مسلمانان تقریبا هشت قرن در اندلس زندگی کردند. در این مدت توانستند پایه های تمدنی درخشان و ریشه دار را پی ریزی کنند و در زمینه های علمی، فکری و فلسفی به پیشرفتهای چشمگیری دست یابند و در نتیجه بسیاری از علمای شرق را به خود جذب کنند و بسیاری از دانشمندان بزرگ را پرورش دهند که هر کدام از آنها آثار بسیار ارزنده علمی و فلسفی و ادبی پدید آورده اند. این تمدن چنان گسترده و درخشان بوده که بسیاری از علمای اندلس و شمال افریقا، درباره تاریخ اندلس و تمدن آن کتابهایی باارزش تالیف کرده اند. کتابهای ارزنده معروفترین این مورخان دانشمند عبارتند از:
1 - المقری: نفح الطیب فی غصن الاندلس الرطیب
2 - ابن خلدون: العبر و دیوان المبتداء والخبر
3 - ابن قوطیه: تاریخ افتتاح الاندلس
4 - ضبی: بغیه المتلس فی تاریخ الاندلس
5 - ابن بسام: الذخیرة فی محاسن اهل الجزیرة
6 - سلاوی: الاستقصاء لاخبار دول المغرب الاقصی
7 - ابن عذاری: البیان المغرب فی اخبار المغرب
8 - مراکشی: المعجب فی تلخیص اخبار المغرب
9 - [مؤلف ناشناخته]: اخبار مجموعة فی فتح الاندلس.
زندگی اجتماعی و تمدن مسلمانان در اندلس، با فراز و نشیب های فراوان همراه بوده است. گاهی گرم و پر رونق و قوی بوده و زمانی پراکنده و کمرنگ و ضعیف; و سرانجام، در اثر ضعف مسلمین آفتاب اسلام در اندلس غروب کرد.
این حادثه اسفبار، در فکر و روح و نفوس مسلمانان، آثاری تلخ از خود برجای گذاشت که هنوز هم پس از گذشت قرنها، تلخی و اندوه این شکست، از ذهن مسلمانان زایل نگشته است. به همین جهت مسلمانان به یاد عظمت آن دوران، از تمدن اندلس یاد می کنند و کتاب می نویسند و کنفرانس می دهند. از آن جمله است: کتاب پرارج تاریخ دولت اسلامی در اندلس نوشته محمد عبدالله عنان ترجمه آیتی; سپیده دم اندلس، نوشته حسین مؤنس; ترجمه حمیدرضا شیخی; تاریخ اندلس یا عظمت مسلمین در اسپانیا; اثر دکتر محمد ابراهیم آیتی; اندلس سرزمین خاطره ها از سید علی محقق داماد.
اندلس و اسپانیا، قطعه ای از قاره اروپا است، لذا عده ای از مورخان غربی و مستشرقان اروپایی نیز درباره آن کتابهایی نوشته اند و مطالب قابل توجه ارائه کرده اند. (1) بسیاری از آنها در مورد حکومت اسلامی اندلس، بخوبی داوری کرده و منصفانه اعتراف نموده اند که مسلمانان در پیشرفت تمدن اروپایی سهم داشته اند و تمدن اسلامی اندلس، پلی برای انتقال تمدن و زمینه ساز نهضت فکری اروپا بوده است. [زیفرید هونکه: شمس العرب تسطع علی الغرب، دارالافاق الجدیده، بیروت 1964، ص 528-533] لذا این مساله ارزش آن را دارد که بدان پرداخته شود و عوامل نفوذ اسلام در اروپا و تاثیر آن را در آن دیار بررسی کنیم و قسمتهایی از زندگی مسلمانان و جلوه هایی از تمدن اسلامی را دریابیم.
وضع اسپانیا قبل از فتوحات اسلامی
اسپانیا قرون متمادی زیر نفوذ و حکومت رومیها به سر می برد تا آن که در قرن پنجم میلادی، قبایل واندال (واندالها) به این سرزمین هجوم بردند و بر آن تسلط یافتند و از آن تاریخ به بعد اسپانیا «واندالوسیا» یا «سرزمین واندالها» نامیده شد و اعراب مسلمان با تغییر اندکی آن را «اندلس » یا جزیره نامیدند. در اوایل قرن ششم میلادی (507 م) قبایل گوت غربی به اسپانیا حمله کردند و واندالها را از آن بلاد راندند و خود حکومت مستقل و نیرومندی تشکیل دادند که قلمرو آن از کناره های رودخانه لوار تا ساحل جنوبی اسپانیا گسترش یافت، ولی چند سالی طول نکشید که فرنگان از شمال به جنگ برخاستند و آنان را از فرانسه بیرون راندند.
از آن زمان به بعد، گوتها در اسپانیا سکونت گزیدند، طلیطله را مرکز حکومت خود قرار دادند و برای کشور نوپای خود، قوانین و نظاماتی وضع کردند که از روح تمدن و نظامات روم مایه می گرفت. این اقوام و همچنین واندالها به مسیحیت گرویدند و مدت دویست سال بر اسپانیا فرمان راندند تا آن گاه که مسلمانان اسپانیا را فتح کردند (2) .
اوضاع اجتماعی اسپانیا قبل از فتح اسلامی
مورخ معروف محمد عبدالله عنان، وضع اجتماعی اندلس را در آن دوران چنین توصیف می کند: «دولت گوت مدتها پیش از این، روی در سراشیب ضعف و سقوط نهاده بود و جامعه اسپانی به انواع شوربختیها و بینواییها دچار شده بود. ستم حکام و خونریزی در طول سالها، از پایش درآورده بود گوتها بمعنی واقعی کلمه حکم یک ملت را نداشتند. با ساکنان جزیره چنان اختلاطی که از غالب و مغلوب و حاکم و محکوم، ملتی واحد پدید آورد، حاصل نکردند. گوتها همواره احساس غلبه و سروری داشتند. تیولها و اراضی وسیع در اختیار ایشان بود و حکام و فرمانروایان و اشراف از میان ایشان برگزیده می شدند.
توده عظیم ملت را طبقه متوسط و تنگدست و زارعان وابسته به زمین، تشکیل می دادند و سروران و مالکان بر آنان حق مرگ و زندگی داشتند. در کنار این سروران، روحانیان بودند که آنان را نیز از سلطه و نفوذ بهره کافی بود. گوتها با وجود خشونتشان مردمی دیندار و مؤمن بودند، از این رو، کشیشان همواره ایشان را زیر نفوذ معنوی خود می داشتند و توانستند قوانین و نظاماتی به سود خود تنظیم کنند و نحوه تفکر کلیسا را بر گوتها تحمیل کنند.
کشیشان، این نفوذ معنوی را در راه به دست آوردن منافع مادی، چون افزودن به ضیاع و عقار خویش به کار می گرفتند و با کشاورزان همانند بردگان رفتار می کردند. از این رو ثروت همه مملکت در دست گروه معدودی از طبقه ممتاز یعنی اشراف و روحانیان گرد آمد. و آنان از کلیه نعم مادی برخوردار گردیدند. (3) اما عامه مردم در نهایت محرومیت و بینوایی بسر می برد و انواع ستم و تجاوز را تحمل می کرد و او بود که به عوض طبقات ممتاز، بار مالیاتهای خردکننده را به دوش می کشید و در مزارع اشراف و روحانیان با رنج فراوان به بیگاری گرفته می شد. فشاری که از این نوع بردگی بر آنان وارد می آمد، عزت و کرامت را از آنان ربوده بود.
وضع اقلیت یهود
می توان گفت که مردمان اصلی سرزمین اسپانی از دو گروه تشکیل یافته بود: کشاورزان که در وضعیتی فلاکتبار به سر می بردند و یهودیان که از سالها پیش در آن دیار زندگی می کردند. اینان همچنان که خصلت فرهنگی و اجتماعی آنان است، آئین خود را حفظ می کردند و همواره مورد بغض و کینه مسیحیان قرار داشتند و نه تنها کسی به آنان اعتنا نمی کرد، بلکه دچار انواع ستم و سرکوبی بودند.
در عصر سیزبرت شاه (4)
همان مؤلف می نویسد: در برابر یهودیان دو راه بیش نبود، یا باید مسیحی می شدند و یا به تبعید و مصادره اموال تن درمی دادند. از این جهت بسیاری از آنها در سال 616 میلادی به اکراه یا به ظاهر کیش مسیحیت اختیار کردند ولی این تبدیل آئین، از بار محنت و آزار آنها نکاست. پس به فکر انقلاب و آشوب افتادند و دست به توطئه زدند اما در سال 694م شکست خوردند و سرانجام پادشاه مسیحی اژیکا فرمان داد آنان را بشدت تعقیب کنند و تمامی اموالشان مصادره شود و به صورت برده مسیحیان درآیند و از هرگونه آزادی محروم شوند. در نتیجه مرد یهودی حق نداشت کنیز مسیحی را به زنی بگیرد و زن یهود حق نداشت جز به مسیحی شوی کند. (5)
از این رو، مردم اسپانیا در انتظار نجات دهنده ای بودند که آنان را از وضع اسفبار موجود نجات دهد و محیط امن و آرام توام با عدالت و رفاه به وجود آورد.
اسلام در اندلس
تشکیل دولت اسلامی در اندلس و نفوذ اسلام در آن منطقه قطعا ریشه در اعتقاد راسخ مسلمانان و قدرت نفوذ آنان در قلوب مردمان و پویایی حرکت اسلامی داشته است. فاتحان سرزمین اندلس از مسلمانان پاک اعتقاد بودند که با هدف گسترش اسلام و بسط عدالت این جزیره را فتح کردند.
ابوحنیفه دینوری از مؤلفان و مورخان قرن سوم، داستان فتح اندلس را چنین نقل می کند: گویند که موسی بن نصیر غلام خود طارق بن زیاد را به طنجه فرستاد که شهرهای بربر و قلعه های آنها را فتح کند. او نیز با هزاروهفتصد سپاهی در رجب سال 73 هجری عازم تنگه جبل الطارق می شود تا با پادشاه واندالها «لذریک » مصاف دهد. لذریک که عربها او را «لذریق » می نامند با هفتاد هزار سپاه با دبدبه و لباسهای فاخر و مجلل و کلاه مزین به زبرجد و یاقوت و در حالی که از رویارویی با سپاه طارق واهمه داشت با وی روبرو شد.
طارق در این هنگام خطابه ای حماسی و بسیار مهیج ایراد کرد و در آن مسلمانان را به جهاد و شهادت ترغیب نمود.
خطابه طارق
«ای مردم! کجا فرار می کنید، دریا در پشت سر و دشمن در مقابل شما است، پس به خدا قسم راه دیگری جز راستی و استقامت در پیش ندارید. زیرا آن دو نیروهایی هستند که هرگز شکست نمی پذیرند و همواره پیروز می شوند. کمی قوا و قلت عدد هرگز به آنها ضرر نمی رساند و در مقابل زیادی جمعیت و کثرت نیرو، با سستی و کسالت و اختلاف و دوگانگی و عجب و نخوت به پیروزی نمی رسند.
مردم! آنچه را که من بدان پردازم شما نیز به همان روآورید، اگر هجوم برم، یورش برید و اگر بایستم، بایستید. هشدار می دهم که قوی، متحد و با اراده بجنگید، بدانید که من بزرگ آنها و طاغوتشان را هدف قرار خواهم داد تا با او درآویزم و او را به قتل برسانم و یا در برابر او به شهادت رسم. اگر من شهید شدم، سست نشوید و اختلاف نکنید که نابود می شوید و همچنان به پیش روید.
هرگز به کارهای پست و کم ارزش راضی نشوید و دست ذلت به دشمن ندهید و از کرامتها و اصالتها استقبال کنید و از پستی و دنائت بپرهیزید، از شهادت و کشته شدن در راه خدا و درک حیات جاودانی و ثواب الهی، لذت بترید. اگر چنین کردید، دست خدا همراه شماست و او پناهگاهتان خواهد بود و گرنه با شرمساری و خجالت باز می گردید و از بدنامی و رسوایی در میان مسلمین در امان نخواهید ماند.
با این خطابه آتشین، مسلمانان، از تنگه جبل الطارق گذشتند و شهر قرطبه و دیگر شهرهای اندلس را یکی پس از دیگری فتح کردند تا آنکه سرانجام شهر عمده اسپانیا طلیطله سقوط کرد و همه ثروت، طلا و تاجهای سلطنتی لذریک به دست مسلمانان افتاد.
گویند یهودیان نیز در این نبردها و پیروزیها همراه و شریک مسلمانان بودند. (6)
آثار فتح اسلامی
پیروزی مسلمانان در اندلس، چهره آن کشور را تغییر داد و عدالت و محبت را برای ملتهای آن سامان به ارمغان آورد، سایه شوم ستم را از سر مردم کوتاه کرد و به سلطه طبقاتی اشراف جامعه پایان داد. ملت بار سنگین مالیاتها و جریمه ها را از دوش خود برداشت و نفس راحتی کشید. مسلمانان عدالت و رحمت را میان آنها تعمیم دادند.
دوزی مستشرق معروف درباره آثار فتح اسلامی می گوید: «سلطه عرب از برخی جنبه ها برای اسپانیا به منزله نعمتی بود و در اسپانیا انقلاب مهم اجتماعی پدید آورد و بر بسیاری از دردهایی که قرنها بود عامه مردم گرفتار آنها بودند پایان داد. به سلطه اشراف و طبقات ممتاز پایان داد یا آن را محدود کرد. زمینها به نحو وسیعی میان دهقانان تقسیم شد و این خود عامل مهمی در توسعه کشاورزی در این عصر بود. اسلام همچنین احوال بردگان را به نحو بارزی بهبود بخشید، زیرا اسلام بیش از مسیحیت درصدد آزاد کردن بردگان بود. علمای دینی گوت نیز به این امر پی برده بودند، از این رو وضع بردگانی که در مزارع کار می کردند، روی به بهبود نهاد و تقریبا در شمار کشاورزان درآمدند و از استقلال و آزادی بهره مند گردیدند. (7)
بسیاری از مردم طبقات فرودست و متوسط اسپانیا اسلام آوردند و آن به سبب وجود تسامح و عدالت در رفتار فاتحان مسلمان بود که هیچ گونه تحمیلی بر دیگران روانمی داشتند. به گفته آرنولد آربری «حقیقت این است که تسامح مذهبی که فاتحان مسلمان نسبت به مسیحیان از خود نشان می دادند، تاثیر شگرف و عمیقی در نفوذ و استیلای آنان بر اسپانیا داشت » (8) .
تمدن اندلس
بنا به عقیده ابن خلدون: هر تمدنی در پناه دولتی به وجود می آید و ایجاد آن دولت نیز به نوبه خود معلول پیدایش یک همبستگی فکری و قومی (عصبیت) است. در نتیجه جامعه ای متشکل و تمدنی ریشه دار پدیدار می گردد.
می توان گفت که این نظریه جامعه شناسانه ابن خلدون بیشتر با کشورهای شمال آفریقا و سرزمین اندلس انطباق دارد.
و در نتیجه سیر و سیاحت و مشاهده تمدنهای گوناگون، ظهور و سقوط دولتهای مختلف شمال آفریقا به این نظریه انتباه یافته و توانسته است به عنوان نظریه پرداز فلسفه تاریخ محققانه، تمدنها، فرهنگها و دولتهای مسلمان شمال آفریقا را تحلیل کند. ظهور و سقوط حکومتهای آنان را پیش بینی نماید و تئوری معروف «دورانی بودن تمدنها» را ارائه دهد. (9)
عبدالرحمن الداخل
پس از ورود اسلام به اسپانیا عبدالرحمن الداخل یکی از فرزندان مروان بن محمد آخرین خلیفه اموی که از دست انتقام بنی عباس رهایی یافته و به شمال آفریقا فرار کرده بود توانست در سرزمین تازه فتح شده اندلس بنای حکومتی عربی (اسلامی) را پی ریزی کند.
عبدالرحمن الداخل بن معاویه مدت 34 سال (138-172 ه ) حکومت کرد. او و پسرش هشام بن عبدالرحمن (172-180 هجری) در مدت حکومت خود به کارهای بزرگ و آبادانی دست زدند.
به نظر جامعه شناسان هر جامعه ای از دو بعد تشکیل می یابد، بعد مادی شامل، تشکیلات اداری، سازمانها، و بعد معنوی شامل اعتقادات و هویت فرهنگی که مجموعه این دو، تمدن نامیده می شود.
عبدالرحمن اول و پسرش هشام بن عبدالرحمن، طراحان و سازندگان بخش اول تمدن اندلس، یعنی عمران و آبادی شهرها و تشکیلات اداری بوده اند و دانشمندان و متفکران اندلس طراحان شالوده فکری و معنوی.
گویند عبدالرحمن اول پیرامون شهر قرطبه را حصار کشید و قناتهای فراوانی حفر کرد. حمامها، مهمانخانه ها و عمارتهای عالی بسیاری ساخت و در کناره های رودخانه ها باغهای پردرختی ایجاد کرد و در قصر بسیار زیبایی به سبک رصافه شام، قصر سلطنتی هشام بن عبدالملک در دمشق، بنا نمود که باغهایی با درختان انبوه آن را احاطه کرده بودند.
از بناهای معروف این دوره، مسجد جامع قرطبه است که هنوز پابرجاست و شکوه و عظمت تمدن اسلامی را نمایان می سازد.
عبدالرحمن به کشاورزی نیز اهمیت فراوان می داد، او ترعه ها و آبراهه های فراوانی به منظور توسعه کشاورزی احداث کرد. جز آنها، علم و دانش را نیز توسعه داد و مدرسه ها و بیمارستانهای زیادی به وجود آورد و دانشمندان و فقهای زیادی را از اروپا، مصر، شام، عراق برای تعلیم و تحصیل دعوت کرد. (10)
تشابه فرهنگی شرق و غرب اسلامی
وضع و پیدایش و رشد و شکوفایی دانش و هنر همانند رشد طبیعت و گیاه است و سرگذشت علم و دانش در شرق اسلامی و غرب آن به همین روال جریان داشته است. وقتی اسلام در مشرق طلوع کرد، استعدادها را پرورانید و زمینه ظهور دانش و گسترش معلومات را فراهم ساخت.
ابتدا از نزول وحی و قرآن، علوم دینی، تفسیر، حدیث، سیره و تاریخ پیدا شد و سپس دامنه علوم گسترش یافته و افق علمی مسلمانان، وسیع تر گشته و افزایش یافت و در مرحله دوم، کتابها، و فرهنگهای ملل بیگانه به قلمرو اسلام انتقال یافت و بر اثر آن، دانشمندان مسلمان، روی آنها تعمق کرد و بخوبی آنها را هضم نمودند و گاهی با ابتکارها و خلاقیتهای خود بهتر از بیگانگان آنها را باور ساختند.
رشد دانش و گسترش آن در بلاد مغرب و اسپانیا نیز چنین بوده است. نخست مسلمانان از طریق جهاد به اسپانیا راه یافتند و با گوتها و اقوام واندال سخت جنگیدند و اصطکاک و تضارب میان دو ملت ادامه داشت، اما همین که اوضاع رو به آرامی گذاشت و صلح و امنیت حاکم گردید، کم کم مردم روی به دانش آوردند و فکر و اندیشه و عقل و درایت را ضج بخشیدند.
در مرحله نخست دانش دین گسترش یافت و سپس علوم دخیله همچون فلسفه و ریاضیات دامن گسترد و از مجموع آنها فرهنگ تمدن اندلس سربرآورد.
پدیده تمدن همانند هر پدیده اجتماعی در صورت برخورد با تمدنهای دیگر و به دنبال تاثیر و تاثرهای گوناگون در صورت غلبه یک تمدن بر دیگر تمدنها، چهره مشخص و رنگ بخصوصی به خود می گیرد. تمدن اندلس هم از این قانون مستثنا نبود، ملتهای ساکن یا غالب اندلس، چهار ملت و یا قوم خاصی را تشکیل می دادند که با هم زندگی می کردند: عرب، بربر، اسپانیاییها (واندالها) و مسلمانان درآمیخته بربرها و یا اسپانیاییها. (11)
آری تشابه فرهنگی میان غرب و شرق اسلامی نه تنها در بعد همسان بودن فرهنگها و کیفیت رشد علمی و گسترش دانش بود، بلکه در میان این دو حوزه علمی - اسلامی و غربی و شرقی، تبادل فرهنگ نیز صورت می گرفت و انتقال دانش و تبادل استاد و دانشجو به صورت موضوعی عادی و یکی از عوامل فرهنگی درآمده بود. مثلا عده ای از مشرق رهسپار اندلس می شدند و «نشر دانش » را در آن بلاد برعهده می گرفتند. از آن جمله ابوعلی قالی دانشمند مشرقی به دعوت حاکم اندلس وارد آن دیار شد و علم و ادب و معلومات خود را در اختیار اندلسیان گذارد.
ابوعلی در ادبیات، شعر و مقامه نویسی ید طولایی داشت. او از استادان و مشایخ خود بویژه ابن درید بهره کافی برده بود و در زمینه شعر و ادب و لغت دانشمندی بی نظیر بود. ابوعلی قالی و صاعد اندلسی، شاگردان زیادی تربیت کرده اند. از شاگردان آنها، شاگردان دیگری نیز تربیت یافته اند و علم و فرهنگ و ادب و شعر و خطابه و نثر را در بلاد اندلس گسترش داده اند. این دو تن نخستین کسانی بودند که فرهنگ مشرقی و ادب اسلامی - عربی را در بلاد مغرب و اندلس نشر دادند و پایه گذار فرهنگ اسلامی گردیدند.
ابن عبدربه مؤلف «عقدالفرید»
در اثر تربیت علمی این دو دانشمند، دانشمندانی از مردم اندلس تربیت یافته اند که خود صاحب فضیلت و مبتکر فن بلاغت و ادب و شعر و تاریخ بوده اند.
ابن عبدربه اندلسی یکی از نمونه های بارز این گروه است. کتاب او عقد الفرید، یکی از کتب اربعه ادبیات عرب است که هیچ دانشمند ادیب و اسلام شناسی بی نیاز از آن نیست.
با این که ابن عبدربه خود شخصا مشرق و بغداد را ندیده بود، لیکن از اساتیدی که غالبا به مشرق سفرهایی داشته اند، استفاده کرده است. (بقی بن مخلدبن یزید القرطبی 276 ه و محمدبن عبدالسلام القرطبی 286 ه ) و از نوشته های مشرقیان بخصوص از عیون الاخبار ابن قتیبه بهره های زیادی برده است. او کتاب خود را به سبک عیون الاخبار تنظیم کرده و مجموع معارف آن روزگار را در زمینه ادبیات، تاریخ و سیاست اجتماع، جمع آوری کرده و منظورش از این تالیف، انتقال ادب حوزه شرق اسلامی به بلاد مغرب و اندلس بوده است.
گویند وقتی که صاحب بن عباد وزیر دانشمند آل بویه کتاب عقد الفرید را خواند گفت: «ان بضاعتنا ودت الینا» زیرا ملاحظه کرد که همه معارف حوزه شرقی اسلامی در آن کتاب منعکس است.
به همین جهت، کتاب عقدالفرید منبع بسیاری از کتابهای ادبی و دائرة المعارفهای علمی بعد گردیده است. (12) مثلا قلقشندی در صبح الاعشی فی صناعة الانشاء و نویری در نهایة الارب البشیهی در المستظرف فی کل صناعة مستظرف، ابن خلدون در العبر و دیوان المبتداء والخبر و دیگر دانشمندان از عقدالفرید استفاده کرده و از ذخایر و گوهرهای آن آثار خود را زینت بخشیده اند. دسته ای نیز به شرق می آمدند تا از حوزه علمی آن استفاده کنند و سپس به مغرب و اندلس بازگردند و فرآورده های علمی خود را در اختیار هموطنان خویش قرار دهند.
از جمله آنها یحیی بن یحیی اللیثی از فقهای مالکی است که از شهر خود قرطبه عازم مدینه شده و پس از فراگیری علم فقه (مؤطا مالک) و دیگر معلومات زمان به اندلس برگشته و فقه مالکی را ترویج کرده است و همین طور عده ای دیگر نیز برای فراگیری نحو، تفسیر، حدیث و قرائات راهی مشرق شده اند و پس از فراگیری علوم به اندلس بازگشته اند.
صاحب نفح الطیب از مؤلفان و مورخان اندلس بسیاری از دانشمندان را نام می برد که به رحلة الصیف شرقی ست یازیده اند و پس از تفطن در علوم به دیار خود بازگشته اند و نیز می توان از ابن قوطیه نام برد که در علم لغت، بر بیشترین اساتید و مؤلفان شرقی فایق آمده است و کتاب الافعال او دلالت بر تبحر و فضل و علم او دارد. (13)
تاسیس کتابخانه ها
دومین جهت تشابه فرهنگی دو حوزه علمی مغرب و مشرق، ایجاد کتابخانه ها و جمع آوری تالیفات و کتابهای دانشمندان است، به نظر می رسد که این بعد از تمدن، در رشد فزاینده فرهنگ اسلامی اندلس بسیار مؤثر بوده است و حتی رکت بیشتری نسبت به حوزه های شرقی بغداد و قاهره داشته است. مثلا خلیفه اموی المستنصر دوم که از 350 تا366 حکومت می کرده همچون مامون عباسی خود را بر این کار مهم (ایجاد کتابخانه و گردآوری آثار تالیفی) وقف کرده بود. او عنایت بیشتری به نشر علوم و تشویق دانشمندان داشته و از دیار مشرق و بغداد، مصر، دمشق و دیگر شهرهای اسلامی، تالیفات دانشمندان را در همه زمینه های علمی گردآورده و هزاران هزار کتاب در کتابخانه مسجد جامع قرطبه جمع آوری کرده است. (14)
علامه ابوالفرج اصفهانی هنگامی که کتاب الاغانی را تمام کرد مخصوصا ماموری را فرستاد تا کتاب مزبور را قبل از آن که در تمام ممالک شرق منتشر شود، وارد کتابخانه او در داخل کتابخانه «حکم » گرداند.
باید دانست که کتاب «قاضی ابوبکر ابهری » هم به همین طریق به دست آمد. می نویسند این کتابخانه چهارصد هزار کتاب داشته است. ابن خلدون مورخ معروف و ابن الآبار تصریح کرده اند که فهرست تهیه شده از دواوین و مجموعه هایی که فقط از قصاید و اشعار تهیه شده بود شامل هشتصد صفحه بوده است.
حکم علاوه بر علاقه مفرط در به دست آوردن کتابهای نایاب، به اصلاح و تزیین آنها نیز علاقه مند بوده و بدین غرض وی از همه بلاد، خوشنویس، مصحح، صحاف، جلدساز متخصص و نامور گردآورده و به آنها تنخواه و حقوق کافی می داده است.
پیش از آن که عظمت خود کتابخانه حیرت انگیز باشد وسعت نظر بانی آن تعجب آور است. بقولی اکثر کتابها از نظر وی می گذشته و بر آنها حواشی مفید الحاق می کرده و نیز در شروع هر کتاب نام و نسب مؤلف، مولد و درگذشت او را می نوشته است و فواید و نکاتی بدین سان شگفت انگیز درج می کرده که نظیر آن در جای دیگر به دست نیامده است. حکم در سال 336 ه درگذشت. (15)
وحدت فرهنگی
اصولا جهان اسلام در آن دوره، از وحدت فرهنگی برخوردار بود و مرزهای کشور اسلامی را تنها اعتقاد و ایده ئولوژی تعیین می کرد (دارالحرب و دارالاسلام) به همین جهت در همه قلمرو جغرافیایی اسلام، یک اعتقاد وجود داشت و یک فرهنگ جاری بود. شرق و غرب جهان اسلام از یک سرچشمه سیراب می شد و در هوای واحد اسلامی تنفس می کرد و با یک زبان، زبان قرآن، سخن می گفت و تفاهم می کرد و کتاب می نوشت و لذا مسافرت و هجرت از یک منطقه اسلامی به دیگر مناطق آن، کاری عادی و طبیعی بود و انسان مسلمان انگار که در شهرهای مختلف کشور پهناور اسلامی سیر می کرد و در گروههای گوناگون به سیاحت می پرداخت.
اندلسی به شرق می آمد که علم فراگیرد و شرقی به بلاد اندلس می رفت تا از تنگدستی برهد و ثروتمند شود. برخی می آمدند تا اندکی سرمایه به دست آورند و سپس راهی مصر می شدند تا در آن جا به کسب علم ادامه دهند و بعضی دیگر که از جرات بیشتر و مال فراوانتر بهره مند بودند عزم سفر می کردند و به رحله طولانی دست می یازیدند.
ابن بطوطه از سیاحان مسلمان در راس این گروه قرار گرفته است. در نتیجه از معلومات وسیعی نصیب برده و از مذاهب و آداب و رسوم و جمعیت و اماکن مختلف کشورهای اسلامی مطلع بوده است.
برخی دیگر به دنبال درک و دریافت از فقه و کلام و ادیان بوده اند. ابن حزم ظاهری عالم معروف اندلس از آن جمله است. او از علم گسترده ای بهره مند بود، علاوه بر کلام و ادیان در ادبیات و شعر نیز تبحر داشت و کتاب طوق الحمامه وی نمونه گویای این مدعا است. و به همین ترتیب ابن ابی زندقه صاحب کتاب سراج الملوک در جستجوی اخلاق وعلم و سیاست راه سفر در پیش گرفت و ابن عبدربه در طلب ادبیات; ابن مالک صاحب الفیه در جستجوی صرف و نحو و ابن زهره در پی کسب معلومات فلسفه و علوم دخیله، و عده ای نیز همچون ابن عربی در راه تصوف و علم اشراق رنج سفر را بر خود هموار می کردند.
خلاصه این که فرهنگ غنی اسلامی در تمدن شکوفای اسپانیای مسلمان چنان بالنده و رو به رشد و گستردگی بوده که هر کسی هر چه می خواست بدان دست می یافت.
می توان گفت همه شاخه های فرهنگ بشری از ادب و هنر، حقوق و سیاست، فلسفه، طب و جانورشناسی، گیاه شناسی و معدن شناسی بارور و رو به گسترش بوده است.
و چنین غنای فرهنگی در اندلس توانسته فرهنگ اسلامی را به اروپا انتقال دهد و مقدمات نهضت فکری و بیداری غرب را به وجود آورد. (16)
ابعاد حیات عقلانی در تمدن اندلس
بعد عقلانی تمدن یعنی فرهنگ (به معنی اخص کلمه) در جامعه اندلس آن روزگار نضج گرفته و دانشمندان در عرصه های گوناگون معرفت بشری به کاوش و تحقیق می پرداختند.
در کنار گسترش مراکز فرهنگی و مذهبی و درمانی و هنری همچون بیمارستانها و کتابخانه ها و مساجد، علوم و هنرها رشد و شکوفایی مضاعف داشت.
تحقیقات و تالیفات فلسفی ابن رشد، ابن طفیل، ابن باجه در زمینه های فلسفی و ابن الخطیب و ابن خلدون در فلسفه تاریخ و جامعه شناسی تحلیلی شواهد گویای این مدعا است.
اینک به بعد فکری و عقلانی تمدن اندلس اشاره هایی می کنیم. البته منظور از حیات عقلانی، تنها گرایشهای فلسفی و عقلانی محض نیست، بلکه آن بعد بیشتر مورد نظر است که به صورت تفکر منطقی، استنباط، و دانش سازمان یافته مطرح می شود.
سبک تاریخ نگاری و تحلیل جامعه شناسانه، داستان نویسی فلسفی ابن طفیل (حی بن یقظان)، مقامه نویسی ادبی و نثر مسجع ابن الخطیب، نمونه های گونه گون حیات عقلانی تمدن اندلس به شمار می رود و جا دارد که در مورد هر یک بحث کوتاهی ارائه شود. (17)
نهضت کتاب نویسی و تالیف
دولت اموی اندلس بویژه در عهد عبدالرحمن الناصر، رقابت سختی با دولت عباسی داشت که امپراتوری اسلام را اداره می کرد. مامون الرشید عباسی به علم و حکمت شهرت یافته بود و چندین دارالحکمة در مرکز خلافت خود و مرو، بغداد ایجاد کرد و دانشمندان را پیرامون خویش گرد آورد و نهضتی علمی و فرهنگی پدیدار کرد. رقبای سیاسی آنها در خلافت اموی اندلس نیز تلاش می کردند پابه پای عباسیان پیش بروند، و آنان نیز برپایه رقابت، به چنین اقدامی دست یازیدند. عبدالرحمن الناصر نیرومندترین حاکم اموی دولت اندلس بود. وی می خواست پایه های حکومت خود را مانند عباسیان تقویت کند و یکی از راههای آن تشویق دانشمندان و ترغیب آنان به ترجمه و تالیف و نشر علم و دانش بوده است. پس حرکتی علمی را آغاز کرد. گسترش دانش بویژه فلسفه در دوره عبدالرحمن الناصر، ناشی از چند عامل بوده است:
1 - بعضی دانشمندان مشرق (بغداد) که در علم طب اطلاعات فراوانی داشتند، به اندلس مهاجرت کردند و این دانش را در آن دیار گسترش دادند. از آن جمله اسحق بن عمران از طبیبان بغداد را می توان نام برد.
2 - حکم بن عبدالرحمن، چنان که قبلا گفته شد، کتابهای فلسفی بسیاری را که از یونانی ترجمه شده بود به اندلس انتقال داد علاوه بر آن که هیچ کتاب بزرگی در فلسفه وجود نداشت جز آن که بزودی به اندلس وارد می گردید ابن ابی اصبیعه از کرمانی قرطبی نقل می کند که او به بغداد و مشرق اسلامی مسافرت کرد و در هنگام بازگشت همگی کتابهای اخوان الصفا را به همراه داشت.
3 - روابط سیاسی و فرهنگی میان خلفای اموی اندلس با دولت بیزانس بسیار خوب بود و احیانا تبادل فرهنگی صورت می گرفت و به روابط دو کشور غنا می بخشید. به روایت ابن جلجل کتاب دیسقوریدوس Dioskorides در گیاه شناسی در دوران متوکل عباسی به عربی ترجمه شد. مترجم آن اسطفان بن باسیل بود و حنین بن اسحاق آن را تصحیح کرده و نشر داد. این کتاب در زمان عبدالرحمن الناصر که با ارمانیوس پادشاه قسطنطنیه روابط دوستی داشت همراه کتابهایی دیگر وارد اندلس شد و جزو هدایای پادشاه بیزانس به عبدالرحمن الناصر بود. (18) از این جهت در دوره خلفای اموی اندلس ترجمه و تالیف در اسپانیا نضج یافت و دانشمندان مسلمان در همه زمینه های علمی و ادبی دست به تالیف و تصنیف زدند.
ادبیات
شاید علوم ادبی نحو و صرف در میان علوم نقلی رایجترین دانش در اندلس بود و حکم بن عبدالرحمن به جهت علاقه وافر به علم، دانشمندان را ترغیب می کرد به اندلس بیایند و دانش خود را گسترش دهند. او به دستور پدرش عبدالرحمن، همراه عده ای از اعیان شهر از ابوعلی قالی دانشمند نحوی استقبال کرد که در قرطبه سکنا گزیند و به تدریس مشغول شود. ابوعلی قالی از نحویان معروف و صاحب تالیفات زیاد در علم نحو و حدیث و لغت بوده است. او ابتدا در بغداد ساکن بود و سپس به اندلس آمد. از جمله کتابهای او الامالی، النوادر، کتاب المحدود و المقصور، الابل ونتاجها، حلی الانسان، فعلت وافعلت، و تفسیر المعلقات السبع است. او در سال 330 ه به اندلس آمد و در قرطبه سکنا گزید و به سال 358 ه بدرود حیات گفت. کتاب الامالی ابوعلی قالی در تالیف الکامل مبرد تاثیر زیادی داشته است.
تنی چند از معروفترین دانشمندان اندلس عبارتند از:
1 - ابن عبدربه مولف عقد الفرید یکی از چهار کتاب ادبیات عرب; او کتاب خود را در زمینه اخبار، سیره، تاریخ، و ادب تالیف کرد و آن را به جهت تشبیه به مروارید، عقدالفرید نامید. این کتاب در 25 باب تنظیم گشته و هر بابی به تشبیه جواهر کمیاب، عقد تا لؤلؤ و مروارید نامگذاری شده است. عیون الاخبار ابن قتیبه، یکی دیگر از کتب اربعه ادبیات، از عقدالفرید ابن عبدربه استفاده زیادی برده است.
2 - ابن قوطیه از ادبا و نحویان معروف است. او ادیبی بزرگ و شاعری شیرین سخن و مورخی ناقد است و در ادبیات عرب سه کتاب تالیف کرد. کتاب دیگر وی تاریخ افتتاح الاندلس است در تاریخ حکمرانان اسلامی اندلس. به تصحیح ابراهیم ابیاری.
از دیگر دانشمندان ادبیات اندلس ابوبکر زبیدی مؤلف کتاب تاج العروس و طبقات النحویین شریشی و شارح معلقات سبع حریری، ابن سیده مؤلف المخصص در17 جزء، ابن خروف و ابن عصفور و شبیلی معروف است که شرح و نقدی بر کتاب الکتاب سیبویه نوشته است.
از معروفترین ادبای اندلس ابن مالک نحوی 600 ه است که الفیه او امروزه در تمامی حوزه های علمی شرق و غرب عالم اسلامی تدریس می شود. اکثر طلاب الفیه ابن مالک را به حافظه می سپارند و در تسابق قرائت آن به یکدیگر تفاخر می کنند.
پزشکی و گیاه شناسی
در اسپانیا و مغرب یا سرزمینهای باختری اسلام که مجموعا یک واحد فرهنگی را تشکیل می دهند، تمدن و فرهنگ اسلامی رواج داشت و پزشکان نامداری در آن دیار می زیستند.
قرطبه مخصوصا مرکز مطالعات و فعالیتهای پزشکی بود. در این شهر در قرن چهارم / دهم دانشمند یهودی حسدای بن شبروط کتاب ادویه مفرده دیسقوریدوس را به عربی ترجمه کرد. این ترجمه سپس به دست ابن جلجل تصحیح و شرح شد. نیز از این شهر عریب بن سعدالکاتب رساله معروفی در قابلگی دارد. پس از وی در قرن پنجم الزهراوی بزرگترین چهره اسلامی در جراحی بود و کتابی به نام کتاب التعریف لمن عجز عن التالیف پدید آورد.
طب اسلامی در اسپانیا بسیار مرهون خاندان زهر است که در طی دو نسل چندین پزشک نامدار در آن خاندان ظهور یافته است همچنین زنی از ایشان در مداوای بیماران شهرت یافته است.
در میان طبیبان اندلسی، چند فیلسوف نیز دیده می شوند. ابن طفیل مؤلف داستان فلسفی حی بن یقظان و نیز جانشین وی ابن رشد پزشکی حاذق نیز بوده اند. این فیلسوف نامدار که از سرآمدان فلاسفه اسلامی غربی است، چندین کتاب در طب نوشته است از آن جمله: دائرة المعارف طبی به نام کتاب الکلیات فی الطب و شروحی که بر تالیفات طبی ابن سینا نوشته است. کار ابن رشد را از جهاتی موسی بن میمون دنبال کرد.
ابن میمون در 530 ه در قرطبه به دنیا آمد، در دوره جوانی راهی شرق شد و در مصر اقامت گزید ولی سرانجام به مولد خود بازگشت. ابن میمون ده رساله طبی به زبان عربی تالیف کرد که مشهورترین آنها کتاب الفصول فی الطب است. این کتاب به همراه بسیاری از آثار او به عبری ترجمه شده است. (19)
دانشمندان اسپانیا در رشته گیاه شناسی نیز تبحر داشتند و آثار مهمی در این موضوع از خود به یادگار گذاشته اند. معروفترین این آثار کتاب الابنیه عن حقایق الادویه موفق الدین ابومنصور علی الهروی گرچه در خاور تالیف یافته ولی مردم اندلس و مغرب در این زمینه گوی سبقت را از دیگر دانشمندان بلاد ربوده اند.
پس از شرح ابن جلجل بر کتاب دیسقوریدوس، ابوالصلت در قرن ششم کتاب الادویة المفرده را تالیف کرده و پس از وی غافقی داروشناس مسلمان است که ابتکاری ترین اثر را در این زمینه، الادویة المفرده، در توصیف گیاهان دارویی تالیف کرده است. و بهتر از آن در تالیفات اسلامی دیده نمی شود. کتاب غافقی یک قرن بعد به دست ابن البیطار دمشقی 646 ه تکمیل شده است. کتاب او الجامع فی الادویة المفرده و المغنی فی الادویة است که در آن آنچه داروشناسان قدیم درباره داروهای مفرده می دانسته اند به صورت الفبایی ذکر شده است.
حرکت فلسفی و چهره های بارز آن
می توان گفت که حیات عقلانی اندلس با نضج فلسفه و رواج آن به اوج خود رسیده است.
اندلس به نقل تاریخ نویسان در این دوران در دست «موحدان » بود. نخستین حاکم دولت موحدان محمدبن تومرث است که در جبل سوس در مغرب ظهور کرد و مردم به عنوان مهدی منتظر با او بیعت کردند. موحدان ابتدا بر مراکش تسلط یافتند سپس دامنه نفوذ خود را به اسپانیا گسترش دادند، و حکومت واحدی تشکیل دادند.
تومرث که از مردان علم و سیاست بود، به شرق آمد و در مصر از ابوبکر طرطوشی کسب علم کرد. طرطوشی ابتدا از مخالفان غزالی بود ولی پس از تلمذ از ابوبکر چاچی و ابن عبدالجبار دوباره به تعالیم حجة الاسلام راغب شد وی در مغرب و قرطبه از علی بن احمد علم آموخت.
دولت موحدان پس از ضعف دولت عباسی در بغداد و دولت فاطمی در مصر به وجود آمد و ابن تومرث برای رفع این بحران در بلاد مغرب خلافت اسلامی برپا کرد و صبغه اسلامی بر آن نهاد و با دستاویز قرار دادن شعار «العظمة والدین والتجدید» روح دینی را در میان مردم رواج داد. (20)
از میان پادشاهان این خاندان عبدالمؤمن و نوه او ابویعقوب یوسف به نشر علم و دین اشتهار دارند.
بی تردید هدف اصلی موحدان که به نشر علم همت گماردند، نشر دین بود از این رو همه علوم تابع دین بودند.
نیز تردیدی نمی توان کرد که پادشاهان موحدان خود را به گردآوردن علما از هر گوشه جهان ملزم می داشتند تا به تشکیل مجامع علمی و فلسفی جهت مذاکره و مناظره بپردازند. (21) و از جمله از ابوبکر ابن طفیل برخی از این پادشاهان را به دعوت علما و فلاسفه سخت تحریض و تشویق می کرد.
با وجود فشار دینی، ظاهری، جنبش علمی و فلسفی، سریع و همه جانبه بود چنان که فلسفه حتی در دربار طرفدارانی داشت، همچنان که مخالفانی نیز داشته است.
فلسفه در دوران یعقوب بن یوسف رواج فراوان یافت و پادشاه خود در راس طلاب فلسفه قرار داشت. کتابهای فلسفه را گردآورد همچنان که فلسفه دانان را از اکناف جمع کرد.
یکی از سرآمدان این فیلسوفان ابن طفیل بود. ابن طفیل شب و روز ندیم او بود. او علما را از اطراف جهان اسلامی بدان دیار دعوت می کرد و پادشاه را به اکرام آنان برمی انگیخت. ابوالولید محمدبن رشد یکی از همین دعوت شدگان بود. پیوستن او به یعقوب بن یوسف سرآغاز فصل نوینی در حیات او و فصل شکوهمندی در تاریخ فلسفه اسلامی است.
ابن رشد یکی از چهره های مشهور فلسفه اسلامی است و فلسفه اسلامی چون او پشتیبان و مدافعی به خود ندیده است. او فلسفه را چنان به اوج رسانید که دیگر در هیچ دوره ای به آن پایه نرسیده است. ابن رشد زندگی و آزادی خویش را در این راه صرف کرد ولی از کار خود نتیجه مطلوب نگرفت.
سبک تاریخ نگاری
فن تاریخ نگاری در اندلس نیز بمانند شرق، از همان سرچشمه اصلی اش، «حدیث » نشات گرفته است. جمع آوران احادیث پیامبرصلی الله علیه وآله نخستین کسانی بودند که به تناسب نوع احادیث مربوط به سیره پیامبر به تدوین تاریخ عمومی و تاریخ اسلام به سبک مؤلفان شرقی پرداخته اند علاوه بر آن، شرح حال صحابه و تراجم و تاریخ سیاسی اسلام و فتح شهرهای مجاور را تدوین کرده اند.
بنا به گفته صاحبنظران، تاریخ نویسان اندلس دارای چند ویژگی هستند:
1 - از آن جا که آموزش در اندلس از روش خاصی پیروی می کرده و آن اشتغال به فقه و حدیث و سیطره فقه مالکی بر قلمرو اندیشه های مورخان بوده است زمانی که به تراجم رجال حدیث می پرداختند به توضیح شرح حال رجال حدیث و ادب می پرداختند. و در واقع سبک تاریخ نگاری آنها، همانند طبری آمیزه ای از حدیث و تاریخ بوده است، این سبک با سبک تدوین تاریخی مسعودی، یعقوبی و ابی الفداء متفاوت بوده است، یعنی تنها بعد نقل حوادث تحلیل نسبی پدیده های تاریخی را نوشته اند بی آن که به حدیث اشارتی کنند. (22)
2 - در فن تاریخ نگاری، مورخان اندلس، جنبه ادبی به سبک نثر مسجع و گاهی منظوم را ملاحظه کرده اند. آن هم به جهت این که بیشتر مورخان اندلس، ادیب بوده اند. علاوه بر این که احساسات شدید و تعصبی خاص به شهرهای اندلس داشته اند و لذا هر گاه شهری یا منطقه ای در اسپانیا سقوط می کرد و به دست مسیحیان می افتاد، مورخان با سوز و گداز خاصی، آن حادثه تاریخی را به نظم می آوردند و به علل و عوامل سقوط می پرداختند. (23)
معروفترین مورخان اندلس
مورخان اندلس عمدة در گرایش به تاریخ نگاری ادامه داده اند:
1 - فتح اندلس (سیاسی).
2 - تراجم رجال و زندگینامه نویسی.
از دسته اول می توان شخصیتهای زیر را برشمرد:
1 - ابن قوطیه، محمدبن عمر، متوفای 367 ه
به نقل ابن خلکان، او یکی از مطلعترین علمای اندلس بود که تاریخ زندگانی امرا و شعرا و فقهای اندلس را از حفظ می خواند و کسی بود که بیشترین روایات و احادیث فقهی و تاریخی و شعری را می دانست، جز این که او در نقل روایت، چندان پایبندی به اصول نداشته و غالبا آنچه را شنیده بود نقل به معنی می کرد و می گفت بی آن که در محتوای آن تاملی روا دارد. (24)
گرچه ابن قوطیه در روزگار خود از دانشمندان بنام اندلس بوده و ناصر حاکم اندلس به وجود او افتخار می کرد و قالی نیز به فضل و دانش او گواهی داده است، اما وی چندان آثاری به جا نگذاشته، جز چند کتاب الافعال و تصاریفها و المقصور والمحدود، شرح ادب الکاتب و تاریخ افتتاح الاندلس.
کتاب اخیر مشتمل است بر رویدادهای تاریخی اندلس، از آغاز فتح آن توسط مسلمانان تا مرگ امیر عبدالله اموی به سال 300 هجری. این کتاب بیشتر بدان سبب ارزش دارد که اولا مؤلف خود اندلسی است و به اوضاع و احوال تاریخی و جغرافیایی آن، کاملا آشنا است، ثانیا معاصر با امویان اندلس است و این خود، بر اعتبار گفته های تاریخی او می افزاید، ثالثادر کتاب او، گاه و بیگاه مطالبی دیده می شود که بندرت می توان آن را در دیگر آثار تاریخی یافت.
این کتاب بتازگی توسط آقای حمیدرضا شیخی ترجمه شده و از سوی آستان قدس رضوی چاپ و منتشر شده است. (25)
2 - ابن حیان مورخ معروف قرطبی (469 ه )
ابومروان حیان بن خلف متوفای 469 هجری از نویسندگان منصور بن ابی عامر از پادشاهان اندلس، شخصیتی ادیب و مورخی بزرگ و نابغه بوده است.
او مؤلف تاریخ بزرگ المقتبس فی تاریخ الاندلس در ده جلد و المتین در 60 جلد بوده که اکنون 30 جلد از آن باقی مانده است و تمام آن در موضوع تاریخ اندلس، از فتح آن به دست طارق بن زیاد تا زمان مؤلف می باشد. (26) تراجم نویسان، ابن حیان را شخصیتی متین، راستگفتار و متتبع و ادیب معرفی کرده اند که تاریخ اندلس را واقعگرایانه و با اسلوب خاص نوشته است. او دانشمندی واقعگرا بود و از مدح صاحبان زور و زر و خوشایند این و آن بشدت پرهیز می کرد و با صراحت کلمه از قدرتمندان زمان نیز انتقاد می کرده است. و اگر از کسی مدحی می گفت، بی درنگ عیب او را نیز مطرح می کرد. او از دوران کودکی به تاریخ علاقه فراوان داشت و به تعبیر ابوعبدالله حمیری «وی در نقل داستانها و اخبار هرگز دروغ نمی گفت ». (27)
3 - ابن الفرضی (350-403 ه )
ابوالولید عبدالله بن محمد قرطبی معروف به ابن الفرضی از مؤلفان و مورخان بزرگ اندلس است که در حدیث و علم الرجال و تاریخ تبحر داشته است. او مؤلف کتاب تاریخ علماء الاندلس است که ابن بشکوال بر آن حاشیه نوشته و به نام الصله نامیده است، بعلاوه کتاب المؤتلف والمختلف، مشنیه النسبة و کتاب اخبار شعراء الاندلس از جمله مؤلفات ابن الفرضی است. (28)
ابن الفرضی در 350 هجری در قرطبه متولد شد و فقه و حدیث و ادبیات و تاریخ را در قرطبه فرا گرفت. او مسافرتهایی به قیروان، قاهره، مکه و مدینه انجام داد و سرانجام به اندلس بازگشت و مدتی به قضاوت پرداخت و در سال 403 هجری در جریان انقلاب بربرها در خانه خود به قتل رسید.
ابن الفرضی از علمای معروف حدیث، رجال و تاریخ است و از کتابهای بسیاری در خلال مسافرتهای خود بهره برده است. از شاگردان او، ابن بشکوال است که عالمی متبحر بوده و کتاب استادش را تکمیل کرده و به نام الصلة فی تاریخ ائمة الاندلس تالیف کرده است. (29)
4 - لسان الدین ابن الخطیب (713 ه ).
وزیر معروف اندلسی است که مقری مورخ معروف، کتاب خود نفح الطیب فی غصن الاندلس الرطیب فی ترجمة لسان الدین الخطیب در تاریخ اندلس و اوضاع اجتماعی آن و شرح حال ابن الخطیب را در چهار جلد نوشته است. در واقع کتاب نفح الطیب از آثار وجودی ابن الخطیب است. این دانشمند در سال 713 هجری در غرناطه تولد یافت و پدرش از اعیان و محترمان دربار پادشاهان بنی الاحمر و مردی عالم و فاضل بوده است.
ابن الخطیف طب و فلسفه، ادب، فقه و حدیث و تفسیر را از پدر خود فراگرفت و دانشمندی جامع شد. او در شرح حال علمای غرناطه بخصوص در مورد ابن خلدون مغربی کتابی مفصل به نام الاحاطه نوشته است. علاوه بر آن کتابها و رسائل زیادی در مورد ادبیات و سیاست و تصوف و فن انشاء نوشته است او با ابن خلدون دوستی و رفاقت داشته است و به همین جهت درباره وی کتابی نوشت به نام الاحاطه. به نظر می رسد این کتاب، قبل از تالیف کتاب معروف ابن خلدون مقدمه بوده است.
ابن الخطیب در باب سیاست، مقامه ای نوشته است به مانند مقامات حریری. در این مقامه درباره رعیت، پادشاه و وزیر، ارتش، کارگران و فرزندان نوکران و حرم نشینان توضیح داده و توصیه کرده است.
دانشمند مصری احمد امین در کتاب خود ظهرالاسلام متن مقاله سیاسی ابن الخطیب رامی آورد، سپس می افزاید:
«به طور تحقیق، حضارت و فرهنگ اندلس از اول گرفته تا آخر آن، در وجود لسان الدین الخطیب، در چند بعدی بودن او از نظر وسعت اطلاعات و کثرت تالیفات و فزونی دانش خلاصه شده است. و شاید این همان نکته ای است که مقری مورخ اندلس آن را بخوبی درک کرده است و بدین جهت کتاب خود نفح الطیب درباره فرهنگ اندلس را درباره لسان الدین الخطیب نوشته و به نام او نامیده است ». (30)
مرثیه ای که ناخوانده ماند
نکته ای در اول مقاله یادآور شدیم که اغلب مورخان و نویسندگان اندلسی از احساس ملی عجیبی برخوردار بوده اند و غالبا نوشته های خود را با عبارات ادیبانه و استشهاد از نثر مسجع و نظم تالیف کرده اند و هر کدام در کتاب خود داستان دراماتیک سقوط اندلس را حکایت کرده اند.
از جمله آنها قصیده طولانی یکی از مؤلفان اندلس است که خواننده را به حزن عمیق و اندوه فراوان فرو می برد و اشک حسرت از دیدگان او فرومی بارد و با سوز و گدازی غیرقابل وصف مرثیه می سراید:
لکل شی ء اذا ما تم نقصان فلایغر بطیب العیش انسان هی الامور اذا شاهدتها دول من سره زمن ساءته ازمان
و ادامه می دهد:
تبکی الحنیفیة السمحاء من اسف کما بکی لفراق الالف هیمان علی دیار من الاسلام خالیة قد اقفرت ولها بالکفر عمران حیث المساجد قد صارت کنائس ما فیهن الا نواقیس وصلبان حتی المحاریب تبکی وهی جامدة حتی المنابر ترثی وهی عیدان یا عاقلا و له فی الدهر موعظة ان کنت فی سنة فالدهر یقظان یا من لذلة قوم بعد عزهم احال حالهم کفر وطغیان بالامس کانوا ملوکا فی منازلهم والیوم هم فی بلاد الکفر عبدان فلو تراهم حیاری لادلیل لهم علیهم من ثیاب الذل الوان و لو رایت بکاهم عند بیعتهم لهالک الامر واستهوتک احزان
و در آخر با این بیت ختم می کند:
لمثل هذا یذوب القلب من کبد ان کان فی القلب اسلام و ایمان (31)
آری اندلس که روزی مشعل تمدن اسلامی بود و واسطة العقد انتقال فرهنگ به فرنگ، چنین سقوط می کند و در سقوط آن قلب می سوزد و چشم می گرید و هر انسان مسلمان دلسوز صیحه می زند و فریاد می کند و بر ویرانی محرابها و سقوط منبرها که روز و روزگاری مصلای نمازگزاران و محل اعتلای خطیبان بوده اند، مرثیه می سراید:
لمثل هذا یذوب القلب من کبد ان کان فی القلب اسلام و ایمان
پی نوشتها
1- جرجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، ج 2، منشورات مکتبة الحیاة، بیروت،1967، صفحه 494-496.
2- ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 116.
3- محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ج 1، ترجمه عبدالحمید آیتی، تهران، انتشارات کیهان،1366، صص 27-28.
4- ابن اثیر او را سیسفوط ضبط کرده است. م الکامل، ج 4، ص 213.
5- تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ج 1، ص 29.
6- ابوحنیفه دینوری: الامامة والسیاسة، ج 2، چاپ سوم، مصر،1963، ص 174.
7- دکتر احمد شلبی، التاریخ الاسلامی والحضارة الاسلامیة، ج 2، چاپ چهارم، مکتبة النهضة المصریه، قاهره، 1974، ص 127.
8- تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ج 1، ص 62.
9- مقدمه ابن خلدون، چاپ استقامت، قاهره، 1971، ص 144.
10- احمد امین، ظهر الاسلام، دارالکتاب العربی، ج 3، ص 140.
11- همان، ج 3، ص 24.
12- ابن عبدربه عقدالفرید [مقدمه]، ج 1، مقاله محمد سعیدالعریان، دارالکفر، بیروت، ص. 12
13- همان، ص 8.
14- ظهرالاسلام، ج 3، ص 26.
15- علامه شبلی نعمانی، مجموعه مقالات; ترجمه فخر داعی گیلانی، تهران، بی تا، ص 139.
16- همان، ص 30.
17- خاالفاخوری، خلیل الحجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ج 2، ترجمه عبدالحمید آیتی، نشر اندیشه، 1354، ص 614.
18- ظهرالاسلام، ج 3-4، ص 233.
19- مباحث این بحث از تاریخ الحکماء ابن ابی اصبیعه، ظهرالاسلام احمد امین ج 3-4، صص 274-268، و تاریخ علم و تمدن در اسلام دکتر نصر صص 5-223 استفاده شده است.
20- ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 5، دارالثقافه بیروت، بی تا، صص 44-52.
21- وفیات الاعیان، ج 7، ص 12; تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ج 2، ترجمه عبدالحمید آیتی، کتاب زمان، 1358، ص 614.
22- ظهرالاسلام، ج 3 و 4، ص 274.
23- همان، ص 285.
24- وفیات الاعیان، دارالثقافه بیروت، 1970، ص 368.
25- تاریخ فتح اندلس، ترجمه حمیدرضا شیخی، ص 2.
26- وفیات الاعیان، ج 2، ص 218.
27- همان، ج 2، ص 219.
28- همان، ج 3، ص 15.
29- ظهرالاسلام، ج 3، ص 279.
30- همان، ج 3، ص 225.
31- همان، ج 3، صص 286-287.
منابع و مآخذ
1 - جرجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، منشورات مکتبة الحیاة، بیروت 1967.
2 - آرنولد توین بی، تاریخ تمدن، ترجمه یعقوب آژند، انتشارات مولی، تهران، 1362.
3 - کوستاولوبن، تمدن اسلام وعرب، ترجمه فخر داعی گیلانی، مطبوعاتی علی اکبر علمی، تهران، 1334.
4 - زیفرید هونکه، شمس العرب تسطع علی الغرب، تعریب فاروق بیضون، دارالافاق الجدیدة، بیروت، بی تا.
5 - ابن خلدون، العبر، چاپ استقامت، مصر، 1970.
6 - محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالحمید آیتی، تهران، انتشارات کیهان،1366.
.0791 ,sserP nuogcahC ,malsI ni sdnerT nredoM \bbiG .R .A .H - 7
8 - ابوحنیفه دینوری، الامامة والسیاسة، چاپ سوم، مصر،1963.
9 - دکتر احمد شلبی، التاریخ الاسلامی والحضارة الاسلامیة، چاپ چهارم، مکتبة النهضة المصریه، قاهره، 1974.
10 - دکتر علی اکبر ترابی، مبانی جامعه شناسی، تبریز، چاپ چهر، 1340.
11 - احمد امین، ظهر الاسلام، دارالکتاب العربی، بیروت، بی تا.
12 - عبدربه، عقدالفرید، دارالفکر، بیروت، بی تا.
13 - علامه شبلی نعمانی، مجموعه مقالات، ترجمه فخر داعی گیلانی، تهران، بی تا.
14 - حنا الفاخوری و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، زمان، 1354.
15 - ابن ابی اصبیعة، تاریخ الحکماء، بی تا.
16 - دکتر سیدحسین نصر، علم وتمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، نشر اندیشه، 1350.
17 - ابن خلکان، وفیات الاعیان، دارالثقافه بیروت، بی تا.
18 - ابن قوطیه، تاریخ فتح اندلس، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1369.