جایگاه سیاست در آثار خواجه نصیرالدین طوسی

مقدمه
خواجه نصیرالدین طوسی در سال 597 ه. ق در سرزمین طوس از توابع نیشابور ایران متولد و در سال 672 دار فانی را وداع گفت. سرزمین ایران در قرن هفتم علاوه بر داشتن وقایع عظیم سیاسی اجتماعی نظیر حملات وحشیانه مغولان و استیلای آنان و انقراض دولت نسبتا مستحکم اسماعیلیان و خلافت عباسیان و آشفتگی های فراوان در ایران و جهان اسلام، بزرگان و حکیمان و فرهیختگان زیادی را در دل خود داشت. خواجه نصیرالدین طوسی از نوابغ فرهیخته این دوره بسیار آشفته و بزرگ ترین نماینده فرهیختگان و حکما در رشته های حکمت، ریاضیات، اخلاق، ادبیات، منطق، طبیعیات و دیگر علوم روز بود. وی پس از تحصیل علوم شرعی و ادبی به تحصیل علوم مختلف عقلی یعنی حکمت الهیات، ریاضیات و طبیعیات پرداخت و در زمان کوتاهی جامع الاطراف در همه علوم زمان خود گشت و سِمَت پیشوایی بر آنها یافت.
وی آثار و تألیفات زیادی در قالب کتب، رسائل، فوائد، ترجمه و تحریر در علوم رایج به رشته تألیف در آورد که شمار آنها از صد می گذرد. درخشندگی وی در علوم عقلی و نقلی موجب شد، همه علما و اندیشمندان اسلامی یا از راه های دور از وی استفاده کنند و یا نزد وی جمع شده و حلقه های علمی تشکیل داده و به تحقیقات علمی در رشته های مختلف بپردازند.
توجه به نظریات و دیدگاه های سیاسی وی و جایگاه سیاست در آثار و تألیفات وی از آن جهت اهمیت دارد که وی علاوه بر این که مفسر بزرگ فلسفه سیاسی ابونصر فارابی است و فلسفه سیاسی خود را به تناسب مبانی اعتقادی خود در قالب نظام سیاسی امامت طرح نمود، در زمینه مدیریت جامعه سیاسی و سیاست گذاری آن نیز دارای نظریات خاصی است که قابلیت به کارگیری آنها در هر نظام سیاسی جهت حفظ و ایجاد ثبات و پایداری آن نظام بوده و نیز قابلیت طراحی یک نظام سیاسی مطلوب را داراست.
در این مقاله آن دسته از آثار و تألیفات و آن بخش هایی از آثار وی معرفی شده اند که بیان گر دیدگاه های سیاسی و نظام سیاسی فلسفی و جایگاه سیاست می باشند. آنچه محل توجه در نظریات سیاسی خواجه طوسی می باشد، نونگاهی است که خواجه طوسی به سیاست دارد. وی در تحلیل ماهیت و حقیقت سیاست، به جای آن که صِرفا در فضای ذهنی به تحلیل آن بپردازد، به واقعیت عینی سیاست که در عالم خارج توسط سائسان و حاکمان محقق شده، نظر افکنده و از آنها به یک تحلیل نظری رسیده است. به عبارت دیگر وی نه مطلق سیاست را به بحث می گذارد بلکه سیاستی را که در عالم خارج واقعیت دارد، بحث می کند. وی با نظر به مبانی ارزشی خود و هدف و غایتی که برای انسان و زندگی و حیات تعریف می کند، چنین سیاست هایی را در یک تقسیم بندی کلی به سیاست مثبت و مطلوب و متعالی و سیاست منفی و نامطلوب تقسیم می کند. نزد وی سیاست مطلوب و متعالی در دولت هادی و حق و دولت امامت جریان می یابد و روابط و نهادهای اجتماعی بر اساس آن پی ریزی و شکل می گیرند و سیاست نامطلوب و منفی در دولت های باطل اعم از ظالم و جاهل و فاسد و گمراه جریان می یابد. اینک به معرفی تعدادی از آثار وی می پردازیم: 1. اخلاق ناصری1
«علم اخلاق» به تبیین معانی خیر و شر، فضایل و رذایل، انواع و اقسام آن ها و چگونگی تحصیل آن ها می پردازد و مقصد نهایی آن، تلبس و تخلق افراد به خیرات و کمالات و پرهیز از رذایل و شرور از نفوس خود است. فلاسفه اسلامی به اعتبار ارتباط حکمت و فلسفه نظری و عملی، به طرح و بیان اقسام حکمت عملی که اخلاق و تهذیب نفس یکی از اقسام آن است پرداخته اند. از میان اندیشمندان، خواجه نصیرالدین طوسی به جهت شرایط سیاسی اجتماعی زمان خود، توجه خاصی به این بخش از حکمت با اقسام سه گانه خود کرده و در این راستا اثر مهم اخلاق ناصری را نگاشته است. قابل ذکر است که قبل از اخلاق ناصری، مهم ترین کتاب اخلاقی، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق ابوعلی مسکویه بود، اما این کتاب فقط به قسم اول حکمت عملی یعنی تهذیب نفس پرداخته و دو قسم دیگر یعنی تدبیر منزل و سیاست مدن که هر دو مورد نیاز اجتماع سیاسی آن روز بوده، مورد توجه قرار نداده است، از این رو محقق طوسی به خواهش ناصرالدین عبدالرحیم ابی منصور، محتشم قهستان از سرزمین های تحت حکمرانی اسماعیلیان ابتدا آن را ترجمه کرد، اما با توجه به نقص آن، با محور قرار دادن بخش اخلاق ، آن را در قالبی دیگر ریخته و دو قسم دیگر یعنی تدبیر منزل و سیاست مدن را به آن افزوده آن را اخلاق ناصری نام نهاد.
خواجه طوسی این کتاب را به سه مقاله تقسیم کرده که هر مقاله دارای فصول متعددی است.
در مقاله اول، با عنوان تهذیب اخلاق، از مبادی و مقاصد علم اخلاق بحث می کند. قسم اول آن که اختصاص به مبادی دارد، دارای فصول ذیل است:
فصل اول به معرفت موضوع علم اخلاق پرداخته و نفس انسانی را از آن جهت که افعال جمیل و محمود یا قبیح و مذموم همراه با اراده از او صادر می شود، به عنوان علم اخلاق معرفی می کند. وی اخلاق را یک علم دانسته که اکثر مبادی آن متعلق به علم طبیعی است؛
در فصل دوم، ضمن بیان نوع جوهریت نفس انسانی، شأن نفس انسانی را شأن ادراک معقولات به ذات خویش و تدبیر و تصرف در بدن محسوس می داند. سپس با بیان مراتب معرفت نفس انسانی، ابتدا به اثبات جوهریت و بساطت آن (و نه جسم و جسمانی بودن آن) و بعد به اثبات ابدیت نفس ناطقه انسان و رابطه آن با بدن می پردازد؛
در فصل سوم، با بیان معانی مختلف نفس و شمول آن بر نفس نباتی، حیوانی و انسانی ، قوای هر یک و کار آن ها را بیان کرده، آنگاه با تقسیم قوه نفس انسانی (یعنی نطق) به نظری و عملی و تعریف آن دو، به توجه قوه نطق به معرفت حقایق موجودات و احاطه به اصناف معقولات در عقل نظری، و توجه قوه نطق به تصرف در موضوعات و تمیز میان مصالح و مفاسد افعال و استنباط صناعات از جهت تنظیم امور معاش در عقل عملی پرداخته و قوای مبادی افعال انسان را قوه ادراک معقولات، قوه شهویه و غضبیه دانسته است که کار اوّلی را تمیز میان مصالح و مفاسد افعال، دومی را مبدأ جذب منافع و طلب لذایذ و سومی را مبدأ دفع مضار و اقدام بر احوال، بیان کرده است؛
فصل چهارم، درباره اشرف بودن انسان از دیگر موجودات بحث می کند. در این فصل، مراتب شرافت در جمادات، نباتات و حیوانات را بیان کرده و حد اعلای آن ها را در جمادات به حصول قوه قبول نفس نباتی و در نباتات به بروز برخی از خواص حیوانی و در حیوانات به پذیرش تعلیم در افعال می داند. سپس مراتب کمالی نوع انسان را به اراده و فکر و اندیشه و بعد تأمل بسیار در علوم و معارف و در آخر معرفت حقایق دانسته که چنین مرحله ای اختصاص به کسانی دارد که به واسطه وحی و الهام، از حضرت حق، معرفت به حقایق و احکام پیدا می کنند و به همین جهت وجود انبیا و اولیای الهی را در جهت تکمیل نفوس نوع انسانی لازم می داند؛
فصل پنجم، اختصاص به بیان وجود کمال و نقصان برای نفس انسانی و تقسیم افعال انسان به خیر و شر و وجوه آن دارد که جهت خیر و سعید بودن فعلی را در به کارگیری درست قوه ناطقه و اراده سعی در رسیدن فضایل دانسته و جهت شریر و شقی بودن فعلی را در اهمال مراعات قوه ناطقه و سعی در طرف ضد آن و یا به کسلی و اعراض آن می داند که اگر در کسی مشترکات انسانی با حیوانات و مرکبات غلبه پیدا کند، زمان انحطاط او به مراتب بهایم یا فروتر از آن فرا رسیده است؛ بدین جهت افعال خاص انسان را در طلب علوم حقیقی و معارف کلی و همت بر اکتساب سعادت و اقتنای خیرات می داند؛
در فصل ششم و هفتم، با تقسیم کمال انسانی به کمال علمی که شوق به سوی ادراک معارف و نیل به علوم و در نهایت معرفت مطلوب حقیقی دارد و کمال عملی که اول آن مرضی گرداندن اخلاق خود و درجه بعدی اکمال غیر است حاصل آن دو را خلیفه خداوند در میان خلق شدن می داند. وی در ادامه تقسیمات متعدد خیرات را بیان کرده و سپس به سعادت (به عنوان غرض تکمیل نفس) و اجناس آن که حکمت، شجاعت، عفت و عدالت است و مراتب آن که در مرتبه اول همراه با شائبه و آلام و حسرات است و در مرتبه دوم خالی از شوائب و آلام و حسرات و بلکه منور به انوار الهی و مستفیض به افاضات الهی گردیده تا به نهایت مدارج سعادت می رسد، می پردازد.
قسم دوم مقاله اول که مقاصد علم اخلاق را شامل می شود، در ده فصل ارائه شده است:
در فصل اول، حقیقت خلق را ملکه ای در نفس دانسته که مقتضی صدور فعلی به سهولت بدون نیاز به فکر و اندیشه ای باشد و ترکیب آن را طبیعت و عادت می داند، یعنی مزاج شخص به گونه ای باشد که مستعد حالی باشد و با انس گرفتن به کاری، به سهولت و بی اندیشه از او صادر شود؛
در فصل دوم، صناعت تهذیب اخلاق را شریف ترین صناعات دانسته، چرا که ثمره چنین صناعتی، اکمال اشرف موجودات این عالم است،
در فصل سوم، با بیان حقیقت قوای سه گانه نفس انسانی، اعتدال در قوه ناطقه را در اکتساب معارف یقینی نه گمانی و پنداری و قوه غضبیه و شهویه را در انقیاد و مطاوعت نفس عاقله دانسته، آنگاه با ذکر اجناس فضایل به تعاریف آن ها می پردازد؛
در فصل چهارم و پنجم، به ذکر انواع که تحت اجناس چهارگانه فضایل یعنی حکمت، شجاعت، عفت و عدالت است پرداخته و بعد اضدادی را که اجناس فضایل دارند بر شمرده و تعاریفی برای انواع اجناس و اضداد آن ها ارائه می دهد؛
در فصل ششم و هفتم، در بیان فرق میان فضایل و شبه فضایل و اتمام فضایل عفت، سخاوت و شجاعت با حکمت و بیان شرافت فضیلت عدالت از دیگر فضایل، جایگاه عدالت را در امور مقتضی معیشت دانسته و حفظ آن را در میان خلق به ناموس الهی، حاکم انسانی و دینار (پول) دانسته است؛
در فصل هشتم، با لزوم اقتدا به طبیعت در تهذیب اخلاق و اکتساب فضایل، اجناس سعادات را به سعادات نفسانی و بدنی و مدنی تقسیم کرده، آنگاه ترتیب مدارج سعادت نفسانی را به علم تهذیب اخلاق، علم منطق، علم ریاضی، علم طبیعی و علم الهی دانسته است. وی مراد از علوم سعادات بدنی را علومی دانسته که به نظام بدن بازگردد و در آخر علوم سعادات مدنی را علومی می داند که به نظام حال ملت و دولت و امور معاش و جمعیت تعلّق دارد؛
فصل نهم، در بیان قانون حفظ صحت نفس به ایثار معاشرت و ارتباط با کسانی که دارای نفسی خیّر و فاضل هستند و بر نیل به فضیلت و تحصیل سعادت و علوم حقیقی و معارف تعیینی متوفّرند و التزام وظایف افعال حمیده و لزوم محافظت از نعمت های شریف و مواهب نامتناهی، طلب بر استقصای تمام بر عیوب و عدم تهییج قوه شهویه و غضبیه را از اسباب حفظ صحت نفس می داند؛
در فصل دهم، با بیان راه ازالت رذایل نفوس از طریق عمل به اضداد آن رذایل، قانون صناعت در معالجه امراض را اول شناخت اجناس امراض و بعد شناسایی اسباب و علامت آن و سوم پرداختن به معالجه آن ها می داند. در ادامه، انحراف در هر یک از قوای نفس را دو گونه دانسته که یا با تجاوز از حالت اعتدال در کمیت قوه ای رخ می دهد و یا در کیفیت قوای نفس. اما تباه ترین امراض قوه نظری نفس را حیرت و جهل بسیط و جهل مرکب می داند که برای هر یک، راه علاجی را بیان می دارند و تباه ترین امراض قوه غضبیه، غضب، جبن و خوف است که هر یک راه های علاج خاص خود دارند و تباه ترین امراض قوه شهویه را افراط شهوت و تفریط آن می داند که تفریط آن، بطالت و حزن و حسد است.
در مقاله دوم از تدبیر منزل سخن گفته است. این مقاله دارای پنج فصل است در فصل اول، سبب نیاز به ساختن منازل، وجه نیاز به معاونت در منزل و ارکان منزل (پدر، مادر، فرزند، خادم وقُوت) پرداخته و در ضرورت تدبیر منزل می فرماید در نظام منزل به تدبیری صناعی که موجب آن تألیف است، نیاز است و امور سیاست منزل، رعایت مصالح اقوات و ارزاق و ترتیب امور معاش و سیاست احوال جماعت است و مراد از منزل تألیف مخصوصی است که میان شوهر و زن، والد و مولد، خادم و مخدوم و متمول و مال پیدا می شود و هدف در حکمت منزل، حال جماعت منزل است بر وجهی که مقتضی مصلحت عموم باشد در جهت آسان کردن اسباب معاش و رسیدن به کمالی که به حسب اشتراک مطلوب است؛
در فصل دوم، با بیان نیاز به دینار در تدبیر و مصالح منزل، وجه سیاست در مال را یکی به اعتبار دخل و دوم به اعتبار حفظ و سوم به اعتبار خرج مال دانسته، آنگاه شروط اکتساب مال را احتراز از جور، عار و دنائت می داند. او صناعات را به صناعات شریف، خسیس و متوسط تقسیم کرده و در آخر شروط حفظ مال و اصناف مصارف آن را بیان می کند؛
فصل سوم، در مقام سیاست و تدبیر اهل منزل، اسباب تأهل را حفظ مال و طلب نسل، و نقش زن در خانواده را به شریکِ مرد بودن در مال، شریک او بودن در تدبیر منزل و نایب مرد بودن در غیبت او دانسته، آنگاه با ذکر نشانه های زنان بهترین، سه سیاست مرد نسبت به زن را هیبت، کرامت و شغل خاطر (اشتغال زن به کارهای مهم منزل و مصالح آن) بر می شمارد؛
فصل چهارم، در سیاست و تدبیر اولاد، به لزوم انتخاب نام نیک بر فرزند و انتخاب دایه ای خوب و صالح و اشتغال به تأدیب فرزند با اقتدا به طبیعت را بیان داشته و آموزش سنن و وظایف دینی و بازداری او از منکرات را لازم می داند؛
در فصل پنجم، طریق اتخاذ خدمت کاران و باعث خدمت خدم که محبت باشد را بیان کرده و اصناف بندگان را به حسب طبیعت حرّ، عبد و عبد شهوت می داند.
در مقاله سوم از سیاست مدن بحث شده است. فصل اول از بحث با عنوان «احتیاج خلق به تمدن و شرح ماهیت و فضیلت علم سیاست مدن»، ابتدا با فرض وجود کمال برای هر موجودی و تقسیم موجودات به حسب تحصیل کمال که بعضی کمالشان مقارن خلقتشان است و بعضی متأخر، اسباب موجوداتی که کمال آن ها متأخر از وجود آن هاست را به مکمّلات و معدّات تقسیم کرده که از جمله مکملات کمالی، صورت هایی است که از واهب الصور فایض می شود و از جمله معدّات کمالی، غذاست. آنگاه با ذکر اصناف معونات ماده آلت و خدمت، انسان را قادر به استفاده از جهان سه گانه معونت از عناصر، نباتات و حیوانات دانسته و نسبت به انسان، نوع معونت آن را به همنوع خود، از نوع معونت خدمت در اجتماع انسانی می داند در جهت حفظ وجود نوع انسان.
به مناسبت طرح اجتماع انسانی و حفظ نوع انسان، بحث ضرورت تدبیر و سیاست در مدینه که دارای افراد مختلف الدعاوی با تنوع در حرکات آن ها می باشد و بحث حوایج سیاست که ناموس، حاکم و دینار است به میان می آید. سیاست نیز دارای انواع و اقسامی است که عبارتند از سیاست ملک (سیاست فضلاً بر وجه تحصیل فضایل)، سیاست غلبه(سیاست تدبیر امور افراد پست)، سیاست کرامت (تدبیر جماعتی که به اقتنای کرامت موسوم باشند) و سیاست جماعت (تدبیر فرق مختلف بر قانونی که ناموس الهی وضع کرده باشد). پس از بیان اقسام سیاست، حکمت مدنی را قوانین کلی می داند که مقتضی عموم باشد از جهت راهبری عموم به کمال حقیقی با رعایت اعتدال . به اعتقاد محقق طوسی، چنین علمی رئیس تمام صناعات است و بدین جهت ضرورت تعّلم آن واضح و ثمره آن اشاعه خیرات در عالم و ازاله شرور می شود؛
در فصل دوم با عنوان «فضیلت محبت»، با بیان ضرورت تألیف افراد اجتماع در معاونت با یکدیگر، جهت طبیعی هر فرد را به سوی کمال و به سوی الفت با یکدیگر در اجتماع مدینه دانسته، و محبت را اشتیاق به تألّف معنا می کنند. آنگاه با تقسیم محبت در نوع انسان به طبیعی و ارادی، انواع و اسباب محبت های ارادی را بر شمرده و سپس انس طبیعی را مبدأ تمدن و تألف و اقتضای حکمت و دعوت شرایع و آداب محمود را به انس ورزیدن به یکدیگر می داند و در محبت هایی که اسباب آن لذت یا منفعت یا مختلف از این دو باشد، وجود عدم اعتدال و اختلاف می داند و در محبت های میان اهل خیر، قائل به عدم وجود اختلاف است؛
فصل سوم، با عنوان «اقسام اجتماعات»، ابتدا اجتماعات انسانی را به مدینه فاضله و غیرفاضله تقسیم و بیان می دارد که غیرفاضله به جاهله و فاسقه و ضاله متعدد می شود و آنگاه ماهیت اتفاق آرای اهل مدینه فاضله را به مطابقت با حق و موافقت با یکدیگر و افعال آن ها را مقدم به تهذیب و مقدر به قوانین عدالت دانسته و سپس روش های ارشاد حکیم، اهل مدینه را به قیاسات برهانی یا اقناعیّات یا شعریّات یا مخیّلات دانسته است. در ادامه اصناف ارکان مدینه فاضله را به افاضل، اهل فرهنگ، مقدّران، مجاهدان و مالیان تقسیم کرده است. در آخر فصل، به معرفی ماهیت و انواع و اهداف و ملاکات افضلیت مدن غیرفاضله یعنی جاهله و فاسقه و ضاله و خصوصیات رئیس هر یک از مدن می پردازند؛
فصل چهارم با عنوان «در سیاست ملک و آداب ملوک» ابتدا سیاست را به فاضله و ناقصه تقسیم می کند، آنگاه سیاست فاضله را سیاست امامت می داند که لازمه سیاست امامت را نیل به سعادت و هدف آن را تکمیل خُلق، و لازمه سیاست تغلّب را نیل به شقاوت و مذّمت و هدف آن را استعباد خلق می داند. در ادامه، ویژگی های عملی سائس اول یعنی امام را تمسک به عدالت، دوست خود داشتن رعیت، رواج خیرات عامه در مدینه و غلبه بر شهوات و شاخص های خیرات عامه را امنیت، سکوت، مودت با یکدیگر، عدل، عفاف، لطف و وفا می داند. همچنین ویژگی سائس دوم یعنی تغلّب را تمسک به جور، رعیت را به جای عبید گرفتن، مدینه را پر از شرور کردن و خویشتن را بند شهوت کردن و شاخص های شرور عامه را خوف، اضطراب، تنازع، جور، حرص، عنف، غدر، خیانت، مسخرگی و غیبت بر می شمرد.
اما در اصول کلی حفظ دولت، تألف اولیا و تنازع اعدا را سبب می داند، از این رو، توجه پادشاه به حال رعیت را واجب دانسته و لزوم توفّر پادشاه بر قوانین عادله را متذکر شده است، چرا که رابطه ای مستقیم بین قوام مملکت با عدالت ورزی برقرار می کند و قوام مدن را به ملک و قوام ملک را به سیاست و قوام سیاست را به حکمت می داند. در آخر با ذکر اصناف مردم، وظیفه ملک را با هر یک از اصناف بیان می دارد. در قبال دشمنان، لزوم حفظ اسرار و تجسس از دشمنان را یاد آوری کرده و به تناسب صفات فرماندهی لشکر در جنگ و جواز تمسک به حیله و تزویر و نامه های دروغ و تفرق اعدا را تأکید می کند؛
در فصل پنجم، سیاست خدم و آداب اتباع ملوک مورد بررسی قرار گرفته است. در این راستا وظیفه خادم در برابر ملوک مبالغه و توجه زیاد بر کتمان اسرار مخدوم بیان شده است. وی وظیفه مردم را بر مبالغه ورزیدن در احتشام و هیبت ملوک و رؤسا دانسته و آنگاه، شرایط خدمت به ملوک را بر شمرده است؛
در فصل ششم در مقام بیان فضیلت صداقت و کیفیت معاشرت با اصدقا، به بیان ویژگی فرد کامل و سعید و نحوه دوست یابی و حفظ دوستی پرداخته و بعد نحوه رفتار با نزدیکان را متذکر می شود و به مناسبت، ستیزه گری و لجاجت را اسباب اختلاف دانسته و افراد را از آن دو بر حذر می دارد؛
فصل هفتم که آخرین بحث در سیاست مدن است، درباره کیفیت معاشرت با اصناف خلق، انواع معاشرت با صنف مقابل و هم ردیف خود می باشد. وی دوستان را به حقیقی و غیرحقیقی و دشمنان را به دشمنان دور و نزدیک، و آشکار و پنهان تقسیم کرده است. آنگاه اصول کلی در سیاست و نحوه برخورد با دشمنان را بر شمرده و اسباب عداوت های ارادی را به تنازع در ملک، تنازع در مرتبه، دنبال امیال رفتن، اقدام بر شهواتی که موجب هتک حرمت باشد، و اختلاف آرا تقسیم می کنند و در آخر مراتب دفع ضرر دشمنان را به اصلاح ایشان، احتراز از مخالطت با ایشان و بالأخره به قهر و قمع آن ها می داند؛
در فصل هشتم به مثابه ختم سخن تحت عنوان وصایای افلاطون در توصیه به علم و ملاک ارزش متعلّم آن، توجه به نعمت های خداوند، توصیه به محاسبه نفس و ویژگی حکیم بودن شخص در عدم شادمان شدن از لذت های دنیا، حکم به قول و فعل بودن و تساوی فکر، قول و عمل خلاصه می شود. 2. رساله نصیحت نامه2
خواجه این رساله را بنابر درخواست و التماس بزرگان دولت دستگاه هولاکو در ترغیب و تحریص اباقاخان پسر هولاکو به سلطنت نوشته است.
وی در این رساله به اباقاخان در هنگام تاج گذاری بعد از مرگ پدر، نصایح و دستورهایی در جهت استقرار حکومت دارد که به منزله اساسنامه حکومتی محسوب می شود و آن به شرح ذیل است:
1 الف) نوازش برادران و خویشان و نیکوسازی کارهای آن ها؛ ب) نزدیک سازی فاضلان و معتمدان و هواداران به خود در جهت استفاده از رأی ها و اندیشه های پسندیده آن ها؛ ج) شاهزادگان و کاردانان را تلطف و مهربانی کردن.
2 الف) دلجویی و توجه به امیران لشکر؛ ب) التفات و مهربانی کردن به افراد صاحب منصب و مقام؛ ج) لزوم تهیه تدارکات لشکر و دادن وعده های خوش به آن ها در جهت دلجویی و دل خوشی آن ها و عدم بهانه جویی آن ها در برخورد با یاغیان و نیز آماده جنگ داشتن آن ها.
3 الف) امیدواری نمودن ملوک و اکابر ولایات به لطف خویش؛ ب) و اعلان تخفیف مالیات از رعایا؛ ج) و ابقای خانان پیشین جهت دلخوشی و هواداری آن ها.
4 الف) صدقه به درویشان و بازماندگان و کودکان بی پدر و زنان بی شوهر و رهایی گرفتاران از مِحَن و گرفتاری؛ ب) و رسیدگی مالی به نافرمانان و ایجاد ترس در آنان در ترک گستاخی ایشان.
5 گماردن افراد شایسته بر لشکر.
6 احتیاط زیاد در امور پادشاهی و سلطنت در جهت قطع دست جاسوسان.
7 الف) به کارگیری صبر و تأنی در امور؛ ب) و دوری از سبک کاری؛ ج) و عدم تجویز گستاخی افراد صاحب منصب و عدم جایگاه داشتن آنان نزد سلطان.
8 پرهیز از زود خشم گیری و تحمل آنچه که مخالف طبع و نظر است.
9 مشورت با عقلا در امور پادشاهی (تا رأی قرارگیرد آنگاه حکم کارها را خود کند، چنان که به ظاهر مردم پندارند که به قوت دیگران است).
10 دنبال تحصیل رضای خدا بودن (تا در هر دو جهان نیکویی بیند).
11 عمل به رسم و آیین پدران خود جهت ایمن بودن از کم و کاستی و ضعف ها.
12 آراستگی و نظم به لشکر، جهت عدم ترس از یاغیان.
13 رعایت عدل و انصاف در حق لشکریان.
14 الف) التفات و توجه به فرمانبرداران؛ ب) و خوار کردن سرکشان.
15 راستی با همه خلایق در امید و بیم دادن در طاعت.
16 الف) کم آزاری مردم؛ ب) و عدم رنجش نیکان و بی گناهان (تا دراز عمر شود).
17 سعی در آبادانی کردن (تا مال بسیار بی ظلم و رنج مردم حاصل شود).
18 خبر یافتن از ایل و یاغی و بیداری و هشیاری در برابر آن ها.
19 استواری در فرمان ها و دستورها (تا امید و بیم دشمن تمام باشد). 3. رسم و آیین پادشاهان قدیم راجع به مالیات و مصارف آن3
پادشاهان قدیم را رسم بر این بوده است که برای استحکام پادشاهی خود، به اهل قلم و علما رو می آوردند و از آن ها می خواستند که آنچه در طریق قوام و استقرار سلطنت خود مؤثر است بیان دارند تا آن ها را به کار گیرند.
از جمله خواجه نصیرالدین طوسی بنا به درخواستی، ضمن بیان بنیاد پادشاهی پادشاهان در شمشیر (در دست سپاهیان) و قلم (در دست نویسندگان)، نوعی آیین نامه حکومتی را در این رساله ترسیم می کند که در آن به نحوه سامان دهی و مدیریت قوای نظامی و اقتصاد مملکتی و پادشاهی می پردازد. بدین منظور خواجه طوسی ماهیت فردی و ترکیبی سپاهیان را آن می داند که باید با یکدیگر متفق و با پادشاه یک دل باشند و به جز فرمان پادشاه، فرمان کسی را اطاعت نکنند و مردان کار باشند و آداب سلاح را آموخته باشند.
از طرفی وظایف پادشاه را در قبال لشکر، تأمین کننده تدارکات جنگی، گماردن هر کسی به جای خود، نیکو داشتن دلیر مردان، توجه به بازماندگان افراد لشکر و صرف غنایم به دست آمده از یاغیان در بین آن ها می داند و آنگاه با بیان فواید لشکر در ایجاد شکوه و هیبت برای پادشاهان و دفع یاغیان و ایمن داشتن رعایا و امنیت راه ها، طرق برخورد با پادشاه یاغی را بیان داشته و آنگاه به امور امنیتی لازم در برخورد با پادشاهی که یاغی نباشد، پرداخته و آن امور را آماده نگه داشتن لشکر با تدارکات لازم، عدم غفلت از پدید آمدن یاغی، عدم کوچک پنداشتن دشمن و خالی نداشتن مرزها از مردان مسلح و آماده می داند. سپس فواید قلم به دستان و ترسیم کنندگان مصالح و منافع نظام را در نگهداری راه خدا در میان خلق و آشکار کردن پوشیده (خوب و مفید)، یاد دادن سخنان (نیک) و نگهداری راستی در میان مردم دانسته اند.
اما در مورد اموالی که در اختیار سلطان است منابع دخل آن را میراث گذشتگان، مال رعیت، کفایت و شایستگی خود و اعطای خداوند می داند. آنگاه با بیان انواع مال پادشاه که یا از خاصه خود اوست یا از مصالح پادشاهی، اموالی را که پادشاهان از آن ها ننگ دارند، عبارت می داند از: 1 گرفتن و بدرقه جهت راه ها و کشتی ها؛ 2 آنچه از تباه شدن زر و سیم حاصل آید؛ 3 ارزان خریدن آنچه مردم بدان محتاج اند و گران فروختن آن؛ 4 تحصیل مال از مردم به سبب گناهان.
اما خرج پادشاه را دو گونه دانسته: 1 خرج خاصه خود که از مال خاصه خود است؛ 2 خرج اموال مصالح پادشاهی و موارد مصرفی اموال خاصه خود پادشاه را به: 1. خرج خاصه خود و فرزندان، 2. عطایا و بخشش کسانی که او را خدمت کنند، 3. ساختن تجمل ها و زینت ها، 4. عمارت هایی که ضرورت بر آن ها نباشد، تقسیم می کنند، و موارد خرج مال مصالح پادشاهی را به امور ذیل می داند: 1 خرج لشکر و کسانی چون نویسندگان درباری و بازپرسان و دادستانان، 2 سفرا، 3 خرج بازماندگان و درویشان و کودکان بی پدر و زنان بی شوهر و مصالح شهرها و ولایت ها، 4 پیام رسانی و پیام رسانان.
و در پایان موارد اموالی که پادشاه نهی از تصرف در آن ها شده را بر می شمارد که عبارتند از: 1 معیشت های اهل خیر، 2 اموال یتیمان، 3 اموال غایبانی که امید مراجعت آن ها است، 4 امانت های مردم، 5 اموال وقفی. 4. رساله امامت4
خواجه نصیرالدین طوسی در این رساله در مقام دفاع از اصل امامت در مذهب شیعه دوازه امامی، این اصل را در قالب پنج سؤال «چه، آیا، چرا، چگونه و که» طرح کرده و از چیستی آن آغاز و تاکیستی آن به پایان می رساند. در ابتنای امامت بر این پنج سؤال سخن از چیستی امامت، از وجود دایمی یا موقت آن، از علت وجودی آن، از صفات امام و از چگونگی تعیین آن سخن گفته شده است.
خواجه در سؤال از چیستی امام، او را به انسانی معرفی می کند که دارای ریاست عامه در دین و دنیا بالاصاله در دارتکلیف است. در سؤال از وجود دایمی یا موقتی امام با توجه به لطف بودن وجود امام در نزدیک کردن مکلفان به قیام به واجبات و دور دادن آن ها از منکرات و مقبحات و از اخلال به واجبات و وجود دایمی چنین مصلحتی در دار تکلیف برای بندگان، لزوم دایمی بودن وجود امام را اثبات می کند.
در پاسخ سؤال از علت وجودی امام و وجود چنین وجودی در بین مکلفان می فرماید که امکان وقوع اخلال به واجبات و ارتکاب مقبحات وجه نیاز به وجود امام است تا مکلفان را منع از آن ها کند و متخلفان را تنبیه کرده تا بدین وسیله مکلفان را به اطاعت الهی نزدیک کند و متخلفان را از معاصی دور سازد.
خواجه طوسی در بیان صفات امام، او را دارای عصمت، علم (به آنچه علم به آن نیاز است)، شجاعت، افضلیت از رعیت خود، طاهر بودن از عیوب منفوره خَلْقی و خُلْقی، نزدیک ترین فرد به خدا بودن، داشتن معجزه ای (که دلالت بر امام داشته باشد) و واحد بودنش در دار تکلیف می داند.
در پایان در مقام بیان کیستی امام در خارج، او را کسی می داند که اهل اسلام بر او اجماع داشته باشند و یا در صورت اختلاف اهل حق که قائلان به توحید، عدل، نبوت و امام هستند، بر او اجماع داشته باشند و در ضمن این بحث به وجود سه دسته اختلاف و نحوه تعیین امام یعنی قول به عدم وجوب نصب امام، وجوب نصب بر عهده مردم و وجوب نصب از طرف خداوند را بیان و دو قول اول را نفی و قول سوم را اثبات می کند.
وی در این رساله به معرفی و تعیین جایگاه و ویژگی های رهبر و حاکم دولت مطلوب و ماهیت سیاست آن دولت می پردازد. خواجه طوسی در فلسفه سیاسی خود، دولت امامت را دولت مطلوب می داند که در رأس آن امام واقع شده است. چنین دولتی دارای اصول و ثبات پایداری، عدالت مداری احسان به مردم و قانون مدار و قانونگرا5 و نیز کارویژه های امنیت، آرامش طلبی، مودّت، عدالت ورزی، عفت، لطف و وفاداری است.6 هدف سیاست دولت امامت، رواج فضایل در میان جامعه و ایجاد زمینه های تخلق مردم به فضایل و کمالات است. خواجه طوسی چنین دولتی را دولت حق و هر آنچه مقابل آن باشد، با هر شکل و ماهیتی دولت باطل تلقی می کند.7 در سیاست امامت هدف آن است که مردم به تکمیل نواقص خود برآیند، زیرا مردم بدون وجود چنین دولتی، توانایی فعلیت بخشیدن به استعدادهای کمالی خود را ندارند.
در نظریه دولت خواجه طوسی امام با اعمال سیاست امامت خود، جامعه را از حالت نسبی و قدر مطلق خود که هم زمینه روآوری به فضایل و هم رذایل را دارد، خارج کرده و به سوی ایجاد هر چه بیشتر و کامل تر فضایل و ظاهر ساختن آن ها در اعمال و رفتارهای فردی و جمعی و در تمام اعمال و سیاست و طراحی های دولت سوق می دهد. 5. تجرید العقائد8
این کتاب اگر چه ماهیتی کلامی و اعتقادی دارد، اما با انگیزه سیاسی و دفاع از شیعه در مبانی کلامی و سیاسی اش در زمانی که عقاید شیعی آماج حملات و فتنه شده بود نگاشته شد. خواجه طوسی در این کتاب، اعتقادات شیعیان را با روش برهانی و استدلالی به صورت قوی ترین و مستدل ترین و جامع ترین متن کلامی سیاسی شیعه در می آورد. وی در مبحث نبوت و امامت کتاب به طرح مباحث کلام سیاسی شیعه درباره جهات توجه دین به جامعه و هدف رسالت پیامبر و وصایت امامان شیعی می پردازد.
در مقصد چهارم کتاب با نیکو شمردن بعثت پیامبران از حیث آثار و فواید مترتب بر آن از جمله حفظ نوع انسان از تباهی و رساندن افراد به کمال، وجوب آن را اثبات می کند. همچنین عصمت را برای آن ها لازم می داند تا از هر گونه گناه و خطا و نسیان مصون باشد و در هدایت جامعه به سوی کمال هیچ گونه انحراف رخ ندهد. خواجه در ادامه، به بیان صفات پیامبران نظیر کمال عقل، ذکاوت، قوت رأی و عدم سهو می پردازد تا در پرتو این صفات، توانایی جعل قوانین کمال آور و شناخت فضایل و رذایل و تنظیم سیاست های اجرایی در جهت جاری سازی و جریان فضایل و کمالات در جامعه را دارا باشند. وی در آخر، راه های شناخت پیامبران را بیان می کند.
در مقصد پنجم، بحث از امامت و وجوب عقلی آن بر خداوند را طرح می کند تا هدایت و رهبری جامعه را به سوی سعادت دنیوی و اخروی عهده دار شوند. وی معتقد است چنانچه آن را واجب ندانیم، نبود امام به رواج فتنه و فساد در میان مردم منجر می شود؛ بنابراین خواجه طوسی امام را رئیس اول امور دینی و دنیایی مردم می داند که در پناه آن امر دین و دنیای مردم نظم و انتظام و رشد و توسعه می یابد.
در آخر مبحث امام به اثبات و انحصار امامت در علی علیه السلام بعد از وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می پردازد که شایستگی لازم و کافی را برای هدایت جامعه به سوی کمالات برخوردار بود. 6. فصول العقاید9
این کتاب نظیر تجرید العقائد با انگیزه سیاسی نوشته شده است. خواجه طوسی در مقام نشر عقاید شیعه دوازده امامی و دفاع از آیین آن ها و با هدف سازش دادن آن با قواعد عقلی تألیف کرد. فصل سوم کتاب به بحث نبوت و امامت اختصاص دارد.
وی ابتدا با بیان این که غرض از خلقت انسان وجود مصلحتی برای خود انسان است نه خداوند، تنبیه و تنبّه انسان را به چنین مصلحتی که عقول ایشان مستقلاً نمی توانند آن را درک کنند لطف می داند و لطف بر خداوند واجب است و چون از جهت کثرت حواس و قوا و اختلاف انگیزه ها، وقوع شر و فساد ممکن است، شریعت را که مبیّن کیفیت معاشرت و انتظام امور معاش مردم است، از باب لطف بر خداوند واجب می داند. از طرفی به اعتقاد وی، جهت ارشاد مردم ارسال رسل برخداوند واجب می شود و جهت امتناع وقوع نتایج و مفاسد و اخلال واجبات از ایشان، و عدم تنفر عقول از ایشان و بلکه جلب افراد به آن ها، عصمت انبیا و معجزه برایشان واجب می شود. وی در بحث نبوت خاصه در اثبات نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، معجزه ایشان و وجوب عصمت برای ایشان مطالب مستدلی بیان داشته است و هر آنچه را که ایشان از آن خبر داده اند واجب القبول می داند.
در مبحث امامت، امامت را مقامی می داند که حق را ظاهر می گرداند و مردمان را از باطل منع می کند و شریعتی را که خداوند فرستاده، در میان مردم رواج داده تا از وقوع فتنه و ظهور فساد در میان مردم پیش گیری شود.
از آن جا که با کثرت امام، امکان فتنه وجود دارد، خواجه لازم می داند که امام، واحد باشد. در مورد نحوه تعیین امام، وی بر خدا واجب می داند که از طریق اظهار معجزه یا اخبار کسی که صدقش معلوم است، او به مردم شناسانده شود و چون زمانه از صادق القول خالی نیست اگر اکثر امت بر شخصی اجماع کنند، آن اجماع حق باشد. درباره امام زمان علیه السلام و غیبت آن حضرت معتقد است سبب حرمان خلق از امام، خود مردم هستند نه امام و نه خداوند، و زمان ظهور آن حضرت علیه السلام را زمان رفع علت غیبت او می داند. 7. قواعد العقائد10
خواجه نصیرالدین طوسی بعد از آن که قوی ترین و مستدل ترین و متقن ترین متن کلامی شیعی دوازده امامی یعنی تجریدالعقائد را نگاشت، در صدد برآمد که متون کلامی مختصرتر همچون فصول العقائد و رساله اعتقادیه و قواعد العقائد را تألیف کند تا عقاید امامیه بیشتر در دسترس همگان قرار گیرد.
وی در این کتاب نیز معتقد است شأن و جایگاه نبوت و امامت در جامعه در جهت به اکمال رساندن نفوس مردم است. در بحث نبوت، نبی را انسانی می داند که از طرف خداوند به سوی بندگانش مبعوث شده تا آن ها را از حیث کمالات انسانی و الهی تکمیل کند؛ بدین صورت که آنچه را آن ها در رشد و کمالات خود نیاز دارند بشناساند و نیز آن ها را به سوی خداوند که مبدأ و خالق کمالات است نزدیک کند و از معاصی دور بدارد. وی راه های شناخت نبی را عدم صدور عمل یا قول خلاف عقل از او و مطابقت دعوت او با ادعایش و اظهار معجزه به دنبال ادعای نبوتش می داند.
طریق حکما در اثبات نبوت را چنین تقریر می کند که برای انسان مدنی بالطبع زندگی ممکن نیست مگر در اجتماع با همنوعان خود؛ پس مردم باید در رفع نیازهای خود با یکدیگر تعاون کنند و از آن جا که هر انسانی همراه با شهوت و غضب آفریده شده، ممکن است به دنبال مطامع خود از دیگری کمک بگیرد بدون این که او را در امورش کمک کند، از این رو، آنچه امور آن ها را مستقیم می کند، عدل و اجرای آن به دست شخصی عادلِ واحد است بدون هیچ مزیتی، و چنین انسانی باید الهی و از طرف خداوند باشد تا چنین مقصودی حاصل شود. پس امور نوع انسان مستقیم نمی شود الاّ به نبی، تا عدل را جاری و مردم را به آن دعوت کند و بدین منظور قوانین و قواعدی را وضع می کند که اقتضای عدل در امور متعلق به اشخاص و نوع انسانی و سیاست آن هاست.
در باب امامت، وی امامت به ریاست عامه دینیه ای تعریف می کند که مشتمل است بر ترغیب عموم مردم به حفظ مصالح دینی و دنیایی خویش و زجر و منع آن ها از آنچه مضر به مصالح آن هاست. در ادامه اقوال و انظار مختلف در نصب امام را طرح و نظر شیعه دوازده امامی را وجوب عقلی برای نصب آن از جانب خداوند دانسته و طریق معرفت آن را نزد شیعه نص جلّی از جانب خداوند یا کسی که از طرف خداوند نصب شده یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله ، می داند. 8. اساس الاقتباس11
خواجه نصیر الدین طوسی در این کتاب نیز از سیاست سخن گفته است. اساس الاقتباس اگر چه در اصل یک کتاب منطقی است و شامل مباحث الفاظ، کلی و جزئی، ذاتی و عرضی، کلیات خمس، مقدمات عشر، اقوال جازم، جهات قضایا و قیاس از حیث مواد و صورت می باشد. اما به جهت کاربردی که قیاسات منطقی در جامعه و روابط اجتماعی دارند، خواجه طوسی اشاراتی به کاربردهای سیاسی اجتماعی صناعات برهان و خطابه و جدل کرده، و در ضمن آن، انواع سیاسات را بیان می دارد.
نزد خواجه طوسی اقشاری از افراد جامعه که از قوه ادراکی بالایی برخوردارند و از آن ها تعبیر به افاضل می شود، در استدلالات خود از استدلالات برهانی استفاده می کنند و از طرفی یکی از ویژگی های ریاست حکومت در مدینه فاضله برخورداری حاکم از ذکاوت و سرعت فهم و قوت استدلال قوی است تا بتواند در وضع قوانین و علوم و روابط خود با دیگران از قیاسات برهانی استفاده کند.
صناعات بعدی، جدل است که در آن طرفین از مقدمات مسلم نزد خود برای اثبات وضع مطلوب خود یا حفظ وضع موجود به کار می گیرند. در جدل آنچه ملاک بوده، استفاده از آنچه اعتراف مردم در آن است و آن ها آرا و قضایا مقبول نزد جمهور مردم است و مقبول بودن آن ها نزد مردم یا به حسب عقل عملی آن هاست مثل «العدل حسن» و یا برحسب خُلْق و عادات فاضله و اخلاق جمیله است که در نفوس افراد رسوخ کرده است و یا به حسب عاملی دیگر. فایده جدل برخلاف برهان، مفید جمع و همه افراد جامعه است، چه این که زندگی نوع انسانی بدون کمک و مشارکت با همنوع خود ممکن نیست و جدل از جمله ابزارهایی است که مردم با ابتنای بر محمولات و مقبولات نزد خود، روابط اجتماعی خود را مستحکم می نمایند.
صناعات دیگر خطابه است که در اقناع و تسلیم مردم در پذیرش تصمیمات و اهداف و برنامه به کار می رود. فایده خطابه در تقریر مصالح جزئی مردم و اصول کلی مصالح آن ها مثل معارف الهی و قوانین علمی و مسائل سیاسی است. خواجه طوسی به جهت کاربرد جدل و خطابه در سیاست به اصناف سیاسات پرداخته و آن ها را به شش صنف تقسیم می کند که عبارتند از سیاست وجدانی، سیاست قلّت، سیاست اجتماعی (احرار)، سیاست اخیار (فاضله)، سیاست تغلبی (سلطه و غلبه) و سیاست خست. وی در ادامه به تعاریف و اهداف هر یک از سیاست مذکور می پردازد و در آخر با نظر به هدفی که سیاست فاضله دارد و آن تحصیل فضایل و ملکات نفسانی افراد جامعه است، اصول و فروع فضایل را بیان می کند. پی نوشت ها
1. مؤلف: خواجه نصیرالدین طوسی؛ مصحح: مجتبی مینوی علیرضا حیدری ؛ تاریخ تألیف: 633 ه؛ محل تألیف: ایران؛ ناشر: انتشارات خوارزمی؛ سال انتشار: 1373.
2. مؤلف: خواجه نصیرالدین محمد طوسی، زبان: فارسی.
3. مؤلف: خواجه نصیرالدین طوسی، موضوع: سیاست، ناشر: دانشگاه تهران 1341، زبان: فارسی، محل دسترسی: واحد تدوین اندیشه سیاسی، تعداد صفحات: 8
4. مؤلف: خواجه نصیرالدین محمد طوسی (597 672)، مصحح: محمد تقی دانش پژوه، (ناشر: دانشگاه تهران، سال انتشار: 1335)
5. مرتضی یوسفی راد، اندیشه سیاسی خواجه نصیرالدین طوسی (قم: بوستان کتاب، 1380) ص 245 248.
6. همان، ص 221 225.
7. خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح مجتبی مینوی، علیرضا حیدری (تهران: انتشارات خوارزمی، 1373) ص 303.
8. مؤلف: خواجه نصیرالدین طوسی، محقق: محمد جواد حسینی جلالی، ناشر: مکتبة الاعلام الاسلامی، تاریخ نشر: 1407 ه.
9. مؤلف: خواجه نصیرالدین طوسی، مصحح: محمد تقی دانش پژوه، ناشر: دانشگاه تهران، 1335.
10. مؤلف: خواجه نصیرالدین طوسی، به کوشش محمد رضا انصاری قمی (قم: ناشر: کتابخانه آیة الله العظمی مرعشی نجفی، 1377).
11. مؤلف: خواجه نصیرالدین طوسی، تصحیح و تحقیق مدرس رضوی (تهران: ناشر: دانشگاه تهران، 1355).

1 حجة الاسلام یوسفی راد، فارغ التحصیل کارشناسی ارشد علوم سیاسی موسسه آموزش عالی باقرالعلوم علیه السلام .
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان