ماهان شبکه ایرانیان

جایگاه مباحث سیاسی / در طبقه بندی علوم در فرهنگ اسلامی

پیش گفتار 
 Classification of Sciences

همزاد پیشرفت واستقلال علوم است . علوم درابتدا بمانند کتاب در هم ریخته غیر مبوبی بوده که بین مسائل مختلف یک موضوع تمییز و تفکیک وجود نداشته است .با بلوغ علوم و تخصصی شدن رشته های علمی،منظومه دانش ها شکل گرفت و مسائل متحد الموضوع در پرتو غایت خاص، علم ویژه ای را عرضه کردند . پیشرفت دانش بشری زایش و تولید علوم جدید را به ارمغان آورده است ولی علوم متعدد و مختلف، نظم ویژه ای را بر نمیتابند بلکه با شیوه های مختلف میتوان به تنظیم علوم و منظومه سازی آن ها پرداخت .
طبقه بندی علوم بر طبق ضوابط مختلفی انجام شده و میشود :مانند طبقه بندی بر اساس قوای ذهنی که موضوعات علوم را درک میکنند(نظر دیدرو و دالامبر)  

، طبقه بندی بر اساس موضوعات آن ها(نظر آگوست کنت و اغلب فلاسفه مسلمان)  

، طبقه بندی بر حسب نسبت آن ها با یکدیگر(نظر اسپنسر)

 

(1)

 

، رده بندی بر اساس اسلوب و روش و طبقه بندی بر اساس هدفت و غایت. (2 )

 


این مقاله در صدد توصیف و تحلیل طبقه بندی هایی است که توسط دانشمندان مسلمان انجام گرفته و سپس مشخص کردن جایگاه(( سیاست ))

درهر کدام از این طبقه بندی هاست .بررسی منظومه های علوم که دانشمندان اسلامی بیان کرده اند و ترسیم عناصر ساختاری، نوع و کیفیت تدرج دانش ها، اهمیت هر علم در کل شبکه و تعامل آن ها با یکدیگر مفید چند نکته است :
1 .روشن شدن میزان اهتمام متفکران بزرگ به مباحث سیاسی و جایگاهی که در کل منظومه علوم برای آن مباحث منظور مینموده اند،

 

2 .نحوه رویکرد اندیشمندان بر سیاست ;
3 .مشخص شدن ماهیت سیاست به عنوان مجموعه ای از مسائل و کیفیت و کمیت شرایط آن با دانش های دیگر در فرهنگ اسلامی .
بالاخره چنین مبحثی، راهگشای ما در تعیین قلمرو مباحث سیاسی خواهد شد .
فارابی(259/260 339ق )

  

 



ابونصر محمد بن محمد فارابی فیلسوف بزرگ مسلمان از ماوراء النهر و از نژاد ترکان است .آموزش و تعلم خود را در بغداد و عراق نزد استادانی همچون ابوبشرمتی بن یونس و یوحنا بن حیان به کمال رساند .اواخر عمر در دمشق متوطن و در همانجا درگذشت .اهمیت فارابی بیشتر در ارسطوشناسی و آگاهی به آرا و دیدگاه های ارسطو است .البته وی نه تنها شارح بلکه مولف آثار ابداعی نیز بوده است .از جمله تاءلیفات وی کتاب(( احصاء العلوم و مراتبها ))

 

است .از قدما، قفطی و ابن ابی اصیبعه، این اثر را دارای اهمیت بسیار دانسته اند. (3)

 

(( احصاء العلوم ))

 

 

اولین اثر مستقل و مدون در مورد طبقه بندی علوم در فرهنگ اسلامی است . ویژگی های این کتاب موجب شد تا در محافل علمی و مدارس کلاسیک اروپایی مقبول واقع شود و به زبان های مختلف ترجمه گردد .در اهمیت آن میتوان گفت که سالیان دراز در مدارس یهودیان متن کتاب درسی به شمار میرفت.(4 )  


عثمان امین این کتاب را با تصحیحی منقح به سال 1931م در قاهره منتشر ساخت و در ایران با ترجمه و مقدمه تفصیلی حسین خدیوجم به سال 1348 چاپ شد .
فارابی در تقسیم علوم هم به واقعیت های موجود نظر داشته ودر واقع علوم زمان خود را استقراء نموده و هم از طبقه بندی ارسطویی(عملی و نظری بودن دانش ها )  

سود جسته است .به نظر فارابی علوم عبارتند از :علم زبان، علم منطق، علم تعالیم، علم طبیعی، علم الهی، علم مدنی، علم فقه و علم کلام .
علم زبان به طور کلی بر دو قسم است :
یکی فراگرفتن الفاظی است که نزد ملتی دارای معناست و شناخت حدود دلالت آن ها، و دیگری شناخت قوانین این الفاظ .با توجه به این که الفاظ یا مفرد و یا مرکب است، علم زبان در نزد هر ملتی دارای هفت بخش بزرگ است :
علم الفاظ مفرد، علم الفاظ مرکب، علم قوانین الفاظ مفرد، علم قوانین الفاظ مرکب، علم قوانین درست نوشتن، علم قوانین درست خواندن و علم قوانین اشعار. (5 )

 


علم منطق مشتمل بر هشت بخش است :
مقولات، عبارت( قضیه)

 

، قیاس، برهان، جدل، سفسطه، خطابه و شعر. (6 )

 


علم تعالیم بر شش بخش است :
عدد، هندسه، مناظر، نجوم، علم الاثقال و علم الحیل ( مکانیک.)   

(7 )

علم طبیعی بر هشت قسم است :
سماع طبیعی، سماء و عالم، کون و فساد، آثار علوی، معادن، نبات، حیوان و نفس. (8 )

 


علم الهی(متافیزیک )

  

 

شامل سه قسمت است :
مباحث وجود، مبادی براهین در علوم نظری و جزئی، بحث در مجردات و عالم غیر مادی.(9 )


علم مدنی، دانشی است که در باره افعال و رفتار ارادی انسان و هدف هایی که این افعال و رفتار برای رسیدن به آنها انجام میشود بحث میکند.این علم بیان میدارد چه خصلت هایی برای انسان شایسته است و از چه راه میتوان آن ها را کسب کرد.(10 )

 


در نگاه فارابی علم مدنی روشن میکند که در پرتو چه نوع حکومتی میتوان به خصایل نیکو دست یافت تا در نهایت فرد و جامعه به سعادت واقعی نایل شوند . از این رو موضوع علم مدنی، سیاست و نحوه اداره جامعه و کارکرد آن نحوه اداره در سعادت و شقاوت آدمیان است .جوهر دانش سیاست، در مشرب فارابی سعادت است .سعادت بر دوگونه است :سعادت پنداری یعنی ثروت و عزت و خوش گذاری که محصول سیاست ها و دولت های غیر فاضل است و سعادت حقیقی که خیر و نیکوکاری و فضایل و در پرتو حکومت های صالح به وجود میآید .
علم مدنی بر دو بخش است :
بخشی از آن مربوط به مباحث نظری یعنی سعادت شناختی جامعه و شناسایی فضایل از رذایل و تمییز سنن ممدوح ازمذموم و بخش دوم به مسائل کارکردی و اجرایی دولت مربوط است ;یعنی راه حل برای ایجاد زمینه های مساعد اجرای سعادت، چگونگی رواج عادت ها و سنت های نیکو همچنین جلوگیری از تغییر مسیر جامعه از سعادت حقیقی به سعادت پنداری و فاسد نشدن جامعه(11 )

 

. فارابی تفصیل این مطالب را به کتاب های سیاست ارسطو و افلاطون ارجاع میدهد(12)  

.
علم فقه دانشی است که با آن میتوان حدود هر چیز را که واضع شریعت تصریح نکرده است با مقایسه با آن چیزهایی که حدود و میزان آن ها آشکارا در شریعت بیان شده، تشخیص داد .و برای به دست آوردن احکام صحیح بر طبق مقصود واضع شریعت و بر اساس آن شریعتی که واضع شریعت برای پیروان همان شریعت آورده است، اجتهاد کند . هر مکتبی دارای عقاید و افعالی است .عقاید، مربوط به مبداء و معاد است و افعال، آن کارهایی است که برای سپاس و ستایش خدای بزرگ انجام میشود یا کارهایی که به رفتار مردم و معاملات مدنی آنان مربوط میشود(13)

  

.
از دیدگاه فارابی قوام فقه همان استنباط و اجتهاد و ماهیت آن، عملی است نه نظری، و قلمرو آن عبارت است از رفتار افراد و آحاد مردم و معاملات عمومی واجتماعی .
علم کلام، ملکه ای است که آدمی با آن میتواند به دفاع از آرا و افعالی که واضع دین آورده برخیزد(14 )   

.
ملاک فارابی در ترتیب و تنظیم علوم، منطقی است ;یعنی به کارآمدی آن ها در جامعه و تقدم و تاءخرشان در آموزش توجه دارد .غیر از دو علم فقه و کلام که در دامن اسلام رویید و رشد یافت بقیه علوم مشمول طبقه بندی ارسطویی است .
فارابی به صراحت سیاست را در دو قلمرو علم مدنی و حکمت عملی طرح کرده است و با تفکیک علم مدنی از فقه و بیان این که آن ها دو علم مستقل با مقاصد و ماهیت مخصوص به خود هستند، مرزی بین آن ها کشیده است .حال آیا به نظر فارابی علم مدنی فقط متکفل بحث و بررسی مباحث و مقوله های سیاسی است؟ و سیاست به تمامی از قلمرو فقه بیرون است؟ سه فرضیه در این زمینه قابل ترسیم است :
فرضیه اول :
دانش فقه، ناظر به افعال و احکام واقعی است که افراد با عمل به آنها به سعادت واقعی نایل میشوند و همان گونه که در سخنان فارابی هم بود فقه هم عهده دار وظایف و رفتار افراد و هم معاملات مدنی است .معاملات مدنی هم شامل روابط و مناسبات عام اجتماعی است که شامل روابط مردم با یکدیگر و روابط طبقات اجتماعی مانند طبقه حاکم و طبقه محکوم میگردد.از این رو فقه، معطن نظام ویژه سیاسی است .
علم مدنی در دیدگاه فارابی فقط بیانگر مدینه فاضله است .مدینه فاضله نوعی یوتوپیا utopie است که جنبه های آرمانی و ناکجاآبادی دارد.(15 )

 


بنابراین در فرضیه اول، وظایف این دو علم مجزا و دو دانش بادو کارکرد و دو مقصدند
فرضیه دوم :
دانش علم مدنی و دانش فقه عام و خاص مطلق اند، قلمرو فقه شامل سیاست و غیر سیاست است ولی علم مدنی فقط در باره مباحث سیاسی اظهار نظر میکند . اگر رئیس مدینه ای فاضل و فیلسوف باشد به دلیل ارتباط فیلسوف با عالم های ماورایی و مجرد و اتصال به آن ها، همان برنامه های فقهی را عمل میکند .از این رو فقیهی که بر پایه وحی و ماءثورات به استنباط میپردازد در واقع همان کار فیلسوفی را میکند که به عقل فعال متصل شده است .
(( فارابی از علم اخلاق و تدبیر منزل ذکری نمیکند ;یعنی علم عملی در نظر او منحصر به علم مدنی است و اگر از علوم دیگری مثل علم فقه بحث میکند از آن جهت است که این علم تحت فلسفه و تابع آن است .علم فقه جزو علم مدنی و در تحت فلسفه مدنی است))  

.(16 )


در این فرضیه این دو دانش ظاهرا دو تا ولی در اصل و ماهیت یکی میباشند چون عقل و وحی در مدینه فاضله به وحدت میرسند .
فرضیه سوم :
این دو دانش از دو منظر به وادی سیاست مینگرند و مسائل آن ها هم ماهیتا متفاوت است .فقیه با ابزارها و شیوه مخصوص بر پایه وحی احکام سیاسی را استنباط میکند و در سیاست به بیان بایدها و نبایدها میپردازد بر خلاف فیلسوف که با تحلیل های عقلی به توصیف مسائل سیاسی مشغول است .ثمره این دو دانش دو نظام سیاسی با دو ساختار مختلف است :یکی به نام(( نظام احکام سیاسی یا فقه سیاسی ))

 

 

و دیگری به نام(( فلسفه سیاست و علم سیاست فلسفی .))

 


آزمون این فرضیه ها و به دست آوردن صحت و سقم آن ها کاری بس دشوار است، ولی نتیجه متیقن این است که فارابی علم مدنی را دانشی غیر از فقه دانسته و نسبت به فقه سیاسی ساکت است .
ابن حزم(384 456 ق )

  

 



علی بن احمد بن سعد بن حزم ظاهری اندلسی از عالمان و فقیهان اندلس که به سال 384 قمری در قرطبه متولد شد .از پسرش نقل شده که وی چهار صد اثر تاءلیفی داشته است ولی اکثرا مفقود شده است .آنچه بر جای مانده و به زیور طبع آراسته شده بیش از ده اثر است.(17 )   

از جمله آثار وی(( مراتب العلوم ))

 

است که با تحقیق دکتر احسان عباس چند بار منتشر شده و توسط محمد علی خاکساری به فارسی ترجمه گردید است .
ابن حزم انواع علوم را در این کتاب رده بندی کرده است :دانش های ادبی مانند خط، شعر، نحو، لغت، علم حساب، علم منطق، علوم طبیعی، علم اخبار و علم شریعت شامل علم قرآن، حدیث، فقه و کلام. (18 )   


