونه جالبی را می توان از وضعیت تئاترهای پاریس که با تعداد سالن های زیاد و تماشاگران مشتاق، همچنان از یارانه استفاده می کنند در فصلنامه هنر شماره 43 مطالعه کرد.(36)
دست اندرکاران مقولات هنری، بسیارند و متنوع. مثلاً برای رساندن شعر و ادبیات به جامعه به جز شاعر و نویسنده (هنرمند) طیف وسیعی از افراد با تخصص های مختلف کار می کنند که اگر چه به معنای مصطلح، صاحب فن و هنری هستند، لکن در خلق اثر هنری نقشی ایفا ننموده و فقط در ارایه آن دخالت دارند. و یا موسیقی و تئاتر و سینما و معماری و ... این ها هستند که قسمت اعظم موضوع اقتصاد را در خود دارند یا متحمل می شوند یا به وجود می آورند و یا صرف می کنند. بسیاری از این ها ممکن است به اثر هنری تنها به عنوان یک شی ء یا وسیله امرار معاش و یا کسب درآمد بیش تر بنگرند.(37) حتی استفاده کنندگان از آثار هنری نیز ممکن است موضوعاتی ورای بهره مندی از اثر هنری (همچون تفاخر و فضل فروشی و ریا و خودنمایی) را مدنظر داشته باشند.
رابطه هنرهای مختلف با اقتصاد (به معنای درآمدزایی آن) متفاوت هستند. برخی هنرها نیازمند سرمایه اولیه ای هستند تا بتوانند ظهور یابند، هم چون سینما و معماری. برخی هنرها به صورت متعادلی نیازمند ابزار و وسایلی هستند. هم چون موسیقی و نقاشی و برخی دیگر با وجود قلم و کاغذی می توانند به منصه ظهور برسند. هم چون آثار ادبی و شعر و موسیقی.
به نظر می رسد همان گونه که عالم دین و یا هر عالمی نبایستی علم خویش را وسیله ارتزاق (و یا لااقل ارتزاق در حد بالا) قرار دهد، هنرمند نیز از این که بخواهد با درآمد ناشی از هنر خود زندگی آن چنانی داشته باشد، باید دور بماند. طلب مال از هنر، اثر هنری را در حد خواسته ها و یا بهتر بگوییم درجه شناخت و فهم و دانش و تقاضای خریدار تقلیل می دهد.
یکی از موضوعاتی که ممکن است سبب درک نادرست ارتباط هنر و اقتصاد (یا هر موضوع انسانی دیگر) در جهان بینی و فرهنگی خاص شود، این است که تفاوت و تضاد ناآگاهانه ای بین عقیده و عمل جامعه بروز نماید؛ به این معنا که مثلاً جامعه در عین اعتقاد به اصول الهی و جهان بینی آن، در عمل، به اخلاق و روش های منبعث از جهان بینی مادی روی آورد.(38) لذاست که در تبیین رابطه هنر و اقتصاد در فرهنگ ایرانی توجه متعادل و متناسب به آن ها در جهان بینی ای واحد که معیارهای ارزیابی و الگوها نیز بر آن اساس تدوین شده باشند، ضرورت دارد. سرمایه می تواند فرخی و عنصری را به وجود آورده و توسعه دهد، لکن نمی تواند فردوسی به وجود آورد؛ حتی اگر به وجود آورد نیز فقدان سرمایه، فقدان فردوسی نخواهد بود. در حالی که فقدان سرمایه، فقدان عنصری و فرخی را در پی خواهد داشت. مختصات جوامع (و تفکر) سنتی و مدرن
در این مبحث مراد از مفاهیم «سنتی» و «مدرن» در جهت وضوح بحث مورد اشاره اجمالی قرار خواهند گرفت. با توجه به مراد مقاله از «سنتی» و «مدرن» که در جای دیگری نسبتا به تفصیل بیان شده است،(39) می توان تعاریف مورد نظر از جوامع سنتی و مدرن نیز جعل و قرارداد نمود. از نظر این مقاله جامعه سنتی، جامعه ای است که نه تنها تفکرات حاکم بر آن ریشه در ماوراءالطبیعه دارد، بلکه اکثریت آحاد آن نیز به آن معتقد و ملتزم می باشند. سنت در زبان فارسی و عربی همان «دین» به معنای وسیع کلمه است.(40) بالعکس، جامعه مدرن، جامعه ای است که بر تشبّه خویش به جوامع بیگانه غربی (از نظر شکلی و نه الزاما محتوایی و عقیدتی) اصرار می ورزد.
اگر چه که این نوشتار با توجه به معنایی که از سنتی و مدرن مدنظر دارد، محدوده زمانی خاص را برای جوامع سنتی و مدرن قایل نیست، لکن با اندکی تسامح و با توجه به این که جوامع معاصر تمایل دارند که مدرن نامیده شوند، مقایسه ای بین جوامع گذشته و معاصر (و یا به عبارتی سنتی و مدرن) در برخورداری از هنر به عمل می آید. علت اصلی توجه به این مقایسه نیز فرضیات مطرح در این زمینه می باشد. برخی معتقدند که در گذشته هنر در انحصار اشراف و ثروتمندان بود، ولی امروزه توده مردم از آن برخوردارند.(41) بالعکس این عقیده نیز مطرح است که در گذشته زندگی و فعالیت و تولید همه مردم با هنر عجین بوده است؛(42) در حالی که علت اصلی بروز این اختلاف، نظرها یا تعاریف متفاوتی است که از هنر وجود دارد یا این که نوع و یا انواع خاصی از هنرها به عنوان هنر شناخته شده و از بقیه غفلت شده است. به هر حال نکته مهم، چگونگی رواج هنر و میزان فعالیت مردم در خلق پدیده هایی است که در آن زیبایی و کارآیی و قداست و خیر مطرح بوده است. بی شک انسان دوره گذشته است که وسایل زندگی اش جملگی، ساخته دست های خودش بود؛ (حتی خانه) موسیقی و شعر بومی و فولکور رواج داشت. (اگر چه دولتمردان نیز موسیقی خاص خود را داشته و حتی موسیقی دانان را در اختیار داشته اند). معماری هنرمندانه مساجد و بازارها و تکایا و خانه ها و مدارس در اختیار همه بود. (که البته کاخ ها و قصور هم موجود بودند). شعر فردوسی و حافظ و مولوی و سعدی بر زبان همه جاری بود، اگر چه که شاعران درباری هم بودند. اگر چه که نمایش هایی خاص و با شکوه برای متمولین برگزار می شد، ولی نمایش تعزیه به عنوان هنری دینی و بومی و عام (بدون زمان و مکان) در جای جای شهر جاری بود. نمایشی که مردم نه تنها تماشاگرش بودند که به راحتی، خود نیز بازیگر می شدند. امّا امروزه بسیاری هنرها و یا لااقل بسیاری از مصادیق آن ها خاص عده ای هستند. این عده الزاما متمول و قدرتمند نیستند، بلکه کسانی هستند که هنرمند باید بتواند به گونه ای با آن ها ارتباط برقرار نماید. این بدان دلیل است که هنر در جامعه سنتی در متن حیات و فعالیت جامعه جاری است و در جامعه مدرن به عده ای خاص تعلق دارد و یا بهتر بگوییم در بخش هایی از جامعه مصداق دارد.
جامعه سنتی جامعه ای است که عقلانیت حاکم بر آن،ارتباط خویش را با عقل معنوی و با عقل کل و با عالم عقول که بالاترین مرتبه در سلسله مراتب حیات است،(43) مرتبط دانسته و به «عقل جزئی» بسنده نمی کند:

صوفی خلوت نشین دوش به میخانه شد

از سر پیمان گذشت عاقل و فرزانه شد
حافظ
ملاحظه می شود که این عقل با عقل مورد نکوهش عرفا که همان عقل جزئی و عقل حسابگر است، کاملاً متفاوت می باشد. در حالی که عقلانیت جامعه مدرن همان رشنالیته (rationalism) رایج در مغرب زمین (و نه wisdom) است که به عقل جزئی و تجربه استوار است. در واقع عقلانیت مدرن، خویش را به عقل انسان محدود می نماید. این همان موضوعی است که به زبان های مختلف مورد اعتراض متفکرین قرار گرفته است. از جمله: اساس زندگی امروز ما بر اصالت عقل (که مبنای فرهنگ است) و اصالت رفاه (که مبنای زندگیمان است) مبتنی است. یعنی تعقل منطقی و تحلیلی که فرهنگ (به معنای مجموعه علوم، فلسفه ها، هنرها، شیوه اخلاق و رفتار و بینش و زندگی) قرن ما را می سازد، همه مبتنی بر عقل (این سرچشمه اساسی تفکر و شناخت انسانی)است. امروزه یک راسیونالیسم خشک و خشن و بی روح بر فرهنگ جهان حاکم است.(44) عقل موردنظر مدرنیسم در یک مقیاس بسیار کوچک انسانی (در مقابل عالم عقول که در تفکر دینی مطرح است) محدود شده است. چنان چه بورکهارت می گوید: مگر مذهب اصالت عقل، چیزی جز حصر هوش به یک مقیاس، مقیاس آدمی است؟ و هنر عهد رنسانس به تفسیر اندام وار و ذهنا آدمسان معماری دقیقا بیانگر همین معنی است. از عقل گرایی تا شور و هوای فرد گرایی و سپس بینش مکانیستی از جهان (یا جهان نگری مکانیستی) گامی بیش فاصله نیست. اما در هنر اسلامی که جوهر منطقی و عقلانیش همواره غیر شخصی و کیفی است و همچنان نیز می ماند، از این همه، هیچ نشانی نیست. فی الواقع در چشم انداز اسلام، عقل بیش از هر چیز، وسیله قبول حقایق وحی شده که نه غیر عقلانی اند و نه منحصرا عقلانی، از جانب انسان است شرف و نبالت عقل و به دنبال آن شرف و نبالت هنر در همین است: پس قول به این که هنر از عقل یا از علم می تراود، آن چنان که استادان هنر اسلامی گواهی می دهند، ابدا بدین معنی نیست که هنر، عقلانی است و باید رشته اتصال آن را با کشف و شهود روحانی قطع کرد؛ برعکس، زیرا در این جا عقل، الهام را از کار نمی اندازد، بلکه درهای وجود خود را بر زیبایی ای غیر فردی می گشاید.(45)
مقیاس و مبنای هنر در جامعه مدرن، انسانی است که در مکتب اومانیسم تعریف شده است. در حالی که انسان مورد نظر در جامعه سنتی، انسانی است که متصل به ماوراء الطبیعه می شود. یکی از صفات انسان که به صورت خداوند خلق شده است.(46) سازندگی یا خلاقیت است. (توجه فرمایید که تفاوت سازندگی و خلاقیت خداوند و انسان در این است که خلق خداوند از عدم و با لفظ کُن(47) انجام می شود. در حالی که انسان با ماده موجود را با معانی درآمیخته و شکلی نو به وجود می آورد).
هنر موضوعی است که در قلمرو صفت خلاقیت انسان قابل بررسی است. از آن جایی که لازمه واقعیت و حقیقت وجود، زیبایی است و خداوند همه چیز را زیبا آفریده است، هنر نیز نوعی از سازندگی است که غایت آن زیبایی و بیان زیبایی است.(48) عده ای ممکن است هنر را جنبه ای صرفا جنبه ای عاطفی از زندگی تلقی کنند که بر اشیای لوکس و تجملی مرتبط شده و لذا با دین و ماوراءالطبیعه نسبت و تناسبی ندارد و حتی گاهی امری مذموم تلقی شود. این از مختصات دوران مدرن است که هنر را امری ذهنی و میزان و معنا و مرتبه زیبایی آن را منوط به نفسانیت افراد، متفاوت و نسبی می داند؛ در حالی که در جامعه ای الهی با جهان بینی دینی این امر به عکس متجلی می شود.
هنر سنتی در پی بیان زیبایی ها و کشف و ارایه خیر موجود در عالم هستی است. هنر سنتی در پی ایجاد ارتباط با اصل خویش است و سعی بر آن دارد که مختصات اصل اشیا را نیز شناسایی کرده و آن را معرفی کند. او برای هر شی ء و مفهومی اصلی ماورایی قایل است. او در پی ایجاد سرور و بهجت برای آدمیان است نه سروری از سر سرخوشی و بی خیالی و مستی مجازی، بلکه سروری از جنس وصال. در هنر سنتی اثری از غم به خصوص غم دنیایی و غصه نیست، اگر غمی هست غم هجران از خیر و زیبایی مطلق است، امّا هنر مدرن به جهت محدودیت هایی که دارد همه دردهای دنیوی خویش را می گوید. اگر عبیدزاکانی از بیم مغولان برای بیان حقایق جامعه به «هزل» روی می آورد، هنرمند جامعه مدرن نیز از بیم هزاران گروه که در کمینش نشسته اند، ناچار باید به «ایما و اشاره» سخن گوید و نام رمز بر آن نهد و رمز را که در سنت، قراردادی نبوده و نشان از صورت مثالی (archtype) اشیا دارد، در حد نشانه های ساده و پیش پا افتاده و قراردادی پایین آوَرد. او ناچار است از غم نان بگوید و غم جنگ و غم فقدان آزادی؛ که البته هر کدام از این ها نیز تعریف خاص خود را دارند. در این جاست که در صورت همراهی این هنرمند با امیال صاحبان قدرت، یک شَبه و از طریق شبکه های اطلاعاتی به پیامبری و به مصلحی و به آزاد اندیشی و ... و به متمولی درجه یک تبدیل می شد. اگر چنین نباشد مکانی نمی یابد تا حتی آثارش را ارائه کند و این از ثمرات عصر مدرن است.
جامعه سنتی جامعه ای است که برای هر چیز و به ویژه آثار هنری، صورتی مثالی و معنوی قایل می باشد و تفکیک معنویت و مادیت زندگی را ممکن نمی داند که حتی اگر چنین شود، فایده ای نصیب انسان نخواهد شد. در حالی که جامعه مدرن دقیقا به تفکیک این دو تأکید می کند.
در جامعه سنتی، هنر جزیی از فعالیت های آحاد جامعه است که در تولیداتشان نمود پیدا می کند و سعی بر آن است تا در همه مقولات جاری باشد. در حالی که در جامعه مدرن، هنر موضوعی مستقل و در عرض سایر مقولات مورد توجه می باشد.
جامعه سنتی رواج هنر با هدف درآمد اقتصادی بیش تر و یا تأثیر مثبت بر رشد و توسعه اقتصادی انجام نمی دهد. (اگر چه همچون کشاورزی که گندم می کارد و کاه نیز به تبع آن نصیبش می شود). در حالی که جامعه مدرن، غرض غایی خویش را در بهره وری بیش تر اقتصادی (حتی در بلند مدّت و غیر مستقیم) می داند. اگر جامعه مدرن، هنر را مایه آرامش انسان می داند، به این جهت آن را تأیید می کند که می داند انسانِ به آرامش رسیده بهتر کار می کند و بیش تر و با کیفیت بهتر تولید می کند. به طور خلاصه، این امر گواهی است از به سرِ عقل آمدن سرمایه داری که مرحوم دکتر شریعتی به خوبی آن را تبیین نموده است. جامعه مدرن، هنر را برای پر کردن اوقات فراغت می خواهد. این درست است که مفهوم اوقات فراغت، خاص دوره مدرن می باشد و برای گذران آن نیز راه های متفاوتی توصیه و یا انتخاب می شود، لکن باید توجه داشت که پر کردن این اوقات به تمرکز بر جنبه های مادی حیات نینجامد و در واقع هر سه بعد مادی (فیزیکی)، روانی (نفسانی) و معنوی (روحانی) انسان به صورت متعادلی مورد توجه و امعان نظر قرار گیرد. بنابراین اگر جامعه مدرن درست یا نادرست بهره مندی از هنر و یا توجه به هنر را منوط و منحصر به اوقات فراغت خویش می نماید، مرعی داشتن نکاتی از جمله فراهم بودن امکانات استفاده و پرداختن به آثار و فعالیت های هنری و همچنین تعادل در جنبه های مختلف هنری ضرورت دارد. ضمن این که از آموزش ارزش ها و جاذبه های هنرهایِ پاسخگو به نیازهای قلمروهای مختلف حیات به همراه تخصیص یارانه ها در موارد و مواقع لزوم (برای حفظ تعادل) نبایستی غفلت شود. این در عین حالی است که جامعه سنتی، هنر و تماس با هنر را در متن زندگی خویش داشته است. و به همین جهت است که امروزه آثارِ به جا مانده از گذشته به عنوان آثار هنری در موزه ها نگهداری می شوند.
در جامعه مدرن، هنر (به ناچار) درخدمت سرمایه قرار می گیرد. در حالی که در جامعه سنتی استقلال خویش را حفظ می کند و به اصول بنیادین خویش پای بند است. در واقع در جامعه مدرن «هنر برای هنر» بدون هیچ گونه قیدی مطرح است. در حالی که در جامعه سنتی که می تواند معاصر هم باشد، هنر با قیودی همچون هنر «برای انسان»، «هنر متعهد» و «هنر پیشرو» «هنر قدسی» و امثالهم مطرح می شود.
یکی از ویژگی های بارز هنرِ معنوی، یگانگی و وحدت هنرمند و اثر هنری است؛ به این معنا که وجود اخلاص و صدق در فرایند تولید اثر هنری امری ضروری است و هنرمندی که، خود، به درجه ای از کمال رسیده باشد، متجلی ساختن اخلاص و صداقت و کمالی که خود به آن قایل شده است را دارد. و الا اگر چه از خلوص و صدق و کمال گفته باشد، چیزی جز دورویی و نفاق را به نمایش نگذاشته است. به عبارت دیگر برای ارایه حقایق و زیبایی ها در یک اثر هنری، درک آن ها و معرفت به آن ها از سوی هنرمند شرطی لازم الوجود است.
در هنر غیرقدسی میان دو جنبه حقیقت و جمال تفکیک قایل می شوند. هنر مدرن که جلوه بارز هنر غیر قدسی است، میان حقیقت یعنی خدا و زیبایی تفکیک قایل می شوند؛ به این معنا که در این تفکر، خداوند (اگر باوری به او باشد) الزاما هنرمند و زیبا نیست. به این ترتیب، زیبایی معاصر بر پایه حقیقت (روحی الهی) استوار نبوده و امری عاطفی و نفسانی محسوب می شود. منشأ هنر درمقوله هنر معنوی و قدسی و جوامع سنتی، عشق به جمال الهی است. این عالم مظهر جمال الهی است:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازاوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
سعدی
این عشق و شیدایی است که محرک هنرمند است؛ نه جاه و مقام و مال و هدف دنیوی:

به دو صد بام برآیم به دو صد دام درآیم

چه کنم آهویِ جانم سر صحرای تودارد
مولوی
و همین هاست که هنرمند سنتی را بر می انگیزاند تا احساس و درک خویش را از حقایق ظاهر نماید. او اصولاً تحمل نگهداری آنچه از زیبایی و حقیقت در می یابد را ندارد و لذاست که آن را بروز می دهد و با آن خلق را به آن جایی که خود رسیده است، هدایت و رهبری می کند. در جامعه سنتی برای بیان هنر دینی نحوه بیان و سبک نیز دینی است.
به عکس جامعه مدرن که حتی در تعریف و ایمان به «جان» درمانده است، توجه جامعه سنتی به جانِ «جان» که همان خداوند باشد، معطوف است و او را طلب می کند:

جان نهان در جسم و تو در جان نهان

ای نهان اندر نهان ای جان جان
عطار
جامعه مدرن که یکی از مختصات بارز آن مصرف گرایی است(49) به هنر به عنوان سرگرمی و به هنرمند به عنوان کسی می نگرد که باید مردم را سرگرم کند.(50) یعنی اوقات فراغت جامعه را پر کند؛ یعنی هیچ! این امر درواقع نتیجه سلطه و حکومت اقتصاد و بازار و مادیگرای حاکم بر زندگی معاصر است. این تفکر و این روشِ زیست سبب شده است که جهان مدرن «هنر» و امور مربوط به آن را به عنوان زمینه تجارتی بزرگی قلمداد نماید که بیش ترین سودها را به آسانی نصیبش می گرداند. در واقع با تغییر حامی هنرمندان و هنر از جامعه و حاکمان (در ادوار گذشته) به صاحبان سرمایه و قدرت (در جهان معاصر) هنرمند نیز تا حدود زیاد مجبور به فعالیت در چنبره سرمایه داری شده است. هنرمند امروز و اثر او را نشریات و منتقدین و گالری ها و امثالهم باید به جامعه معرفی کنند. در واقع در مورد هنر نیز همچون سایر مقولات سیاسی و فرهنگی و اقتصاد و مصرف و مد، این شبکه های پیچیده رسانه ها هستند که برای مردم تعیین تکلیف می کنند. این شبکه های پیچیده عمدتا به عنوان کارگزار و مبلّغ تولید کننده، عمل می کنند و همانند کالا (از نظر ایجاد احساس نیاز کاذب) با آن عمل می کنند. این تبلیغات پیچیده سبب می شود تا بیش از آن که هنر و اثر هنری مورد توجه قرار گیرد، یک نام (نام هنرمند) است که مورد توجه مصرف کنندگان قرارگیرد.(51) این درست به عکس جامعه سنتی است که در آن هنرمند (با نام و نشان و...) وجود ندارد، بلکه هنر است که وجود دارد. همچنان که سازنده و معمار بسیاری آثار ارزشمند گذشته نامعلوم است. درحالی که امروزه عمارات را به نام معمارشان می شناسند.
هنر مادی و غیر دینی، اصولاً فاقد رمزگرایی یا سمبولیسم حقیقی است و آنچه که از آن ها به عنوان سَمبل یاد می شود، نشانه های قراردادی هستند. در حالی که در هنر قدسی، هنرمند با بهره گیری از جهان بینی الهی، به مراتب مختلفی از شهود رسیده و معنای برخی یا همه سمبل ها (رموز و آیات) بنا به قدر و مرتبه خود، درک می نماید و در اثر هنری خویش به نمایش در می آورد. 5 . نتیجه گیری و پیشنهادها
باعنایت به آنچه گذشت، در این فراز از مقاله ضمن بیان نتایج حاصله، به پیشنهادهایی در زمینه رابطه هنر و اقتصاد اشاره می نماید:
طبیعی است که برای اعتلا و ترویج هنر، در دست بودن سرمایه کافی و مناسب برای آموزش عمومی و معرفی هنر و تبعات مفید آن، برای تأمین مواد اولیه، برای تأمین مکان و فضای ارایه هنرها، برای تأمین نیازهای هنرمندان، برای تأمین فضاهای آموزشی و وسایل و امکانات لازمِ هنرآموزان و امثالهم ضرورتی انکارناپذیر است. برای تأمین بودجه و سرمایه لازم، طُرقی جز خودکفایی هنرها، باید شناسایی شوند که به برخی از آن ها اشاره می شود:
توجه به امر وقف به عنوان یکی از مهم ترین روش های تأمین امکانات برای پاسخگویی به نیازهای معنوی و مادی جامعه اسلامی در طول تاریخ. در واقع با احیای وقف و فعال نمودن آن در مقوله هنر می توان تا حد زیادی به ترویج و اعتلای آن کمک نمود. بدیهی است که الزاما موقوفات، نبایستی به فعالیت های هنری اختصاص یابند، بلکه می توانند به هر گونه فعالیت مجازی اختصاص یافته و درآمد حاصله به جنبه های خاصی از هنر (بنا به نظر واقف) تخصیص یابد.
توجیه دولتمردان در باب اهمیت هنر و تذکر لزوم آن برای حیات سالم جامعه و یادآوری تبعات کیفی و حتی مادی آن برای جامعه. این امر می تواند دولتمردان را در درک صحیح موضوع کمک نموده و نظر مساعدشان را در تخصیص بودجه لازم جلب نماید.
یاری رساندن رشته های مختلف هنری با یکدیگر به این معنا که برخی هنرهای درآمدزا مقداری از درآمد برخی رشته های هنری، مثل سینما، معماری و حتی هنرهای تجارتی (آن گونه که گذشت) به اعتلا و رواج سایر هنرها اختصاص یابد.
اجتناب از برخورد سوداگرانه با هنر برای هنر خودکفایی اقتصادی معنا ندارد. برای هنر تخصیص بودجه به منظور تولید هنرمند و آثار هنری نیز بی مورد است. (اگر مقصود الزامی باشد). در حالی که می توان بودجه را تخصیص داد و از میان تعداد کثیری خواستار فعالیت های هنری، عده معدودی که صاحب ذوق و نبوغ باشند را، شناسایی نمود؛ ضمن آن که این بودجه می تواند (و باید) صرف آموزش عمومی جامعه نیز شود.
بودجه و سرمایه و ابزار را باید در اختیار هنر و هنرمند قرار داد. اگر تفکری معنوی و روحانی بر جامعه حاکم باشد، صرف سرمایه برای اعتلای معنویت جامعه، ضرورتی انکارناپذیر است. و اگر حسابگریِ مدرن نیز حاکم باشد، باز، نباید توقع بازدهی مادی آنی از هنر داشت و باید به آینده و بازدهی مادی آن حتی برای نسل های آینده فکر کرد. لذاست که موضوع خودکفایی هنر همچون خودکفایی پزشکی و پلیس و قضا و بهداشت و آموزش معنایی ندارد. باید توجه کرد که جامعه به عنوان یک واحد و یک کل باید خودکفا باشد؛ نه این که هر جزء آن نیز خودکفا باشد.
آموزش مبانی نظری هنر به هنرآموزان و هنر پژوهان ضرورتی است که نباید از آن غافل شد. با توجه به دو رویه داشتن هنر و یا به عبارتی مجاورت هنر الهی و هنر شیطانی که هر دو ممکن است در صورت های مشابه تجلی یابند، ارتقای کیفی دانش هنرآموزان در شناسایی معیارهای تشخیص هنر الهی و هنر شیطانی توصیه می شود. برای مثال، هنرآموز موسیقی باید مبانی هنر و موسیقی را قبل از شروع نوازندگی بداند. او باید بداند که میان موسیقی دان هنرمند بودن با توانایی نواختن تفاوت بسیاری است.
مورد مهم دیگری که رسالت هر نظام حکومتی متعهد به تأمین سعادت مردم است، آموزش همه جانبه جامعه می باشد که یکی از زمینه های مهم آن آموزش مقولات مرتبط به هنرهای گوناگون است. یکی از مهم ترین مقولات آن است که جهل مردم نسبت به «هنر اصیل» و «هنر بدلی» باید به علم و آگاهی تبدیل شود. به این ترتیب نبایستی صرفا به ترویج هنر و دسترسی آسان مردم به آثار هنری بسنده نمود، بلکه میل مردم به آثار هنری با شناخت و آگاهی، ضمن در بر داشتنِ اثرات مطلوب تر کیفی، متضمن رشد «هنر اصیل» و مهجور ماندن «هنر بدلی» و «زمینی» و «مادی» خواهد شد.
به جای ارزش گذاری هنر و آثار هنری و هنرمند، اصلح آن است که اثرات مطلوب آن ها را برای جامعه ارزش گذاری کنیم. به بیان دیگر نبایست و نمی توان به سهولت ارزش مادی و سرمایه ای و درآمدزایی آنی و مشخصی را برای هنر و اثر هنری تعیین نمود. این سخن به آن معناست که هنر ابدا کمیت پذیر نیست، بلکه مراد آن است که اثرات کمی هنر را اولاً در بلند مدّت (حتی برای نسل های بعد) و ثانیا در سایر شقوق و قلمروهای حیات جمعی باید جستجو نمود. فی المثل تأثیر یک موسیقی زیبا و یا یک شعر و داستان خوب را می توان حتی در افزایش وجدان و یا روحیه کاری کارگران جستجو نمود. می توان تأثیر آن را بر میزان یادگیری دانش آموزان اندازه گیری کرد. (هر چند نه خیلی دقیق).
می توان تأثیر آثار هنری را بر آرامش جامعه، بر افزایش قانون گرایی و بر بسیاری مقولات کمی و کیفی حیات اجتماعی مورد مطالعه و بررسی قرار داد. به اجمال می توان گفت که در رابطه هنر و اقتصاد، طلب درآمد آنی و فوری از هنر و یا به عبارتی انتظار خودکفایی مستقیم از هنر به بیراهه رفتن است، بلکه باید توجه داشت که هنر، علاوه بر فواید و ثمرات معنوی و روحانی که به هرحال بر درآمد جامعه از طریق افزایش کارایی جامعه و تقلیل مشکلات هزینه بر آن ها تأثیر دارند، در بلندمدّت، حتی برای نسل های بعد، خواهد توانست آثار اقتصادی مستقیم خویش را ارایه نماید.
فراموش نکنیم که هیچ گاه نباید با اطلاق صفت «سنتی» به «هنری» مراد قدیمی و کهنه بودن آن را داشت. این امر سبب می شود که آن هنر خاص هیچ گاه به عنوان هویت ایرانی معاصر مطرح نشود. مثالی بزنیم: در خبرها آمده بود که برای حفظ هویت شهر تهران بافت قدیمی آن شناسایی و مرمت خواهد شد.(52)
اکنون این سؤالات مطرح است: چند درصد سطح تهران بافت قدیم آن است؟ چه مقدار از این وسعت، دست نخورده باقی مانده است؟ چند درصد مردم تهران در این محدوده زندگی می کنند؟ چند درصد ساکنین این محدوده تمایل به ادامه زندگی در آن محدوده را دارند؟ چند درصد مردم تهران تمایل به زندگی در بافت قدیم آن را دارند؟ محسّنات این بافت چیست؟ چند درصد مردم اصولاً این محدوده را دیده اند و چند درصدِ واردین به تهران، این بافت را در معرض دید خویش دارند؟ چند درصد مردم آن را هویت شهر خویش می دانند و یا تمایل دارند به عنوان هویت شهرشان مطرح شود و آیا هویت واقعی شهر تهران در نظر اهل آن و در نظر دیگران، بافت قدیم است؟ و بسیاری سؤال ها از این دست مطرح است. پاسخ به این سؤال ها هر چه باشد، نشان می دهد که این اراده و این برنامه که بافت قدیم تهران هویت آن بشود، امری غیراصولی و غیرمنطقی است. اگر ویژگی های خوبی دارد که باید تسری داده شود و همه شهر هویت انسانی و ایرانی و اسلامی به خود بگیرد و اگر نه که چرا بیهوده در پی حفظ کالبدی هستیم که هیچ کس علاقه ای به آن ندارد. بیهوده در پی مُدها و آرا و نظریه های مطرح در مغرب زمین که معنا و مفهوم خاص خود را دارند، ندویم.
در جامعه و هنر سنتی، سمبولیسم عبارت از تطابق و تنظیر و تشبیه و همنامی مراتب مختلف وجود می باشد. این تفکر، وجود را واحد می داند، لذاست که همه چیز به نحوی بایستی به وجود ازلی خویش گواهی دهد. اصل تسبیح «تسبح له السموات السبع و الارض و من فیهن ان من شی ء الا یسبح بحمده»(53) که در آیات مختلف قرآن کریم به صُور مختلف بیان شده است، یکی از بنیادها و مبانی هنر معنوی است؛ به این معنا که هیچ اثر هنری نبایستی این تسبیحی را که در مواد جریان دارد، نقض و یا تضعیف نماید، بلکه بایستی آن را تقویت کند؛ وضوح و قابل حس انسان نماید. ارزش هر اثر هنری و هر فعل انسانی به مرتبه ای است که توانسته در این کار توفیق یابد. در حالی که هنر در جامعه مدرن، گسسته از اصل ازلی خویش است؛ سمبل هایش قراردادی است و یا لااقل قراردادی تلقی می شود.
اصولاً قصد انتفاع مادی از هنر به عنوان یکی از اهداف اصلی، هنر را به اضمحلال و تباهی و توقف در وادی مادیت (و به قول بسیجیان، به زمین گیر شدن) سوق می دهد. به بیان دیگر، نخواهیم هنر درآمدزا باشد، بلکه بخواهیم هنر انسان ساز باشد و بخواهیم از ثمرات معنوی و روانی آن در ارتقای کیفیت زندگی و بالنتیجه بازدهی کمّی جامعه و تقلیل هزینه ها یاری بگیریم. پی نوشت ها و مراجع
1. دهخدا، علی اکبر، لغتنامه دهخدا. (ج 15) انتشارات دانشگاه تهران، 1377، صص 23567 8.
2. Simpson, J.A. and Weiner, E.S. C. TheOxford English Dictionary (2 ed edition) Vol.I. Clarendon Press. Oxford. 1989. P657.
3. Nasr, Seyyed Hossein. Sacred Art in PersianCulture.GolgonoozaPress. Cambridge. 1976.
به هر حال هنر اساسا صورت است. برای آن که بتوان هنری را مقدس نامید کافی نیست که موضوع هنر از حقیقتی روحانی نشأت گرفته باشد، بلکه باید زبان صوری آن هنر نیز بر وجود همان منبع گواهی دهد. (بورکهارت تیتوس (ترجمه جلال ستاری) هنر مقدس، سروش، تهران، 1376، ص 7).
4. رجوع کنید به: جعفری، (علامه) محمدتقی، زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، دفتر مطالعات دینی هنر، تهران، 1369، صص 16 13.
5 . همان، صص 29 26.
6 . شریعتی، علی، هنر (مجموعه آثار 32)، چاپخش، 1366، تهران، ص8 .
7. همان، ص 19.
8 . ربد، هربرت (ترجمه نجف دریابندی) معنی هنر، کتاب های جیبی، تهران، 1351، ص 2.
9. رجوع کنید به: نقی زاده، محمد، مقدمه ای بر روش های احیای شهر اسلامی در توسعه های شهری معاصر، نامه فرهنگستان علوم (فصلنامه فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران)، شماره 12 و 13، بهار و تابستان 1378، (صص 65 31)
10. اعوانی، غلامرضا، حکمت و هنر معنوی، گروس، تهران، 1375، ص 318.
11. همان.
12. اوست خداوند، آفریدگار، پدیدآورنده، پیکرساز. او راست نام های نیکو (قرآن کریم، سوره حشر، آیه 24)
13. اعوانی، 1375، پیشین (10) صص 321 2 علاوه بر آن مقدس نامیدن یک هنر کافی نیست که موضوع هنر از حقیقتی روحانی نشأت گرفته باشد، بلکه باید زبان صوری آن هنر نیز بر وجود همان منبع گواهی دهد. (بورکهارت، 1376، پیشین (3)، ص 7).
14. برای مطالعه در مورد هنر قدسی و هنر دینی رجوع کنید به اعوانی، 1375، پیشین(10)، نصر، سید حسین (ترجمه رحیم قاسمیان) هنر و معنویت اسلامی، دفتر مطالعات دینی هنر، تهران، 1375، تاج الدینی، علی (مترجم و گردآورنده) مبانی هنر معنوی، دفتر مطالعات دینی هنر، تهران، 1372 و الیاده مرچیا (ترجمه نصراللّه زنگویی) مقدس و نامقدس، سروش، تهران، 1375.
15. پاکباز، روئین، دایرة المعارف هنر، فرهنگ معاصر، تهران، 1378.
16. این نوع هنر می تواند در راستای وعده شیطان که همه بندگان الا مخلصین را با زینت و آرایش دادن زمین گمراه خواهد کرد مورد ارزیابی قرار گیرد. قرآن کریم، سوره حجر، آیات 40 39.
17. پاکباز، 1378، پیشین (15)
18. دهخدا، 1322، پیشین (1)، جلد 5 ، ص 2130.
19. در مورد معنای توسعه رجوع کنید به مقالات مجله نامه فرهنگ شماره 5 و 6 ، پاییز و زمستان 1372 و امین زاده، بهناز و محمد نقی زاده، ریشه های توسعه پایدار در جهان بینی اسلامی، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره 146 145، مهر و آبان 1378.
20. برای مطالعه در معنای سکولاریسم رجوع کنید به جعفری، (علامه)محمدتقی،ترجمه وتفسیرنهج البلاغه،ج25، دفتر نشرفرهنگ اسلامی،تهران،1376،صفحه51به بعد. همچنین رجوع کنید به: مجله نامه فرهنگ، شماره21، بهار1375.
21. رجوع به: اعوانی، 1375، پیشین (10)
22. هرگونه تقلید از دیگران، به هر حال بر هویت جامعه تأثیر خواهد داشت. برای مثال درباره رایج ترین تقلید که استفاده از لغات بیگانه می باشد نظریات متفاوتی (به ویژه انتقال لغت از جوامع غربی به جوامع شرقی که در سده اخیر رایج شده است.) مطرح است که یکی از آن ها با استناد به این که حرکت تکاملی جامعه باید از ذات و اصالت های ذاتی هر قومی سرچشمه بگیرد. فرهنگ وارداتی و لغت وارداتی بدون نیاز واقعی به آن ها را بر ضد صیانت ذات و هویت اصلی می داند. (برای مطالعه شرح تأثیر منفی انتقال لغت از جوامعی به جوامع دیگر، رجوع کنید به: جعفری، (علامه) محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه (ج 25) دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1376، صص 41 40) علاوه بر استفاده از لغت بیگانه، معادل گزینی ناهماهنگ نیز به هویت جامعه خلل وارد می کند.
23. شریعتی، علی، تاریخ ادیان، طاهری، تهران، بی تا.
24. قرآن کریم، سوره ملک، آیه 22.
25. اعوانی، 1375، پیشین (10)، ص 324.
26. پیامبر6 فرمود: خداوند آدم را به صورت خود آفرید. صورت در این زمینه خاص به معنای نوعی شباهت کیفی است چرا که به بشر قوایی بخشیده شده که صفات هفت گانه الهی یعنی حیات، علم، اراده، قدرت، سمع، بصر و نطق را متجلی می کند. (بورکهارت، تیتوس (ترجمه آوینی، سید محمد)، ارزش های جاویدان هنر اسلامی، در آوینی، سید محمد (مترجم و گردآورنده) جاودانگی و هنر، برگ، تهران، 1370، ص 15).
27. اعوانی، 1375، پیشین (10)، صص 328 9.
28. من گنجی مخفی بودم و دوست داشتم شناخته شوم پس عالم وجود را خلق کردم تا شناخته شوم.
29. دهخدا، 1377، (ج 2)، پیشین (1)، ص 384.
30. طباطبایی، (علامه) سید محمد حسین، (ترجمه موسوی همدانی، سید محمدباقر)، تفسیرالمیزان، (ج 11)، محمدی، تهران، 1362، ص 65 .
31. جعفری، (علامه) محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، (ج 17، خطبه 94)، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1366، صص 80 76.
32. Simpson, J.A. and Weiner, E. S. C.The Oxford English Dictionary (2ed edition). VOL. V. Clarendon Press. Oxford. 1989 .P 60.
33. در مورد مباحث اقتصادی مرتبط با نویسندگی مراجعه کنید به خرمشاهی، بهاء الدین، آیا می توان با نویسندگی زندگی کرد؟ فصلنامه هنر، شماره 43، بهار 1379.
34. حاجی مشهدی، عزیزا...، سینما و اقتصاد، فصلنامه هنر، شماره 43، بهار 1379، ص 138.
35. همان.
36. با عنایت به تازگی مقاله و احتراز تکرار مطالب آن، خواننده را به مطالعه آن دعوت می نماید، غریب پور، بهروز، اقتصاد تئاتر و تجارب دیگران، فصلنامه هنر، شماره 43، بهار1379، صص7666 .
37. از جمله رجوع کنید به: شهر تاش، سعید، کتاب به منزله شی ء، فصلنامه هنر، شماره43، بهار1379، صص 43 24.
38. رجوع کنید به: مطهری، (شهید) مرتضی، مسأله شناخت، صدرا، تهران، 1376.
39. نقی زاده، محمد، نسبت و رابطه سنت، نوگرایی و مدرنیسم در مباحث هنری و فرهنگی، فصلنامه هنر، شماره 42، زمستان 1378، صص 112 100.
40. Nasr 1973. پیشین (3).
41. شریعتی، 1366، پیشین (6).
42. نصر، سید حسین (ترجمه رحیم قاسمیان) هنر و معنویت اسلامی، دفتر مطالعات دینی هنر، تهران، 1375، و Nasr 1973.پیشین(3).
43. رجوع کنید به: کربن هانری (ترجمه جواد طباطبایی)، تاریخ فلسفه اسلامی، کویر، تهران، 1373.
44. شریعتی، پیشین (23)، ص 348.
45. بورکهارت، تیتوس، (ترجمه ستاری، جلال) هنر مقدس، اصول و روش ها، سروش، تهران، 1376، ص 133. برای معنای عقل در اسلام و زبان های اروپایی رجوع کنید به: نصر، سید حسین، تصوف و تعقل در اسلام ، مجله نامه فرهنگ، شماره 12، زمستان 1372. همچنین در تعریف عقل مطابق تعالیم اسلامی رجوع کنید به: کلینی الرازی، ابی جعفر محمدبن یعقوب بن اسحاق (ترجمه مصطفوی، سید جواد)، اصول کافی، ج 1، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام ، تهران، 1348، ص 11.
46. اعوانی، 1375، پیشین (10)، ص 318.
47. اشاره به آیه شریفه یقول له کن فیکون (جز این نیست که گویدش بشو پس بشود) قرآن کریم، سوره بقره، آیه117.
48. در مورد رابطه زیبایی و هنر رجوع کنید به: جعفری (علامه) محمدتقی، زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، دفتر مطالعات دینی هنر، 1368، ضمن آن که برای مسلمان هنر به میزانی که زیباست بدون داشتن کنشانی از الهام ذهنی و فردی فقط دلیل و گواهی بر وجود خداست؛ زیباییش باید غیر شخصی باشد، همانند آسمان پرستاره. در واقع هنر اسلامی به نوعی کمال می رسد که گویی از صانعش مستقل است؛ افتخارات و نقایصش در برابر خصلت کلی اشکال محو می گردند. (بورکهارت، 1376، پیشین (3) ص 137).
49. رجوع به: منصور، ابول، هنر و بازار، فصلنامه هنر، شماره 43، بهار 1379.
50 . جودوری، اکو، هنر و بازار، فصلنامه هنر، شماره 43، بهار 1379.
51 . رجوع به منصور، 1379، پیشین (49).
52 . روزنامه اطلاعات، مورخ 25/4/79.
53 . قرآن کریم، سوره اِسراء، آیه 44.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان