ماهان شبکه ایرانیان

عراق عجم

اسامی و اصطلاحات جغرافیایی در روند تاریخ، گاه تحول می یابند و تغییر می پذیرند. این تحول، البته تابع منطق خاصی است که با پژوهش های بایسته، اسنادی- کتابخانه ای- می توان به تبیین آنها پرداخت.

اسامی و اصطلاحات جغرافیایی در روند تاریخ، گاه تحول می یابند و تغییر می پذیرند. این تحول، البته تابع منطق خاصی است که با پژوهش های بایسته، اسنادی- کتابخانه ای- می توان به تبیین آنها پرداخت.

در این جستار، نویسنده نخست با جست وجو در مفهوم واژه «عراق» و نیز اطلاق آن به محدوده های مختلف جغرافیایی، تطور این واژه را در سیرزمانی بازجسته و سپس، اصطلاح «عراق عجم» را با پژوهش در آثاری چون: «الکامل فی التاریخ»، «معجم البلدان»، «صورةالارض»، «حدودالعالم»، «تاریخ گزیده» و «حبیب السیر» بررسی کرده است.

نویسنده در ادامه، علل نامگذاری این اصطلاح بر روی برخی شهرها و نواحی مرکزی کشورمان را پی کاوی کرده و دیدگاهی نو در این زمینه ارایه کرده است.

یاقوت حموی در کتاب خود- معجم البلدان(1) تعریف گسترده ای از معنای عراق از دیدگاه واژه شناسی، جغرافیایی و سیاسی به دست داده است.

معنای عراق در این گفتار، زمین صاف، نزدیک دریا، ساحل رودخانه یا دریا و به گمانی برگرفته شده از واژه فارسی ایراه یا ایران شهر است و یاقوت، معتقد است که همان بابل است واژه عجم یک واژه عربی است، به معنای کسی که نمی تواند به عربی سخن بگوید یا کسی که عربی را با لهجه سخن می گوید. چون در صدر اسلام و همچنین در چهارسده اول هجری بیشتر کسانی که در کشور اسلامی نفوذ و حضور داشتند و در ضمن عرب نبودند، بلکه از ایرانیان بودند؛ لذا این صفت عجم، عملا بر ایرانیان اطلاق می شده است. برمی گردیم به یاقوت حموی و به کتاب «معجم البلدان» ج.2 ص 99، که در این گفتار، حدود عراق عجم را آورده و همان مناطق مرکزی ایران است. او می گوید که این صفت یعنی عراق عجم اولا غلط و ثانیاً جدید است. یعنی در زمان یاقوت حموی که در آغازین های سده هفتم می زیسته تازه است. یاقوت می گوید که لفظ عراق عجم بعد از سلجوقیان، بر زبان ها افتاده است و مناطق مرکزی ایران در پنج سده آغازین هجرت به نام الجبال مشهور بوده است.

پدیده ای که در لفظ عراق عجم دیده می شود، همگونی و تشبیه مناطق مرکزی ایران به عراق عرب یعنی عراق کنونی یا بقول یاقوت حموی بابل است. پس نگاهی گذرا به تاریخچه نامگذاری کشور عراق می افکنیم. نخستین نام سیاسی عراق با بنیانگذاری شهر «اور» در جنوب عراق در منطقه ای میان فاو کنونی و بصره توسط سلسله سومریان پدید آمده است. سومریان از هزاره چهارم پیش از میلاد تا نیمه دوم هزاره سوم پیش از میلاد بر جنوب عراق، که تنها منطقه متمدن این ناحیه بود، حکومت راندند.

2- اکادیان (2230-2371پم) به پایتختی آکاد، نزدیکی شهر کنونی «الحلة» در شمال شهر بابل که پس از این تاریخ به وجود آمد.

3- عصر گوتی یا جوتی ها (2120-2250پم)

4- عصر سلسله اور سوم یا عصر نوسومری (2006-2113پم)

5- عصر سلسله ایسین ولارسا، یا آنگونه که گفته می شود عصر اشغال اموری و ایلامی. در ایسین، که در جنوب بابل است، از 2020 پم تا 1790 پم و در لارسا که جنوب شهر «ایسین» و شمال «اور» بود و تا سال 1760پ م ادامه داشت از جمله شهرهایی است که در پایان هزاره سوم پیش از میلاد دولت تشکیل دادند. شهر «اشنونا» در تل الاسمر کنونی، درشرق عراق، در مسیر بغداد- خانقین است. 6- اموریان و اولین دولت بابل ( دولت بابل دیرینه یا قدیم): اموریان در نود کیلومتری جنوب بغداد و نزدیکی شهر «الحله» در شهرکی که سومریان به آن «کا...دیگور...را» و اکادیان به آن «باب-ایلیم» می گفتند و در «تورات»، بابل به معنای درب خدایان آمده است، پایتخت خود را به این نام، در سال 2894پم ساختند (2) این دولت تا سال 1594 پم. ادامه داشت.

7- کاسی ها یا دولت میانی بابل (1185-1760پم) (3)به پایتختی دو رکوریجالزو نزدیکی بغداد.

8- در سال 1174پم. ایلامی ها بر کشور بابل چیره شدند.

9- آشوریان. این دولت در سه مرحله پدید آمد: الف- مرحله دیرینه، که برابر با اولین دولت بابل بود و دراین مرحله کشور آشور، یک دولت بازرگانی در شمال عراق در همسایگی دولت هی ت ها در آناتولی بود.

ب-مرحله میانی آشوریان (913- 1380پم) برابر با دولت میانی بابل یعنی دولت کاسی ها بود و از اهمیت نظامی و اقتصادی بالایی برخوردار نبود.

ج- مرحله نوین آشوریان(4) (612-913پ م). «سخریب» (681-705پم) پادشاه آشوری، شهر «نینوا» را برکناره شرقی رود دجله بنا می کند.

1-کلدانی ها و دولت نوین بابل یا عصر پایانی بابل (ازحدود 612 پم تا 539 پم). بابل در سال 539 پم به دست کورش کبیر هخامنشی می افتد. هخامنشیان تا سال 331 پم بر عراق حکومت کردند. پس از آن، عراق به دست اسکندر مقدونی و جانشینان سلوکی او افتاد. مهرداد اول اشکانی، که از 170 تا 138پم شاهنشاهی کرد بابل را در سال 141پم از سلوکیان پس گرفت.(5) از این تاریخ تا چند سده دیگر، عراق میدان جنگ بین ایران و روم می شود و در این دوره، یونانیان و رومامیان به آن مسوبوتومیا یعنی بین النهرین می گویند(6) این صفت جغرافیایی که جانشین صفت های تمدنی مانند بابل و آشور می شود، خود نشانه ازبین رفتن اهمیت جغرافیای سیاسی عراق در این دوره است. شهر تیسفون (مدائن) در بیست کیلومتری بغداد کنونی در دوره اشکانیان ساخته می شود. و چندگاهی هم پایتخت آنان بوده است.(7) اردشیر اول ساسانی در سال 228م. عراق را گرفت و تا سال 642م= 21هجری، این سرزمین در تصرف ساسانیان بود. در این دوره، ایران نفوذ فرهنگی- سیاسی فراوانی در عراق به دست آورد. اولاً: پایتخت ساسانیان تیسفون بوده است و تا اکنون ایوان کسرا که قصر حکومتی ساسانیان بوده بجامانده است. ثانیاً ساسانیان یک حکومت محلی را در عراق پدید می آورند که دست نشانده آنان بوده و آن هم حکومت ملوک لخمی در شهر حیره که در یک فرسخی کوفه کنونی بوده. ثالثاً: منطقه غرب عراق تاکنون به نام «انبار» نامگذاری شده است، بدین سبب که انبار غله ساسانیان بوده است. رابعاً: واژه بغداد که یک واژه پهلوی است از زمان ساسانیان بر منطقه پایتخت کنونی عراق اطلاق می شده است.

در سال دوازده هجری، ابوبکر به خالدبن الولید که در یمامه عربستان بود دستور می دهد که به سوی عراق برود. ابن اثیر به نقل از طبری می آورد: ان ابابکر کتب الی خالد یامره بان سرالی العراق حتی تدخلها و ابداً بفرج الهند.(8) در این جمله مشخص می شود که نام جنوب عراق در زمان ابوبکر، دروازه هند بوده است. لذا بنده بعید می دانم که ابوبکر واژه عراق را به کار برده باشد و این واژه باید ازخود طبری باشد و آن هم برای آشکار کردن معنا. استدلال من، نامه عمر به عتبوبن غزوان است: فبعث عمر عتبه بن عزوان قال له حین وجهه: یاعتبه انی قد استعملتک علی ارض الهند و هی حومه من حومه العدو.(9) در اینجا، عمر از جنوب عراق به نام ارض الهند یاد می کند. ولی همچنین ابن اثیر می آورد: فلما قال عمر: اشیروا علی برجل اولیه ذلک الثغر و لیکن عراقیاً(10) هنگامی که عتبه بن غزوان در سال 14ه. به نزدیکی الابله(11) رسید، شهر بصره را در آنجا و در نزدیکی اروندرود (شطالعرب) بناساخت.

در سال 16ه. و در زمان خلافت عمربن الخطاب، سعدابن ابی و قاص شهر تیسفون را گرفت و منطقه عراق کنونی ازدست ساسانیان بیرون رفت. یک سال بعد، در سال 17ه.. سعدابن ابی وقاص به دستور عمر شهر کوفه را بنا به ضرورت های نظامی ساخت . شهر کوفه در نزدیکی شهر قدیمی حیره و در نزدیکی رود فرات ساخته شد(12) و بنابر روایتی در همین سال هم، شهر بصره در نزدیکی اروندرود (شطالعرب) ساخته شد.(13) از این تاریخ به بعد، دو شهر کوفه و بصره ازلحاظ اهمیت سیاسی جایگزین تیسفون وحیره می شوند. در سال 36 هجری، اهمیت جغرافی سیاسی کوفه به اوج خود در تاریخ اسلامی می رسد و آن هم به علت واردشدن حضرت علی بن ابی طالب(ع) به آن جا بود.

آن حضرت پس از فارغ شدن از جنگ جمل، در بصره به مصاف معاویه رفت، که منجر به جنگ صفین شد. پس از آن، واقعه ی نهروان پدید آمد و پس از این دو واقعه، مولای متقیان به کوفه بازگشتند و تا هنگام به شهادت رسیدن در سال 40ه. در کوفه مستقر بودند. بدینگونه، حضرت امیرالمؤمنین(ع) کوفه را پایتخت خود یعنی پایتخت جهان اسلامی آن روز قرار دادند.

در زمان خلافت حضرت امیرالمؤمنین(ع) است که واژه عراق به کار گرفته می شود. در سال 36 ه. که امیرالمؤمنین قصد به کار گماشتن حکام ولایات را داشت، عبدالله بن عباس به امیرالمؤمنین(ع)می گوید که حکومت بصره را به زبیر و حکومت کوفه را به طلحه بدهد. حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: ... ان العراقین بهاالرجال و الاموال(14). در اینجا امام علی(ع) از کوفه و بصره به نام دو عراق نام می برند. مالک اشتر سردار بزرگ در ارتش امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین هنگامی که با همرزمان خود در این ارتش که اکثریت آنها از اهل کوفه بودند سخن گفت. آنها را (یا هل العراق(15)) خطاب کرد.

در زمان به شهادت رسیدن سیدالشهداء ابا عبدالله الحسین(ع) در سال 61ه. هنگامی که «الدعی ابن الدعی» حکم دو ولایت بصره و کوفه را از فاسق شارب الخمر می گیرد، به نام «والی العراقین» این حکم را می گیرد:(16) در سال 132 ه. حکومت بنی امیه از بین می رود و حکومت بنی عباس در عراق برپا می شود. در آغاز، عبدالله السفاح؛ اولین خلیفه عباسی، شهر نوساز هاشمیه را در نزدیکی کوفه پایتخت خود قرار می دهد. پس از آن در سال 145ه. منصور دوانیقی جانشین سفاح، شهر بغداد را در کنار رودخانه دجله در بیست وچند کیلومتری تیسفون سابق، می سازد و آن را پایتخت خود قرار می دهد و تا هم اکنون بغداد، پایتخت عراق است. پس از ساخته شدن بغداد، کوفه و بصره اهمیت جغرافی سیاسی خود را از دست می دهند و واژه عراق فراگیر و بیشتر شامل نیمه جنوبی بغداد، غرب و شرق عراق می شود. مناطق جنوبی عراق، نام جغرافیایی «سواد» به خود می گیرند. و این نام تاکنون همچنان باقی است.

این واژه، از نخلستان های انبوه گرفته شده که از دور، انبوهه ای سیاه به نظر می رسد. و این نامگذاری جغرافی که احتمالاً از صدر اسلام بوده است، خود دلیل کم اهمیت شدن سیاسی است.(17) پس از سقوط بغداد در سال 656 ه. به دست هولاکو و تشکیل دولت ایلخانان مغول در ایران و در آسیای صغیر، بغداد و عراق تا درجه زیادی، اهمیت جغرافی سیاسی خود را از دست می دهند تا اینکه پس از فروپاشی دولت عثمانی و در سال 1921م. مملکت هاشمی در عراق کنونی، با برنامه ریزی انگلستان، بنیانگذاری می شود و بدین صورت مناطق شمالی عراق مانند تکریت، موصل و سلیمانیه که بیشتر کوهستانی هستند واژه عراق به عنوان یک منطقه هموار، به ساحلی و پایین به طرف دریا برآنها منطبق نمی شود ولی نیمه جنوبی و وسط و غرب عراق در چارچوب عراق وارد می شود.

اما چرا به مناطق مرکزی ایران پس از سلجوقیه عراق، عجم گفته اند، نگاهی گذرا خواهیم داشت به سیر تاریخی نامگذاری فلات ایران. هسته های اولیه تاریخ بشریت درخراسان بزرگ پدید آمد. نشانه هایی از سومریان در خراسان به دست آمده است که نشان می دهد آنان از آنجا به سوی جنوب عراق رفته اند.(18) به همین علت است که خراسان بزرگ همراه با مناطق گرداگرد دریای مازندران به عنوان قلب جهان یا قلب تاریخ خوانده شده است. تمدن سیلک، در نزدیکی کاشان قبل از شش هزار سال پ.م پدید آمده است. تمدن شوش در خوزستان در هزاره چهارم پیش از میلاد بوده است. قبایل گوتی که در کوه های زاگرس بودند، در سده دوم هزاره سوم پ.م بر عراق حکومت کردند. همچنین کاسی ها از کوه های زاگرس برخاسته و به مدت پانصد سال در هزاره دوم پیش از میلاد بر عراق حکومت راندند و دولت میانی بابل را پدید آوردند.(20) عیلامی ها، در یک چهارم نخستین هزاره سوم پ.م یک سلسله حکومتی در خوزستان، کوه های بختیاری، ایلام و لرستان و تا کناره های خلیج فارس تا بوشهر تشکیل دادند.(21) «ایلامتو» از یک واژه اکادی سامی نژاد برگرفته شده از واژه سومری غیرسامی نژاد «انم» به معنای جای بلند است. در تورات عیلام آمده است، عیلامی ها به خود «حاورتی» یا «خاتمتی» می گفتند که شاید به معنای زمین خدا باشد.(22) و از آن واژه «خور» و «خویره» و «خوزستان» گرفته شده است.(23)

عیلامی ها تاسال 645 پ.م بر این مناطق، حکومت کردند. آریاییان که نام ایران برگرفته از آنان است، در هزاره دوم پیش از میلاد به فلات ایران آمدند. اولین حکومت فراگیر آنها، حکومت ماد در نیمه اول هزاره اول پیش از میلاد در آذربایجان و در غرب ایران بود. در تورات به دو ماد قایل است. ماد بزرگ که همدان، ری و اصفهان است و ماد کوچک که آذربایجان است. (24) در لغتنامه دهخدا ، به نقل از کتاب «الجماهر» نوشته ابوریحان بیرونی آمده است که «ماه»به معنای «ماد» عبارت است از زمین جبل (الجبال) و ماهین عبارتند از ماه بصره که دینور باشد و ماه کوفه، که نهاوند باشد. این تقسیم گذاری حکومتی مربوط می شود به سده های اولیه اسلامی. پس از مادها، پارسیان سلسله هخامنشی را در فارس کنونی بنیانگذاری کردند و اولین ابرقدرت تاریخ را از تونس در جنوب غربی تا دریاچه خوارزم در شمال شرقی و از یونان در شمال غربی تا سند در جنوب غربی به وجود آوردند. این دوران در تاریخ بشریت به نام دوران فارسی نامیده می شود. بطلمیوس ، حد مازندران را بین پارت و آریا می داند. (25) بدینگونه یونانیان، منطقه فارس را آریا می نامیدند و خراسان را پارت می دانستند. و همچنین به مناطق مرکزی ایران، مدیا می گفتند. (26)

پس از هخامنشیان، پارتیان از خراسان برخاستند و دولت اشکانیان را پدید آوردند. در این دوران، مناطق مرکزی ایران، سرزمین پهلوی یا پهله نامیده می شد. (27)

ویس از آنها، ساسانیان در فارسی، حکومتی را بنیانگذاری کردند. در این دوران، منطقه اصفهان یکی از بخش های چهارگانه ایران زمین به نام کوست نیمروز به معنای بخش جنوبی بود.(28)

در هنگام ظهور اسلام و در خلافت عمر، ایران به دست مسلمانان عرب افتاد و هر شهری را که تصرف می کردند، از نام سابق همان شهر استفاده می کردند.

عمر در دستوری به یکی از فرماندهان نظامی خود، به نام نعیم بن مقرن، می نویسد: ... فانه بلغنی ان جموعاً من الاعاجم کثیره قد جمعوا لکم بمدینه نهاوند... در دستوری دیگر ، ابن الاثیر بنقل ازعمر می نویسد: بعث عمر لواء الی نعیم بن مقرن و امره بقصد همذان فاذا فتحها سار الی ماوراء ذلک الی خراسان، و بعث عتبه بن فرقد... الی آذربایجان... و بعث عبدالله بن عبدالله الی اصبهان. (29) ولی زمانی که عمر از همه ایران صحبت می کند، به آن می گوید: بلاد العجم . (30) در زمان بنی امیه، در نیمه دوم سده اول هجری ، هنوز ایران جغرافیای سیاسی مستقلی در دولت اسلامی پیدا نکرده بود. یاقوت حموی، به نقل از مدائنی می آورد: عمل العراق من هیت الی الصین والسند و الهند والری و خراسان و سجستان و طبرستان الی الدیلم و الجبال ، و قال: و اصبهان سند العراق . (31) بدین معنی که شهرهای ذکر شده همگی جزیی از عراق هستند. خود یاقوت حموی، این حرف را نقد می کند و می نویسد: و انما قالوا ذل لان هذا کله کان فی ایام بنی امیه بلید و الی العراق لا انه منه ... و العراق هی بابل فقط . (32) بدین معنا که ، چون این شهرها، تابع والی عراق بودند، نام عراق را گرفتند و نه چون جزیی از عراق هستند... عراق فقط بابل است. ابتدای نفوذ جغرافی سیاسی ایران با تشکیل دولت عباسیان است که با توانایی خراسانیان در نیمه اول سده دوم برپا شد. پس از آن ، در اوایل سده سوم هجری، دولت شبه مستقل طاهریان و پس از آنها دولت سامانیان در خراسان بزرگ و در مرو و بخارا تشکیل می شود. دولت صفاریان در نیمه های سده سوم در سیستان، دولت علویان در همین زمان در طبرستان و پس از آنها، دولت آل زیار پدید می آید. دولت آل بویه، در دیلم در قرن چهارم هجری توانست بر بغداد به مدت یک سده چیره شود. پدیده ای که درخور توجه است این است که هیچ کدام از دولت های شبه مستقل ذکر شده از مناطق مرکزی و غربی ایران نیستند و همه جزو مناطق شمالی ایران یعنی بخارا، طبرستان، دیلم و سیستان تابع خراسان بزرگ هستند. لذا صفت های خراسانی، طبری و دیلمی بر سر زبان ها می افتد و مناطق مرکزی و غربی ایران نام جغرافیایی به خود می گیرد و آن هم «الجبال» به معنای منطقه کوهستانی. با این که مناطق شمالی ایران مانند طبرستان و دیلم، کوهستانی تر از مناطق مرکزی ایران هستند. یعنی این که کوهها در مناطق شمالی ایران گسترده تر و بلندترند. ولی با این همه مناطق مرکزی ایران، نام «الجبال» و جالب تر آن که ناحیه یزد، نیز نام قهستان به خود میگیرد. واژه الجبال، به احتمال زیاد از سده دوم به بعد در نوشتارهای تاریخی و جغرافیایی مسلمانان آمده است. یعنی زمانی که ایران نسبت به مسلمانان یک حالت خودی پیدا کرده است و دیگر به آن، با یک صفت غریبانه مانند بلادالعجم یا منطقه ای که تابع ولایت عراق آن گونه که در زمان بنی امیه بود، ذکر نمی شد. در کتاب «صورة الارض» نوشته ابوالقاسم محمدبن حوقل که گزارش خود را در سال 331ه از بغداد شروع می کند، آمده است: «سرزمین جبال، شامل شهرهایی است که بزرگترین آنها همدان، دینور، اصفهان و قم است و شهرهایی کوچک مانند قاسان، نهاوند، لور، کرج و برج».(33) در نقشه کشیده شده توسط ابن حوقل عراق و خوزستان در جنوب جبال است.

در کتاب «حدود العالم من المشرق الی المغرب» که توسط نویسنده گمنامی در سده چهارم هجری نوشته شده، تعریف حدود جبال، همان حدود صورة الارض است، با این فرق که قسمت هایی از عراق [عرب [ در غرب جبال وجود دارد.(34) در کتاب «المسالک و الممالک» نوشته اصطخری که در سال 346ه. وفات یافته، آمده است: (الجبال حدها الشرقی مغازة خراسان و فارسی و اصبهان و شرقی خوزستان. حدها الغربی آذربایجان و حدها الشمالی حدود الدیلم و قزوین و الری و حدها الجنوبی العراق و خوزستان. و الجبال تشتمل علی مدن مشهوره و معظمها همدان و الدینور و اصبهان). واژه الجبال تا سده هفتم هجری همچنان توسط تاریخ نویسان به کار می رود. مهمترین تاریخ نویس سده هفتم به زبان عربی ابی اثیر است. او در جای جای کتاب تاریخی خود، از واژه الجبال بهره می برد. نمونه هایی از آن را می آورم:

...عبدالله السفاح [اولین خلیفه عباسی در نیمه سده دوم هجری قدس سره علی فارسی محمدبن الاشعث... و علی خراسان و الجبال ابومسلم [الخراسانی قدس سره.(35) لما نزل طاهر [بن الحسین قائد جیش المأمون قدس سره بباب همدان سار- نحو قزوین- و استولی علی سائر اعمال الجبل معها.(36)

فی هذه السنه [455هقدس سره سارالسلطان [طغرل بیک قدس سره من بغداد الی بلد الجبل فوصل الی الهین.(37)

نامگذاری عراق بر مناطق مرکزی ایران، همانگونه که از قول یاقوت حموی نقل کردیم از دوران سلجوقیه به این طرف آغاز می شود. یاقوت حموی به دلیل این که سلطان سلجوقی را سلطان العراق می خواندند و لغت نامه دهخدا آن را به خاطر این که سلطان سلجوقی از طرف خلیفه عباسی در بغداد لقب سلطان العراقین گرفت، می دانند.

بنده در «ابن اثیر» و در «تاریخ گزیده» حمدالله مستوفی و در «حبیب السیر» خواند میرلقب سلطان العراق را ندیدم.(38) در سراسر کتاب ابن اثیر، تنها یک مورد اشاره به عراق عجم است: و فیها [یعنی سال 469هقدس سره توفی رئیس العراقین ابواحمد النهاوندی الذی کان عمید بغداد.(39)

در همه کتاب های تاریخی نوشته شده پس از حمله مغول به ایران، بویژه کتاب هایی که در ایران و به زبان فارسی نوشته شده است، از مناطق مرکزی ایران به نام عراق [عجم قدس سره نام می برند. حمدالله مستوفی در «نزهة القلوب» می نویسد: «در ذکر ولایت عراق عجم و آن نه تومان است و در او چهل پاره شهر است حدودش ولایات آذربایجان، کردستان و خوزستان و فارس و مفاغره و قومسی و برجیلانات پیوسته است». همچنین مستوفی در «تاریخ گزیده» خود که در سال 730ه، هنگامی که از چیرگی محمود غزنوی بر ری، در سال 420 صحبت می کند، می نویسد: «... و ملک عراق [عجم قدس سره درتصرف سلطان محمود آمد.»(40) با این که مناطق مرکزی ایران در سده پنجم هجری هنوز به نام الجبال شهرت داشت. در «حبیب السیر» می خوانیم: در کمتر از یکسال [طغرل بیک سلجوقی قدس سره تمامی بلاد عراق عجم را به حوزه تصرف درآورد.(41)

ابوحاتم سیستانی می نویسد: اصفهان را از نظر اهمیت ناف عراق [عجم قدس سره دانسته اند.(42)

شاعر جهان خواجه ایران، حافظ شیراز علیه الرحمه می فرماید:

عراق و فارس گرفتی بشعر خود حافظ

بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است

در این بیت، حافظ علیه الرحمه، منطقه اصفهان را عراق [عجم قدس سره می نامد و فارس را جزو عراق [عجم قدس سره نمی شمارد و در ضمن از عراق کنونی به نام بغداد یاد می کند. در فارس نامه ناصری،

نوشته میرزاحسن حسینی فانی (1237ه- 1316ه) چند بیت شعر از کمال الدین اصفهانی در مشخص کردن حدود عراق عجم، آورده است: (به احتمال زیاد همان کمال الدین اسماعیل است که شاعر خاندان صاعدیه اصفهان بود و در حمله مغول به اصفهان و در سال 635 ه. به قتل رسید)

چار شهراند عراق از پی تخمین گفتم

طول و عرضش صددرصد بود و کم نبود

اصفهان نصف جهان است و در این نیست شکی

که در اقلیم چنان شهر معظم نبود

همدان جای شهان از قبل آب و هوا است

که در آفاق چنان بقعه خرم نبود

قم به نسبت کم از آنهاست و لیکن گفتم

نیک نیک ارچه نباشد بدبد هم نبود

معدن مردمی و کان سخا، شاه بلاد

ری بود ری که چو وی در همه عالم نبود(43)

در این وصف، چهار شهر عمده عراق قدس سره عجم [ ری، همدان، قم و اصفهان است.

در قطعه ای که قاضی محمد رازی در برابر قطعه کمال الدین اصفهانی در سال 966 ه. سروده و آن را به شاه طهماسب صفوی تقدیم کرده است، می خوانیم:

چار بودند در اطراف عراق ای شه دین

شهرهایی که نشستنگه شاهان بودند

اصفهان آنکه ورا نصف جهان می گفتند

عدل عمال شه او را ز جهان افزودند

همدان آنکه علی شکر و یارانش در او

به زر و سیم بهین چتر و وثاق اندودند

قم که جز شیعه حیدر نبود ساکن او

سبب آن است که خاک فرجش فرمودند

شاه افزود بر این چار بلد قزوین را

کاهل تاریخ چنین نعت دگر نشنودند(44)

کلیم کاشانی؛ شاعر عهد صفوی در بازگشت خود از هند به کاشان، می سراید: تاریخ توجه عراقش «توفیق رفیق طالب» (1038ه) آمد.(45)

عبارت عراق عجم تا دوره قاجار، مورد بهره گیری بود. در فارس نامه ناصری، آمده است: و هم در این سال قدس سره 1222ه [ به آموزگاری فرستادگان ناپلئون در لشکر ایران نظمی تازه بنا نهادند... نظام آذربایجان را سرباز و نظام عراق و مازندران را جانباز لقب دادند.(46) با این وصف عراق قدس سره عجم [ شامل مناطق مرکزی و غربی ایران به اضافه فارس، خوزستان و ساحل خلیج فارس می شود. در کتاب «مرأة القاسان» تاریخ کاشان، نوشته عبدالرحیم کلانتر ضرابی که در سال های 1287 و 1288ه آن را نوشته، می خوانیم: کاشان جزو عراق عجم است. سکزآباد جزو عراق عجم است. ولایت زنجان در خط عراق عجم قرار گرفته است. خانقین سرحد عراقین عرب و عجم است. شیراز جزو مملکت فارس است. (آستانه حضرت) شاهزاده عبدالعظیم (الحسنی) در یک فرسخی طهران و جزو عراق عجم است. ولایت یزد، جزو خاک قهستان است). در کتاب «تاریخ اجتماعی کاشان» نوشته حسن نراقی در سال 1345ش. در اطلس اول کتاب عراق عجم با جبل و مدی یا ماد بالاخص یکی دانسته شده است. آغاز اهمیت یافتن جغرافیای سیاسی مناطق مرکزی ایران در تاریخ اسلامی با آغاز اهمیت یافتن اصفهان توأم است. اصفهان که از پیشرفت شهر تاریخی جی، پدید آمده است، اولین بار در سده چهارم هجری به گونه شهری یکپارچه درآمد.(47) در زمان بویهیان، رکن الدوله در نیمه سده چهارم هجری بر اصفهان حکومت کرد و آنجا را آباد کرد و شخصیت های علمی- سیاسی همانند ابن العمید، صاحب بن عباد، منطقی رازی؛ شاعر پارسی گوی عراق عجم، بدیع الزمان همدانی، ابوالفرج اصفهانی، ابی حیان توحیدی و ابوعلی مسکویه در آنجا ظهور می کنند. پس از بویهیان، طغرل سلجوقی در سال 443ه پایتخت سلجوقیان را در اصفهان قرار می دهد. الب ارسلان، جانشین او، همچنان اصفهان را پایتخت قرار می دهد. ملکشاه سلجوقی، پس از او، بناهای متعددی در اصفهان برپا داشت. خواجه نظام الملک طوسی در اصفهان، مدرسه نظامیه بنا کرد. در این دوران، اصفهان خود را رقیب بغداد می داند. اصفهان در سال 633ه به دست مغولان می افتد و آسیب فراوانی می بیند. ولی در زمان غازان خان، اصفهان آباد می شود. تیمور لنگ در 789ه. در اصفهان، قتل عام راه می اندازد. در 874ه. اوزون حسن آق قوینلو بر اصفهان، چیره می شود. در این زمان، اهالی ونیز، اصفهان را شهری بسیار وسیع در دشتی پرنعمت معرفی کرده اند.(48) اوج شکوفایی اصفهان در دوران صفویه است. در سال 1006ه. شاه عباس کبیر (996-1038ه.) پایتخت را، از قزوین به اصفهان منتقل ساخت. شاه عباس، میدان نقش جهان را احداث کرد، که به گفته شاردن یکی از زیباترین میدان های جهان است.(49) بدین گونه می بینیم که اصفهان و همچنین مناطق مرکزی ایران پس از سده چهارم هجری به بعد، به کانون بسیار مهم و اساسی علمی و اقتصادی و سیاسی تبدیل می شود و خود را در برابر نیروهای توانمند در ایران، نمایان می کند. به گونه ای که اوج شعر فارسی در شیراز با سعدی و حافظ شیرازی است. و شیواترین سبک شعری به نام مناطق مرکزی ایران، عراقی نامگذاری می شود. در این دوران است که مناطق مرکزی ایران نام جغرافیایی خود را، از الجبال، رها می کنند و یک نام فرهنگی سیاسی به خود می گیرند و آن هم عراق. ما اگر به خط سیر پایتخت در ایران از صفوی به این طرف بنگریم، می بینیم که این خط از مناطق شمال ایران به طرف مناطق مرکزی یعنی عراق عجم بوده است. از تبریز به قزوین که ثغر مسلمانان در سده اول هجری و پس از آن جزو عراق عجم شمرده می شده است و به اصفهان که ناف عراق عجم است و به شیراز، که به نظر بنده از لحاظ جغرافیای سیاسی، جزو عراق عجم است ولی از لحاظ تاریخی جزو عراق عجم شمرده نشده است. و سرانجام پایتخت در تهران پایبند می شود. تهران، همسایه ری است و ری بالاتفاق جزو عراق عجم است. و همچنین تهران در دامنه کوه های البرز که جزیی از مازندران است، قرار گرفته، پس تهران حدی است میان مناطق شمالی ایران و مناطق مرکزی آن. و این خود نشانگر آن است که عراق عجم سرانجام خود را در جغرافیای سیاسی ایران تثبیت کرد و همچنین مناطق شمالی ایران نفوذ سابق خود را بازیافت. پیشتر گفتیم که با اهمیت یافتن جغرافیای سیاسی مناطق مرکزی ایران، این مناطق نام فرهنگی سیاسی به خود گرفت. علت این تشبیه به دو دلیل است:

اول: می دانیم که کوفه، بصره و بغداد در سده های اولیه تاریخ اسلامی، کانون گردآوری و شکوفایی ادبی، علمی و دینی بوده است و چون مناطق مرکزی ایران در سده های پس از سده چهارم هجری، جانشین عراق در این شکوفایی می شوند، لذا بجا است، که این نام را داشته باشند. دوم: مناطق مرکزی ایران که گستره آن فارس و مناطق جنوبی ایران تا خلیج فارس است به طور کلی شباهت های جغرافیایی با عراق دارد. 1-زمینهای هموار و دشت زیاد دارد. 2-بر ساحل دو رود بزرگ- زاینده رود و کارون- جای گرفته است 3-همچون عراق به سمت خلیج فارس گسترش دارد 4-مناطق غربی و جنوبی ایران هم مرز با عراق است. و بنده فکر می کنم که این نامگذاری را باید دارندگان توان جغرافی سیاسی در مناطق شمالی ایران به منطقه مرکزی ایران داده باشند. و می تواند تفسیر این مسأله بدین گونه باشد که دانشمندان و فقهای مسلمانان در سده های اولیه هجرت در ایران فارسی زبان بودند و خاستگاه زبان فارسی مناطق مرکزی ایران است و این دانشمندان که اکثراً طبقه وزرا و دبیران را در دستگاه های حکومتی تشکیل می دادند، به آنها تاجیک با مفهوم دارنده فرهنگ عربی «یعنی فرهنگ اسلامی، می گفتند. و چون مناطق مرکزی ایران پس از سده چهارم دارای چهره علمی سیاسی مستقلی شد لذا به آن یک نام آشکارتر از لحاظ هویت اسلامی یعنی عراق که مرکز دولت اسلامی می بود، دادند.

اوج توانایی جغرافیای سیاسی عراق عجم با رخ دادن انقلاب اسلامی ایران نمایانگر شد. چون مراحل رؤیایی و شکل گیری انقلاب اسلامی در منطقه قم و اصفهان بود. در اینجا ذکر یک مسأله را ضروری می دانم و این که در انقلاب مشروطه که در ابتدای قرن چهاردهم هجری به مرکزیت آذربایجان رخ داد، جریاناتی به وجود آمد، که نتیجه پایانی آن از بین رفتن توانایی جغرافیای سیاسی آذربایجان بود. بنده از خدا خواهانم که انقلاب اسلامی ایران که در ابتدای قرن پانزدهم هجری رخ داد، همان خط اسلام ناب محمدی خود را حفظ کند تا گریبانگیر رخدادهایی نشود که پایان آن خدای ناکرده از بین رفتن توانایی جغرافیای سیاسی عراق عجم شود. باید کاری کنیم که توانایی های جغرافیای سیاسی تمامی مناطق ایران حفظ شود. خراسان، پشتوانه ایران است. لذا عراق عجم باید پشتوانه خراسان باشد، همانگونه که آذربایجان باید پشتوانه عراق عجم باشد. همانگونه که سایر استانهای ایران باید پشتوانه یکدیگر باشند.

ذکر این نکته در پایان ضروری است که ایران بود که ودیعه حضرت علی ابن ابی طالب(ع) یعنی «عراق» را به عنوان یک پدیده فرهنگی اسلامی را در درازنای بیش از هشتصد سال پس از حمله مغول، با نامگذاری عراق بر مناطق مرکزی خود، نگاه داشت.

پی نوشت ها:

1-شهاب الدین ابی عبدالله یاقوت بن عبدالله الحموی الروهی البغدادی کتاب خود «معجم البلدان» را در 20صفرسال 621ه. در نزدیکی شهر حلب به پایان رساند (لغت نامه دهخدا، ج 15، ص 23713)

2-صراع الممالک فی التاریخ السوری القدیم، عبدالله الحلو، انتشارات بیسان، ص 84. و نیز تاریخ الشرق الادنی القدیم»، احمدامین سلیم، دارالنهضة العربیه، ص 99.

3-تاریخ ایران، حسن پیرنیا، به کوشش محمددبیر سیاقی، ص 32-33.

4-آرام دمشق و اسرائیل فی التاریخ و التاریخ التوراتی، فراس السواح، دارعلاءالین، دمشق ص 211. همچنین فی تاریخ الشرق الادنی القدیم، احمدامین سلیم، دارالنهضه العربیه، ص 123.

5-تاریخ ایران، حسن پیرنیا، ص 145.

6-لغت نامه دهخدا، ج 4، ص 5285.

7-تاریخ ایران، حسن پیرنیا، ص 144.

8-الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر، ج 3، ص 261

9-همان ص 338.

10-همان، ج 3، ص 3.

11-الابله شهری است به شاطی دجله در زاویه خلیج، که وارد شهر بصره می شود. الابله قدیمی تر از بصره است و کسرا، فرمانداری از طرف خود، بر آن شهر گماشته بود (معجم البلدان، یاقوت الحموی، ج 1، ص 76).

12-الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر، ج 2، ص 367.

14- عبقریه الامام علی (علیه السلام)، عباس محمود العقاد، ص 74.

15-الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر، ج 3، ص 161.

16-اللهوف فی قتلی الطفوف، سیدطاووسی.

17-یاقوت حموی در «معجم البلدان» ج 3، ص 272، در مورد «سواد» می نویسد: رستاق عراق است که در زمان عمر بن الخطاب فتح شده است و حدود آن را از موصل تا عبادان و از العذیب در قادسیه تا حلوان می داند. و به نقل از الاصمعی آورده است که دو سواد وجود دارد: یکی، سواد بصره و دیگری، سواد کوفه. و به نقل از یزیدبن عمر الفارسی آورده است که ملوک فارسی (ساساینالا) «سواد» را دل ایرانشهر می نامیدند، چون استانی است که در مرکز سایر استان ها قرار گرفته است.

18-جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا، رشید الناضوری، دارالنهضه العربیه، ص 75- 77، 191.

19-فی تاریخ الشرق الادنی القدیم، احمد امین سلیم، دارالنهضه العربیه.

20-همان، ص 94.

21-همان، ص 258.

22-همان، ص 258.

23-همان، ص 258.

24-لغت نامه دهخدا، لغت ماد.

25-تاریخ رویان، به نقل از جغرافیایی بطلمیوس کتاب ششم، فصل پنجم، ص 8.

26-لغتنامه دهخدا، ج 10، ص 15786.

27-دایره المعارف اسلامی، ج 9، ص 163. به نقل از ابن خرداد به و ابن فقیه

28-همان، ص 163.

29-الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر، ج 3، ص 8.

30-همان، ج 3، ص 8.

31-معجم البلدان، یاقوت حموی، ج 4، ص 94.

32- معجم البلدان، یاقوت حموی، ج 4، ص 94

33-صورة الارض، ابن حوقل، ص 102.

34-حدود العالم من المشرق الی المغرب، به کوشش جواد صیفی نژاد، ص 116.

35-الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر، ج 4، ص 340.

36-همان، ج 5، ص 146.

37-همان، ج 8، ص 94.

38-به خاطر دقت در این موضوع، باید به دیگر کتب تاریخی نوشته شده پس از سلجوقیان مراجعه کرد، مانند:

1-تاریخ جهانگشا، علاءالدین عطاملک جوینی.

2-جامع التواریخ، رشیدالدین فضل الله

3-تاریخ وصاف، ادیب عبدالله شیرازی

4-تاریخ معجم، ادیب فضل الله

5-نزهة القلوب، حمدالله مستوفی

6-نظام التواریخ، قاضی بیضاوی

7-تاریخ نگارستان و جهان آرا، قاضی احمد غفاری

8-ظفرنامه تیموری، شرف الدین علی یزدی

9-مطلع السعدین، کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی

10-زبده التواریخ، حافظ ابرو

11-روضه الصفا، میرخواند

12-روضات الجنات، خزازی

13-مجمل فصیحی، احمد بن جلال الدین.

(برگرفته شده از مقدمه کتاب «حبیب السیر» نوشته آقای جلال الدین همائی)

39-الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر، ج 8، ص 124.

40-تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی، ص 429 و همچنین مطلب «نزهة القلوب» به نقل از لغت نامه دهخدا ماده عراق عجم.

41-حبیب السیر، خواندمیر، ج 2، ص 485.

42-دائره المعارف اسلامی، ج 9، ص 164

43- فارسی نامه ناصری، حسن فسائی، ج 1، ص 604.

44- فارسی نامه ناصری، حسن فسائی، ج 1، ص 604.

45- تاریخ ادبیات در ایران، ذبیح الله صفا، ج 5، ص 2711.

46- فارسنامه ناصری، حسن فساشی، ص 596.

47- دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 9، ص 071، به نقل از لاکهارت.

48- همان، ج 9، ص 271.

49- دائرةالمعارف اسلامی ج 9 ص 371.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان