به جز سیره نبوی که با شدّت و ضعف[2] از همان آغاز مورد توجه و استناد عامه مسلمانان قرار داشته است، در جمع، سه نوع سیره را می توان میان مسلمانان مهم دانست:
نخست عنوان سیره صحابه. اهل سنت در بسیاری از موارد در فقه، به این سیره تمسک کرده و در برخی از منابع حدیثی که وظیفه آنها جمع میان احادیث و آثار است، تحت عنوان آثار، از سیره صحابه، مطالبی نقل می کنند.
دوم سیره شیخین که گرچه بخشی از سیره صحابه است، اما به دلیل موقعیت این دو نفر، به ویژه عمر، این تعبیر شکل گرفته است. نخستین موردی که به آن استناد شد، در رخدادهای مربوط به انتخاب جانشین برای عمر بود که عبدالرحمان بن عوف شرط عمل به سیره شیخین را در کنار سیره رسول خدا (ص) مطرح کرد اما امام علی (ع) آن را نپذیرفت و عثمان آن را قبول کرد.[3] بعدها در میان اهل سنت، این سیره، جایگاه مهمی یافت، به طوری که در عمل، سیره عمر، عِدْل سیره نبوی بلکه در مواردی مهم تر و اولی شناخته و مورد عمل واقع شد.
سوم سیره امام علی (ع) و برای شیعیان، هم سیره سایر ائمه (ع) طبعاً به رغم آن که سیره علوی هم جزو سیره صحابه است، اما در عراق، به ویژه توسط شیعیان، این سیره مورد توجه بوده است. در میان منابع حدیثی اهل سنت، به ویژه سنیان عراقی، اقوال و افعال امام علی (ع) به مانند سایر صحابه مورد توجه بوده و نمونه هایی از آن را می توان در المصنّف عبدالرزاق یا متون دیگر یافت. در برخی از نمونه ها، به طور منحصر، به روش امام علی (ع) استناد شده و این، بدان دلیل بوده است که در آن موضوع، از دیگران، خبری و سیره ای در دست نبوده است. از آن جمله، سیره آن حضرت در برخورد با بُغات است که به تصریح رؤسای مذاهب فقهی اهل سنت، تنها مستند، همان روش امام علی (ع) است.[4]
آنچه در اینجا مورد بحث ماست، استناد به سیره سیاسی امام علی (ع) به عنوان یک رویه و روش در اداره حکومت است. چنین استنادی تنها می توانسته مورد توجه شیعیان آن حضرت باشد که البته شمار آنها اندک بوده و تا پیش از دولت صفوی، شمار دولتهایی که چنین گرایشی نداشته اند یا اگر داشته اند، امکان عمل در آن بر اساس سیره امام علی (ع) بوده، بسیار اندک بوده است. در کنار آن، فقها می توانستند و می بایست، بر اساس این سیره، رساله های سیاسی فقهی می نگاشتند و درست به مانند سایر فروعات فقهی، در باب سیاست هم، ضمن طراحی فروعات از سیره سیاسی موجود در سیره نبوی و علوی و حسینی و غیر آن، احکام این فروعات را به دست می آوردند. چنین کاری، یعنی بازبینی دقیق سیره سیاسی معصومین و طراحی فقه رساله ای بر اساس آن، تقریباً به طور مطلق زمین مانده و جز در حد کلیات، به آن پرداخته نشده است.
با این همه، نشانه هایی از تمسک به این سیره در آثار تاریخی، در میان برخی از انقلابیون از یک سو، و برخی از عالمان و اندیشمندان و فقیهان از سوی دیگر، دیده می شود. در اینجا مروری بر موارد موجود خواهیم داشت.
1 نخستین موردی که به صراحت از سیره امیرالمؤمنین (ع) و احیای آن یاد شده، در نهضت امام حسین (ع) است. حضرت ضمن همان جمله معروف خود که فرمودند:
«إنّی لم أخْرُج اَشِراً و لابطراً و لا مُفْسداً و لا ظالماً؛ و انّما خرجْتُ لِطلب الاصلاح فی اُمّة جَدّی»
افزودند:
«أریدُ أنْ آمرَ بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدّی و ابی.»[5]
و به نقل از ابن شهرآشوب، حضرت فرمود:
«... أسیر بسیرة جدی و سیرة أبی علی بن ابی طالب.»[6]
طرح سیره امام علی (ع) در کنار سیره رسول خدا(ص) بر اساس مذهب تشیع، امری کاملاً تأیید شده بوده و نشان از آن دارد که امام حسین (ع) بنای آن داشته است تا که در صورت پیروزی نهضت، سیره پدرشان را زنده کند. شیعیان کوفه، پس از شهادت امام حسن مجتبی (ع)، ضمن نامه ای به امام حسین (ع)، از علاقه خود به اقامه سیره و روش آن حضرت، سخن گفته اند:
«و نحن شیعتک المصابة بمصیبتک، المحزونة بحزنک، المسرورة بسرورک السائرة بسیرتک المنتظرة لامرک؛
ما شیعیان توییم، به مصیبت تو مصیبت زده ایم، به غم تو غمگین هستیم، به شادمانی تو شادمانیم، به سیره تو حرکت می کنیم، در انتظار فرمان توییم.»[7]
در اینجا، از زبان شیعیان، تعبیر سیره حسینی را می توانیم به دست آوریم.
2 در نهضت «توّابین» به رهبری سلیمان بن صُرَد خُزاعی، که از صحابه امام علی (ع) بوده و در صفین نیز حضور داشت، آثاری از احیای روش امام علی (ع) را مشاهده می کنیم. وی در هنگام رفتن به شام همراه مجاهدان، ضمن یک سخنرانی، خطاب به توّابین گفت: در وقت جنگ، اسیران را دنبال نکنید، مجروحین و اسیران را نکشید، مگر آنکه پس از اسیر شدن هم بجنگند یا آنکه از کشندگان برادران ما در کربلا باشند. سپس افزود:
«فانّ هذه کانَتْ سیرةَ امیرِالمؤمنین علیّ بن ابی طالب فی اهل هذه الدّعوة؛
چرا که این سیره امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب در باره اهل اسلام بود.»[8]
پیش از آن، توّابین اعلام کرده بودند که در صورت پیروزی، حکومت را به اهل بیت خواهند سپرد.[9]
3 پس از شکست جنبش توّابین و زمانی که عراق تحت سلطه آل زبیر درآمد، عبدالله بن مطیع از طرف عبدالله بن زبیر حاکم کوفه شد. وی در سخنانی که در جمع مردم ایراد کرد، از اقامه سیره شیخین سخن گفت. در این وقت، سائب بن مالک اشعری، یکی از شیعیان کوفه، به عنوان اعتراض برخاست و با رد عمل به سیره دیگران گفت:
«نُحِبّ أنْ تسیر فینا سیرة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب؛
دوست داریم که در میان ما به سیره امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب رفتار کنی.»[10]
به روایت طبری، متن سخن وی ضمن شروطی که برای عبدالله بن مطیع مطرح کرد، چنین است:
«... و الّا یسار فینا الّا سیرة علیّ بن ابی طالب التی صار بها فی بلادنا هذه حتی هلک رحمة الله علیه و لا حاجة لنا فی سیرة عثمان فی فیئنا و لا فی انفسهم [أنفسنا!]، فانّها انّما کانت اثرة و هوی و لا فی سیرة عمر بن الخطاب فی فیئنا و انْ کانت أهون السیرتین علینا ضرّا و قد کان لایألو الناس خیراً؛[11]
نمی بایست در میان ما جز به سیره علی بن ابی طالب که تا زمان درگذشت او میان ما عمل می شد، عمل شود. ما نیازی به اجرای سیره عثمان در باره بیت المال و خودمان نداریم که بر اساس تبعیض و هوی و هوس بود. همین طور به سیره عمر هم در باره بیت المال نیاز نداریم گرچه، ضررش از آن کمتر بود و در جهت خیر مردمان بود!»
4 عبدالرحمن بن ابی لیلی از فقهای عراق که در انقلاب عراق به رهبری عبدالرحمان بن محمد بن اشعث حضور داشت، در وقت تحریک و تحریض مردم بر ضد شامیان، به نقل کلماتی که از امیرمؤمنان در صفین شنیده بود، پرداخت و از مردم خواست تا مطابق آن با شامی ها برخورد کنند:
«یا معشر القُرّاء! انّ الفرار لیس بأحد من الناس بأقبح منه بکم. انّی سمعْتُ علیًّا رفع الله درجته فی الصالحین و أثابه أحسن ثواب الشهداء والصدیقین یقول یوم لقینا أهل الشام: أیّها المؤمنون! انّه من رأی عُدْوانا یُعمل به، و منکر یُدعی الیه، فأنْکره بقلبه، فقد سَلِمَ و بَری ء، و من أنْکر بلسانه، فقد أجر و هو أفضل من صاحبه؛ و من أنْکره بالسَّیف لتکون کلمة الله هی العلیا و کلمة الظالمین السّفلی، فذلک الذی أصاب سبیل الهدی و نوّر فی قلبه الیقین؛
ای گروه قاریان! فرار هیچ کس زشت تر از فرار شما نیست. من از علی بن ابی طالب که خدا درجه او را میان صالحان بالا برد و بهترین پاداش شهیدان و صدیقان را به او بدهد شنیدم که در صفین، در زمان رویارویی با شامیان گفت: ای مؤمنان، هر کس نظاره گر عمل ستمگرانه و منکری باشد، و در دل آن را انکار کند، سالم و بری مانده است. اگر با زبانش، آن را انکار کند پاداش برده و از فرد پیشین، افضل است و اگر کسی با شمشیر انکار کند تا کلمه خدا بالا باشد و سخن ظالم پست، راه هدایت را دریافته و نور یقین را در قلبش تابانده است».
آنگاه ابن ابی لیلی افزود:
«فقاتلوا هؤلاء المُحِلّین المُحْدثین المُبْتدعین الذین قد جهلوا الحق فلایعرفونه و عملوا بالعدوان فلیس ینکرونه؛
پس با این محلین و بدعتگران که به حق جاهلند و آن را نمی شناسند و ستم می کنند و انکارش نمی کنند، بجنگید.»[12]
مروری بر قیامهای زیدیان و به طور کلی علویان، نشان می دهد که در بیشتر آنها، هدف اصلی، همان اهدافی است که امام علی (ع) در جنگ صفین دنبال می کردند. مقایسه اهداف آنها و یا اصولی که بر اساس آنها بیعت صورت گرفته، این مطلب را به خوبی نشان می دهد. برای نمونه می توان به تعبیر مختار برای نبرد با «قاسطین» اشاره کرد.[13] چنان که جنگ با «مُحِلّین»[14] نیز از تعابیر رایج در فرهنگ انقلابیون شیعه است. توّابین از «عمل به کتاب خدا، سنت رسول، انتقام خون اهل بیت، دفاع از ضعفا، و جهاد با محلین» سخن می گویند.[15] جهاد با محلین تعبیری است که خود امیرمؤمنان (ع) در نامه ای که در همان آغاز جنگ صفین به قیس بن سعد، حاکم خود در مصر می نویسد، از آن سخن می گوید.[16]
در زندگی امامان شیعه، پس از ماجرای کربلا، یک برنامه ریزی سیاسی برای رسیدن به حکومت دیده نمی شود تا بتوان از این زاویه، یعنی احیای سیره سیاسی امام علی (ع)، مطلبی را به دست آورد. در این دوره، بیشتر احیای فکر و فقه امام علی (ع) در قالب احادیث و در واقع، زنده نگه داشتن تفکر اهل بیت است. تنها اشاره ای که هست، مربوط به وصفی است که از حکومت حضرت مهدی (عج) شده است که یک نمونه را نقل می کنیم. در روایتی آمده است که امام صادق (ع) فرمود:
«اذا قامَ لَبِسَ ثیابَ عَلیٍّ و سارَ بِسیرةِ عَلیٍّ علیه السّلام؛
هنگامی که [مهدی] قیام کند لباس علی را می پوشد و به سیره علی علیه السلام رفتار خواهد کرد.»[17]
البته گاه تفاوتهایی نیز میان روش امام زمان (ع) با سیره امام علی (ع) در سخت گیری و سهل گیری مورد توجه قرار گرفته است.[18]
کلمات سیاسی امیرمؤمنان علیه السلام
برای ادامه بحث می توان به میراث سخنان سیاسی امام علی (ع) که در قالب حدیث، در میان شاگردان ائمه (ع) و علاقه مندان به امام علی (ع) وجود داشته و به نسلهای بعدی منتقل شده، پرداخت. بخشی از اینها، خطبه ها و کلمات سیاسی امام علی (ع) بوده است که پیش از نهج البلاغه، در مجموعه هایی به صورت پراکنده و حتی مدوّن وجود داشته و سپس سید رضی، به شکل منظمی آنها را در نهج البلاغه گردآوری کرد.
آگاهیم که هدف از گردآوری نهج البلاغه، در ظاهر جمع آوری سخنان زیبا و بلیغ امیرمؤمنان (ع) بوده است؛ اما بدون تردید، می توان اهداف دیگری را پشت سر این اقدام مشاهده کرد. سید رضی با توجه به گرایشهای سیاسی که در مقابله با عباسیان، از وی می شناسیم به خوبی آگاه بوده است که بخشهای مختلف نهج البلاغه، در زمینه معرفت دینی، تاریخی و سیاسی، تا چه اندازه حاوی مسایل اساسی و مهم است.
طبعاً به دلیل آنکه موضع گیری سیاسی موجود در نهج البلاغه، در ارتباط با ادبیات اختلافی شیعه و سنی، موضعی معتدل بوده است، این کتاب، به راحتی توانسته است مورد توجه بسیاری از عالمان و اندیشمندان قرار گیرد. این توجه افزون بر تأثیری که در استنساخ نسخه های متعدد از نهج البلاغه داشته، شامل شرح آن کتاب عظیم نیز می شود.
به هر روی، کتاب نهج البلاغه، بخشی از فرهنگ سیاسی امیرمؤمنان (ع) را حفظ کرده و همان گونه که آگاهیم، در دوره های مختلف، به ویژه از عصر صفوی به این سو، همواره این بخشها مورد توجه بوده است.
از میان آنچه که در نهج البلاغه آمده است، باید به برخی از نامه ها، و در آن میان به عهدنامه مالک اشتر توجه خاص داشت. این عهدنامه، کهن ترین سند سیاسی اسلامی شیعی است که از همان عصر امام، به عنوان یک سند معتبر شناخته می شده است. از میان اصحاب امام، اَصْبغ بن نَباته، که به نگارش خطبه های امام شهرت داشت، راوی این عهد شناخته شده است.[19]
نخستین کتابی که عهدنامه را در خود گنجانده و به دست ما رسیده است، کتاب دعائم الاسلام، اثر قاضی ابوحنیفه نعمان مغربی (م 363 هجری) است.[20] معاصر همین نویسنده، ابن شعبه حرّانی (میانه قرن چهارم) متن آن را در کتاب تحف العقول آورده است. پس از این دو، سید رضی آن عهد را در نهج البلاغه آورده است.[21] دیگر دانشمند مسلمانی که در قرن ششم به این عهد اشاره کرده، بهاء الدین محمد بغدادی معروف به ابن حمدون (495 562) در کتاب ارجمند التذکرة الحمدونیه است.[22]
اهمیت این عهدنامه، با توجه به محتوای آن در باره روش برخورد حاکم با مردم و قواعدِ مناسباتِ میان آنان، طبعاً جنبه سیاسی داشته و به عنوان روشی برای حکومت کردن، به آن عنایت می شده است. برای مثال، زمانی که علی بن محمد عَبشمی قُرَشی، داعی فاطمیان، به رد بر غزالی نشسته و کتاب دامغ الباطل و حتف المناطل را در ردّ بر فضائح الباطنیة وی نوشته، از جمله در برابر این اتهام غزالی که خلفای فاطمی مصر را ستمگر و ظالم دانسته، به توجه خلفای فاطمی به عهد اشتر به عنوان یک متن سیاسی مهم، توجه می دهد و می نویسد:
«و قد جَمَع رسول الله صلی الله علیه و اله لِوَصیّه صلوات الله علیه انواع السیاسة الواجبة الّتی یلزم وُلاة الأمر أن یسیروا بها فی الامّة فی عهدٍ کَتَبه له، وَکَتبه علیّ علیه السلام لمن قلّده من عمّاله، و بذلک یعهد کلّ امام من ذرّیته الی عمّاله و وُلاته و ذوی متصرّفاته؛
رسول خدا (ص) برای وصی خود چون انواع سیاستهای لازم را که والیان امر ملزم به رعایت آن در میان امت هستند در عهدنامه ای که برای وی نوشت، گرد آورده است و علی (ع) نیز آن را برای هر یک از کارگزاران خود که مسؤولیت داد، نوشت و هر امامی از فرزندان وی آن را به کارگزاران و والیان و متولّیان عهد می کند.»
پس از آن عهدنامه اشتر را آورده و سپس در پایان آن می نویسد:
«هذا ما یتضمّنه هذا العهد الکریم من السیاسة الدینیّة و الدنیویّة، التی یجری علیها أولیاء الله امور من ولّوه، لا ما علیه من تعصّب لهم هذا المارق من ائمّة الضلال من الطغیان و التعدّی، و حمل الناس علی غیر ما أمر الله به و بخلاف ما سنّه فیهم رسول الله صلی الله علیه و آله ...؛
این آن چیزی است که این عهدنامه ارزشمند، از سیاست دینی و دنیوی در بر دارد، سیاستی که اولیای الهی، امور مردم خود را بر اساس آن جاری می سازند، نه آنچه را این از دین برگشته از سوی پیشوایان گمراه به آنان بسته است و گفته [خلفای فاطمی] طغیان و تعدّی می کنند و مردم را به غیر فرمان الهی و بر خلاف سنت رسول خدا (ص) وا می دارند!»[23]
گفتنی است که شیعیان فارسی زبان پیش از عصر صفوی هم به این عهدنامه توجه داشته اند. به همین دلیل فرمان یاد شده، توسط حسین بن محمد بن ابی الرضا حسینی آوی به سال 729 به فارسی درآمده و به یکی از امرای وقت با نام شرف الدولة تاج الاسلام علی فامنینی وزیر تقدیم شده است. وی در مقدمه، پس از ستایش از دانش امام علی (ع) «کی بیخ درخت سخنانش از بحر علم الهی ترشح و زهاب می دهد و میوه تربیانش از بستان «علّمنی رسول الله الف باب» بوی تنفّح و تروّح می دمد» از این فرمان به عنوان متنی که جهت «عمارت ولایت و رعایت رعایا و جبایت خراج و ضبط ملک و تحصیل حقوق و اموال و قلع متمرّدان و قلع متغلبان و استیصال اعدای دین و دولت» نگاشته شده، یاد کرده و در باره آن نوشته است که «دستوریست ملوک و وزراء را و ارباب تدبیر و اصحاب تقریر را، مستوعب سایر رسوم و آداب، از تهذیب اخلاق و تدبیر منازل و سیاست مدن و قانون منطبق بر نوامیس الهی، مانند امور عبادات و احکام و کیفیت عقود و ایقاعات و اقامت حدود و سیاسات بر مرتکبان جرایم و جنایت». در این صورت، بر وی لازم بوده است تا آن را «از عرب سوی عجم» نقل الفاظ کند و را به کسی که وی ر
ا «حیدر ثانی» خوانده تقدیم گرداند.[24]
فرمان مالک اشتر در دوره صفوی که حکومت به دست شاهان شیعه مذهب افتاده، مورد توجه قرار گرفته و به تدریج، و بارها به فارسی ترجمه و حتی شرح شده و به شاهان صفوی و امرای آنان تقدیم شد. برخی از این ترجمه ها و شرح ها عبارت است از:
1 شرح سید ماجد بن محمد بحرانی شیرازی (م 1097) قاضی اصفهان. رساله او تحفه سلیمانیه نام دارد و به چاپ رسیده است.
2 ترجمه ای از این عهدنامه توسط علامه محمد باقر مجلسی (م 1110) صورت گرفته که نسخه های متعددی از آن در دست است (فهرست نسخه های خطی دانشگاه، ج 5، ص 1219؛ فهرست مرعشی، ج 1، ص 215).
3 ترجمه دیگر از آنِ محمدباقر بن اسماعیل حسینی خاتون آبادی (م 1127) است که برای شاه سلطان حسین نگاشته است (بنگرید: فهرست دانشگاه، ج 7، ص 2716؛ فهرست ملک، ج 2، ص13؛ فهرست نسخ کتابخانه ملی، ج 6، ص 139).
4 ترجمه و شرح دیگر از آن میرزا علی رضای تجلّی شیرازی (م 1085) است که به نام شاه سلیمان نگاشته است. نسخه هایی از آن را منزوی در فهرست نسخه های فارسی، ج 2، ص 1573 معرفی کرده است. و نیز بنگرید: فهرست دانشگاه، ج9، ص1214.
5 ترجمه دیگر از محمدکاظم فرزند محمد فاضل مدرس مشهدی (زنده در 1107) است (فهرست منزوی، ج 2، ص 1574). در فهرست مجلس (ج 38، ص 407) ترجمه عهد نامه مالک اشتر از محمد جعفر بن فاضل مشهدی (زنده در 1106) یاد شده و آمده است که نسخه ای از همان رساله در همان فهرست (ج 35، ص 429) معرفی شده است. این متن به کوشش شیخ مهدی انصاری تحت عنوان نظام نامه حکومت به چاپ رسیده است.[25]
6 ترجمه دیگری از ملامحمد صالح قزوینی روغنی در دست است، همراه با شرحی مختصر که در 1094 آن را نگاشته است (فهرست منزوی، ج 2، ص 1573).
7 ترجمه ای دیگر از عبدالواسع تونی در دست است که از علمای سده 12 هجری بوده است. (فهرست منزوی، ج2، ص1573)
8 نصایح الملوک و آداب السلوک، از ابوالحسن الشریف العاملی (م 1138) در شرح عهدنامه مالک اشتر که آن را به سال 1118 برای شاه سلطان حسین نوشته است. نسخه هایی در آن از فهرست سپهسالار، ج 2، ص 33 و ج 5، ص 715 معرفی شده است.
8 ترجمه دیگری از این اثر، توسط محقق سبزواری (م 1090) صورت گرفته و در انتهای کتاب روضة الانوار عباسی[26] او به چاپ رسیده است.
دهها ترجمه و شرح دیگر از عهد مالک در اواخر دوره صفوی و پس از آن در دوره قاجار نوشته شده و نسخه های فراوانی از این ترجمه ها در کتابخانه های مختلف موجود است که نام مؤلفین آن ها روشن نیست.[27]
این ترجمه ها و شرحها، به طور عمده به سلاطین صفوی و قاجاریه و یا امرای برجسته آنان مانند صدراعظم ها یا حاکمان ولایات اهدا شده و در مقدمه بیشتر آنها، از ایشان خواسته شده است تا این اثر را مبنای رفتار خود قرار دهند.
در اینجا لازم است به یک اثر دیگر برای گردآوری سخنان امام علی (ع) اشاره کنیم. این اثر با عنوان غرر و درر از عبدالواحد آمِدی (م 510) است که در آن کلمات کوتاه امام علی (ع) گردآوری شده است. بسیاری از این کلمات کوتاه، در باب سیاست و عدالت بوده و حجم قابل ملاحظه ای را تشکیل می دهد. بعدها در دوره صفوی، این کتاب مورد توجه دانشمندان این عهد قرار گرفت و شروحی بر آن نگاشته شد. این مجموعه عظیم در دوره صفوی، یک بار در سال 911 و بار دیگر توسط آقاجمال خوانساری (م 1122) ترجمه شد. ترجمه آقاجمال همراه با شرح است و توسط مرحوم محدث ارموی (توسط انتشارات دانشگاه تهران) به چاپ رسیده است.
یک ترجمه شرح دیگر، از عبدالکریم بن محمد یحیی قزوینی (زنده در 1124) است که وی نیز آن را به نام شاه سلطان حسین صفوی انجام داده است. آنچه در کار وی تازگی دارد، آن است که روایات غرر و درر را به صورت موضوعی تقسیم کرده و همه کلمات سیاسی را در یک مجلد واحد گردآوری کرده است. این بخش از کتاب قزوینی به کوشش مؤلف همین سطور تحت عنوان بقاء و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان علیه السلام به چاپ رسیده است.[28]
سه فصل عمده این کتاب، یکی در باره دولت و نشانه های پیشرفت و پسرفت آن، دوم در منافع عدالت و انصاف و ضرر ستم و تجاوز، و سوم در تعلیم خدمت نزد حاکمان و سیاستمداران است. ارزش این کتاب، در درجه نخست به ارائه ترجمه کلمات سیاسی امیرمؤمنان (ع) است که بسیار پرنغز و عالی است. پس از آن، با شرح و تفصیلی که مؤلف در باره هر حدیث به دست داده، در عمل یک متن سیاسی قابل استفاده فراهم آورده است. در این کتاب، همانند سایر متون، پس از شرح یک مطلب سیاسی، داستان ها و حکایاتی انتخاب و نقل شده است. گاه چندین کلمه از کلمات حضرت که مضامین مشترک دارند، نقل و ترجمه شده، سپس شرحی برای آن ها آورده می شود.
یکی از نمونه های جالب بهره گیری سیاسی از نهج البلاغه و کلمات سیاسی امام، کار جالبی است که قطب الدین نیریزی در پایان دوره صفوی در رساله طب الممالک خود و برخی از آثار دیگرش انجام داده و ضمن آن کوشیده است تا بر اساس قرآن و نهج البلاغه، به ارزیابی دلایل سقوط دولت صفوی بپردازد. وی به خصوص دعوت می کند که بر اساس قرآن و سخنان علی (ع) اسباب بدبختی و فلاکت جامعه آن روز را دریابند:
«فوجب ذکر أسباب اعتلال هذه المملکة، و اختلاله و علاماته و معالجاته من کلام اللّه و کلامهم علیهم السلام ... فعلیکم نسخةً من قانون ربّ العالمین الّذی وصفه اللّه بقوله «وَنُنَزِّلُ مِنْ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً»[29]، و من کلمات یعسوب الدین أمیرالمؤمنین و الأئمّة المعصومین، علیهم صلوات اللّه.»
پس از آن نیز مرتب کلمات سیاسی امام را در تحلیل اوضاع بیان می کند. در این میان، به ویژه روی خطبه قاصعه تکیه کرده و ضمن شعری نیز خطاب به افرادی که غفلت از اوضاع دارند، می گوید:[30]
کان لم یروا نهج البلاغة مطلقاً
و ما شاهدوا أنواره بالبصیرة
لقد غفلوا عن خطبة فیه سُمّیت
بقاصعة کی یفهموا بالکیاسة[31]
از جمله آثار دیگری هم که کلمات قصار امام علی (ع) را فراهم آورده و ضمن آن، کلمات سیاسی را نیز یاد کرده، قاضی ابوعبدالله محمد بن سلامة قضاعی (م 554) تحت عنوان معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم[32] است که می تواند در کنار غرر و درر آمدی، مورد بررسی قرار گیرد.
سیره سیاسی امام علی در دوره معاصر
در قرن اخیر، پس از هجوم افکار سیاسی جدید و به دنبال مسایل و مشکلاتی که پس از ایجاد نظامهای مشروطه خواهی در بلاد عثمانی، عربی و ایران پیش آمد، بار دیگر توجه مسلمانان به بحث حکومت جلب شد. این توجه، شامل تأمل در متون و منابع سیاسی اسلامی برای استخراج افکار و اندیشه های اسلامی می شد که در شمار آنها نهج البلاغه، به ویژه عهدنامه مالک اشتر بود.
شیخ محمد عبده (م 1323 ق) از شاگردان سید جمال الدین اسدآبادی و از متفکران مصری که به نهج البلاغه عنایت خاصی داشته و تصحیحی تازه از آن منتشر کرد، شرحی با عنوان مقتبس السیاسة و سیاق الریاسة بر عهدنامه اشتر نوشت که در سال 1317 در مصر به چاپ رسیده و در سال 1320 قمری تحت عنوان دستور حکومت به فارسی ترجمه شده است.[33]
ترجمه ها و شرحهای دیگری هم در دوره قاجاریه و سپس مشروطه از عهدنامه مالک صورت گرفت. برخی از آنها عبارتند از:
شرح عهدنامه مالک از میرزا محمد صادق همای مروزی وقایع نگار که آن را در چهار بخش تحت عناوین: اخذ خراج، جهاد، اصلاح مردمان و آزاد کردن شهرها، ارائه کرده است. (فهرست نسخه های فارسی منزوی، ص 2840)
هدایات الحسام فی عجائب هدایات الحکام از میرزا محمد حسین، پسر علی نقی همدانی که آن را در سال 1308 قمری در کرمانشاه ترجمه کرده است.
هدایة السلوک و هدیة الملوک، از محمد بن عبدالله نوری، که برای ناصرالدین شاه نوشته شده و در یک مقدمه، پنج باب در کشورداری با یک خاتمه در بیان عهدنامه مالک اشتر تنظیم شده است.(فهرست کتابخانه ملی، عبدالله انوار، ج 3، ص 383)
آداب ملوک به فارسی در شرح عهدنامه اشتر از نظام العلماء طباطبائی تبریزی که در سال 1320 در تبریز چاپ شده است (ذریعه، ج 1، ص 29)
توفیق الفکیکی، عالم شیعه مذهب نیز عهدنامه اشتر را تحت عنوان الراعی و الرعیة شرح کرده و آن را با قوانین جدید اروپایی مقایسه کرده است.[34]
می توان گفت که این یکی از بهترین شروح این اثر در دوره اخیر می باشد.
برخی دیگر از آثار عربی که در چند دهه گذشته در باره عهدنامه مالک نوشته شده، عبارت است از:
مع الامام علی فی عهده لمالک الاشتر، محمد باقر الناصری، بیروت، 1973 1393 ق.
نظریة الحکم و الادارة فی عهد الامام علی علیه السلام للاشتر، السید عبدالمحسن فضل الله، بیروت، دارالتعارف، 1979 م، چاپ دوم 1983 م.
النظام السیاسی فی عهد الامام علی (ع) لمالک الاشتر، نوری حاتم، مؤسسة المرتضی العالمیة، بیروت، 1994
همان گونه که اشاره شد، در دوره مشروطه و پس از آن، که طی یکی دو دهه رساله های سیاسی نگاشته شد، ترجمه هایی از عهدنامه مالک انتشار یافت. در این جمله، می توان به نامه مبارکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام به مالک اشتر ترجمه محمد هادی بن محمد حسین قائنی بیرجندی اشاره کرد که در سال 1333 قمری ترجمه شده و به سال 1316 ش در تهران (انتشارات کلاله خاور) به چاپ رسیده است.
پس از انقلاب اسلامی
در واقع، یکی از شعارهای انقلاب اسلامی،ایجاد حکومت عدل علی (ع) بود و پس از انقلاب اسلامی، درست زمانی که اندیشه سیاسی شیعه مورد توجه قرار گرفت، توجه به سیره سیاسی امام علی (ع) از چندین جهت فزونی گرفت. نخست به روش سیاسی زندگی امام (ع) در جریان رخدادهای سی ساله زندگی ایشان پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله به طور عام، و تحولات چهار سال و نه ماه خلافت ایشان به طور خاص. به علاوه، بهره گیری سیاسی از نهج البلاغه نیز بیشتر شده و در بسیاری از متون سیاسی و سخنرانی ها از آن استفاده شد. به طور مثال می توان به کتاب هایی مانند درسهای سیاسی از نهج البلاغه از محمد تقی رهبر،[35] عوامل سقوط حکومت ها از نصرت الله جمالی،[36] آزادی در نهج البلاغه از عبدالعلی بازرگان،[37] مسائل جامعه شناسی از دیدگاه امام علی، از هیأت تحریریه بنیاد نهج البلاغه[38] اشاره کرد.
در این میان، توجه به عهدنامه مالک قابل توجه بوده و ترجمه ها و شرحهای چندی در باره آن انتشار یافت. در این زمینه به چند مورد اشاره می کنیم:
آیین کشورداری از دیدگاه امام علی علیه السلام؛ محمد فاضل لنکرانی، تقریر و تنظیم حسین کریمی (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376).
درسهایی از نهج البلاغه نامه امام علی به مالک اشتر، حسینعلی منتظری، تهران، حزب جمهوری اسلامی، 1361.
حکمت اصول سیاسی اسلام، محمد تقی جعفری، تهران، چاپ دوم، بنیاد نهج البلاغه، 1373 (538).
نامه روح فزا، علی محمد تاکندی و رضا شیخ محمدی، تهران، آفرینه، 1378.
* * *
در اینجا جای یک سخن باقی می ماند و آن بهره ای است که رهبر راحل انقلاب امام خمینی از سیره امام علی (ع) در دوره ده ساله نخست انقلاب گرفتند. این مطلب از نکات حساس و مورد اتکای ایشان در بسیاری از سخنرانی هاست که می بایست به طور مستقل مورد بحث قرار بگیرد. استناد به سیره علوی توسط امام، به پیش از انقلاب بر می گردد و این نشانگر آن است که امام در ایجاد انقلاب برای مبارزه با رژیم ستم شاهی و اندیشه حکومت برای ایجاد عدالت، متأثر از آن سیره بوده است.
امام در آبان 57 شرحی از مبارزه امیر مؤمنان (ع) با ظلم به دست داده و مبنای جنگ صفین را در همین جهت می داند؛ کما این که به سیره حسینی نیز در این باره استناد می ورزد.[39] در همان ماه، امام ضمن سخنانی، از ایجاد یک حکومت عادلانه سخن گفته و به رفتار امام علی (ع) با یک ذمیه اشاره می کند و طالب حکومتی می شود که حاکمش با رعیت «این طور عواطف داشته باشد». به علاوه، نسبت به بیت المال سختگیر بوده، و زمانی که در بیت المال نشسته و کسانی برای صحبتی دیگر می آیند، چراغ بیت المال را خاموش می کند.[40] در همان ماه، ضمن سخنرانی دیگری، از حکومت امام علی (ع) یاد کرده و این که برای اثبات دعوای خود علیه یک یهودی، آن هم وقتی که حاکم بود، نزد قاضی رفت.[41] اشاره به ساده زیستی امام علی (ع) نیز در سخنرانی دیگری در همان آبان 57 مطلب دیگری است که امام به آن استناد کرده و این که حضرت امیر «در عمرش، شاید یک دفعه یک نان سیری نخورده باشد».[42]
پی نوشت ها:
1 . مقاله حاضر، بیش از آنکه مقاله ای پژوهشی در باره موضوع مطروحه باشد، طرحی است که می تواند در زمینه وسیعتری مورد تحقیق قرار گیرد.
2 . این طبعا اشاره به موضع خلیفه دوم نسبت به سنت نبوی است که چندان جدی نبود؛ مسأله ای که با توجه به تاریخ حدیث در چند دهه نخست پس از رحلت پیامبر(ص) آشکار می شود.
3 . بنگرید: ابن ابی الحدید، ج 12، ص 364.
4 . نک: جصاص، احکام القرآن، ج 3، 400؛ نجفی، جواهر الکلام، ج 1، ص 332.
5 . بحار الانوار، ج 44، ص 328.
6 . ابن شهرآشوب، المناقب، ج 4، ص 89 (قم، المطبعة العلمیة).
7 . یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ، ج 2، ص 228.
8 . طبری، محمد بن جریر، تاریخ، ج 5، ص 592 (قاهره، چاپ دارالمعارف).
9 . طبری، ج 4، ص 433.
10 . ابن اعثم، الفتوح، ج 8، ص 88 (چاپ 8 جلدی حیدرآباد).
11 . طبری، ج 6، ص 11.
12 . طبری، ج 6، ص 357.
13 . طبری، ج 6، ص 7.
14 . محلین اصطلاحی کهن است که بر گروهی از مردمان در جاهلیت اطلاق می شد که معتقد بودند، مظلمه در بازار رواست. «کان فی العرب قوم یستحلون المظالم اذا حضر السوق، فسمّوا المحلین». یعقوبی، همان، ج 1، ص 270.
15 . طبری، ج 5، ص 606 و ج 6، ص 15.
16 . یعقوبی، ج 23، ص 203؛ و بنگرید: طبری، همان، ج 5، ص 79.
17 . کافی، ج 1، ص 411؛ بحار الانوار، ج 40، ص 336.
18 . بنگرید: بحار الانوار، ج 52، ص 353؛ بصائر الدرجات، ص 152.
19 . رجال النجاشی، (تصحیح سید موسی شبیری زنجانی)، ص 8: اصبغ بن نباتة المجاشعی، کان من خاصة امیرالمؤمنین علیه السلام، و عمّر بعده، روی عنه «عهد الاشتر» و وصیته الی ابنه محمد.
20 . دعائم، ج 1، صص 412 431. در میان آن متن با آنچه در نهج البلاغه آمده، اختلافات جزئی دیده می شود. بنگرید: دانش پژوه، مقدمه او بر ترجمه عهد اشتر از آوی، تهران، بنیاد نهج البلاغه، ص 38 41.
21 . تدوین «نهج البلاغه» در سال 400 هجری به پایان رسیده است.
22 . التذکرة الحمدونیه، ج 3، صص 352 354 (تصحیح احسان عباس، بیروت، 1996م، دارصادر).
23 . دانش پژوه، فرمان مالک، ص 41.
24 . آوی، فرمان مالک اشتر، صص 58 59.
25 . قم، انصاریان، 1373.
26 . تهران، میراث مکتوب، 1378.
27 . آوی، فرمان مالک اشتر همان، صص 34 38 (مقدمه مصحح).
28 . قم، کتابخانه آیة الله مرعشی، 1371.
29 . الإسراء: 82 .
30 . متن این رساله را در کتاب «صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست» جلد سوم، به چاپ رسانده ام.
31 . فصل الخطاب، نسخه خطی، ص 95.
32 . تحقیق برکات یوسف هبود، بیروت، دار ارقم، 1997 م.
33 . بنگرید: ذریعه، ج 14، ص 159.
34 . افست بنیاد نهج البلاغه، تهران، 1402 ق.
35 . تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1364.
36 . قم، نهاوندی، 1378.
37 . تهران، چاپخانه نراقی، 1374.
38 . تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1373.
39 . صحیفه امام، ج 4، ص 151.
40 . همان، ص 164.
41 . همان، ص 198 ، 327.
42 . همان، ص 220 221.