ماهان شبکه ایرانیان

استدلال اخلاقی بر وجود خدا

از زمان کانت تاکنون تلاشهای زیادی صورت گرفته که وجود خدا را از طریق اخلاق اثبات کنند; زیرا که به خیال آنان ایمانوئل کانت آلمانی و دیوید هیوم انگلیسی انتقادات کاری بر براهین سنتی و نظری اثبات وجود خدا وارد کرده اند

از زمان کانت تاکنون تلاشهای زیادی صورت گرفته که وجود خدا را از طریق اخلاق اثبات کنند; زیرا که به خیال آنان ایمانوئل کانت آلمانی و دیوید هیوم انگلیسی انتقادات کاری بر براهین سنتی و نظری اثبات وجود خدا وارد کرده اند. هیوم صرفا انتقاداتی علیه براهین مطرح کرد ولی برهان جایگزینی بر اثبات وجود خدا ارایه نداد: ولی کانت تا آنجا که به عقل نظری مربوط می شود عقل را عاجز از اثبات وجود خدا می دانست زیرا که معتقد بود که عقل نظری ما واجد مقولاتی است که فقط به نحو صحیح بر شهودهای حسی و تجربی قابل اطلاق است و بر مجردات و اموری که لباس زمان و مکان را به تن نمی کنند قابل اطلاق نیستند. بنابراین براهین نظری اثبات وجود خدا را مورد نقد و بررسی قرار داد. که البته انتقادات او قابل جواب می باشد. ولی او معتقد بود که ما راه دیگری برای اثبات وجود خدا داریم که آن راه عقل عملی و اخلاق است . یعنی از طریق اخلاق و عقل عملی می توانیم خدا و جاودانگی نفس و اختیار را اثبات کنیم.

و همچنین در فاصله زمانی بین کانت تا نیمه قرن بیستم شکاکیت نسبت به براهین نظری عمیقتر شده است. بنابراین بعضی از مدافعان دینی برای اعتقاد به خدا ناگزیرند که از مسیر اخلاقی جدید کانت پیروی کنند. البته مبانی این شکاکیت قابل بحث است و ما در بحثهای گذشته تا اندازه ای سستی آنها را آشکار کرده ایم و در آینده نیز در مورد آنها بحث و بررسی خواهیم کرد.

اما قبل از این که تقریر کانت از برهان اخلاقی را که بهترین تقریر در این مورد است ارایه دهیم به چند تقریر دیگر مختصرا اشاره می کنیم.

تقریر اول: اگر شخصی، قواعد اخلاقی را به عنوان «اوامر و فرامین » CCommands تعبیر کند، ممکن است از این امر و فرمان به وجود یک آمر اخلاقی Commander استدلال کند. این آمر اخلاقی نمی تواند یک انسان اخلاقی باشد; زیرا آن چیزی را که من امروز به خود امر می کنم که انجام دهم، فردا می توانم امر کنم که انجام ندهم. من فقط هنگامی می توانم وظایف و تکالیف اخلاقی مطلق داشته باشم که یک خدایی باشد که به آن اوامر حکم کند. از آنجا که من حتما وظایف مطلق دارم، نتیجه می شود که خدا وجود دارد. (1) (اوامر و تکالیف اخلاقی دو نوعند: اوامر شرطی و اوامر مطلق. اوامر شرطی، آنهایی هستند که مقید به شرط و غایتی اند مانند این که راست بگو تا مورد اعتماد مردم شوی) و اوامر مطلق آنهایی هستند که مقید به شرط و غایتی نیستند بلکه به خاطر نفس عمل فرمان داده می شوند. مانند این که راست بگو یا ظلم نکن (خوبی و بدی عمل به خاطر نفس عمل است نه به خاطر غایت آن) .

تقریر دوم: شکل دیگر این برهان اخلاقی چنین ادعا می کند که اگر ما به سلطه و مرجعیت اخلاقی moral authority اذعان کنیم، ما باید به صرف همین حقیقت به وجود خدا به عنوان تنها کسی که قادر به ایجاد آن مرجع است اعتراف کنیم. ما حکم می کنیم که قانون اخلاقی اقتدار و مرجعیت خود را حفظ می کند خواه زمانی اراده های جزیی انسان، دستورات و قواعد را واقعا بپذیرند یا نه. بنابراین منشا اقتدار قوانین اخلاقی باید کاملا خارج از اراده های انسانی باشد. (2)

تقریر سوم: گفته می شود که مفهوم قانون اخلاقی بدون رجوع به خداوند ناقص است زیرا قانون، مستلزم قانونگذار یعنی قانونگذار الهی است. بنابراین اقرار و تصدیق ما به قانون اخلاقی مستلزم اعتقاد به خداست. (3)

تقریر چهارم: ادعا شده است که در فرهنگهای کاملا مختلف و دوره های تاریخی ، هماهنگی ها و اشتراکات زیادی میان احکام اخلاقی که توسط انسانها ساخته شده است، وجود دارد. بسیاری از اختلافهای ظاهری را می توان به تفاوت در عقیده و سلیقه نسبت داد، از این رو به نظر می رسد که اختلافها اساسی نباشند. چنین استدلال شده که این مقدار هماهنگی های معتنابه فقط با فرض خداوند که قوانینش را بر قلب انسانها نگاشته است تبیین می شود. (4)

اشکالات

1. به برهان آمر اخلاقی اشکال شده است که نمی توانیم همه فرامین و اوامر مطلق را به آمر اخلاقی نسبت دهیم مثلا این حکم که خدا اخلاقا کامل است یا این که باید از فرامین خدا که کمال مطلق است تبعیت کرد. بنابراین اگر انسانها می توانند این احکام اخلاقی را بدون در نظر گرفتن فرمان و امر خداوند مطرح کنند چرا نتوانند دیگر احکام اخلاقی را نیز صادر کنند. (5)

2. در مورد تقریر دوم نیز انتقاد مشابه فوق مطرح شده است مسلما حالاتی پیش می آید که معتقد می شویم که شخص دیگر نسبت به وضعیت من بصیرت بیشتری دارد. بنابراین شایسته است قضاوت او را به جای قضاوت خود بپذیریم. اگر این حکم صحیح است من باید دلایل معتبری برای اعتماد به حجیت و وثاقت موقت خود پیدا کنم، یعنی باید حکم کنم که او از نظر اخلاقی قابل اعتماد است. اما این قضاوت خود یک حکم اخلاقی است که بنابر وثوق و حجیت کسی جز خودم نمی توانم بسازم. بنابراین نمی توان خدا را تنها حجیت بخش تمام احکام اخلاقی محسوب کرد. (6)

3. قوانین اخلاقی از آن نوع قوانینی نیستند که بتوانند توسط کسی وضع یا صادر شده باشند. زیرا حتی وضع و الغای قانون اخلاقی توسط قانون اخلاقی ارزیابی می شود. (7)

4. این که اشتراکات اخلاقی در بین ملل مختلف را بر حسب علیت الهی توجیه کنیم تنها توجیه ممکن نیست بلکه می توان بر حسب ثبات نیازها و خواهشها و نفرتهای اساسی انسانها توجیه کرد. (8)

تقریر و استدلال اخلاقی کانت بر وجودخدا از نظر کانت ، انسان موجود اخلاقی است و اخلاقا ملزم و مکلف است که خود را کامل کند و به برترین خیر Summun bonum برساند، یعنی برترین خیر را تحصیل کند. از آنجا که بعید است که امر مطلق، ندای کاذبی باشد، بنابراین متعلق امر مطلق باید امکان پذیر باشد. به تعبیری دیگر ما باید وجود خدا را به عنوان ارتباط دهنده ضروری بین فضیلت و سعادت فرض کنیم، زیرا برترین خیر شامل فضیلت و سعادت است، و سعادت عبارت است از هماهنگی بین طبیعت و اراده ی انسان. اما انسان نه خالق جهان است و نه قادر به نظم بخشی طبیعت تا باعث ارتباط ضروری فضیلت و سعادت شود. ما مفهومی که از برترین خیر داریم نتیجه می گیریم که باید فضیلت و سعادت توامان باشند. بنابراین ما باید یک علت را برای کل طبیعت که متمایز از طبیعت و در بردارنده ی اساس و زمینه ی هماهنگی دقیق بین فضیلت و اخلاق است فرض کنیم که آن خداست. (9)

پس به طور خلاصه عقل ما به ما حکم می کند که برترین خیر را طلب کنیم. و عقل به نحو گزافی حکم نمی کند و در نتیجه متعلق امر مطلق باید ممکن باشد. برترین خیر شامل فضیلت و سعادت تام است. فضیلت تام همان قداست یعنی انطباق کامل اراده با قانون اخلاقی است. سعادت هم هماهنگی بین طبیعت و اراده انسانی است; یعنی همه چیز مطابق میل و اراده ی او صورت بگیرد. انسان فقط می توان فضیلت را کسب کند و برای ایجاد سعادت باید طبیعت را همگام اراده خود کند. چون انسان ناتوان از انجام چنین کاری است بنابراین باید خدایی را فرض کرد که بتواند فضیلت و سعادت را هماهنگ کند.

تقریر «وایت بک » از برهان اخلاقی کانت وایت بک استدلال اخلاقی کانت را بر وجود خدا به صورت ذیل بیان می کند:

1. سعادت، حالت موجود عاقلی است که در جهان در تمام حیاتش همه چیز مطابق میل و اراده او صورت می گیرد (سعادت متوقف بر هماهنگی طبیعت مادی با میل و اراده انسان است) .

2. اراده انسان، علت طبیعت نیست و نمی تواند باعث آن شود که طبیعت با اصول اراده اش هماهنگی کامل پیدا کند.

3. بنابراین هیچ اساس و مبنایی در قانون اخلاقی (یا در طبیعت) وجود ندارد که بتوانیم ارتباط ضروری بین اخلاق و سعادت انسانها را انتظار داشته باشیم (یعنی سعادت متناسب با اخلاق و فضیلت را) .

4. اما چنین ارتباطی از ناحیه ی فرمان و امری که ما باید برترین خیر را طلب کنیم، در مفهوم برترین خیر به عنوان اصل موضوع مسلم گرفته شده است.

5. بنابراین برترین خیر بایدممکن باشد.

6. بنابراین، علتی مناسب با آن باید به عنوان اصل موضوع مسلم گرفته شود.

7. چنین علتی باید خالق طبیعت باشد که از طریق فهم و اراده عمل می کند. چنین موجودی خداست. (10)

اشکالات به استدلال اخلاقی کانت الهیات اخلاقی که منظور نظر کانت است بی نصیب از انتقادات نیست. شاعر ظریف و بذله گوی دوره رمانتیسم آلمان، هاینرش هاینه Heinrich Heine در مورد کانت می گوید: او الهیات اخلاقی اش را برای شاد کردن نوکر پیرش لامپه Lampe که ایمان و سعادت خود را از دست ندهد یا برای خوشایند پلیس اظهار کرده است. به گفته ی هاینه، این دلایل چندان عیبی هم نداشت، بالاخره هر چه باشد لامپه هم پس از عمری می بایست خدایی داشته باشد و گرنه بیچاره به چه چیز می توانست دل خوش کند. وانگهی پلیس پروس علاقمند به وجود خدا بود به گفته ی هاینه، کانت مانند فردی می ماند که همه لامپهای خیابان را می شکند و خیابان را به تاریکی محض می کشاند، بعد می گوید که او صرفا این کار را برای آن انجام داده است که نشان بدهد که بدون آنها دیدن محال است. (11)

اما به هر جهت استدلال اخلاقی کانت بر وجود خدا در معرض اشکالات فراوانی قرار گرفته است. قبلا نمونه ایی از این اشکالات را مطرح کردیم و هم اینک نیز به چند نمونه دیگر اشاره می کنیم.

1. قوت و استحکام استدلال اخلاقی کانت به روشنی مبتنی بر قوت کل نظریه اخلاقی اوست. این که او توانست از احکام اخلاقی به عنوان اساسی برای تبیین نیازهای کلامی استفاده معقول و موجه ای بنماید، صرفا از آن جهت بود که اوحکم اخلاقی را کارکرد عقل عملی تلقی می کرد نه چیزی که از واکنشها یا پاسخهای عاطفی ناشی شده باشد. هر انتقاد اساسی بر اخلاق کانتی طبعا الهیات او را به مخاطره می اندازد.

همچنین اگر منکر شویم که برای تحصیل برترین خیر و استکمال نفس تحت الزام و تکلیف هستیم و بگوییم که ما فقط ملزم و مکلف هستیم که به سمت این اهداف تحقق ناپذیر سیر کنیم، استدلال اخلاقی کانت به مخاطره می افتد. می توان استدلال کانت را به صورت زیر معکوس کنیم. ما از مشاهده جهان نتیجه می گیریم که برترین خیر و استکمال اخلاقی ما غیر قابل حصول است، بنابراین نمی توانیم تکلیفی برای تحصیل آنها داشته باشیم بلکه حداکثر ما وظیفه داریم که در جهت آنها تلاش کنیم. اگر چنین تکلیفی نداشته باشیم یکی از مقدمات استدلال کانت متزلزل می شود . در نتیجه استدلال عقیم می شود.

2. نظریه کانت در مورد زمان که «صورت حساسیت » است، کاملا این نکته را که آیا او می تواند به نحو معناداری از تداوم اخلاقی وحصول برترین خیر در جهان اخروی سخن بگوید، مشکوک می سازد. هر چند قبول داریم که او همه بصیرتهای نظری را در مورد این که زمان چگونه خواهد بود انکار کرده است، ولی اگر ما نتوانیم در آن مضمون، معنایی به زمان بدهیم، استدلال معتبر نخواهد بود. (12)

3. کانت در این استدلال می گوید که ما باید وجود خدا را به عنوان ارتباط دهنده و یا متناسب کننده ضروری بین فضیلت و سعادت فرض کنیم، چون برترین خیر شامل فضیلت و سعادت است. سعادت هم حالت موجود عاقلی است در عالم که در تمام حیاتش همه چیز مطابق میل و اراده او صورت بگیرد، لذا متوقف بر سازگاری طبیعت مادی با میل و اراده انسانی است. اما انسان نه خالق جهان است و نه قادر به نظم بخشی طبیعت تا باعث ارتباط ضروری بین فضیلت وسعادت شود. بنابراین، باید یک علت و خالقی را خارج از طبیعت فرض کنیم که طبیعت و فضیلت را هماهنگ و متناسب کند ; یعنی در پی فضیلت، سعادت بیاورد و آن خداست.

لازمه ی تصور خدا به عنوان هماهنگ کننده فضیلت و سعادت این است که خدا اکثر قریب به اتفاق انسانها را مجبور به عمل اخلاقی کند که در این صورت خودمختاری آنان را از بین می برد.

توضیح: سعادت که هماهنگی بین طبیعت و اراده ی انسانی است، حیطه وسیعی را شامل است. چنین هماهنگی نه تنها شامل رابطه ی اراده ی انسانی با طبیعت است بلکه شامل رابطه ی انسانها با همدیگر نیز می شود. حتی ارتباط انسانها با یکدیگر نقش بسیار بیشتری در سعادت فرد دارد تا ارتباط او با صرف طبیعت. یعنی انسانی که در جامعه ایی زندگی می کند رعایت احترام و حقوق و حرمت مال و جان و ناموس او توسط انسانهای دیگر، بیشترین تاثیر را در سعادتش دارند. حال فردی را که ملتزم به اوامر اخلاقی و به تعبیری انسان با فضیلتی است در نظر بگیرید که در جامعه ای زندگی می کند. افرادی که با این شخص سر و کار دارند رفتار شایسته ای از خود نشان نمی دهند. یعنی رفتار و اعمال ناپسند آنان سبب ناراحتی و عذاب این شخص می شوند. این فرد با فضیلت استحقاق سعادت دارد. خدا که بنا به فرض، تامین کننده ی سعادت است، باید سعادت این فرد را تامین کند یعنی متناسب با فضیلت، او را سعادتمند گرداند. خدا برای تامین این سعادت، باید رفتار و اعمال انسانهای دیگر را نسبت به این شخص متناسب با فضیلت او کند، یعنی آنان را مجبور به کارهای اخلاقی کند که رفتار شایسته ای نسبت به این شخص داشته باشند. بنابراین اگر خدا آنان را مجبور کند، خودمختاری آنان از بین می برد. اگر فرض کنیم که خدا هیچ توجهی به رفتار انسانهای دیگر نسبت به این شخص ندارد، در این صورت بخش مهمی از سعادت او را فراهم نکرده است. یعنی این فرد دایما به خاطر رفتار ناپسند آنان در رنج و عذاب است و چنین رنج و عذابی با سعادت او سازگاری ندارد. بنابراین چاره ای جز این نیست که انسانهای دیگر را مجبور به انجام کارهای خاصی کند. حتی می توانیم این ارتباطات را فراتر از یک جامعه تصور کنیم و به روابط کشورها با یکدیگر نیز بکشانیم. زیرا رفتار و تصمیم کشورهای دیگر نیز نقش زیادی در سعادت او دارند . فی المثل کشوری را در نظر بگیرید که به کشور این شخص حمله می کند و خواب و آسایش اورا برهم می زند پس به ناچار خدا باید رفتارهای آنان را نیز به نحوی تحت تاثیر قرار دهد تا سبب ایذا و اذیت این شخص نشوند.

بنابراین اگر خدا بناست که در تناسب سعادت با فضیلت نقش داشته باشد باید انسانها را مجبور به همکاری شایسته کند که در این صورت خودمختاری آنان از بین می رود و اعمال آنان نیز ارزش اخلاقی خود را از دست می دهند.

بنابراین، از مطالب فوق نتیجه می گیریم که استدلال اخلاقی کانت بدین صورت، عاجز از اثبات وجود خدا می باشد و همچنین فیلسوفان و متکلمان اسلامی تاکنون از طریق اخلاق، برای اثبات وجود خدا اقامه استدلال و برهان نکرده اند.

پی نوشت ها:

1. Hepborn, Ronald.W,moral arguments For the existence of God, in Encyclopedia of philosphy,ed, paul Edwards, Vol,3.P.382.

2. پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، شهید علیرضا جمالی نسب، محمد محمد رضایی، ص 138.

3. Ibid.

4. Ibid.

5. Ibid.

6. Ibid.

7. Ibid.

8. Ibid. 383.

9. Kant,Immanuel, Critique of Practical Reason, tr. Beck.L.W.New york :the library of Liberal Arts, 1956.

جیمس کولینز، الله فی الفلسفة الحدیثة، فواد کامل ، قاهره، نیویورک، مکتبة غریب، 1973، ص 271.

10.Beck,L.W.A Commentary on Kant؛s Critique of Practical Reason, Chicago, the University of Chicago Press,1960,P.274.

11. Korner,s,Kant,Kamondsworth,Penguin Books,1964,P.128. Acton,H.B.Kant؛s M oral Philosophy, in : New Studies in Ethics, Vol.1,ed, Hudson.W.D.London,1974,P362

12. Hepborn, Ronald.W,op.Cit,P.382.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان