مثل چهل و سوم
قدرت خدا بر زنده کردن مردگان
خالقی که نخستین بار، زندگان را آفرید و به آنها حیات بخشید، برای زنده کردن دوباره آنها نیز توانایی دارد .
«اولم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین » .
«آیا انسان نمی بیند که ما او را از نطفه (بی ارزش) آفریدیم، ناگهان او با ما به مخاصمه آشکار برخاست » .
«و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من یحیی العظام و هی رمیم » .
«برای ما مثلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد . گفت کیست که این استخوان ها را در حالی که پوسیده است، زنده کند» .
«قل یحییها الذی انشاها اول مرة و هو بکل خلق علیم » (1) .
«بگو، آن کسی که آن را نخستین بار آفرید، بار دیگر آن را (پس از مردن) زنده می کند، او به (اسرار) هر مخلوقی داناست » .
بازگشت به زندگی پس از مرگ
اعتقاد به معاد و بازگشت انسان به حیات مجدد، از اصول استوار همه شرایع آسمانی است . و هر نوع دعوت به خدا بدون این اعتقاد، مسلکی بیش نخواهد بود و نام دین بر آن نمی توان گذاشت . چیزی که به بسیاری از باورها و رفتارها، روح و روان می بخشد، اعتقاد به روز جزا است که تامین کننده هدف از زندگی دنیوی است .
عرب مشرک، از اعتقاد به معاد، بسیار خائف و ترسناک بود و به عللی نمی خواست این باور را بپذیرد و یکی از آن علل این بود که اعتقاد به معاد و روز جزا و حساب، زندگی خودکامگان را محدود می کند و از آزادی آنان در عمل می کاهد، درحالی که زندگانی سران شرک بر شالوده آزادی به معنی شکستن هر نوع قید و بند، استوار بود .
پایه انکار آنان، ناسازگاری اعتقاد به معاد با خواسته های نفسانی آنان بود، هرچند آنان به این انگیزه، تصریح نمی کردند ولی اگر در اختیار فرد روان کاوی قرار می گرفتند او می توانست پایه انکار آنان را به نحوی که بیان کردیم روشن سازد .
آنان برای سرپوش نهادن بر این انگیزه حیوانی، گاهی قیافه «حق طلبی » به خود می گرفتند و به توصیف معاد پرداخته و آن را محال، قلمداد می کردند و می گفتند: «من یحیی العظام و هی رمیم » ، چه کسی می تواند این استخوان های پوسیده را از هم جدا و بار دیگر زنده کند؟!
قرآن این جمله را «ضرب المثل » تلقی می کند ومی فرماید: «و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من من یحیی العظام و هی رمیم »
اکنون باید دید، مقصود از «ضرب المثل » ، در این آیه چیست . به طور مسلم، مراد از «ضرب المثل » ، اصطلاحی نیست که در تبیین جریانی، از یک مثل رایج در میان مردم، بهره می گیرند . مثلا به دانش آموز تنبل که موقع تحصیل دنبال بازی رفته و به هنگام امتحان، رفوزه گشته، در عرف عرب می گویند: فی الصیف ضیعت اللبن » یعنی «شیر را در تابستان ضایع کردی » . بلکه مقصود از این جمله در این آیه و نظایر آن، صرف توصیف است، بنابراین چه بگوییم «ضرب لنا» و چه بگوییم «وصف » هردو به یک معنا است .
این توصیف جز این نیست که او معاد را محال شمرد درحالی که به استخوانهای پوسیده اشاره می کرد و می گفت: «من یحیی العظام و هی رمیم »: «چه کسی آنها را زنده می کند در حالی که پوسیده اند» .
قرآن در موردی یادآور می شود که ستمگران، پیامبر را با صفت «مسحورا» توصیف کرده و می گفتند: «... ان تتبعون الا رجلا مسحورا (2) » .
«شماها از یک انسان جادوشده پیروی می کنید» .
قرآن بلافاصله از جمله «ضربوا لک الامثال » کمک می گیرد و می فرماید:
«انظر کیف ضربوا لک الامثال ... .» (3) . «بنگر چگونه تو را توصیف می کنند و چگونه معرفی می کنند» .
بنابراین ضرب المثل در این موارد وصف موردی است که این جمله در آن مورد به کار می رود .
نکته زیبا در جمله «و نسی خلقه »
در جمله «و نسی خلقه » که در آیه یادشده وارد شده است، بیانگر نکته زیبایی است و آن این که توصیف گوینده این سخن از معاد حاکی از آن است که آفرینش خود را فراموش کرده بود و اگر به آفرینش نخست خود توجه داشت، هرگز از معاد چنین توصیفی نمی کرد، زیرا کسی که قادر بر آفرینش نخست است، بر آفرینش دوم به نحو احسن قادر خواهد بود . زیرا آفرینش نخست، بدون ماده پیشین، صورت می گیرد درحالی که در معاد، ماده خلقت در اختیار است، فقط نیاز به صورت سازی دارد . از آنجا که این معترض، آفرینش نخست خود را فراموش کرده و لب به اعتراض گشوده بود، قرآن به پیامبر آموخت که او را به این آفرینش توجه دهد و فرمود:
«قل من یحییها الذی انشاها اول مرة و هو بکل خلق علیم » .
«آن کس که آن را برای نخستین بار آفرید همان زنده خواهد کرد» .
قرآن به این پاسخ، در آیه دیگری نیز تصریح کرده و می فرماید:
«و هو الذی یبدا الخلق ثم یعیده و هو اهون علیه ...» (4) .
«او کسی است که آفرینش را آغاز می کند، سپس آن را پس از مرگ برمی گرداند و دومی آسانتر است » .
مسلما آسانی آفرینش دوم از دیدگاه ماست که پیوسته اعاده، از تاسیس در نزد ما آسانتر می باشد و الا برای خدای قادر و توانا، آسان و دشواری تصور ندارد .
امیرمؤمنان می فرماید:
«و ما الجلیل و اللطیف و الثقیل و الخفیف و القوی و الضعیف فی خلقه الا سواء» .
«بزرگ و کوچک، سبک و سنگین، نیرومند و ناتوان، از نظر آفرینش در برابر خدا یکسان است » .
شان نزول آیه
مفسران می نویسند ابی بن خلف یا عاص بن وائل، استخوان های پوسیده و درهم گشته را حضور پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و به او چنین گفت:
«تو گمان می کنی این استخوان ها زنده خواهد شد، در حالی که پوسیده و از هم جدا شده است؟!» .
پی نوشت:
1) یس، 77 تا 79 .
2) اسرا، 47
3) اسرا، 48
4) روم، 27