سید موسی صدر در سال 1307 در شهر قم، دربیت مرحوم آیت الله سید صدرالدین صدر، به دنیا آمد . همزمان با تحصیلات حوزوی، مقطع دبستان و دبیرستان را با موفقیت پشت سر نهاد و رهسپار دانشگاه تهران شد . در سال 1332، دوره کارشناسی حقوق اقتصادی را به پایان رساند و در حالی که از نظر دروس حوزوی به درجه اجتهاد رسیده بود، عازم نجف شد . در آن جایگاه مقدس، چهار سال از محضر بزرگان بهره برد و به والاترین مراتب علمی دست یافت . در سال 1337 به قم بازگشت و با همکاری دوستان، برای نخستین بار در سطح حوزه، مجله مکتب اسلام را منتشر کرد . او در سال 1339، به دعوت علمای بزرگ و مردم لبنان، به آن کشور هجرت کرد و از نظر اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مذهبی تحولاتی عظیم در آن سرزمین پدید آورد . قبل از ورود وی به لبنان، با این که شیعیان در اکثریت مطلق بودند، همواره مانند اقلیت ها با آنان رفتار می شد; به طوری که کاملا تحقیر شده و هویت خود را فراموش کرده بودند . اغلب جوانان شیعه، مذهب خود را انکار یا پنهان می کردند و حتی برای کسب هویت و موقعیت شغلی و اجتماعی، مردگان خود را در گورستان های مسیحیان به خاک می سپردند .
امام موسی صدر اصالت شیعه را به آنان بازشناساند و آن ها را با تاریخ درخشان و هویت و فرهنگ اصیل شان آشتی داد . او تنها به جوانان شیعه بسنده نکرد بلکه، سراغ جوانان اهل سنت و مسیحی رفت و عزت، افتخار وسربلندی و سرافرازی را برای همه به ارمغان آورد . ضرورت دفاع از دین و میهن را با استدلال و برهان برایشان اثبات کرد; اسرائیل را شر مطلق خواند; هراس از استکبار جهانی و دولت امریکا را برای همیشه از دل هاشان زدود و به آنان قدرت، شهامت و شجاعت بخشید . نفوذ قدرتمند امام موسی صدر در عرصه های مهم بین المللی و تسخیر قلوب مردم کشورهای اسلامی و غیر اسلامی در منطقه، دشمن را به وحشت انداخت . رهاورد این احساس خطر و وحشت توطئه ای شوم بود که در تاریخ 9/6/1357 توسط عوامل استکبار جهانی در کشور لیبی اجرا شد و به ناپدید شدن آن روحانی وارسته انجامید . آن چه در زیر می آید، فرازهایی از سخنان آن شخصیت بزرگ است که وسعت اندیشه وعمق نگاه وی را باز می نمایاند .
ضرورت نظم در زندگی
محل کار بنده را خداوند متعال در جایی قرار داده که سینه به سینه در مقابل دشمن هستم و کاملا تلخی کوتاهی کردن (بی نظمی وعدم تشکیلات) را حس می کنم . به اصطلاح جنگی در خط آتش هستم و ضربت های شکننده و خرد کننده دشمنان اسلام را از نزدیک لمس می کنم . . . چرا خداوند ما را به رعایت عدل و نظم دعوت می کند؟ برای این که دنیا بر اساس نظم پایه گذاری شده است و ما هم اگر بخواهیم فرزند این دنیا باشیم، اگر بخواهیم زنده باشیم، اگر بخواهیم فعالیت و تلاشمان به ثمر برسد، باید منظم کار کنیم .
توجه به هویت خود
. . . ملتی که اصالت فکری خود را از دست داد، نجات از این انحراف فکری و استعمار عقیدتی برایش سخت و آثار آن بی نهایت عمیق و خطرناک است . . . این حقیقت با کمال تاسف در بین مسلمانان به شکل وحشت آور و عجیبی وجود دارد . نویسندگان، گویندگان، متفکران و مردم عادی ما در مسائل اجتماعی و حتی اخلاقی و تربیتی از سبک فکر غیر اسلامی پیروی می کنند . در چار چوبه نظریه ها و حتی الفاظ دانشمندان غرب گرفتار شده اند و از مطالعه نظریات و پیشنهادهای اسلامی، حتی به عنوان یک نظریه، امتناع می ورزند . راستی جای حیرت است مردمی دارای یک سلسله ایده ها و افکار ارزنده باشند، ولی در مقام عمل نه تنها از این نظریه ها پیروی نکنند، بلکه آن افکار و تئوری ها را، حتی به صورت بحث و مطالعه، در نظر نگیرند .
ویژگی فرهنگ ما
. . . در فرهنگ اسلامی از هرگونه حرکت و تحول فکری مثبت و تکامل فکری صحیح استقبال شده است و همه این ها در این فرهنگ جزئی از رسالت انسان و فریضه ای از فرائض او به حساب می آید . . . اسلام هیچ گاه به خاطر ترس از انهدام خود و یا مثلا به بهانه تقویت مبانی دینی در میان پیروانش، در برابر تحولات و کوشش های فرهنگی روش محافظه کارانه ای به خود نگرفته، بلکه هر پدیده جدید و تحول تازه ای را به طرف پیکره بزرگ فرهنگی خود کشیده است; زیرا برای دین، مکان و موقعیتی اصیل و ثابت قرار داده که هیچ یک از علوم، قوانین علم اخلاق، روان شناسی و فلسفه و حتی علوم الاهی - هر چند که دایره آن ها وسیع گردد - نمی توانند جای آن را بگیرند .
رشد هماهنگ
. . . هر نیازی در انسان انگیزه ساز و حرکت آفرین است; ولی اگر به قیمت نادیده گرفتن دیگر نیازها رشد یابد، فاجعه آفرین خواهد بود و این منشا مسؤولیت بزرگ ما در برابر قدرت ثروت، شهوت، موقعیت و دیگر امکانات واقعی انسان ها است . اگر ایمانی که در میان خدا و انسان ارتباط و حضوری مستمر پدید می آورد، مبنا و اساس تمدن جدید نباشد، با تمدنی شکننده روبه رو خواهیم شد .
هنگامی که تاریخ تمدن را مد نظر قرار می دهیم، با رشد یک جانبه انسان در ابعادی خاص روبه رو می شویم . سیاست، مدیریت، بازار و آبادانی اگر بر پایگاه ایمانی استوار نباشد، رشدی ناهماهنگ یافته و به استعمار، منازعات، بازاریابی های جدید و فرصت طلبانه و حاکمیت صلح مسلحانه و مقولاتی از این قبیل منتهی می شود و زندگی انسان میان جنگ های سرد و گرم تزلزل می یابد .
. . . حب ذات یا خویشتن خواهی که مایه و پایه کمال خواهی انسان است، آنگاه که در فرد خودپرستی رابسط دهد مشکل آفرین می شود . خود خواهی فردی، خودخواهی خانوادگی، خودخواهی قبیله ای، خودخواهی طایفه ای و مذهبی ارزش های آسمانی را به خصوصیات زمینی تبدیل و دین و مذهب را از محتوایش خالی می کند و علو و مدارا و رواداری اش را از بین می برد . . . .