ماهان شبکه ایرانیان

حدیث پژوهی ، افق های گذشته و آینده

رفیعی: مجموعه ی معارف اسلا می ما، اعم از احکام، عقاید، اخلا ق، تاریخ و سیره ی معصومان(علیهم السلا م)، از طریق دو منبع نورانی قرآن و حدیث دریافت می شوند

در گفتگو با استادان حوزه ودانشگاه حجج اسلام آقایان دکتر مودب ودکتر رفیعی

پژوهه: لطفاً نظر خویش را درباره ی جایگاه حدیث، در اسلا م و معارف اسلا می، بیان کنید.

رفیعی: مجموعه ی معارف اسلا می ما، اعم از احکام، عقاید، اخلا ق، تاریخ و سیره ی معصومان(علیهم السلا م)، از طریق دو منبع نورانی قرآن و حدیث دریافت می شوند. قرآن کریم با بیش از شش هزار آیه - به تعبیر خود قرآن - «تبیان کل شیء» و «لا رطب و لایابس الا فی کتاب مبین» است. همیشه در شناخت اهداف هر کتاب و مجموعه باید ببینیم که نویسنده ی آن چه غرضی داشته است. غرض خداوند، از نزول قرآن، هدایت بشر می باشد. این موضوع را در جاهای مختلفی از قرآن بیان کرده است؛ «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین» یا «شهر رمضان الذی انزل....»، «ان هذا القرآن یهدی للّتی هی اقوم» و... .

برخی تلا ش دارند بگویند قرآن مشتمل بر همه ی علوم است و می خواهند همه چیز را از قرآن استخراج کنند؛ مانند طنطاوی، سیداحمد خان هندی، کواکبی و دیگران. بنده با این نظر مخالفم و معتقدم که قائل شدن چنین شأنی برای قرآن، ضربه به آن است. قرآن کتاب طب و علوم روز نیست. البته به این موضوعات اشاره دارد، ولی کتاب هدایت می باشد. وقتی می گوید «تبیان کل شیء» یعنی هر چه که راجع به هدایت می باشد، در آن آمده است. کسانی نیز معتقدند اگر بعثت پیامبر(ص) بیش تر طول می کشید، قرآن مطالب بیش از این داشت و اگر پیغمبر(ص) امروز در جامعه بود، شاید، با توجه به سطح مخاطبان، قرآن مطالب بالا تری بیان می کرد؛ این سخن گزاف و نادرستی است. با توجه به این که اصول هدایت در همه ی زمان ها، یکی است، قرآن، به تعبیر خودش، کامل است و دین هم کامل گردیده، گرچه قرآن چهارده قرن پیش نازل شده و فضای نزول هم، فضای حجاز بوده، اما نیاز اعصار را تا قیامت مورد توجه قرار داده است، زیرا دین جهانی، نهایی و کامل می باشد و قرار است نبی و کتاب دیگری نیاید. قرآن کریم غالباً وارد ریز موضوعات احکام، عقاید و معارف نشده است. شخصی خدمت امام صادق(ع) آمد. عرض کرد: «چرا اسم ائمه (علیهم السلا م) در قرآن نیامده است؟» امام(ع) فرمودند: مگر رکعات نماز در قرآن آمده؟ قرآن می فرماید: «نماز را اقامه کنید.»، ولی رکعات آن را ذکر ننموده؛ زکات واجب است، ولی مقدار آن را کجا ذکر کرده است؟ امام(ع) فرمود: «قرآن می فرماید حج بروید، اما کجا آمده که هفت دور طواف کنید؛ این را پیغمبر(ص) و معصومان(علیهم السلا م) فرموده اند». پس در پاسخ می گوییم تبیین معارف، احکام، عقاید، حتی تبیین آیات قرآن به حدیث نیازمند است. از این رو امام علی(ع)، در خطبه ی ١٤٩ نهج البلا غه، می فرماید که سنت و قرآن را اقامه کنید و روشن نگه دارید. به عبارت دیگر، پیغمبر(ص) نمازخواند و فرمود: «صلو کما را‡یتمونی اُصلی». اصلا ً اعتبار حدیث از خود قرآن استفاده می شود؛ در سوره ی نسا، آیه ی ٥٩ می فرماید: «یا ایهاالذین آمنوا اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم»؛ یعنی اطاعت از فرمایشات، سیره، قول و فعل ائمه(علیهم السلا م) است.

در جایی دیگر فرمود: «ما اتاکم الرسول فخذوه»؛ «هر چه پیغمبر(ص) فرموده و به شما داده، بگیرید»، «لا تقدموا بین یدی الله و رسوله»؛ «از خدا و پیغمبر(ص) جلو نیافتید». حجیت سنت جای تردید نیست. این مطلب از خود قرآن استفاده می شود و عقل بر حجیت آن تأکید دارد. امام باقر(ع) فرمودند: «لا یصدق علینا الا ما یوافق کتاب الله و سنه` نبیّه»؛ «هیچ گفتاری از ما قابل تصدیق نیست، مگر آنکه موافق قرآن و سنت رسول(ص) باشد».

با توجه به این دلایل، جایگاه حدیث روشن است، اما متأسفانه، از آغاز اسلا م، به جایگاه حدیث، آن طور که قرآن مورد توجه قرار گرفت، وقعی ننهادند. نزدیک به یک قرن نگارش حدیث منع شد. اگر ازهمان آغاز مورد توجه قرار می گرفت، طبیعتاً امروز احادیث، مانند قرآن، نهادینه و منظم بود.

مؤدب: حدیث، در نظر ما مسلمانان، به ویژه شیعیان، جایگاه بسیار مهمی دارد. حدیث، مفسر آیات شریفه ی قرآن و شاهد کتاب الله می باشد، چرا که خداوند در سوره ی نحل جایگاه پیامبر(ص) و حدیث را چنین بیان می کند که پیامبر(ص)، مبین آیات الهی است. یکی از مهم ترین وظایف پیامبر(ص) تبیین آیاتی است که بر قلب حضرت(ص) نازل می شد. این تبیین، همان سنت است. سنت هم شامل قول، فعل و رفتار معصوم(علیهم السلا م) می شود. براساس این آیه ی شریفه و آیات دیگر مانند آیه ی هفتم سوره ی حشر، خداوند می فرماید: «آنچه را که رسول(ص) برای شما میآورد، دریابید؛ استفاده کنید و بهره ببرید. هرآنچه را که او نهی می کند، از آن دوری نمایید. تقوا پیشه کنید، زیرا که عقاب خداوند شدید است». پس آنچه از پیامبر(ص) صادر می شود، سنت است. همچنین در سوره ی نجم می فرماید: «آنچه را که پیامبر(ص) می فرماید، از هوای خودش نیست، بلکه وحی است». بنابراین قول پیامبر(ص)، طبق این آیات، سنت است. چنین سنتی، از نظر آیات شریفه، جایگاه بسیار مهمی دارد. با کمک حدیث و سنت می توانیم معارف اسلا می را تبیین کنیم. تفاوت سنت و حدیث؛ نیز چنین است که سنت، همان قول، فعل و رفتار پیامبر(ص) است و حدیث، حکایت از آنها دارد. برخی نیز حدیث و سنت را نزدیک به هم و مترادف دانسته اند. در هر حال هر چیزی که از معصوم(ع) دریافت شده و اصالت دارد، از جایگاه مهمی در معارف اسلا می برخوردار است.

پژوهه: اهمیت علوم مرتبط با حدیث (رجال، درایه، تاریخ و...) را در بهره گیری از این منبع، چگونه می بینید؟

مؤدب: حدیث هم زمان با نزول قرآن رشد ونما کرد و دارای شاخه های گوناگونی از جمله دانش رجال، درایه و فقه الحدیث است. همچنان که دانش تاریخ حدیث نیز به پیشینه ی چگونگی شکل گیری و رشد او باز می گردد و

همه ی آنها با حدیث مرتبط هستند و مناسب است نخست بر تاریخ حدیث اشاره شود.

هر علم و دانشی، از تاریخی برخوردار است. حدیث هم تاریخی مهمی دارد. آن چنان که قرآن نیز تاریخ دارد. در برخی از مراکز حدیثی، چندین واحد، تاریخ حدیث می خوانند، زیرا تاریخ حدیث به چگونگی شکل گیری حدیث، محدثان حدیث، و سیر تدوین حدیث، کتاب های حدیثی و رشد و افول او، در قرن های متفاوت، باز می گردد.

اگر کسی بخواهد از حدیث بهره بگیرد، مناسب است نخست از تاریخ آن مطلع باشد، به این شکل که حدیث، در سیر قرون، از صحابه و تابعان و... تا دوران معاصر، در چه سیر و تحولا تی بوده است؛ در چه زمان هایی رشد حدیث نگاری به اوج رسیده است؛ در چه زمان هایی تدوین حدیث، افول کرده و با چه مشکلا تی مواجه بوده است. همه ی این ها در حوزه ی تاریخ حدیث است. به طور کلی، از نظر شیعه، تاریخ حدیث، روشن و به دور از هر گونه ابهام است و از همان ابتدا نوشته می شد، تا آن جا رسید که امام صادق(ع) چهار هزار شاگرد داشتند. در زمان ایشان بیش از چهار صد مکتوبه ی حدیثی یا اصل حدیثی وجود داشت. از آن مجموعه، در قرن های بعد، چهار کتاب به نام کتب اربعه شکل گرفته است. سپس در قرن های بعد کتاب ها و مجموعه های حدیثی بیش تری شکل گرفتند. البته حدیث، در سیر شکل گیری خود از آغاز تا امروز، روند ثابتی نداشته است و در فواصل قرن پنجم تا دهم به علت مشکلا ت خاص خود، افول نموده، هرچند که معصومان(علیهم السلا م) در زمان خود هر چه را می گفتند، نوشته می شد و تا امروز آثار فراوانی از آنها وجود دارد. بنابراین تاریخ حدیث مهم است که در جای خودش محفوظ می باشد. اگر کسی از تاریخ حدیث مطلع نباشد، چه بسا در شناخت حدیث دچار مشکل شود.

علم دیگر، رجال است. هرحدیث از دو بخش تشکیل می شود: ١.سند حدیث؛ ٢. متن حدیث.

سند حدیث را طریق حدیث نیز نامیده اند. منظور از آن، راویانی است که در سلسله ی حدیث واقع شده اند. شناخت راویان و رجال حدیث از آن جهت مهم است که سلسله ی ناقلا ن حدیث - اگر همه مورد اعتماد باشند - باعث می شود که آن متن راحت تر مورد پذیرش واقع شود و بدین جهت در طول تاریخ، علمی را به نام علم رجال نام گذاری کرده اند تا به واسطه ی آن نسبت به راویان حدیث اطلا عاتی کسب شود. اگر محدثان، مفسران، فقها و... سند حدیث را می خوانند، با توجه به راویان آن، اعتماد می کنند، زیرا در سلسله ی راویان حدیث راویانی وجود دارند که ثقه نیستند. برخی نیز جاعل حدیث بوده، شناخت راویان از آن جهت مهم است که بفهمیم راویان هر حدیث چه کسانی هستند. اگر راویان، ثقه باشند، با اطمینان بیش تری می توانیم از آن حدیث بهره مند شویم.

اگر در سلسله ی راویان حدیث ثقه وجود نداشته باشد، لا زم است تا نسبت به متن حدیث دقت بیش تری کنیم.

برای همین شخصیت های بزرگی از جمله شیخ طوسی، نجاشی و... کتاب هایی در رجال حدیث نوشته اند.

پژوهه: اگر نسبت به ثقه بودن راوی اطمینان داشته باشیم، تا چه اندازه نسبت به قدرت فهم این راوی اعتبار قائل هستیم؟

مؤدب: فهم راوی مورد توجه است، اما عمدتاً وقتی از ثقه بودن او صحبت می شود، به عنوان این که ناقل است و متنی از نسل پیش از خود به نسل پس از خود انتقال می دهد و همین که متن را به درستی نقل کند، کافی است؛ چون ما نمی خواهیم مفهوم روایت را از او بپرسیم، تا میزان فهم او را اندازه گیری کنیم، بلکه همین مقدار که نسبت به راوی مطمئن باشیم، مطلبی را که دریافته، به درستی به نسل بعد رسانده است، کفایت می کند؛ گرچه ممکن است راوی فهم دقیقی از آن نداشته باشد. البته نقش راویانی که نسبت به فهم دین و حدیث دقت بیش تری داشته اند مانند برخی از صحابه ی پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) که سؤالا ت بیش تری، از ائمه (علیهم السلا م)، می پرسیدند در جای خودش محفوظ است، اما در سلسله ی سند و رجال تنها کافی است که او ثقه و مورد تأیید باشد. دانش دیگر از شاخه ها ی حدیث، علم درایه است. نام دیگر آن ، علم مصطلح الحدیث می باشد و به مجموعه ی اصطلاحاتی باز می گردد که در مورد احادیث وجود دارد. محدثان، برای شناخت احادیث، در مورد سند و متن اصطلا حاتی را بیان کرده اند که گویای چگونگی روایت آن است. این اصطلا حات فراوان می باشند. شهید ثانی از پیشتازان تبیین و تنویع آن اصطلا حات است و علمای معاصر، مانند مامقانی، برآنها افزوده و آنها را تا حدود صد اصطلا ح دانسته اند؛ مانند این که می گویند حدیث، مُسنِِِد است؛ یعنی سلسله ی سند ، از آغاز تا پایان ، وجود دارد. به تعبیر دیگر هر طبقه ای، در سلسله ی سند، نماینده دارد و سند متصل است یا گاهی حدیث را منقطع می گویند که حدیثی است که یک طبقه از سلسله اش مفقود می باشد. از دیگر اصطلا حات رایج، «صحیح»، «حسن»، «موثق»، «ضعیف» و... می باشند.

محدثان بزرگی مانند مرحوم مجلسی، در کتاب

مراه` العقول تمام حدیث کافی را از نظر اصطلا حات بررسی کرده و حدیث صحیح آن را از غیر آن جدا کرده است. بنابراین ارتباط رجال و درایه با حدیث، تنگاتنگ است و باعث می شود شناخت بیش تری از حدیث پیدا بکنیم و بهره ی بیش تری بگیریم. علم دیگر، فقه الحدیث است که مربوط به شناخت متن و محتوی روایت است.

رفیعی: بسیاری از این علوم که اشاره کردید، برخاسته از حدیث و جایگاه آن هستند. من به پیشینه ای اشاره می کنم؛ پیغمبر(ص) طی ٢٣ سال بیاناتی را داشتند. پس از پیغمبر(ص)، حوادث سقیفه و مسایل خلا فت پیش آمد. در آن زمان کسی به نگارش احادیث نپرداخت و به دلایلی نگارش حدیث را منع کردند. خلیفه ی دوم رسماً اعلا م کرد که حق ندارید احادیث پیغمبر(ص) را بنویسید. ذکر دلا یل این امر را به پژوهشی دیگر موکول می کنیم. این جریان یک قرن طول کشید. جناب عمروبن عبدالعزیز (سال ٩٩ق، تقریباً یک قرن پس از هجرت پیغمبر) رسماً به برخی از افراد، از جمله ابوبکر حزمی و زهری نوشت بروید احادیث پیغمبر(ص) را جمع نمایید. خود شما قضاوت کنید؛ امروز کسی حرفی می زند و فردا یادش می رود. یک قرن از هجرت پیغمبر(ص) گذشته است؛ افراد می خواهند حرف های پیغمبر(ص ) را جمع کنند. برخی از صحابی که از دنیا رفته اند و بعضی پیر شده و حافظه شان ضعیف گردیده است. عده ی دیگری هم در جامعه نیستند. تازه این کارها هم به دقت صورت نگرفته است.

سال ها طول کشید تا نخستین منبع حدیثی اهل سنت، موطأ مالک، ( نیمه ی دوم قرن دوم) تدوین شد. پس از او صحاح سته را، در اهل سنت، داریم که برای قرن دوم، سوم و اوایل قرن چهارم هستند که به ترتیب صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابی داود، سنن ابن ماجه و سنن ترمذی و نسائی که متوفی٣٠٧ق است . پس اولین اثر مکتوب، به ١٥٠ سال پس ازهجرت مربوط است. در میان شیعه مسأله فرق می کند؛ ما اعتقاد داریم احادیث از همان نخستین روزهای حیات پیامبر(ص) نوشته شده اند؛ مصحف حضرت زهرا(س) ،(کتاب جامعه به املا ء رسول خدا - ص - و خط امام علی-ع -)، اولین رساله ی اخلا قی که حضرت علی(ع) با دست خودش به امام حسن(ع) نوشته است و... . نکته ی دیگر این که مسیر حجیت حدیث شیعه با اهل سنت فرق می کند؛ آنها می گویند ٢٣ سال زمان حضور پیغمبر(ص) ملا ک است و ما می گوییم ٢٧٣سال (غیر از غیبت صغرا و کبرا)؛ یعنی تا سال ٢٦٠ هجری؛ ما کلا م ائمه ی معصوم(علیهم السلا م) را مانند کلا م پیامبر(ص) حجت می دانیم. به عبارت دیگر آنها وقتی می گویند حجیت حدیث، یعنی حدیث نبوی(ص ) و ما می گوییم حجیت حدیث معصوم(ع). در این صورت ٥/٢ قرن جلو میآییم. از زمان حضرت علی(ع) تا زمان امام عسکری(ع) بزرگان شیعه نزدیک به چهارصد کتاب نوشته اند که به اصول اربعمأئه معروف است. اولین آثار مکتوب و موجود، در میان شیعه، کتب اربعه است. با این که کافی مربوط به قرن سوم می باشد، ولی اعتبارش بیش از موطأ مالک است که به قرن دوم بر می گردد، چون موطأ مالک حدود ١٥٠ سال با پیغمبر(ص) فاصله دارد. از سوی دیگر، کلینی کتاب خود را در زمان غیبت صغرا نوشت که فاصله اش تا زمان رحلت امام عسکری(ع) اندک است. پس از آن که ما به نوشتن حدیث مشغول می شویم دانشمندان به این فکر افتادند که این احادیث باید دسته بندی بشوند و با توجه به جعل حدیث و سایر خطرات روی آنها کار صورت گیرد. بدین ترتیب علوم دیگر، مانند علم درایه شکل گرفت؛ ما نیاز داریم احادیث را، از نظر جایگاه، بشناسیم؛ بالاخره همه ی این ها مساوی نیستند؛ یک حدیث که همه ی راویان آن معتمدند باید با حدیث ضعیف و مجهول فرق کند. نخستین کسی که در علم درایه کتاب نوشت، قاضی رامهرمزی است که در سال ٣٦٠ق رحلت نمود. نام کتاب وی المحدث الفاصل بین الراوی و الواعی می باشد که در قرن چهارم تألیف گردید. کتاب بعدی توسط حاکم نیشابوری نوشته شد و به هزار سال پیش بر می گردد . ایشان در قرن پنجم فوت کرد و کتابش معرفه` علوم الحدیث نام دارد. خطیب بغدادی کتاب بعدی را به نام الکفایه فی علم الروایه نوشت. بعدها این کتاب برای سایر نگارش ها مرجع شد. همین کتاب را به چندگونه (شعر، شرح و...) نوشته اند. ده ها کتاب دیگر تا به امروز در میان اهل سنت نوشته شده است. اولین کتاب شیعه را سیدبن طاووس (جمال الدین احمدبن موسی بن طاووس) در قرن پنجم و ششم هجری نوشته است. کتاب دیگری که بعد از ایشان مکتوب شد، کتاب شهید ثانی است؛ البدایه` فی علم الدرایه. بعد از ایشان فرزندشان، صاحب معالم، کتابی به نام منتقی الجمان دارد. سپس پدر شیخ بهایی، حسین بن عبدالصمد، میرداماد و دیگران آثاری را در مصطلح الحدیث یا درایه نوشتند. بهترین کتابی که بین شیعه مطرح می باشد مقباس الهدایه مامقانی است که در قرن چهاردهم نوشته شده و خلا صه ای از علم درایه می باشد. در این جا طبیعتاً بحث رجال پیش میآید تا سلسله ی سند حدیث بررسی شود. در میان شیعه اصول سته وجود دارند از ١. برقی؛ ٢. کشّی؛ ٣. نجاشی؛ ٤. شیخ طوسی و ابن غضائری. کتاب های دیگری هم نوشته شده است. در میان اهل سنت نیز کتاب های متعددی نوشته شده است؛ مانند تاریخ کبیر و تاریخ صغیر بخاری، الکنی والا لقاب دولا بی( م٣٢٠ ) و الجرح التعدیل رازی (م ٣٢٧ ). در همین زمان علوم دیگری مانند غریب الحدیث، که یکی از علوم مرتبط با حدیث می باشد، شکل گرفت. بعضی تصمیم گرفتند الفاظ سنگین حدیث را توضیح دهند. بنابراین کتب متعددی در این زمینه نوشته شد. اولین کتاب از ابوعبیده معمربن مثنی است (م ٢١٠ ق). از قوی ترین کتب در این زمینه، کتاب ابوعبید قاسم بن سلا م می باشد(م٢٢٤ق) که تألیف آن چهل سال به طول انجامید. وی تتبع جامع و تامی داشته است، کتب دیگری در موضوع غریب الحدیث از ابن قتیبه دینوری (م ٢٧٦)، خطابی(م ٣٨٨)، هروی(م ٤٠١) زمخشری (م ٥٣٨) و... داریم.

پژوهه: حدیث پژوهی، در میان شیعه و اهل سنت، تفاوت های این دو و تعامل آنها را چگونه ارزیابی می کنید؟

رفیعی: تفاوت حدیث، در میان شیعه و اهل سنت، در چند منظر است:

منظر اول در نگارش حدیث است که بحث تاریخی دارد. ما معتقدیم که حدیث پیامبر(ص) از همان اول تدوین شده؛ حضرت(ص) توصیه به نگارش کرده اند و کسانی ازقبیل حضرت علی(ع) سلمان، اباذر و... کتاب حدیث داشتند. خزانه دار امام علی(ع )، ابورافع، فرمایشات حضرت امیر(ع) را می نوشت. فرزندان ابورافع نیز نگارش حدیث داشته اند. بسیاری از شاگردان امام صادق(ع) هم حدیث می نوشتند. این مقدمه ی شکل گیری کتب اربعه شد. در میان اهل سنت چنین نیست؛ نزدیک به یک قرن منع نگارش حدیث بود. بعد، اجازه ی نگارش حدیث، در اوایل قرن دوم، صادر شد.

تفاوت دوم بحث حجیت حدیث است. ما معتقدیم فرمایشات معصومان(علیهم السلا م) مانند فرمایشات خود حضرت رسول(ص)، حجت است. اگر حدیثی به امام ضا(ع) رسید، مانند این است که به خود حضرت رسول(ص) رسیده است. ما، از امام رضا(ع) تا پیغمبر(ص) به دنبال سند نمی گردیم. همین که امام رضا(ع) می فرماید: «قال نبی...» برای ما حجت می باشد، هر چند دویست سال فاصله است. اگر هم نفرمایند، فرمایش خودشان هم برای ما حجت می باشد. ائمه ی ما(علیهم السلا م) معصوم بودند. پیامبر(ص) براساس حدیث ثقلین و احادیث دیگر، فرمایشات این ها را حجت دانسته است. در مقابل، اهل سنت این تعامل را با حدیث ندارند و تنها فرمایشات پیغمبر(ص) را حجت می دانند.

تفاوت سوم راجع به صحابی است؛ اهل سنت صحابی باایمانی را که از دنیا رفته اند، عادل می دانند و سخن طیف

عظیم صحابی که بالغ بر صد هزار هستند، حجت تلقی می کنند. ما این حجت را قبول نداریم. مسایل دنیوی و مادی، عقل و منطق نمی پذیرد که این همه آدم هرچه می گویند، درست باشد.

با همه این تفاوت ها بین شیعه و سنی، مشترکات فراوانی، به ویژه در ابواب اخلا قی و اعتقادی، وجود دارد؛ مرحوم فیروزآبادی فضایل اهل بیت(علیهم السلا م) را از کتب اهل سنت بیرون آورده است.نسائی، از علمای بزرگ اهل سنت، کتابی در فضایل امام علی(ع ) دارد. سیوطی کتابی در فضایل حضرت زهرا(س) به نام الثغور الباسمه فی فضائل فاطمه(س) نوشته است. ابن عساکر چند جلد کتاب در مورد فضایل علی(ع) دارد؛ یعنی در بسیاری از مطالبی که در منابع شیعه و سنی، به ویژه منابع اولیه وجود دارند، مشترکات فراوانی به چشم می خورد. در احکام نیز مشترکاتی وجود دارد. این تعامل، موجب وحدت و نزدیکی مسلمانان می شوند. ما نیز مانند اهل سنت، حرف پیغمبر(ص) را حجت می دانیم و سیره و تاریخ پیغمبر(ص) را نوشته ایم. همچنین در مباحث توحید، عدل، معاد و... مشترکات فراوانی وجود دارد که می توان، در تعامل، مورد توجه قرار داد.

مؤدب: حدیث پژوهی در میان فریقین، از آغاز تا کنون، وجود داشته است. هر دو فریقین، نسبت به حدیث و پژوهش در آن، اهتمام داشته اند و بسیار تلا ش می کردند که احادیث را سالم نگه دارند تا به نسل های بعد برسانند. با این حال تفاوت هایی در نگاه به متن حدیث و چگونگی آنها، بین فریقین وجود دارد. اصولا ً بین فریقین، در تاریخ حدیث، رجال و درایه` حدیث و... تفاوت هایی وجود دارد. به خاطر همین تفاوت ها نگاه ویژه ای هم نسبت به حدیث وجود دارد. برای نمونه، از نظر اهل سنت، تاریخ حدیث در قرن اول محدودیتی در نگارش داشته است. در قرن دوم، به تبیین و نگارش آن مشغول شده اند. از این رو پیامدهای ویژه ای را در مورد حدیث به همراه آورده است. همچنین حدیث، در مرحله ی نخست، از دیدگاه عالمان اهل سنت، هر چیزی است که پیامبر(ص) می گوید و شامل کلا می از صحابه که به آنها ختم می گردد، می شود. به تعبیری، آنها برای صحابه هم جایگاه ویژه ای قائل اند و کلا م آنها را حدیث می دانند. از این رو معتقدند که اگر به پیامبر(ص) متصل نشد بازهم مورد اعتماد است، در حالی که از نظر شیعه کلا م صحابه، به عنوان این که صحابه هستند، نمی تواند حدیث تلقی شود. از نظر شیعه، کلا م کسی حدیث است که معصوم باشد. از نظر شیعه، معصومان بعد از پیامبر(ص)، دوازده امام (علیهم السلا م) هستند و تنها کلا م آنها، به ضمیمه ی حضرت فاطمه زهرا(س)، حجت است. البته هر یک از این دیدگاهها مبانی ای دارند که باید در جای خودش به آنها پرداخته شود. هر یک از فریقین نیز از احادیث مشترک دیگری، بهره می برند، گرچه که شیعه، ارزشمندی احادیثی را که راویان آن اهل سنت و در رجال شیعه، توثیق شده باشند، موثق می داند.

پژوهه: رابطه و نسبت میان قرآن و سنت، از دیدگاه فریقین، چگونه است؟ مشخصاً مباحثی چون عرضه ی روایات به قرآن، از منظر عالمان هر دو فرقه، چه جایگاهی دارند؟

رفیعی: یکی از بحث های مورد توجه، بحث نقد حدیث است که از دو جهت قابل نقد می باشد:

١. از جهت سندی که در علم رجال بحث و تعریف شده است؛

٢. از جهت متن: قطع نظر از سند، برای نقد حدیث چطور می شود از متن استفاده کرد؟

بعضی از افراد پنج معیار، برخی هفت و بعضی دیگر، مانند ابن جوزی، شانزده معیار را گفته اند.آقای سبحانی، در کتاب الحدیث النبوی بین الروایه و الدرایه پنج معیار را آورده است. در کتاب وضع حدیث، به مناسبت بحث تشخیص احادیث موضوعه هفت معیار را آورده ایم. بیش تر این ها جزو معیارهای مشترک فریقین هستند. معیاری را، که همه قبول دارند، خود قرآن است؛ چنانچه حدیث با قرآن سازش نداشته باشد، پذیرفته نیست. البته در اینجا دو مطلب قابل تأمل است: یکی حجیت این مبنا که می توان به کتاب کافی، باب کتاب الحجه` مراجعه کرد: «اگر حدیثی از ما شنیدید که قرآن را تصدیق نمی کند، باطل است». دیگر این که مراد از نقد حدیث با قرآن چیست؟ دو برداشت به نظر می رسد:

١. تباین کلی: گاهی حدیث با قرآن تباین کلی دارد؛ برای نمونه، قرآن می فرماید کسی که قتل غیر عمد انجام دهد باید دیه بدهد، اما فرض بگیرید حدیث می گوید باید اعدام بشود؛ این دو تباین دارند: (مراجعه کنید تلخیص مقباس المدریه علی اکبر غفاری مقاله فقه الحدیث) گرچه حدیث صحیح السند باشد.

٢. مخالفت با روح حاکم بر آیات قرآن: این را شهید صدر در کتاب بحوث فی علم اصول مطرح می کند؛ اگر حدیثی بود که با روح آیات قرآن تعارض دارد، نمی توانیم بپذیریم. فرض کنید روایت داریم چند گروه وارد بهشت نمی شوند. این با روح حاکم در قرآن که می فرماید: «من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مؤمن فلننجینه حیاه` طیبه» و «ان اکرمکم عندالله اتقکم»، منافات دارد. دو راه داریم: باید بگوییم مربوط به جریان خاصی است یا این که با توجه به این معیار، نپذیریم.

پژوهه: ممکن است بسیاری ازاحادیث به لحاظ معنایی با بعضی از آیات قرآن مخالف باشند در حالی که این مخالفت به نحو تباین کلی نیست. احراز این مخالفت به متدی نیازمند است. حجیت این نوع متدها تا چه اندازهای می تواند برای ما محرز باشد؟

رفیعی: البته این فرمایش باعث شد که به نکته ای اشاره کنم؛ شاخه ای از علم حدیث، فقه الحدیث است. همان طور که قرآن تفسیر دارد، حدیث هم تفسیر می خواهد.چرا که فهم حدیث نیز مشکل است. کتاب معانی الا خبار، شیخ صدوق توضیح روایات است. یا مراه` العقول شرح کافی به عنوان تفسیر حدیث می باشد. طبعاً ممکن است کسی بگوید حدیثی با قرآن و عقل منافات دارد؛ مانند ابن جوزی که بسیاری از احادیث را را رد کرده در صورتی که هیچ استبعادی در آنها نیست یا مثلا ً کسی بگوید فلا ن حدیث با علم روز جور در نمیآید. برای نمونه، روایت داریم که یکی خدمت معصوم(ع) آمد و سؤال کرد: «آیا می شود خداوند جهان را در درون تخم مرغ قرار دهد، بدون این که تخم مرغ بزرگ بشود؟» امام(ع) فرمودند: «بله. مگر خداوند تمام عالم را در چشم کوچک شما قرار نداده است؟» او هم قانع شد. مرحوم سید مرتضی می گوید که پذیرش این روایت مشکل است، چون منتهی به تناقض می شود. بعضی بزرگان در جواب سید گفته اند که امام(ع) با توجه به فهم مخاطب جواب داده است، در عین این که پاسخ غلط نیست.

کتاب الا خبار الدخیله علا مه تستری، احادیثی را با معیار تاریخ جعلی شمرده است. بعضی گفته اند این طور نیست؛ ممکن است بگوییم نقل تاریخی درست است اما اسمی در نقل اشتباه شده است؛ اگر بخواهیم این طور رفتار کنیم، روایات خیلی محدود می شوند. نمونه ی دیگر؛ روایت است که عالم روی شاخ گاو می باشد. برخی این حدیث را جعلی شمرده و قبول ندارند. ممکن است بگوییم منظورش این است که عالم به پشیزی نمی ارزد یا مراد مطلبی است که ما متوجه نمی شویم. تا جایی که ممکن است، نباید حدیث را رد کرد و یا با اندک استبعادی حکم به جعلی بودن آن نمود.

پژوهه: پس در مجموع در حدیث پژوهی خودمان می توانیم به زبان و گویش معصوم(علیهم السلا م) برسیم، ولی در بعضی از جاها نیاز به تأویل داریم، چرا که زبان معصوم(علیهم السلا م) است.

رفیعی: بسیاری از احادیث در این جایگاه قرار دارند. بسیاری از روایاتی که امروزه متأخرین ضعیف می پندارند، در نظر متقدمین صحیح بوده است. از این دسته احادیث در کتب اربعه نادر است که بگوییم مشمول نقد قرار بگیرد. این معیارها بیش تر در مجامع روایی مانند بحار، که نویسنده در مقام جمعآوری صرف بود، مطرح هستند. معنای این معیارها این طور نیست که تک تک روایات را داخل آنها ببریم. باید به فهم حدیث، فهم مخاطب و مجموع آنها توجه کرد و تا آن جا که می شود، حکم به طرد و نفی ننمود.

مؤدب: رابطه ی سنت، با آیات قرآن مجید از نظر مفسران، به شکل های گوناگونی بیان شده است. به نظر بنده رابطه ی آنها همان رابطه ای است که در حدیث ثقلین آمده است؛ پیامبر(ص) در این روایات می فرماید که من پس از خود دو چیز را، در بین شما ، قرار می دهم: ١. کتاب خدا؛ ٢. عترت. براساس این روایت، کتاب خدا، ارزشمند، معتبر و مستقل می باشد و نیز حدیث از جایگاه بالا یی برخوردار است، با این تفاوت که قرآن، ثقل اکبر است و حدیث، ثقل اصغر؛ قرآن، منشأ و محور است و حدیث، اعتبار خود را از قرآن می گیرد. به همین دلیل حدیث بایدبر قرآن عرضه شود و نه عکس آن . قرآن، که متنی ثابت است، محور و معیار احادیثی می باشد که ممکن است نادرست باشند و ملا کی برای صحت حدیث می باشد. در روایات، از امام صادق(ع) و دیگر امامان (علیهم السلا م)، به این نکته اشاره شده که هر حدیثی که با قرآن مخالفت دارد، زخرف است؛ یعنی آن چیزی که زینت شده ولی از درون سست است. امام صادق(ع) در این روایت تبیین می کند که قرآن معیار است و حدیث باید بر قرآن عرضه شود. همچنین هر حدیثی که با قرآن ناسازگار بود، باید آن را طرد کرد. بنابراین قرآن، محور است و سنت، جایگاه خود را در مدار قرآن پیدا می کند. البته حجیت سنت از راه های دیگر نیز قابل اثبات است. ابتدا باید آیات را بشناسیم؛ از طریق آن با روایات آشنا شویم؛ سنت را بر قرآن عرضه کنیم و ناخالصی های احتمالی آن را مشخص نماییم.

پژوهه: با توجه به پاسخ پرسش اول، بسیاری از احادیث به موضوعات خردتر مباحث پرداخته است. در حقیقت آنچه از حدیث می گیریم، در قرآن نیست، به خاطر این که قرآن کلیات را بیان کرده است. در چنین مواردی ملا ک موافقت یا مخالفت حدیث را چگونه می توانیم احراز کنیم؟

مؤدب: در مواردی حدیث به جزییاتی پرداخته که در قرآن نیستند (مانند تعداد رکعت های نماز، جزئیات زکات، روزه و...) . برای احراز این احادیث راه حل دیگری وجود دارد؛ در آن، موارد احادیث مشکوک را بر احادیث قطعی عرضه می کنند؛ به عبارت دیگر عرضه ی خبرهای واحد بر اخبار متواتر یا عرضه ی روایاتی که از نظر سند اشکال دارند بر روایاتی که از نظر سند بی اشکال هستند.

بحث عرضه، اقسامی دارد: بخشی ، عرضه بر قرآن است؛ قسمتی، عرضه بر احادیث می باشد و گروهی، عرضه بر عقل است. هر کدام در حوزه ی خودش ملا کی دارد؛ یعنی در صورت امکان ابتدا باید بر قرآن و بعد به راه های دیگر رجوع کنیم. برای همین شیخ طوسی و دیگر بزرگان، در ملا ک ارزیابی هر حدیثی که موافق قرآن، سنت معتبر، روایات متواتر نبود، ملا ک هایی دیگر را تنظیم کردند تا همچنان بتوانیم احادیث را، در مقام عرضه، ارزیابی کنیم؛ ضمن این که برای عرضه ی احادیث تنها از عرضه کمک نمی گیریم؛ می توانیم از راه های شناخت سند، بررسی های متنی و فقه الحدیث بهره بگیریم؛ نشانه ی درستی یا نادرستی را در احادیث پیدا کنیم و براساس آنها به مراحل بعدی تحقیق ادامه دهیم.

پژوهه: دیدگاه های افراطی درباره ی حدیث، همچون دیدگاه اهل حدیث در میان اهل سنت و اخباری گری را در شیعه چگونه ارزیابی می کنید؟

مؤدب: یکی از مباحثی که به تاریخ حدیث باز می گردد، شکل گیری گروهی است به نام اهل الحدیث یا حشویه، در میان اهل سنت، یا اخباری گری، در میان شیعه. هر دو گروه در مورد حدیث افراط کردند. به تعبیر دیگر قرآن را، فراموش کرده اند؛ از آن کم تر بهره گرفته اند؛ بیش تر به سراغ حدیث رفته اند؛ در بهره از حدیث، از هر حدیثی کمک گرفته اند؛ خوب و بد آن را از یکدیگر جدا نکرده اند؛ در عمل به حدیث، بررسی های سندی و متنی را مورد توجه جدی قرا رندادند و هر چه را که در کتاب های حدیثی، ذکر شده بود به نام حدیث از آن یاد شده بود، حجت دانستند. این گروه افراطی دچار اشکالات فراوانی شدند، زیرا عمل به تمام احادیث، با توجه به سابقه ی آفاتی که به حدیث راه یافته بود، کار را مشکل کرد. بدین ترتیب دچار تضاد در عمل شدند، زیرا در موضوعی گاهی دو حدیث متناقض وجود داشت ونمی دانستند چه کار کنند. این دیدگاه افراطی طولی نکشید و رو به افول نهاد. اگر چه در مقاطعی (قرن دوم تا یازدهم) رشدی داشته، ولی سپس رو به افول بوده است. در میان شیعه، بیش تر اخباری ها رشد کرده اند. نگاه آنها در فهم مسایل دینی بیش تر بر حدیث بود و از دیگر منابع مانند قرآن، عقل و... غافل شدند. حتی غفلت کردند که در متن احادیث اهتمام بر قرآن، عقل و... آمده بود. این تفکر، واکنشی در برابر گروهی بود که اهتمام فراوانی به قرآن دادند؛ از حدیث غفلت کردند و جایگاهی برای حدیث قائل نبودند. می دانید که همیشه، از آغاز که قرآن و حدیث شکل گرفت، پیامبر(ص) توصیه های فراوانی داشتند که این دو در کنار هم باشند. با این حال گروهی فقط اهل قرآن و از حدیث غافل شدند. امروزه این تفکر، در برخی از کشورها، وجود دارد؛ گروهی که خود را قرآنیون می دانند و در برابرآنها، گروهی اهل حدیث شدند، در حالی که هر دو راه افراطی رفته اند. از سوی دیگر از نظر شیخ طوسی و... راه صحیح آن بود که از قرآن و حدیث کمک بگیریم، زیرا دو بالی بودند که در کنار هم تعادل ایجاد می کردند. حدیث، مبین قرآن است. خداوند نیز می فرماید که قرآن، اصل و حدیث، شرح بر قرآن است. الحمدالله سستی این تفکرات روشن شده و دیگر کم تر کسی به سوی افراطی گری می رود.

پژوهه: محدودیت و مشکلا ت حدیث پژوهی، در روزگار ما، چیست؟

رفیعی: به نظر بنده توجه طلا ب و دانش جویان به حدیث، اندک و جنبی است. از طرفی عطف دو رشته ی علوم قرآن و حدیث به همدیگر باعث ذبح حدیث شده است. فارغ التحصیلان این رشته مدارکی تحت عنوان علوم قرآن و حدیث می گیرند، ولی اطلا عات چندانی از حدیث ندارند. از سوی دیگر، حدیث، در حوزه ی علمیه، جایگاه گذشته ی خود را ندارد. درگذشته، بزرگان در نقل و بیان حدیث مقید بودند اجازه ی نقل حدیث داشته باشند. امروزه - متأسفانه - این معیار در جامعه ضعیف شده است. هرکسی، با اطلا عات مختصری از روایات، دست به پژوهش، نقل و توضیح حدیث می زند. این گونه فعالیت ها نیازمند پیشینه های علمی قوی و فهم و درک حدیث است. بنابراین درخواست اولیه، از متصدیان مرکز جهانی طلا ب خارجی، این است که توجه بیش تری به وضع حدیث پژوهی داشته باشند. با این حال، در مجموعه ی دارالحدیث ودانشگاه حدیث، کارهایی در حال انجام است. در مرکز جهانی نیز، در مقطع کارشناسی ارشد، حدیث را از علوم قرآنی جدا کرده اند. بنده عقیده دارم که حدیث باید به رشته های مختلفی تقسیم شود: موضوع شناسی، نقدشناسی، غریب الحدیث، جرح و تعدیل حدیث و... .

بسیاری از طلا ب نیاز دارند که یک دور سفینه` البحار را مباحثه کنند. این، کلید بحار است. بعضی از بزرگان ما بحار را مباحثه می کردند. امروزه، در میان اهل سنت، دانش پژوهانی که درس می خوانند، صحیح بخاری را مباحثه می کنند. این امر باید مورد توجه قرار گیرد. یکی از محدودیت ها و مشکلا تی که در حدیث پژوهی وجود دارد، نهادینه نشدن این درس، در حوزه ی علمیه، است.

حدیث پژوهی باید از علوم قرآنی جدا شود. دانشگاه های حدیثی باید بیش تر بشوند. نکته دیگر این است که محدودیت ها و مشکلا ت صعوبت فهم حدیث و اعتبار حدیث نسبت به بعضی از علوم دیگر است؛ از سند آیات در قرآن بحث نمی کنید و قبول دارید، ولی درحدیث بحث وضع حدیث را داریم. متأسفانه بااین که بحث بسیار مهمی است، ولی در مورد آن کم کار شده است. ده ها کتاب در میان اهل سنت، در این باره، نوشته شده است، چون آنها به این درد بیش تر مبتلا بوده اند و ما کم تر. در میان شیعه نیز کتاب هایی نوشته شده است، ولی باید به صورت مستقل کار شود: پالا یش روایات جعلی و معرفی دروغ پردازان و شگردهای آنان، معیارهای تشخیص حدیث جعلی و...

ما در روایات برای کارهای اندک، موضوع نقل ثواب گزاف داریم. کسانی بوده اند که در این زمینه احادیثی را جعل کرده اند. باید مبنای درست حدیث را برای مردم بگوییم؛ تا زمانی که نماز نخوانی و گناه می کنی، گریه بر امام حسین(ع) ارزشی ندارد. برای نمونه، روایت داریم که اگر کسی خربزه بخورد، خداوند گناهش را میآمرزد! چه ارتباطی بین این دو وجود دارد؟ بنی امیه که روی کار میآید، درباره ی شهرهایی که محل خلا فت آنها می باشد، جعل حدیث صورت می گیرد؛ بنی عباس که میآیند شهرهای دیگری قداست یافت و درباره اش حدیث وضع می شود. ابوحنیفه میآید، در فضایل او،حدیث جعل می شود؛ شافعی میآید، حدیث، در مذمت ابوحنیفه جعل می گردد؛ بنی عباس روی کار میآید روایت، در مذمت بنی امیه، ساخته می شود و... . داستان های جعلی بسیاری در روایات وارد شده است. اسراییلیات، در تفاسیر ، وارد شده اند؛ مطالبی که پایگاه آن یهودی است. یک نمونه ی آن افسانه ی غرانیق است که منشأ کتاب سلمان رشدی شد.

مشکل دیگر، فهم حدیث است. امروز باید افرادی داشته باشیم که در حوزه، فقه الحدیث بگویند. برای نمونه، «طلب العلم فریضه` علی کل مسلم»، که همه جا نقل می شود، چه علمی را می گوید؟ مراد از فریضه چیست؟ آیا ارشادی است یا الزامی؟ مراد از مسلم چیست؟ فهم همین حدیث ساده بسیار مشکل است. البته این کار در درس خارج در روایات فقهی صورت می گیرد. با این حال باید دروس توضیح روایات، وسایل الشیعه، اصول کافی و... گذاشته شود.

مؤدب: به حمدالله در روزگار ما - چه در حوزه های علمیه ی شیعه و چه در مراکز اهل سنت - حدیث از رشد و پژوهش بیش تری برخوردار شده است. با این حال آنچه می توان به عنوان مشکل یاد کرد، عدم وجود گروه های تخصصی هستند که اگر به صورت کامل شکل بگیرند؛ به صورت گروهی و مشترک فعالیت نمایند و عالمان متخصص، در مراکز تخصصی در حوزه ی حدیث با آگاهی های بیش تری فعالیت کنند، کار بهتر خواهد شد؛ کارهای تدوین شده فعلی نیز گرچه ارزشمند است، ولی اگر در قالب گروهی متخصص انجام شود، به یقین بهتر خواهد بود.

کارهای گروهی کم است و گروه هایی که بتوانند همدیگر را تکمیل نمایند و در ارتباط با هم کارهای حدیثی انجام دهند، اندک می باشند. اگر مدیریت واحدی باشد و کار دقیق تر تقسیم شود، نتایج بهتری خواهد داشت. در مراکز اهل سنت نیز کار گروهی درباره ی حدیث بیش تر شده است؛ به ویژه احادیث شیعه نیز در بین آنها بیش تر مورد توجه قرار گرفته است. به تعبیر دیگر، آنها جایگاه اهل بیت(علیهم السلا م) و صحابه را نسبت به حدیث مورد توجه قرار داده اند و تحقیقات بیش تری صورت گرفته است. از دیگر مشکلا ت،نبود کتاب خانه های تخصصی کامل تر در حوزه ی حدیث شناسی و کمبود رشته های حدیثی، در مرکز آموزشی، است.

پژوهه: چگونه می توان از احادیث در طراحی نظام های کلان اجتماعی، سیاسی و اقتصادی استفاده کرد؟

مؤدب: اگر احادیث، با کمک آیات قرآن، به صورت موضوعی مورد تحلیل قرار بگیرند، می توانند در نظام های کلا ن اجتماعی، سیاسی و اقتصادی استفاده شوند. به تعبیر دیگر همان طور که قرآن، تفسیر موضوعی شده، حدیث نیز باید، به صورت موضوعی، مورد تفسیر قرار بگیرد. اگر احادیث، به صورت موضوعی، گردآوری شوند؛ کاستی آنها دور گردد؛ طبقه بندی شوند و با کمک آیات از آنها مفهوم سازی گردد، قطعاً می توانند نظام های بزرگ اجتماعی را شکل دهند. در پنجاه سال اخیر حرکت علمای اسلا م در این جهت بیش تر صورت گرفته است؛ احادیث را مورد بررسی قرار می دهند و موضوع بندی می کنند.

پژوهه: دیدگاه های مستشرقان در مورد احادیث چیست؟ فعالیت ها وتحقیقات آنان، در این مورد چه کمکی به مسلمانان کرده است؟

مؤدب: یکی از مهم ترین حوزه های مباحث حدیث شناسی، بررسی مستشرقان است. زیرا امروزه بیش از دو هزار مستشرق وجود دارند که در مورد دین اسلا م مطالعات دارند. قسمتی از مطالعات آنها در مورد حدیث است و با مطالعه ی احادیث، اظهارنظرهایی کرده اند. خیلی به جاست که رابطه ی نزدیک تری با مستشرقان داشته باشیم؛ با آنان تعامل فکری بنماییم و مصادر و منابع جدید را در اختیار آنها بگذاریم. برخی از نظریات آنها درباره ی شیعه، ناپخته است، چرا که از احادیث ناب ما کم تر اطلا ع دارند و بسا اندیشه های اهل سنت را به همه ی مسلمانان تعمیم دهند. برای نمونه، روایات ما را طور دیگری تفسیر و تحلیل می کنند. این امر ناشی از اطلا عات کم آنها نسبت به احادیث ماست فعالیت آنها هم سبب حوزه های جدید در مورد مطالعات حدیثی است.

پژوهه: بسیار متشکریم که به روشن شدن برخی از مباحث کمک کردید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان