چکیده: این مقاله دلیل پدید آمدن نهضت فرهنگی شعوبیه را رفتار برخی از اقوام عرب می داند که پس از ظهور اسلام ،این دین را که برای نجات بشر از قید و بند بردگیهای گوناگون آمده بود وسیلهای برای برتریجویی و سلطه بر دیگر اقوام و ملتها قراردادند. شعوبیه عقیده داشتند که از نظر تعالیم اسلامی هیچ ملتی بر ملت دیگر سلطه و امتیازی ندارد. ایرانیان پیشاهنگ این نهضت فرهنگی بودند. در نوشتار حاضر نویسنده ضمن اشاره به زمینه های مختلف شکل گیری شعوبیه ، به بررسی تاثیرات حاصله از ظهور این جنبش در عرصه ادبیات می پردازد.
مقدمه
در زندگی ملتها دورانهایی پیش میآید که حیات و مرگ آنها به مویی بسته است. در این مراحل حساس توان زنده ماندن ملل در بوته آزمایش قرار میگیرد و تنها، اصالت آنها و نیروهای نهانی که در درون بعضی ملتها برای زنده ماندن باافتخار وجود دارد راز زندگی و تداوم هویت ایشان است. بعد از ورود اسلام به ایران ، لحظههای حساسی در تاریخ زندگی ملت ایران فرا رسید، زیرا. در مواجهه با دین حقی قرار داشت که اگر چه از سوی برخی از مسلمانان به درستی اعمال می شد اما گوهره راستین آن جذاب می نمود. به همین دلیل است که ایرانیان سیاستی دوگانه اتخاذ می نمودند. بدین صورت که بین اسلام و عملکرد افراد تفکیک قائل می شدند. در این مرحله اقوامی که مغلوب شده بودند، با توجه به ویژگیهای خود عکسالعملهای متفاوتی در برابر این جریان بروز دادند. در این برخورد هوشیارانه که آثار تاریخی تعیینکننده داشت مثل همه جریانهای تاریخساز، گروهی از هوشمندان پیشرو بودند که با مجاهدتهای خود راهگشای حرکتهای ملی شدند. به نظر میرسد در این میان شعوبیه بخش ویژهای را به خود تخصیص داده است.
دلایل پیدایش شعوبیه
پیشگامان شعوبیه گروهی بودند که اعتقاد داشتند بین اقوام و امم مختلف تفاوتی نیست. یعنی هیچ قومی بر قوم دیگر برتری ندارد. استدلال ایشان به آیه 13 سوره حجرات بود که خداوند میفرماید: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و اُنثی و جعلناکم شعوباً و قبائلَ لتعارفوا، انّ اکرمکم عندالله اتقیکم، ان الله علیم خبیر.» به عقیده شعوبیه برتری انسان به تقواست. این آیه و این استدلال وسیلهای در دست شعوبیه بود که با سلطهطلبی بنی امیه و حتی بنیعباس مقابله کنند و هویت خود را محفوظ دارند. ولی بعداً گروهی از شعوبیه ادعا کردند که نژاد ایرانی برتر از نژاد عرب است.
سؤالی که ممکن است مطرح شود این است که چرا نهضت شعوبیه پس از تصرف ایران به وسیله اعراب ظهور کرد؟
پاسخ این سؤال را باید در نکته ذیل جستجو کرد:
در جریان تحولات پیشین، هویت ایرانی در معرض تهدید قرار نگرفته بود، آنچه اتفاق افتاد یک تحول سیاسی بود و مهاجمین پس از گذشت مدتی خود در فرهنگ ایرانی ذوب شدند ولی در حمله اعراب چنین نبود. اعراب اسلام را با خود آورده بودند که یک نهضت دینی و فکری و یک آیین نجاتبخش بود و همین امر باعث پیروزی سریع و شگفتآور اعراب شد. این در حالی بود که از سوی دیگر حکومت تحت عنوان خلافت مستقر شده بود و هر وقت برای حکومت توجیه ایدئولوژیک وجود داشته باشد، نفوذ آن عمیق و ریشهدار است و خیلی تفاوت دارد با سلطهای که فقط دارای جنبه سیاسی صرف است. ضمناً اگر این حکومت آن چنان که در زمان بنیامیه بود، حکومتی ظالمانه با صبغه دینی، باشد روشن است که تاثیر و نفوذ آن زیاد خواهد بود.
در مجموع، فرهنگ وتمدن عرب اگرچه تا قبل از ظهور اسلام، ویژگی های مثبت زیادی نداشت اما با اسلام این وضعیت تغییر کرد و شاهد بهبود وضعیت ایشان و توسعه قلمرو و نفوذشان می باشد. درهمین ارتباط است که حضرت علی علیه السلام ضمن خطبه ای می فرماید:
«خداوند حضرت محمد (ص) را فرستاد در حالی که ترساننده جهانیان و امین وحی بود و در آن زمان شما ای گروه عرب در بدترین دین و بدترین جایگاه میزیستید. در میان سنگلاخهای خشن و مارهای زهرآگین اقامت داشتید. آب سیاه مینوشیدید و غذای ناخوشایند میخوردید، خون یکدیگر را میریختید و از خویشاوندان دوری میکردید. بتها در میان شما نصب شده و از گناهان دوری نمیکردید.»[1] (فیض الاسلام، خطبه 26)
البته بعضی از صفات نیک که لازمه زندگی بیابانگردی است در بین اعراب وجود داشته از قبیل مهماننوازی و حمایت جار و پناهنده، سخاوتمندی … شعر و سخن نیز در بین همین صحرانشینان بود و اهل قراء و شهرها حتی در جوامع پیشرفته عرب مثل سرزمین حیره و غسّانی از این ویژگی بهره کمتری داشتند.
گروه کمی از عربها یکجانشین بودند که به ایشان اهل المدر میگفتند. مدر به معنی گل است، یعنی کسانی که از خشت و گل برای خود خانه ساختهاند. این گروه در نواحی خاصی از سرزمین عربستان که تا حدی حاصلخیز بود ساکن بودند. بعضی از ایشان در واحههای کوچک به شغل کشاورزی اشتغال داشتند بعضی بر سر راههای تجاری میزیستند و گروهی نیز در قسمت جنوبی عربستان گرد آمده بودند. از بروکلمان آلمانی نقل شده (تاریخ الشعب الاسلامیه، ج1، ص 11) که سابقه تمدن در این نواحی به دو هزار سال قبل از میلاد مسیح میرسد. در سرزمین یمن آبادی و تمدن و فرهنگ بیشتر بود و سرزمین مزبور مدتها توسط ایرانیان اداره میشد.
بدین ترتیب مشخص می شود که راز اصلی این پیروزیها، دین اسلام و دستورهای این آیین آسمانی بود. مردم سرزمینهای مختلف، با آگاهی از تعالیم اسلام و مقایسه آن با نظامها و سنتهای نامناسبی که در جوامع خودشان وجود داشت به اسلام میگرویدند و یا حداقل به دفاع از حکومتی که دیگر به مبانی آن چندان معتقد نبودند میل و علاقهای نداشتند. به عنوان مثال در خصوص ایران نیز چنین وضعیتی قابل مشاهده است. حکومت ساسانی اگر چه نیرومند، و ایران ساسانی هر چند از نقطه نظرهای گوناگونی در جهان آن روز یک کشور متمدن محسوب میشد ولی حکومتی بود که سیستم اجتماعی آن مبتنی بر اختلاف اقشار و طبقات بود، به طوری که همه افراد جامعه از تمامی حقوق مدنی و انسانی برخوردار نبودند. هر کس حق انتخاب هر شغلی را که میخواست نداشت. همه افراد حق تحصیل دانش نداشتند مسائلی از این قبیل منجر به بروز سستی در قدرت داخلی و تضعیف آن شده بود که امکان ایستادگی به آن را در مقابل جریان اسلام هرگز نمی داد. چرا که اسلام، منادی آزادی و مساوات همه انسانها بود و برای هیچ کس حتی اگر پادشاه یک کشور در برابر افراد عادی بود مزیتی قائل نمیشد. رفتار پیامبر گرامی اسلام چنین بود و مسلمین صدر اسلام نیز به همین شکل بیش و کم عمل میکردند. اما پس از آن حضرت جریان حوادث به شکلی پیش آمد و جایگزینی افراد طوری ترتیب یافت که نتیجه خاصی به دست آمد و آن انتقال خلافت به بنیامیه بود که مظهر عصیبت جاهلی بودند. حتی خود عمر خلیفه دوم نیز در برخورد با ملل غیرعرب به خصوص ایرانیان، اندیشههای جاهلی و تعصبآمیز داشت. مالک روایت میکند : عمر دستور داده بود که به هیچ یک از ایرانیان ارث ندهند مگر آنکه بین اعراب متولد شده باشد و سپس مالک اضافه میکند بنابراین چنانچه زنی در سرزمین غیرعرب (دشمن) آبستن شود ولی در سرزمین اعراب وضع حمل نماید آن کودک فرزند آن زن محسوب و از یکدیگر ارث میبرند. (الغدیر، ج6، ص 187) .
بنیامیه جز در ظاهر، اسلام نیاورده و جز به عصبیتهای قومی و جز به دنیا نمیاندیشیدند، اسلام و جانشینی پیامبر (ص) در نظر ایشان وسیلهای بود برای حکومت کردن. مسعودی نقل میکند: (مروج الذهب، ج2، ص 343)
«…وقتی با عثمان بیعت کردند، گروهی از بنیامیه در خانه عثمان بودند. در این حال ابوسفیان که در آن موقع کور شده بود وارد آن مجلس شد. او سئوال کرد آیا غریبهای هم در مجلس هست؟ گفتند نه، ابوسفیان گفت: ای بنیامیه با خلافت مثل توپ بازی کنید، سوگند به کسی که ابوسفیان به او سوگند میخورد من همواره آرزوی چنین روزی را برای شما داشتم، خلافت و حکومت به ارث به فرزندانتان خواهد رسید.»
مسعودی میگوید این حرف در بین مردم شایع شد، علی (ع) و صحابه اصیل که پیشبینی این خطر را برای اسلام میکردند در مسجد برای مردم صحبت کردند و خطر دور شدن خلافت را از خاندان پیامبر (ص) و محروم نمودن علی (ع) را از خلافت به مردم گوشزد کردند.
در بعضی روایات تاریخی، شرح این مجلس به شکلی است که ماهیت سران بنیامیه و عمق توطئه را روشنتر بیان میکند. سید مرتضی داعی الحسینی الرازی مینویسد: «وقتی عثمان به حکومت رسید، ابوسفیان ضمن تهنیت به او گفت: ای پسرعم، امیدوارم که ملت ما بازآید چنانچه دولت ما بازآمد و سپس خطاب به بنیامیه گفت: مثل شتری که گیاه بهار را میچرد، در حکومت و بیتالمال بچرید، بخدا سوگند که نه بهشتی است و نه جهنمی!» (تبصرة العوام، ج4، ص 97)
سرتاسر حیات خلافت اموی از تعصبات قبیلهای و قومی و ظلم انباشته بود. ذکر موارد ذیل از آنجا ضروری است تا روشن شود که سرنوشت دین پیامبر (ص) به دست چه کسانی افتاد و این امر تا حدی نشاندهنده زمینهای است که باعث پدید آمدن نهضت شعوبیه شد.
1- پس از پیامبر (ص) عدم تداوم رهبری مورد نظر آن حضرت باعث شد که تعالیم اسلام نتواند خوی جاهلی اعراب را به کلی از بین ببرد. فتوحات پی در پی و سرازیر شدن ثروت بیکران به جامعه، روح تصفیه نشده اعراب را به انحراف کشاند و آنان را به طرف دنیا دوستی سوق داد و خویهای زشت جاهلی را در ایشان زنده کرد و هنوز دو دهه کامل از رحلت پیامبر نگذشته بود که تعصب قبیلگی جایگزین برادری و مساوات، و دنیادوستی جانشین زهد و تقوی شد.
2- خروج رهبری جهان اسلام از مسیر خود باعث شد که راه برای سلطه بنیامیه باز شود و این واقعه در زمان عثمان تثبیت شد. خلیفه دوم معاویه را که از بنی امیه و دارای تعصب قبیله ای بود، به حکومت شام منصوب کرد و با آن که کارگزاران خود را بعد از مدت کوتاهی تعویض می نمود ولی او را تثبیت کرد. وقتی عثمان به خلافت رسید، حرکت در جهت تقویت حکومت اموی شتاب گرفت. وی خویشاوندان خود را بر کارها گماشت و دست آنان را در امور گشاده کرد. بیتالمال را در اختیارشان قرار داد و به ایشان عطایای بی حد و حصر بخشید. حَکَم عموی عثمان بود که از دشمنان دیرینه اسلام به شمار میرفت. پسر او مروان نام داشت و او نیز از جاسوسان مشرکان بود. پیامبر حکم و مروان را از مدینه تبعید کرد، در زمان ابوبکر و عمر به دستور پیامبر (ص) احترام گذاشتند ولی عثمان این دو تن را از تبعید آزاد کرد و کار را به آنجا رساند که مروان را کاتب و محرم اسرار خود کرد و حتی یک بار خمس غنائم مصر را به او بخشید. (تاریخ اسلام، ص 167) بنی امیه برای پایمال کردن اصول اسلام که عدالت و برابری و ایثار و جوانمردی و … بود موقع را غنیمت شمردند.
چگونگی شکل گیری عقاید شعوبیه
پس از آن که حکومتهای عرب به ویژه قوم اموی براساس خوی جاهلی، تعصب قبیلهای و عربی را جایگزین مساوات اسلامی کردند و همان روشهای ظالمانه اقوام گذشته در ملکداری را توأم با عصبیت، جایگزین روش حکومتی مردمی و عادلانه اسلامی نمودند، با عکسالعمل ملل تحت سلطه مواجه شدند. نهضت شعوبی از همین نقطه به وجود آمد. در اینجا سؤالی وجود دارد که آیا شعوبیه یک حزب و تشکیلات سیاسی بود به این معنی که با تشکیلات و انسجام حزبی برای وصول به هدف خاصی عمل میکرد؟ یا در واقع یک نهضت فکری بود که در اندیشه گروهی از هوشمندان اثر گذاشت و ایشان تحت تاثیر این فکر عمل میکردند؟ بسیاری از کسانی که در این باره مطالبی نوشته و گفتهاند، اظهار عقیده کردهاند (ممتحن، صص 194 و 201)، که شعوبیه حزبی بوده به معنی خاص سیاسی خود[2] ولی از مطالعه تاریخ شعوبیه و از دقت در آنچه که در این باره گفته شده و در دسترس من قرار گرفته، هنوز قانع به این امر نیستم و حرکت شعوبی را به صورت«حزب» نمیدانم، بلکه به نظر من این حرکت در واقع یک نهضت فکری بود که چون مایههای درست برخورد با مسائل اجتماعی را با خود داشت توانست در قشر وسیعی از هوشمندان جامعه اثر بگذارد و تودههای بسیاری از مردم را که از ظلم و بیداد رنج میبردند، متأثر کند و منشا تحولات علمی و ادبی و سیاسی شگرف گردد. ولی این نظر که شعوبیه خود به صورت یک تشکیلات سیاسی عمل میکردند هنوز مورد تأیید نیست. به نظر میرسد این حرکت یک حرکت فکری و عقیدتی بود و اگر چه از ایرانیان شروع شد ولی اقوام غیرایرانی را نیز تحت تأثیر قرار داد و حتی گروهی از اعراب نیز به این فکر گرویدند.
خلاصه کلام آنکه اندیشه شعوبی عکسالعمل رفتار حکومتگران بنیامیه بود. حاکمان اموی برای خود مبانی فکری و ایدئولوژی ساخته و سلطه خویش را که در واقع ناشی از تعصبات قبیله ای و جاهلی بود با آب و رنگ استدلال توجیه مینمودند و نهضت شعوبی به عنوان یک نهضت فکری در مقابل همین اندیشه به وجود آمد. نهضت فکری متمایل به برتری اعراب در زمان بنی امیه و بعد از آن بر استدلالهای ذیل تکیه داشت:
1- اعراب از نظر صفات اخلاقی بر دیگر اقوام مزیت و برتری دارند. در این ارتباط طیف متنوعی از صفات برای اعراب برشمرده شده که ایشان به مواردی چون مهمان دوستی ، وفای به عهد، کرامت نفس و غیرت، و … با ذکر حوادث متعدد تاریخی تاکیدداشتند.
2- اعراب دارای سخن زیبا و فصیح و استعداد ادبی سرشارند. ذوق ادبی در بین اعراب بادیه و حتی افراد بیسواد شایع است. سخن ایشان فصیح و کلامشان انباشته از نوادر و ظرائف حکمت است و این بزعم ایشان، نشاندهنده ویژگیهای ذاتی و صلاحیت های نژادی عرب است. [3]
3-کسانی که مدعی برتری عرب بودند و از آن قصد بهرهبرداری داشتند احادیثی نیزبرای تأیید نظر خود در مزیت زبان عربی و بدی و ناخوشآیندی السنه دیگر جعل کرده بودند.[4]
البته روایاتی در مدح زبان عربی وارد شده، ولی آنچه ابوهریره جعل کرده بود برای این بود که بگویدابغض الکلام الی الله الفارسیه یعنی هیچ زبانی پیش خدا از زبان فارسی نفرت انگیزتر نیست. 4- اعراب دارای نسب پاک و خالصند و سعی بسیار در حفظ پاکی نسب خود دارند. نام نیاکان خود را به دقت میدانند و به واسطه حفظ نسب خود حلالزاده از غیرحلالزاده به دقت مشخص است (ضحی الاسلام، ج1، ص 51). این مطلب تا به امروز نیز بیش و کم وجود دارد و شاید در مناطقی از سرزمین اعراب که هنوز نظام طایفهای موجود است نژاد خالص عرب موجود باشد. در سالهای اخیر که دولت عراق ایرانیان را از آن کشور اخراج مینمود و از همین ویژگی استفاده میکرد، یعنی چنانچه شخصی نسبش به یکی از قبایل عرب نمیرسید او را غیرعرب میدانست و از سرزمین عراق بیرون میکرد. به طور کلی در جوامع قبائلی و عشایری این خلوص نسب کم و بیش موجود است.
5- اعراب در جاهلیت دارای استقلال بودند. با آنکه دو دولت ایران و روم در دو سوی سرزمین عرب حضور داشتند نه تنها این دو دولت سرزمین مزبور را تصرف نکردند، بلکه رعایت حریم آن را مینمودند و حتی در بعضی مواقع از عربها کمک میخواستند. مثلاً ایرانیان از بنی لخم و رومیان از بنی غسان کمک میطلبیدند تا سرحدات ایشان را از تجاوز و تعرض اعراب جزیره حفظ کنند. (ضحی الاسلام، ج1، ص 50)
6- دلیل دیگر برتری جویان عرب وجود دین اسلام بود. ایشان میگفتند: ظهور اسلام در میان عرب دلیل برتری قوم عرب است و گذشته از آن این عربها بودند که اسلام را تقویت کردند و باعث اشاعه آن در سرتاسر دنیا شدند و این ویژگی ، دلیل واضحی است که قوم عرب منتی بزرگ بر دیگر اقوام دارد.
شعوبیه به مثابه رویکردی انتقادی
در مقابل اصول فکری ششگانه بالا، شعوبیه بر این اعتقاد بود که :
1- هر ملتی ویژگیهایی دارد که از آن جهت برتر از دیگران محسوب میشود و به آن مباهات میکند. رومیان به تمدن عظیم، تعدادزیاد شهرها، سلطنت و قدرت حکومت و باستانی بودن تمدن خود مینازند. ایرانیان به قدرت و ثروت و مجد و عظمت خود فخر میکنند. هندیان به جمعیت زیاد، طب و فلسفه، جنگلهای انبوه، رودهای پرآب. چینیان به هنر و صنعت خود و نظائر آن میبالند. یونانیان به علم و دانش فرهنگ مفتخرند. در مقابل اعراب را به خاطر سابقه ایشان در جاهلیت مذمت کرده و دوره جاهلیت را نقطه تاریکی در تاریخ ایشان می خواندند.
2- ایشان به ظهور پیامبر اسلام (ص) از بین خود را مایه برتری نژادی می دانند. البته این به جاست ولی بعثت پیامبر (ص) از بین عرب دلیل برتری عرب نیست، بلکه این خود معجزه اسلام است که چنین پیامبر و چنین مکتبی از بین قومی با تمدن جاهلی ظهور کرده است. گذشته از آن بزرگترین دشمنان این پیامبر چه کسانی بودند؟ و اینکه پیامبر فرمود: «ما اوذی نبیٌ بمثل ما اوذیتُ»، این آزار را چه کسانی بر او وارد کردند؟ و آیا نه این است که سرانجام بسیاری از اعراب ایمان نیاوردند و در جاهلیت ماندند و فقط تسلیم شدند؟
3- در خصوص افتخار به اسلام، باید گفت که دین اسلام اختصاص به عرب و غیرعرب ندارد. مربوط به همه جهانیان است و گذشته از آن دین اسلام خود مخالف این قبیل تعصبهای جاهلی اعراب است. اسلام فرموده که همه مردم از یک پدر و مادر آفریده شده و بین ایشان تبعیض نیست و دستورفرموده که همه مردم با هم مساویند و این مخالف برتری اعراب است.
4- در ارتباط با ویژگی های اخلاقی و رفتاری نیز شعوبیه بر این اعتقادند که ادعایی اغراقآمیز است اعراب جز گروهی اندک که خاندان پیامبر (ص) و تعدادی معدود که بر دین ابراهیمی یا یهودی و یا مسیحی بودند، رعایت عفاف و تقوی را نمینمودند.
5- اینکه متعصبان عرب مدعی هستند پس از ظهور اسلام بر ملل متمدن و قدرتمند عالم مسلط شدند، شعوبیه می گویند: این موضوع مربوط به دین اسلام است که مردم آن را پذیرفتند و به آن تن دادند و به عبارت دیگر مردم اسلام را پذیرفتند نه سلطه گروه خاصی را.
بیان نقطه نظرهای مکتبی شعوبیه
در خصوص نفی اصل برتری جویی، شعوبیه استدلالهای متعددی از ادله عقلی، و از قرآن و روایات ارائه دادند، از آن جمله:
1- بنابر آنچه در عقد الفرید آمده شعوبیه میگفتند (عقدالفرید، ج1، ص 89): عموم افراد بشر از یک اصل و یک ریشهاند. همگی از یک پدر و مادر به دنیا آمده و هیچ گروهی را بر گروه دیگر برتری نیست. اینکه در هر قومی بعضی افراد از بعضی افراد قوم دیگر برترند یک قضیه جزئی است. هیچ ملتی فضیلت ذاتی بر ملت دیگر ندارد.
2- آیات قرآن نیز همین را میرسانند. خداوند در قرآن فرموده است:[5] «ای مردم ما شما را از زن و مرد آفریدیم و شما را شعوب و قبایل قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. بدانید که گرامیترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. به درستی که خداوند دانای خبیر است». (سورة حجرات، آیه 31)
3- روایات رسیده از پیامبر (ص) نشان میدهند که از نظر بنیانگذار اسلام نیز همه مردم با هم مساویند. پیامبر فرمود:[6] «عرب بر عجم جز با تقوی فخر و برتری ندارد».
همچنین پیامبر (ص) فرمود: «مومنین خونهایشان با هم مساویست همه ایشان به صورت دست واحدی در مقابل غیرمومنین هستند و ذمه پایینترین فرد مومن با بالاترین فرد، مساوی است.»
در این راه بسیاری از دانشمندان با شعوبیه همراه شدند و موفق شدند توجه گروهی بیشماری از مردم را به خود جلب کنند. بسیاری از دانشمندان، شعوبیه را با همین اندیشه مساواتطلبی شناخته و معرفی کردهاند از جمله:
در عقد الفرید آمده[7]، «شعوبیه کسانی هستند که به مساوات مردم معتقدند«.
در صحاح اللغه جوهری آمده: [8]شعوبیه گروهی هستند که عرب را بر عجم برتری نمیدهند.
در لسانالعرب آمده: [9]شعوبیه کسانی هستند که شأن عرب را کوچک میشمارند و برای آنان برتری نسبت به غیر عرب قایل نیستند. (ابن منظور، ج5، ص 482)
در فرهنگ آنندراج آمده: «شعوبی آن است که عرب را بر عجم تفضیل ننهد و آن گروه را شعوبیه گویند». (هندی، ج4، ص 2634)
البته در بین شعوبیه مثل پیروان هر مسلک دیگر، جنبههای افراطی نیز بروز کرد و کسانی پیدا شدند که ایرانیان را از نظر نژاد و ویژگیهای خاص بر عرب برتری داده و عرب را تحقیر میکردند. کسانی که طرفدار این طرز تفکر یعنی برتری عجم بر عرب بودند برای خود یک توجیه مکتبی نیز در قرآن پیدا کرده بودند. استدلال ایشان به همان آیه معروف بود که خداوند فرموده:«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم»
ایشان میگفتند که در این آیه منظور از شعوب، مردم غیرعرب بویژه ایرانیان، و مقصود از قبایل، مردم عرب است، و چون شعوب قبل از قبایل آمده پس قرآن عجم را بر عرب فضیلت داده است. از میان مفسرین بیضاوی و فخر رازی در تفسیر این ایه به همین نظر اشاره کرده و گفتهاند که منظور از شعوب ایرانیان و منظور از قبایل، مردم عرب است.
همچنین گفته شده که مسروق که از تابعین بوده روایت کرده که در زمان عمر مردی از «شعوب» اسلام را پذیرفت و عمر دستور داد که از او جزیه نگیرند. ابن اثیر نیز گفته که مراد از شعوب ایرانیانند. بنابراین همانطور که مرحوم استاد جلال همایی گفته: این ادعای احمد امین که اعراب از کلمه شعوب چنین معنایی نمیفهمیده بلکه این معنی را ایرانیان ساختهآند، ادعایی بیاساس است. مرحوم استاد جلال همایی در این باره میگوید: نگارنده احتمال میدهم که لفظ شعوب از حیث مفهوم لغوی شامل همه اقوام و ملل عالم از عرب و عجم است. و لیکن جایی که در مقابل قبایل افتاده (مانند آیه) یا تخصیص به ذکر یافته (مثل روایت مسروق) انصراف به قبایل غیرعرب پیدا میکند.
به هر صورت افراطیون شعوبیه به این آیه برای اثبات مدعای خود استدلال میکردند. پیدایش گروهی افراطی در شعوبیه و گسترش عقیده ایشان باعث شد که گروهی از دانشمندان، شعوبیان را صاحب همین طرز تفکر بدانند. از زمخشری نقل شده که درباره شعوبیه گفته: [10]«گروهی هستند که علیه عرب تعصب دارند و عجم را بر ایشان ترجیح میدهند».
بعضی از نویسندگان خارجی مثل “ماکدونالد” در دایره المعارف اسلام به استناد حرف ابن منظور که قبلاً نقل کردیم، شعوبیه را به همین معنی آورده و گفته که شعوبیه خود را بالاتر از عرب میدانند و عرب را تحقیر میکنند، ولی ما جمله ابن منظور را قبلا آوردیم و معلوم شد که آنچه ابن منظور گفته بیان کننده نظر مساوات است نه معنی ترجیح عجم بر عرب.
در هر حال بعدها یعنی در زمان حکومت بنیعباس که امکان بیشتری برای بروز این گونه از عقاید پیدا شد، بین شعوبیه، طرفداران برتری عجم بر عرب بیشتر شدند تا آنجا که بعضی اظهار عقیده کردهاند که لفظ شعوبیه بر افراطیون این نهضت فکری بیشتر اطلاق شد تا بر کسانی که طرفدار مساوات انسانها بودند. (ممتحن، ص 196)
تاریخ ظهور و عرصههای پیدایش نهضت شعوبی
درباره تاریخ پیدایش این حرکت، یعنی زمانی که این نهضت فکری تبلور خارجی پیدا کرده، اقوال مختلفی گفته شده است.
به گفته مسروق(که پیش از این آمد) این احتمال پیش میآید که وجود این لفظ از زمان عمر شایع بوده و کسانی طرفدار این اندیشه بودهاند. ولی واقعیت این است که این لفظ دلیل بر این امر نیست بلکه آنچه مسروق گفته در واقع به معنای این است که آن فرد، از غیرعرب بوده نه آنکه از کسانی به شمار میرفته که اندیشه شعوبی داشتهاند. ابوالفرج اصفهانی در کتاب الاغانی در شرح حال اسمعیل بن یسار گفته که او شعوبی بوده است. (اصفهانی، ج4، ص 119) اسمعیل بن یسار در زمان هشام بن عبدالملک خلیفه اموی میزیسته در سال 125 هجری درگذشته است. وی بدون تردید از اولین گویندگانی است که در مقابل برتری جویی اموی ایستاده و به مجد و عظمت و اصالت ایرانی خود افتخار نموده است. (اصفهانی، ج4، ص 120)
بدون شک وی دشمن بنیامیه بود و به نسب ایرانی خود فخر میکرد. خود وی گفته بود که مادرم هر بامداد به جای تسبیح، مروان و آل مروان را لعن میکند و پدرم در دم مرگ به جای کلمه توحید، مروان را لعن می کرده زیرا لعن مروان را مثل کلمه توحید میدانسته است.
بدون تردید اسمعیل بن یسار از پیشگامان نهضت شعوبی است ولی علیرغم فعالیت پیشگامان این نهضت در دوران اموی و تأثیر انکارناپذیر ایشان در تحولات سیاسی و اجتماعی دنیای اسلام در آن زمان حساس، جنبش شعوبی هنوز «هویت» نداشته و اینکه ابوالفرج اصفهانی او را شعوبی دانسته به اعتبار نام و هویتی است که بعدها پیروان این طرز فکر پیدا کردند ودر زمان ابوالفرج که در قرن چهارم می زیسته این هویت شناخته شده بوده است. در این مورد تردید نیست که اندیشه شعوبی از همان نخستین سالهای سلطه اعراب بر ایران و حداقل از اولین سالهای خلافت اموی که عصبیت عربی به طور کامل جای مساوات و عدل اسلامی را گرفت وجود داشت و بسیاری از ایرانیان بدین مکتب معتقد بودند ولی به علت سلطه خشونتبار حکومت اموی و از خودبیگانگی که در این قبیل شرایط، یعنی پس از وقوع یک حادثه بزرگ تاریخی و شرایط سرکوب شدید پیش میآید، این اندیشه قدرت ظهور و بروز مشخص نداشت. این نهضت فکری در زمان بنیامیه وجود داشت ولی وجودش در پرده اختفا و حرکتش در رمز و راز و ابهام بود و تنها از آغاز خلافت بنیعباس است که این مکتب با ازادی ظهور کرده است. در آغاز خلافت مامون که مادرش ایرانی و گفتهاند نامش مراجل و از کنیزان بود، این جنبش علنیتر شد. در عهد عباسی اول یعنی از خلافت سفاح تا پایان عهد معتصم، بیشتر طرفداران مسلک شعوبی ایرانی بودند که با نهایت شور و شوق عقاید خود ر ا تبلیغ میکردند. از خلافت معتصم ضدیت با عرب که روح عقاید شعوبیه به خصوص جناح افراطی آن بود طرفداران زیادی پیدا کرد و ترکان نیز در این راه با ایرانیان همراه شدند. اینکه لفظ شعوبیه از چه تاریخی به کار رفته دلیل قطعی در دست نیست ولی احتمالاً میان سالهای 132 تا 218 یا 227 هجری قمری یعنی در عهد عباسی اول این کلمه شایع شده است (ممتحن، ص 200)
بنابراین اگر چه شعوبیان یعنی کسانی که منکر فضیلت عرب بر عجم بودند از همان ابتدا وجود داشتند و اندیشه آنان باعث تشکل و حفظ وحدت و ارتباط نهانی ایرانیان و تداوم هویت ایشان گردید ولی پیدایش و شهرت مکتبی به نام شعوبیه در زمان بنیعباس بود.
تاثیرات ادبی، اجتماعی و سیاسی شعوبیه
هنوز چند دهه از ورود اعراب مسلمان به ایران نگذشته بود که ایرانیان عرصه های مختلف علوم اسلامی را فتح کردند. « ابوالحق شیرازی» در کتاب طبقات الفقها از قول «عبد الرحمن بن زید بن اسلم» نقل می کند که بعد از مرگ «عبادله» همه فقیهان سرزمین پهناور اسلامی جز یک فقیه از موالی بودند و آن یک فقیه نیز « سعید بن مسیّب» فقیه مدینه بود که شیعی و از دست پروردگان علی علیه الاسلام بود. در آن زمان هنور نهضت شعوبیه گسترش پیدا نکرده بود. بعدها با گسترش این نهضت، شعوبیه در زمینههای مختلف ادبی، اجتماعی و سیاسی تأثیر زیادی بر جای گذاشتند.
الف مشاهیر شاعران شعوبی
1- اسماعیل بن یسارنسایی، وی بدون تردید از نخستین پیشوایان نهضت ادبی شعوبی در عهد بنیامیه بشمار میآید. وی فرزند یسار نسایی بود. از تاریخ تولد او اطلاع درستی در دست نیست ولی پدرش در سال 110 از دنیا رفته است. درباره خود او نوشتهاند که عمر طولانی کرده و زمان مروان حمار آخرین خلیفه اموی را نیز درک کرده است. وی از موالی بنی تمیم بود. اشعار او از حماسیترین اشعار ایرانیان به زبان عربی است. وی آشکارا به ایرانی بودن افتخار میکرد و اعراب را تحقیر مینمود. شرح حال او در کتاب “اغانی” آمده است.
2- بشار بن برد طخارستانی؛ از مردم طخارستان خراسان بود و از بزرگترین شاعران ایرانی محسوب میشد. وی کور مادرزاد بود و در سده دوم هجری میزیست. این شاعر در ادب عربی تاثیر به سزایی داشت. به قول ابن قتیبه وی از موالی بنی عقیل یا بنی سدوس بود ولی در یکی از اشعارش خود را از موالی بنی عامر می داند. ابن قتیبه همچنین او را از زندیقان میشمارد (قتیبه، ص 476). نوشتهاند چون به زندقه متهم بود به دستور منصور عباسی هفتاد تازیانه بر او زدند و به علت همین آزار از دنیا رفت. این حادثه در سال 1368 اتفاق افتاد. [11]
3- ابونواس، حسن بن هانی حکمی معروف به ابونواس از شاعران ایرانی نژاد بود. وی در سال 190 به دنیا آمد و به تصدیق بزرگان علم و ادب بزرگترین شاعر عربی سرای بعد از اسلام و بلکه قبل از اسلام است. اشعار او که درباره عشق و بادگساری است نیمرخی از زندگی در دربار خلفای عباسی را نشان میدهد. وی از نزدیکان هارون الرشید و امین و مامون عباسی بود و داستانهای زیادی با این خلفا از او نقل شده است. داستان زندگی او از کتاب اغانی ابوالفرج اصفهانی افتاده، ولی تالیف مستقلی درباره ابونواس را که نوشته ابن منظور است به عنوان ملحق اغانی ضمیمه و چاپ کردهاند. این شاعربه مجد و شکوه حکومت ساسانی افتخار میکرد و با برمکیان رابطه نزدیک داشت.
4- ابوالعتاهیه؛ نام او ابواسحاق اسماعیل بن قاسم بود، او از شاعران گرانمایه و زاهدان و پارسایان معروف اوائل زمان عباسی و از موالیان ایرانی و به عنزة بن اسد بن ربیعه منتسب بود وی از انتساب به اعراب دوری و از ایرانیان حمایت میکرد و به ایرانی بودن فخر و مباهات داشت. وی از ایرانیانی که خود را منتسب به عربها میکردند انتقادمیکرد.
شغل او سفالگری و بسیار زاهد و مورد احترام خلیفه عباسی، هارون الرشید بود و با آن که هارون سالی پنجاه هزار درهم مقرری به او میداد ولی او با سادگی میزیست. جانب مستمندان را میگرفت و از خلیفه میخواست که به درد دل ایشان برسد. وی مدتی را نیز در زندان هارون گذرانده سال ولادتش 158 و سال وفاتش 213 هجری بود.
5- ابان بن عبدالحمید لاحقی؛ وی از شاعران قرن دوم هجری و ایرانینژاد و از حامیان برمکیان بود و اولین کسی است که به دستور برمکیان کلیه و دمنه را به شعر درآورد. این کتاب از بین رفته ولی بعضی از اشعار آن در بعضی کتب موجود است (الفهرست، صص 118 و 163):
وی بسیاری از کتابهای ایرانی مثل سیره اردشیر، سیره انوشیروان، بلوهر و بوداسف، سندباد و غیره را از پارسی به شعر عربی برگردانده است.
6- دیک الجن (عبدالسلام بن رغبان)؛ وی از شاعران ایرانی معروف شیعه و از پیشوایان ادبی شعوبیه در قرن سوم است. وی در شام و در شهر حمص ساکن بود و هرگز مدح خلفا نگفت ولی اشعار زیادی در مدح یا مراثی اهل بیت و در مفاخر ایران دارد. همانطور که بشار پیشوای ادبی شعوبیان در قرن دوم بود، دیک الجن قائد ادبی شعوبیان در قرن سوم به شمار میرفت و به گفته ابوالفرج اصفهانی وی در ضدیت با عرب سخت متعصب بود.
7-اسحق بن حسان خزیمی سغدی؛ از شاعران ایرانی شعوبی قرن سوم بود در اشعارش به نسب ایرانی فخر میکرد [12] وی از موالی بود و در دستگاه برمکیان نفوذ و احترام زیاد داشت.
8- ابراهیم بن ممشاد اصفهانی معروف به «المتوکلی»؛ اهل جی اصفهان و نویسنده و شاعری بسیار توانا بود وی از نزد خلیفه به دربار یعقوب لیث صفاری پیوست و شعر معروفی از زبان یعقوب برای یعقوب سرود و یعقوب آن را برای خلیفه فرستاد. [13]
9- مهیار دیلمی؛ وی در قرن چهارم و پنجم میزیست و ابتدا زردشتی بود و بعد به دست سید رضی مسلمان شد. او اندیشههای برتریجویی ایرانی داشت و به آن افتخار میکرد از جمله اشعار اوست که بعد از قبول اسلام سروده است(معجم الادباء، ج1، ص 323):[14]
ب . نویسندگان شعوبی
1- ابن مقفع؛ (ابو محمد عبدالله) نام اصلی او روزبه فرزند داذویه و از مردم گور فارس (فیروزآباد فعلی ) و از موالی آل اهتم بود، پدرش کیش زردشتی داشت خود او نیز در ابتدا زردشتی بود و بعد به دست عیسی بن علی بن عبدالله بن عباس عموی منصور خلیفه عباسی اسلام آورد و در سال 142 یا 165 به اتهام زندقه به دستور منصور عباسی اعضایش را بریدند و در تنور انداختند. جاحظ گفته که علت کینه منصور عباسی از او این بود که وی عبدالله بن علی را بر ضد منصور وادار به عصیان کرده بود. عبدالله بن علی عموی منصور و همو بود که برای دفع مروان حمار مامور شده و او را از بین برده بود (رسائل، ص 47). [15]
ابن ندیم میگوید (الفهرست، ص 118) که وی در غایت فصاحت و بلاغت بود و شاعر چیرهدستی به شمار میآمد. وی چندین کتاب از پهلوی به عربی ترجمه کرده از جمله اییننامه، خداینامه (به معنی شاهنامه و همین کتاب سلف شاهنامه فردوسی بود)، مزدک، التاج (در سیرت انوشیروان) کلیله و دمنه، ادب الکبیر و ادب الصغیر وغیره، وی شخصیت علمی و اخلاقی بزرگی بود. احمد امین که خود نویسنده متعصب و ضد ایرانی است درباره وی گفته است (ضحی الاسلام، ج1، ص 206):
«ابن مقفع در زمان بنی عباس فقط ده سال زندگی کرد و اکثر عمر خود را در زمان بنی امیه گذراند. در آن زمان به فشار اعراب نسبت به موالی و ایرانیان واقف شده و خود شریک درد و رنج و تیرهبختی آنان بود. خشم و عداوت او نسبت به اعراب سخت و بیاندازه بود او بزرگترین و بهترین شخصی بود که در ادب عرب تأثیر مهمی داشت. اخلاق او عبارت بود از شرف و نجابت و گذشت و کرم و بزرگواری… »
علاقه او به ایران و فرهنگ ایرانی محل تردید نیست و به همین علت هم کشته شد.
2- ابوعبیده معمّر بن مثنّی، وی از دانشمندان و ادیبان معروف و بلکه سرآمد ایشان است. وی از موالی ایرانینژاد بود و در بصره به دنیا آمد، و از معتقدان سرسخت اندیشه شعوبی بود و به همین علت بین او و اصمعی ادیب دیگر که عرب متعصبی بود درگیری و اختلاف بود و ایرانیان و طرفداران اندیشه شعوبی ازابوعبیده حمایت میکردند. از جمله حامیان ابوعبیده اسحق بن ابراهیم موصلی موسیقیدان مشهور ایرانی عصر عباسی بود که به هر وسیله از ابوعبیده حمایت میکرد. ادوارد براون درباره مقام علمی و ادبی ابوعبیده از قول یکی از مستشرقین معروف آلمانی به نام گلدزیهر مینویسد: «این شخص (ابوعبیده) که اعلم علمای زبانشناسی و فقه اللغه به شمار میرفت و از مشاهیر شعوبیه بود همیشه به تذکر این معنی شوق و رغبت داشت که حتی آنچه را عرب مخصوص قوم خود و از ابتکارات خاص خود میدانست و بدون جهت عزیر وگرامی میشمرد، مدیون و مرهون سایر ملل بوده است. برای مثال این شخص نشان داده شعر عرب و علم معانی و بیان تا چه حد به تقلید از فارسی است و معلوم کرده کدام داستان عربی از منابع فارسی گرفته شده و قس علیهذا…» (تاریخ ادبی ایران، ج1، ص 389).
ابوعبیده در اثر مطالعه تاریخ و اطلاع از اخبار اقوام، ایرانیان را برتر از قوم عرب برشمرد. از مولفات او کتاب فضائل الفرس و اخبار الفرس، لصوص العرب، ادعیاء العرب و الموالی است. ابن ندیم مولفات او را یکصد و چهار کتاب نوشته (الفهرست، ص 54) ولی متاسفانه از کتابهای او چیزی بر جای نیست. به طور کلی ابوعبیده از دانشمندانی است که نقش مهمی در تدوین جهانبینی شعوبیه داشتند و اندیشههای او باعث تشکل ایرانیان، ترکها، قبطیها، نَبَطها و غیره بر ضد عرب و سیادت عرب شد. سرانجام یکی از عربها با غذایی زهرآگین او را مسموم کرد. در تشییع جنازهاش یک نفر از اعراب شرکت نکرد. وی در عین حال اعتقاد زیادی به اسلام داشت و کتاب اعجاز قرآن را تألیف کرد.
3- هیثم بن عدی، وی از شعوبیه معروف بود و کتابهایی از قبیل مثالب الصغیر و مثالب الکبیر و کتاب اسماء بغایا قریش فی الجاهلیه و اسماء من ولدن، کتاب من تزوج من الموالی فی العرب و غیره را نوشت وی معاصر منصور، مهدی، هادی و هارون عباسی بود.
4- ابوعثمان سعید بن حمید بختگان، از شاهزادگان ایرانی و شاعری توانا و نویسندهای چیرهدست و شعوبی معتقدی بود. کتاب فضل العجم علی العرب و افتخارها از اوست.
5- سهل بن هارون دشت میشانی، از دانشمندان بزرگ شعوبی معاصر هارون و مأمون و متولی «بیت الحکمة» بود که کتابخانه عمومی محسوب میشد و به این ترتیب وی مؤسس اولین کتابخانه عمومی در اسلام و در شهر بغداد بود. در زمان مأمون قسمت ترجمه بیت الحکمة گسترش یافت و دانشمندان ایرانی مثل علّان شعوبی. محمد بن موسی خوارزمی منجم معروف، یحیی بن ابی منصور موصلی و فضل بن نوبخت و بنی شاکر به آن جا میرفتند. بیت الحکمة در دست ایرانیان بود و 4 میلیون کتاب داشت. (تاریخ تمدن اسلامی، ج3، صص 318-310)
وی شعوبی متعصب و طرفدار ایران و ایرانی و ضد عرب بود و از افراد مؤثر این نهضت به شمار میآید. (الفهرست، ص 120) و (معجم الادباء، ج11، ص 364)
جعفر برمکی گفته بود: «عبدالحمید (کاتب) ریشه، سهل بن هارون شاخ و برگ، احمد بن یوسف شکوفه و ابن مقفع میوه است» و اینها همه از پیشگامان دانشمندان ایرانی و شعوبی بودند.
6- علّان شعوبی، وی از بزرگان و دانشمندان شعوبیه است و در بیت الحکمة هارون و مأمون به استنساخ کتب میپرداخت، وی کتابی تحت عنوان المیدان فی المثالب را تألیف کرد و بدیهای یک یک قبایل عرب را برشمرد (الفهرست، ص 105). طاهر بن حسین موسس سلسله طاهریان در برابر این تألیف 30 هزار سکه به او جایزه داد (ضحی الاسلام، ج1، ص 64) و (تاریخ ادبیات ایران، ج1، ص 26). نویسندگان و کتابهای دیگری نیز هستند که به دلیل اجتناب از طولانی شدن مطلب از نوشتن آنها خودداری میشود.
ج. پارسی گویان شعوبی
به مدت دو قرن زبان پارسی فقط در روستاها رایج بود و از زندگی علمی و ادبی ایران دور شده بود و همین امر باعث عقبماندگی این زبان از زندگی سیاسی و ادبی و علمی شد. اما بعد در اثر تلاش دانشمندان و شعرا زبان فارسی دوباره وارد سیاست و علم و ادب شد، شاعران ایرانی با کوشش بسیار درصدد احیای تمدن و فرهنگ ایران برآمدند. در این عهد نویسندگان و شاعران زیادی پا به عرصه فرهنگ و ادب گذاشتند. در رأس آنها “فردوسی” بزرگ بود وی شیعه بود و با کار کم نظیر خود فرهنگ ایران را زنده کرد.[16]
همچنین از “دقیقی” باید نام برد که شروع به نظم شاهنامه کرد. وی به امر نوح بن منصور سامانی، هزار بیت سروده بود که به دست غلامش کشته شد.[17]
مخالفان اندیشه شعوبی
1- ابن قتیبه دینوری، وی ایرانی و در مرو (ضحی الاسلام، ج1، ص 425) و یا کوفه (الفهرست، ص 77) ساکن بود. و اینکه به دینوری معروف شده بود به این علت بود که مدتی در دینور به شغل قضاوت اشتغال داشت. وی از دانشمندان به نام بوده و در بسیاری از رشتههای علوم متداول زمان خود تألیفات داشت. وی با ابوحنیفه دینوری و جاحظ بصری معاصر بوده اما با او میانه خوبی نداشت. (ضحی الاسلام، ج1، ص 425). از جمله مؤلفات او «کتاب التسویه بین العرب و العجم»، «تفضیل العرب»، «الامامه و السیاسة»، «ادب الکاتب»، «الشعر و الشعراء» و غیره است. وی در کتابهای خود از جمله در کتاب تفضیل العرب اگر چه سعی کرده دلایل شعوبیه را رد کند ولی به نظر میرسد منظور او ردنظر افراطیون شعوبیه و کسانی بوده که عرب را تحقیر کرده و عجم را بر دیگر ملل عالم برتری میدادهاند و گر نه خود او در پایان کتاب همان نظری را برمیگزیند که شعوبیه واقعی قبول داشتند. به گفته عقدالفرید ابن قتیبه سرانجام اظهار عقیده کردند که بهترین و معتدلترین نظرها این است که کلیه ابنای بشر از خاک آفریده شده و به خاک برمیگردند و کسی بر دیگری برتری ندارد (عقد الفرید، ج2، ص 72). ابن قتیبه در سال 270 یا 276 چشم از جهان فرو بست.
2- جاحظ بصری، وی از دانشمندان و ادیبان معروف قرن سوم هجری است. مرگ او در سال 255 در سن 96 سالگی اتفاق افتاد. وی از بزرگان معتزله محسوب و کتابهای البیان و التبیین، الحیوان، البخلاء، خلق القرآن از جمله کتابهای متعدد و مفید اوست. وی در کتاب البیان و التبیین عقاید شعوبیه را رد میکند و در کتاب الحیوان ایشان را به کفر و زندقه متهم میسازد ولی در بعضی دیگر از آثار خود از عقاید تسویه بین انسانها حمایت میکند. بنابراین او را نیز با ضرس قاطع نمیتوان ضد شعوبیه دانست (ممتحن، ص 278 و 280).
3- عبدالملک اصمعی، وی در سال 122 به دنیا آمد و در سال 213 یا 216 درگذشت همانطور که گفتیم در این عصر ابوعبیده پیشوای شعوبیه و مخالف سرسخت سیادت عرب و اصمعی نیز پیشوای موافقان برتری اعراب بودند. وی از مخالفان برامکه.[18]
به عقیده بعضی از نویسندگان تلاش او و یارانش در فراهم ساختن زمینه نابودی برامکه مؤثر بوده است. [19]
4- متنّبی (ابوالطیب احمد بن حسین)، این شاعر بلند آوازه عرب در قرن چهارم میزیست و زندگی او با زمانی که ایرانیان اصیل مثل دیلمیان بخش های بزرگی از سرزمین ایران را به استقلال رسانده و حتی بر خلفای بغداد مسلط شده بودند معاصر بود. [20]
معذلک همین متنبی را میبینیم که از راههای دور قصد شیراز و دربار عضدالدوله دیلمی میکند، از درّه بوّان که یکی از بهشتهای چهارگانه دنیا محسوب میشده میگذرد و به شیراز میآید و عضدالدوله ایرانی، شیعی امامی را مدح میکند و او را سرور پادشاهان جهان میخواند. [21]
عضدالدوله نیز انعام زیادی به او میدهد ولی این پول برای او میمون نبود زیرا هنگام بازگشت در نزدیکی کوفه گروهی از طایفه بنی اسد به او حمله بردند و او را کشتند (ابن خلکان، ج1، ص 109).
5- جارا…. زمخشری، وی که از دانشمندان و مفسرین معروف جهان اسلام است در سال 467 در زمخشر از توابع خوارزم به دنیا آمد و در سال 538 وفات یافت وی از بزرگان معتزله بود و کتاب کشاف در تفسیر قرآن از اوست وی تألیفات دیگری نیز دارد که هر یک از اهمیت و ارزش مخصوصی برخوردار است. به گفته احمد امین مصری جارا… زمخشری از عقاید شعوبیه تبری جست (ضحی الاسلام، ج1، ص 72). این امر گذشته از آنکه عقاید این دانشمند را در این ارتباط میرساند نشاندهنده این است که فعالیت شعوبیه و هویت ایشان تا قرن پنجم و ششم وجود داشته اگر چه استقلال سلسلههای ایرانی و تشکیلات سیاسی گوناگون که دنبالهرو اندیشههای شعوبیه بودند ضرورت وجود این نهضت فکری را کمتر کرده بود.
در بین عربان نیز گروهی بودند که با شعوبیه همداستان بوده و اعراب را تحقیر کرده و آنان را مستحق سروری نمیدانستند. در بین این گروه افراد متنفذی بودند که ایرانیان را به قیام علیه امویان تحریک و تشویق میکردند. از ایشان میخواستند تا بر ضد سلطه عربی و اموی قیام کنند.
به نوشته طبری، قحبطه طائی که از بزرگان قوم خود بود و میان عربان نفوذ کلمه زیادی داشت، در خراسان خطبه میخواند و ایرانیان را تعظیم مینمود. وی در یکی از خطبات خود روی به مردم خراسان کرد و به ایشان گفت: ای مردم خراسان، این کشور مال پدران و نیاکان شما بوده و در حقیقت مال شماست. نیاکان شما تا بر عدل و داد بودند بر دشمنان خود غالب و پیروز بودند ولی وقتی از طریق عدالت منحرف شدند و ستم پیشه کردند خداوند بر ایشان خشم گرفت و پستترین ملل روی زمین را بر آنان مسلط کرد و ایشان فرزندان این آب و خاک را اسیر و برده خود کردند. اعراب نیز تا با عدل و داد حکومت میکردند شایسته حکمرانی بودند ولی عدالت را کنار گذاشتند و فرزندان پیغمبر را که پرهیزگار و باتقوی بودند پراکنده کرده و با ایشان دشمنی کردند. اکنون خداوند شما را بر ایشان مسلط کرد تا از این طایف ظالم انتقام بگیرید. (طبری، ج9، ص 106).
بر این اساس شعوبیه را می توان جنبش فکری – اجتماعی قلمداد کردکه در واکنش به عملکرد ناعادلانه برخی از اعراب و در حمایت از اصول و مبانی اصیل اسلامی، شکل گرفت. حرکتی که صرفاً محدود به ایرانیان نبود و درمیان اعراب آزاد اندیش نیز طرفدارانی داشت.
یادداشتها:
* از آنجا که این مقاله به علت مفصل بودن در یک شماره قابل درج نبود لذا با هماهنگی نویسنده با حذف بخشهایی از آن در این شماره چاپ شد.
** دانشیار و مدیر گروه حقوق خصوصی دانشکده معارف اسلامی و حقوق دانشگاه امام صادقu
[1] «ان الله بعث محمداً نذیراً للعالمین و امینا علی التنزیل و انتم معشر العرب علی شردین و فی شردار منیخون بین حجارهٍ خُشنٍ و حیّات صمٍّ. تشربون الکَدِر و تأکلون الجَشِب و تسکفون دمائکم و تقطعون أرحامکم. الاصنام فیکم منصوبه و الاثام بکم معصوبه».
[2]- ویژگیهای یک حزب سیاسی
[3]- از جاحظ نقل شده که در روی زمین سختی مفیدتر، نیکوتر، زیباتر و دلپذیرتر از سخن عرب خردمند وجود ندارد.
در اینجا یک داستان تاریخی دیگر نقل میکنیم:
در تاریخ طبری و عقد العلی آمده که عمر خلیفه دوم، عربی را برای جاسوسی و شناسایی منطقه کرمان و از آنجا به مکران و بلو چستان فرستاد تا وضعیت آنجا را برایش گزارش کند وقتی بازگشت در توصیف وضع منطقه مورد نظر گفت: «ارضٌ سهلها جبل و ماءها وشل و تمرهاد قل و لصٌها بطل خیرها قلیل شرها طویل، إن قلٌ الجیوش بها ضاعوا و ان کثروا جاعوا…»
[4]- از جمله ابوهریره که در جعل حدیث ید طولانی داشت حدیثی جعل کرده بود که پیامبر (ص) فرمود:
«ابغض الکلام الی الله الفارسیه و کلام الشیطان الخوزیه و کلام اهل النار البخاریه و کلام اهل الجنّه العربیه.»
[5] -«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و اُنثی و جعلناکم شعوباً و قبایل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم. ان الله علیم خبیر» (سورة حجرات، آیه 31)
[6]- «لیس لعربی علی عجمی فضل الّا بالتقوی»
[7] -«الشعوبیه و هم اهل التسویه.» (عقد الفرید، ج2، ص 69)
[8] «الشعوبیه فرقة لاتفضّل العرب علی العجم.»
[9] «و الشعوبی هو الذی یصغّر شأن العرب و لایری لهم فضلاً علی غیرهم.» (ابن منظور، ج5، ص 482)
[10] «قوم متعصبون علی العرب مفضّلون علیهم العجم.» (ممتحن، ص 195)
[11]از جمله اشعار او که دستآویز اتهام زندقه به وی بود، اشعاری بود که وی در برتری آتش بر خاک سروده بود از جمله:
الارض مُظلمة و النار مشرقة و النار معبودة مُذکانت النارا
[12] و از جمله میگفت:
انی امرء من سُراة الصُغد أالبسنی عرق الأعاجم جلداً طَیَّب الخَبَر
[13]- از جمله ابیات زیر: (معجم الادباء، ج1، ص 323)
انا ابن المکارم من نسل جم و حائز ارث ملوک العجم
و مُحیی الذی باد من عِزّهم و عَفّی علیه طِوال القِدم
معی علم الکابیان الذی به اَرتجی ان اَسود الاُمم
تا آنجا که خطاب به بنی عباس میگوید:
فعودوا الی اَرضکم بالحجاز لأکل الضَّباب و رَغی الغنم
[14]- أعجَبَت بین نادی قومها امّ عمروٍ فمضت تسألُ بی
سرّها ما علِمت من خلقی فارادت عِلمها ما حَسَبی
لاتخالی نسبا یَخفِضُنیٍ أنا من یرضیک عند النسب
قومی استو لَوا علی الدّهرِ فتیً و مَشَو افوقُ روؤس الحقب
عَمّموا بالشّمس ها ماتَهم وَ بَنوا أبیاتهم بالشُهُب
و ابی کِسری علی ایوانه این فی الناس ابُ مثل ابی
قد قَبَست المجد من خیر أب و قبست الدین من خیر نبی
و ضَمَمتُ المجد من اطرافه سود دالفرس و دین العرب[14]
[15]- تهمتی که بر ابن مقفع وارد کردند زندقه بود و گفتند که شعر زیر را در کنار آتشکدهای خوانده است:
یا بیت عاتکة التی اتعزّل حذر العِدی و به الفواد موکل
انی لأمنحک الصدود و اننی قسماً الیک مع الصدود لامیل
این دو شعر از قصیدهای است که احوص بن محمد انصاری در مدح عمر بن عبدالعزیز گفته و به گفته این خلکان عاتکه زن عبدالملک بن مروان بوده است.
[16]- بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
نمیرم از این پس که من زندهام که تخم سخن را پراکندهام
بناهای آباد گردد خراب ز باران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند
[17] - دقیقی دین زردشتی داشت و خود او گفته بود:
دقیقی چهار خصلت برگزیده در این دنیا زهر خوبی و زشتی
لب یاقوت رنگ و ناله چنگ شراب لعل و کیش زردهشتی
[18]- و شعر زیر را در مورد برمکیان گفته بود:
اذا ذُکِر الشّرک فی مَجلِس آضاءت وُجوهُ بنی برمکِ
وَ ان تُلِیَت عندَهم آیةَ أتوا بالأحادیثِ عَن مَزدکٍ
[19] - اصمعی به سائقه عقیده ضد ایرانی و ضد شعوبی خود با ائمه (ع) نیز مخالف بود به طوری که وقتی مرد «ابوقلابه» خطاب به جنازه او گفت:
لَعَن ا… أعظُما حملوها نَحود ارالبلی علی خَشَباتِ
اعظماً تبغض النّبی و آل الب بیتِ و الطّیبن و الطّیباتِ
(ابن خلکان، ج1، ص 213)
[20] -وی که در عربیت متعصب بود از این امر سخت ناراحت بود و میگفت:
انّما الناس بالملوک و ما تفلَحُ عربٌ ملوکها عجمُ
لاادبٌ عندَهم و لاحسبٌ و لاعهودُ لهم و لاذممُ
بکلّ ارض وَطَنتها اُممَ ترعی بعَبدِ کانّها غنمُ
یستخشن الخزّ حین یلمسه و کان یبری بظفره قلم
«وضع مردم بسته به پادشاهان است و اعرابی که پادشاهان ایشان عجم باشند رستگار نمیشوند.»
«عجمها نه ادب دارند و نه حسب و عهد و پیمان نیز ندارند.»
[21]- و میگوید:
و قدرایت الملوک قاطبه حتی کانی رایت مولاها
أبا شجاع بفارس عضُدالدولة فنا خسرواً شهنشاها
اسامیاً لم تزده معرفة و انّما لذهً ذکرناها
کتابنامه
1. قرآن کریم
2. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج1، قاهره، بی نا، 1367ق
3. ابن قتیبه، طبقات الشعرا، لیدن، چاپ دخویه، 1902م
4. ابن منظور، لسان العرب، قم، ادب الحوزه،1363ش
5. ابن ندیم(محمد بن الحق ورّاق بغدادی)، الفهرست، مصر، بی نا، 1348ق
6. ابو العتاهیه اسماعیل بن قاسم، دیوان ابی العتاهیه، بیروت، دار الارقم، 1375ق
7. اصفهانی ابوالفرج، الاغانی، بی جا، بی نا، بی تا،
8. اصفهانی راغب، محاضرات الادبا، تهران، بی نا، بی تا
9. العقد الفرید، ابن عبد ربه مالکی اندلسی، ج2، مصر1367ق
10. براون ادوارد، تاریخ ادبیات ایران، علی پاشا صالح، بی جا، بی نا، 1335ش
11. بیضاوی قاضی ناصرالدین، تفسیر بیضاوی( انوار التنزیل)، ج7، بیروت مؤسسةالاعلمی للمطبوعات، 1369ق
12. بروکلمان کارل، تاریخ الشعب الاسلامی، ج1، انتشارات بنگاه ترجمه ونشر کتاب، تهران، 1346ش
13. پاشا هندی محمد، فرهنگ آنندراج، ج4، تصحیح دکتر محمد دبیر سیاقی، تهران، بی نا، 1335ش
14. داعی الرازی الحسینی سید مرتضی، تبصرة العوام، فی معرفة مقالات الأنام، تهران، بی نا، 1354ق
15. زمخشری محمود بن عمر، ربیع الابرار ونصوص الاخبار، بیروت، مؤسسة الا علمی للمطبوعات، 1371ق
16. زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام،ج4 و5، علی جواهر کلام، تهران، امیرکبیر، 1369ش
17. زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام،ج5، تهران، امیرکبیر، 1333ش
18. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری( اخبار الرسل و الملوک)، ج4، لیدن، 1885م
19. طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری تهران ، دانشگاه تهران،1339ش
20. عمرو بن بحر جاحظ، البیان التبیین، ج2، مصر1311ق
21. عمرو بن بحر جاحظ، رسائل الجاحظ، بیروت، دار المکتبة الهلال، 1366ق
22. فردوسی ابو القاسم ، شاهنامه، تصحیح ژول مول، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، 1369ش
23. فیاض علی اکبر، تاریخ اسلام، تهران، دانشگاه تهران، 1367ش
24. فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه(6جلد)، تهران، 1366ش
25. قمی حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم(تالیف در سال 378ق)، ترجمه حسن بن علی بن حسن عبد الملک قمی، تهران، توس، 1361ش
26. لوبون، گوستاو، تاریخ تمدن اسلام و عرب، فخر داعی گیلانی، بی جا ، بی نا، 1334ش
27. مالک بی انس، الموّطا، ج2، دارالاحیاء التراث العربی، بی جا، بی نا، بی تا
28. مسعودی، مروج الذهب، قم، دارالحجره، بی تا،
29. مصری، احمد امین، ضحی الاسلام، ج1، مصر، بی نا، بی تا
30. ممتحن، حسینعلی، نهضت شعوبیه، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1354ش
31. هرودوت، تواریخ، ع وحید مازندارنی، تهران، دنیای کتاب، 1368ش
32. یاقوت حموی، معجم الادباء، مصر، 1357ق