رئیس دانشگاه اسلامی بین المللی اسلام آباد (1)
در گفت و شنودی که ما در آستانه قرن بیست و یکم بدان نیازمندیم باید چند اصل اخلاقی بنیادی مورد توجه قرار گیرد: همان گونه که ولی نعمت انسانها(ص) پانزده قرن پیش در اعلامیه حقوق بشر خود در حجة الوداع اعلام کرد، سفید بر سیاه برتری ندارد و همه انسانها فرزندان آدم اند. این اعلامیه شامل اصولی اخلاقی و بنیادی است که در این مقاله بدان می پردازیم.
پرنس ویلز در سخنرانی خود در مرکز مطالعات اسلامی آکسفورد (2) به اختصار یادآور شد:
«... من قلبا معتقدم که موضوع روابط بین این دو دنیا هم اکنون بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافته است، زیرا از سویی میزان سوء تفاهم بین دنیای اسلام و دنیای غرب به گونه ای خطرناک رو به تزاید است و از سویی دیگر نیاز به همزیستی و همکاری در هیچ دوره ای از این حد بیشتر نبوده است; بویژه در جهانی که وابستگی های متقابل روزبروز بیشتر می شوند. »
سوء تفاهم هایی که در این جا بدآنها اشاره می کنیم گوناگون اند. شاید در صدر این فهرست بتوان از به اصطلاح افراط گرایی، تروریسم و بنیادگرایی در جهان اسلام نام برد.
از این دیدگاه تعالیم اجتماعی و احکام اسلام غالبا سخت، کهنه و خشن معرفی می شوند; جنبشهای طرفدار تجدید حیات اسلام ضد مردمی قلمداد می گردند و نگرش اسلام به خانواده و زنان، تبعیض آمیز، ناعادلانه و سلطه جویانه نشان داده می شوند.
اطلاعات گمراه کننده
رسانه های غربی از انتشار اطلاعات گمراه کننده درباره اسلام و مسلمانان بدون اغراق لذت می برند. این اتهام را غالبا «عینیت » نام نهاده اند و هر کس بخواهد با اسلام منصفانه روبه رو شود به آسانی برچسب طرفداری از «بنیادگرایان اسلامی » به وی می زنند.
این فقط یک روی سکه است. از سوی دیگر، ذهنیت یک فرد مسلمان پیچیدگیهای خاص خود را دارد. طبقه متوسطی که بر اساس سنت تفکر غیرمذهبی غرب تربیت شده اند و در آنجا تحصیلات خود را به پایان برده اند با تردیدها و سوءظن های فراوانی که رسانه های غربی درباره اسلام انتشار می دهند نظر موافق دارند. اینان تحت عنوان دفاع از حقوق بشر مایلند شاهد رها شدن اسلام از قوانین - به زعم آنان - ناعادلانه اش باشند. از نظر اینها در جامعه غیرمذهبی غرب همه چیز کافی، نو و آرمانی است. آنها فرزندان خود را برای تحصیل به غرب می فرستند و حتی به منظور رسیدن به امنیت شخصی، آسایش و سطح زندگی بالا به غرب مهاجرت می کنند. آنها در پایتخت های کشورهای غربی حتی بیش از شهرکها و شهرهای کشور خود احساس آرامش می کنند. شاید ما بتوانیم اینان را «فرزندخواندگان » غربیان بنامیم.
گروه دوم مسلمانانی هستند که با دیده تحقیر، سوءظن و تا حدی خصومت به غرب می نگرند. اینان غرب را جهانی شیطانی می دانند، و از آن جا که به استثمار غربی در گذشته ای نه چندان دور نظر دارند، استثماری که به دست استعمارگران ایتالیایی، هلندی، فرانسوی و انگلیسی انجام می گرفت، نسبت به غرب نگرش کاملا بد بینانه دارند و چون اسلام و جاهلیت - به هر شکل که ظاهر شود - نمی توانند همزیستی داشته باشند، بنابراین آنها معتقدند که باید روابط با غرب کاملا قطع شود. شاید بتوان این گروه را «طرد کنندگان » نامید.
نظم نوین جهانی
گروه سومی از مسلمانان با احساسات گوناگونی به غرب می نگرند. آنها به جهان گرایی به عنوان یک واقعیت اعتقاد دارند، اما فراخوانی به نظم نوین جهانی آنان را نسبت به مقاصد نهایی و منافع غرب در کنترل کردن منابع اقتصادی و بازارهای جهان دچار شک و تردیدی ژرف می سازد. آنان درباره راهبردهای توسعه که غرب با عنوان جهانی شدن اقتصاد، رسانه های همگانی و تعلیم و تربیت مطرح می کند با نگرانی و ابهام می نگرند، آنان در اندیشه غرب، حضور یک رویکرد اروپا مرکزی بارز را احساس می کنند، رویکردی که در استعمار اقتصادی، امپریالیسم فرهنگی و شبکه آموزشی، یعنی آنچه به نام توسعه صورت می گیرد، بازتاب یافته است. واقعیت های زندگی حکایت از آن دارد که اگر قرار است داد و ستدی در جهان در حال توسعه صورت گیرد یا اعتبار نامه ای یا مبادله ای اقتصادی انجام شود، جز از طریق مراکز جهان سرمایه داری در لندن، نیویورک و توکیو مقدور نیست. اگر دانشجویی در پی آموزش پایه است نمرات او در گواهی نامه آموزش عمومی اش (3) باید به تایید دانشگاه آکسفورد یا دانشگاه لندن برسد; و حتی اگر در نیجریه، بنگلادش یا پاکستان باشد باید متونی را که در انگلستان برای دانشجویان نوشته شده یاد بگیرد. در نتیجه وی درباره تاریخ و خیابانهای لندن مطالب بیشتری می آموزد، در حالی که بسیاری از مذاهب دیگر جهان قوه تفکر پیروان خود را مهار و محدود می کنند، اسلام مایل است پیروانی آزاد اندیش و منتقد داشته باشد. مساله اصلی در این جا گسستن کامل از فرهنگ، تاریخ و ارزشهای خودی است آن گاه که [غرب] به نام جهان گرایی و توسعه یافتگی، آموزش و پرورش، یک ملت را با سنت خویش بیگانه می کند. در واقع گروه سوم، با دیدی انتقادی به غرب می نگرند. شاید بتوانیم اینان را «منتقدان » غرب بنامیم. بعضی از جنبش های طرفدار تجدید حیات اسلام چنین رویکردی دارند.
گروه چهارمی از مسلمانان از دیدگاهی مبتنی بر تمدنی نیرومند به غرب می نگرند. آنان به فرهنگ و میراث اجتماعی و مذهبی خود می بالند، و در عین حال مایلند با دیگران تعامل داشته باشند; فکر می کنند پیام، رسالت، هدف و مقصودی دارند که می توانند در آن با دیگران سهیم شوند; و به گفت و شنود - و نه گفتار یک سویه - باور دارند. آنها برتری اقتصادی غرب را یک گفتار یک سویه تمدنی می دانند.
از نظر آنها، این نگره غرب که ملل کم توسعه در حوزه اقتصادی، در سایر حوزه ها نیز توسعه نیافته اند، نوعی تحریف است که از نظریات پیش داوری شده غربیان ناشی می شود. مسلمانان گروه اخیر این رویکرد به اصطلاح کارشناسانه را مورد سؤال قرار می دهند. از یک سو از هر انتقاد واقعی از اسلام که از جانب غرب به عمل آید استقبال می کنند و از سوی دیگر از نظریات قالبی و تا حدی جزمی درباره اسلام آن گونه که در رسانه ها و پژوهشهای غربی بازتاب می یابد ابراز نگرانی می نمایند.
گفت و شنود پر بار
گفت و شنود پر محتوا فقط زمانی تحقق می یابد که همگان بتوانند نظریات خود را ابراز کنند. در این جا هرگونه پیش داوری راجع به یک ملت پیش از آغاز گفت و شنود مردود است.
بلافاصله باید گفت که در واقع اگر فکر کنیم گفتگوی بین تمدنها در هر حال لازم است آغاز شود و این ما هستیم که باید آغازگر آن باشیم راهی به خطا رفته ایم. اسلام به هنگام ظهور خویش در پانزده قرن پیش مردم را با کلماتی روشن، صریح و مخصوص به گفتگو دعوت کرد و در دعوت اهل کتاب چنین گفت:
بگو: ای اهل کتاب، بیایید از آن کلمه ای که پذیرفته ما و شما ست پیروی کنیم: «آن که جز خدای را نپرستیم و هیچ چیز را شریک او نسازیم و بعضی از ما بعضی دیگر را سوای خدا به پرستش نگیرد... (آل عمران / 64 - قرآن مجید، ترجمه عبدالحمید آیتی)
این پیشگامی از جانب قرآن در زمانی صورت گرفت که غرب دنیای غیر مسیحی را در مرتبت انسانی نمی نشاند.
ما حتی در گذشته ای نه چندان دور گفت و شنود بلند مدتی تحت پوشش استعمار با غرب داشته ایم. بعد از افول دولت عثمانی بخش بزرگی از جهان اسلام و نیز مصر در سال 1798 مستعمره بریتانیا، فرانسه، هلند، و ایتالیا شد. این استیلای سیاسی و اقتصادی گفت و شنود جاری آن زمان را متوقف نکرد، هر چند زبان و بستر این گفت و شنود در مدت بیش از یک قرن شکل مبارزه رهایی بخش به خود گرفت.
پس از رهایی سیاسی دنیای اسلام و حادثه تاریخی استقرار دولت مبتنی بر ایده ئولوژی در پاکستان به سال 1947، گفتمان جدیدی بین اسلام و غرب آغاز شد. یکی از نتایج منطقی آزادی سیاسی، تحقق خود مختاری و آزادی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مسلمانان در برابر غرب بود. لذا مفاهیم ملیت، پایندگی و استقلال به تعاریفی مجدد و فوری نیاز داشتند. وضعیت جدید ایجاب می کرد بین دولتهای مسلمانی که بتازگی پا به عرصه وجود گذاشته بودند و نیز بین دولتهای مسلمان و غرب گفت و شنود جدیدی بر قرار شود. متاسفانه این گفتمان جدید در برخی کشورهای اسلامی خیزش روشن و مشخصی نداشت. حکمرانهای اکثر کشورهای مسلمان تازه استقلال یافته ظاهرا درباره اهداف ملی خود دچار سردرگمی بودند آنها همچنین نمی توانستند گذشته استعمار زده خود را بکلی فراموش کنند این ذهنیت نو - استعمارگر به تمام جنبه های زندگی مسلمانان از دیدگاه استثمارگران سابق می نگریست. با این همه، گفت و شنود در سطح مردم، متفکران و محققان ادامه یافت.
نقش تاریخی
سید جمال الدین اسد آبادی، اقبال و مودودی در گسترش این گفت و شنود بین اسلام و غرب نقشی تاریخی داشته اند. نگرش آنها نگرشی محققانه، عینی و جامع بود. آنها در نظر داشتند امت مسلمان را بر شالوده اخلاقی و معنوی اسلام احیا کنند; در عین حال سعی می کردند از غرب در عرصه هایی که سرآمد دیگران بود استفاده کنند و از آن درس بگیرند; و بر این حکمت پیامبرانه تاکید می کردند که در طلب علم حتی باید تا چین رفت.
در این گفت وشنود جدید مسائل مربوط به تمدن، تاریخ و ایدئولوژی مطرح می شد، و انسان زمانی احساس رضایت می کرد که ارزشهای واقعی یک تمدن و فرهنگ را کاملا شناخته و در علایق مشترک در سطح یک تمدن سهیم شده بود. نقطه و آغاز این بود که مسلمانان همیشه در نهایت دریافت کننده نیستند، بلکه آنها نیز می توانند در سعادت دیگران سهیم باشند.
گفت و شنود مورد نظر من در این جا، باید بر پایه شرایط موجود و منصفانه و پر محتوا باشد چنین گفتگویی باید بین دو تمدن و مردمی همپایه صورت گیرد، نه گفتگویی بین فرادستان و فرو دستان، بین دارایان و ندارها، آنها که مدعی اند به لحاظ اقتصادی ابرقدرت اند و آنها که به کمک اقتصادی نیازمندند. گفتگو بین کسانی که خود را ژاندارم جهانی تصور می کنند و کسانی که حتی در منازعات منطقه ای و محلی از لحاظ نظامی به ابرقدرتها نیازمندند، معنا و مفهومی ندارد. گفت و شنود با روان شناسی یک فرهنگ مسلط، حاکم و تحمیل کننده و نیز قدرت سیاسی و اقتصادی که دیگران را «ناچیز» جلوه می دهد در واقع گفت و شنود نیست.
در گفت و شنودی که ما در آستانه قرن بیست و یکم به آن نیازمندیم باید چند اصل اخلاقی بنیادی مورد توجه قرار گیرد: همان گونه که ولی نعمت انسانها (ص) پانزده قرن پیش در اعلامیه حقوق بشر خود در حجة الوداع اعلام کرد، هیچ سفیدپوستی بر سیاه پوست برتری ندارد و تمام انسانها فرزندان یک پدرند. این اعلامیه شامل اصولی اخلاقی و بنیادی است که در بحث جدید به آن می پردازیم. قبل از آن که بتوان بین رهبران بشر گفت وشنودی ثمربخش برقرار کرد، لازم است برتری قومی بااشکال جدیدویژه گرایی اش نظیر صهیونیسم ونازیسم به صراحت محکوم شود.
حقوق بشر
در گفتمان جدید قبل از هر چیز دیگر باید حقوق مردمی که در لوای ارزشهای خاص خودشان زندگی می کنند مورد توجه قرار گیرد. جهان گرایی بدان معنا نیست که شبکه رسانه ای امپریالیستها در زندگی خصوصی مردم دخالت و یک فرهنگ ضعیف، هرزه و فاسد را بر دیگران تحمیل کنند. اگر مسلمانان در موطن خویش یا در غرب نسبت به ارزشهایی مانند تواضع، سادگی و پارسایی پای بندی نشان می دهند نباید آنان را مجبور کرد که به نام جهان گرایی از فرهنگ و آداب و رسوم غیراخلاقی دیگران پیروی کنند. اسلام در همان حال که در یک جامعه اسلامی غیرمسلمان را اهل ذمه می نامد توسعه یک جامعه اخلاقی را که به لحاظ فرهنگی کثرت گرا باشد جایز می شمرد. بدون شک، برهنگی و هرزگی پدیده ای ضد اجتماعی و ضد اخلاقی است، خواه انسان در شرق زندگی کند، خواه در غرب; این چیزی نیست که بتواند زیر نام آزادی پذیرفته شود.
گفت و شنود جدید لازم می داند توجه خود را به یک پدیده جهانی معطوف کند: تحقق دنیایی در قرن بیست ویکم که در آن انسانهایی تحصیل کرده، سالم و مسؤول در کنار هم زندگی کنند. این امر زمانی امکان پذیر است که اسلام و غرب در تبادل نظریه ها، توسعه راهبردها و برنامه ریزی برای نسلهای آینده با یکدیگر همکاری و مشارکت داشته باشند، آینده را نمی توان بر شالوده نفرت خشنونت و ترور بنا کرد.
ذهنیت غربی، باید خود را از تعصبات و پیش داوری ها درباره اسلام رها کند، و این کار هر چه زودتر انجام شود بهتر است. مسلمانان نیز باید غربیان را بیشتر و بهتر بشناسند و از دیدگاهی انتقادی پیش فرض های خود را درباره غرب بررسی کنند. دستور کار این بحث باید با یک جهاد آغاز شود: جهاد در راه آموزش دادن و تقویت کردن حس مسؤولیت اجتماعی مردم کشورمان و سایر مردم در راه نیل به این آرمان شکوهمند، دولتمردان، محققان، رهبران جامعه، مربیان و نیز زنان مسلمان باید نقش فعال و سازنده ای ایفا کنند. با کوشش متقابل و توکل به خدا ما می توانیم در سایه تعهد، امید و اعتماد با شوق و اشتیاق برپایه اصول اخلاقی و جهانی عدالت، آزادی امنیت و شرافت، دنیایی بنا کنیم که در آن افراد بشر هر چه بیشتر راه اتحاد و اتفاق را در پیش گیرند.
این مقاله را مجله همدرد اسلامی از روزنامه دیلی نیوز، 22 سپتامبر1997 نقل کرده است.
پی نوشت ها و مآخذ
. 1. Internationeil Islamie Unwersity
. 2. The Oxford Center for Islamie Studies
. 3. G. C. E. General Certifieate of Education