گاهی علم مذاهب را به جای کلام و علم فتوا را به جای فقه به کار میبرد .از فلسفه ذکری به میان نیاورده چون اولا :گرایش ظاهری داشته و شبیه اخباریان شیعه میاندیشیده است و ثانیا :موارد و مسائل ضروری فلسفه را در علم مذاهب آورده است .
ابن حزم تمامی علوم متداول در فرهنگ زمان خود را طبقه بندی نکرده بلکه از بین آن ها بر اساس ملاک هایی گزینش نموده و در واقع در صدد تدوین یک برنامه آموزشی بوده است .فلاسفه غایت نهایی آموزش علوم را فلسفه و همه علوم را در خدمت حکومت میدانستند ولی ابن حزم رویکرد دینی دارد و همه علوم را خادم شریعت میشمارد .
در مورد جایگاه مباحث سیاسی در علوم مزبور جایی برای سیاست در نظر نگرفته است، فقط در علم اخبار به تاریخ های سیاسی اقوام و ملل اشاره دارد که آن ها هم جزء دانش تاریخ است .این که دانش فقه مشتمل بر سیاست هست یا نه، ساکت است .از طرف دیگر مخالف فلسفه است و طبقه بندی فلاسفه را رعایت نکرده، از این رو ریاست مدنی در ردهبندی او به چشم نمیخورد .به هر حال گرایش فکری به مکتب ظاهری، فلسفه گریزی و اهمیت به نصوص دینی همچنین دوری و بریدگی وی از سیاست، به دلیل مشاهده آثار و عوارض آن در دوره ای که عهده دار مشاغل اداری بوده، وی را صاحب دیدگاه ویژه ای در طبقه بندی علوم نموده است که نتیجه آن سکوت نسبت به سیاست و کشورداری در طبقه بندی اوست .
خوارزمی (387ق )

  

 



محمد بن احمد بن یوسف خوارزمی دانشمند کم آوازه جهان اسلامی در قرن چهارم و نویسنده(( مفاتیح العلوم ))

  

که از کهن ترین آثار در زمینه رده بندی علوم در جهان اسلام است که در آن به سبک ویژه ای به تقسیم علوم پرداخته است . این اثر را برای یکی از کارگزاران سامانی سید ابی حسن عبیدالله بن احمد عتبی نوشته است .
مقاله اول(علوم شرعی و عربی )

 

شامل فقه، کلام، نحو، کتاب، شعر، عروض و اخبار است و مقاله دوم(علوم عجم )

 

 

شامل فلسفه، منطق، طب و علم عدد .در فقه فقط از طهاره، صوم، زکات، حج، بیع، نکاح و دیات نام میبرد .فلسفه را مانند حکما شامل دو بخش نظری و عملی و عملی را شامل اخلاق، سیاست و مدن و تدبیر منزل دانسته است . ( 19 )

 

 

تمامی تعریف ها و بررسی های وی مانند فلاسفه و متون دیگر فلسفی است .اهمیت این اثر به کهن بودن آن است .
اخوان الصفا

گروهی از حکیمان در قرن چهارم قمری نام اخوان الصفا و خلان الوفاء را برای خود برگزیدند.(20 )   

مهم ترین آثار مکتوب آن ها(( الرسائل ))

 

 

رسائل اخوان الصفا )  

است .آقا بزرگ تهرانی این اثر را در کتاب(( الذریعه ))

 

 

فهرست کرده است . ( 21 )  

 

در شیعه اسماعیلی بودن آنان آرای مخالف و موافقی وجود دارد(22 )

 

اما بدون شک آرای شیعی در رساله های آنان فراوان دیده میشود .در زمینه ردهبندی علوم ابتکار جدیدی داشتهاند و جایگاه سیاست را در این رده بندی به گونه خاصی تعیین کرده اند .
اخوان الصفا دو گونه طبقه بندی دارند .طبقه بندی اول در(( رساله هفتم و هشتم ))

 

 

آمده که علوم را به دو دسته نظری(صناعت علمی )

 

 

و عملی(صناعت عملی )  

 

تفکیک کرده است و طبقه بندی دوم تقسیماتی است که بر پایه آن کل رسائل در علوم مختلف طبقه بندی شده اند .
رساله هفتم( فی الصنایع العلمیة و الغرض منها )  

 

از جلد اول در باره حکمت نظری و فروع آن است. (23 )  

 

فصلی از این رساله با عنوان اجناس العلوم .علوم نظری را به سه دسته ریاضی، شرعی وضعی و فلسفه حقیقی تقسیم کرده است .علوم ریاضی عبارتند از : کتابت و قرائت، لغت و نحو، حساب و معادلات، شعر و عروض، سحر و کیمیا و حیل، حرف و صنایع، بیع و شراء و سیر و اخبار . این علوم نه گانه برای سامان دهی معاش و اصلاح امور حیات دنیا به وجود آمده است .
علوم شرعی عبارتند از :
علم تنزیل، علم تاءویل، علم روایات و اخبار، علم فقه و سنن، علم مواعظ و زهد و تصوف و علم تاءویل خواب .این علوم ششگانه برای اصلاح نفوس و آخرت وضع شده اند .
علم فلسفه حقیقی چهار نوع است :
ریاضیات(هندسه، عدد، نجوم و موسیقی)

 

، منطقیات(شعر، خطابه، جدل، برهان و مغالطه)  

، طبیعیات، علوم الهی .
علوم الهی که چهارمین نوع از فلسفه حقیقی است، خود پنج نوع است :
معرفت خداوند، علم روحانیات، علم نفسانیات، علم سیاست، علم معاد .
علم سیاست هم پنج نوع است :
سیاست نبوی(معرفت کیفیت نوامیس مرضیه و سنن زکیه)

 

، سیاست ملوکیه( معرفت حفظ شریعت برامت)  

، سیاست عامیه(معرفت ریاست برجماعت)

 

،سیاست خاصیه(معرفت انسان به تدبیر منزل و معیشت خود)  

، سیاست ذاتیه(آگاهی به معاد.)

  

(24 )


دسته دوم علوم یعنی علوم عملی(صناعت عملی )  

به تجسم و ایجاد خارجی هر فکری را میگویند .در این بخش فقط به توصیف مصنوعات و نوع اعمال میپردازد و تقسیم منطقی و علمی ندارد. (25 )  


رده بندی دوم اخوان الصفا بدین گونه است که تمامی رساله ها در چهار قسمت طبقه بندی شده اند :
1 رسائل ریاضیه شامل چهارده رساله ;
2 رسائل جسمانیه طبیعیه .شامل هفده رساله ;
3 رسائل نفسانیه عقلیه شامل ده رساله ;
4 رسائل ناموسیه الهیه و شرعیه دینیه شامل یازده رساله، رساله نهم با عنوان فی کیفیه انواع السیاسات و کمیتها به سیاست اختصاص دارد.(26 )  


غایت سیاست به نظر اخوان الصفا(( صلاح الموجودات و بقاوها علی افضل الحالات واتم الغایات ))  

است.(27 )

 

 

و بهترین اعمالرا معرفت سیاست های دنیوی و دینی میدانند . جوهره سیاست در نگاه آنان اصلاح و صلاح است و این وجه اشتراک پنج نوع سیاست که قبلا ذکر شد، میباشد .سیاست نبوی در دیدگاه آنان به معنای مدیریت اداری و اجرایی و نوعی ولایت سیاسی نیست بلکه اصلاح مردم و انسان ها با وضع سنن و قوانین مفید و تزکیه نفوس و ایجاد عادت های نیکو و اخلاق محمود و حمیده است .در واقع ریاست بر دو نوع است :روحانی و جسمانی .ریاست جسمانی مثل سلطه سیاسی پادشاهان و حاکمانی که با قهر و غلبه بر مردم تسلط دارند ولی ریاست روحانی مانند اقتدار صالحان متکی به عدل و احسان است.(28 )

 


دونوع سیاست خاصیه و ذاتیه مربوط به اداره جامعه نیست بلکه اولی همان تدبیر منزل و دومی تدبیر و اصلاح نفس است.اما سیاست ملوکیه و عامیه مربوط به اداره جامعه است .سیاست ملوکیه به امامان هدایتگر و جانشینان پیامبر اکرم(ص )

 

 

که ظلم پیشه نبوده اند اختصاص دارد .اینان به حفظ شریعت در جامعه اسلامی، احیای سنت ها، امر به معروف و نهی از منکر، اجرای حدود و احکام، مبارزه با ظالمان و دفاع از مظلومین میپرداخته اند.(29 )

 


سیاست عامیه به ریاست امیران بر شهرها و کشورها و ریاست سرلشگرها بر لشگر ومانند این ها اطلاق میشود.(30 )

 


در این جا قصد تحلیل دیدگاه های فلسفه سیاسی اخوان الصفا را نداریم، صرفا به تقسیم بندی علوم و جایگاه سیاست در آرای اخوان الصفا پرداخته ایم .این نکته هم مهم است که در دیدگاه آنان سیاست یک مقوله عملی نیست بلکه سیاست را در صناعت علمیهجای دادنداز این نظر با دیگر فلاسفه متفاوت اند .در طبقه بندی اول، دسته دوم علوم نظری، علم شرعی وضعی بود که خود شامل شش دانش بود، که در بین آن ها، علم سیاست وجود نداشت بلکه سیاست را در گروه فلسفه حقیقی و ذیل علوم الهی و قرین خداشناسی و معادشناسی قرار داد .این سیاست شبیه مباحث امامت در کلام شیعی است .
ابن سینا(370 428ق )

  

 



ابوعلی سینا در بخارا به دنیا آمد و بزرگ ترین فیلسوف مسلمان مشایی است .آثار فراوانی در زمینه های مختلف از وی بر جای مانده است . یکی از آثار وی که رساله کم حجمی است با عنوان(( اقسام العلوم العقلیة))

 

مستقلا در زمینه طبقه بندی علوم است . در برخی آثار دیگرا ز جمله در کتاب(( عیون الحکمة))

 

و(( منطق المشرقیین ))

 

 

بخشی را به رده بندی علوم اختصاص داده است .مبنای ما همین سه نوشتار است .
ابن سینا میگوید :دانش ها بسیار است ولی میتوان آن ها را به دو دسته کلی تقسیم کرد :یکی دانش هایی که احکام آن ها برای همیشه ثابت نیست بلکه عصری است دوم علوم ثابت که در هر عصری میتوان از آن ها بهره گرفت این علوم را حکمت مینامد .سپس ابن سینا برخی از دانش های حکمی مانند منطق را وسیله و مقدمه دیگر علوم میداند و برخی دیگر را که ماهیت ابزاری ندارند به دو قسم نظری و عملی تقسیم میکند .دانش های نظری عبارتند از :علم کلی، علم الهی، علم طبیعی و علم ریاضی و دانش های عملی عبارتند از :علم اخلاق، تدبیر منزل، تدبیر مدینه ونبوت.(31 )


در(( عیون الحکمة))

  

تقسیم ثلاثی دارد : فاقسام الحکمة العملیة: حکمة مدنیة و حکمة منزلیة و حکمة خلقیة . (32 )


در رساله(( اقسام العلوم العقلیة ))  

 

نیز همان طبقه بندی(( عیون الحکمة ))

  

را آورده است.(33 )

 


ابن سینا فقط در منطق المشرقیین طبقه بندی رباعی مطرح کرده و در بخش حکمت عملی نبوت را در کنار اخلاق، سیاست مدنی و تدبیر منزل آورده است . وی وظیفه نبوت را وضع قوانین جهت تدبیر منزل و تدبیر مدینه میداند . از این رو سیاست را از جرگه فلسفه محض بیرون آورده و آن را مرتبط با دین و شریعت میسازد .همچنین در(( عیون الحکمة ))

 

سیاست و شریعت را مرتبط مینماید :
مبداء هذه الثلاثة مستفاد من جهة الشریعة الالهیة و کمالات حدودها تستبین بالشریعة الالهیة و تتصرف فیها بعد ذلک القوة النظریة من البشر بمعرفة القوانین العلمیة(بمعرفته القوانین فیالجزئیات)  

منهم و باستعمال تلک القوانین فیالجزئیات. (34 )

 


وظیفه انسان در سیاست ادراک جزئیات و انطباق قوانین بر موارد و مصادیق و اجرای قوانین و وظیفه شریعت بیان قوانین است .
در نظر ابن سینا تبعه یا شهروند دو دنیای عقلی دینی است :فلسفه یونان و مذهب اسلام .او در ذهن این دو دنیا را با هم متحد ساخت.(35 )

 

 


انتظار ابن سینا از سیاست مدن، یافتن چگونگی مشارکت مردم و نحوه تعاون اجتماعی و دستیابی به مصالح اجتماعی است.(36 )

و انتظار وی از فقه و شریعت و در مرحله بالاتر نبوت، قوانین کلی است .سیاست برای انجام صحیح مشارکت و تعاون و اداره بسامان جامعه باید قوانین مطلوب و بی خطا را از شریعت اخذ کند و شریعت برای شناسایی راه و روش های درست اجرای قوانین باید از دانش سیاست مدنی مدد جوید .
در فصل پایانی الهیات(( شفاء ))

  

تحت عنوان(( فی الخلیفة و الامام و وجوب طاعتهما و الاشارة الی السیاسات و المعاملات و الاخلاق))  

، همین نظریه تعاون سیاست مدنی و شریعت نه عینیت آن دو را بررسی نموده است.(37 )  

 

ابن سینا نوشتاری تحت عنوان(( السیاسة ))   

دارد بعضی تصور کرده اند موضوع آن سیاست مدن است ولی در واقع (( السیاسة الاهلیة ))

 

و موضوع آن تدبیر منزل است.(38 )

 

اندیشه سیاسی ابن سینا درخور دقت وافر است که مورد نظر این مقاله نیست.(39 )  


غزالی(450 505ق )

  

 



ابو حامد محمد بن محمد غزالی متکلم و فقیه بزرگ شافعی درطوس خراسان متولد و دارای زندگی پر جوش و خروشی بوده است .وی از جمله کسانی است که در باره شخصیت، آثار و آراءاش صدها کتاب و مقاله به زبان های مختلف نوشته شده است.(40 )

 

نظرگاه های ویژه وی در مورد رده بندی علوم بر پایه کتاب(( احیاء علوم الدین ))

مطمع نظر این مقاله است .
باب دوم از کتاب العلم از جلد اول این اثر با عنوان(( العلم المحمود و المذموم و اقسام و احکامها به طبقه بندی علوم میپردازد.(41 )

چکیده این طبقه بندی به گونه ذیل است :

علم مکاشفه عبارت است از :نورانیت قلبی که با تطهیر قلب و تزکیه نفس به دست میآید(42 )

 

این علم در نظر غزالی برترین علوم است به گونه ای که علوم کلام هم در مرتبه او نیست :
(( جمیع ما اشرنا فی علم المکاشف

ة  

فلا یحصل من علم الکلام بل یکاد ان یکون الکلام حجابا علیه و مانعا عنه))  

(43 )

  


نامی از کلام و فلسفه در رده بندی به میان نیاورد چون مسائل کلام سه دسته است :دسته ای که قرآن و سنت مشتمل بر آن هاست و مسائلی که مجادله ای مذموم و مسائلی که مشاغبات و اختلافات فرقه هاست .دسته اول در علوم شرعی داخل و دسته دوم و سوم بدعت و مذموم است .اما فلسفه دانشی واحد نیست بلکه دارای چهار بخش است :

 

1 .هندسه و حساب که مباح اند،

 

2 .منطق که داخل کلام است،
3 .الهیات داخل در کلام است،

 

4 .طبیعیات، پاره ای از مسائل آن مخالف شرع و دین است، از این رو جهل نه علم است تا در گروه علوم جای گیرد و مسائل دیگری همچون بحث صفات اجسام و خواص جسم نظیر مباحث طب است.(44 )  


هر چند غزالی سیاست را به عنوان یک دانش در طبقات مزبور مورد ارزیابی قرار نداده است ولی در مطاوی عبارت او به خوبی پیداست که سیاست را شان و وظیفه فقه وفقیهان میداند :
1(( .الفقیه هم العالم بقانون السیاسه و طریق التوسط بین الخلق اذا اتنازعوا بحکم شهوات فکان الفقیه معلم السلطان و مرشده الی طرق السیاسه الخلق))  

(45 )

 


غزالی علم اعلی را علم مکاشفه دانست و در مرحله بعد علم شرعی اخروی( علم احوال قلب )

 

 

را بسیار محبوب میدارد .
بقیه علوم در مرتبه سوم و تعلق به تمشیت دنیا دارند .حتی فقه برای سامان بخشی و بهینه سازی زندگی این جهانی مسلمانان به وجود آمده است و بخشی از آن، مباحث سیاسی برای تدبیر یک نحوه اداره و مدیریت مطلوب است .از این رو فقه و به تبع آن فقه سیاسی، دانشی عالی و اعلی و زعامت فقیه یک راهبرای تام و تمامی نیست .از سوی دیگر وی سیاست را در زمره فلسفه و حکمت طبقه بندی نمیکند .
خواجه نصیرالدین طوسی(597 672ق )

  


( 46 )

 



نصیرالدین ابوجعفر محمد بن محمد، سیاستمدار، متکلم، فیلسوف فقیه و منجم شیعی در زمان هجوم مغول به اسماعیلیان و خلیفه عباسی در طوس خراسان زاده شد .آثار متنوع تخصصی وی نشانگر مهارت و نبوغ وی در فلسفه، فقه و سیاست است .وی در مقدمهای که بر(( اخلاق ناصری ))

 

نوشته، فصلی را به طبقه بندی علوم اختصاص داده است.(47 )  

البته خود اذعان دارد که کتاب (( اخلاق ناصری ))

 

به سبک و اسلوب فلسفی نوشته شده از این رو دانش های خانواده فلسفه، طبقه بندی میشود.(48 )  

خواجه مانند دیگر فلاسفه حکمت را به عملی و نظری و هر کدام را به سه قسمت تقسیم نموده است .حکمت عملی را این گونه تقسیم کرده است :
(( حکمت عملی و آن دانستن مصالح حرکات ارادی و افعال صناعی نوع انسانی بود بر وجهی که مودی باشد به نظام احوال معاش و معاد و مقتضی رسیدن به تعالی و آن هم منقسم شود به دو قسم :یکی آنچه راجع بود با هر نفسی به انفراد و دیگر آنچه راجع بود با جماعتی در مشارکت و قسم دوم نیز به دو قسم شود :یکی آنچه راجع بود با جماعتی که میان ایشان مشارکت بود در خانه و منزل و دوم آنچه راجع بود با جماعتی که میان ایشان مشارکت بود در شهر و ولایت بل اقلیم و مملکت .پس حکمت عملی نیز سه قسم بود :اول را تهذیب اخلاق خوانند و دوم را تدبیر منزل و سیم را سیاست مدن)

 

. (49)


تعیین مصلحت های انسانی و منافع عمومی آدمی به عهده دو مصدر عقل و شرع است .خواجه نصیر با تفکیک مبادی زندگی انسانی، وظایف و کارکردهای فقه(شرع )  

و خود انسان را مشخص کرده است .
مبادی مصالح اعمال و محاسن افعال نوع بشر که مقتضی نظام امور و احوال ایشان بود در اصل یا طبع باشد یا وضع ;اما آنچه مبداء آن طبع بود آن است که تفاصیل آن مقتضای عقول اهل بصارت و تجارب ارباب کیاست بود و به اختلاف ادوار و تقلب سیر و آثار مختلف و متبدل نشود .و آن اقسام حکمت عملی است که یادکرده آمد و اما آنچه مبداء آن وضع بود اگر سبب وضع اتفاق راءی جماعتی بود آن را آداب و رسوم خوانند و اگر سبب اقتضای راءی بزرگی بود مانند پیغمبری یا امامی آن را نوامیس الهی گویند .و آن هم سه صنف باشد :یکی آنچه راجع به هر نفسی بود به انفراد مانند عبادات، دوم آنچه راجع به اهل منزل بود به مشارکت مانند مناکحات و دیگر معاملات و سیم آنچه راجع به اهل شهرها و اقلیتها بود مانند حدود و سیاسات و این نوع را علم فقه خوانند.(50 )

 


بنابراین فقه به وضع قوانین فردی و اجتماعی میپردازد و حکمت، نوعی انسان شناختی و جامعه شناختی فلسفه است که به تبیین مصالح و منافع آدمی میپردازد .این راءی همانند نظریه ابن سیناست .خواجه نصیر بر نکته دیگری اصرار دارد و آن ابدیت و جاودانگی و عدم تحول و تغییر حکمت عملی و تغییر و عدم جاودانگی احکام فقهی است .از این رو سیاست فقهی در زمان های مختلف منظور و متجدد است ولی سیاست مدن ثابت و همیشگی است .
چون مبداء این جنس اعمال(فقه )

 

مجرد طبع نباشد و وضع است به تقلب احوال و تغلب رجال و تطاول روزگار و تفاوت ادوار و تبدل ملل و دول در بدل افتد. (51 )

 


از عجایب خواجه نصیر این است که سه کتاب با سه مشرب مختلف در یک زمینه نوشته است: (( اخلاق ناصری ))   

را در چهارچوب فلسفه سینوی نوشته و مشرب کتاب( اخلاق محتشمی )   

نصی و بر پایه روایات و ماءثورات است و کتاب سوم وی(( اوصاف الاشرف ))   

سبک و اسلوبی عارفانه و صوفی منشانه دارد .در کتاب(( اخلاق محتشمی))  

، باب دوم با عنوان(( فی معرفه النبوه و الامامه و خلو الزمان عنه ))  

به زعامت نبی(ص )

 

و امام(ع )

 

توجه شده و ماءثورات را آورده است. (52 )

 


خواجه نصیر در کتاب(( تجرید الاعتقاد ))  

ذیل مبحث نبوت و امامت نکاتی را بیان کرده که مبین نگرش سیاسی وی است .
به هر حال خواجه نصیر جایگاه سیاست را در حکمت عملی، فقه، ماثورات و نصوص و کلام میبیند ولی هر کدام به اقتضای خود به سیاست پرداخته اند .سیاستمدار مطلوب و کامل کسی است که به همه دانش های مزبور مجهز باشد .
ابن خلدون(732/1332 808ق/1406م )

  



ابو زید عبدالرحمن بن محمد معروف به ابن خلدون متفکر و سیاستمدار بزرگ درغرب اسلامی در تونس زاده شد و در قاهره بدرود حیات گفت .مهم ترین اثر وی مقدمه ای است که بر کتاب تاریخی(( العبر دیوان ))  

 

نوشته است .فصل ششم از کتاب اول(( مقدمه ابن خلدون ))  

 

تحت عنوان(( فی العلوم واصنافها و التعلیم و طرقه و سائر وجوهه))

 

(53 )

 

به طبقه بندی علوم پرداخته است .
دانش ها بر دو گونه است :نوعی که انسان به یاری عقل به آن ها رهبری میشود و گونه دیگر نقلی است که آن ها را از کسانی که وضع کرده اند فرا میگیرد .علوم نقلی عبارتند از :
1 دانش هایی که بر هر فرد مسلمان واجب است ;مثل :تفسیر قرآن، قرائت قرآن، حدیث، فقه، اصول فقه(اصول فقه شامل دو قسم است :خلافیات یا مناظرات، که عبارت است از شناخت اختلاف فقیهان، و دیگری جدل، که شناخت آداب مناظره است)

 

، علم میراث، علم کلام .
2 علوم ادبی ;مانند :لغت، نحو و بیان .
3 علم تعبیر خواب، که دانشی متکی به شرع است .
دانش های عقلی عبارتند از :
منطق، طبیعیات، متافیزیک و تعالیم .
همان گونه که از تقسیمات مزبور پیداست ابن خلدون در بین طبقات علوم، نامی از سیاست به میان نیاورده است حتی در فصل هفتم( دانش فقه و مباحثی که به آن وابسته است )

 

که به توصیف وظیفه و کارکرد فقه، منابع و مصادر فقه، و مذاهب فقیهان میپردازد، سیاست را به عنوان شاخه ای از این دانش مطرح نکرده است.(54 )

 


همچنین در فصل سیزدهم(علوم عقلی و انواع آن)  

 

(55 )

 

با این که از دانش های خرد و کلان نظری نام برده ولی از حکمت عملی و سیاست ذکری به بیان نیاورده است .فصل بیست و هفتم که در رد وابطال فلسفه است،فقط خردهگیری بر مباحث نظری فلسفه نه حکمت عملی و سیاست است.(56 )

 


ابن خلدون با این که در طبقه بندی علوم جایگاهی برای سیاست منظور ننموده یا حداقل نسبت به آن ساکت بوده است ولی در فصل های دیگر و در لا به لای مطالب دیگر، اشارت های فراوان و تحلیل های جامع به آن دارد .عنوان یکی از فصل ها چنین است: ((در این که در اجتماع بشری ناچار باید سیاستی به کار رود که بدان نظم و تربیت امور اجتماع بر قرار شود ))

  

وی در این جا به صراحت، سیاست را جزئی از شریعت اسلامی دانسته است :
(( در هر اجتماعی ناچار باید رادع یا وازع و حاکمی باشد که مردم به وی رجوع کنند و فرمان آن حاکم در میان مردم گاهی متکی به شرعی است که از جانب خدا نازل شده است))

 

.(57 )  


از سوی دیگر به نوع دوم سیاست که متکی به عقل و جزء خانواده فلسفه است و جامعه مدنی که فیلسوفان طراحی کرده اند نیز مورد پژوهش او بوده است :
(( گاهی فرمان حاکم متکی به سیاستی عقلی پس از آشنا شدن وی به مصالح جماعت است . به سبب خواهش ها و توقعاتی که از اجر و پاداش آن حاکم دارند فرمانبری از وی را بر خویش واجب میشمارند....این جامعه را مدینه فاضل مینامند و قوانین مراعات شده در آن جامه را سیاست مدنی میگویند))

  

.(58 )


به نظر ابن خلدون سیاست فقهی و شرعی همچنین سیاست مدنی واقعیتی است که در جامعه هایی در تاریخ اسلام و جهان متحقق بوده است .سیاست مدن در مکتب فیلسوفان و سیاست شرعی در دین الهی رشد و نظام یافته اند ودر دوره هایی از تاریخ توسط مجریانیاز تئوری به عمل درآمدهاند.ولی آن دو بدون علم عمران قابل نقادی میباشند . نقدهایی که ابن خلدون در گوشه گوشه کتاب(( المقدمه ))

 

ابراز نموده بسیار جالب و مفید است .فصلی از این کتاب باعنوان(( در این که در میان افراد بشردانشمندان ( فقیهان )   

نسبت به همه کس ازامور سیاست و روش های آن دورترند))

  

(59 )

 

به نقد سیاست فقهی و فقیهان سیاست پیشه میپردازد.فقیهان را ذهنی و غیر واقع گرا معرفی کرده است.(60 )

 

علم عمران به فقیه بینش درست و واقع گرا اعطا میکند که بتواند در امور سیاسی به درستی نظر بدهد و تصمیم بگیرد .
از این رو سیاست، موضوع سه علم شریعت(فقه)  

، فلسفه(حکمت )  

و دانش عمران است، اما هر کدام از منظر خاص و رویکرد ویژه به سیاست مینگرند .تمام تلاش ابن خلدون آن است که مرزها را مشخص سازد و اهمیت علم عمران را بنمایاند . غایت فقه در سیاست تعیین باید و نبایدها و بیان احکام شرعی است، سیاست مدنی به سعادت و خیر و چگونگی کسب سعادت میاندیشد .اگر فیلسوف از قانون و نظام حکمرانی سخن بر میان میآورد هدفش فقط سعادتمندی افراد و جامعه است .اما علم عمران در بخش سیاست، فلسفه سیاسی است که به تحلیل استدلالی و عقلی مقوله های سیاسی میپردازد .ابن خلدون حیات سیاسی را موجود طبیعی با ساختار و قوانین مشخص و ثابت فرض میکند .حیات سیاسی در یک جامعه مانند دیگر موجودات طبیعی تولد و رشد مییابد، بر دوره بلوغ میرسد و پس از آن ضعیف و سرانجام میمیرد .علت فاعلی در زیست شناختی موجودات نفس و ترکیبات مزاجی است و ابن خلدون در فرهنگ سیاسی علت فاعلی را همبستگی اجتماعی(عصبیت )

 

میداند که آمیزه ای است از احساس طبیعی برای خویشان و دوستان و نیاز به دفاع و زنده ماندن(61 )  

از این رو حقوق طبیعی در آرای ابن خلدون نمود و مقامی ویژه دارد .
از بررسی آرای ابن خلدون به این نتیجه میرسیم که سیاست بخشی از سه دانش عمران، فقه و حکمت است .حاکمیت فقهی صرف، اقتداری کامل و بی نقص نخواهد بود بلکه باید با علم عمران در آمیزد، نیز به دستاوردهای سیاست مدنی توجه داشت تا بتوان حاکمیت ایده آل برقرار نمود .تازه آن حاکمیت ایده آل هم تابع حقوق طبیعی است .
آملی (753 ق )

  

 



محمد بن محمود آملی(62 )

 

از عالمان متبحر در معقول و منقول و کم آوازه که در زمان(( الجایتو ))

 

سلطان محمد خدابنده، استادی سلطانیه را عهده دار بوده و با قاضی ایجی هم دوره و هم سخن و گاهی، هم مناظره بوده است.(63 )

 

اثر مهم وی(( نفائس الفنون فی عرایس العیون ))

 

است که در واقع، دست چینی از تمامی علوم و دائرة المعارف مختصری است .در این اثر دو گونه طبقه بندی دارد :یکی طبقه بندیاست که کل کتاب را بر آن پیریخته است و دوم رده بندی است که در فایده دوم ذیل عنوان (( تقسیم علوم بر سبیل اقتصار ))

آورده است .طبقه بندی مختصر وی این گونه است.(64 )

آملی کتابش را به دو بخش تقسیم کرده است :بخش اول شامل چهار مقاله ادبیات، شرعیات(کلام، تفسیر، اخبار، اصول فقه، فقه)  

، تصوف و محاوره، بخش دوم شامل حکمت عملی( اخلاق، سیاست مدن، تدبیر منزل)  

، حکمت نظری، اصول ریاضی، طبیعیات و فروع ریاضی است .
فقه را ابتدا بر عبادات، مناکحات، معاملات و جنایات تقسیم کرده است(65 )

 

ولی این عناوین را توضیح نداده است .و پس از آن شش فصل به طهارت، صلوة، زکات، خمس، صوم و حج اختصاص داده است .
در طبقه بندی در مبحث فقه، سیاست یا مبحثی از سیاست را نیاورده است و در سیاست مدن به سبک فلاسه سیاست مدن را تعریف کرده و آن را شامل احتیاج خلق به مدن، فضیلت مدن و اقسام آن، اقسام احتیاجات و شرط احوال مدن و سیاست ملک و ارباب ملوک، سیاست خدام و آداب اتباع الملوک دانسته است.(66 )


طاش کبری زاده(قرن دهم هجری )

  

 



احمد بن مصطفی معروف به طاش کبری زاده از عالمان مسلمان ترکیه است . اثر وی در زمینه طبقه بندی علوم باعنوان مفتاح السعادة و مصباح السیادة قابل توجه است .در این کتاب علوم به شش دسته تقسیم شده اند :علوم خطی، علوم متعلق به الفاظ، علوم ذهنی و عقلی( علوم باحث عمافی الاذهان من المعقولات الثانیة)  

، علوم متعلق به اعیان، حکمت عملی، علوم شرعی .
وی همانندحکیمانحکمت عملی راسه قسم دانسته است:اخلاق، تدبیر منزل و سیاستمدن.(67 )  


تعریف و ماهیت علم سیاست را عبارت میداند از(( :علم یعرف منه انواع الریاسات و السیاسات و الاجتماعات المدنیة و احوالها.())

68 )  

شاخه ها و فروع این دانش این گونهاند :علم آداب الملوک(اخلاق کشور داران )  

علم الاحتساب و علم قود العساکر و الجیوش .
این که حسبه شرعی را جزئی از سیاست فلسفی دانسته قابل تاءمل است وی علم الاحتساب را این گونه تعریف کرده است : (( هو النظر فی امور اهل المدینة باجراء ما رسم فی الریاسة او بتنفیذ ما تقرر فی الشرع من الامر بالمعروف و النهی عن المنکر.())

 

69 )


بخش هفتم از علوم شرعی فقه است.(70 )  

در اواخر جلد دوم مبحثی با عنوان فروع الفقه، پنج شاخه برای فقه ذکرکرده است : علم الفرائض، علم الشروط و السجلات، علم القضاء، علم معرفه حکم الشرائع، علم الفتاوی.(71 )  

در این بخش ذکری از سیاست به میان نیاورده است .
طاش کبری زاده در طبقه بندی خود جایگاهی برای سیاست، جز در حکمت عملی در نظر نگرفته است مگر در فروعات سیاست مدن یعنی علم الاحتساب(حسبه )  

. قراردادن حسبه به معنای دستورات و قوانین متخذ از شریعت در خانواده سیاست فلسفی چندان مقبول نیست مگر حسبه را نظام نظام مدیریتی و اجرایی بدانیم .
در مجموعه در طبقه بندی وی نکته و آرای بدیعی به چشم نمیخورد ولی تبویب و دسته بندی ساده و منظمی ارائه کرده است .

پی نوشت ها :


1 جمیل صلیبا، فرهنگ فلسفی، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی،( تهران، انتشارات حکمت، 1366.)  

ص227 و 228 .
2 محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج1.تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1364 ص69 74 ;کتاب های فلسفه علم و متدلوژی، مباحث مفیدی در این زمینه ها دارند. همچنین کتاب(( درآمدی بر رده بندی علوم ))  

از محمد باقر مقدم(قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1373 )  

نیز مقدمه مفصلی در باب طبقه بندی علوم دارد .
3 ذبیح الله صفا، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، ج1.(تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1329 1331)  

ص186 و 187 .
4 والترز،ار(( .R. walzer.فارابی .))

دائرة المعارف اسلامی .این مقاله توسط رضا داوری اردکانی با عنوان(( فارابی موسس فلسفه اسلامی ))  

ترجمه شده است( چاپ سوم :تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1362 )  

ص90 و احصاء العلوم، مقدمه و ترجمه حسین خدیو جم( .تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1364 .)

 

ص21 24.
5 ابونصر محمد بن محمد فارابی، احصاء العلوم .ترجمه و مقدمه حسین خدیو جم ( تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1364 )

ص41 و 43 .
6 همان، ص69 71 .
7 همان، ص75 92 .
8 همان، ص92 101 .
9 همان، ص102 105 .
10 همان، ص106 .
11 همان، ص107 110 .
12 همان، ص110 .
13 همان، ص113 .
14 همان، ص114 .
15 رضا داوری اردکانی، فارابی موسس فلسفه اسلامی(چاپ سوم :تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی،1362 )

 

ص11 .
16 همان، ص14 و 22 .
17 لغت نامه دهخدا، ج2،( تهران، چاپخانه مجلس، 1325 )  

ص302 .و مقدمه الفصل فی الملل و الاهواء و النحل .ج1، تاءلیف ابن حزم، تحقیق و مقدمه محمد ابراهیم نصیب و عبدالرحمن عمیره.بیروت، دارالجیل، بی تا .ص3 4 .
18 ابن حزم، مراتب العلوم، تحقیق دکتر احسان عباس، ترجمه محمد علی خاکساری . ( مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1369 )

ص78 81 .
19 خوارزمی، مفاتیح العلوم، تحقیق و مقدمه ابراهیم الابیاری(چاپ اول :بیروت، دارالکتاب العربی، 1404ق 1984م .)

 


20 در باره آراء، مصادر افکار، آثار و شخصیت های اخوان الصفا در کتاب های تاریخ فلسفه مفصلا بحث و بررسی شده است .کتاب مستقل الفلسفة السیاسیة عند اخوان الصفا از محمد فرید حجاب(قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1982م )

 

مفصلا در باره اخوان الصفا مطلب دارد .مقاله(( اخوان الصفا ))

 

نوشته عمر فروخ در تاریخ فلسفه در اسلام گردآوری میان محمد شریف، ج1،( تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1362 )

  

407 436 .
21 آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج10.قم، اسماعیلیان، 1408ق . ص241 و 242 .
22 نک :هانری کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه اسدالله مبشری، ص183 و ذبیح الله صفا، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، ص296 .
23 اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، ج1.(بیروت، دار بیروت للطباعة و النشر، 1403ق )  

258 295 .
24 همان، ص266 275 .
25 همان، ص276 295 .
26 همان، ج4، ص250 .
27 همان، ج1، ص314 .
28 همان .
29 همان. .30 همان، جلد اول .ص274 .
31 ابن سینا، منطق المشرقین(قاهره، المکتبة السلفیة، 1328ق )

 

ص5 7 .
32 ابن سینا، عیون الحکمة، در الرسائل(قم، بیدار،[1400ق )

 

]ص30 .
33 رسالة اقسام العلوم العقلیة که دارای عنوان(( اقسام الحکمة ))

 

یا(( تقاسیم الحکمة ))

 

نیز هست در دو کتاب(( الرسائل( ))

 

مصر، 1328ق )

و(( تسع الرسائل ))  

 

( قسطنطنیه، 1298ق)

 

، همچنین ترجمه آن توسط ضیاء الدین دری در کتاب(( راهنمای حکمت :شش رساله ابوعلی سینا( ))

 

تهران، خیام، 1373ق )

 

آمده است .
34 عیون الحکمة، در الرسائل، ص30 .
35 فضل الرحمن،(( ابن سینا))

 

، تاریخ فلسفه در اسلام، ج1،( تهران، نشر دانشگاهی، 1362)

 

ص708 .
36 عیون الحکمة در الرسائل، ص31 .
37 ابن سینا، الشفاء :الهیات.(قم، مکتبة آیة الله مرعشی، 1404ق )

 

ص451 455 . بعضی از نویسندگان گمان کرده اند دیدگاه ابن سینا در سیاست کلامی مهرف و عینیت نبوت و سیاست مدن است چرا که دیده اند ابن سینا مبحث سیاست را در کتاب شفاء ذیل الهیات و نبوت مطرح کرده است و این را قدحی برای ابن سنا و هبوطی برای سیاست قلمداد کرده اند .اما با تقریر مزبور از دیدگاه ابن سینا که بر پایه کتاب شفا و دیگر آثار اوست،تحلیل آن نویسنده قابل نقد میباشد.(نک :سید جواد طباطبائی زوال اندیشه سیاسی در ایران،( تهران، کویر، 1373 )

 

ص198 199 .)

 


38 این اثر با تحقیق لویس معلوف منتشر شده است(بیروت، 1911م )

 

همچنین در بغداد با حواشی جعفر بن محمد التقدی منتشر شده است(1347ق .)

 


39 در تحلیل و نقادی آرای سیاسی ابن سینا تاکنون کتاب ها و مقاله های فراوانی نوشته شده است از جمله(( :تشکیل حکومت دینی در فلسفه ابن سینا ))  

عبدالمحسن مشکوه الدینی(هزاره ابن سینا، تهران، 1360)  

ص83 104(( .نظریة ابن سنیا السیاسیة .))

 

فواد الاهوانی .جشن نامه ابن سینا، تهران، آثار ملی، 34 1331 (( ابن سینا المفکر السیاسی و الاجتماعی .))  

رضوان السید، مجلة الفکر العربی، سال سوم، ش22( اکتبر 1988 .)

 

ص331 344 .
40 شهرت همراه با جذابیت ابوحامد در جهان اسلام سنی و جهان غرب موجب شد که نسبت به شخصیت های دیگر بیشترین کار تحقیقی و تاءلیفی در باره وی انجام پذیرد . برای نمونه، نک :سیاست و غزالی از هانر لائوست، ترجمه مهدی مظفری( تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1354 ;)

 


"GHAZALI,ABU HAMIO MUHAMMAD", henny corbin. The Encyclopedia of phihosophy, vol.3.editoin paul edwards. New York,the macmillan company and the free press ]6691[.p.623-823
41 محمد بن محمد غزالی،احیاء علوم الدین،ج1(بیروت، دارالمعرفة،بی تا)

 

ص13 28 .
42 همان، ص19 و 20 .
43 همان، ص23 .
44 همان، ص22 .
45 همان، ص17 .
46 محمد باقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج6،( قم، اسماعیلیان، بی تا )

 

 

ص314 و 319 .
47 نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری.(تهران، خوارزمی، 1369 )

 

ص37 41 .
48 همان، ص37 .
49 همان، ص40 .
50 همان، ص40 و 41 .
51 همان، ص41 .
52 نصیر الدین طوسی، اخلاق محتشمی( تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1361 )

 

ص16 25 .
53 ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون(بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408ق )

 

ص429 .
54 ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ج2، ترجمه محمد پروین گنابادی(تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359 )  

ص906 919 .
55 همان، ج2، ص999 .
56 همان، ج2، ص1087 1098 .
57 همان، ج1، ص589 590 .
58 همان، ج1، ص590 .
59 همان، ج2، ص1146 .
60 همان، ص1146 1147 .
61 محسن، مهدی،(( ابن خلدون))

 

، تاریخ فلسفه در اسلام، گردآورده میان محمد شریف، ج2،( تهران، نشر دانشگاهی، 1365 )

 

ص511 .برای توضیح ر.ک :خلدونیات : السیاسة المعرانیة، ملحم قربان.(بیروت، مجد، 1404ق )

و فکر ابن خلدون العصبیة و الدولة .محمد عابد الجابری(بغداد، دارالشوون الثقافیة العامة،بی تا .)


62 آقای سید جعفر سجادی در کتاب(( طبقه بندی علوم))  

، محمد بن محمود آملی نویسنده(( نقائس الفنون ))

 

را همان شیخ بهایی دانسته که غلط فاحشی است .نام شیخ بهایی محمد بن حسین عاملی است .
63 مقدمه ابوالحسن اشعری بر کتاب(( نقائس الفنون فی عرایس العیون))

 

، ج1(تهران، کتابفروشی اسلامی، 1377ق )

 

ص12 .
64 آملی، محمد بن محمود، نفائس الفنون فی عرایس العیون، ج1، مقدمه و تصحیح ابوالحسن اشعری(تهران، کتابفروشی اسلامی، 1377ق )

ص14 15 .
65 همان، ص405 .
66 همان، ج2، ص407 440 .
67 احمد بن مصطفی طاش زاده کبری، مفتاح السعادة و مصباح السعادة فی موضوعات العلوم، ج1( بیروت، دارالکتب العلمیة، 1405ق/1985م )

 

ص393 .
68 همان، ص393 .
69 همان، ص393 .
70 همان، ج2، ص173 .
71 همان، ص556 557 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان