یکی از راه های شناخت وجود خدا معقولیت اعتقاد به خداست. امام علی علیه السلام در کلمات خود به این راه اشاره فرموده اند. به طور خلاصه این برهان چنین است: اعتقاد به خدا و لوازم آن از عدم اعتقاد به خدا و لوازم آن معقولتر است. برای توضیح این راه، ذکر مقدماتی لازم است:
به طور کلی اعتقادات و جهان بینی های انسان بر اساس پذیرش ماورای طبیعت و انکار آن، به دو دسته تقسیم می گردد:
1) جهان بینی الهی، 2) جهان بینی مادی.
جهان بینی مادی، فرقه ها و گرایش های مختلفی دارد; ولی همه ی آنها در انکار وجود خدا و به تبع آن در انکار جهان آخرت مشترکند. جهان بینی الهی نیز گرایش ها و نحله های مختلفی دارد که همه ی آنها در اعتقاد به وجود خدا مشترکند. ادیان توحیدی و یا آسمانی، روشن ترین جلوه های جهان بینی الهی هستند که همه ی آنها در سه اصل کلی مشترکند:
الف) اعتقاد به خدای یگانه.
ب) اعتقاد به زندگی ابدی برای هر فردی در جهان آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمالی که در این جهان انجام می دهند.
ج) اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خدا برای هدایت بشر به سوی کمال نهایی و سعادت دنیا و آخرت . البته بر اساس این اعتقاد که عقل انسانی به تنهایی قادر به رستگاری انسان نمی باشد; چنان چه در قرآن آمده است:
«انزل الله علیک الکتاب و الحکمة و علمک ما لم تکن تعلم » . (1) «خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرده و آنچه را نمی دانستی به تو آموخت » .
معنای آیه، این است که ای پیامبر تو که اشرف مخلوقات و سرآمد انسانها هستی خدا به تو کتاب وحکمت داد و آنچه که نمی توانستی فرا بگیری، به تو آموخت. بنابراین عقل انسان به تنهایی و بدون استمداد از وحی الهی توان نیل به درستکاری را ندارد.
بنابراین انسان در زندگی با دو نوع اعتقاد مواجه است: یکی اعتقاد به خدا و دیگری اعتقاد به انکار خدا. این دو اعتقاد را صرف نظر از دلایلی که در تایید اعتقاد به وجود خدا وجود دارد، مورد ارزیابی عقلانی قرار می دهیم تا ببینیم کدام یک از آنها توجیه عقلی بیشتری دارد که معقول تر را برگزینیم.
البته این نکته را باید در نظر بگیریم که صرف اعتقاد و عدم اعتقاد به خدا نیست که باید در مورد آن تصمیم بگیریم، بلکه هر کدام آنها را باید با لوازم خاصشان مورد توجه قرار دهیم.
کسی که اعتقاد به خدا دارد و انسان را مخلوق خدا می داند، بر آن است که چون خالق حکیم است، مخلوق خود را عبث نیافریده است، چنان چه قرآن می فرماید:
«افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون ». (2) «آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازگردانده نمی شوید» .
از این رو خداوند، انسان را هدایت می کند تا به کمال نهایی خود نایل شود و در این راستا، باید وسایل کمال و سعادت او را تامین کند و از جمله آنها ارسال پیامبران می باشد. چنان چه قرآن می فرماید:
«هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله وکفی بالله شهیدا» . (3)
«اوست کسی که پیامبر خود را به قصد هدایت، با آیین درست روانه ساخت تا آن را بر تمام ادیان پیروز گرداند وگواه بودن خدا کفایت می کند» .
همچنین حکمت خدا اقتضا می کند که بعد از این جهان، جهان دیگری باشد که در آنجا انسانها مطابق رفتار خود در این دنیا زندگی کنند و آن جهان آخرت نام دارد. کسی که عالمانه و عامدانه نافرمانی خدا کند گرفتار شقاوت و عذاب اخروی می شود وکسانی که مطابق دستورات خدا عمل کنند، سعادتمند خواهند شد. آیات زیادی در قرآن بر آن دلالت دارد که اگر انسانها به دستورات خدا جامه عمل بپوشانند رستگار و الا گرفتار شقاوت می شوند:
1. «یا ایها الذین آمنوا امنوا بالله ورسوله و الکتاب الذی نزل علی رسوله و الکتاب الذی انزل من قبل و من یکفر بالله و ملائکته وکتبه و رسله و الیوم الاخر فقدضل ضلالا بعیدا» . (4)
«ای کسانی که ایمان آورده اید، به خدا و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاد و کتابهایی که قبلا نازل کرده بگروید و هر کس به خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز بازپسین کفر ورزد، در حقیقت دچار گمراهی دور و درازی شده است » .
2. «من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرین » . (5)
«هر کس دینی جز اسلام اختیار کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران خواهد بود» .
3. «لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق والمغرب و لکن البر من ءامن بالله و الیوم الاخرو الملائکة و الکتاب و النبیین و آتی المال علی حبه ذوی القربی والیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب و اقام الصلاة و آتی الزکاة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرین فی البآساء و الضراء و حین الباس اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون » . (6)
«نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و [یا] مغرب بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانی] و پیامبران ایمان آورد، ومال [خود] را با وجود دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در [راه آزاد کردن] بندگان بدهد، و نماز را برپای دارد، و زکات را بدهد و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند، و در سختی و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایانند، آنند کسانی که راست گفته اند، و آنان همان پرهیزگارانند» .
بنابراین اعتقاد به خدا، توام با اعتقاد به نبوت و قیامت و دستورات الهی و پای بندی به اصول اخلاقی است. اگر آدمی دستورات الهی را مستقل از الهی بودنشان مورد تعقل قرار دهد، خواهد دید که اکثر آنها را عقل به نحو مستقل تصدیق می کند و به تعبیری: دستورات الهی به گونه ای است که همه ی آنها در جهت تقویت انسانیت می باشد و محرمات آن، آنهایی است که سبب سقوط انسانیت می شوند نظیر: به پدر و مادر و خویشاوندان نیکی کنید، به عدالت رفتار کنید، ستم نکنید، مال یتیم را به ستم نخورید، هیچ کس به خصوص ناتوان را میازارید، حسد نورزید، کینه توز و منافق نباشید، صفا و خلوص و یک رنگی داشته باشید، خوراکی های پاکیزه بخورید و از خیانت بپرهیزید، خمر نخورید، قمار نکنید، برای تقویت تقوا روزه بگیرید و....
حال اگر ما از یک سو اعتقاد به خدا و لوازم آن را یعنی اعتقاد به قیامت، نبوت و هدایت الهی و دستورات الهی را در نظر بگیریم که در صورت پای بندی قلبی به آنها، سعادت ابدی را در پی دارد، و از سوی دیگر عدم اعتقاد به خدا و لوازم آن را یعنی عدم اعتقاد به قیامت و نبوت، و نادیده انگاشتن دستورات و هدایت الهی که شقاوت ابدی را در پی دارد در نظر بگیریم و مورد تامل قرار دهیم اعتقاد به خدا و لوازم آن، معقولتر به نظر می رسد; زیرا در صورت صحت اعتقاد به خدا، ما منافع زیادی کسب کرده ایم و از شقاوت ابدی اجتناب ورزیده ایم و در صورت کذب چنین اعتقادی، ضرر و زیانی نکرده ایم. بنابر این معقول آن است که اعتقاد به خدا و لوازم آن را بپذیریم.
یکی از لوازم اعتقاد و عدم اعتقاد به وجود خدا، اعتقاد و انکار قیامت است. اگر تصدیق به قیامت و انکار آن را با هم مقایسه کنیم; بدون شک تصدیق به قیامت معقولتر به نظر می رسد. زیرا در صورت صحت اعتقاد به قیامت، شخص معتقد، ضرر و زیانی نکرده است ولی شخص بی اعتقاد گرفتار شقاوت ابدی می شود. اما اگر چنین اعتقادی در واقع کاذب باشد، شخص معتقد و منکر هر دو مساوی خواهند بود. بنابراین خردورزی ایجاب می کند که اعتقاد به خدا و لوازم آن معقولتر است.
امام رضا علیه السلام در روایتی به همین معنا اشاره می فرمایند:
دخل رجل من الزنادقة علی ابی الحسن و عنده جماعة. فقال ابو الحسن علیه السلام : ایها الرجل! ارایت ان کان القول قولکم و لیس هو کما تقولون ا لسنا وایاکم شرعا سواء ، لا یضرنا ما صلینا و صمنا و زکینا و اقررنا؟ فسکت الرجل، ثم قال ابو الحسن: ان کان القول قولنا و هو قولنا افلستم قد هلکتم و نجونا؟ (7)
یکی از زنادقه وارد مجلسی شد که امام رضا علیه السلام در آن حضور داشت. امام فرمود: ای مرد اگر اعتقاد شما صحیح باشد در صورتی که در واقع چنین نیست، آیا ما و شما مساوی نیستیم و نماز، روزه، زکات و اقرار و تصدیق، زیانی به ما نمی رساند. آن مرد ساکت شد، سپس امام در ادامه فرمود: و اگر اعتقاد ما بر حق باشد، در صورتی که در واقع اعتقاد ما بر حق است، آیا چنین نیست که شما به هلاکت می رسید و ما به رستگاری.
بنابراین از این کلام امام رضا علیه السلام به خوبی برمی آید که اعتقاد به خدا و لوازم آن معقولتر از بدیل آن است.
شرط پاسکال
یکی از متفکران مغرب زمین به نام پاسکال، همین استدلال را به نام برهان شرطبندی مطرح کرده است که در فلسفه ی غرب به «شرط پاسکال » معروف است.
به نظر پاسکال، عالم از منظر دینی مبهم است. او معتقد است که عقل نمی تواند در نهایت درباره ی وجود خدا حکم کند، زیرا در عالم، هم در تایید وجود خدا و هم در رد آن شواهدی وجود دارد. از این رو، در عالم سر درگمی وجود دارد. او با توجه به این سر درگمی، اعتقاد دارد که آدمی باید زندگی خود را بر سر این قضیه که خداوند وجود دارد، شرط ببندد. یعنی به نظر او این که خداوند هست، برگ برنده خوبی است و آدمی باید زندگی خود را بر محور آن سامان دهد و همواره چنان عمل کند که گویی قضیه فوق درست است. به گمان پاسکال ، آنچه انسان در چنین شرطبندی از دست می دهد ناچیز است ولی می توان ثابت کرد که آنچه به دست می آورد، بی اندازه خوب است . به نظر وی ، معقول تر است که در صدد اجتناب از احتمال خسران عظیم باشیم; زیرا اگر کسی به خداوند بی اعتقاد باشد ولی در واقع خدایی باشد، گرفتار عذاب ابدی خواهد شد. (8)
برهان شرطبندی پاسکال هنوز برای فیلسوفان دین جذبه دارد و در سال های اخیر بسیار از آن دفاع کرده اند. البته این سخن پاسکال که عقل نمی تواند در نهایت درباره خدا حکم کند، سخن درستی نیست; زیرا که براهین خدا در موضع خود مبرهن شده است.
بنابراین از مجموع بحثهای فوق می توانیم چنین نتیجه بگیریم که برهان معقولیت را می توانیم به عنوان یک راه خداشناسی برگزینیم.
پی نوشت ها:
1. نساء/113.
2. مؤمنون/23.
3. توبه/33.
4. نساء/136.
5. آل عمران/85.
6. بقره/177.
7. اصول کافی: 1/78، ح 3; عیون اخبار الرضا: 1/131، ح 28.
8. M.W.F.Stone, "What is Religious Epistemology" ? in philosophy(2), editet by A.C. Gryling, oxford university press, 1998,p.337.