بهره گیری دین از هنر
یکی از موضوعات، رشته هایی از هنرهاست که ادیان مختلف، بسته به جهان بینی و ارزش ها و اصول خویش به آن ها توجه دارند. ادیان مختلف به رشته هایی خاص از هنرها متوجه بوده و به عبارتی آن رشته از هنرها را برای بیان اصول و تجلی کالبدی بخشیدن به حقایق معنوی مورد نظر خویش مناسب یافته اند. با عنایت به لزوم تحدید بحث در رابطه بین دین و هنر، مترصد جملگی هنرها نشده و بنا به مورد مثال های مورد نظر و توجه قرار خواهند گرفت.
در دوره اساطیر، هنرمندان در پی تجلی کالبدی بخشیدن به امور ماوراء الطبیعه بودند. آن ها برای مثال قصد بیان زیبایی و لذت و امثالهم را نداشتند. آن ها می خواستند آن چه را که از غیب در می یافتند و یا مورد اعتقادشان بود به سایرین معرفی نمایند. به این ترتیب سمبل ها و رموز را به کار می گرفتند. سمبل ها و رموزی که می توان از آن ها به عنوان کهن الگوهایی نام برد که در غالب تمدن ها و فرهنگ ها به گونه ای تقدس یافته اند. نمونه های مهم آن دایره، مربع، ماندلا،... می باشد.
در شرق دور، هنر بودایی متأثر از تفکر بودیسم، در نقاشی و مجسمه سازی متثمل می شود. هنر هندو نیز به شدت بر آن جهانی و سمبلیک بودن هنرهایش تکیه دارد. برای نمونه در مورد "رقص شیوا" آمده است. "شیوا همان عشق ازلی است که لوسیان (Lucian) درباره آن چنین گفته است: به نظر می رسد که رقص و پایکوبی در آغاز همه چیزها به وجود آمد و به همراه عشق، آن ذات قدیم، پدید شد، زیرا ما این رقص ازلی را به وضوح در رقص دسته جمعی بروج و در ثوابت و سیارات و در هم پیوستگی آن ها و در تغییرات متبادل آن ها و در هماهنگی موزون و با نظام آن ها مشاهده می کنیم."(1) ملاحظه می شود که تعمیم معنای رقص تا به حرکت کواکب و سیارات و بروج نیز انجام می شود. در واقع رقص شیوا سمبل حرکت موزون عالم هستی است.
در ایرانِ دوره هخامنشی "هنر غالبا صورت دینی یا میتولوژیک پیدا می کند و براساس خداشناسی، جهان شناسی و انسان شناسی زرتشتی، به ظهور در می آید."(2)
ادبیات، به ویژه شعر، یکی از هنرهای مورد توجه پیروان بسیاری از ادیان بوده است که با بهره گیری از مضامین و اصول دینی و همچنین به کارگرفتن رموز و سمبل ها به ویژه در بیان معارف دینی آثار گران سنگی را از خویش به جای گذاشته اند. ویژگی این نوع از هنر فراهم بودن امکان دسترسی عامه مردم به آن هاست. ضمن آن که به دلیل اهمیت معنا و محتوای آن ها (به ویژه در عصر حاضر) امکان تکثیر فراوان آن و بالنتیجه دسترسی سهل به آن ها کاملاً میسر است. در عین حال نباید از پیچیدگی های رموز و سمبل ها و معارف آن ها غافل ماند.(3) ادبیات زمینه بسیاری از هنرهای دیگر همچون سرودها، نمایش ها، داستان ها و همچنین تعامل فرهنگ ها است که البته توضیح آن، موضوع این بحث نخواهد بود. برای نمونه باید توجه داشت که سرود خوانی، یکی از زمینه های عبادی بسیاری ادیان است که علاوه برجنبه عبادی آن با تنوعات و بهره گیری از رموز و سمبل ها و با همراه شدن با موسیقی به عنوان جلوه ای هنری، ظهور یافته است.
یکی از موضوعات پنجگانه وداها، سرودهای مقدس (mantra) می باشد که در توصیف آن ها آمده است: "سرودهای مقدس اغلب در مدح و ثنای خدایان ودایی سروده شده است. سرودهای مقدس نه ما را مکلف به انجام دادن فعلی می کند و نه ما را از انجام دادن فعلی برحذر می دارند، بالنتیجه یگانه ضرورت و لزوم این سرودها همان توضیحاتی است که اینان درباره مراسم عبادی می دهند و امور مربوط به قربانی را در ذهن ما مجسم می سازند."(4) و یا "ودانتا" مساوی با متون و تصنیفات اوپاتیشادهاست که سرآمد ادبیات رمزی و تمثیلی کیش هند و آیین سری دوران باستان ودایی است."(5)
هنر پروری دین و یا به عبارتی ارتباط ادیان با هنر و بهره گیری آن ها از آن، در جهت بیان مبانی و اصول و ارزش های معنوی خویش و همچنان شکل دادن به فضای مناسب عبادات و آیین ها و انجام مناسک و مراسم ادامه داشت تا دوره تمدن یونانی فرا رسید و معیارهای ارزیابی هنرها دگرگون شد. برای دوره از عصر یونان به بعد، معیارهای زیبایی هنری کلاسیک مطرح می شود که در واقع معیارهایی، دنیایی هستند. در واقع قبل از آن، هر گونه معیار و ارزیابی هنر، در رابطه به ماوراءالطبیعه و عالم غیب و موضوعات و مفاهیم دینی و غیر دنیایی مطرح است، در حالی که این دوره آغاز شکل گیری و بهره گیری معیارهای مادی و این جهانی برای ارزیابی هنرها می شود که این دوگانگی تا به عصر معاصر نیز ادامه یافته است.
مسیحیت که جهان و انسان را مظاهر تجلی خدا می داند، تا جایی پیش می رود که خداوند را در وجود مسیح متجسم می پندارد و با این تفکر است که هنر مسیحیت، سعی در ارتباط همه هنرها و جزئیاتش با عالم غیب دارد. در واقع نه تنها همه شمایل ها و مجسمه های هنر مسیحی به نوعی به غیب اشاره دارند، که ابنیه و اجزاء آن ها نیز از طریق سمبل ها و رموز خود به تجسم عالم غیب مسمی هستند.
و اما هنر اسلامی اگر چه که اشکال و زمینه ها و موتیف هایی را از فرهنگ ها و تمدن های قبل از خود اخذ می کند، لکن در هنرهایی گام برمی دارد و پیشرفت می کند که به دو وجه مهمِ تنزیه و تذکر متصف هستند. هنرهای اسلامی را در تلاوت قرآن کریم، در خطاطی کتاب الهی و در ایجاد مکانی برای عبادت مسلمین می توان جستجو کرد.
از آن جایی که هنر (همچون بسیاری زمینه ها و فعالیت های انسان و حتی بیشتر از آن ها) به دو وجه و دو قلمرو "رحمانی"و "شیطانی" یا "حقیقت"و "مجاز" قابل تقسیم است و تشبه در این وادی بسیار قویتر و قدرتمندتر و فریبنده تر از سایر شقوق فعالیت های بشری است، هنرمندان مسلمان، تنها آن دسته از هنرهایی را به میان جامعه آورده و ترویج می نمودند که امکان گمراه نمودن مردم از طریق آن ها منتفی باشد و به همین دلیل است که هنرهایی چون موسیقی و نقاشی در میان هنرهای دینی جایی ندارند. که البته دلیل اصلی نفی نقاشی و یا مجسمه سازی همان ویژگی تنزیه هنر اسلامی است که به "شمایل شکنی" معروف شده است.(6)
یکی از ویژگیهای بارز هنر اسلامی (همچون سایر هنرهای دینی) رمز پردازی پیچیده آن است. به گونه ای که نه تنها صورتی را نمی توان یافت که فاقد معنایی باشد، بلکه فراتر از آن نظر عرفا تفکر ظاهرنگری و توقف در ماده و عدم عبور از آن نوعی بت پرستی تلقی می شده است:
چو اشیا هست هستی را مظاهر |
از آن جمله یک بت باشد آخر |
نکو اندیشه کن ای مرد عاقل |
که بت از روی هستی نیست باطل |
بدان کایزد تعالی خالق اوست |
زنیکو هر چه صادر گشت نیکوست |
وجود آنجا که باشد محض خیر است |
و گر شری است در وی آن زغیر است |
مسلمان گر دانستی که بت چیست |
بدانستی که دین در بت پرستی است |
وگر مشرک ز بت آگاه گشتی |
کجا در دین خود گمراه گشتی |
ندید او از بت الاّ خلق ظاهر |
بدین علت شد اندر شرع کافر |
تو هم گر زو ببینی حق پنهان |
به شرع اندر نخوانندت مسلمان |
شیخ محمود شبستری
بحث صورت الهی انسان (خلق ا... آدم علی صورته) که در مسیحیت به معنای تجسم خدا در عیسی علیه السلام تعبیرشده و شمایل نگاری را تقدس می بخشد، در تفکر اسلامی به صورتی کیفی مطرح می شود. به این معنا که انسان قوایی از صفات الهی (حیات، علم، اراده، قدرت، سمع، بصر و کلام) را که در واقع صفات کیفی است (به خواست خدا) دارا شده است و به این ترتیب تصویری که نتواند هیچ یک از این صفات سبعه را به نمایش بگذارد نمی تواند به عنوان هنر دینی و قدسی مجاز در تفکر اسلامی مطرح شود. مضافا این که این عمل خلاف اصل تنزیه خواهد بود که هر گونه تجسم صورتی الهی را نفی می نماید. بهره مندی هنر از دین
تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون |
کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد |
آیا دین محدود کننده هنر است؟ بدون تعارف باید به این سؤال پاسخ مثبت داد. اما چون این پاسخ مثبت، به تنهایی مبین همه ابعاد موضوع نیست، بنابراین بهتر است که موضوع کمی توضیح داده شود.
* دین با توجه به جنبه معنوی و غیبی خویش به قدری وسعت و عمق و در واقع همچون خود غیب "بی کرانگی" دارد که محدود نمودن هنر در موضوعاتی خاص به هیچ وجه مانعی برای رشد و تعالی آن نخواهد بود، همان گونه که در همه ادیان رخ نموده است. به عبارت دیگر هیچ جهان بینی و تفکر دینی را نمی توان سراغ گرفت که مانع پیشرفت هنرهای مجاز مورد نظر خویش شده و به عبارتی برای هنر مجاز حدی تعیین نموده باشد.
* اگر چه که مکاتب غیرالهی ظاهرا ورود در هیچ نوع از هنری را منع نمی نمایند، لکن به جهت نیات سیاسی و اقتصادی (و دنیایی) خویش و با قدرت مادی (سیاسی و نظامی و تبلیغی و...) که در اختیار دارند، آن چنان هنرمند و جامعه را هدایت می کنند که تنها به هنرهایی بپردازند که مروج اصول جهان بینی آن هاست. فی المثل هنر مدرن که می تواند فردگرایی را در مقابل ایده جامعه گرایانه سوسیالیسم رشد دهد، به شدت از سوی کشورهای بلوک غرب تبلیغ و ترویج می شود. در حالی که در بلوک شرق (سابق) نیز به نوبه خود سبک هایی تبلیغ و ترویج می شدند که اصالت را به جمع داده و می توانستند به عنوان دلیلی بر رجحان جمع گرایی و ایدئولوژی مورد نظرشان مطرح شوند.
بنابراین معیارهای اصلی هنر دینی را در معنویت گرایی آن، در کمال و شرافت بخشیدن به ماده، در جنبه تمثیل گرایی و رمز پردازی آن و در به نمایش درآوردن اصل یا اتفاقی مقدس و قدسی می توان جستجو نمود.
در واقع بهره گیری هنرها از دین و یا به عبارتی تجلی هنر دینی، منوط به دریافت های معنوی از دین و سعی هنرمند در لباسِ ماده پوشاندن به آن ها در قالب رموز و تمثیل ها و سمبل ها بوده است. به بیان دیگر هنرمندی که از مفاهیم دینی بهره می گیرد، آثار هنری را به منظور صرفِ ارایه اثری هنری و به عبارتی هنر برای هنر ایجاد نمی کند، بلکه مراد اصلی او مفاهیم و ارزش هایی است که آن دین خاص بر آن استوار بوده و یا این که آن ها را به عنوان آرمان و غایت حیات معرفی نموده است. مروری اجمالی بر تعریفی که از "نیروانا" می شود، به خوبی بیان گر این موضوع است که هنرمندان تمثال گر و تندیس ساز تنها به شمایل نگاری و تندیس سازی نپرداخته اند. بلکه مراد اصلی شان بیان حالات و زمان و اتفاق مقدسی بوده است که رخ داده است. در تعریف "نیروانا" آمده است: هر آنکس بکوشد که "نیروانا" را همچون مقام مثبت یا منفی یا فقط مقام عدم انهدام تعبیر کند، نظری در پیش گرفته که در آیین بودا آن را کفر و الحاد می دانند. درست است که این طرز بیان، مردمان عصر جدید را ارضاء نمی کند و ما می خواهیم مطالبی بیشتر درباره معانی آن بدانیم ولی پاسخ دادن قطعی بر اینکه "نیروانا" چیست امکان ناپذیر است زیرا خود بوداییان این سؤالات را بی ربط و غیر شرعی تعبیر کرده اند. نیروانا انتها و هدف غایی تعلیمات بودایی است و مستلزم آنست که جوینده حق ابتدا به واقعیت حق، بیدار شده باشد، مانند خود بودا که زیر درخت روشنایی، ناگهان به واقعیت مطلق رسید و به قول بوداییان روشنایی محض در اعماق وجودش تابید و در حالی که شمع هوی و هوس دنیا، خاموش می شد، چراغ روشنایی حق در دل او می افروخت و پرتو بر سایه های تیره نادانی می افکند و لبخند اسرارآمیزی بر لبان مرتاض بزرگ نقش می بست. لبخندی که قرن های متمادی است که در تمثال ها و مجسمه ها و تصویرهای بودا و "بودی ساتواها" منعکس است و راز آن در دل هر بودایی واقعی متجلی است. لبخندی که هم نوعی استهزاء به عدم ثبات اشیاء و ناپایداری سلسله علل و گردش بی پایان ذرات هستی و رقص کاینات تعبیر می تواند شد و هم نوعی ترحم پاک و خالص و شریف و خالی از گزند احساسات، ترحم به اندوه و رنج پایان ناپذیر موجوداتِ سرگردانی که گریبان گیر چرخ "باز پیدایی"اند و زیر چرخ آسیاب هستی، در انتظار آرامش خیالی، عمری را به تلخی سپری می کنند و مقدار اشک هایی که برای آوارگی خود در سلسله مراتب هستی از دیده فرو ریخته اند از مقدار آب اقیانوس ها بیشتر است ترحم برای حال آن هایی که همت گام برداشتن در راه آزادی را ندارند،(7) که همین موضوع به خوبی بیان گر ویژگی های مقدس شمایل ها و تندیس ها از نظر هنرمندان به وجود آورنده آن ها و پیروان بوده است.
همین امر سبب شده است تا در قلمرو ادیان مختلف بنا به حدودی که برای بیان امور قدسی توسط هنرمندان حتی به صورت نانوشته تعیین شده است نوع خاصی از هنر گسترش یابد. برای نمونه شمایل نگاری آن چنان در بسیاری ادیان رواج دارد که امروز علمی چون آیکونوگرافی(iconography) در تجزیه و تحلیل انواع شمایل ها گسترش وسیعی یافته است. این در حالی است که مثلاً در میان هنرهای اسلامی خطاطی (caligraphy) و تلاوت قرآن کریم به عنوان هنرهای قدسی گسترش چشم گیری یافته اند. در سایر هنرها از جمله معماری و هنرهای مکمل آن (گچ بری، کاشی کاری،...) با هندسه و فرم های انتزاعی خاص خویش، ویژگی بارزی برای هنر مسلمین بوده اند. در عین حال هنرهایی چون نقاشی و مجسمه سازی رشدی نداشته اند. البته این از ویژگی های بارز هنر ایرانی (چه قبل و چه پس از اسلام) است که به تعبیر "آندره گدار" نقطه اوج و تمرکز خویش را در معماری و هنرهای وابسته به آن به منصه ظهور رسانده است. ناگفته نماند که این تأکید به ویژه برای هنر پس از اسلام ایرانیان، یا به دلیل عدم آشنایی نامبرده با ادبیات عرفان فارسی بوده و یا این که او اصولاً هنر را در حیطه نقاشی، حجاری و معماری محدود نموده است. به هر حال با اغماض می توان این گفته را پذیرفت که معماری ایرانیان به جهت ویژگی تسلط جهان بینی دینی بر زندگی شان (چه قبل و چه پس از اسلام) که وجه بارز آن یکتاپرستی بوده است، تمرکز را بر خَلق هنر معماری و آن هم عمدتا معماری مکان های مقدس و بالتبع هنرهای مرتبط و مکمل با آن نهاده است.
وجه بارز دیگر هنر، غیر تفننی بودن آن است. امروزه بسیاری (و یا اکثریت قریب به اتفاق) هنرها، جنبه ای تفننی یافته اند. گاهی نیز از سوی عده ای برای نمایش خویش (و چشم پرکنی) به کار گرفته می شوند. این در حالی است که هنر دینی در متن زندگی جاری است. نه هنرمند برای گذران زندگی به ایجاد اثر هنری دست می زند و نه مردم به عنوان تفنن با هنر دینی برخورد می کنند. هنر دینی جزئی از آیین هاست، تذکر است، الهام است، تعلیم است، حیات بخش کالبد مادی زندگی و فعالیت های روزمره است، آرام بخش است و به طور اجمال زندگی است و هدایت گر زندگی به سمت آرمان های آن.
یکی از مهمترین زمینه های تجلی هنر دینی ایجاد فضا و مکانی برای عبادت است. در مورد فضا و اهمیت کیفیت آن و همچنین در مورد ویژگی ها و صفات مکان عبادت در جاهای دیگر به تفصیل سخن گفته شده است،(8) و در این جا تنها به برخی روابط بین هنر و مکان عبادت اشاره می شود. مکان های عبادت و یا معابد از دیرباز جلوه گاه بارزترین هنرهای پیروان ادیان بوده اند به نحوی که ذکر جزییات هر کدام (مثلاً معابد بوداییان و هندوان، کلیساهای مسیحی، مساجد مسلمین، آتشکده های زرتشتی) سخن را به درازا خواهد کشاند، ولی یک نکته مشترک وجود دارد و آن این که علی رغم بسیاری تفاوت ها و تشابهاتشان این معابد تجلیگاه کالبدی جهان بینی و تفکر و اصول و ارزش های هر دین بوده اند. این هنر کمی نیست که انسان بتواند فضایی به وجود آورد که به عنوان مرکز عالم (چون معابد همیشه در مرکز عالم تصور شده اند) ارتباط انسان را با خالق خویش به آن گونه که او را می شناسد برقرار کند. برای نمونه در مورد معابد بورکهارت، عقیده بر این است که: برای اقوام ساکن یکجانشین، هنر مقدس علی الاطلاق، ساختمان حرم یا جایگاه مقدسی (sanctuaire)است که روح الهی دایم الحضور، در عالم به طوری عینی در آن به نحوی مستقیم و به عبارتی دیگر به صورتی «شخصی»، «سکنی» گزیند. حرم همواره از لحاظ معنوی در مرکز عالم واقع است و از همین رو به معنای حقیقی کلمه، جایی مقدس (sacratum) است. در آن جا انسان از نامحدودی زمان و مکان دامن در می کشد، چون در "این جا" و "هم اینک" خداوند از برای انسان حضور دارد. شکل معبد گویای این معنی است. این شکل با نمودن جهات اصلی به نحوی برجسته و نمایان، مکان (فضا) را از حیث مرکز آن و یا در ارتباط با آن مرکز، نظم می دهد. شکل معبد، صورتی ترکیبی از عالم است، یعنی معماری مقدس آن چه را که در عالم به صورت حرکت بی وقفه وجود دارد، به شکل پاینده و برقرار، تبدیل می کند. در عالم، زمان بر مکان غالب است. در ساختمان معبد، برعکس، زمان به مکان تغییر یافته است."(9) حتی اجزاء هر معبد را معنایی است که احتمالاً در مذاهب گوناگون نیز تعابیر متفاوتی از آن ها می شود. "هر حرم یا زیارتگاه به مثابه دَری است که بر عالم ماورا و ملکوت خداوند گشوده می شود. بر این اساس، در حرم به نوبه خود، زبده سرشت کل حرم را به همان زبان رمز بیان می کند."(10)
بی مناسبت نیست تا به برخی مشکلات مبتلا به هنر معاصر که می خواهد صبغه دینی داشته باشد نیز اشاره ای اجمالی به عمل آید:
یکی از مشکلات هنر و بسیاری از هنرمندانی که در عصر حاضر سعی در ارائه هنر دینی دارند، آن است که می کوشند تا موضوعات و مفاهیم معنوی را در قالب و اشکال به عاریت گرفته از هنر و جهان بینی غیردینی مغرب زمین بریزند و همین امر عاملی است در جهت انحطاط هنر. "در ایران با توجه به سنت بسیار قوی هنری و وجود این حقیقت انکارناپذیر که اکثر نقاشان که به سبک جدید نقاشی می کشند صرفا از غربی ها تقلید کرده اند و علت درونی در داخل فرهنگ ایرانی موجب پیروی آن ها از چنین سبکی و روشی نمی شود، واقعا نمی توان عذری از برای بی توجهی به سنت عظیم هنری ایران آورد مگر یک نوع تکبر و غرور که می خواهد جهل را با یک نوع ادعای برتری بپوشاند و امراض روانی منتج از غربزدگی حاد را به عذر طغیان، علیه هنر سنتی به نحوی که برای کسی قابل درک نیست بر روی پرده نقاشی آورد.(11)
اشکال دیگر آن است که اصول عالم ماده و عالم تجربه به جهان غیب نیز تسری داده می شود. فی المثل اگر در جهان ماده بسیاری قوانین و اصول نسبی هستند، باید متوجه بود که متعلقات به عالم قدس، ثابت و لایتغیرند و نه تابع قوانین نسبیت. به این ترتیب نیز خلاقیت و نوآوری در قلمرو هنر دینی، بایستی در دامن اصول سنتی (به معنای ریشه آسمانی داشتن) به منصه ظهور برسد.
زمینه دیگر تجلی هنر دینی، ایجاد اجزاء و فضای انجام آداب و آیین ها و مناسک خاص هر دین است و الهامی که آن آیین به پیروان خویش می دهد تا از یک آیین ادواری توشه ای برای خویش (تا آیین دیگر) برگیرند. نمونه بارز آن مناسک حج و یا آیین های عزاداری اباعبدالله الحسین علیه السلام هستند. آیین ها سراسر رمز و سمبل و نمادهایی هستند که ریشه در حقایق ماوراء الطبیعه دارند.
در خاتمه این بحث، بی مناسبت نیست تا به برخی ویژگی های مورد نظر هنر اسلامی و یا تأثیری که تفکر اسلامی بر هنر دینی دارد اشاره ای اجمالی به عمل آید:
در مباحثی که راجع به مباحث ظریف حقوق مطرح می شود، این نکته فراوان به چشم می خورد که نه تنها انسان ها را بر یکدیگر، که حیوانات و جمادات و زمین را نیز بر انسان حقی است و ادا این حق ممکن نمی گردد مگر در به کارگیری صحیح در جهت به کمال رساندن ماده و احتراز از اسراف و تبذیر و اهتمام در به نمایش در آوردن کمالات مکنون و... . و چه مقوله ای چون هنر می تواند این حقوق را ادا نماید و چه منبع الهامی جز دین (اسلام) می تواند هنر را هدایت و راهبری کند.
اگر اسلام را دین زیبایی و زیباپسندی و زیباآفرینی می دانیم که به تصدیق عالمان چنین نیز هست، پس هنر، باید هم، به صفاتی ویژه برای هدایت و تعالی و تکامل انسان مجهز باشد و از همه بالاتر این که هنر به عنوان فراورده ایی انسانی که خود خلیفة اللّه است باید صبغه ای از صفات فعل الهی را به نمایش بگذارد. اهم صفات (از دو گروه) عبارتند از:
زیبایی: هنرمندان به عنوان منبع الهامی، پایان ناپذیر با آن در تماس بوده، ثانیا هنرِ حاصل، باید بتواند زیبایی ها و کمالات و جمال موجود در عالم هستی را که تجلی ای از جمال الهی است به انسان متذکر سازد، که ان اللّه جمیل و یحب الجمال؛ خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد.
توحید: هر گونه شرک و عبودیت غیرخدایی را که بیش از هر زمان دیگر رایج است، نفی نموده و در واقع قاطع و مانع تمایل انسان به سمت غیر خدا باشد که: واعبدوا اللّه ولا تشرکوا به شیئا؛ خدای یکتا را بپرستید و هیچ چیزی را شریک وی نگیرید.(12)
عزت: و بتواند عزت و استقلال و خود باوری را در او زنده کند که مورد نظر اسلام یاری مؤمنین است و نه ریا و تفاخر و خودنمایی و سلطه جویی بر بندگان خدا که وللّه العزة و لرسوله وللمومنین.(13)
آرامش: رهایی بخش انسان، از غربت جهان خاکی و هدایت گر او به اصل الهی خویش و فطرتی باشد که بر آن آفریده شده است: فطرت اللّه التی فطرالناس علیها؛ پس پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن.(14) هنر باید بتواند آرامش همه جانبه انسان را به ویژه در عصر روانکاه و پر فشار معاصر که همه چیز، در پی فشار بر اوست، برای او به ارمغان آورد و در این راه تذکر یاد آوری الهی است که می توانند هنرمند را به خلق هنری آرامبخش مدد رساند که: الذین امنوا تطمئن قلوبهم بذکراللّه الا بذکراللّه تطمئن القلوب؛ آن ها که به خدا ایمان آورده و دلهاشان بیاد خدا آرام می گیرد، آگاه شوید که یاد خدا آرامبخش دلهاست.(15)
تذکر و یادآوری: هنر باید بتواند انسان را به ارزش ها و اصول متذکر سازد: فذکر ان نفعت الذکری؛ پس به آیات الهی، خلق را اگر سودمند افتد متذکر ساز.(16) و و ذکر فان ذکری تنفع المؤمنین؛ و امت را تذکر ده که پند و تذکر مؤمنان را سودمند افتد.(17) و واذکروا نعمة اللّه علیکم و میثاقه الذی واثقکم به اذ قلتم سمعنا و اطعنا و اتقوا اللّه ان اللّه علیم بذات الصدور؛ و یاد کنید نعمت خدا را که به شما ارزانی داشت و عهد او را که با شما استوار کرد (که اطاعت امر او کنید)، آن گاه که گفتید: امر ترا شنیدیم و اطاعت تو پیش گرفتیم، پس از خدا بترسید که خدا به نیات قلبی و اندیشه های درونی شما آگاه ست.(18)
تسبیح: یسبح له السموات السبع و الارض و من فیهن و ان من شی ء الا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم انه کان حلیما غفورا؛ هفت آسمان و زمین و هر چه در آن هاست همه به ستایش و تنزیه خدا مشغولند و موجودی نیست جز آن که ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست ولیکن شما تسبیح او را فهم نمی کنید همانا او بسیار بردبار و آمرزنده است.(19)
احتراز از لغو و بطالت و اسراف: قد افلح المومنون * الذین هم فی صلوتهم خاشعون * والذین هم عن اللغو معرضون؛ همانا اهل ایمان به پیروزی و رستگاری رسیدند * آنان که در نماز خاضع و خاشع هستند * و آنان که از لغو و سخن باطل اعتراض و اعراض می کنند.(20) و ما خلقنا السماء والارض و ما بینهما باطلا. (21) و ولا تسرفوا انه لا یحب المسرفین؛ و اسراف نکنید که خدا مسرفان را دوست نمی دارد.(22)
توازن: والارض مددناها و القینا فیها رواسی و انبتنا فیها من کل شی ء موزون؛ و زمین را هم ما بگستردیم و در آن کوه های عظیم برنهادیم و از آن هر گیاه و هر نبات مناسب و موافق حکمت و عنایت برویانیدیم.(23)
نظم و تعادل: الذی خلق سبع سموات طباقا ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطور * ثم ارجع البصر کرتین ینقلب الیک البصر خاسئا و هو حسیر؛ آن خدایی که هفت آسمان بلند را به طبقاتی منظم بیافرید و هیچ در نظم خلقت خدای رحمان، بی نظمی و نقصان نخواهی یافت. بارها به دیده عقل در نظام مستحکم آفرینش بنگر تا هیچ سستی و خلل در آن توانی یافت * باز دوباره به چشم بصیرت دقت کن تا دیده خِرَد زبون و خسته (نقص نیافته) به سوی تو باز گردد (و به حسن نظام الهی بینا شود).(24)
اندازه: الذی له ملک السموات و الارض و لم یتخذ ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و خلق کل شی ء فقدره تقدیرا؛ آن خدایی که هرگز فرزندی نگرفته و شریکی در ملک هستی نداشته و همه موجودات را او خلق کرده و به حکمت کامل و تقدیر ازلی خود قدر (اندازه) هر چیز را معین فرموده. (25) و وان من شی ءالا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم؛ و هیچ چیز در عالم نیست جز آن که منبع و خزینه آن نزد ما خواهد بود ولی از آن بر عالم خلق، الا به قدر معین که مصلحت است نمی فرستیم.(26)
وحدت: واعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لا تفرقوا واذکروا نعمت اللّه علیکم اذ کنتم اعداً فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا...؛ و همگی به رشته دین خدا چنگ زده و به راه های متفرق نروید و بیاد آرید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید خدا در دل های شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف خداوند همه برادر دینی یکدیگر شدید...(27)
توجه به آخرت و عدم تمرکز بر دنیا: فاعرض عن من تولی عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوه الدنیا؛ تو هم ای رسول از هر کس که از یاد ما رو گردانید و جز زندگانی دنیا نخواست به کلی اعراض کن.(28)
رعایت تقوی: ان اکرمکم عنداللّه اتقیکم ان اللّه علیم خبیر؛ بزرگوار (و با افتخار)ترین شما نزد خدا با تقواترین مردمند و خدا از حال شما کاملاً آگاه است.(29)
تعاون: وتعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان...؛ ... و باید شما به یکدیگر در نیکوکاری و تقوی کمک کنید نه بر گناه و ستمکاری...(30)
امر به معروف و نهی از منکر: ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون؛ و باید از شما مسلمانان برخی خلق را به خیر و صلاح دعوت کنند و مردم را به نیکوکاری امر و از بدکاری نهی کنند و اینان که به حقیقت واسطه هدایت خلق هستند در عالم در کمال فیروز بختی و رستگاری خواهند بود.(31)
سیر در صراط مستقیم: و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصیکم به لعلکم تتقون؛ و این است راه راست من، پیروی آن کنید و از راه های دیگر که موجب تفرقه و پریشانی شما است متابعت نکنید این است سفارش خدا به شما، باشد که پرهیزکار شوید.(32) و ان اللّه ربی و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم؛ همانا خدا پروردگار من و شماست او را بپرستید که همین خداپرستی است راه راست.(33)
عفاف: قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان اللّه خبیر بما یصنعون؛ ای رسول ما، مردان مؤمن را بگو تا چشم ها را (از نگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندامشان را (از کار زشت زنان) محفوظ دارند که این بر پاکیزگی (جسم و جان) شما اصلح است و البته خدا به هر چه کنید کاملاً آگاه است.(34)
عمران زمین: اعبدوا اللّه مالکم من اله غیره هو انشأکم من الارض واستعمرکم فیها...؛ ... خدای یگانه را که جز او خدایی نیست پرستش کنید که شما را از خاک بیافرید و برای عمارت و آبادی ساختن زمین برگماشت....(35)
عبرت گیری: اولم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم کانوا اشد منهم قوه و أَثاروا الارض و عمروها اکثر مما عمروها...؛ آیا در زمین سیر نکردند تا عاقبت کار پیشینیانشان که از این ها بسیار تواناتر بودند و بیش از این ها در زمین کشتزار و کاخ و عمارت برافراشتند را مشاهده کنند.(36)
دوری از فساد: ولاتفسدوا فی الارض بعد اصلاحها...؛ هرگز در زمین پس از آنکه کار آن به امر حق نظم و صلاح یافت به فساد و تباهکاری برنخیزید...(37)
حق بودن: و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق؛(38) و "تسویه" و "حسن" و"هماهنگی" و "مفیدیت" و "بازیچه نبودن" و "زوجیت" و "تقارن" و "هدایت"، "عیبودیت " و...
باقی این غزل را ای مطرب ظریف |
زینسان همی شمار که زینسانم آرزوست |
مولوی نتیجه: رابطه دین و هنر
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن |
ظلمات است بترس از خطر گمراهی |
حافظ
به عنوان نتیجه بحث می توان به این نکته بنیادین اشاره کرد که مفاهیم و ارزش های دینی توانایی موضوع و زمینه شدن برای هنر یا هنرهایی خاص را دارند که نوع هنر بسته به جهان بینی هر دین متفاوت و گاه متضاد خواهد بود. به بیان دیگر، هم دین می تواند عامل رشد و تعالی هنر گردد و هم هنر می تواند ارزش ها و مبانی معنوی دینی را به نحو مناسبی به نمایش بگذارد. حاصل این تعامل، تجلی و بروز و ظهور هنر (هایی) است که به صفت دینی متصف هستند. با توجه به وسعت ادیان و مبانی هر یک و همچنین تنوع هنرها، سخن گفتن از جملگی ویژگی های همه هنرهای دینی میسر و مقدور نمی باشد، لکن سعی بر آن خواهد بود تا در این قسمت به نمونه هایی از ویژگی های هنر دینی اشاره شود:
آب دریا را اگر نتوان کشید |
هم به قدر تشنگی باید چشید |
نکته مهم در مواجهه انسان با هنر دینی آن است که هنر دینی نباید محل توقف انسان در عالم ماده گردد. بلکه باید بتواند به عنوان واسطه ای برای عبور انسان از دنیای خاکی به عالم معنا و علوی ایفای نقش نماید. به عبارت دیگر در تفکر دینی هنر برای شناخت و سلوک و بریدن از کثرات و حرکت به سمت وحدت و وصول به آن مطرح می باشد.
به این ترتیب باید مراقب بود تا آثار هنری، خود به عنوان اصل و به عبارتی همانند "بت" مطرح نشوند. موضوعی که در گذشته و به صراحت اتفاق افتاده است و بسیاری از هنرها و آثار که برای تذکر و یادآوری ایجاد شدند خود به صورت "بتی" ظاهر شدند.
ویژگی بارز انواع هنر دینی، وجه سمبلیک آن است. این امر بدان جهت است که اولاً ادیان جهان را جلوه ای از یک حقیقت متعالی می دانند و ثانیا تنها راه بیان و تجسم موضوعات معنوی و روحانی استفاده از سمبل ها است. به این ترتیب سمبل ها، نزول حقایق معنوی، برای امکان تجلی یافتن در این جهان مادی هستند. آن چه که در هنرهای غیردینی به عنوان سمبلیسم مطرح هستند، در واقع نشانه های قرار دادی هستند و نه سمبل و نماد. اجمالاً این که: اساس هنر دینی "حکمت معنوی" است، که "علم" و "صنعت" را نیز برای بیان خویش و برای متجلی ساختن معنا به خدمت می گیرد.
تحولات هنری عصر حاضر ناشی از حذف خدایان و جانشینی آن ها با انسان است. این تفکر فرهنگ و جهانبینی خاصی را ترویج می کند که اساس و مبدأ آن انسان است. این جهان بینی مستقل از غیب و معنویت و الوهیت رشد می کند و به این ترتیب نمی تواند به عنوان ظرفی برای هنر دینی مطرح شود. اشتباه بزرگی که بسیاری از متدینین نیز مرتکب شده و با تصور پذیرش ظرف و روش و شیوه غیر دینی (و حتی ضد دینی) برای ارائه ارزش های دینی به منظور جذب انسان ها دست به تولید آثاری می زنند که بیشتر از آن که جاذب باشد اسباب تمسخر است. این تفکر از چند موضوع نشأت می گیرد: یا از شیدایی در مقابل هنرهای غیر دینی است، یا از عدم آگاهی به ارزش های دینی سرچشمه می گیرد، یا نتیجه فقدان آگاهی به لزوم هماهنگی بین ظرف و مظروف و یا سایر تناسبات بدیهی می باشد، یا به مبانی نظری شکل دهنده هنرهای غیر دینی معاصر آگاهی ندارند، یا احساس مسؤولیت بیش از اندازه ای برای هدایت کل بشریت به سمت فلاح و رستگاری به هر طریق ممکن را دارند و یا... .
معنویت گرایی هنر دینی ریشه در جهان بینی دینی دارد که در واقع تعریف کننده حکمت نظری و عملی مورد اعتقاد پیروان خویش است. از آن جایی که دین به طور عام به غیب شهادت می دهد یکی از ویژگی های بارز هنر دینی شهادت آن به غیب است. در واقع هنر دینی همواره انسان را به اصول و ارزش هایی متذکر می گردد که ریشه در غیب دارند. و در همین راه است که به دلیل غیرمادی بودن مبانی، رمزگرایی و سمبلیسم رشد می کند.
اصلاح هنر دیگران یکی از ویژگی های بارز هنر دینی است. در واقع هنر دینی با اخذ مواریث بشری و حذف زواید آن اصلاح گری مورد نظر دین خویش را نیز انجام می دهد و هنری را به منصه ظهور می رساند که، اصول و مبانیش با صورت آن هماهنگ باشند.
هنر دینی به دلیل باورها و اعتقادات خویش، مجاز به استفاده از هر وسیله و ابزار و قالبی برای بیان اصول مورد نظر خود نیست و لذا شیوه های خاصی ابداع می کند که ارزش ظرف معنویات شدن را داشته باشند. هنر دینی باید بتواند حضور الهی را متذکر شود. و این در هر قالب و مضمون و سبکی امکان پذیر نیست. در واقع چگونگی این تذکر به تصور و تعریف و شناختی که هر دین از خداوند و خالق هستی دارد ارتباط تام دارد. مثلاً هنرمند مسیحی می تواند شمایل نگاری را به عنوان این حضور برگزیند. لکن هنرمند مسلمان باید ظرف دیگر و هنر دیگری را بیابد و او [مثلاً [خطاطی کلام الهی را برمی گزیند که به قول "بورکهاردت" رعشه ای روحانی را، در هر جای شهر ایجاد می کند و فرم های خاص هندسی را ظرف بیان اعتقادات خویش قرار می دهد. در واقع هنر دینی به دلیل محتویات و آثار آن است که دینی است و نه به دلیل هدف های فردی هنرمند، که اصولاً در هنر دینی هنرمند، جایگاهی برای خویش قائل نیست.
هنر اصیل، که راهنمای انسان به اصل خویش و متذکر او به وادی کمالات و جمال مطلق است، رابطه ای ناگسستنی با معنویت دین دارد و اصولاً نمی تواند فاقد این رابطه باشد که باید انسان را از غم غربت این جهان رهانیده و او را به اصل خویش هدایت نماید.
ای خوش آن دوران که بیش از روز و شب |
فارغ از اندوه و خالی از تعب |
متحد بودیم با شاه وجود |
نقش غیریت به کلی محو بود |
مؤمنان گویند که آثار بهشت |
نغز گردانید هر آواز زشت |
این صدای چنگ و آواز دهل |
چیزکی ماند بدان ناقور کل |
مثنوی
یکی از جنبه های مهم معنوی حیات انسان، نیاز به آرامش است. هنر اصیل در انواع خود راهی است برای هدایت انسان به وحدت آرامش حقیقی، آرامشی که خمار و سردردی در پی آن نیست.
اجمالاً این که بایستی به بیدار نگه داشتن فطرت انسان ها در جوامع بشری اندیشید و مجتمع های زیستی را به گونه ای ایجاد کرد که به طور مداوم با تذکرات خویش و با آرامشی که به افراد عرضه می نمایند مجال تفکر و پرداختن به اعمالی که فطرت او را بیدار و زنده نگه می دارد به او داده شود و در ضمن بتواند زنگارهای حاصل از زندگی مادی را از فطرت او بزداید و این ممکن نیست الا به تعیین روش های زیست، بر پایه سنن استوار دینی، آن هم دینی زنده و انسان ساز چون اسلام.
در واقع از آن جایی که انسان در این جهان خاکی با یادآوری اصل خویش مدام احساس غربت می نماید، یکی از نقش های اصلی هنرها، تذکر و یادآوری اصل او و نجات انسان از احساس غربتی است که او را می آزارد. به بیان دیگر نقش بنیادین هنر یادآوری مبدأ و اصل انسان و ممانعت از غفلت او و توطن گزیدنش در خاک است.
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد |
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد |
عالم از ناله عشاق مبادا خالی |
که خوش آهنگ و فرحبخش هوایی دارد |
حافظ
نتیجه آن که هر چه هنر بیشتر بتواند عامل آگاهی و عرفان و علم انسان و به خود آمدن وی گردد، بیشتر او را از حضیض خاک برکنده و به اوج معنویت خواهد رساند، اوجی که در نظر ظاهر بینان، فراموشی (دنیا) است.
گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق |
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم |
حافظ
پس هنر دینی در عین حالی که رافع غربت و غفلت انسان است، باید بتواند یادآور و تذکر دهنده به اصل و موطن انسان و آگاه کننده و معرفت دهنده وی باشد.
مقیم حلقه ذکر است دل بدان امّید |
که حلقه ای ز سر زلف یار بگشاید |
پی نوشت ها و مراجع
1. کوماراسوامی، آناندا، ترجمه غلامرضا اعوانی، رقص شیوا، در اصول و معیارهای هنر جهانی، در مبانی هنر معنوی (مجموعه مقالات)، دفتر مطالعات دینی هنر، تهران، 1372، ص135.
2. مددپور، محمد، حکمت معنوی و ساحت هنر، حوزه هنری، تهران، 1377، ص 163.
3. برای دریافت اهمیت موضوع رجوع کنید به تفاسیری که بر دواوین و آثار شعرای بزرگ نگاشته شده است، از جمله:
جعفری، [علامه] محمدتقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد مولوی (مجلدات 15گانه)، انتشارات اسلامی، تهران.
مطهری، [شهید] مرتضی، تماشاگه راز، صدرا، تهران، 1359.
4. شایگان، داریوش: ادیلن و مکتبهای فلسفی هند (ج 2)، امیرکبیر، تهران، 1375، ص 763.
5. همان، ص 766.
6. رجوع کنید به بورکهاردت، تیتوس: ارزش های جاودان هنر اسلامی، ترجمه سید محمد آوینی، در مجموعه مقالات جاودانگی و هنر، برگ، تهران، 1370.
7. شایگان، 1375، (ج 1)، پیشین (27)، ص 8 167.
8. رجوع کنید به:
نقی زاده، محمد: مسجد: کالبد مسلط بر مجتمع اسلامی، مجموعه مقالات همایش معماری مسجد: گذشته، حال، آینده (آذرماه 1376، دانشگاه پردیس، اصفهان) جلد دوم، دانشگاه هنر، تهران، 1378.
نقی زاده، محمد: حکمت سلسله مراتب در معماری و شهرسازی، مجموعه مقالات دومین کنگره تاریخ معماری و شهرسازی ایران (بم، فروردین 1378)، جلد 3، سازمان میراث فرهنگی، تهران، 1379.
نقی زاده، محمد: نقش مسجد در احراز هویت اسلامی شهر، دومین همایش بین المللی معماری مسجد: افق آینده (مهر 1379)، دانشگاه هنر، تهران 1380.
نقی زاده، محمد: مفهوم و مراتب فضای کیفی، مجله نامه فرهنگستان هنر، شماره اول.
9. بورکهارت، تیتوس: هنر مقدس: اصول و روش ها، (ترجمه ستاری، جلال)، سروش، تهران، 1376، ص 17.
10. همان، ص 101.
11. نصر، سید حسین، (پاورقی بر مقاله اصول و معیارهای هنر جهانی)، فرید هوف شوان، در مبانی هنر معنوی (مجموعه مقالات)، دفتر مطالعات دینی هنر، تهران، 1372، ص 127.
12. قرآن کریم، سوره نساء، آیه 36.
13. قرآن کریم، سوره منافقون، آیه 8.
14. قرآن کریم، سوره روم، آیه 30.
15. قرآن کریم، سوره رعد، آیه 28.
16. قرآن کریم، سوره اعلی، آیه 9.
17. قرآن کریم، سوره ذاریات، آیه 55.
18. قرآن کریم، سوره مائده، آیه 7.
19. قرآن کریم، سوره بنی اسرائیل، آیه 44.
20. قرآن کریم، سوره مؤمنون، آیات 3 1.
21. قرآن کریم، سوره ص، آیه 27.
22. قرآن کریم، سوره انعام، آیه 141، همچنین رجوع کنید به سوره اعراف، آیه 31.
23. قرآن کریم، سوره حجر، آیه 19.
24. قرآن کریم، سوره ملک، آیات 3و4.
25. قرآن کریم، سوره فرقان، آیه 2.
26. قرآن کریم، سوره حجر، آیه 21.
27. قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه 103 همچنین رجوع کنید به سوره انبیا، آیه 92.
28. قرآن کریم، سوره نجم، آیه 29.
29. قرآن کریم، سوره حجرات، آیه 13.
30. قرآن کریم، سوره مائده، آیه 2.
31. قرآن کریم، سوره آل عمران، آیات 105 104.
32. قرآن کریم، سوره انعام، آیه 153.
33. قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه 51.
34. قرآن کریم، سوره نور، آیه 30.
35. قرآن کریم، سوره هود، آیه 61.
36. قرآن کریم، سوره روم، آیه 9.
37. قرآن کریم، سوره اعراف، آیات 56 و 85، همچنین نگاه کنید به سوره محمد، آیه 22.
38. قرآن کریم، سوره حجر، آیه 85.