ماهان شبکه ایرانیان

دلایل همگانی تجرد روح از ماده (۱)

آیا واقعیات انسان در همین وجود مادی او خلاصه می شود

آیا واقعیات انسان در همین وجود مادی او خلاصه می شود. و او حقیقتی جز، عروق و اعصاب، و یک رشته فعل و انفعالات مادی ندارد، یا این که هیکل خارجی او نمایشی از حقیقت درونی اوست که ارتباطی به وجود فیزیکی او ندارد، هر چند نوعی پیوند میان بدن مادی، و واقعیت او که روح و روان اوست برقرار می باشد؟ این همان مسئله است که در میان فلاسفه از زمانهای دیرینه به نحو ذیل مطرح بوده است:

آیا روح و روان انسان مادی است؟ و آیا روح حقیقتی جز یک رشته فعل و انفعالات عصبی، چیز دیگری نیست؟ یا این که اعصاب و قوانین حاکم بر آن، ابزاری بیش نبوده و زمینه های فعالیت روح وروان را تشکیل می دهد، و روان انسان ورای ماده و آثار آن است.

از ویژگیهای این مسئله، جنبه ی فراگیری آن است; یعنی در عین فلسفی بودن جنبه ی همگانی دارد. غالب مردم اگر نگوییم همه به دنبال فهم این مسئله بوده و علاقمندند خود را بشناسند و به عمق وجود خود پی ببرند. داستانهای داستان سرایان، غزلیات سرایندگان خیال پرداز درباره روح و روان، گواه روشن بر فراگیری این مسئله است.

فلاسفه و حکیمان اسلامی با دلایل ده گانه، بر وجود روح مجرد از ماده و آثار آن استدلال کرده اند که در این صفحات محدود امکان پرداختن به بیان همه ی آنها نیست.

در نتیجه به تبیین سه برهان ساده می پردازیم تا در پرتو این ادله، وجود روح و روان پیراسته از ماده، و در عین حال مرتبط با بدن به روشنی ثابت شود. البته ریشه های این ادله در کلمات بزرگان فلسفه و کلام اسلامی به چشم می خورد.

1. «من » یگانه و محمول های متعدد

هر انسانی ناخود آگاه اعضای بدن و حتی خود بدن را به واقعیت دیگری به نام «من » نسبت می دهد; مثلا می گوید: دست من یا پای من و یک چنین نسبت حاکی است که هر فردی خود را به واقعیت دیگری به نام «من » وابسته می داند که در پشت پرده شخصیت ظاهری و مادی او قرار گرفته است و همه ی اعضا وحتی بدن خود را به آن نسبت می دهد.

ممکن است گفته شود که چه بسا انسان روح و نفس خود را نیز به همان «من » نسبت می دهد و می گوید: روح من و نفس من، آیا می توان گفت روح انسان غیر از «من » اوست؟

پاسخ این سؤال روشن است; زیرا یک چنین تعبیر از باب ضیق بیان است و اگر می گفت «روح » بی آن که آن را به «من » نسبت دهد معلوم نمی شد که به کدام روح اشاره می کند و لذا ناچار است بگوید: به جانم قسم و به روحم قسم.

فخر رازی در کتاب «النفس والروح » از این سؤال به شیوه ی دیگری جواب داده (2) و می نویسد: عرب گاهی می گوید: «نفسی و ذاتی ». هرگاه مقصود از نفس همان مرادف «من » در فارسی و «انا» در عربی باشد یک چنین تعبیر و اضافه صحیح نخواهد بود; ولی هرگاه مقصود از آن همان هیکل انسان و جثه بشری باشد، چنان که گاهی الفاظ نفس و ذات در آن به کار می روند در این صورت انتساب صحیح خواهد بود.

این پاسخ در مثالهای مورد نظر ایشان صحیح است، اما در مثالهایی که ما یادآور شدیم مانند سوگند به جانم، سوگند به روحم، و در قرآن می فرماید:«لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون » (3) هرگز صحیح نیست; زیرا نمی توان گفت: مقصود از جان و روح همان بدن و جثه انسانی است و پاسخ صحیح و جامع همان است که گفته شد.

2. «من » ثابت در گردونه های تحول

افرادی که هفتاد یا هشتاد سال عمر می کنند، شاهد یک واقعیت انکار ناپذیر می باشند و آن این که در طول زندگی همه چیزشان عوض شده، جز ذات و واقعیت آنان که در گردونه های تحول ثابت می باشد، او در مرحله تحلیل، همه حوادث و دگرگونیها را به یک «من » ثابت نسبت می دهد که همه تبدلات بر سر او ریخته ولی او کوه آسا در مسیر عوامل ویرانگر، باقی و پایدار است; می گوید: کودک بودم، نوجوانی و جوانی را شت سر نهادم و الان پیر شدم، اکنون سؤال می شود«من » پایدار در مسیر این گردبادها چیست؟ اگر واقعیت انسان را وجود مادی او تشکیل می دهد، در این فرض چیزی از آن باقی نمانده و پیوسته وجودی جایگزین وجود دیگر شده است در این صورت چاره ای جز این نیست که بگوییم که برای انسان علاوه بر اعضا و جوارح مادی، واقعیتی شت سر آنهاست، که با تبدل و دگرگونی در جهات مادی، واقعیت او دگرگون نمی شود و تغییرات مادی خراشی در آن ایجاد نمی کند، و آن جز روح و روان چیز دیگری نیست.

این نه تنها شعور فردی است که آن را تایید می کند، بلکه شعور اجتماعی نیز پشت سر او می باشد، اگر انسانی در دوران جوانی جنایتی کند، و محکوم گردد، و از چنگال عدالت فرار نماید، سپس در دوران پیری گرفتار شود، حکم دادگاه بدون چون و چرا در حق او اجرا می گردد، دیگر به فکر کسی نمی رسد که جنایت در دوران جوانی، چه ارتباطی با دوران پیری دارد؟ اعضا و جوارح، چند بار عوض شده و دگرگونیهای عمیقی در جسم و بدن او پدید آمده است؟ بلکه همگان می گویند: آنچه تحول و تبدل یافته، جنبه های ظاهری اوست و باطن به حال خود محفوظ است.

این دلیل، با دلیل پیشین تفاوت روشن دارد در بیان پیش از این راه وارد شدیم که انسان همه افعال و اعضای بدن را به یک «من » نسبت می دهد و این حاکی است که ورای بدن و اعضا و افعال، واقعیتی به نام «من » داریم، در حالی که در برهان دوم روی ثبات ذات در گردونه دگرگونیها تکیه کرده گفتیم که در جهان حرکت و ناآرام این «من ثابت » چیست که بسان سنگ زیرین آسیاب تکان نخورده و همه ی تحولات را با ثبات خود پذیرفته است.

3.« من » آگاه در فضای سراسر ناآگاه

وجود من آگاه در فضای سراسر ناآگاه، دلیل بارز بر وجود روح و روان است. فرض کنید انسان سالم و تندرستی در یک هوای نه سرد و نه گرم، در محیط دور از غوغا و کاملا بی سر و صدا، خارج از هر چیزی که انسان را به خود مشغول سازد «درازکش » بخوابد، او به خود چنین تلقین کند که هم اکنون پدید آمده و رابطه خود را از گذشته و خاطرات پیشین قطع کند. تا با نیروی اندیشه، بدن و کلیه اعضای خود را به دست فراموشی بسپارد، و چیزی در فضای ذهن او، خودنمایی نکند، در این حالت که او در فضای فراموشی بزرگ و درهای غفلت فرو رفته، احساس می کند که: همه چیز را فراموش کرده جز خود و ذات خویش را و به حکم این که، فراموش شده غیر از فراموش نشده ست باید نتیجه گرفت در وجود ما گوهری است، غیر از تن و اعضای ما، که مورد فراموشی قرار می گیرند ولی آن هرگز در چنین هاله ای قرار نمی گیرد. (4)

این براهین سه گانه، در عین همگانی بودن، جنبه تجربی نیز دارد، و همه طبقات می توانند از آن بهره بگیرند.

پی نوشت ها:

1. این مقاله برگرفته از بیانات حضرت والد دام ظله در نوشته ها و بحثهای او است مانند: الله خالق الکون; اصالت روح از نظر قرآن; الحیاة البرزخیة. و افتخار گردآوری و نگارش آن نصیب اینجانب گردیده است. علیرضا سبحانی.

2. النفس و الروح، ص 50.

3. حجر/72.

4.این برهان را شیخ الرئیس در اشارات خود یادآور شده و چنین می گوید:

«افرض نفسک فی حدیقة زاهرة غناء و انت مستلق لا تبصر اطرافک ولا تتنبه الی شی ء ولا تتلامس اعضاؤک، لئلا تحس بها، بل تکون منفرجة و مرتخیة فی هواء طلق لا تحس فیه بکیفیة غریبة من حر او برد او ما شابه مما اعضائک الظاهرة و قواک الداخلیة، فضلا عن الاشیاء التی حولک الا عن ذاتک، فلو کانت الروح نفس بدنک و اعضائک و جوارحک و جوانحک للزم ان تغفل عن نفسک اذا غفلت عنها و التجربة اثبتت خلافه ».

اشارات، ج 2، ص 92،; شفا، بخش طبیعیات، ص 282.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان