ماهان شبکه ایرانیان

ایمان و عقلانیت

در فصلهای پیشین درباره سمبلهای مذهبی و دلالت و اشارات آنها و همین طور در مورد تجلی ایمان و اشکال و نمودهای آن، بحث و بررسی شد. این مباحث و بررسیها تلویحا دلالت دارند که سمبلها و اشکال ایمان، چقدر و چه مقدار به حقیقت ایمان اشاره دارند، لذا شایسته است که در اینجا به این سؤال بپردازیم که حقیقت ایمان چیست و رابطه آن با عقلانیت چه می باشد؟

حقیقت ایمان

در فصلهای پیشین درباره سمبلهای مذهبی و دلالت و اشارات آنها و همین طور در مورد تجلی ایمان و اشکال و نمودهای آن، بحث و بررسی شد. این مباحث و بررسیها تلویحا دلالت دارند که سمبلها و اشکال ایمان، چقدر و چه مقدار به حقیقت ایمان اشاره دارند، لذا شایسته است که در اینجا به این سؤال بپردازیم که حقیقت ایمان چیست و رابطه آن با عقلانیت چه می باشد؟

طبیعی ترین راه، برای این مساله، این است که ما، ایمان را با عقلانیت مقابله و مقایسه نماییم و از خود بپرسیم که آیا به راستی، ایمان و عقلانیت چه رابطه ای دارند؟ آیا آنها، همدیگر را طرد می کنند و یا این که این دو، می توانند در یک ایمان معقول و قابل جمع و وحدت باشند؟

اگر سؤال دومی، ممکن است، یعنی یک نوع وحدتی میان ایمان و عقلانیت وجود دارد، آیا عناصر و اجزای عقلانیت و ایمان چیستند وچگونه با همدیگر ارتباط دارند؟

به طور واضح، اگر معنی و مفهوم ایمان از راه های عادی غیر قابل درک و شناخت باشد، نتیجه این می شود که ایمان و عقلانیت، همدیگر را طرد می کنند و با هم، قابل جمع و وحدت نیستند. اما اگر ایمان حوزه احساس و ادراک وجود مطلق و بی نهایت (خداوند) باشد و چنین تفسیر شود، آن وقت، هیچ گونه تضادی میان ایمان و عقلانیت وجود نخواهد داشت؟! اما، پر واضح است که این پاسخ هرگز کافی نیست، زیرا حیات معنوی انسان یک کل و واحد بیش نیست و این طور نیست که در قلمرو حیات معنوی و روحی، به مانند جهان مادی، عنصری و جزئی در کنار جزئی و عنصری دیگر، قرار بگیرد و با همدیگر ترکیب یابند.

همه عناصر معنوی و روحی و مذهبی انسان، علی رغم ویژگیهای یقینی هر یک از آنها، در همدیگر عجین شده و کلا یک چیز واحد می باشند. قطعا، این حقیقت، در مورد ایمان و عقلانیت نیز صادق است. عقل و ایمان دو چیز نیستند که با همدیگر ترکیب یافته باشند، بلکه هر دوی آنها، یک چیز بیش نیست.

از این جهت ، این، کافی نیست که بگوییم: حوزه احساس وجود مطلق (خداوند) منافاتی با ساختار عقلانی ذهن انسانی، ندارد و عقل و ایمان، یک چیز است، و باید انسان دیندار، روابط واقعی این دو را نشان دهد که چگونه آن دو، در کنار یکدیگر قرار گرفته و با همدیگر عجین شده اند.

معنای عقل چیست؟

در اینجا ، این سؤال مطرح می شود که با چه احساس و معنایی، واژه عقل در مقابل ایمان به کار می رود؟ یعنی معنای عقل در قلمرو ایمان چیست؟

آیاعقل، چنان که امروزه در همه محاورات خود به کار می بریم، همان مفهومی است که در روش علمی Scientific Method یا محدودیت منطقی و نتیجه گیری های آماری و فنی است؟ آیا عقل همان عقل Reason است که در همه موارد علمی به کار می رود؟! ویا عقل که در روش متعارف اندیشه غربی نیز به کار می رود، به هر چیز معنی دار، دارای اصول و هدفدار (در مقابل پوچ و بیهوده) اطلاق می شود؟

اگر معنی نخست، منظور باشد، عقل، ابزاری است برای شناختن و کنترل واقعیت و ایمان، وسیله ای است برای راهیابی به این که این شناسایی، چگونه آزموده شود؟

البته، ممکن است کسی همین عقل را، عقل ابزاری و تکنیکی تلقی کند که تنها روش و راه را نشان می دهد نه نتایج و پی آمدها را. عقل، به این معنی (ابزاری) با زندگی روزمره هر انسانی، سر و کار دارد و نیرویی است که تمدن مادی عصر ما را رقم می زند.

اما، در مفهوم دوم، (معنی دار و هدفدار بودن) عقل با انسانیت انسان تشخص می یابد و معنی پیدا می کند و در مقایسه با دیگر موجودات، چیزی است که انسان را از دیگر جانداران و اشیاء متمایز می سازد. پایه و ریشه زبان، آزادی و آفرینندگی انسان است. این عقل، منشا تحقیق و علم آموزی، تجربه هنر و آفرینندگی و به واقعیت رساندن دستورات اخلاقی انسان است و خلاصه آدمی را برای زندگی خصوصی خود و مشارکت در اجتماع، آماده می سازد اگر، ایمان متضاد و مخالف عقل باشد، در واقع، با انسانیت او مخالف است و به غیر انسانی کردن آدمی منجر خواهد شد Dehumanizing man این پی آمد، به طور نظری و عملی، در همه سیستمها و قدرتهای سیاسی و مذهبی، حتمی است. «ایمانی که عقل را نابود کند، خود را و انسانیت انسان را نابود می کند».

مجرد این که انسان یک وجود و هستی است، دارای یک ساختار عقلانی است و می تواند احساس بی نهایت را داشته باشد. این احساس وجود مطلق و بی نهایت را تشخیص دهد و دستورهای مطلق اوامر اخلاقی را بفهمد، خلاصه از حضور امر قدسی، در وجود خود، آگاه باشد.

همه این مطالب، آن وقت ارزشمند است که معنای دوم عقل (معنی دار بودن) پیش فرض باشد. عقل به معنی ساختار معنی دار بودن ذهن انسان و واقعیت آدمی، نه عقل، به معنی ابزاری و وسیله تکنیکی.

وحدت عقل و ایمان

عقل، پیش شرط ایمان است و ایمان، عملی است که عقل را به طور جذبه ای و اشراق آمیز به ماورای خودش می رساند. این مرحله، نقطه مقابل درهم آمیختگی و وحدت عقل و ایمان است.

عقل انسان محدود است و در قلمرو محدود، در رابطه با جهان و انسان، فعالیت دارد. همه فعالیتهای فرهنگی، آنجا که انسان، جهان خود را می بیند و دنیای خود را شکل می دهد، با این عقل محدود، ارتباط دارد، در نتیجه آنجا، جایگاه میل به بی نهایت و وجود مطلق نیست.

اما، عقل، تنها در محدوده خود نمی گنجد، بلکه فراتر از آن اوج می گیرد و احیانا، حتی بالاتر از آن ارتقا می یابد. انسان، احساس و تجربه می کند که یک نوع تعقل به بی نهایت دارد. این بی نهایت نه بخشی از وجود انسان است، و نه چیزی است که در حیطه قدرت او می باشد.

این بی نهایت باید به انسان اشراق داشته باشد. اگر چنین امری صورت گیرد، قطعا این یک گرایش بی نهایتی است.

انسان محدود است وعقل انسان، در جهان محدود فعالیت دارد، اما در عین حال، انسان از استعداد و پتانسیل بی نهایتی برخوردار است، این آگاهی از بی نهایت، همان میل به وجود مطلق به صورت ایمان ظهور می یابد. اگر عقل مورد توجه بی نهایت و خداوند قرار گیرد، عقل از محدوده خود فراتر می رود و اوج می گیرد و هرگز قلانیت خود و محدوده خود را از دست نمی دهد.

عقل آنگاه تکمیل می شود که از محدوده خود فراتر رود وحضور امر قدسی و خداوند را تجربه کرده و درک نماید. بدون چنین تجربه ای، عقل، خودش گنجایش محدود خود را از دست می دهد و در نتیجه، با گنجایش غیر عقلانی و شیطانی پر می شود و این همان پرتگاه و نقطه نابودی عقل است.

راهی که عقل آدمی را به خداوند می رساند، راه ایمان به خداوند است. ایمانی که خالی از نور خداوند باشد، ایمان شیطانی و راه تبهکاری است. این صحنه دوم، تنها یک گذرگاه است. زیرا در حیات روحانی و زندگی معنوی، هیچ نقطه خالی وجود ندارد چنانچه طبیعت نیز، چنین است. اگر خدا نباشد، شیطان است.

[به تعبیر قرآن کریم: لازمه ی ایمان به خداوند، کفر به طاغوت است و آن، همان معنی چنگ زدن به ریسمان الهی است و گرنه خسارت و تباهی خواهد بود.

«فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها»(سوره بقره آیة الکرسی)].

عقل، پیش شرط ایمان است و ایمان مکمل و متمم عقل «ایمان » به عنوان قلمرو بی نهایت وحضور امر قدسی، همان عقل است که در حال جذبه و اشراق است. آنجاست که هیچ تضادی میان عقل و ایمان در میان نیست. آنها یک چیزند که در همدیگر عجین شده اند.

پرسشهای علم کلام

در اینجا علم کلام Theology پرسشهای متعددی را مطرح می سازد و بیان می کند. علم کلام می پرسد: آیا طبیعت ایمان، زیر شرایط و اوضاع تجربه انسانی، تخریب نمی شود؟ چنانچه در مثال پیشین یادآور شدیم، آنجا که عوامل مخرب اهریمنی و شیطانی بر انسان چیره شده و تسلط یابند; آیا طبیعت عقل با خود بیگانگی انسان تحریف نمی شود؟

سرانجام، اگر وحدت عقل و ایمان وحقیقت آنها، با چیزی که مذهب آن را «وحی » می نامد، بازسازی نشود، در این صورت، اگر عقل در جایگاه انحرافی خود، خود را موظف نداند که باید در پرتو وحی قرار گیرد و گنجایش دریافت آن را داشته باشد، آنگاه سرنوشت واقعی ایمان چه خواهد بود؟!

اینها، سؤالاتی است که علم کلام، مطرح می کند و دقیقا موضوع علم کلام، همین سؤالات است، گرچه کتاب و مقالات حاضر گنجایش آن را ندارد که به همه این پرسشها پاسخ داده شود، اما در چند فراز اساسی، می توانیم به این پرسشها پاسخ دهیم و آنها را مورد بررسی قرار دهیم.

در شعاع وحی نفسانی

تحت، یک نکته ضرورت دارد که یادآوری شود. انسان یک موجودی است که می تواند از طبیعت اصلی خود بیگانه شود، در نتیجه، به کارگیری عقل و ایمان او، نه آن چنان است که ضرورتا هستند یا باید باشند.

این از خود بیگانگی آدمی را به سوی تضاد واقعی میان به کارگیری غلط عقل و ایمان شرک آلود ، رهنمون می شود. تنها راه حل این معضل، با در نظر گرفتن عقل صحیح و ایمان درست، آن است که بدون پذیرش یک اصلاح اصلی و واقعی در زندگی حقیقی در شرایط وجود انسانی میسر نیست.

پی آمد این اصلاح این است که انحراف ایمان و عقل در ذات خود و روابطشان با یکدیگر بایستی در تحت اشراق و پرتو یک امر واقعی قرار گیرد. تجربه ای که این انحراف را اصلاح می کند اشراق و پرتو افشانی یک تجربه وحیانی است.

مفهوم واژه وحی

اصولا واژه وحی بسیار اشتباهی و غلط استعمال می شود که حتی مشکل است آن را به کار ببریم. امروزه فهم این واژه مشکلتر از فهم واژه عقل شده است.

وحی، در فهم و ادراک عمومی به یک علم و اطلاع ماورای طبیعی در مورد موضوعات آسمانی که به پیامبران و رسولان داده شده است، اطلاق می شود که به وسیله امین وحی به نویسندگان کتاب مقدس یا قرآن کریم و یا دیگر کتابهای مقدس مذهبی، دیکته شده و بیان گردیده است، ما در هر بحثی از مباحث کتاب حاضر، با این نوع مفهوم وحی بحث نکرده ایم و مطرح نساخته ایم .پیش از همه چیز، وحی، تجربه ای است عملی و گرایشی است بی نهایت و اشراقی است که به مغز آدمی پرتو می افکند و محیطی و فضایی به وجود می آورد که اشراق امر قدسی را در نمودهای عملی و تصویری درست و اندیشه نورانی، نمودار می سازد.

[در اصطلاح عرفا، چنین اشراقی را وحی نفسانی می نامند].

هر کجا که چنین تجربه وحیانی رخ دهد و پدید آید، ایمان و عقل، هر دو، تازه شده و احیا می گردد و تضادهای درونی، حل گردیده و از خود بیگانگی به خودسازی تبدیل می شود.

این است مفهوم وحی و یا بایستی وحی چنین تفسیر شود. وحی یک حادثه و پدیده ای است در درون انسان که امر قدسی و خداوند خود را در گرایش بی نهایتی، آشکار می سازد وحالت ذهنی انسان دیندار را انتقال داده و ارتقا می بخشد.

در قلمرو چنین تجربه وحیانی است که تضاد ایمان و عقل ممکن نبوده و قابل تصور نیست زیرا انسان، در این مرحله، خدایی شده و از پرتو وحی سهم وافری دریافت کرده و تحول یافته است. (1)

وحی، دو نوع است: وحی رحمانی و وحی شیطانی.آنجا که ایمان شرک آلود و عقل فاسد شده است، وحی شیطانی سیطره دارد. در نقطه مقابل، ایمان صحیح و عقل نورانی در پرتو وحی و اشراق رحمانی در سیطره امر قدسی ووحی رحمانی واقع گردیده است.

پرتو وحی رحمانی، ذهن فاسد و ایمان مخرب را می شکند و آن را در حریم قدسی و نورانی خود، وارد می کند.

پیروزی نهایی

تاریخ ایمان، یک جنگ دایمی با ایمان فاسد و شرک آلود است و تضاد با عقل نیز، یکی از برجسته ترین علایم و نشانه های اوست.نبردهای قطعی در این جنگ دایمی، پدیده های وحیانی بزرگ است که با ظهور انبیای عظام در مقاطع تاریخی متناوب، تحقق یافته اند نبرد نهایی و پیروزمندانه، آخرین پیام وحیانی خواهد بود که کجی و انحراف ایمان و عقل به طور قطع ریشه کن خواهد گردید.

مسیحیت ادعا دارد که بر پایه ی چنین وحی یی استوار شده است و ادعای آن، در معرض آزمایش عملی دایمی تاریخ است.

چنین ادعایی درباره آیین پاک اسلام نیز صادق است که با ظهور آخرین منجی بشریت (مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف ) چنین روزگاری پدید خواهد آمد و روزگار رهایی فرا خواهد رسید. (2)

پی نوشت ها:

1. البته منظور مؤلف این نیست که وحی شفاهی و مکتوب را که خداوند به وسیله امین وحی به پیامبران نازل کرده است، انکار نماید و تاثیر ارشادی و هدایتی کتابهای آسمانی و صحیفه هدایت قرآن را نادیده بگیرد. بلکه خود به چنین هدایتهای آسمانی کاملا معتقد بوده و به نبوتهای تاریخ بشری ارج می نهد. منظور او از استعمال و به کارگیری وحی که می تواند اصلاحگر ذهن آدمی و عقل و ایمان شرک آلود و از خود بیگانه انسان شود، همان وحی نفسانی است که در اندیشه عرفانی عارفان به ویژه اقبال لاهوری و مولانا، نیز آمده است.مترجم.

2. در روایتی از حضرت باقر علیه السلام آمده است: «اذا خرج قائمنا وضع الله یده علی رؤوس الناس لیکمل به احلامهم و یحسن به اخلاقهم »; هنگامی که مهدی ما ظهور نماید، خداوند دست قدرت خود را بر سرهای مردم (و مغزهای ایشان) قرار می دهد تا عقلشان کامل و اخلاقشان مستحسن گردد. (کتاب تحف العقول، ص 60).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی