تاریخ دریافت: 27/ 3/ 83 تاریخ تأیید: 28/ 4/ 83
در اندیشه سیاسی شیخ الرئیس «عصمت» آن قدر مهم است که حتی با رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله که وحی الهی متوقف می شود، باز هم باید معصوم منصوب از سوی ایشان، پرچم زمام داری را به دست گیرد و مردم نیز مکلف اند همان گونه که از پیامبر اطاعت می کردند، از جانشین وی نیز اطاعت کنند. پیامبر کار قانون گذاری را به نحو احسن به پایان رسانیده، ولی کار زمام داری هرگز به اتمام نمی رسد، مگر این که قیامت فرا رسد و جامعه بشری منقرض گردد.
در این کنکاش ابتدا سیاسی بودن اسلام را به عنوان اصل موضوع پذیرفته ایم و آن گاه این سؤال را مطرح کرده ایم که سیاسی بودن اسلام ذاتی است یا عرضی و در نهایت، ثابت کرده ایم که در اندیشه سیاسی فیلسوف بزرگ اسلامی، عصمت از جایگاه ویژه ای برخوردار است.
واژه های کلیدی: اندیشه سیاسی، بوعلی سینا، کلام سیاسی، فلسفه سیاسی، عصمت و اسلام.
طرح مسئله
آیا اسلام یک دین مدنی و سیاسی است یا این که صرفاً یک دین اخلاقی و عبادی می باشد؟ شیخ الرئیس در این باره چگونه می اندیشیده است؟ اگر او به جدایی دیانت از سیاست قائل نبوده، آیا سیاست را هم چون عبادت و اخلاق، داخل در جوهره دین دانسته یا این که دین برای اقامه عدل، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد و دفاع، اقامه حدود و اداره انفال، اخماس و زکوات، گزیری از تشکیل حکومت نداشته است؟ آیا عصمت و حکومت باهم اند و با بودن معصوم، غیر معصوم می تواند زمام دار امّت باشد و مردم در امور سیاسی و اجتماعی از او، و در سایر امور از معصوم تبعیت کنند یا نه؟
برخی از نویسندگان فرقی بین ذاتی بودن یا عرضی بودن حکومت و سیاست نسبت به دین قائل نشده اند:
پیامبر اسلام اقدام به تأسیس نظام سیاسی و تشکیل دولت نموده... خواه... نظام سیاسی و همچنین دولت و سیاست آن، ذاتی دین بوده و یا ایجاد آن لازمه وجود و اقامه اسلام باشد.1
حقیقت این است که امامت و رهبری را باید گوهر دین شناخت. اگر نگوییم مسئله حکومت در درجه اول اهمیت قرار دارد، ناگزیریم آن را هم چون برنامه های عبادی، اخلاقی و اقتصادی اسلام خارج از جوهره دین ندانیم. زراره یکی از راویان برجسته حدیث از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که:
بُنِیَ الإسْلامُ علی خمسةِ أشیاءَ: علیَ الصّلاةِ و الزّکاة و الصّومِ و الحجِّ و الولایةِ؛2 اسلام بر پنج چیز بنا شده است: بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت.
ایشان که خود محدثی آگاه و صاحب نظر بود، پرسید: کدام یک برتر است؟ در واقع، او با قبول این که ولایت و حکومت داخل در جوهره دین است، می خواهد ببیند آیا سه برنامه عبادی و اقتصادی و سیاسی اسلام همه در یک ردیف اند یا یکی از آنها جان مایه اسلام و «فلسفه همه فقه»3 است.
امام در پاسخ وی فرمود:
الولایةُ أفضلُ؛ لاِءنَّها مفتاحُهُنَّ و الوالی هوَ الدّلیلُ علیهِنَّ؛ ولایت افضل است، چرا که کلید همه آنها، و والی دلیل و راهنمای آنهاست.
زراره سپس سؤال هایی درباره جایگاه سایر موارد کرد و امام نماز را در درجه نخست؛ زکات را در درجه دوم؛ حج را در درجه سوم و روزه را در مرتبه چهارم قرار داد.
این واقعیت را هیچ کس نمی تواند انکار کند که پیامبر گرامی اسلام در اولین فرصت تشکیل حکومت داد و خود زمام حکومت را به دست گرفت:
پس از آن حضرت، تمامی مسلمانان بدون کمترین شکی و به اتفاق، اصل ضرورت تداوم نظام سیاسی و دولت نبوی را پذیرفته و بر جانشینی آن به منازعه برخاستند.4
عبدالکریم شهرستانی می گوید:
اختلفُوا فی الإمامةِ و القولِ فیها نصّاً و اختیارا؛5 مسلمانان درباره این که امامت به نص پیامبر یا به انتخاب مردم است، اختلاف کردند.
عبارت مذکور بدین معناست که هیچ کس در تعطیل ناپذیری حکومت تردید نکرد و در این زمینه هیچ گونه اختلافی پدید نیامد، بلکه اختلاف در این بود که آیا امامت، انتصابی است یا انتخابی.6
ولتر به جدایی ناپذیری حکومت از اسلام اعتراف کرده، دین اسلام را از مسیحیت برتر می داند:
دینی که محمد صلی الله علیه و آله آورد، بی گمان برتر از مسیحیت بود... دین محمد صلی الله علیه و آله دینی است... معقول و ... جدی و ...پاک و ... دوستدار بشریت.7
گوستاولوبون می گوید:
کتاب مقدس مسلمانان و دستور دینی و مدنی و سیاسی آنان، قرآن است.8
وی در جای دیگر می گوید:
نفوذ سیاسی و اجتماعی اسلام بسیار مهم است... در هر شهری که پرچم اسلام در آن به اهتزاز درآمد، تمدن نیز با درخشندگی خیره کننده خود در آن جا تجلی نمود.9
ژان ژاک روسو می گوید:
مذهبی که قواعد عملی زیاد دارد، بیشتر پیروان خود را به خویش علاقه مند می کند، زیرا انسان به چیزی که دایماً بدان مشغول شد، زیادتر علاقه مند می گردد و بهترین نمونه این علاقه زیاد مذهبی، علاقه مندی مسلمانان... به مذهب خودشان می باشد، چه آن که در این... مذهب، قواعد عملی زیاد وجود دارد که مؤمنین باید مرتباً عمل کنند.10
به نظر او، پیامبر اسلام دارای نظریه های صحیح بود و نظام سیاسی خود را به خوبی تنظیم کرد و تا حکومت او باقی بود، مملکت به خوبی اداره می شد.11
شیخ الرئیس نه تنها بر جدایی ناپذیری دین از سیاست پای می فشارد، بلکه اصولاً فلسفه نبوت را در نظم جامعه و قانونمندی آن ترسیم می کند. از نظر او، اگر انسان موجودی اجتماعی و نیازمند قانون نبود، به نبوت و حکومت هم نیازی نداشت. گویی در نظام فلسفه سیاسی بوعلی سینا نبوت و حکومت تفکیک ناپذیرند. البته او قانونمندی و نظم و حکومت را صرفاً برای دنیا نمی خواهد و سکولار نیست. او نخواسته دین و دولت را در هم ادغام، و دنیوی کند. در نظر او، انبیا با برقراری نظام اجتماعی، دنیای مردم را به عنوان مقدمه و مزرعه آخرت اصلاح می کنند. در عین حال وی یک فیلسوف اجتماعی کلکتیویست
(2) هم نیست؛ یعنی چنین نیست که اصالت را به جمع داده و فرد را فدای جمع کرده باشد. او طالب محیط اجتماعی سالم است. محیط اجتماعی سالم، به قانون و قانون گذار و مجری خوب و ایده آل نیاز دارد. در چنین محیط اجتماعی سالمی است که افراد سالم، متعهد، متدین و مخلص تربیت می شوند و از دنیای ایده آل به آخرت ایده آل، و از زندگی مطلوب دنیوی به زندگی مطلوب اخروی می رسند و سعادت واقعی آنها تأمین می گردد.
شیخ الرئیس فیلسوفی فردگرا
(3) هم نیست. او می خواهد به دست افراد متدین، جامعه ای سالم بسازد؛ جامعه ای که در آن، افراد تابع نظامی قانونمند باشند؛ نظامی که قانونش الهی، و قانون گذارش از جانب خدا، و مجری قانونش معصوم باشد. او می گوید:
لابدَّ فی وجودِ الإنسانِ و بقاءِه من مشارکتِه و لاتتمُّ المشارکةُ إلاّ بمعاملةٍ کما لابدّ فی ذلکَ من سائِرِ الأسبابِ الّتی تکونُ له و لابدّ فی المعاملةِ من سنّةٍ و عدلٍ و لابدّ للسنّةِ و العدلِ من سانٍّ و معدّلِ و لابدّ من أن یکونَ هذا بحیثُ یجوز أن یخاطبَ النّاسَ و یلزمهم السنّة و لابدّ من أن یکون هذا إنسانا؛12 فرد باید در زندگی اجتماعی مشارکت داشته باشد و همه اسبابی را که لازمه یک زندگی اجتماعی ایده آل است، مراعات کند. ولی روابط اجتماعی به قانون و عدالت نیاز دارد. قانون، قانون گذار می خواهد. عدالت، مجری عادل می طلبد. کسی که قانون گذاری و اجرای عدالت را بر عهده دارد، باید به گونه ای باشد که مردم را مخاطب خویش سازد و آنها را به اجرای قانون الزام کند، چنین کسی باید یک انسان باشد.
از نظر شیخ الرئیس، انسان به تنهایی نمی تواند معیشت خود را تأمین کند. روابط متقابل و سالم است که همه نیازهای انسان را برآورده می کند و راه سعادت و تکامل را برای ایشان هموار می سازد. به اعتقاد وی مردم را نباید به حال خود رها کرد. اگر فردی که وظیفه اش قانون گذاری و اجرای قانون است، مردم را به حال خود گذارد، هرج و مرج پدید می آید:
و لا یجوزُ أنْ یترکَ النّاسَ و آراءَهُمْ فی ذلک فیختلفونَ و یری کلٌّ منهم ماله عدلاً و ما علیه ظلما؛13 او نباید مردم را به حال خود گذارد تا هر کس به رأی شخصی خود عمل کند که در این صورت، اختلاف فراگیر می شود و هر فرد آنچه به نفعش باشد عدالت، و آنچه به زیانش باشد ظلم می پندارد.
انسان به چیزهای بسیاری نیاز دارد و صد البته که خداوند بزرگ همه آنها را تأمین کرده است تا آن جا که از رویاندن مو بر پلک های چشم، و ابروها و از آفرینش گودی کف پاها کوتاهی نکرده است، چرا که اگر ابروها نبودند چشم از عرق پیشانی آسیب می دید و اگر مژه ها نبودند محافظت چشم که از ظرافت فوق العاده ای برخوردار است دشوار می شد و اگر گودی کف پا نبود انسان از راه رفتن طبیعی و متعادل محروم بود. آیا نیاز انسان به ابروها و مژه ها و گودی کف پا بیشتر است یا به قانون گذار و مجری دلسوزی که بر اعمالش نظارت کند و او را به نظم و عدالت سوق دهد و تخلفاتش را مهار و مجازات نماید؟ چنین مقامی، حافظ نوع انسان است و اوست که به تمام استعدادهای وجودی انسان فعلیت می بخشد و از به هدر رفتن فرصت ها و توانایی هایش جلوگیری می کند:
فالحاجةُ إلی هذا الإنسانِ فی أنْ یَبْقی نوعُ الإنسانِ و یتحصَّلَ وجودُهُ أشدَّ منَ الحاجةِ إلی إنباتِ الشّعرِ علی الأشفارِ و علیَ الحاجبینِ و تقعیرِ الأخمصِ من القدمین و أشیاءَ أُخری منَ المنافعِ... .14
البته وجود فرد قانون گذار ممکن است. آنهایی که وجود چنین انسانی را غیرممکن پنداشته اند، به خطا رفته اند و باید در مبانی خود تجدیدنظر کنند. مادیین از جمله این افراد می باشند. اینان عالم غیب، وجود خدا، وحی و نبوت را منکرند. حال آن که براهمه منکر خدا نیستند، ولی بعثت انبیا را خلاف عدل می دانند، چرا که به نظر آنها برانگیختن انسان به عنوان پیامبر و ممتاز کردن او در میان مردم، مستلزم تبعیض است. تبعیض به معنای ظلم می باشد و ظلم بر خداوند روا نیست. به علاوه، معتقدند که اگر سخن او مخالف عقل باشد پذیرفتنی نیست و اگر موافق عقل باشد مردم عاقل اند و نیازی به او ندارند.15
خدایی که فاعل بالعنایه است و به تمام نیازهای بندگان خود احاطه و اشراف دارد، آیا به نیازهای درجه دوم و کم اهمیت آنها توجه می کند و از نیازهای زیربنایی و اساسی چشم می پوشد؟ چگونه ممکن است که خداوند و فرشتگان مقربی که در سلسله طولی قرار دارند، به آن نیازی که سرنوشت انسان به آن وابسته است، توجهی نداشته باشند؟ آیا نظام این جهان، نظام خیر نیست و نظامی که در آن، انسان قانونمند و عدالت گستر نباشد، می تواند نظام خیر باشد؟
وجود پیامبران، خیر است. نظام آفرینش نیز خیر می باشد. خیر بودن نظام آفرینش هنگامی می تواند تحقق یابد که به خیر وجود پیامبران تکمیل شود. در حقیقت، خیر بودن نظام آفرینش به بعثت پیامبران وابسته است. اگر پیامبران نباشند در این نظام نه تنها خیر کثیر تحقق نمی یابد، بلکه معلوم نیست خیر قلیل هم تحقق پیدا کند، در این صورت باید بگوییم: نظام آفرینش شرّ محض است؛ همان چیزی که حکمای اسلامی از جمله شیخ الرئیس آن را نپذیرفته اند16:
لا یجوز أن تکونَ العنایةُ الاولی تقتضی تلک المنافعَ و لا تقتضی هذهِ الَّتی هی أسُّها و لا أن یکونَ المبدأُ الأوّلُ و الملائکةُ بعدَهُ یعلَمُ ذلکَ و لا یعلَمُ هذا و لا أنْ یکونَ ما یعلمُهُ فی نظامِ الخیرِ الممکنَ وجودُهُ الضروریَّ حصولُهُ لتمهیدِ نظامِ الخیرِ لا یوجَدُ.17
بنابراین، به سه دلیل وجود انسان قانون گذار و عدالت گستر لازم است و خداوند او را خلق و مبعوث می کند: 1. نیاز انسان ها به فرد قانون گذار از اهمّ نیازهاست؛ 2. خداوند و ملائکه مقرب به همه نیازهای بشر علم دارند و 3. خیر بودن نظام آفرینش به وجود چنین انسانی وابسته است. عدم وجود چنین انسانی، درست مثل این است که تشنگی یا گرسنگی یا بیماری باشد ولی آب و غذا و دوا نباشد.
در این نظام، قبل از آن که فرزند متولد شود، شیر در پستان مادر برایش آماده می گردد. حیواناتی هم که از تخم بیرون می آیند، برای مدتی غذای آنها آماده است و خود به دنبال تهیه آذوقه به تکاپو می پردازند و البته مادر هم آنها را یاری و راهنمایی می کند. اهمیت بعثت انبیا برای بشر از آب، غذا و شیر مادر، دوا و ... بیشتر است:
کیف یجوزُ أنْ لا یوجَدَ و ما هوَ متعلِّقٌ بوجودِه مبنیٌّ علی وجوده موجود؛18 چگونه ممکن است که چنین انسانی موجود نشود، حال آن که آنچه به وجود او وابسته و بر وجود او مبتنی است، موجود باشد؟
وجوب بعثت پیامبر و ویژگی های ایشان
اکنون که معلوم شد زندگی بشر اجتماعی است و نیاز بشر به قانون گذاری و عدالت به مراتب بیشتر از نیاز او به مژه های چشم، ابروها، گودی کف پا و سایر چیزهاست، هم چنین خیر بودن نظام آفرینش به وجود انسان قانون گذار و عدالت گستر وابسته است و وجود او ممتنع نیست و حتماً هم باید از جنس بشر باشد و خداوند نیز بر همه امور اشراف و احاطه دارد و آنچه مقتضای حکمت و عنایت است فروگذار نمی کند، پس باید پیامبری مبعوث شود تا جواب گوی همه نیازهای مادی و معنوی بشر باشد. شیخ الرئیس می گوید:
فواجبٌ إذَنْ أنْ یوجدَ نبیٌّ و واجبٌ أن یکونَ إنساناً و واجب أن تکونَ له خصوصیّةٌ لیست لسائر النّاس، حتّی یستشعِرَ النّاسُ فیهِ أمراً لا یوجَدُ لهم فیتمیَّزُ به مِنْهُم؛19 واجب است که پیامبری موجود شود و واجب است که انسان باشد و واجب است که خصوصیتی داشته باشد که دیگران ندارند تا مردم آگاه شوند که او از چیزهایی برخوردار است که آنها برخوردار نیستند و همین چیزها او را از سایرین ممتاز می کند.
یکی از ویژگی های پیامبر معجزه است.20 ویژگی دیگر او عصمت می باشد. از نظر او، عصمت انبیا به اندازه ای گسترده است که از هیچ جهتی دچار انحراف و لغزش و سهو و خطا نمی شوند: «لا یُؤتون من جهةٍ غلطاً أو سهوا».21
یکی دیگر از ویژگی های مهم پیامبر وحی است. او منصب قانون گذاری را از راه وحی بر عهده دارد و با نزول روح القدس یاری می شود و به اذن و فرمان خداوند و با ابزار قانون الهی و آسمانی به رهبری و ارشاد مردم می پردازد. او تنها قانون گذار معصوم و مجری عادل نیست، بلکه وظیفه دارد مردم را به ذات خدای یکتا و صفات جمال و جلالش واقف گرداند و به مردم بفهماند که او به همه چیز عالم است و باید او را اطاعت کرد. امر و فرمان از آنِ کسی است که خلق و آفرینش به دست او می باشد. او نیکوکاران را پاداش، و بدان را کیفر می دهد. مردم باید با پیامی که خداوند بر زبانشان جاری کرده، آشنا گردند و آن گونه تربیت شوند که راهی جز راه سمع و طاعت نپویند. لازمه معرفت و اعتقاد این است که: خداوند، یکتا و بی مانند و بی مکان و غیر قابل انقسام است. امّا نباید مردم را به مسایلی فراخواند که تحمل درک آنها را نداشته باشند. کشانده شدن مردم به وادی های دوردست و طرح مسایلی که فوق درک و فهم آنهاست موجب شبهه پراکنی، پیدایش نحله های مختلف و اختلاف و جنگ و جدال می شود و این، به صلاح جامعه ای که صلاح و سعادتش در نظم و قانونمندی و عدالت است، نمی باشد و اگر پیامبر چنین کند، نقض غرض کرده است.
پس از مسئله اعتقاد به خدا، نوبت به معاد می رسد. پیامبر باید معاد را مطابق فهم مردم تبیین کند و امر سعادت و شقاوت را روشن سازد و به آنها بفهماند که سعادت و شقاوت اخروی چنان است که نه گوشی آن را شنیده و نه چشمی آن را دیده است. لذایذ آن عالمْ ملکی عظیم، و آلام آنْ عذابی پایدار و مقیم است.22
بنابراین از دیدگاه شیخ فلاسفه اسلامی، پیامبر تنها رهبر انسان ها در امور اخلاقی و عبادی نیست، بلکه رهبر اجتماعی و سیاسی آنها نیز می باشد. او هم قانون گذار و هم مجری است. در مکتب پیامبر سیاست، عبادت، اخلاق، اقتصاد و دنیا و آخرت به هم درآمیخته است و مکتب او ثنویت پذیر نیست. او رهبری است که زندگی مردم را در تمام ابعاد به خیر و صلاح و سعادت هدایت می کند. جامعه اسلامی نباید به یک چشم، رهبر دینی را نگاه کند و به چشم دیگر، رهبر سیاسی را. ثنویت در رهبری، تالی ثنویت در نظام هستی است. انسان همان طور که نباید دوخدایی باشد، نباید گرفتار پدیده شوم دو رهبری گردد. یا باید رهبر دینی همه امور را قبضه کند و به راه خیر و سعادت رهنمون گردد، یا باید به وسیله رهبر سیاسی منزوی و هیچ کاره شود و یا سرسپرده و تسلیم گردد.
از دیدگاه شیخ الرئیس، آنچه معقول و مشروع است یک کاسه بودن رهبری، و جامعیت نظام حکومتی می باشد. در نظام جامع حکومتی حاکمْ نبی، و نبیْ حاکم است. حال سؤال این است که پس از پیامبر چه باید کرد؟ آیا کلیه ویژگی های یک پیامبر که عبارت از وحی، عصمت و اعجاز است، تعطیل می شود یا تنها برخی از این امور به تعطیلی می گراید؟
به اعتقاد بوعلی سینا، وجود شخص پیامبر همواره تکرار نمی شود، زیرا ماده ای که قابل چنین استعدادی باشد، کمتر تحقق پیدا می کند، بنابراین:
یجب لامحالةَ أنْ یکونَ النّبیُّ صلی الله علیه و آله قد دَبَّرَ لبقاءِ ما یَسُنُّهُ و یُشَرِّعُهُ فی أمورِ المصالحِ الإنسانیّةِ تدبیراً عظیما؛23 واجب است که پیامبر برای بقای قوانین خود در مورد مصالح انسانی، تدبیری عظیم به کار برد.
راستی این تدبیر عظیم چیست؟ قوانین نبوی در همه زمینه ها تام و کامل است، ولی قانونْ مجری می خواهد. مجری باید کسی باشد که مردم به اندازه پیامبرشان به او ایمان و اعتماد داشته باشند. بنابراین، پیامبر به دو تدبیر مهم و عظیم اندیشیده است: یکی، جامعیت قوانین و دیگری، جامعیت مجری. از دیدگاه شیخ الرئیس، پیامبر به هر دو تدبیر مهم جامعیت قوانین و جامعیت مجری اندیشیده است. همه مسلمانان بلکه شاید برخی از غیر مسلمانان قبول دارند که پیامبر در مورد تدبیر اول به خوبی اندیشیده است. بحث در این است که آیا ایشان تدبیر دوم را هم تبیین کرده یا نه؟ آیا مجری قوانین الهی، پیامبرگونه است و به جز ویژگی وحی از سایر ویژگی های پیامبر برخوردار است یا نه؟
بوعلی سینا فصلی را در الهیات شفا به تبیین دقیق تدبیر اول اختصاص داده24 و شاید برخی فکر کنند که درباره تدبیر دوم مقام نبوت، بیانی و رهنمودی ندارد. به نظر نگارنده، ایشان تدبیر دوم نبوی را به خوبی تبیین کرده و به اصطلاح، سنگ تمام گذاشته است. او در فصلی که درباره خلافت و امامت و وجوب طاعت خلیفه و امام بحث کرده است، می گوید:
ثمَّ یجبُ أنْ یفرِضَ السّانُّ طاعةَ من یُخلِفُهُ؛25 بر پیامبری که قانون گذار است، واجب است که مردم را به طاعت کسی که او را به جانشینی خود منصوب می کند، مکلّف سازد.
شیخ الرئیس که به عصمت مطلقه انبیا قائل است و حتی سهو و اشتباه را هم از ساحت قدس آنها به دور می داند، چگونه ممکن است معتقد باشد که پیامبر خدا این امر واجب (اطاعت از جانشین خود) را که از اوجَب واجبات و از اهمّ فرایض است، ترک کرده و از دنیا رفته است.
در این صورت، باید از بوعلی سینا پرسید: پیامبر چه کسی را منصوب کرده است؟ شما چه کسی را معصوم و منصوص می شمارید؟
جواب ایشان روشن است. هیچ مسلمانی مدعی نشده که معصوم و منصوص، شخصی غیر از امام علی علیه السلام است. در حقیقت، باید بگوییم که این مسئله، اجماعی و مورد اتفاق همه مسلمین جهان است. اختلاف در این است که برخی می گویند: بعد از پیامبر، شخصی معصوم و منصوص نداریم و برخی دیگر معتقدند: داریم. خواجه طوسی در بیان رأی خود و همه شیعیان و حتی شیخ الرئیس می گوید:
و هما مختصّانِ بعلیٍّ علیه السلام...؛26 نص و عصمت مخصوص علی صلی الله علیه و آله است، چرا که هیچ کس زید یا عمروی را به عنوان این که مقامش مقام عصمت، و خلافتش منصوص باشد، معرفی نکرده است.
ایشان در جای دیگر می گوید:
الإمامُ لطفٌ فیجبُ نصبه علی اللّه ، تحصیلاً للغرض؛27 وجود امام، لطف است. بر خداوند واجب است امام را نصب کند تا تحصیل غرض شود، چرا که جامعه ایده آل توحیدی و الهی نیازمند رهبری معصوم و منصوص است.
شیخ الرئیس برای صورت فقدان رهبر معصوم و منصوص هم چاره اندیشی کرده که در گفتاری دیگر ارایه می گردد.
پی نوشتها
1. علوم سیاسی، فصلنامه تخصصی در حوزه مطالعات اسلامی سیاسی (قم: مؤسسه آموزش عالی باقرالعلوم) ش 24، ص 27.
2. علامه مجلسی، بحارالانوار، تصحیح محمد باقر محمودی (تهران: منشورات المکتبة الاسلامیه، 1369 ه ق) ج 68، ص 332. مضمون این روایت را جمعی از راویان معتبر و موثق هم چون ابوحمزه ثمالی، عجلان، فضیل و دیگران نقل کرده اند و اگر نگوییم متواتر است، باید قبول کنیم که مستفیض می باشد.
3. برگرفته از: سخنان امام خمینی.
4. علوم سیاسی، پیشین.
5. محمد عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، تحقیق محمد سید کیلانی (مصر: شرکة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی 1378 ه. ق) ج 1، ص 46.
6. گویا شهرستانی توجه نداشته که خوارج با شعار «لا حکمَ إلاّ للّه » به نفی اصل حکومت پرداختند و امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ آنها فرمود: «لابُدَّ للنّاسِ مِنْ أمیرٍ برٍّ أوْ فاجرٍ» (نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، ص 116، خطبه 40).
7. علوم سیاسی، پیشین، ص 29.
8. گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سید هاشم حسینی، (تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1358) ص 131.
9. همان، ص 142 و 143.
10. منتسکیو، روح القوانین، ترجمه علی اکبر مهتدی (تهران: انتشارات امیر کبیر، 1362) چاپ هشتم، پیشین، ص 705.
11. علوم سیاسی، ص 30، به نقل از: قرارداد اجتماعی روسو.
12. ابوعلی سینا، الشفاء، الالهیات، با مقدمه دکترابراهیم مدکور (قاهره: 1382 ه ق) المقاله العاشر، الفصل الثانی، چاپ مصر، ص 441.
13. همان.
14. همان.
15. ر.ک: علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح استاد حسن زاده آملی، المقصد الرابع، المسألة (قم: موسسه النشر اسلامی، بی تا) ص 348.
16. ر.ک: صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة العقلیه، (قم: مکتبة المصطفوی، بی تا) ج 7، ص 71.
17. بوعلی سینا، پیشین، ص 442.
18. همان.
19. همان.
20. همان.
21. همان، المقالة الاولی، الفصل الثامن، ص 51.
22. ر.ک: همان، المقاله العاشر، الفصل الثانی، ص 442 و 443.
23. همان، الفصل الثالث، ص 443.
24. ر.ک: همان، ص 443 و 444.
25. همان، الفصل الخامس، ص 451.
26. علامه حلی، پیشین، المقصد الخامس، المسألة الخامسة، ص 367.
27. همان، المسألة الاولی، ص 362.
1 دکتر بهشتی استاد گروه فلسفه و کلام مؤسسه آموزش عالی باقرالعلوم علیه السلام و دانشگاه تهران.
2 Collectivist.
* Individualist.