ماهان شبکه ایرانیان

سخنرانی حضرت آیت الله مهدوی کنی

آراء و نظریات سیاسی - اجتماعی شهید مطهری از زبان همرزم و همفکرایشان، حضرت آیة الله مهدوی کنی
روز چهارشنبه 10/2/76حضرت آیة الله مهدوی کنی ریاست محترم دانشگاه امام صادق «علیه السلام » ه مناسبت بزرگداشت مقام والای معلم در جمع اساتیدو دانشجویان واحدخواهران دانشگاه امام صادق «علیه السلام » حضور یافتندو بیانات مهم و ارزنده ای راایراد فرمودند. نوشته حاضر منتخبی ازفرمایشات معظم له - بدون تجدید نظر ایشان - در این روز است.
و صلی الله علی سید النبیین و اشرف السفراء المکرمین مولانا المحمود وسیدنا ابی القاسم محمد و علی آله الهداة المهدیین و لا سیما علی بقیة الله فی الارضین حجة بن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و جعلنامن انصاره و شیعته.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم قال الله تعالی : فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکرفیه اسمه یسبح له فیها بالغدو و الاصال رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکرالله و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة یخافون یوماتتقلب فیه القلوب والابصار.
ایام، ایام سالگرد شهادت شهیدبزرگوار، فیلسوف عالی قدر و عالی مقام،فقیه بزرگوار و عارف ارجمند، مرحوم آیت الله شهید مطهری - رضوان الله تعالی علیه - است که بدین مناسبت روز معلم وهفته معلم نامگذاری شده است و به احترام آن معلم بزرگوار این ایام مزین شده است به نام این شهید.
امروز که در واحد خواهران دانشگاه امام صادق «علیه السلام » توفیق زیارت شماخواهران دانشجو و اساتید محترم و دیگرعزیزان نصیب این خدمتگزار شما شد ،مناسب دیدم که موضوع سخن را مرحوم مطهری و زندگانی علمی، سیاسی ومبارزاتی ایشان قرار دهم.
البته شما می دانید که این بزرگداشتهاو این تعظیم و تجلیل از گذشتگان تنها به عنوان یک تجلیل و بزرگداشت نیست وما از تجلیل و تعظیم و یادبود این بزرگان تاریخ باید درس بگیریم تا این مجالس آموزنده ، جهت دار و با هدف باشد.
قرآن کریم به ما آموخته است که قصص گذشتگان موجب عبرت است وما اگر امروز ، درباره این شهید بزرگوارسخنی می گوییم علاوه بر زنده کردن یاد وتجلیل از ایشان، باید از زندگی اشان درس بگیریم و آنچه را هدف امثال مرحوم مطهری در تاریخ اسلام و تشیع بوده، درتحلیلهای علمی خودمان دریابیم و سپس آن را در زندگانی فعلی خودمان و مسائلی که امروز با آنها روبرو هستیم، به کاربندیم. آیه ای که من انتخاب کردم، آیه ای است مناسب با صاحب این مجلس که مابه نام او اجتماع کرده ایم. اگرچه شماخودتان اهل ادب هستید و با قرآن آشنایی دارید ولی برای بیان مقصود، برداشت ویا الهامی که از این آیه دارم، ناگزیر آیه راترجمه می کنم . خداوند می فرماید درخانه هایی که خدا اجازه داده است که این خانه ها بلند آوازه گردد و بلند مرتبه . هم ازنظر ظاهری این خانه ها مجازند از طرف خدا بلندتر از خانه های دیگر باشند که ازدور در همه جا نمایان باشند و برخانه های دیگر اشراف داشته باشند و هم از نظر باطنی بلند باشند و بلند آوازه . درصبحگاهان و شامگاهان در این خانه هاتسبیح خدا را می گویند رجال و کسانی که هیچ بیع و تجارت و خرید و فروشی آنهارا از ذکر خدا و اقامه نماز و ایتاء زکات بازنمی دارد و مشغول نمی کند و اینهامی ترسند از آن روزی که دلها و چشمهامنقلب می شود.
من برای سخنرانی درباره شهیدمطهری در دانشگاه تهران استخاره کردم ، این آیه آمد. فکر کردم که خداوند ما را هدایت می کند که با الهام گرفتن از این آیه کریمه ، درباره این شهید سخنی بگوییم و از زندگانی ایشان درس بگیریم.
مرحوم شهیدمطهری خصوصیات بارز فراوانی داشتند. از نظر علمی یک عالم، فیلسوف، فقیه، عارف، ادیب و نویسنده و محقق بودند. ایشان تنها یک عالم نبودند بلکه یک محقق بودند. فرق است بین کسی که عالم است و مسائلی را می داند و آن کس که همیشه در سیر تحقیق است و باآن که معلوماتش با تحقیق است ،باز هم به دنبال تحقیق می رود.
مرحوم مطهری چنین شخصی بودند.هیچگاه تفکر، نوشتن، خواندن، بررسی کردن، زیرو رو کردن کتابها، جستجو درکتابخانه ها و گشتن به دنبال گم شده خودرا فراموش نمی کردند; رها نمی کردند کارخودشان را. در هر مسافرتی که ایشان تشریف می بردند یکی از کارهای مهمشان این بود که با کتابخانه ها آشنا شوند باکتابهایی که در آن کتابخانه هاست ; بااساتیدی که در آن شهرها هستند - چه درداخل و چه در خارج. من یادم هست که مرحوم شهید مطهری در سن جوانی(1328 ه.ش) که بنده هم در قم طلبه بودم و درس می خواندم - البته ایشان از ماجلوتر بودند - به عنوان یک استاد فاضل محقق شناخته می شدند. درس مرحوم مطهری درسی بود توام با تحقیق ، یعنی تنها یک کتاب درسی را نمی گذاشتندجلویشان تدریس کنند. بلکه وقتی می خواستند یک مطلبی را از یک کتاب بیان کنند کتابهای زیادی را می دیدند ومساله را ریشه ای بررسی می کردند وورود و خروج ایشان در مسائل ورود وخروج عالمانه و محققانه بود. در همان سن جوانی امتیازی داشتند بر سایرطلاب. اما ایشان تنها عالم و محقق نبودند بلکه معلم خوبی نیز بودند.بسیاری هستند که محققند عالمند ولی نمی توانند تدریس کنند و مطالب خود رانمی توانند به دیگران برسانند ولی مرحوم مطهری چه در بیان و چه در نوشتار از هردو جهت مبین معلومات خودشان بودندو می توانستند مطالب را خیلی خوب به شاگردانشان منتقل کنند.
نکته دیگری که مرحوم علامه طباطبایی - رضوان الله تعالی علیه -استاد بزرگوار، درباره ایشان می فرمودند نکته سریع الانتقال بودن مرحوم مطهری و قدرت فراگیری ایشان است. بسیاری ازشاگردان هستند که مطالب رامی شنوند ولی خوب نمی گیرند،سرعت انتقال ندارند. علاوه برمعلمی ایشان، هادی و مرشد بودند.هستند کسانی که عالمند، محققند،معلم خوبی هستند، نویسنده خوبی هستند ولی هدایتگر و مرشدشاگردان خود و جامعه نیستند.انتقال معلومات علمی صرف به تنهایی نمی تواند شاگردان و یاجامعه را هدایت کند چون علم مانندیک صنعت است. مهم این است که چگونه از صنعت بهره برداری شودوبه دست چه کسی هدایت بشود.یک کشتی را فرض کنید که پر از طلا باشدیا پراز کارخانه هایی پیچیده و ما این کشتی را به دست کسی بدهیم که او را به جهتی هدایت کند که آن جهت به نفع جامعه نیست. بنابراین معلم و این عالمی که پر است از معلومات ولی یا نمی تواندهدایتگر باشد و یا اگر هدایت کند ،منحرف می کند، پس از سرمایه ای که به دست او سپرده شده است و سرمایه ای که به دیگران منتقل می کند، در جهت خیربهره برداری نمی شود.
بنده یادم هست که مرحوم مطهری ازسن جوانی که در قم بودند ، احساس دردمی کردند برای جامعه اسلامی ، برای حوزه های علمیه ، برای دانشگاهها و این ناراحتی را داشتند که در زمان ما جامعه نیاز به هدایت دارد و ما باید از این معلومات که به عنوان یک ابزار و صنعت به دست آورده ایم ، در مسیر اهداف الهی و اهداف انبیا و اهل بیت علیهم السلام استفاده کنیم. لذا در همان زمانی که در قم بودند، به فکر نوآوری و تحویل و تحول در حوزه قم و ارتباط با دانشگاهها بودند.شما مسلما نمی توانید این نکته ظریفی راکه من الان عرض می کنم بطور جدی لمس کنید . زیرا شما در آن زمان و آن موقعیت نبوده اید و ندیده اید . قبل ازانقلاب اصولا دانشگاهها به معنای خاصش با حوزه های علمیه هیچگونه ارتباطی نداشت . عده ای از حوزویها ومعممین - که بسیاری از آنها لباسشان راهم از تن بیرون آورده بودند زیرانمی توانستند با لباس روحانی دردانشگاهها تدریس کنند - به خاطر جوی که موجود بود ، بیشتر به تدریس خودشان مشغول بودند و به مساله ارتباطحوزه و دانشگاه توجهی نداشتند.
البته استثنا در همه جا هست. من جسارت نمی کنم. دانشگاه ، حوزه را به عنوان یک جریان ارتجاعی تلقی می کرد ومعمولا یک روحانی و یک مدرس به عنوان یک فرد فناتیک و ارتجاعی تلقی می شد. حوزویها و علمای دینی هم دانشگاهها را مرکز الحاد و شرک و ضددین و اخلاق تلقی می کردند.
ارتباطی بین دانشگاه و حوزه نبود واگر یک روحانی وارد دانشگاه می شدمعمولا در بین حوزویها مطرود و منزوی می شد، یعنی می گفتند: این دیگر رفت،تمام شد. حالا در یک چنین موقعیتی که یک روحانی عالی مقام و یک معلم بزرگوار و تحصیل کرده با سوابق علمی واخلاقی و شاگردی حضرت امام «رحمه الله »،علامه طباطبایی «رحمه الله » و اساتید بزرگوارکه در قم و مشهد و جاهای دیگر بودندیک دفعه قم را رها می کند و وارد دانشگاه می شود، ملاحظه کنید چقدر گذشت می خواهد؟! حالا را نگاه نکنید که بودن یک روحانی در دانشگاه برایش افتخاراست و بودن یک دانشگاهی در حوزه نیزبرای او افتخاراست.این پیوند بین دانشگاه و حوزه از روزهای نزدیک به انقلاب شروع شد. بنده یادم هست. در یکی ازروزهایی که راهپیمایی های تهران به اوج رسیده بود فکر می کنم 16آذر بود - ماآمدیم مقابل دانشگاه تهران، من و مرحوم شهید مطهری و شهید مفتح و ظاهراشهید باهنر(رضوان الله علیهم) در مقابل دردانشگاه زیر پلاکارتی که رویش نوشته شده بود:"هیات علمی دانشگاه تهران" ،ایستادیم . چون ما چند نفر روحانی ومعمم بودیم در آنجا شعار داده شد :"روحانی ، دانشجو پیوندتان مبارک " از آن روز این پیوند رسمی شد ولی قبل از آن رسمیت نداشت و یکی از افرادی که توانسته بود مقدمات و زمینه های عینی وذهنی این پیوند را فراهم کند ، مرحوم مطهری بود . شما حتما می دانید که فراهم شدن یک زمینه تا شرایط عینی و شرایطذهنی نباشد، امکان ندارد. یک جدایی بدون جهت و بالقوه به قول حکما وجهش به وصل و پیوند منتهی نمی شود;مقدماتی لازم دارد و این مقدمات درمسائل علمی و فرهنگی نیاز به فداکاری وگذشت دارد; چون در عرصه های فرهنگی از جایی به جای دیگر رفتن و از مرحله ای به مرحله دیگر پریدن ، بخصوص اگرصبغه دینی هم داشته باشد، اتهام برانگیزاست. من به یاد دارم که وقتی مرحوم مطهری از قم به دانشگاه آمدند عده زیادی ایشان را ملامت می کردند که چرا مطهری که طلاب اینطور پیش بینی می کردند که یکی از مراجع آینده عالم تشیع خواهدبود، قم را رها کرده و به تهران رفت و دردانشکده الهیات دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. باید بگویم شهید مطهری ارتباط خودشان را با حوزه هیچ گاه قطع نکردند ; در مدرسه مروی تهران برای طلاب تدریس می کردند ، به قم هم تشریف می آوردند و هفته ای یکی دو روزدر قم تدریس می کردند و ارتباطشان باحوزه برقرار بود.
عزیزانی چون مرحوم شهید مفتح ،بهشتی ، بعضی از آقایان و معممین دیگرهم بودند ولی مرحوم مطهری در راس بودند. این گذشت و فداکاری، اساس کارمرحوم مطهری برای این پیوند بود.بنابراین شما جریان آمدن مرحوم مطهری به دانشگاه را با وضع فعلی جریان ،مقایسه و ارزیابی نکنید ، بلکه باید اوضاع همان روزها را در نظر بگیرید . ازاینجاست که باید به عظمت روح و مبارزه و جهاد مرحوم مطهری پی ببریم. وقتی من در صحبتهایم می گویم که یکی ازکسانی که زمینه ساز انقلاب اسلامی مابود، مرحوم مطهری است، بی جهت نیست. این حرکت حرکت دینی وفرهنگی بود. یک کودتا نبود که مثلا یک دولتی بیاید کودتا کند و یک دولت دیگری به جایش بیاید. نظامیها نیامدندآن رژیم را از بین ببرند بلکه مردم آمدند ،روحانیت آمد ، متدینین آمدند ، حزب اللهی ها آمدند و البته گروههای دیگر هم بودند که سالها مبارزه می کردند ولی چون در میان جامعه اسلامی ما جایگاه حسابی نداشتند ، کاری از پیش نبرده بودند. وقتی روحانیت به صحنه آمد، حوزه ها آمدند ، مردم آمدند ، متدینین آمدند، آنها هم به دنبال آمدند و در صف مردم برای خودشان هم آثاری تصور می کردند. به هرحال زمینه حدوث این انقلاب و تحقق این انقلاب حرکت امثال مطهری ها بود.
از خصوصیات دیگر مرحوم مطهری ، ایمان ایشان بود. ممکن است شما بفرمایید چون مرحوم مطهری یک روحانی است ، مسلما مؤمن است و کلمه ایمان در مورد یک روحانی چیز تازه ای نیست. اما نه، آنچه من ایمان می گویم یک باور واقعی است;نه تنها یک درجه کمی از ایمان.مرحوم مطهری رسمش بر این بودکه تا مطلبی را کاملا باور نداشتندنه می گفتند و نه می نوشتند.من یادم هست که وقتی ایشان کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را حاشیه می زدند ، رسیدند به مبحث قوه و فعل وحرکت. از ایشان سؤال کردم: استاد! چرااین بحث قوه و حرکت و فعل را که مرحوم علامه طباطبایی مطرح کردند ،شما تمام نمی کنید. ایشان فرمودند: "من گرچه سالها در کلاس درس امام و علامه طباطبایی و بعضی از اساتید دیگر بوده ومطالعات زیادی هم کرده ام ولی فعلابحث برای خودم کاملا پخته نشده است.من دارم کتابهای ترجمه شده غربی ها رامطالعه می کنم. راجع به نظرات آنها فکرمی کنم و فیش برداری می کنم و آن روزی که خودم بتوانم مساله را کاملا هضم کنم،می نویسم. من چیزی را که کاملا برای خودم هضم نشده باشد به قلم درنمی آورم; برای اینکه بتوانم هم بگویم،هم بنویسم و هم بعدها از آن مطلب دفاع کنم." این ایمان در سراسر زندگی مرحوم مطهری کاملا خودش را نشان می داد; درهمه حرکاتشان، در تمام موضع گیریهای علمی، سیاسی و اجتماعی. این طور نبودکه مقهور جو شوند. یک روز انقلابی باشند و روز دیگر مقهور جو قرار بگیرندو دست از انقلاب بردارند یا در انقلاب،هر روز، مقهور یک جریان شوند ، بلکه بابصیرت وارد شده بودند: "قل هذه سبیلی ادعو الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی." پیغمبراکرم «صلی الله علیه وآله » فرموده اند: ما دعوت می کنیم مردم را به خدا و راه ما دعوت به سوی خداست و اما ما که دعوت می کنیم به خدا - من و پیروانم با بصیرت ، این دعوت را و این راه را شروع کرده ایم. مهم بصیرت است و مرحوم مطهری مردی بودباایمان و بابصیرت. و این خط مهم است.
خواهران عزیز، اساتید محترم! شماباید از این مسائل خوب درس بگیرید، درزندگی هدفدار باشید و هدفهای عالی وبلند را همیشه دنبال کنید. من در بعضی ازصحبتهایم گفته ام - گرچه خودم اهل این حرفها نیستم و متاسفانه نتوانسته ام خودم را بسازم اساتیدمان فرموده اند: "درمسائل معنوی و روحی همیشه آرمان گراباشید. به تعالی بیندیشید ، به اوج بیندیشید و در مسائل مادی به پایین تر ازخودتان نگاه کنید. هرچه انسان در جهات مادی بالا برود باز به قول امام سیرنمی شود ولی در جهات معنوی انسان باید آرمان گرا باشد و مرحوم مطهری یک چنین حالتی داشت. هیچ وقت توقف نداشت .
نکته دیگری که باید درباره مرحوم مطهری بیان کنیم، تعبدایشان است. می دانید که "تعبد"برای عالم امتیاز بزرگی است.شما دانشجو و دانشگاهی، اهل تفسیر وعلم هستید. اصولا انسان وقتی درس می خواند بخصوص اگر در درس خواندن هم امتیازاتی داشته باشد، استعداد و درک خوبی داشته باشد، و یا معلم خوبی باشد، اینها به تنهایی غرورآور است،حداقل غرور این است که انسان می گوید:من که عالمم، معلمم، متعلمم دیگر خیلی نیاز به عبادت ندارم و در جهت خودسازی و در جهت صفا و تهذیب وتزکیه نیاز به عبادت نیست. لذا ما خیلی اساتید را می بینیم که از نظر علمی خوبنداما از نظر عبادی یک قدری پایشان می لنگد. اما استادی هم هست که وقتی صدای اذان بلند می شود ، قلبش می لرزدو برای نماز خود را آماده می کند وهیچگاه هیچ چیزی را بر نماز مقدم نمی دارد - مگر یک کاری را که واجب تر ازنماز باشد در یک روزی - این یک نوع تعبد خاص است. یادم هست وقتی درشورای انقلاب بودیم، در جلسات وکمیسیونهایی که برای مسائل سیاسی واجتماعی و مسائل مملکتی با حضوروزراء، اعضای شورای انقلاب و مسؤولان مملکتی تشکیل می شد، علی رغم اهمیت و حساس بودن آن جلسات همین که نزدیک اذان ظهر می شد، مرحوم شهیدبهشتی و شهید مطهری جلسه را ترک می کردند و هرچه به آنها می گفتند: آقایان !صبر کنید این مطالب تمام بشود،مذاکرات نیمه کاره است. می فرمودند:خیر! الآن منادی خدا صدا می زند: "حی علی الصلاة". نمازمان را می خوانیم بعد ازنماز دوباره هستیم. در آن موقعیت حساس آنها چنین تقیدی داشتند. مقدارتقید و تعبد آنها زمانی آشکار می شود که شما وضعیت بحرانی آن روزها را در نظربیاورید.
کشور در بحران عظیمی گرفتار بود. مابدون داشتن هیچ سابقه حکومتی،مسؤولیت تصمیم گیری برای مقابله بابحرانهایی عظیم و طاقت فرسا را به عهده داشتیم. ما از مسجد آمدیم به کمیته، بنده که یک امام جماعت، یک معلم طلبه بودم، رئیس کمیته های انقلاب شدم. آن هم مسؤولیت سراسر کشور، پاسداری ازتمام پادگانها و وزارتخانه ها، حتی ازشهربانی هم پاسداری می کردیم. تمام شهربانی ها و کلانتری ها را مردم آتش زده بودند. همه سلاحها به غارت رفته بود ومخصوصا گروههای مخالف انقلاب که خود را انقلابی می دانستند از منافقین وغیر منافقین سلاحها را غارت کرده بودند;در آن موقعیتی که ترورها، اعتصاب ها وتظاهرات مخالفین و دسیسه های خارجیها آغاز شده بود.
خانواده شهید مطهری نقل می کنند که ایشان شبها، وضو می گرفتند، چند آیه قرآن می خواندند و با انس با کلام خدامی خوابیدند و بعد هم نیمه های شب ازخواب بیدار می شدند، تهجد داشتند. امانه تهجد خشک و خالی، بلکه مناجات باخدا، راز و نیاز، گریه و از خدا خواستن واتصال با عالم غیب و ماوراء، داشتند.ایشان با صدای بلند در منزل اذان می گفتند. پس از ادای نافله و نماز صبح قرآن تلاوت می کردند. صبح هم کارخودشان را با قرآن شروع می کردند.حضرت امام رضوان الله علیه نیزهمین طور بودند. در مدرسه فیضیه چراغ حجره مرحوم مطهری، هیچگاه قبل ازاذان صبح خاموش نبود. حجره های بیشترطلاب روشن می شد; اینها جزء کسانی بودند که علاوه بر درس خواندن، مناجات با خدا و عبادت را رها نمی کردند. شماحالات بوعلی سینا و مرحوم صدرالمتالهین را بخوانید. بوعلی می گوید: من هر وقت یک مطلب و یامشکل علمی برایم پیش می آمد ونمی توانستم آن را حل کنم، به مصداق آیه"و استعینوا بالصبر و الصلوة"، من استعانت می جستم به نماز و نمازمی خواندم; به درگاه الهی متوسل می شدم تا آن مطلب علمی برایم حل شود و حل می شد. مرحوم صدرالمتالهین، آن فیلسوف بزرگ اسلامی شیعی - که قسمت بزرگی از عمر خود را در مدرسه فیضیه قم و درآن حجره بالای بین فیضیه و صحن قدیم حضرت معصومه «علیها السلام »گذراندند می گویند: هر وقت از نظرعلمی مشکلی برایم پیدا می شد، می رفتم در حرم حضرت معصومه و زیارت می کردم و دو رکعت نماز می خواندم ومتوسل می شدم تا آن مساله برایم حل شود. این روش اولیای خداست. تنهاکتاب خواندن و مطالعه کردن نیست بلکه باید در این مسیر از تعبد و توسل غفلت نکرد و مرحوم مطهری با آن همه علم ودانش و نبوغ، تعبد را رها نکردند.
نکته دیگری که در زندگی ایشان از نظر سیاسی و اجتماعی مهم است و من روی آن قضیه تکیه می کنم - که به درد اوضاع سیاسی امروز مامی خورد حساسیت سیاسی ایشان است.
عرض کردم عالم و معلم و روحانی فراوانند و در میان آنها کسانی هستند که حتی خبر از بیرون خانه خود ندارند که چه خبر است ؟ خبر از بیرون کلاسشان ندارند که چه خبر است ؟ از دنیا هیچ خبری ندارند و مشمول این حدیث نیستند، که می فرماید: "العالم بزمانه لاتهجم علیه اللباس" ; کسی که عالم به زمانش باشد، مسائل شبهه انگیز به اوهجوم نمی آورد. انسان اگر جریانات زمان خودش را نشناسد مسلما تحت تاثیر جوقرار می گیرد و او را به سویی می برند که ممکن است، خودش متمایل نباشد. این شخص با حسن نیت اشتباه می کند ، نه باسوء نیت. اشتباه غیر از تعمد است ولی در مسائل سیاسی اشتباه قابل عفو نیست،چون ضرر سهوی و عمدی در مسائل سیاسی، با هم مساوی است.امیرالمؤمنین «علیه السلام » در مورد خوارج می فرماید : اینها اشتباه کار بودند; "فلیس من طلب الحق و اخطاء کمن طلب الباطل فادرک". و نیز می فرماید : دو دسته درمقابل ما قرار گرفته اند : یکی معاویه واصحاب معاویه ، آنها از اول عمدا با حق مخالفت کردند و دیگری خوارج که تعمدنداشتند. آنها حسن نیت داشتند ولی اشتباه کردند . حضرت می فرماید: اینها باآنها یکی نیستند ، خوارج گناهشان به یک معنا کم تر است از نظر اشتباه، از نظر گناه وجرم ولی هر دو از نظر اجتماعی وسیاسی و دینی گناهکارند و نمی توان آنهارا به حال خودشان رها کرد ، به خاطراینکه اشتباه کردند. زیرا که این خطا کارجامعه را به سمت خطا می برد. نمی شوداو را رها کرد. نگوییم خداوند روز قیامت با بندگانش چه می کند؟ ربطی به ما ندارد .ممکن است بسیاری از آن خطا کاران اهل بهشت باشند و ما با بهشت و دوزخ مردم کاری نداریم ; ما ضامن بهشت و دوزخ مردم نیستیم ; ما ضامن تکلیف خودمان هستیم و باید دقت کنیم که در مسائل نه دیگران را به اشتباه بیندازیم، نه خودمان اشتباه داشته باشیم و نه دنبال اشتباه کنندگان قدم برداریم و این نکته ظریف است. من در مراسم دانشگاه تهران هم - به مناسبت سالگرد مرحوم شهید مطهری -به جوانها و دانشجوها عرض کردم که:دانشجویان شما اهل مطالعه هستید. درمسائل اقتصادی اشتباه زیاد واقع می شود;درک اشتباه در مسائل اقتصادی سخت است ولی نه خیلی. اما در مسائل سیاسی و فرهنگی، اشتباه خیلی ظرافت دارد ودرک آن خیلی مشکل است و لذا این انحراف را زود نمی شود درک کرد. مسائل فرهنگی، اخلاقی و معنوی خیلی ظریف است. آمدن اولیا و انبیا«علیهم السلام » و نیاز به رهبر و بزرگان دین به این دلیل است که اگرانسان در مسائل فرهنگی و دینی همینطور رها باشد، ممکن است جو او راببرد آنجایی که نمی خواهد. مرحوم مطهری نسبت به این جو خیلی حساس بود. چه قبل از انقلاب و چه بعد ازانقلاب. باز یک نکته را خدمتتان عرض کنم که این نکته اهمیت موضع گیریها وحساسیت های مرحوم مطهری را نسبت به مسائل فرهنگی و دینی نشان می دهد.
شما جو دانشگاه تهران را که بخصوص مرکز دانشگاهی ایران بوده است، در نظر بگیرید که جو مبارزه در آن به دست مارکسیستها و ماتریالیستها بوده است و اگر جوانانی هم از مسلمانها به دنبال مبارزه می رفتند ، آنها هم تحت تاثیرمارکسیستها بودند. مثلا وقتی آثار ونظرات مجاهدان آن زمان و منافقان فعلی را بررسی می کنیم ، در می یابیم که آنان دربیان جهان بینی و نظرات دینی رسمی خود و تعیین مواضع چقدر متاثر ازمارکس و انگلس بوده اند; اینان به خدایی اعتقاد داشتند که در باور یهودیها بود;یعنی "یدالله مغلولة"، می گفتند: "خدا آن بالاست، یک سنتهای طبیعی در این عالم را قرار داده « سنة الله التی قد خلت من قبل و لن تجد لسنة الله تبدیلا. می گفتندکه همین عوامل مادی که در عالم موجوداست، سنتهای الهی است و هر کسی اگربخواهد به جایی برسد حتما باید از همین سنتها استفاده کند و غیر از این سنتها راه دیگری ندارد; مساله دعا و متوسل شدن و عالم ماوراء، دیگر نیست. خدا عالم راساخته و جریان این سنتها را هم در این عالم قرار داده، خودش به پیش می رود.طرز تفکر یک عده بچه مسلمان برداشت از نظر یهودیهای زمان پیغمبر«صلی الله علیه وآله »بود که می گفتند "یدالله مغلولة" ; خدادستش بسته شده است. و کاری از اوساخته نیست. آن بالا نشسته است وعالم، تقدیر عالم و سرنوشت عالم به دست انسانهاست. در آن زمان بیشترمبارزان و انقلابیها مسلمان نبودند بلکه مادی گرا ، مارکسیست یا مائوئیست ،طرفدار شرق و کمونیست ها بودند ومسلمانها و روحانیون را مسخره می کردندو اگر کسی با یک روحانی در دانشگاه ارتباط داشت ، منزوی می شد . در چنین موقعیتی، مرحوم مطهری بحثهایی را دردانشگاه در مجالس دینی، و مساجد، برضد افکار الحادی مطرح می کردند.
سال 1352 در مسجد جلیلی، 5 شب،به منبر رفتند. مسجد پر می شد ازجمعیت، دانشجوها و جوانها زیاد بودند . یکی از دوستان روحانی ما که الان از دنیارفته و در آن زمان از طرفداران امام ومبارزان همسنگر ما و در زندان هم با من بودند و شکنجه های زیادی را تحمل کرده بود، ولی آن تیزبینی و دور اندیشی وبصیرت مرحوم مطهری را نداشت ، وقتی دید که مرحوم مطهری پای منبر بر علیه مارکسیستها حرف می زند به من گفت :فلانی این آقا را برای چه دعوت کرده ای ؟گفتم: چرا؟ گفت: الآن موقع بحث خدا وپیغمبر و مارکسیست و این حرفها نیست. بحث مبارزه با شاه است; فعلا یک دشمن مشترک داریم باید همه دست به دست هم دهیم و با شاه بجنگیم و شاه را از تخت پایین بیاوریم. هدف همه گروهها، مبارزه با شاه است. پس ما الآن نباید جناحی راکه با شاه مبارزه می کند، تضعیف کنیم. این آقا را برای چه دعوت کردی که حرفهای بیخود می زند. باید کسی را بیاوری که فحش به شاه بدهد. گفتم: تو اشتباه می کنی. وقتی مرحوم مطهری از منبرپایین آمدند، دوباره به خود ایشان اعتراض کردند که: آقا این حرفها چیست که می زنی؟ ما هدف مشترک داریم.مرحوم فرمودند: ما هیچ هدف مشترکی نداریم. یعنی شما می گویید مبارزه می کنیم که شاه بیاید پایین و بعد چه کسی جایش بیاید؟ استالین، لنین، انگلس،مارکس بیایند. ما هدفمان این است که اگرشاه را پایین می آوریم، امام جایش بیایدولی آنها چنین اعتقادی ندارند. آن آقاگفتند : می جنگیم و آن روز حسابمان راتصفیه می کنیم . ایشان فرمودند : اگرامروز حسابمان را تصفیه نکنیم ، آن روزی که انقلاب به پیروزی برسد اینهامیراث خوار انقلاب خواهند بود ومی گویند : حاجی انا شریک یعنی ما هم بودیم. ولی ما از حالا صف را جدامی کنیم و می گوییم آقا ما با مارکسیستهاکاری نداریم . ما با ملحدان کاری نداریم.
در زندان هم ما آخوندها منزوی بودیم; مطرود این جوانهایی بودیم که افکار چپ گرایانه داشتند. وقتی واردزندان شدیم دیدیم، بعضی جوانها تحت تاثیر افکار مادی گری قرار گرفته اند وخیلی از آنها نماز نمی خوانند . مسلمان به زندان می رفتند و نا مسلمان بیرون می آمدند; نماز خوان می رفتند و بی نمازمی آمدند. طبق همین افکاری که مادی هاو کمونیستها داشتند یک کمون درست کرده بودند. یک اتاقی درست کرده بودندکه همه لباسهایشان را پس از شستن آنجامی ریختند و بعد هر کس به اندازه نیازش ،می رفت و لباس می پوشید. هریک لباس دیگری را برمی داشت . می گفتند ما بایددر کمون باشیم، خصلتهای خودخواهی راباید کنار بگذاریم و همه یکی باشیم.وقتی ما آمدیم، گفتیم: آقا ! ملحدان، کفارو مشرکان نجس اند; حالا نجس به هرمعنایی. زیرا قرآن فرموده: "انما المشرکون نجس" مشرکین نجس و پلیدند. ما بایدیک مقداری از آنها حریم بگیریم: "فلایقربوا المسجد الحرام". یکی از آنها به من می گفت: فلانی شما می گویی که این جوان مبارز انقلابی، نجس است و محمدرضا شاه پاک است. محمدرضاشاه را پاک می دانی چون اسم مسلمانی دارد و آن وقت این جوان انقلابی، نجس است.گفتم: من هردو تا را نجس می دانم. هم محمدرضا شاه نجس است چون مسلمان نیست و دروغ می گوید و هم این جوانی که صریحا می گوید من خدا را قبول ندارم،من قرآن و اسلام را قبول ندارم . هر دوی اینها نجس هستند. خلاصه، جلوی ماشربت درست می کردند و اول می دادند به کمونیست ها بخورند. بعد جلوی ما ثؤر اورا و باقی مانده آب را برای تبرک می خوردو می گفت: ببینید ما تیمنا و تبرکا آب باقی مانده یک بچه کمونیست رامی خوریم. حالا شما ببینید در یک چنین جوی وقتی مطهری گفت: من با الحادمی جنگم. گفتند: دیگر پای منبر مطهری نروید. بسیاری از جوانها دیگر نمی آمدند.می گفتند: آقای مطهری مرتجع است. پای منبرش نروید. مجلس ایشان را در خیلی جاها خالی کردند ولی مرحوم مطهری دنبال جمعیت نبود. تا آخر ایستاد و یک درجه و یک هزارم درجه و کمتر از آن هم از موضع گیریهای خودش انحراف پیدانکرد و نمی گفت چرا مردم برایش سلام وصلوات نمی فرستند یا کتابهایش رانمی خوانند و پای منبرش نمی روند. مردم حتی کتابها و نوشته های ایشان رانمی خواندند. در زندان دو نوع کتاب بودکه بچه مسلمانها هم تحت تاثیر همان جومارکسیستها و منافقین نمی خواندند: یکی تفسیر المیزان بود که ترجمه هم شده بودمی گفتند: نخوانید. این مال یک آخونداست. و یکی هم نوشته های مرحوم مطهری را نمی خواندند. خوب می دانیدکه مرحوم مطهری عالم به زمان بودند.حساسیت مرحوم مطهری نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی وفرهنگی و دینی چنان بود که برای هر موضوع مورد نیاز جامعه آن روزکتابی نوشتند. شما نگاه کنید یک علامه بزرگوار داستان راستان رامی نویسد. داستان نویسی کارمطهری نبود ولی ایشان می گفتند ماکه داستان نویس نیستیم ولی برای اینکه خلا را پر کنیم داستانهایی آموزنده می نویسیم تا بچه ها،جوانها بخوانند. بعد درباره زن می نویسند ، تاریخ می نویسند،ادبیات می نویسند، تفسیرمی نویسند، در مورد مسائل مختلف دیگر که خود مطلعید. فکر مرحوم مطهری نسبت به آن زمان که من عرض کردم ، بیست سال جلوتر بود.آینده را می دیدند و فقط به زمان حاضرنمی نگریستند در صورتی که خیلی هابه این مسائل توجه نداشتند. امام چه شایسته فرمودند که : "مطهری حاصل عمر من بود". مرحوم شهید صدوقی می فرمایند : وقتی من در پاریس بودم مرحوم مطهری هم تشریف آوردند آنجا،خدمت امام. امام خیلی به مرحوم مطهری علاقه داشتند. وقتی که مطهری وارد می شد یک نگاه توام با احساس وعطوفت و تعظیم نسبت به مطهری داشتند و درباره ایشان فرمودند: "من خیلی علاقه دارم تا آقای مطهری باشد ودر دوره جمهوری اسلامی، جامعه ایران وبرادران مسلمان بتوانند حداکثر استفاده رااز او بنمایند." به گمان من امام «رحمه الله »پیش بینی هایی را کرده بودند; یکی پیش بینی جمهوری اسلامی، چون آن وقت ایشان در پاریس بودند و اصلا"بحث جمهوری و غیر جمهوری نبود.انقلاب به جایی نرسیده بود که آیا حالاجمهوری می شود یا غیر جمهوری. و بعدهم پیش بینی استفاده از مرحوم مطهری به خاطر تفکرات ایشان.
مرحوم مطهری یک ایدئولوگ بودند.تنها یک مرد سیاستمدار نبودند و لذادر همان روزهای اول انقلاب هم که در شورای انقلاب شرکت داشتند،می گفتند: «مرا رها کنید; بگذارید من به کارهای فرهنگی و علمی بپردازم. »من از این عبارت امام یک نکته دیگرهم استنباط می کنم که امام در همان زمان نگران آینده مرحوم مطهری بودند. چرا که می گویند علاقه دارم تامطهری بماند. ولی متاسفانه این آرزو جامه عمل نپوشید و دشمنان انقلاب و اسلام این مغز متفکر راهدف قرار دادند و از بین بردند.
علت نقل این مطالب این است که شما بدانید مرحوم مطهری از مصادیق بارز این آیه کریمه است که می فرماید: " رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکرالله و اقام الصلاة و ایتاء الزکوة یخافون یوماتتقلب فیه القلوب و الابصار" مهم این است که یک شخصی دچار جو نباشد،هیچ چیزی او را از یاد خدا باز ندارد.مرحوم مطهری این طوری بودند وحساسیت ایشان نسبت به چپ گرایی وانحرافات به حدی زیاد بود که قبل و بعداز انقلاب خودشان را فدای این جهت کردند. همین گروه فرقانی که ایشان راهدف قرار دادند، ایشان قبل از انقلاب یک روز جزوه های آنان را به عنوان تفسیر قرآن به جامعه روحانیت آوردند و نشان دادندو گفتند: ببینید دوستان! جمعی به نام اسلام دارند، قرآن را تحریف می کنند ومطالبی را می نویسند که اصلا با قرآن تناسبی ندارد و افکار روشن فکری وتجددمآبی و آنچه را که خود می پسندند وبخصوص قرآن را با روش مارکسیستی تفسیر می کنند. فرض کنید که اگر آنجامی گوید: اسماعیل و ابراهیم ، اسماعیل وابراهیم معنای دیگری پیدا می کرد غیر ازاسماعیل پیغمبر و ابراهیم پیغمبر . یک مفاهیمی که جوانها خیلی خوششان بیاید. الآن هم اگر بعضی ها بیایند درتفسیر مسائل دینی حرفهای تجدد مآبانه برای شما جوانها بزنند ، خیلی خوشتان می آید و پای منبر او بیشتر می نشینید . امامرحوم مطهری با همه دقتی که داشتند ،مقید بودند قرآن را به رای خودشان تفسیرنکنند. متعبد بودند به ظواهر قرآن. متعبدبودند به احادیث و سنت پیامبراکرم «صلی الله علیه وآله » و در مسائل سیاسی نیزهمین طور حساسیت داشتند. یک روز درشورای انقلاب نشسته بودیم و بعضی ازاین افرادی که غیر معمم بودند، در شورای انقلاب، اعضای دولت موقت که ازنهضتیها بودند حمله می کردند به امام وولایت فقیه که: یعنی چه که مثلا حالا یک روحانی باید همه چیز را بگوید. فتوا این است، نظر این است و ... اینها درست نیست بالاخره مملکت را باید کارشناسهااداره کنند. بعد به ما می گفتند: شماهابروید داخل مسجدتان نماز بخوانید. شمابروید مردم را ارشاد کنید آقا! عرض می شود که این ، دیگر کار شما نیست. به قول عربها "ماشغلک" شغل شما نیست که مملکت را اداره کنید. در اینجا یک نکته مرحوم مطهری گفتند و یک نکته بنده! امامرحوم مطهری با حساسیتی که داشتند به آنها فرمودند: فلانی اگر یک دفعه دیگرببینم در شورای انقلاب، نسبت به روحانیت، فقاهت و امام «رحمه الله »یک چنین برخوردی داشته باشی من این شورای انقلاب را تحریم می کنم. بساطتان را به هم می زنم. روحانیت آمده انقلاب کرده امام آمده انقلاب کرده، امام آمده شماها رانجات داده است; حال می گویید بروید به مسجدتان! شما کجا بودید آن وقت که امام «رحمه الله » ایستاد و گفت: شاه باید برود.
بهرحال جریاناتی در ابتدای انقلاب واقع شد که در این جریانات کسی که بیشتر از همه حساسیت داشت مرحوم مطهری بود. حتی بیش از مرحوم شهیدبهشتی، بیش از مقام معظم رهبری ، بیش از آقای هاشمی. بیش از دیگر آقاها. البته !من برای اینکه حقیقت را بگویم آن کسی که بیشتر از همه با مرحوم مطهری هم فکربود، بنده بودم.
در پایان امیدوارم شما عزیزان باشناخت و آگاهی بیشتر نسبت به آرای آن شهید بزرگوار رهرو صالح ایشان باشید.
خدایا به روح مطهر شهید مطهری دلهای همه ما را به نور ایمان منوربگردان! خدایا روح ایشان را امروز شادبگردان! من فکر می کنم ایشان امروزخوشحال شدند از این حرفهایی که من زدم; چون اینهایی که گفتم ایده های مرحوم مطهری بود و آرزوهای ایشان بودگرچه نماند که آرزوهای خود را ببیند.امیدوارم خداوند ما را به این راهی که این شهدا می خواستند هدایت بفرماید وتوفیق در علم و تحصیل و تقوا عنایت بفرماید تا ان شاءالله در خدمت اسلام وانقلاب باشیم.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان