ماهان شبکه ایرانیان

گفتگو / پروفسور سید حسن امین ، دکتر محمد حسن قدیری ابیانه ، دکتر سید حسن یثربی ، دکتر طوبی کرمانی

با عنایت به محور مطالب این شماره «فرهنگ و انقلاب اسلامی» با تنی چند از محققان ارجمند و استادان محترم دانشگاهها:

با عنایت به محور مطالب این شماره «فرهنگ و انقلاب اسلامی» با تنی چند از محققان ارجمند و استادان محترم دانشگاهها:

1 پروفسور سید حسن امین (استاد دانشگاه گلاسکو کالیدونیا و سرپرست دایرة المعارف ایران)

2 دکتر محمدحسن قدیری ابیانه (مشاور رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و کارشناس ارشد مسایل استراتژیک)

3 دکتر سیدحسن یثربی (استاد دانشگاه علامه طباطبایی)

4 دکتر طوبی کرمانی (استاد دانشگاه و مدیرکل امور اجتماعی و ایرانیان خارج از کشور سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی)

گفتگویی صورت گرفت که با سپاس فراوان از استادان فاضل گرانقدر، دیدگاهها و تحلیلهای ایشان را در پاسخ به پرسشهای زیر به نظر علاقمندان و خوانندگان محترم می رساند:

* * *

1. جایگاه ایدئولوژی در شکل گیری فرهنگ و نقش آن در پیروزی انقلاب اسلامی را چگونه ارزیابی می کنید؟

2. گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی؛ دقایق و نتایج حاصل از آن را به چه نحو می توان تبیین نمود؟

3. آسیب شناسی فرهنگی انقلاب اسلامی ایران را با توجه به نگرشی انتقادی به وضعیت فرهنگی جامعه پس از وقوع انقلاب اسلامی را چگونه ارزیابی می نمایید؟

4. ارزیابی خود را نسبت به آنومی فرهنگی و وقوع انقلاب اسلامی در ایران با توجه به نگرشی انتقادی به وضعیت فرهنگی در ایران قبل از وقوع انقلاب را تشریح فرمایید؟

5 . بررسی تطبیقی رهیافت های فرهنگی در تبیین انقلاب اسلامی را چگونه بررسی می نمایید؟ بررسی تطبیقی نظریات مختلف اندیشمندان داخلی و خارجی از دیدگاه فرهنگی نسبت به انقلاب اسلامی ایران.

6 . جایگاه فرهنگ در توسعه کشور کجاست؟ و برنامه های پنج ساله کشور چه نقش و تأثیری در آن دارد؟

7 . تأثیرات فرهنگی انقلاب اسلامی در سطوح مختلف فرامنطقه ای را چگونه ارزیابی می کنید؟.

8 . بررسی گفتمان های فرهنگی رقیب و چگونگی تعامل آنها با انقلاب اسلامی در عرصه وقوع، پیروزی و استمرار انقلاب اسلامی در ایران چگونه ارزیابی می نمایید؟

9 . مؤلفه ها و شاخصه های تهاجم فرهنگی چیست؟ و در دفاع فرهنگی چه مسایلی را بایستی مورد توجه قرار داد؟

10. چالش ها و فرصت های توسعه فرهنگی در انقلاب اسلامی ایران کدام است؟

11. نقش فعالیت های فرهنگی خارج از کشور در معرفی انقلاب اسلامی و پیشرفت های فرهنگی حاصله از آن چیست؟

12. از نظر جنابعالی، اجماع در رهیافت های توسعه فرهنگی در داخل ایران بر چه پایه هایی باید استوار باشد؟ مؤلفه های اجماع فرهنگی کدام است؟ نقاط اشتراک کجاست؟

13. نقش روحانیون را در پویایی فرهنگی ملت ایران قبل، حین و پس از پیروزی انقلاب اسلامی چگونه ارزیابی می نمایید؟

* * *

پروفسور سید حسن امین

جواب سؤال 1. بی شک و شبهه، فرهنگ غالب بر ساختارهای آموزشی، دیوانی، قضایی، نظامی، هنری ایران قبل از انقلاب از محتوای جدی، عمیق و سنتی خود به تدریج خالی شده بود و همین تخلیه در گرایش نسل جوان، دانشجو و پیشرو، به دین، مذهب و سنتهای فرهنگ بومی در برابر تقلید کورکورانه ایران آن زمان از غرب تأثیر بسیار جدی داشت؛ مهمتر از همه، اینکه چون دستگاه حاکمه به طور جدی و رسمی از نوعی ایدئولوژی مقبول جهانی برخوردار نبود و تنها از راهکارهای عملی غرب در زمینه صنعت و اقتصاد استفاده می کرد و پشتوانه ایدئولوژیک برای خودش نداشت، ایران آن زمان نیازمند نوعی ایدئولوژی بود که نزد بیشتر مردم مقبولیت و مشروعیت بیابد.

یکی از ایدئولوژی های آن زمان مورد قبول اقلیت محدود؛ اما روشنفکر و علاقمند به سیاست، ایدئولوژی «مارکسیسم لنینیسم» بود و گروههایی از اوایل مشروطیت و مخصوصا در زمان رضاشاه «گروه 53 نفر» آن را قبول کرده بودند. پس از سقوط رضاشاه در شهریور 1320 با تأسیس حزب توده بزرگترین حزب ایدئولوژیک که در ایران سابقه داشت همین حزب توده بود. البته در مقابل آن، گروههای فراوانی وجود داشتند که ایدئولوژی اسلامی را توأم با سوسیالیسم، توأم با افکار اجتماعی و عدالت اسلامی به جامعه ارائه می دادند. مثلاً پس از شهریور 1320 در مبارزه با توده ای ها و کمونیست ها جمعیتی به نام «جمعیت خداپرستان سوسیالیست» یا «سوسیالیست های خداپرست» پیدا شده بود. سوسیالیست های خداپرست، الحاد و انکار خدا و آداب دینی را، لازمه سوسیالیسم نمی دانستند، یعنی توحید و خداپرستی را معارض داشتن نوعی نظام اجتماعی عادلانه نمی دانستند، بلکه می گفتند: «حضرت علی می تواند بهترین اسوه عدالت اجتماعی باشد و اسلام و آموزه هایش در زمان ظهور و در طول قرون، با عناوین و احکامی مانند: الزرع للزّارع. می توانست عدالت اجتماعی و اقتصادی را در جامعه بیاورد و به منصه ظهور برساند.

به هر جهت، بعد از کودتای 28 مرداد 1332 که آزادی نسبی برای اظهار عقاید در ایران از میان رفت و اختناق سیاسی ایجاد گردید این دو ایدئولوژی جامعه ایرانی، که یکی اسلامی و آن دیگری توده ای یا مارکسیسم لنینیسم یا «مائوئیسم» و چپگرا بودند و این دو مورد، برنامه هایی بودند که دارای ایدئولوژی بودند، امّا در نهایت در سالهای قبل از انقلاب، در اثر عدم وجود نوعی ایدئولوژی مناسب جهت معارضه با این دو ایدئولوژی، حکومت وقت شکست خورد؛ چرا که حکومت پادشاهی ایران در آن زمان تبلیغ می کرد که نظام شاهنشاهی هخامنشی و ساسانی، میراث فرهنگی و ریشه های تاریخی و خلاصه رمز بقای دولت 2500 ساله ایران است، در حالی که این ادعا به هیچ وجه به عنوان نوعی ایدئولوژی برای اکثریت طبقه فرهیخته، باکمال و باسواد نمی توانست قابل قبول باشد. موضوع این است که کشور ما در روزگاران گذشته، همواره تا قبل از مشروطیت دارای نظام استبدادی بوده است، محمدرضا شاه در اوج قدرت خود، مثل شاهان مستبد، تمام قدرت را در انحصار خود داشت، مصدر و منشأ قانون گذاری محسوب می شد و اراده وی، اراده عالی بود. او می خواست که خود را با عنوان رهبر در جامعه مطرح کند. اما چنین ایدئولوژی در هیچ نقطه ای از دنیا قابل طرح نبود. چون دنیا به سوی تکامل اجتماعی و مشارکت سیاسی و اجتماعی به نفع اکثریت مردم حرکت می کرد. در نتیجه ایدئولوژی هایی که بر پایه نظام شاهنشاهی قرار داشت - در، معارضه با دو ایدئولوژی مذکور در بالا - بود و گرایشهای به ناچار فعالان و جوانان باید به یکی از این جهت سمت و سوی می گرفت.

معمولاً هر برنامه ای از طرف رژیم پهلوی طرح می شد، از جهت فکری و ذهنی برای نسل جوان قابل پذیرش نبود، کسانی که به داشتن پست علاقمند بودند و می خواستند به لحاظ مراتب اجتماعی ترقی کنند و نیز در زدوبندهای سیاسی و اقتصادی و... شرکت داشته باشند، خودشان را نشان می دادند و به چنین مکتبی تظاهر می کردند و به دروغ خود را معتقد به این نوع سیستم نشان می دادند؛ در حالی که اعتقادی به آن نداشتند. در واقع اعتقاد جدیِ فکری و گرایش ایدئولوژیک منحصر در دو حزب مذکور یعنی چپ و اسلامی بود. اسلامیون و علاقمندان به اسلام، با توجه به اینکه در ایران هزار و چهارصد سال پیشینه تبلیغات دینی و اعتقادات دینی وجود داشت و این ایدئولوژی مظلوم واقع شده بود گرایش به این سمت پیدا کرده بودند. در این میان تعداد زیادی از افراد که خیلی از جهت عملی پایبند به دیانت نبودند و به اصطلاح «عامل» نبودند از جهت ذهنی، دین اسلام، و اسوه های عدالت اجتماعی، حکومت عادلانه امام علی یا قیام امام حسین را، برای خودشان به عنوان الگو پذیرفته بودند و از این جهت جایگاه ایدئولوژی در شکل گیری فرهنگ به طور عام و در پیروزی انقلاب 1357 کاملاً و به شکل بارزی مشهود است.

جواب سؤال 2. انقلاب 1357، اولین نمایشی بود که افکار و اندیشه ها و ایدئولوژی بومی اکثریت مردم یک کشور اسلامی و شرقی را بر بافتها و تولیدشده های نظامهای غیرشرقی، تسلط داد و بار دیگر برای افکار و اندیشه های بومی در سطح جهان عزت و احترام ایجاد کرد. به این معنا که ما از آغاز شکست ایران در جنگ ایران و روس، در زمان فتحعلی شاه، به قدرت صنعت غرب و نظم نوین جامعه اروپایی با نظر اعجاب و شگفتی نگاه کردیم و این باعث ضعف در خودباوری و اعتماد به نفس گردید.

بنابراین تمامی راههایی که ما از آن زمان تا سال 1357 خورشیدی برای اصلاح امور و تقویت نظام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، دانشگاهی، اداری و دیوانی داشتیم، به صورت تقلید بسیار ساده ای از الگوهای غرب بود.

همچنین منبرهای فکری و فلسفی ما نیز همگی دنباله روی نظامهای غربی و فلسفه های غرب بود. اما در این مقطع انقلاب 1357، اولین بار بود که یک فرهنگ بومی و کاملاً خودی توانست اصالت خود را در برابر نظامهای فرهنگی غرب تثبیت نماید. و این موضوع نیز، تأثیرات فوق العاده ای در سطح جهان داشت؛ زیرا در عرصه بین المللی پیوسته سابقه ای موجود بوده است که در تمام این موارد، حکومتهای جهان سوم پیوسته در حال عقب نشینی و فرار از مرزهای فرهنگی خود بوده اند.

این اولین بار بود که یک ایدئولوژی غیرغربی یک نهاد جاافتاده سیاسی را که به اصطلاح متحد رسمی غرب و مدافع منافعش در این منطقه بزرگ بود، شکست داد و در این راستا، موقعیت آشکاری را ایجاد کرد که سرآغاز نهضتها و تفکرهای بسیار زیادی در سطح جهان گردید.

بنابراین تأثیر عمده ای که فرهنگ اسلامی با پیروزی انقلاب 1357 در سطح بین المللی داشت، این بود که اسلام و تشیع را تا حدی که بتواند یک نظام توانمند نظامی و ارتشی قوی را کنار بگذارد، برای نخستین بار مطرح کرد و در گوشه و کنار جهان موجب تثبیت ایدئولوژی اسلامی و همچنین، استفاده سیاسی از اسلام شد که پیش از آن اگر از شریعت و احکام اسلام، صحبتی در هر کدام از کشورها می شد، در سطح داخلی محدود بود به اینکه قوانین اسلام در مسائل ازدواج و طلاق تعدد زوجات و خمس و زکات و مسائل اخلاقی رعایت گردد و هیچگاه بیش از این به عنوان عاملی جدی و به خصوص به صورت ایدئولوژی سیاسی، در دیگر کشورها به طور کامل مطرح نشده بود و در هر جا که طرح شده بود نیز پیوسته با شکست مواجه گردیده بود، در حالی که از این پس حالتی پیروزمندانه داشت.

جواب سؤال 3. مشکل عمده ای که از جهت فرهنگی، پس از انقلاب ایجاد شد، این بود که سوار بر امواج اسلام دولتی و اسلام باوری؛ به جای آنکه موجباتی برای پالایش سنتهای واپسگرا ایجاد شده باشد و چیزهایی که به سود اسلام و جامعه هست، پیاده شود، رجوعی به قهقرا در مسائل خاص شد و بر اثر ناکارآمد بودن سنتها از یک سو، و نداشتن مدیریت صحیح از سوی دیگر پس از تجارب بسیار همه آن ارزشها کنار گذاشته شدند حال آنکه، اگر از همان آغاز با دیدی جدی تر و امروزی تر، از گرایش های عمومی به دیانت و اسلام استفاده کرده بودیم، می توانستیم موجبات یک مرحله تجربی را پیدا کنیم و متوجه شویم که چه قسمت از مسائل و ارزش های امروز چیزهای خوبی نیست و به چیزهایی که پیش از آن مطرح بوده، برگردیم. مثلاً: فرهنگی که در سنت بسیار قدیم ایران وجود داشت کثرت فرزند ارزش محسوب می شد، در اواخر دوره سلطنت، تک فرزندی یا داشتن فرزند کمتر مطرح گردید و به تدریج در جامعه جاافتاده و ارزش شده بود، اما انقلاب که پاگرفت، گفتند: «نخیر، این خلاف شرع و دیانت است و محاسن و مزایای کثرت اولاد، جا افتاد مسئله سالها تبلیغ شد و باعث کثرت جمعیت گردید.» حالا امروز گفته می شود ما باید حق دیگران را هم رعایت کنیم و تعداد اولاد هر خانواده باید به اندازه ای باشد که جامعه به آن نیاز داشته و بتواند آنها را تربیت کند. اشتغال زایی داشته باشد و آنها افراد سعادتمندی باشند. در آن زمان این تفکر سنتی بدون اینکه پالایش شده باشد، مورد قبول قرار گرفت و حالا بعد از مدتی، این مسائل کنار گذاشته شد. نمونه دیگر تجربه ماست در مسائل مربوط به بانکداری؛ مدتهای مدید مسئله بانک و اقتصاد به اموری وابسته بود که از جهت فقه سنتی ممکن بود الگوهایی برای آن وجود داشته باشد، اما آن طور که باید و شاید، موجب شکوفایی اقتصادی جامعه نمی شد. امروز پس از مدتها در عمل همان مسائل قدیم و روندهای بانکداری مقبول جهانی، مجدد مورد استفاده قرار گرفته است، حال آنکه جامعه باید زودتر از اینها از جهت فرهنگی، خودش را تحت کنترل اندیشه های مترقی تصحیح می کرد و کار به جایی نمی کشید که یک دوره مسئله ای را تبلیغ کنند و سپس کنار بگذارند.

البته در امر روابط بین المللی و سیاست خارجی، مسائل دیگری وجود دارد. مثلاً پس از پیروزی انقلاب مدتها مسئله صدور انقلاب مطرح بود که از جهت روابط بین الملل موضوع مقبولی نیست چرا که ممکن بود، از آن تعبیرها و تفسیرهای متفاوتی بشود، در عمل نیز صدور انقلاب به این معنی بود که ما می خواهیم به کشورهای دیگر تهاجم کنیم. می خواهیم انقلابی که در داخل کشورمان انجام شده را در نقاط دیگری از دنیا سرپرستی کنیم و باعث تحریک شهروندان دولت های مسلمان جهان شویم.

بنابراین صدور انقلاب، حالتی ایجاد کرد که بین همه نیروهای همسایه ما و تمام قدرتمندان جهان حالت وحشت ایجاد شد. وقتی کسی می خواهد کاری را انجام دهد، بدترین کار آن است که قبلاً اعلام کند که من می خواهم به دشمن خودم شبیخون بزنم. مسئله دیگر اینکه، پس از مدتی مسئله تهاجم فرهنگی مطرح شد که پس از روی کار آمدن آقای خاتمی به «گفت وگوی تمدن ها» تبدیل شد در حقیقت این سه مرحله، هر یک احوالی بود که متناسب با زمان خودش چنانکه باید و شاید نبوده و هیچ یک به اهدافی که داشتند، نرسیدند. بنابراین از جهت آسیب شناسی فرهنگی این مسائل با تعادل توأم نبود. در هر زمان مسئله ای را مدنظر قرار دادند و کارهایی انجام شد که چون با نظم و ترتیب صحیح و برنامه ریزی دقیق انجام نشد، هیچ کدام به اهدافی که خودشان داشتند، نرسیده و در نتیجه امروز آسیب هایی را که انقلاب اسلامی ایران داشته، در عدم دسترسی به نتایج پیش بینی شده خلاصه می گردد. و هیچ یک از اینها به اهدافی که اعلام شد نرسیده است.

یعنی اگر ما اهداف اول انقلاب 1357 را آزادی و استقلال کامل ایران از غرب و همچنین ایجاد عدالت اجتماعی و اقتصادی بیشتر در کشور بدانیم، می بینیم که در عمل هیچ یک از این اهداف آن طور که خواسته مردم بوده است و مردم پشتیبانی خود را از آن اهداف بلند، با مشارکت تقریبا نود و چند درصدی در پیروزی انقلاب نشان دادند، نبوده است. بدین ترتیب به جهت عدالت اجتماعی و اقتصادی، شکافی که بین طبقه ثروتمند و فقیر وجود دارد امروز بیشتر شده است. که البته بدون دلیل نمی باشد و ما نیز نمی توانیم خود را عاری از هر گونه مسئولیتی بدانیم. اگر انقلابی به وقوع پیوسته است و تحرک اجتماعی و مشارکت سیاسی وجود دارد، به این منظور است که این عوامل کنترل شوند و به آن اهداف برسند. اگر نه، هر نظامی با همه فساد و مشکلاتش می تواند خود را توجیه کند، شاه می تواند بگوید دلیلی که من وابسته به آمریکا شدم و بعد از کودتای 28 مرداد، دیکتاتور شدم، چه بود؛ شاه به حدی به آمریکا وابسته شد که کاپیتولاسیون را رواج داد. اما می تواند بگوید: «به من زور گفتند. من نمی خواستم که آنها به ایران بیایند، آنها گفتند آمریکائیها اگر جرمی مرتکب شدند، دادگاه های ایران، کاری با آنها نداشتند، و حق محاکمه آنها را نیز نداشتند، من زورم نمی رسید، و آنها آمدند گفتند که اگر اسلحه می خواهید و اگر مستشار نظامی آمریکایی می خواهید، باید، این را هم از پارلمان ایران بگذرانید و من گذراندم.»

پس از گذشت سالها، زمانی که ما از حداقل استقلال قضایی نسبت به شهروندان خارجی برخوردار شدیم؛ یعنی اگر آنها در ایران مرتکب جرمی می شدند، در کشور ما تعقیب می گشتند و برای محاکمه به کشور خودشان بازگردانده نمی شدند، ما چنین حقی را در زمان محمدرضا شاه از دست دادیم و در زمان نخست وزیری حسنعلی منصور به همین دلیل نیز منصور ترور شد.

بنابراین جامعه ایرانی، عوامل تحمیل کاپیتولاسیون از طریق نظام شاهنشاهی و دلایل بروز چنین معضلی را از سوی نظام سابق نمی پذیرد و حرفش این است که آن دولت و حکومت بایستی منافع ملّی را در نظر بگیرد و آنچه را که بیگانگان به زور می خواهند بر این مملکت تحمیل کنند را نپذیرد. و راه حلی برای محفوظ ماندن فرهنگ و منافع ملی و فرهنگی این مملکت از هجوم مقطعی و درازمدت کشورهای بیگانه پیدا کند.

بنابراین این انتقاد وارد است که عواملی وجود داشت که اوضاع اقتصادی و فرهنگی ما به این مرحله رسید و یک مدیریت اصولی و درست با حفظ این عوامل می تواند خودش را از مهلکه و خطر نجات دهد و راهکارهایی برای چنین مشکلاتی بیابد. وگرنه اگر کسی بگوید که من می توانم خوب حکومت کنم، مشروط بر اینکه هیچ عامل مخالفی وجود نداشته باشد، حرف بیهوده ای است؛ این که معنایش مدیریت نیست. مدیریت و حکومت صحیح عبارت از اینست که آن عوامل نابهنجار و معارض را طوری کنار بزند که بتواند به اهداف درازمدتش برسد. اهداف درازمدت، که مهمترین آن اهداف داشتن جامعه ای سالم و ریشه دار مبتنی بر اصول و اعتقادات و فرهنگ بومی بود در ایران بسیار مطرح بوده و هست و معمولاً هیچ گاه آن گونه که باید و شاید، انجام نگردید؛ مثلاً حضور و ظهور دیانت در برهه ای که انقلاب پیروز شد، از امروز که بیست و پنج سال از انقلاب گذشته است بیشتر بود؛ بیشتر به این دلیل بود که مردم با استفاده از مواضع ایدئولوژیک اسلامی و سنتهای مورد قبول جامعه شیعه توانستند آن انقلاب را به پیروزی برسانند.

پس در آن زمان دین در قلب مردم بود، مردم احساس خوبی از دیانت داشتند. در حالی که اگر امروز آمار گرفته شود، به طور قطعی دیانت مردم بسیار کمتر از گذشته است و این موضوع از معایب و آسیب های بزرگی است که در این زمان به فرهنگ انقلاب اسلامی وارد شده است.

جواب سؤال 4. قبل از انقلاب اسلامی، عمده ترین مشکل جامعه این بود که آزادیهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و آزادی قلم وجود نداشت. ولی آزادیهای ارتباط مرد و زن، آزادیهای تفریحات سالم و ناسالم، کلوپ های شبانه دیسکوها و انواع آزادیهایی که جوانان در غرب دارند، در اینجا هم وجود داشت. اما اگر کسی به آنها دلخوش نمی شد و می خواست مثلاً کتاب بخواند، خواندن برخی کتابها ممنوع بود؛ حتی از طرف دولت نیز اجتماعات کاملاً تحت کنترل بود. احزاب سیاسی فعال و مستقل وجود نداشت. و نظام حاکم پیش از انقلاب با کمال وقاحت مدعی بود که در ایران فقط یک حزب باید وجود داشته باشد؛ حزب رستاخیز، و همه مردمی که در این کشور ساکن هستند باید که تابع فرمان شاه و عنصر این حزب باشند و هر کس که به عضویت حزب مورد قبول شاه درنیاید، می تواند گذرنامه اش را بگیرد و از ایران برود.

بنابراین شاه بزرگترین عمل نامعقول و غیرعادی و غیرمتعارفی که انجام داد این بود که می گفت: اگر کسی به عضویت حزب رستاخیز درنیاید، از دو صورت خارج نیست: یا اینکه دشمن این مملکت است و سوءنیت دارد که در این صورت جایش در زندان است و یا اینکه باید از مملکت خارج شود. و این یعنی که هیچ کس حق مشارکت و اظهارنظر سیاسی و مخالفت و معارضه و مبارزه سیاسی برای اهداف دیگری که در نظر او و همفکران و هم اندیشان او می تواند مناسب جامعه باشد و در راستای مصالح و منافع عام باشد، ندارد.»

در آن زمان هر فرد می توانست هر رمانی را که می خواست، بخواند، مشروط بر اینکه هیچ پیام سیاسی در آن نباشد. یا هر نمایشی را یا هر رقاصه ای را یا هر هنری را داشته باشد، ببیند، مشروط بر اینکه در آن، پیامی، ابهامی، ایهامی که شخص پادشاه یا خانواده سلطنتی یا نظام سلطنتی یا زورگویی هایی که در رژیم های دیکتاتور و حکومتهای پلیسی هست، نباشد.

آزادی بیان و مطبوعات نبود. مطبوعات را دو نوع می بستند: یکی اینکه، تمام مجلات و روزنامه ها، آنچه را که در آن منتشر می شد، سانسور می کردند. دوم این که امتیاز بعضی روزنامه را لغو می کردند.

بنابراین این اوضاع سانسور به قدری مضحک شده بود که در روزنامه های کثیرالانتشار از مأموران ساواک، کسی را در آنجا گماشته بودند که هر چیزی را قبل از اینکه چاپ شود، بخوانند تا با معیارهای تحمیلی ساواک برخوردی نداشته باشد.

وقتی اظهار نظرهای مردم آزادانه قابل انعکاس در رسانه ها نباشد، خواه یا ناخواه از طریق سرّی و مخفی و زیرزمینی، فعالیتها و مبارزات سیاسی شکل می گیرد و این هنگامی است که هر چه بیشتر به طرف افراط کشیده می شود و مبارزات مسلحانه آغاز می گردد و کار از دست عقلای قوم و از دست کسانی که می خواهند جامعه سالم بماند، و فقط در آن تغییرات ضمنی و اصلاحات اصولی که مستلزم رشد و رفاه و ارتقای جامعه است، صورت گیرد، خارج می شود و به دست تفنگدارها و مسلحان می افتد که آنها هم، دیگر کارشان از ایدئولوژی و پایبندی به اصول اخلاقی و فکری در می گذرد و جنبه انتقام جویی پیدا می کند، برای اینکه می گویند رفیق ما را، برادر و همفکر ما را کشته اند، ما هم برویم یک نفر از سردمداران آنها را بکشیم. به همین ترتیب می بینیم در زمان شاه برنامه هایی بود که بیایند خود شاه را گروگان بگیرند. زنش، فرح پهلوی و ولیعهدش را گروگان بگیرند، اینها دیگر مسئله مبارزه جدی سیاسی نیست. مبارزان مسلّح می گفتند که برادران و دوستان ما را در زندان دادرسی ارتش محکوم کرده و بعضی از آنها را اعدام خواهند کرد، ما هم پسر و زن شاه را گروگان می گیریم، تا دوستان ما آزاد شوند. این موضوع، بدان مفهوم جدی که ما در نظر انسان از شهروند داریم مبارزه معقول درست و حسابی و مشارکت سیاسی نیست و مسائلی است که وقتی کسی وارد جنگ و اسلحه کشیدن شد و تفنگ به دست گرفت. پیش می آید.

عاملی که این نیروها به آن طرف کشیده شدند، اختناق عجیبی بود که فرهنگ سیاسی قبل از انقلاب، بر ایرانیان تحمیل کرده بود. بنابراین جامعه ای را ایجاد کرده بودند که به طور کلی فضای سیاسی توان شنیدن حتی آرامترین و معقولترین پیشنهاد اصلاحی را نداشت و همه مردم اجبارا بایستی با قدرتی که نماینده مشروع مردم نبود و با کودتای آمریکایی انگلیسی، 28 مرداد 1332 بر این کشور مسلط شده بود، اعلان هماهنگی کرده و آمادگی پذیرش بلاشرط آن نظام را می داشتند و این چیزی بود که برای مردم خصوصا نسل جوان، بسیار دشوار بود. و هیچ راهی برای افراد علاقه مند و دلسوز، در جهت ایرادات و اعتراضات آزادانه در مورد نظام موجود و فرهنگ غالب قبل از انقلاب باز نگذاشته بودند و جای هیچ اعتراضی نبود. بنابراین تنها راه اعتراضات زیرزمینی و مخفی بود. و عاقبت وقتی که فرصتی پیش آمد که مردم آزادانه به میدان بیایند، تظاهرات میلیونی شروع شد؛ یعنی این مردم قبل از اینکه چنین فرصتی به آنها داده شده باشد، همگی ناراضی بودند اما چون امکان تشکل اجتماعی وجود نداشت. همه ساکت بودند. اکثریت ساکت و محروم بودند و فقط عده بسیار اندکی زیرزمینی مشغول مبارزه بودند، آنها هم که گرفتار می شدند، یا اعدام می شدند یا زندانهای طویل المدت بنابراین محاکمات سیاسی بین 1332-1356 نشان دهنده آن است که عده ای از مبارزان اصلی با خشونت وارد مبارزات مسلحانه شده بودند. ساواک، کمیته مشترک شهربانی و سازمان امنیت، و دادرسی ارتش هم هیچ رحم و شفقتی نسبت به این مبارزان نشان نمی دادند. جوانان مبارزی را اعدام می کردند که در حقیقت زائیده جامعه ای هستند که امکان بیان آزادانه افکار وجود نداشت و خواه یا ناخواه به آن راهها کشیده شده بودند.

جواب سؤال 5 . همانطور که گفته شد هنگامی که انقلاب پاگرفت، ما دو تا ایدئولوژی کاملاً جدی داشتیم. یکی اسلامی و دیگر چپ. اکثریتی هم بودند که ایدئولوژی «سیاسی» خاصی نداشتند، اما چون سنت فرهنگی و تربیت ملی ایرانیان، از نسلهای گذشته تاکنون، همواره اسلامی بوده با واژگان اسلامی، ذهنیت اسلامی و شیعی و نیز سمبولها و الگوهای دینی اسلامی، آشنایی داشتند؛ لذا برای تحرّک سیاسی اکثریت، در انقلاب تمام حرکتها پوشش اسلامی پیدا کرد و رهبر هم یک شخصیت مذهبی و مرجعی بود که هیچ گونه خطا و تصور خطایی از او در ذهن اکثریت مردم خطور نمی کرد، در نتیجه، زیر چتر یک قهرمان سنتی مقبولی که دارای قداست و روحانیت خاصی بود و همچنین پیشینه مبارزه ممتد سیاسی و پافشاری بر سر اصول را داشت، این گروههای مختلف، همگی رهبری شخص واحدی را در مقابل آن نظام، پذیرفتند.

و اینکه در آن زمان که چنان رهبری به عنوان شاه وجود داشت، برای پیروزی یک انقلاب بایستی برایش بدیل ایجاد کرد. چرا که ذهنیت دو هزار و پانصدساله شاهنشاهی مردم چنان شکل گرفته بود که کشور همیشه یک شاهی یا یک رهبری داشته است و حالا که می خواهند شاه را از بین برود، باید کسی باشد که از جهت پشتیبانی عمومی مردم، هویت، شخصیت، قابل اعتماد و پدرگونه بودن، دارای خصوصیات و ویژگی های کریسمایی و وجاهت عمومی باشد.

این خصوصیات در شخص واحدی جمع شده بود که مردم همه از هر گروه و هر ذهنیتی می توانستند در وجود او این چهره پدرگونه را ببینند؛ آن هم در مقابل شخصی که فساد و دیکتاتوری و ستم پیشگی وی بر ایشان محرز شده بود. تقابل این دو مانند امام حسین و یزید بود. انتخاب، آسان بود و مردم از ایشان به عنوان رهبر پیروی کردند.

بنابراین در پاسخ سؤال شما، از جهت تطبیقی مثلاً در مصر، عراق و پاکستان، ما پیوسته نهضتهای اسلامی داشتیم و نویسندگان حوزه های علمیه ایران و عراق، اکثر کتابهای مبارزان نهضت های اسلامی را از عربی و اردو و انگلیسی به فارسی ترجمه کرده بودند. برای مثال، کاملاً مشهود است که نام رسمی کشور پاکستان، «جمهوری اسلامی پاکستان» می باشد.

هنگامی که در سال 1948 قرار بود که هندوستان بزرگ تفکیک و تجزیه شود تا از استعمار انگلستان استقلال یابد، مسلمانها می گفتند که ما حاضر نیستیم که سلطه انگلیس را تبدیل به سلطه هندوها کنیم. چرا که آنها هم در نظر ما کافر هستند و نباید به قاعده اعتلا، زیر نظر کافران باشیم. بنابراین گفتند که ما باید برای مسلمانها کشوری تشکیل دهیم که این کشور با جمعیت زیاد مسلمان در چارچوب یک نظام جمهوری اسلامی قرار گیرد که اصول دینی و فکری و فرهنگی آنها متفاوت و متمایز از هندوها باشد که آنها اکثریت بودند. سرانجام هم این امر انجام شد و مهاجرتهایی هم انجام شد و کسانی که مسلمان بودند از آن طرف حرکت کردند به اینجا و آن تعدادی که هندو بودند از این طرف به آنجا رفتند. امروزه پاکستان، رسما یک «جمهوری اسلامی» است و قوانین اساسی آن هم می گوید: اسلام عمده ترین پایه نظام حقوقی آن کشور است.

اما در مقابل می بینیم که در ترکیه نهضت و مبارزه سیاسی، کاملاً برعکس بوده و به این دلیل انجام شده است که نظام اسلامی خلافت را که تا شکست عثمانی در جنگ جهانی اول وجود داشت، به کلّی کنار بگذارند و در قانون اساسی که زیر نظر کمال آتاتورک نوشتند، دولت ترکیه را لائیک و سکولار اعلام کردند و اسلام را کاملاً منزوی کردند. و بیان داشتند که این کشور، کشوری لائیک و سکولار بوده و قائل به تداخل دیانت در سیاست، نیست. بنابراین، اگر کسی بخواهد با حجاب به مدرسه رود، در آنجا مورد قبول نیست.

در ترکیه کاملاً اصول سیاسی و نظامات اداری و دیوانی و فرهنگی غرب را کاملاً را پذیرا شدند؛ یعنی قانون مدنی خودشان را همان قانون تعهدات سویس قرار دادند، به عکس ایران که قانون مدنی تدوین احکام شرعی برابر فقه امامیه بود. بله، در ترکیه نظام اسلامی را ناکارآمد تشخیص دادند و کنار گذاشتند.

اما در کشورهایی مانند مصر، سوریه و عراق نهضت اسلامی پیوسته فعال بود، به اندازه ای که بتواند در شرایط معینی، اظهارنظرهایی نماید؛ اما هیچ گاه موفق نشد با پشتیبانی اکثریت مردم یک حکومت اسلامی را تأسیس کند.

مثلاً در مصر، پیوسته از زمانی که سیدجمال الدین اسدآبادی که - در دوره ناصرالدین شاه از ایران به مصر رفت - به تربیت مصلحان معروف آنجا از جمله شیخ محمد عبده پرداخت و آنها کتابهای متعددی را که در جهت نهضت اسلامی به چاپ رساندند. پس از آنها، اخوان المسلمین که در حقیقت دنباله روی آنهاست و یا شُبان المسلمین؛ تمام اینها گروهها و جمعیتهای مسلمان، بودند؛ با این وصف حکومت آنجا هیچ گاه تا به امروز به دست مسلمین نیفتاد. با اینکه مصر مرکزیت فرهنگ اسلامی را برای کل جامعه اهل سنت جهان دارد و در دانشگاه الازهر، در حقیقت تربیت عموم مُفتیان مذاهب مختلف مالکی، حنبلی، شافعی و حنفی برای سرتاسر کشورهای اسلامی از حجاز گرفته تا مالزی برای گرفتن مدرک به مصر می آیند. با این وصف در مصر نیز این احوال به نتیجه نرسید که بتوانند حکومت اسلامی را دایر کنند. بلکه آن چیزی که در مصر موجبات از بین رفتن نظام پادشاهی شد، در حقیقت درسی بود که مصریها از انقلاب ملی کردن صنعت نفت و این جنبش ضدّ استعماری در ایران گرفتند و وقتی جمال عبدالناصر کانال سوئز را ملی کرد، گفت: «ما این درس را از دکتر مصدق و نهضت ملی کردن را از ایران آموختیم.»

بنابراین آنها ناسیونالیسم عربی در مصر را برای درهم شکستن توطئه های کشورهای بیگانه مانند؛ انگلیس و فرانسه و اسرائیل ایجاد کردند که آن هم به جایی نرسید و تا امروز هم می بینیم که هنوز مصریهای مسلمان، در چارچوب ایدئولوژی اسلامی موفقیتی کسب نکرده اند. البته در سودان و الجزایر هم نقش اسلام سیاسی را نباید نادیده گرفت.

به همین ترتیب، عراق نیز دارای یک پیشینه تاریخی طولانی در زمینه اسلام سیاسی و تشیع انقلابی است. که از زمان جنگ جهانی اول انگلیسها آمدند و عراق را که آن زمان جزئی از متصرفات عثمانی بود، گرفتند، شیعیان مخصوصا اعلام جهاد کرده بودند. پدر آیت ا... سیدابوالقاسم کاشانی از جمله کسانی بود که خودشان تفنگ به دست گرفته بودند و حتی خود آقای کاشانی نیز برای مبارزه با انگلیسیها رفته بودند اما تا به امروز هیچ گاه کار به حکومت اسلامی کشیده نشد.

از جهت تطبیقی، در طول تاریخ یعنی مقایسه با قرون گذشته، هم، در داخل ایران نیز، موفق ترین نهضت تاریخی از زمان صفویه تا امروز، همین انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 بوده است. برآمدن صفویان حائز اهمیت بسیار زیاد است چرا که در شرایطی رخ داد که تشیع تنها اقلیتی کوچک بود، صفویان آمدند و نهضت رسمی کردن تشیع در ایران ایجاد کردند و ایران را از کشورهای همسایه اش که از یک طرف ازبکها بودند و از طرف دیگر عثمانیها، و از سوی دیگر نیز هند و به عبارتی گورکانیان هند بودند از آنجا که همه مذهب رسمی شان اهل سنت بود، خودشان را کاملاً مستثنی کردند و یک نهضت اسلامی ایجاد کردند که مشارکت فعال فرهنگی فقهای بحرین و جبل عامل و حلّه و... را هم به خودش جذب کرد. بنابراین به جهت تطبیقی، از زمان صفویه به بعد این انقلاب موفق ترین نهضت است که در جهان اسلام به خصوص در جهان تشیع وجود داشته است.

در مقام مقایسه، علاوه بر جهت طولی، از نظر عرضی هم که نگاه کنیم، مشاهده می شود که در همان مقطع زمانی که اسلام در انقلاب 1357 برنده شد، اسلام در عراق،، الجزایر و تونس و چه سودان؛ با وجود اینکه در این سرزمینها نیز اسلام جزئی از مبارزات سیاسی شده بود، موفقیتی نداشت در کشورهای دیگر نیز نهضت اسلامی پانگرفت.

یکی از دلایل عمده موفقیت انقلاب اسلامی در ایران؛ داشتن روحانیت مستقل از حکومت بود. روحانیت در کشورهای دیگر و در آن زمان و حتی تا امروز یک شغل دولتی است که عبارت است از مدیریت مساجد، ائمه جمعه و جماعت و خطبا که همه شغلی کاملاً دولتی هستند و دارای حقوق و جیره و مواجب مشخص و منظمی از سوی حکومتِ وقت می باشند؛ چه در عربستان سعودی چه در مصر.

همان طور که استاد مرتضی مطهری نوشته اند در مصر مثلاً؛ شیخ الازهر که بزرگترین مقام رسمی دینی در الازهر و مصر؛ بلکه در جهان اسلام اهل سنت است بالای سرش عکس مثلاً، عبدالناصر یا امروز حُسنی مبارک خواهد بود؛ اما در ایران هیچ مرجع تقلیدی و حتی یک پیش نماز کوچک در دوره شاه، محال بود که مثلاً عکس شاه را در منزل یا محل کارش در دفتر مسجد بالای سرش بزند.

در نتیجه استقلالی که روحانیت شیعه در ایران از سمت و سوی حکومت داشت، سبب تبدیل آن به شبکه ای کاملاً مردمی با قابلیت تعامل و کنش متقابل برای مردم کوچه و بازار می شد و این امر در نبود احزاب در این کشور، مهمترین وسیله برای انجام فعالیت سیاسی و اجتماعی بود؛ چرا که حتما می بایست هماهنگیهای کامل برای ایجاد هرگونه فعالیت سیاسی و تبلیغاتی در سطح کشور به وجود می آمد. شاه با توجه به اینکه هیچ گونه مجالی برای شکل گیری حزبهای سیاسی در ایران باقی نگذاشته بود، تنها وسایلی که در سراسر کشور وجود داشت عبارت بود از: 1. ارتش و نیروهای نظامی و 2. نیروهای روحانی.

ارتش به طور قانونی از فعالیتهای سیاسی محروم بود، به علاوه، دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی و ضداطلاعاتی نیز به طور کامل و مستقیم روی آن نظارت مستقیم داشتند؛ اگرچه در ایران، قبل از کودتای 28 مرداد شبکه فعالان توده ای در ارتش بسیار زیاد بود که در این میان عده ای اعدام و تعدادی هم فرار کردند. گروهی از آنها به حبسهای طولانی محکوم شدند و طولانی ترین زمان زندان نیز، حبس توده ای های ارتشی بود که مجرمیت آنها مسلّم شده بود؛ یعنی اتهامات آنها در دادگاههای نظامی، برابر قانون آن زمان، ثابت شده بود.

آری، نیروهای مسلّح شبکه ای بود که در هر جایی حضور داشت و اگر مثلاً می خواستند، می توانستند بگویند ما همه جا هستیم؛ یعنی هر جا که نظامی باشد، یک شبکه و سلسله مراتب دارد.

شبکه دوم هم روحانیت بود که به هر حال در هر شهر و روستایی در سرتاسر ایران، حدّاقل یک نفر روحانی وجود داشت و روحانیان نیز شبکه ای بودند که با ساختار اعتماد بین طرفین و همچنین یک سلسله مراتب مشخص آشنایی داشتند و وقتی برای مردم تبلیغ می کردند و یا مسئله ای را برای آنها توضیح می دادند، معلوم بود که هر یک از کدام مراجع تقلید پیروی می کنند! بدین ترتیب شبکه و ساختار کاملاً گسترده ای در سراسر کشور وجود داشت.

جواب سؤال 6. فرهنگ، در حقیقت برآیند معنوی تمام تلاشهای جامعه است. و از سویی می شود معتقد بود که این مقوله از برنامه ریزیهای دولت است. و از سویی می توان گفت که دولت می تواند از فرهنگ به عنوان وسیله ای برای ارشاد و برنامه ریزیهای کلان خود استفاده بکند.

آن چیزی که به آن مهندسی فرهنگی و مهندسی اجتماعی می گویند، تا حدودی دارای دو رویه مختلف است؛ یک رویه، عبارت از اینست که مانند نظامهای فاشیستی و همچنین نظامهای سوسیالیستی؛ دولت برنامه ریزی بکند و تمام مسائل را به خورد مردم بدهد و در حقیقت تاریخ را از نو بنویسد؛ تبلیغات خود را از طریق کتابهای درسی، و با استفاده از رادیو و رسانه های گروهی به خورد مردم بدهد و بعد چیزهایی را که نبوده، بسازد و یا چیزهایی را که وجود نداشته، در واقعیت به وجود آن تظاهر بکند؛ ولی رویه دیگر هم این است که بگوییم فرهنگ سیّال و در حال تحرک، پس مستلزم انتقال و پالایش است؛ یعنی ما در این کشور، فرهنگی تحت عنوان فرهنگ ایرانی داریم که دارای سه لایه ایرانی، اسلامی و جهانی (غربی) است؛ اما پیوسته با پالایش، هر سه رویه مذکور را نگهداری کرده است.

گفتم تمدن ما، سه لایه دارد. اول، ایرانی است. یعنی، اینجا ایران است نه عربستان! هیچوقت هم عربستان نخواهد شد! چرا که کشوری است با تمدنی شش هزار ساله؛ بنابراین با کشوری که ممکن است 200 سال سابقه تمدنی داشته باشد، قطعا متفاوت خواهد بود.

دوم اینکه؛ ایران کشوری است که دیانت اکثریت قریب به اتفاق افراد اسلام است، بنابراین نام بیشتر مردم اعم از زن و مرد، از واژه های عربی و نام معصومان و مقدسان اسلامی است؛ همچنین مراسم تولد، مراسم ازدواج و مراسم وفات و تمام این رسم و رسومات، هنوز جنبه های اسلامی دارد و حتی اگر کسی تظاهر به الحاد و عدم دیانت کند، در حافظه جمعی او و خانواده او، پیوسته این رسومات بسیار قدیمی دینی وجود دارد که در مقاطع خاصی خود را نشان می دهد؛ بنابراین لایه دوم فرهنگ ما بدون هیچ تردیدی اسلام است.

سومین لایه عبارتست از تمدن صنعتی جهانی که البته بیشتر از غرب به چشم می خورد، اما ما هم به میزانی که به کشور ما آورده اند و ما نیز پذیرفته ایم، در حال حاضر در آن دخیل هستیم.

بنابراین اگر به یک ایرانی نگاه کنید، چه فرد و چه جمع از این سه لایه تمدن سه گانه برخوردار است. مثلاً به او گفته می شد که اینجا خلیج است؛ او می گوید: اینجا خلیج فارس است، که این امر بیانگر آن است که شخص به ایرانی بودن و نیز به فارس بودن خلیج و نیز به تعلقش به این سرزمین علاقمند است.

حتی ممکن است که فرد با نظام حکومتی ایران صددرصد مخالف باشد، اما اگر در هر نقطه ای از جهان، کسی به او بگوید: «شما مثل اینکه عراقی هستید؟» او تند می شود و می گوید: «خیر من ایرانیم.» یا اینکه اگر بگویید که شما عرب هستید؟ می گوید: خیر من فارسم یا تُرک ایرانی یا ایرانی ترکم؛ به هر حال ایرانی هستم.

در رابطه با مورد دوم یعنی دیانت؛ گفته شد که در نام و فرهنگ و خط و واژگان ما نیز پیوسته این مورد از اهمیت زیادی برخوردار است واینگونه نیست که ما بتوانیم تأثیر عظیم اسلام را در خود و جامعه و فرهنگمان نفی کنیم.

البته اگر کسی بی غرض باشد، بایستی فوق العاده از این موضوع که تمدن بزرگی که امروز در جهان به نام تمدن اسلام وجود دارد و بیشتر آن نیز متعلق به آباء و اجداد و گذشته ایرانیان است، خوشحال باشد. تمدن اسلامی بدون هیچ شک و تردید، یکی از برجسته ترین تمدنهای بشر در هزار و چهارصد سال، بلکه در شش هزار سال اخیر است. شاخه های مختلف این تمدن، اعم از علوم و ادب و فرهنگ و حتی حدیث و فقه، توسط بسیاری از ایرانیان پرورش یافته و توسعه پیدا کرده است بنابراین تمدن اسلامی یعنی تمدّنی که از زمان حمله مسلمین به ایران و روم به بعد در سرزمین های اسلامی (از جمله ایران) رایج شد. این تمدن، تا حدّ قابل ملاحظه ای، ادامه تمدن خودِ ماست. تمدن جدیدی که از غرب نشأت گرفت عبارت است از هر چیزی که امروز خود را خواسته یا ناخواسته بدان محاط می بینیم اعم از ماشین، کت و شلوار، دانشگاههایی که تأسیس شده و آزمایشگاه، کارخانه ها، کامپیوترها و... درست است که همه این موارد از غرب آمده است؛ اما ما پذیرفتیم و از ائتلاف این سه رویه تمدنی امروز ما نیز دارای فرهنگی هستیم که برای فرد فردمان متجانس و منجسم است؛ یعنی ما از اینکه کت و شلوار داریم اظهار نگرانی نمی کنیم؛ یعنی نمی گوییم که این لباس پدربزرگ من نیست و از کشور دیگری وارد شده است و وقتی می خواهیم به عروسی برویم، کت و شلوار می پوشیم و اصلاً احساس نمی کنیم که هویتمان را از دست داده ایم! یعنی این موضوع را کاملاً پذیرفته ایم. و یا به دانشگاه می رویم و از دانشگاه مدرک می گیریم و نمی گوییم که سیستم دانشگاه از غرب آمده، بنابراین باید آن را تخریب کنیم و برویم به نظامی که برای اجدادمان بوده است. بنابراین اهمیت موضوع در اینجاست که باید دید این سه لایه فرهنگی، هر کدام چه چیزهای خوبی دارد؟ ما خوبهای آن را نگه داریم و بدیهایش را پالایش کنیم و بدین ترتیب روبه جلو برویم.

جواب سؤال 7 . تأثیر آغازین انقلاب اسلامی در منطقه و در سطح جهان فوق العاده قوی و زیاد بود. ولی نتایج بعدی، موجبات یأس و بلکه دشمنی آن کشورها را آغاز کرد. یعنی در آغاز وقتی انقلاب، روبه جلو بود و انقلاب اسلامی در برابر آمریکا و غرب ایستاد و از مواضع اسلامی خود محافظت می کرد و دم از استقلال و تمدن اسلامی می زد و می خواست که فرهنگ خود را حفظ کند، چنین موضعی، اسباب سرفرازی دیگر ملتهایی بود که آنها هم آرزومند بودند که بتوانند در کشورشان، روزی از شرّ حکومتهای دست نشانده غرب در سرزمینهای خود نجات یابند و بتوانند با مشارکتهای عمومی، دارای حکومتهایی شوند که بیشتر نماینده فرهنگ خود و مدافع فرهنگ ملی و سرزمینی خودشان باشند. اما امروزه آنچه در عمل مشاهده می شود این است که هیچ کدام از کشورها، در عمل نتوانستند بلکه باید گفت نخواستند الگوی ایران را به کار بندند و به آن نتایج برسند. دلیلش هم وجود فعالانی بود که در 1357 در انقلاب اسلامی ایران مشارکت عمومی و جدی داشتند و نیز آنچه که آن ملتهای دیگر منطقه احساس سرفرازی و مباهات از ظهورش می کردند، فرهنگ بومی و اسلامی رو به رشد و پویایی بود که آنها می خواستند به آن بپیوندند، اما نتایج طوری نبود که آنها بگویند که ما هم می خواهیم به همین نتایج برسیم.

بنابراین مشکلاتی که مردم از این انقلاب گرفتارش شدند، موجب شد که آنها بگویند که ما همین حکومتهای غیر نماینده ملی را تحمل می کنیم، اما حاضر نیستیم، به قدری که ملّت ایران ایثار کرد، فداکاری کنیم و بعد به مشکلاتی شبیه ایران برسیم. مثلاً جنگی داشته باشیم که هشت سال امنیتمان به خطر بیفتد. حاضر نیستیم به وضعی برسیم که اعتبار و احتراممان در جامعه جهانی به خطر بیفتد و از آنچه که بود، کمتر شود.

البته هیچ شک و شبهه ای نیست که کشورهای دیگر جهان، هر کدام به سهم خود سعی کردند که انقلابهای ملی و اسلامی را سرکوب کنند، اما هیچ یک از اینها نمی توانند موانعی در راه انتخاب های اصولی اکثریت مردم یک کشور باشند. اگر که جامعه، ملت و حکومتی می خواهد کسب اعتبار کند، می تواند به رغم توطئه های دشمن به وضع خودش برسد و اگر غیر از این باشد، مبارزه سیاسی معنا و مفهومی ندارد؛ بلکه مفهوم مبارزه سیاسی اینست که در مقابل دشمن موجود در آینده بتواند با سرفرازی راههایی پیدا کند، که به اهدافش برسد.

به عقیده من تأثیرات فرهنگی انقلاب اسلامی در سطوح مختلف فرامنطقه ای، به تدریج، خود به خود، کمتر شد. یعنی چون ایران و انقلاب اسلامی ایران نتوانست به آن اهداف تعیین شده و آمال خود برسد، هر قدر زمان گذشت، از علاقمندی ملت های دیگر به اینکه خودشان را شریک در این انقلاب بدانند کاسته شد. و این بسیار اسفناک است؛ چرا که می شد، این جمعیت عظیم مسلمانان جهان که 61 یا 51 ملتهای جهان مسلمان هستند، اتحاد یا تشکلی با یکدیگر داشته باشند و خیلی آسان یکی از قدرتهای عظیم جهان بشوند و همان روندی که در کشورهای اروپا موجود است یعنی کشورهایی با زبانهای مختلف و با نژادها و قومیت های متفاوت را به صورت اتحادیه اروپا درآورند. و هم اکنون بعد از آمریکا، قوی ترین و مؤثرترین گروه سیاسی در جهان باشند. اگر مسلمانان هم می توانستند مشکلات داخلی خود را از میان بردارند و با یکدیگر متحد شوند، بسیاری از مشکلات داخلی و منطقه ای و عمومی کشورهای مسلمان حل می شد، هم از این جهت که خودشان صادرات و واردات بیشتری داشته باشند و هم با این بازار وسیعی که دارند، یک بازار مشترک المنافعی بین خودشان ایجاد کنند و از فواید بسیاری نیز بهره برند. اما در حال حاضر وضعیت چنین نیست و فعالیتهای اقتصادی آنها بیشتر با کشورهایی است که به اصطلاح قدیم بلوک شرق یا غرب است، در حالی که می شد بین خود مسلمانان باشد.

جواب سؤال 8 . تعارض آغازین قدرت های رقیب با اسلام، تعارض نظامی و شبه نظامی با ایران بود. و بعدها تا زمان جنگ تحمیلی، همچنان حالت نظامی داشت.

در آغاز انقلاب، این تعارضها با انقلاب بیشتر جنبه نظامی و اقتصادی داشت، اما پس از چندی، این مبارزات جنبه کاملاً فرهنگی پیدا کرد و ایدئولوژی هایی که در برابر دیانت به طور عام و در برابر اسلام به طور خاص وجود داشت تبلیغ شد که از اهم آنها مسئله تفکیک دیانت از سیاست است. اینکه اسلام، یکی از قالبهای فرهنگی و ذهنی است که با حقوق بشر و حکومت مردم سالار و نیز با مشارکت سیاسی مردم در تعارض است. اینها به طور جدی تبلیغ شده و می شود؛ مخصوصا در زمینه حقوق بشر.

تعامل گفتمان های فرهنگی رقیب با انقلاب اسلامی در آغاز، پیامهایی بود که بین پاپ ها و رهبر انقلاب مبادله شد و از سوی پاپ نیز سفرایی به ایران آمدند.

چنین تعاملهایی پیوسته وجود داشته و مسیحیان، قرنهاست که در برابر اسلام در حال مبارزه و معارضه و تبلیغ بودند، اما از جهت دینی پیشرفتی نداشتند.

یعنی به رغم «تبشیر» مسیحیان، گرایش مسلمانان به مسیحیت بسیار محدود بوده است. با اینکه در حوزه ایران و کشورهای اسلامی تبلیغ مسیحیت بسیار زیاد بوده و دارای پیشینه طولانی می باشد، مخصوصا در زمانی که یک تبدیل ساختار سیاسی در ایران به وقوع پیوسته است، مسیحیت در مقام تعامل با مسلمین و در مقام تبلیغ مسیحیت برای مسلمین فعال بوده است، مثلاً در دوره مغول بعضی از ایلخانان، مسیحی شدند و در دوره صفویه، مسیحیان با آزادی کامل کلیساهایی در ایران ساختند و مبشران مسیحی در اطراف اصفهان، مشاوران شاه عباس بودند. تا جایی که شاه عباس در ماه رمضان به کلیسای مبشران مسیحی رفته و در آنجا کریسمس را جشن گرفت.

در دوره فتحعلی شاه مبشرینی آمدند و کتابهایی در ردّ اسلام نوشتند که یکی از آنها پادری هنری مارتین Henry Martin نویسنده کتاب «میزان الحق» بود. بعد از آن نیز، این موضوع پیوسته وجود داشته است. اما چون جامعه کنونی غرب، جامعه مذهبی نیست، روابطی که بین تشکیلات مذهبی اروپا و آمریکا و نیز تشکیلات مذهبی ایران و کشورهای مسلمان باید باشد، لااقل از ناحیه نظام های سیاسی غربی، رابطه ای بسیار کمرنگ است.ممکن است در مقاطع و مواضعی، از این کانالهای مذهبی به صورت سفرای غیررسمی استفاده گردد و ممکن است پیامهایی بین یک مرجع دینی که دارای نفوذ سیاسی است با کشورهای دیگر، از ناحیه رفت و آمدهای مبلّغین دینی یا آمدوشد سفرای مختلف انجام گیرد ولی، این افراد تأثیرگذار و تصمیم گیرنده نیستند؛ چرا که ساختار سیاسی کشورهای غربی سکولار و غیردینی است و کشیشان کاملاً از عرصه سیاست بیرون هستند. تا اندازه ای که مثلاً در انگلستان اگر یک رئیس مذهبی حرفی بزنند که کاربرد سیاسی داشته باشد، مورد انتقاد بسیار شدید سیاسی قرار می گیرد، که چرا شما که رهبر مذهبی هستید، چنین سخن سیاسی به زبان آورده اید! بنابراین از آن جهت تأثیر چندانی در گفتگوهای بین ادیان مختلف و ایران و اسلام نیست؛ اگرچه دولت جمهوری اسلامی به دلیل قوّت خود در زمینه مذهبی روی این مسأله خیلی سرمایه گذاری می کند.

اما مباحث مربوط به تبلیغ اصول سیاسی مطرح در غرب از قبیل، تفکیک دین از سیاست، لزوم مشارکت سیاسی مردم، لزوم اعتنا و التزام به حقوق بشر جهانی و یا انتقاد شدید از کاربردهای دینی و مذهبی در زمینه حقوق قضایی و فقه سیاسی، مباحثی است که در حقیقت برای جاافتادن آنها در اذهان عمومی و مخصوصا تأثیر آن بر نسل جوان تبلیغ می شود و همین نیز موجب اصطکاک کامل میان فرهنگ غرب و فرهنگ نو و مقبول و تازه نهادینه شده قانون اساسی ایران و قوانین موجود در کشورمان است. یعنی غربیها خواستند اصول فرهنگی خودشان را به عنوان استانداردهای مقبول جامعه جهانی تبلیغ کنند، در حالی که کشوری مانند ایران، بر اساس قواعد فقهی خودش پاسخهای خاصی داشت که مقبول جامعه جهانی نبود. در نتیجه پس از سالهای متمادی، دولت ایران نظامات بین الملل و اعلامیه حقوق بشر را، برخاسته از فرهنگ غرب و در نتیجه منحط تلقی می کرد.

سرانجام دولت آقای خاتمی به این نتیجه رسید که ما با اصول اساسی حقوق بشر و مشارکتهایی که نوع بشر باید در کار خودشان داشته باشند، مخالف نیستیم؛ بلکه می خواهیم لزوم تأثیرگذاری فرهنگ اسلامی و بومی خودمان را نیز در آن لحاظ کنیم. اما اساس این حقوق را انکار نمی کنیم. به عبارت دیگر در حقوق بشر تز نسبت گرایی دینی و فرهنگی مطرح شد.

جواب سؤال 9 . شاخصه تهاجم فرهنگی عبارتست از تبلیغ یونیورسال و مطلق بودن ارزشهای فرهنگ غربی. به این معنا که با خاستگاه بسیاری از مختصات نظامات سیاسی و فرهنگی غرب، یک فرهنگ مسیحی و اروپایی توأم با اندیشه های آزادی و دموکراسی و سکولاریسم است؛ در حالی که این مسائل در آنجا اتفاق افتاده و جزء فرهنگ عام ملتهای غربی شده است.

بنابراین، وقایع مذکور ضرورتا متناسب با همه جوامع بشری (با خاستگاه های تمدنی، دینی و فرهنگی متفاوت) نیست. هر جامعه ای مختصات خاص خود را دارد. ولی شاخصه این جهانی شدن و این فرهنگ غالب چنین است که می خواهد بگوید آن چیزی که من دارم، استانداردی است برای کل جهان، و حال آنکه؛ ما می دانیم در داخل کشورهای اروپایی و آمریکایی هم ملتها با یکدیگر متفاوتند. از قدیم نیز خود غربی ها، تفاوتها را میان ملتهای اروپایی شناسایی کرده اند.

اینکه کل ارزشهایی که مقبول یک جامعه، ملت و دولت در آن کشورها باشد، بتواند به صورت جهان شمول در تمام کشورها، بدون هیچ دخل و تصرفی و هیچ گونه تغییر و تبدیلی، کاملاً مقبول تمام ملت های دیگر شود، پدیده ای تازه نیست. انبیاء اولوالعزم هم شرایع خود را به همه مردم دنیا عرضه کردند. امروز هم غربی ها می گویند آنچه من در کشور خودم، مثلاً قانون کردم یا کنوانسیونی که من به آن پیوسته ام عینا به همان شکل باید در سرتاسر جهان اجرا گردد و مقبولیت قانونی یابد که این شاخصه آنها از سوی دولت های اسلامی و همچنین چین تهاجم فرهنگی محسوب می گردد.

در دفاع فرهنگی، آنچه که از همه واجبتر است مشروعیت مفاهیم و الگوهاست که در هر فرهنگی به طور خاص وجود دارد به این ترتیب ما بایستی از توانمندیهای قومی و ملی و مذهبی و مشروعیتهای بومی خود استفاده بکنیم و مواردی را که تعارضی بین مفاهیم مورد تبلیغ غرب وجود دارد، بر اساس همان اصولی که آنها هم به آن احترام می گذارند، بپذیریم؛ به این معنا که بله، شما خودتان در حقوق بشر قائل به حق مردم، و در حقوق سیاسی نیز محکوم به رأی یک اکثریت هستید.

حال اگر اکثریت جامعه آن نوع از ایدئولوژی که شما نمی پذیرید را پذیرفتند، آیا این ایدئولوژی مقبول اکثریتی که با شما مخالف هستند، می باشد و در میان آنها وجهی دارد؟ و آیا بایستی به قول اکثریت وفادار بود و یا فقط آن اکثریتی، مقبول شما هستند که حرفهای شما را بپذیرند؟

فرض کنیم در چین، عربستان و یا ایران؛ اگر اکثریت با همه پرسی به این نتیجه رسیدند که نسبت به حقوق زنان فقط افکار بومی خود را داشته باشند، غربیها، این موضوع را حق مشارکت سیاسی آن مردم می دانند یا نه؟ مثلاً در برهه ای از زمان که هیچ گونه شک و شبهه ای نیز در آن نمی باشد، یعنی در زمان وقوع انقلاب اسلامی؛ اکثریت قریب به اتفاق مردم با مشارکت سیاسی خودشان به رژیم شاهنشاهی، نه گفتند و به جمهوری اسلامی آری. در آن مقطع به هیچ شخص اروپایی و آمریکایی نمی تواند به حق مردم ایران که رژیم پیشین را طرد کرده و نظام دیگری را پذیرفته است، حتی بر اساس اصول مورد قبول خودشان انتقاد نماید، اما مشاهده می شود که چون این خواسته اکثریت مردم، موافق نیت آنها نیست، کشورهای غربی با ایران درافتادند و تا جایی که می توانستند از جهت نظامی و بعدها نیز با تحریم اقتصادی، موجبات شکل سازی در این مملکت را پدید آوردند.

همچنان که در کودتای 28 مرداد، با این که اکثریت مردم ایران با تظاهرات وسیعی که کرده بودند، مخصوصا در 30 تیر، نشان دادند که خواهان ادامه حکومت ملی دکتر مصدق هستند؛ چون این کشورها منافع اقتصادی و سیاسی خود در ایران را، در دولت ملی دکتر مصدق می دیدند، با آن مخالف بودند؛ همان دولتهایی که امروز از حقوق بشر و مشارکت سیاسی می زنند، در آن مقطع درست در جهت مخالف خواسته های اکثریت مردم ایران با یک کودتای کاملاً شبه نظامی، اطلاعاتی و امنیتی که از طریق CIAو از طریق MI6 اینها با هم توافق کرده بودند و شوروی را نیز به سکوت واداشته بودند، کودتایی راه انداختند و در امور داخلی ایران دخالت کردند.

در دفاع فرهنگی، باید ضمن ارزش محوری و نقادی از ضعف های مهاجمان فرهنگی فرهنگ خودی را نیز از تفسیرهای غلط پالایش کرد و جوهر دین را که به حکم «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» است، مدّ نظر داشت نه پیرایه های نسل های گذشته را که به اسلام بسته اند.

جواب سؤال 10. توسعه فرهنگی که در حقیقت خواه ناخواه بایستی توأم با توسعه اقتصادی و سیاسی باشد. توسعه فرهنگی به طور مستقل نمی تواند برنامه ای داشته باشد و باید به شکلی منسجم و متعادل با انواع دیگر توسعه پیش رود. به این معنا که فرضا اگر ما بهترین کتاب را در جهت توسعه فرهنگی تولید کنیم، اما هزینه تولید آن بیش از مبلغی باشد که اکثریت مردم جامعه، برای بودجه فرهنگی خانواده پیش بینی کرده اند، خواه ناخواه آن کتاب، به دست اهلش نخواهد رسید.

دوم اینکه، از جهت سیاسی، توسعه سیاسی و آزادیهای لازم باید در جامعه وجود داشته باشد تا هنگام تولید و عرضه تولیدات فرهنگی، امکان توسعه فرهنگی وجود داشته باشد، اگر محدودیت ها، بیش از حد متعارف باشد، یعنی غیر از مطالبی مثل تهمت و افترا و جعل خبر و فحاشی و دروغزنی که در تمام کشورها در زمره خط قرمز جای دارد و باید مراعات شود فضای فرهنگی بسیار محدودتر باشد، تولید محصولات فرهنگی و توسعه فرهنگی، توقع نابجایی است؛ در نتیجه توسعه فرهنگی در چنین فضای نامناسب اقتصادی و سیاسی هرگز ممکن نخواهد بود.

بنابراین رابطه متقابل توسعه فرهنگی با توسعه اقتصادی و سیاسی دارای اهمیت بسیاری است. دوم اینکه فرهنگ امری است که بایستی متناسب جامعه خاص خود پیش رود.

همان طور که گفتم فرهنگ ایران دارای سه مؤلفه بسیار قوی است که یکی همان فرهنگ ایرانی و دیگری همان فرهنگ اسلامی است که این مقوله در کشور ما هزار و چهارصد سال است که با یکدیگر به طور متجانس و منسجم همراه بوده اند و حالا یک بُعد دیگر هم علاوه شده، که عبارتست از تمدن جدید و وجه های کاربردی مفید صنعت، هنر، دانش و بینش جدید.

اما برای توسعه فرهنگی بایستی اولاً توانمندیهای فرهنگ بومی خودمان را شناسایی و تقویت کنیم، و بعد هم در پذیرش مطالب مثبتی که در فرهنگهای دیگر وجود دارد با چشم باز برخورد نماییم و با حق انتخاب چیزهایی را که برای جامعه ما مفید است، بپذیریم شاخصهای نامطلوب و نامتجانس را از بین ببریم.

متأسفانه در جامعه فعلی ما، بیشتر قشر جوان کشور، آگاهی کافی از فرهنگ و توانمندیهای فرهنگ بومی خود که همان ذخایر ایرانی و اسلامی است، ندارند؛ در نتیجه شیفتگی خاصی نسبت به هر آنچه که با فرهنگ بومی ما بیگانه است، دارند. این موضوع شکاف عمیقی بین پدر و مادر از یک سو و فرزندان از سوی دیگر پدید آورده که در سطح جامعه بسیار مشهود است.

مثلاً به کرّات مشاهده می شود که دختری با مادرش در حال راه رفتن است، امّا پوشش آنها کاملاً متفاوت است و دو نسل، تنها بیست سال با یکدیگر اختلاف سنّ دارند! یعنی مادر مثلاً چهل ساله است و دختر بیست ساله یا اینکه دختر هفده ساله است و مادر 37 ساله!

در صورتی که در اروپا دختر جوان و خانم پیری که همراه هم هستند، از جهت رفتار و پوشش و... با هم متناسبند و این شکاف عمیق وجود ندارد.

بنابراین برای رسیدن به توسعه فرهنگی، باید همزمان توسعه سیاسی و اقتصادی متناسب با یکدیگر عمل کنند تا ما بتوانیم از فرهنگ بومی خود، آن بخشهای مفید و مطلوب حفظ کنیم و از فرهنگ خارجی، آنچه را که متناسب با فرهنگ ماست را، پذیرا باشیم.

جواب سؤال 11. نقش مراکز فرهنگی دو چیز است؛ اول و مهمتر اینکه؛ ما در حال حاضر، متجاوز از حدود 5/2 میلیون تا 3 میلیون ایرانی خارج از کشور داریم، که بیشتر آنها دارای توانمندیهای قابل ملاحظه ای از جهت فرهنگ، دانش، بینش، تخصص و حتی اقتصاد هستند. متأسفانه به اندازه کافی برای جذب نیروهای مؤثر و فعال ایرانی مقیم خارج از کشور تلاش صورت نگرفته است، بلکه به عکس ما از نیروهای فعال فرهنگی و اندیشمند داخلی هم به اندازه کافی استفاده نمی کنیم و آنها هم در حال فرار هستند و چنانکه در روزنامه ها نوشته اند، ما در حال حاضر با رکورد فرار مغزها مواجهیم. یعنی اولین کشوری که بیش از هر کشور دیگری مغزهایش در حال فرار هستند!

بنابراین منافع ملی ایجاب می کند که مراکز فرهنگی خارج از کشور با ایرانیان خارج از کشور تعامل کافی پیدا کنند و باعث شوند که آنها باز گردند و در کشور خودشان منشأ خدمات گردند تا هر چه بیشتر و از دانش و بینشی که در آنجا کسب کرده اند، به ایران خدمت کنند.

فعالیت دیگری که مراکز فرهنگی خارج از کشور می توانستند خیلی خوب از عهده آن برآیند، این بود که با مسلمانان کشورهای مختلف؛ مخصوصا شیعیانی که از کشورهای دیگر هستند متحد شوند و از وجود آنها در کار تبلیغ از ایران و حمایت از منافع ایرانیان استفاده کامل نمایند که در این امر هم خیلی موفق نبوده اند!

نکته دیگر؛ اینست که بتوانند شبهاتی که نسبت به ایران و دولت و ملّت ایران در جهان وجود دارد، را رفع نمایند. چرا که بدترین ضربه ای که در این سالها به ایران وارد آمده، پایین آمدن اعتبار ایران و ایرانیهاست؛ یعنی اگر سی سال پیش فردی از این کشور به کشور دیگری می رفت چه عربستان و چه آمریکا از اینکه بگوید من ایرانی هستم، نه تنها هیچ خجالتی نمی کشید، بلکه مخاطب وی، به این اعتبار که او ایرانی است برایش اعتبار و امتیاز و حرمتی قائل می شد. حتی بعضی از افراد که ایرانی نبودند برای کسب حرمت و اعتبار به دروغ، تظاهر به ایرانی بودن می کردند. مثلاً یک یونانی برای اینکه ایرانیها به پولدار و محترم بودن مشهور بودند، می گفت: «من ایرانیم».

اما چیزی که ما امروز شاهدش هستیم، کم اعتبار شدن هویت ایرانی در سطح جهان است. اولین شاهد، این است که کسی بگوید این پول من ایرانی است، استفاده کنید، می گویند: «ما پولتان را قبول نداریم». خودش هم اگر بگوید ایرانیست، اعتباری برایش قائل نمی شوند، چه در عربستان و چه در کشورهای اروپایی و آمریکا و کانادا. بنابراین بزرگترین ضربه به ما در درازمدت از دست دادن اعتبارمان می باشد. اگر یک نفر پول در جیبش نداشته باشد، اما اعتبار داشته باشد، می تواند باز هم زندگی کند. چون اعتبار دارد و می رود مثلاً نان بخرد می گویند ایشان شخصیت محترمی است و حتما، امروز پولی به همراه ندارد به او نان بدهید، فردا پولش را می آورد، چرا که اعتبار دارد. اما اگر پول داشته باشد ولی اعتبار نداشته باشد و برود در صف نانوایی می گویند: این فرد کلاهبردار است، مراقب باشید حالا که در صف ایستاده، جیب شما را نزند، در نتیجه از دست دادن اعتبار بسیار بد است.

مراکز فرهنگی خارج از کشور بایستی در دستور کارشان این موضوع از اهمیت زیادی برخوردار باشد، که اعتبار از دست رفته ملت ایران را به دست آورند و با ارائه تولیدات فرهنگی ایران، بیان پیشینه تاریخی و تبلیغ صحیح در جهت معارف اسلامی و اخلاقیات اسلام و موضوعاتی که اسلام در زمینه عدالت اجتماعی و احترام به انسان و حتی احترام به حیوان در فقه، اخلاق و عرفان خود دارد، در بازسازی اعتبار ایرانیان بکوشند. یعنی می توانند در سراسر جهان؛ چه در اروپا و چه افریقا ایران را به عنوان کشوری که مهد تمدن قدیمی است و در ایجاد تمدن اسلامی نیز بیشترین نقش را داشته، معرفی نمایند و بدین ترتیب برای فرهنگ و تمدن ایران اعتبار و احترام ایجاد کنند؛ چرا که در اعتماد است که همه چیز به انسان رو می آورد.

اگر ما به کشورهای خارجی نشان دهیم که کشور ما دارای اعتبار و احترام است، صنعت توریسم ما نیز تقویت می شود و در نتیجه هتلهای ما پر از افرادی می شود که دلارهایشان می آورند تا خرج کنند؛ یعنی در رستورانهای ما غذا می خورند و از کارهای دستی ما می خرند. همین آمد و شدها علاوه بر تقویت اقتصاد ملی، می تواند در انتقال فرهنگ مؤثر باشد.

جواب سؤال 12. در حال حاضر، مشکل ما دو قطبی شدن نخبگان جامعه است، یعنی اجماعی میان آنها وجود ندارد. زیرا گروهی افراطی و گروهی نیز تفریطی هستند. در حالی که اگر آگاهانه و بی غرض ارزیابی کنیم، مشاهده می شود که کشور ایران به رغم سیاستهای امروز و دیروزش، کشوری است که بیشتر مردم دارای ذهنیت مثبتی نسبت به اسلام هستند. یعنی ممکن است از اقتدار سیاسی فراوان روحانیت ناراضی باشند؛ اما همین مردم نسبت به امام علی و امام حسین و حضرت فاطمه، دارای اعتقادات فراوان و احترام بسیار هستند. پدران و مادران و پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما هم در عین ایرانی بودن با اسلام، مشکلی نداشتند. هم نوروز را جشن می گرفتند، هم ماه رمضان روزه می گرفتند.

بنابراین ما باید این دو جنبه بزرگ را که یکی لایه تمدنی ده هزار ساله ایران است و دیگری جنبه های مثبت معارف و اخلاقیات اسلام و انسان مداری عرفانیات اسلام، هماهنگ نماییم. به عبارتی حقوق شرع و حقوق حق الناس و احترام و رعایت حقوق همه صاحبان حق را در کشورمان تأیید نماییم و بدون اینکه بخواهیم بهره برداریهای جناحی و سیاسی از آن به عمل آوریم و یا عده ای را با انواع و اقسام تهمت های دینی از میدان به در بکنیم، اجماع به وجود آوریم. یعنی بپذیریم که در ایران، فرهنگ ما دارای هر دو لایه ایرانی و اسلامی است، همچنان که پدرانمان نیز بین تمدن کهن ایرانی و آداب و سنن شرعی و احکام شریعت ائتلافی ایجاد کردند که حاصلش تا نسل پیش از ما هم مشهود است. اجماع باید بر این اساس باشد که ما اسلام را به عنوان یک عنصر بسیار مؤثر در فرهنگ عمومی خود پذیرا باشیم، اما از افراط هایی که موجب تبلیغات سوء، نسبت به دیانت، جامعه، هویت و فرهنگ ما خواهد شد، بپرهیزیم تا بتوانیم اکثریت مردم را به این وجوه اشتراک معتقد کنیم؛ یعنی به جای اینکه اکثریت مردم را به بی دینی متهم کنیم، آنها را به سوی دین و معنویت سوق دهیم تا آنها نیز دنباله روی همان شیوه باشند.

بنابراین اسلام و ایران را با تلفیق و ائتلاف عاقلانه و پالایش از نقطه هایی که احیانا در درون اسلام واقعی وجود نداشته و سنتهای بیهوده و بی اثری که برخی به آن افزوده اند، پالوده کنیم.

چنانکه در ادبیاتمان هم داریم:

گر تو بیایی نشناسیش باز بس که بر او بسته شده برگ و ساز

باید آن برگ و سازهایی که به دلیل قومی و منطقه ای و زمانی و مکانی، بر اسلام، امام علی و پیشوایان معصوم ما بسته شده، را کنار بزنیم و آن عصاره مطلوب و حقیقتی آن را برای خودمان به عنوان مبادی اجماع و مبانی اتفاق و وحدت نظر پذیرا باشیم.

جواب سؤال 13. نقش روحانیون در انقلاب مشروطیت و نیز در نهضت ملی کردن نفت، مهم بود. قبل از انقلاب، روحانیون به عنوان یک وسیله در اختیار حکومت نبودند؛ چرا که از جهت مالی مستقل از حکومت بوده و منافع ایشان باید از طرف مردم تأمین می گردید و آنها حالتی کاملاً وابسته به تفکر عمومی و پیروی از خواسته های جمعی مردم داشتند.

یعنی از یک سو مردم تأثیرگذار در روحانیت بودند. چون یک اقلیتی از روحانیت وجود داشت که ممکن بود، با حکومت وقت به نوعی کنار آمده باشند. اما گروهی هم بودند که با اقشاری از جامعه، نه در حوزه؛ بلکه در فضای دانشگاهها، در فضای بازار و جامعه به طور عموم دم خور بودند و این دسته در عین حال که نقش تبلیغ دین و ارشاد عمومی را داشتند، خودشان نیز از فضای سیاسی جامعه متأثر می شدند. بنابراین توانسته بودند، سخنگوی ملّت باشند؛ چرا که وابستگی سیاسی به حکومت وقت نداشتند؛ بلکه احترامشان به استقلالشان بود؛ سخنگوی عامه یا عموم ملت؛ آن هم در زمانی که ملت سخنگوی نداشت، چرا که مطبوعات کاملاً مضمحل و تحت فشار بودند. روشنفکران هم با توده مردم در ارتباط نبودند، بلکه به دلیل بی اعتنایی به فرهنگ سنتی نزد عامه مردم از مقبولیت کافی برخوردار نبودند، به خلاف روحانیون که در آن فضای اختناق، تنها آنها بودند که می توانستند به انواع و اقسام سخن بگویند. به علاوه قالب و پوششی که تبلیغ مذهبی داشت، با ذهنیت بیشتر مردم متناسب بود.

حال آنکه اگر کسی می خواست در جایی که، انواع و اقشار مردم وجود داشتند، از یک ایدئولوژی روشنفکرانه که در جامعه ما ریشه نداشت، صحبت کند، ممکن بود مردم بلافاصله اعتراض نمایند؛ اما اگر قالب حمله به یزید و مظلومیت امام حسین صحبت می شد، چنین واکنشی از مردم وجود نداشت، در حالی که ممکن بود در یک روضه ساده، که از اسارت حضرت سجاد سخن گفته می شود منظور زندانیان سیاسی وقت هم باشند، که این اشاره ها و استعاره ها از چشم شنوندگان فعال سیاسی پنهان نمی ماند.

بنابراین این گستره فرهنگی جامعه، به آنها این امکان و فرصت را می داد که از ذهنیت افراد جامعه استفاده کنند و موجب روشنگری شوند. جامعه نیز پذیرای این افکار و اندیشه ها؛ نه تنها از سوی روحانیون بلکه؛ از سوی خطیبان غیر معمم نیز بود. تعدادی از سخنرانها بودند که سخنان مذهبی می گفتند؛ بدون اینکه خودشان روحانی باشند، ولی بیشتر آنها روحانی زاده بودند و سخنرانیهای بسیار خوبی هم می کردند و گاه ممکن بود که تعارضی با روحانیت پیدا کنند؛ ولی آنها هم می توانستند در جامعه بسیار تأثیرگذار باشند. مثلاً از این افراد، می توان «دکتر علی شریعتی» را نام برد که به هر جهت، با تعبیرات مذهبی در ذهن و زبان نسل جوان قبل از انقلاب تأثیرگذار بوده است؛ یعنی او کاملاً سیاست و دیانت را با هم ائتلاف می کرد. شریعتی از مفاهیم بسیار نو و جدیدی در سخنرانی هایش استفاده می کرد، گفتار او برای مردمی که برخاسته از جامعه شیعه ایرانی بودند، بسیار گیرا و جذاب بود و تأثیر زیادی بر روی آنها می گذاشت.

از خطبای غیر معمم، افراد دیگری هم بودند که مثلاً نماینده اول مجلس شدند؛ با بیش از یک میلیون رأی و این نشان دهنده تأثیرگذاری آنها بوده مثلاً «فخرالدین حجازی» که نماینده اول تهران شد، وی یک خطیب مذهبی بود، اما هنگام سخنرانی با کراوات دیده می شد، کت و شلوار می پوشید و ریشش را هم می زد! کسی که در اولین دوره انتخاب مجلس شورای اسلامی، بیشترین رأی را آورد، پس ارزشها، ارزشهایی حقیقی بودند که جامعه در آن مقطع، نسبت به آنها به اجماع رسیده بود. کسب چنین مقبولیت و مشروعیتی از سوی مردم و روی آوردن به مبادی اخلاقی، معنوی و دینی (و نه تنها حفظ قدرت سیاسی به هر قیمت)، باید اهداف اساسی روحانیون باشد.

* * *

دکتر محمد حسن قدیری ابیانه

جواب سؤال 1. انقلاب اسلامی ایران در حقیقت بر مبنای ایدئولوژی اسلام استوار است و علت پیروزی انقلاب اسلامی ایران در مقابل رژیم شاهنشاهی که بسیار قوی جلوه می کرد و مورد حمایت همه قدرتهای جهان اعم از شرق و غرب بود هدایت انقلاب براساس قرآن و ایدئولوژی اسلامی بود.

در نقاط گوناگون جهان انقلاب های متفاوتی را شاهد بوده ایم که گاهی مسائل صنفی، گاهی مسائل اقتصادی، گاهی ایدئولوژی ها و حتی گاهی مذاهب، پایه این انقلاب ها و تغییر و تحولات بودند.

اما انقلاب اسلامی ایران براساس دین اسلام، و با دیدگاه شیعی و رهبری یک روحانی، یعنی حضرت امام(ره)، رخ داد.

بنابراین می بینیم که چگونه داشتن یک جهان بینی و پیروی از جهان بینی، حرکات هر فرد، یک نهضت و یک حکومت را شکل می دهد.

البته تفاوت در جهان بینی مثلاً تفاوت جهان بینی که امام(ره) داشتند با جهان بینی حزب توده که پیرو کمونیست بودند باعث می شود که هر کدام راه حل، روش یا پیام متفاوتی را اتخاذ بکنند.

زمانی که ارتش شاهنشاهی برای سرکوب تظاهرات گسترده مردم مؤمن در خیابان ها به صف آرایی پرداخت، حزب توده دستور تشکیل گروه هایی برای حمله به ارتشیها و کشتن آنها را مطرح کرد، در حالیکه حضرت امام(ره) در مقابل آن فرمودند که: «اگر کسی خواست تعرض بکند به برادران ارتشی، شما مردم سینه تان را سپر آنها بکنید.»

شما اثر این را بر روی ارتشیها ببینید که چگونه خواهد شد. ما با انسان ها روبه رو هستیم و بحث این است که شخصی که می خواهد حرکت را هدایت کند دارای چه جهان بینی است. چون جهان بینی دقیقا روی اعمال تأثیر دارد. به طور مثال کسی که اعتقاد به جهان دیگر ندارد و فردی مادی گرا باشد، از دیدگاه او تمام حیاتش از زمان تولد تا مرگ است. بنابراین برای چه باید جانش را فدا کند؟ برای دیگران یا برای آرمان ها؟ همه چیز باید برای خودش باشد. ارتش های جهان، از بُعد عملیاتی، سازماندهی و حتی ساخت سلاح ها، همه بر یک اصل و فلسفه استوار است و آن اینکه؛ هرکس ابتدا به دنبال حفظ خودش است و بعد ضربه زدن به دشمن، چرا؟ برای اینکه شخصی که معتقد است با کشته شدنش همه چیز تمام می شود حاضر نیست جانش را برای دیگران فدا کند.

این نگرش، نگرش موجود در جهان است. اما در کشورها و نهضت هایی مانند کشور ما تعداد زیادی این اصل را قبول ندارند و حاضرند جانشان را برای یک آرمان فدا کنند و این ریشه در مذهب دارد. حتی کسانی که مثلاً در گروه های مارکسیستی بودند و مبارزه می کردند نیز این چنین بودند، چرا که تربیتی مذهبی داشتند؛ وگرنه فرزندان آنها که این ترتبیت مذهبی را ندارند، حاضر نیستند که مانند آنها جان خود را فدا کنند. یعنی در حقیقت تأثیر مذهب، این آرمان گرایی را در آنها ایجاد کرده بود، وگرنه اگر براساس آن باورهایشان تربیت شوند و بخواهند براساس آن منطق عمل کنند، دلیلی وجود ندارد که بخواهند از جان خود بگذرند. اما در کشورهایی که مردم دیدگاه متفاوتی دارند و به معاد معتقدند، و معتقدند اگر در راه حق کشته شوند، شهید هستند و جایگاهشان در بهشت خواهد بود؛ اینها رفتارشان متفاوت خواهد بود.

این دیدگاه و باور که ناشی از جهان بینی است، جهان را تنها مادی نمی بیند، به جهان ماوراءالطبیعه و به عدالت خداوند نیز معتقد است که باعث می شود، افراد آماده جانفشانی باشند.

مثلاً ما در جنگ تحمیلی و در طول انقلاب، شاهد این قضیه بودیم. افراد با اینکه می دانستند لحظه ای دیگر، حتماً کشته خواهند شد، ولی حاضر بودند از جانشان بگذرند، چرا که می دانستند با شهادت و مرگ خود، رضایت الهی را کسب کرده اند و جایگاهشان در بهشت و در بالاترین جایی است که می تواند در دنیا و آخرت وجود داشته باشد.

همین آمادگی برای جانفشانی، قدرتی به آنها می دهد که، این قدرت را هیچ کس ندارد. یعنی عملاً یک عامل خارجی نمی تواند چنین نیرویی را در شخص ایجاد نماید. لذا ما می بینیم، یکی از دلایلی که تعداد شهدای انقلاب ما کم بود، آمادگی آنها برای شهادت بود. آمادگی برای شهادت به معنی تلفات بیشتر نیست؛ همین طور که در بدن نیز گلبولهای سفید، به محض اینکه میکروبی وارد می شود، حمله را آغاز می کنند و به نوعی آماده درگیری و جانفشانی هستند و سلامت بدن برایشان مهم است؛ در حالی که اگر این آمادگی در بدن نباشد، میکروب های ضعیف هم می توانند بر بدن غالب شوند.

در حقیقت ایدز که این همه در جهان نگرانی ایجاد کرده، بیماری است که قدرت دفاعی بدن را پایین می آورد، یعنی کمترین عامل خارجی می تواند روی بدن تأثیر گذاشته و آن را شکست دهد!

اگر این مثال را با جامعه و جانفشانی در راه حق مقایسه کنیم، خواهیم دید جامعه ای که در آن افراد برای جانفشانی در راه آرمان ها و ارزش ها و امنیت و دین آماده هستند، جامعه ای بسیار قوی خواهد بود و در مقابل دشمنانش نیز مقاومت می کند، در نتیجه تلفاتی که در مبارزه با دشمن می دهد، کمتر خواهد بود.

نمونه دیگر این جوامع، لبنان و فلسطین است. فلسطینی ها هم اکنون آماده جانفشانی هستند، از زمانی که این آمادگی را پیدا کرده اند، نسبت کشته های فلسطین به اسرائیل تغییر کرده است، یعنی زمانی این تعداد یک به بیست و یا سی بود؛ ولی امروز یک به سه شده است. یعنی این جانفشانی آنها نسبت به قبل، باعث شده که بتوانند بیشتر ضربه بزنند. در حالی که اسرائیل، بمب اتم و انواع هواپیماهای پیشرفته را دارد، انواع موشک ها، انواع هلی کوپترها و ناوهای جنگی و تانکها و انواع نفربرها؛ اما در مقابل تعدادی از فلسطینی ها که حاضر شدند از جانشان بگذرند، این اندازه آسیب پذیرند.

یعنی اگر این جانفشانی و آمادگی برای شهادت نبود، صد برابر آن مواد منفجره ای که آنها به خودشان می بندند، هم نمی توانست چنین ضرباتی بر دشمن صهیونیستی را موجب شود.

در حالی که در آمریکا حتی یک نفر هم پیدا نمی شود که بداند چند دقیقه دیگر حتماً کشته خواهد شد و بخواهد جلو برود. بنابراین این نوع حرکات و آمادگی برای کشته شدن در راه یک آرمان، تنها ناشی از جهان بینی است؛ این جهان بینی است که به انسان آمادگی و توانایی مبارزه را می دهد.

امروزه غرب به شدت از اینکه این ایده و این جهان بینی در جهان رشد کند، نگران است. البته نگران منافع مشروعش نیست، بلکه نگران منافع نامشروع است و چون آنها پایه و اساس رفاهشان براساس اعمال نامشروعشان است، اعمالی مانند استثمار و استعمار دیگران و از جمله؛ علیه جهان اسلام. آنها نگرانند که این عزت خواهی توأم با آمادگی برای شهادت منجر به آزادی جهان اسلام از قید آنها شود و بدین ترتیب موقعیت ابرقدرتی آنان از دست برود. پس تأثیر جهان بینی تا این اندازه در نوع رفتار انسان ها مشهود است. در حقیقت می توانیم بگوییم که اعمال هرکس براساس جهان بینی او است.

جواب سؤال 2. فرهنگ ما، از ایمان و عقیده و دین ما نشأت گرفته است که در حقیقت: یکی از وظایف دین تبیین بایدها و نبایدهاست.

اگر دین ملاک نباشد، خیلی از باید و نبایدها تغییر خواهد کرد. اینکه چه چیزی حلال است و چه چیزی حرام؟ چرا حرام است و چرا حلال؟ دین در فرهنگ هر کشور تأثیر خاص خود را دارد. انقلاب ما به شدت تحت تأثیر اسلام و بایدها و نبایدهاست. و اگر هم همه بایدها و نبایدها در جامعه ما دقیقا جاری نیست؛ اما میل به آن در همه وجود دارد. حکومت ما نیز تلاشش این است که به سمتی حرکت کند که انقلاب اسلامی و جامعه ما، درست مطابق بایدها و نبایدهای دین که خدا تعیین کرده است، حرکت کند.

اما اگر خدا را از روابط حذف کنیم، خیلی از بایدها و نبایدها تغییر می کند. به طور مثال؛ اینکه یک خانواده از یک مرد و یک زن تشکیل شده است خواست خداست. در تاریخ قوم لوط را داشتیم که خلاف این عمل کردند و «کن فیکون» شدند. امروز هم شاهد چنین اقوامی هستیم. در حال حاضر در اروپا این چنین مطرح می شود که چرا خانواده، از یک مرد و یک زن تشکیل شده است؟ چرا نمی تواند، از دو مرد تشکیل شود؟ در حالی که از دید و جهان بینی ما، این یک نوع فساد و انحراف است؛ چرا که این در زمره نبایدها جای دارد. نبایدهایی که خدا تعیین کرده است.

برخورد ما در جامعه با قضایای مذکور در بالا براساس بایدها و نبایدهای دینی است. لذا انقلاب اسلامی ایران با اتکا به ایمان ملت و با توجه به جهان بینی اسلامی، فرهنگی متفاوت با فرهنگ غربی در جامعه را دامن زده است.

به همین دلیل ما جامعه ای کاملاً متفاوت داریم، چرا که براساس بایدها و نبایدهایی که در اسلام وجود دارد و مردم نیز به آن پایبندند حرکت می کنیم. «ساموئل هانتینگتون» نظریه پرداز معروف غربی معتقد است که با توسعه ارتباطات، فرهنگ ها درهم ادغام می شوند، اما فرهنگ اسلامی را با فرهنگ غربی غیرقابل ادغام می داند و معتقد است که این دو فرهنگ، دو تمدن بزرگ را تشکیل می دهند. فرهنگ اسلامی روبه رشد است و همین سبب می گردد که این دو فرهنگ رو در روی هم قرار گیرند. بدین ترتیب وی مبحث رویارویی تمدن ها را مطرح می کند، که به عقیده بنده این تحلیل وی، تحلیلی علمی است نه یک تحلیل غرض ورزانه؛ گرچه او نسبت به اسلام غرض دارد و دشمن اسلام است؛ اما تحلیلش تا این حد منطبق بر واقعیت می باشد.

در مبحث فرهنگی، انقلاب اسلامی، همه چیز براساس مبانی دینی استوار است. البته این نیست که همه ابعاد فرهنگ یک جامعه فقط به مسأله دین باز می گردد. مثلاً اگر نوع حجاب را در مبحث فرهنگی مشاهده کنیم، پوشش، پوشیده بودن افراد و به خصوص خانم ها؛ از بایدهای اسلامی است. اما نوع پوشش و نوع حجاب به عوامل دیگری نیز بستگی دارد که می توان وضعیت آب و هوایی و معیشتی مردم را نام برد و طبیعی است که نوع حجاب در جامعه در یک مکان سردسیر با یک مکان گرمسیر متفاوت است.

نوع معیشت مردم و اینکه کشاورزی یا ماهیگیری و یا برنج کاری متداول است، در نوع حجاب و معیشت تأثیر گذار است.

بنابراین می توانیم بگوییم که فرهنگ موجود در جامعه ما براساس دین اسلام است و یا بناست که بر این اساس باشد. در جهان اسلام ما شاهد فرهنگ های متفاوتی هستیم که انقلاب اسلامی ما هم به دلیل خصوصیات و واقع شدنش در ایران و موقعیتهای تاریخی، جغرافیایی، جمعیتی و اقتصادی و جنبه های دیگر، ویژگیهای خاص خودش را دارد.

جواب سؤال 3. نقاط آسیب پذیر مختلفی در جامعه ما وجود دارد. یکی از عوامل بروز این گونه آسیب ها، تلقی غلط از میزان درآمدهای نفتی در کشور است. مثلاً بسیاری از افراد تصور می کنند که ما با داشتن درآمدهای نفتی به کار کردن کمتری نیاز داریم و می توانیم با اتکای به این درآمدها همه خواسته های خودمان را برآورده سازیم. در حالی که، این یک اشتباه و توهم است و در بروز چنین اشتباهی استعمار دارای نقش و تأثیر به سزایی بوده است.

ساعات کار مفید ایران پایین است و اقتصاد آن را می توان، اقتصاد نفت، منهای کار ارزیابی کرد. البته این مسئله ربطی به دیدگاه اسلام ندارد، بلکه مصیبتی است که ما گرفتارش هستیم؛ اسلام برای کار و تلاش ارزش بسیار زیادی قائل است.

حضرت علی(ع) درباره کار می فرمایند: «بهترین تفریح کار است.» برای اشاره به مسئله استعمار مطلبی را به نقل از «حسنین هیکل» نویسنده معروف مصری می خوانم که زمانی وزیر تبلیغات «جمال عبدالناصر» بوده است. او کتابی را با عنوان، «میان مطبوعات و سیاست» به چاپ رسانده است و این کتاب به فارسی نیز ترجمه گردیده است. وی در این کتاب ضمیمه ای را چاپ کرده که مربوط به توبه نامه مدیر مسئول یکی از نشریات مهمّ مصری در زمان جمال عبدالناصر می باشد. بدین مضمون که این مدیر مسئول از دوستان نزدیک عبدالناصر و خود هیکل بوده و بعدها معلوم می شود که این شخص مأمور سازمان سیای امریکا بوده است. او در مقابل دریافت کمکهای فراوانی از «CIA» مأموریت داشت دو هدف عمده را دنبال کند: یکی القاء این موضوع به افکار عمومی، که موفقیت و پیشرفت به شانس بستگی دارد و اتفاقی است.

حال بر اساس این محور سؤال این است که چرا غرب، آمریکا و CIA در کشورهای اسلامی سرمایه گذاری می کنند تا به آنها بگوید موفقیت و پیشرفت، به شانس بستگی دارد؟! هر انسانی به طور طبیعی، و ذاتاً در هر نقطه ای از جهان خواستار پیشرفت و موفقیت است. اما آمریکا می خواهد که این پیشرفت حاصل نشود، چرا که این پیشرفت باید با کار و تلاش مردم حاصل شود و امریکا می خواهد به آنها القا کند که کار و تلاش، عامل پیشرفت نیست؛ بلکه شانس عامل بسیار مهمی است، بنابراین مردم باید منتظر باشند تا شانس بیاید و در خانه آنها را بزند. یکی از راه های مهمی که استعمار علیه کشور مصر و سایر کشورهای اسلامی به کار برد، همین توطئه علیه فرهنگ کار است.

استعمار چنین سیاستی را دنبال کرد، چرا که نفت نیاز مهم هر کشور صنعتی از جمله آمریکا و اروپاست و از دیدگاه استعمار نفت نباید به عنوان اهرمی در دست مسلمان ها باقی بماند! و مسلمان ها برای اداره امور روزمره کشورشان، باید نیازمند فروش نفت باشند.

از طرف دیگر، برای اینکه درآمد نفتی را درست هزینه نکنند، هم باید به تولید ضربه وارد می شد؛ یعنی فرهنگ کار را در کشورهای اسلامی این چنین تضعیف می کردند، و هم باید این درآمدها در امور مصرفی هزینه می شد؛ به خصوص امور مصرفی تولید شده در کشورهای غربی! لذا فرهنگ مصرف گرایی و تجمل گرایی را به شدت ترویج دادند. این معضلی است که ما در مدت بیست و چهار سال، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، هم گرفتارش هستیم.

حتی دولت: رابطه و پارتی در برخی موارد، جای شانس را در اذهان گرفته است و دشمن سعی می کند این توقعات و توهمات را دامن بزند. هم توهم ابعاد دارایی نفت و هم توقع امکانات زیاد با اتکا به این دارایی. در حالی که، اگر ما اوج درآمد نفتی کشورمان که 20 میلیارد دلار است را، با احتساب هر دلار 800 تومان بررسی کنیم، سهم هر نفر از صادرات نفت، ماهانه فقط 19 هزار تومان می شود. واضح است که با این رقم نمی شود تو قعات زیادی از حکومت داشت.

راه حل این معضل آن است که هم توهم زدایی کنیم و هم واقعیات را برای مردم مطرح نماییم، تا توقع زدایی گردد. یعنی؛ توقعات را تعدیل کرده و در حد امکانات کشورمان هماهنگ کنیم.

و سپس جهت گیری غلط استعمار را که سعی می کردند فرهنگ کار را تخریب سازند، دگرگون نماییم. یعنی به فرهنگ و وجدان کاری را اصلاح کنیم تا تولید ثروت گردد و از سوی دیگر ؛ از اسراف و تجمل گرایی و مصرف گرایی، با استفاده از ابزار مختلفی نظیر کار فرهنگی جلوگیری کنیم، تا سرمایه تولید شود. یعنی ثروت را که نتیجه تفاوت بین تولید و مصرف است، سرمایه گذاری کرده تا رفاه و امکانات بیشتری برای مردم فراهم آید.

آسیبی که ما از این توقع و توهم می بینیم، این است که پس از مدتی عده ای ممکن است به این توهم برسند که اشکال از مدیریت جامعه است و فراتر از آن؛ اینکه اشکال را به نظام و سیستم و نوع حکومت اسلامی نسبت بدهند و خطرناکتر از این نیز آن است که عده ای آن را به خود اسلام نسبت بدهند و با این تصور و توهم غلط اشتباه نتیجه گیری کنند که؛ شاید، اشکال از اسلام ما بوده، که دیگران پیشرفت کردند و ما مثل آنها پیش نرفتیم. در حالی که اگر، عوامل پیشرفت سایر کشورها را مشاهده کنیم، قطعا به این نتیجه می رسیم که آزادی همجنس بازی عامل پیشرفت غرب نبوده، بلکه فرهنگ کار و ساعات مفید کاری و تعطیلات کمتر، باعث پیشرفتشان شده است.

هیچ مکتبی به اندازه اسلام بر کار و تلاش تأکید نکرده است. مثلاً کسی که برای به دست آوردن رزق و روزی حلال برای خود و خانواده اش تلاش می کند، در حال جهاد در راه خداست. بالاترین تفریح کار است، کار عبادت است. بعضی از افراد در تحلیل اشتباه خود که براساس توهم و توقع بیهوده شکل گرفته است، به نتیجه گیری های غلطی می رسند.

این نتایج یکی از آسیب هایی است که ما باید مراقبش باشیم. ضمن اینکه بخشی از حلال ها در عرف جامعه حرام است و برخی از حرامها، حلال! البته قوی نیست ولی وجود دارد. و راهش این است که تلاش کنیم، عرف را به حدود الهی برسانیم. یعنی تطبیق عرف جامعه بر حدود الهی.

اگر چنین کنیم، بسیاری از مشکلات و مسائل کشور، در بُعد آسیب های اجتماعی و فرهنگی مرتفع خواهد شد. در حالی که گاهی مشاهده می شود که بعضی از افراد، برعکس سعی می کنند از دین تفسیری بکنند که مطابق با میل و عرف جامعه باشد و این مشکل دیگری است که ما با آن مواجه هستیم.

بنابراین مهمترین معضلی که در حال حاضر با آن دست به گریبان هستیم، مشکل این دو بُعد هست؛ فرهنگ کار و اخلاقیات و باید و نبایدها و حلال ها و حرام هاست؛ یعنی عدم انطباق کامل عرف با حدود الهی!

مثلاً اسلام اجازه داده اگر زنی، شوهرش فوت کرد، پس از رعایت عدّه ازدواج کند، اما این در جامعه ماقبیح است. حتی اگر بعد از یک سال هم ازدواج کند، کمی قباحت دارد؛ گرچه قانونا منعی وجود ندارد! همین مسائل سبب می گردد گاهی مفاسدی رخ بدهد، در حالی که امری که خداوند برای آن ثواب قرار داده است، چرا باید به صورت قبح درآید؟!

جواب سؤال 4. قبل از انقلاب، استعمار و امپریالیسم با تمام توانشان درصدد خدشه وارد کردن به فرهنگ و دیدگاه های اسلامی بودند و سعی می کردند که فرهنگ مصرف گرایی و تجمل گرایی را دامن بزنند و فسادها و فحشاهایی را که در غرب هست را رواج دهند. در حالی که آزادی بیان در ایران وجود نداشت، حداکثر آزادی که باید اسمش را فساد گذاشت در ارتباط با مسائل جنسی وجود داشت و سعی می کردند افراد را درگیر چنین مسائلی نمایند.

در حالی که غرب، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران را غیردموکرات معرفی می کرد، ما شاهد آن بودیم که اینها تا آن لحظات آخر انقلاب، از رژیم پهلوی با آن ساواک مخوفی که داشت، حمایت می کردند و ابزار شکنجه را هم برایش فراهم می آوردند و شکنجه گران را نیز تعلیم می دادند. و حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم بسیار سعی کردند تا اوضاع را به روال گذشته باز گردانند.

در مقابل تلاش و توطئه های آنها، روحانیون و روحانیت به رهبری حضرت امام(ره) سعی می کردند، روح اسلامیت، غیرت و شرافت را در مردم بدمند. خوشبختانه در این رویارویی، روحانیت پیروز شد و در حقیقت، ملت پیروز شد. و با انقلابی که کرد آن وضعیت را پایان داد. خوشبختانه علی رغم فشارهای زیادی که برای محو فرهنگ اسلامی، به خصوص اززمان رضاخان و با کشف حجاب شروع شد، ما شاهد گسترش روزافزون حجاب در قبل از انقلاب بودیم؛ اوضاعی که امروز در ترکیه نیز شاهد آن هستیم.

جواب سؤال 5 . در دیدگاه های فرهنگی بین جامعه اسلامی از یک طرف و جوامع غیراسلامی، به خصوص جوامع غربی اختلافاتی وجود داشت. جامعه اسلامی بر اجرای قوانین اسلامی و رعایت بایدها و نبایدها تأکید داشت، چرا که اکثریت قاطع مردم چنین می خواستند و در مورد بعضی نبایدها، اسلام و انقلاب این اجازه را به آن دسته از اقلیت ها نمی داد (اقلیت هایی که اسلام را باور نداشتند) که بخواهند به راه خود ادامه داده و چیزی را به جامعه تحمیل کنند. اما دیدگاه هایی هم در داخل و هم در خارج از کشور که تحت عنوان آزادی عقیده، بیان و زندگی وجود داشته که این مسأله را مطرح می کردند، که رعایت یا عدم رعایت بایدها و نبایدها، باید داوطلبانه باشد و این نوع نگرش از تفاوت هایی بود که در دیدگاه های فرهنگی وجود داشت. اما در واقع بعضی از آزادی ها در غرب برای مردم ما یک محدودیت است و برعکس، برخی از محدودیت ها در ایران، برای مردم ما آزادی است و این نکته بسیار مهمی است.

مثلاً در ایتالیا و فرانسه و به طور کلی در غرب، افراد می توانند آزادانه به کنار دریا بروند، با لباس های که محدودیت آن روز به روز کمتر می شود! این فضای آزاد و سواحل زیبا برای مسلمان ها غیرقابل استفاده است. چرا که به علت وجود زنان یا مردان برهنه، مردان و زنان مسلمان، عملاً نمی توانند به آنجا بروند. بنده در ایتالیا تحصیل کرده ام، بچه های انجمن اسلامی؛ اعم از خانم ها و آقایان، هرگز از آن سواحل زیبا استفاده نمی کردند و در حقیقت می توان گفت که آن آزادی، برای افراد مسلمان محدودیت بود.

اما محدودیتی که در ایران ایجاد شده است و سواحل از هم جدا گردیده، آزادی محسوب می شود، یعنی مردان و زنان مؤمن ما به دلیل جدا شدن ساحل زنان و مردان می توانند به ساحل دریا رفته و از آن استفاده کنند.

البته آن کشورهایی که در تئوری ادعا می کنند که افراد باید آزاد باشند، عملاً، در عرصه انتخابات، حق آزادی برای مسلمان ها را در کشورشان در بسیاری از مکان ها قائل نیستند. مثلاً دختر دانش آموز در فرانسه به دلیل رعایت حجاب اسلامی، از تحصیل، که حق هر فردی است محروم می شود.

در حالی که مثلاً، فرانسه مهد دموکراسی غربی بوده و از مدعیان دموکراسی است و یا می بینیم، که آنها از عدم آزادی حجاب در ترکیه همیشه حمایت کرده اند. یعنی همیشه منافع خودشان ملاک بوده و منافعشان نیز، در این بوده که ایمان اسلامی را از ملت های مسلمان بگیرند. در حالی که اگر بتوانند ایمان را از آنها بگیرند عزتشان را هم پایمال کرده اند.

موضوع مهمی که در مورد اصل حکومت اسلامی باید به آن اشاره کرد، این است که مردم ما انقلاب کردند، رفراندوم گذاشتند و حکومت اسلامی را تشکیل دادند. افرادی که به شیوه های مختلف به حکومت اسلامی معتقد بودند. بعضی ها معتقد بودند که صفت اسلامی نباشد؛ که البته به علت تعداد محدودی که داشتند نقشی ایفا نکردند و رأی هم نیاوردند. برخی نیز معتقد بودند که لزومی به میدان دادن به مردم در حد زیاد نیست. اما، حضرت امام(ره) نظام جمهوری اسلامی را بنا کردند؛ نظامی با جهت گیری، محتوا و اهداف اسلامی! در این نیز تغییری ایجاد نخواهد شد. یعنی قابل حذف شدن نیست. اما مسئولین و سیاست های نظام تا جایی که مغایر با اسلام نباشند، مورد تأیید مردم است. گرچه ما قبلاً هم جمهوری اسلامی داشتیم، مانند جمهوری پاکستان که نامش جمهوری اسلامی بود، اما اولین جمهوری اسلامی واقعی در ایران تبلور یافت.

جواب سؤال 6 . فرهنگ تأثیر بسیار زیادی دارد. از جمله در اقتصاد! همین ضعف فرهنگ کاری در کشور ما یکی از موانع مهم پیشرفت و توسعه همه جانبه است. قدرت خرید و رفاه عمومی در کشور ما امر مهمی است که حتما باید به آن پرداخته شود. البته فرهنگ و اقتصاد نه تنها به جامعه شکل می دهند، بلکه به نوعی نیز از آن شکل می گیرند؛ یعنی هم تأثیرگذار و هم تأثیرپذیر هستند. مثلاً، فرهنگ مردم در نقاط کویری با فرهنگ مردم در نقاط پرباران مغایر است، در کویر تعارف یک لیوان آب ارزش بالایی دارد، در حالی که در شمال یا در مکان های دارای چشمه این چنین نیست و چیزی که در این مکان ها فراوان است، آب گواراست.

بنابراین فرهنگ و اقتصاد تأثیر متقابل بر یکدیگر دارند و ما باید مقوله فرهنگ را در کشورمان به عنوان عاملی تأثیرگذار و تأثیرپذیر، مورد توجه قرار دهیم و سعی کنیم آن را به شکلی درآوریم که کاملاً با اسلام منطبق باشد و در نتیجه، توسعه و پیشرفت مطلوبی را، حتی در چارچوب زندگی مادی برای مردم کشورمان فراهم نماییم.

در زمینه فرهنگ، بودجه هایی به این مقوله اختصاص یافته است که هرگز کفایت نمی کند، یعنی نه تنها بودجه کافی تخصیص داده نشده، بلکه برنامه ریزی دقیق هم نداشته ایم. ما در برنامه ریزی ضعفهایی داریم؛ اما اینکه بودجه در بخش فرهنگ کفایت نمی کند عاملش به محدودیت بودجه کل کشور باز می گردد. هیچ بخشی از نظام از بودجه ای که در اختیارش است راضی نیست و آن را کافی نمی داند و معتقد است اگر بودجه بیشتری در اختیارشان قرار گیرد، می توانند تأثیر بیشتری داشته باشند.

بنابراین، در این زمینه، بخش فرهنگ مستثنی نیست. همه بخشها از کمبود بودجه یا عدم اختصاص کافی بودجه می نالند و این امر به این واقعیت باز می گردد که امکانات و بودجه، محدود است و این محدودیت نیز به همان ضعف در فرهنگ کار و فرهنگ اسراف و تجمل گرایی که در کشور ما وجود دارد، باز می گردد. من فکر می کنم که در برنامه ریزی های فرهنگی ما، هنوز نقش فرهنگ در پیشبرد امور آن طور که باید، به خصوص توسط مسئولین فرهنگی شناخته نشده است و آنهایی که متصدی امور فرهنگی هستند، گمان می کنند که هنوز در این ابعاد مشکل دارند و خودشان نیز، ممکن است که متوجه برخی از مسائل نشوند؛ بدین ترتیب برنامه مناسبی برای فرهنگ سازی مشاهده نمی گردد.

با اینکه مقام معظم رهبری بر فرهنگ کار و وجدان کاری تأکید فرمودند، اما بسیاری از فیلم ها، برنامه ها و قصه های ما، پر از اصطلاحات ضدفرهنگ کار است. این عبارت از کار کردن، به عنوان سگ دویی یا خرکاری نام می برند و این نشانه ضعف فرهنگی، در بُعد فرهنگ کار در کشور ماست.

جواب سؤال 7 . انقلاب اسلامی تأثیرات بسیار عمیقی در سطح جهان و همچنین جهان اسلام به جا گذاشته و در حقیقت، امروز اسلام خواهی، استقلال خواهی و عزت خواهی مسلمانان جهان، نتیجه انقلاب اسلامی ماست.

ما، هم با انقلابمان و نیز با سرنگونی رژیم شاه و مقاومت در مقابل تحریم ها و فشارها و مقاومت در حین جنگ تحمیلی در عین اینکه تمامی قدرت ها از عراق و صدام حمایت می کردند و نیز با ایستادگی در مقابل زیاده خواهی های غرب: به الگویی برای مسلمان ها تبدیل شده ایم و آنها فهمیدند که با دست خالی و تنها با تکیه بر اسلام نیز می توان یک رژیم دست نشانده سرتاپا مسلح را سرنگون کرد.

همین روحیه بود که باعث شد در لبنان، برای اولین بار اسرائیل پا به فرار بگذارد و جایی را که اشغال کرده بود پس دهد. این در حالیست که نیروهای مقاومت حزب الله لبنان، بخشی از نیروهای شیعیان را تشکیل می دهند. شیعیان بخشی از مسلمان ها را و مسلمان ها نیز بخشی از جمعیت لبنان را.

به عبارتی همین جمعیت حزب الله لبنان که از ملت ما درس گرفت، این درس را بسیار خوب اجرا کرد و اسرائیل را با آن میزان از قدرت نظامی و جنایت پیشگی مجبور به فرار کرد. یعنی؛ نه عقب نشینی، بلکه فرار! اسرائیل نامش را عقب نشینی گذاشت، ولی در حقیقت فرار بود؛ چرا که کسی در عقب نشینی تانک بر جا نمی گذارد، در حالی که آنها چندین دستگاه تانک نیز جا گذاشتند، چرا که می خواستند زودتر فرار کنند. فلسطینی ها نیز این درس را که توسط لبنانی ها تکرار شد، آموختند و امروز مقاومت می کنند.

از جمله مراحلی که اسلام در کشورها طی کرد این بود که ابتدا وارد عقیده و قلب های مردم شد، سپس مساجد را تسخیر کرد و پس از آن نیز پایش را از مساجد فراتر گذاشت و به خیابان ها رفت. از خیابان ها نیز به کارخانه ها و مراکز تولیدی و از آن جا هم وارد ارتش و نیروهای نظامی گردید و در نهایت، حکومت را به دست گرفت.

یعنی در ابتدا، بروز انقلاب از عقاید قلبی آغاز شد و در عمل به مساجد منتهی گشت. گرچه مساجد و روحانیت خود عامل تقویت ایمان مردم شدند. یعنی باورهای قلبی در منش و سلوک ظاهری نیز تأثیر گذاشت. مثلاً زن ها با حجاب شدند، مساجد پر شد و سپس از مساجد به خیابان ها رسید و سرانجام رژیم سرنگون شد و حکومت اسلامی تأسیس گردید.

در خیلی از کشورها این مراحل طی شده و امروز اسلام در قلب بسیاری از افراد جا گرفته است، هرچند که کومت ها به شدت ضد اسلامی باشند جهان اسلام این مرحله را پشت سرگذاشته و در ظاهر نیز به اسلام افتخار می کند. زمانی عده ای خجالت می کشیدند نماز بخوانند اما امروز، افتخار به نماز، افتخار به حجاب و نیز افتخار به ایمانشان عمومیست.

در حال حاضر، اسلام نه تنها بسیاری از مساجد را پر کرده بلکه در برخی از نقاط به خیابان ها هم رسیده است؛ تظاهرات خیابانی که در اقصی نقاط جهان شاهدش هستیم.

در بسیاری از کشورها، با صحنه های تظاهراتی مواجهیم که قبلاً، فقط در انقلاب خودمان شاهدش بودیم و در برخی از نقاط نیز وارد فاز مبارزه هم شده اند مانند: لبنان و یا فلسطین. احزاب اسلامی در این نقاط به شدت شکل گرفته و تشکلهای اسلامی بسیار قوی شدند. برخی از این حرکتها حتی در ارتشی ها هم نفوذ کرده است و آنها هم خواستار تحولاتی گردیدند.

در حال حاضر کشورهایی را می بینیم که سران آنها بسیار مرتجع می باشند اما تحولات مذکور آنها را مجبور کرده است که مواضعی متفاوت از گذشته را در پیش بگیرند؛ مواضعی که از سوی آنها باعث تعجب است! مثلاً موضعی که حسنی مبارک در مقابل اسرائیل از خود نشان داد، تحت تأثیر دستگاه اداری و حتی نیروهای نظامی مصر بود. یعنی علاوه بر مردم پایگاه حکومتی مبارک هم تغییر یافته است. او ناچار است چنین مواضعی را اتخاذ کند. در حالی که چنین مواضعی از سوی مبارک در مقابل اسرائیل غیرممکن بود و امکان نداشت که وی امریکا را نقد کرده و با حمله امریکا به عراق مخالفت نماید. ولی او فهمید که اگر غیر از این عمل کند، نمی تواند دوام بیاورد. لذا من احساس می کنم این روال همین طور جلو می رود، تا اینکه کشورها، یکی پس از دیگری حکومت های مردمی و اسلامی را برگزینند.

در بسیاری از مواقع دشمن با اعمالش، ندانسته سبب اوج گیری نهضتهای اسلامی در جهان شد و در موارد متعددی حرکت های دشمن، برای مقابله با اسلام، به نفع اسلام تمام شد. مثلاً؛ وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، غرب و امریکا از این بابت که این نهضت اسلامی در کشور شیعی ایران با نهضت اسلامی در سایر کشورهای جهان گره بخورد و معضل ساز گردد، احساس خطر می کردند، بنابراین اتحاد جهان اسلام، معضلی است که آنها به شدت با آن مقابله می کنند.

بنابراین، آنها بر بُعد شیعی بودن انقلاب ایران تأکید کردند و از این نکته استفاده نمودند تا میان ایران و سایر کشورهای اسلامی فاصله انداخته و دشمنی ایجاد نمایند. یعنی؛ در کشورهای سنی نشین و عربی، به شدت علیه انقلاب اسلامی و دیدگاه تشیع تبلیغ کردند و گفتند که شیعیان آبروی اسلام را به خطر می اندازند، و دارند با نام اسلام، چه کارها انجام می دهند! غرب و «CIA»، «موساد»، «اینتلجنت سرویس»، و سایر نظامهای پادشاهی، بیشترین نقش را در این تبلیغات داشتند.

بدین ترتیب، یک آدم مؤمن سنی، وقتی می شنود که عده ای شیعه آمده اند و آبروی اسلام را می ریزند، اگر باور کنند، چه اقدامی خواهند کرد؟ آشکار است که وی دلسوزانه، برای مقابله با تشیع و معرفی اسلام واقعی، مطابق با دیدگاه خودش به دنبال پیاده کردن اسلام سنی خواهد بود. اولین قدمی که چنین فردی بردارد، با حکومت خود و نیز با تبلیغات خارجی مواجه خواهد بود و این اتفاقی است که افتاد. سپس این فرد مشاهده می کند که به تروریسم، گمراهی و انحراف متهمش می کنند و همان اتهاماتی که به انقلاب اسلامی زدند، علیه او نیز به کار می برند و در اینجاست که یک بیداری اتفاق می افتد. سپس این فرد می بیند که میان تمام کشورهای سنی، تنها کشوری که از آنها، در راه برقراری احکام و حکومت اسلامی حمایت کرده است، همان انقلاب شیعه ایران است.

مثلاً به فلسطین نگاه کنید! کدام کشور به اندازه ایران از فلسطینی ها که سنی هم هستند، حمایت کرده است؟ این خود باعث نزدیکی شیعیان و سنی ها می شود. در حقیقت غربیها و دشمنان با امکانات وسیع رسانه ای که داشته اند، سعی کردند تا نور خدا را خاموش کنند. اما توطئه های خودشان اهرمی برای گسترش اسلام در جهان شد و اینکه؛ امروز منفورترین حکومت ها در جهان اسلام بعد از اسرائیل، امریکاست دستاورد بسیار بزرگی است.

این مقوله مقدمه استقلال کشورهای اسلامی از امریکاست و چنین نفرتی را ما نباید به هیچ وجه، کم اهمیت تلقی کنیم. این تنفر وقتی با ایمان و شهادت طلبی ترکیب می شود، آن چنان قدرتی حاصل می گردد که امریکا، حق دارد از مسلمانها وحشت کند. البته به این لحاظ حق دارد، وحشت کند که به دنبال اهداف نامشروع از طریق راههای نامشروع است. اگر امریکا آدم بود، می توانست رابطه بسیار خوبی با جهان اسلام داشته باشد، در حالی که این کشور راه شیطانی خود را دنبال می کند.

جواب سؤال 8 . تا کنون ایدئولوژی ها، فرهنگ ها و گروههای شکل گرفته بر این اساس زیاد بوده که با انقلاب اسلامی مخالف بوده اند. سلطنت طلبان، مادی گرایان، کمونیست ها، حتی به نوعی التقاطیون و... چنین افرادی در این در اقلیت بودند. ولی در خارج از کشور حضور پررنگی دارند. مثلاً انجمنهای اسلامی دانشجویی ایرانی در خارج از کشور، از سوی گروههای ملحد ایرانی مقیم آنجا بسیار تحت فشار بودند گروه هایی که به هر حال به ویژه به علت زندگی در غرب به شدت تحت تأثیر واقع شده بودند.

خوشبختانه این گفتمان فرهنگ انقلاب اسلامی بود که به پیروزی رسید، منتها این گروهها مقاومت خود را، بعد از پیروزی نیز ادامه دادند و عده ای نیز مورد حمایت غرب قرار گرفتند در حالی که خود آنها عددی نبودند اما به دلیل حمایتهای بیش از حد غرب سرو صدایشان بیش از وزنشان بود. و در مراحل مختلف سعی کردند که به نوعی، به این فرهنگ که ریشه همه تحولات مثبت در کشور است ضربه وارد کنند تا بتوانند کشور را به سمت و سویی که غرب مایل است، بکشانند. در بعد خارجی هم رسانه های بیگانه که تعدادشان بسیار زیاد شده است هزینه های گزافی صرف می کنند تا کشور ما را مورد حمله قرار دهند. و در حقیقت، چنانکه مقام معظم رهبری فرموده اند، ما به نوعی در معرض شبیخونهای فرهنگی قرار گرفته ایم و این شبیخونها، گاهی اثرات مخرب داشته و در بسیاری موارد نیز خنثی شده است؛ اما به دلیل پشتوانه مالی جهانی که ما شاهدش هستیم، آنها سعی می کنند خود را زنده نگهدارند و به انقلاب ما از هر نظر آسیب رسانند.

تلاش برای انحراف تمایلات جنسی افراد، تلاش برای گسترش فساد و حتی گسترش اعتیاد، همگی بخشی از آن شبیخون فرهنگی است، که می خواهند، ایمان را از جوانان و مردم ما سلب کنند. اگر ایمان از ملتی سلب شود روحیه شهادت طلبی و مقاومت آن ملت نیز از بین می رود و اگر روحیه مقاومت از دست برود، کشور تجزیه می گردد.

سکولارها هم مانند سایر اندیشه ها، تلاش گسترده و حمایت شده ای را می کنند. تلاش در راه تضعیف جنبه دینی حکومت. بنابراین حمله به نهادهای دینی مانند؛ ولایت فقیه، شورای نگهبان، مجلس خبرگان، رهبری و روحانیت بخشی از این تهاجم را تشکیل می دهد. متأسفانه تعدادی از افراد که می توان اسمشان را سکولار، لیبرال و افراد غیر مؤمن و غیروفادار و به عبارتی نااهلان و نامحرمان به اهداف نظام و مرعوب و تحت تأثیر غرب قرار گرفته گذاشت، توانسته اند در مجلس ششم نفوذ کنند و رأی اکثریت را هم نیز به دست آورند. گرچه آنها با عملکرد خود، آرای عمومی که البته آرا را هم با فریب به دست آورده بودند از دست دادند! انتخابات شورای شهر، این مسأله را ثابت کرد. آنها خودشان معترفند که دیگر نمایندگی مردم را ندارند و حداکثر بتوانند در مجلس هفتم، اقلیتی را تشکیل دهند.

تمام گروه ها اعم از مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، نهضت آزادی، افراد وابسته به جبهه ملی و غیره، همه توانشان را گذاشتند و کلی هم هزینه کردند و پشت سر این هزینه ها نیز کلی پولهای خارجی خوابیده بود، رادیوهای بیگانه از آنها حمایت می کردند که اینها رأی بیاورند. نظارت شورای نگهبان هم وجود نداشت، چون تأیید صلاحیت اعضاء، بر عهده شورای نگهبان نبود و نظارت شورای نگهبان هم به آنها حاکم نبود. انتخابات انجام شد و معلوم گردید که آنها در تهران مثلاً؛ نتوانستند، حتی یک نماینده در این شورا داشته باشند و لذا آن را ازدست دادند.

این حرکات و نفوذها، به نوعی واکسن را در اذهان تداعی می کنند واکسن میکروب ضعیفی است که وارد بدن می شود و حتی چند روزی موجب تب می گردد و پس از آن میکروب باعث مقاومت فرد می شود و پادزهر را ایجاد می کند، بدین ترتیب بدن در مقابل، میکروب قوی شده و نیروی مقاومتش بالا می رود.

به عبارتی، گاه خداوند، چنین برنامه هایی را فراهم می کند که ما تب و لرزش را می بینیم، اما آن نیروی مقاومتش را درک نمی کنیم گرچه آن واکسن برایمان مفید واقع شده است.

همین گروهی که با شعارهای انحرافی و فریبنده وارد مجلس شدند، دیدیم که در جامعه نیروی مقاومت ایجاد کردند، یعنی جامعه میکروب را شناخت؛ گرچه مدتی دچار تب شد، اما آن را از صحنه بیرون کرده و میکروب ها نیز خود متوجه چنین چیزی شده اند.

جواب سؤال 9 . در تهاجم فرهنگی، ابعاد مختلفی مورد توجه قرار گرفته و مراکز مختلفی نیز مورد تهاجم قرار گرفته است. یکی از ابعاد تهاجم فرهنگی، گسترش اعتیاد است. ما می بینیم اززمانی که امریکا، افغانستان را اشغال کرده است، براساس گزارش سازمان ملل؛ تولید مواد مخدر هیجده برابر، نسبت به گذشته، افزایش یافته است.

یکی از مظاهر تهاجم فرهنگی، ترویج فسادهای اخلاقی از طرق مختلف می باشد. از جمله برنامه های مستهجن پخش سی دی های مستهجن و این گونه امور است.

از مظاهر تهاجم فرهنگی، تعرض به دانشگاه ها و دانشگاهیان ماست که آنها سعی می کنند، ذهن و روح دانشجویان را تحت تأثیر قرار دهند.

با تئوری های قدیمی اروپا سعی می کنند، این حرکت ها را مورد حمایت قرار دهند. برای افراد منحرف در سطح جهان جایزه تعیین می کنند که آنها مطرح شوند! مثلاً دادن جایزه صلح نوبل به «شیرین عبادی» که از رقیبش پاپ پیشی گرفت، به این دلیل بود که براساس اعلام کمیته تعیین کننده جایزه صلح نوبل که شش نفر از اعضای پارلمان نروژ می باشند مخالفت پاپ با همجنس بازی، مخالفت با حمله آمریکا به عراق و مخالفت با جنگ افروزی، سبب گردید که خانم شیرین عبادی انتخاب شود.

چون خانم عبادی از محکمه صهیونیست های ایرانی به جرم جاسوسی برای اسرائیل احساس شرمساری می کند، به دنبال جدایی دین از سیاست است و با سیاست های کشورهای استعماری همسو است، جایزه را دریافت می دارد. جایزه ای که به سه تن از سران رژیم صهیونیستی هم داده شده است.

اخیرا خانم عبادی در ملاقات با رئیس جمهور فرانسه از اروپا خواسته است که از لایحه انتخابات در ایران حمایت کنند. یعنی او از کشورهای بیگانه که سابقه حمایت از رژیم شاه و رژیم صدام رادارند می خواهد که در امور داخلی ایران دخالت کرده و استقلال ایران را نادیده بگیرند.

ما جایزه دادن به امثال ایشان را شاهد هستیم. هرکس دیگری که امروز فیلمی بسازد و در آن به کشور و ملت و فرهنگ و استقلال ما حمله کند، از نظر اسرائیل؛ یعنی موساد و CIA و اینتلجنت سرویس، شایسته حمایت و دریافت جایزه از سازمان های بین المللی است. حال پولی که فرح و پسرش و دیگران هزینه می کنند، نسبت به بودجه هایی که در جهان علیه ما هزینه می شود، بسیار ناچیز است. در این میان، CIA، موساد و اینتلجنت سرویس و این سازمان هایی از این قبیل، هزینه های گزافی می پردازند و در حقیقت، این سازمان ها نیز در خدمت آنها هستند؛ یعنی مثلاً فرح و پسرش یا سلطنت طلبان و یا گروه های مختلف کمونیستی که در غرب علیه انقلاب اسلامی فعالیت می کنند، اگر دنبال شود، همگی ریشه در سازمان های CIA و موساد دارند. آنها قضایا را هدایت کرده و بودجه های کلانی هم در این راه می گذارند.

فرح هم زن فاسدی است که از این نوع بودجه ها هزینه می کند، البته آنها زیاد پولشان را خرج نمی کنند، چرا که امیدی به برگشتن ندارند. اگر قرار بود در راس قدرت قرار گیرند، زمانی که ارتش و ساواک، در اختیار آنها بود، می ماندند. آنها، حتی از دادن دو تا سه هزاردلار به شعبان بی مخ، برای رهایی از گرفتاری وی، پرهیز می کنند.

گاهی بودجه های سازمانهای جاسوسی از طریق این افراد هزینه می شود، چرا که آنها کمتر حاضرند، چیزی از اموال دزدیده شده از مردم را خرج کنند. در داخل پرانتز می گویم که در خاطرات «همیلتون جردن»، رئیس کارکنان کاخ سفید در زمان کارتر، آمده است که وی می گفت: وقتی من به پاناما رفتم، شاه در آنجا مشغول استراحت بود، پرسیدم: فرح کجاست؟ گفتند: رفته شنا کند! دیدم که وی در حضورمحافظان مرد، بدون سینه بند شنا می کرد و در مقابل چشمان شاه مخلوع، با مربی تنیس خود عشقبازی می کرد. و به تذکرات شاه هم اعتنایی نمی کرد. حال چنین آدمی برای ایران چه حرفی دارد که بزند؟ به هر حال آنها، طبیعتا و ذاتا مخالف انقلاب اسلامی ما هستند و از هر کاری که از دستشان برآید، کوتاهی نمی کنند.

اما بزرگ نمایی فعالیت های آنها که فکر کنیم، خیلی بودجه می گذارند واقعیت ندارد. یعنی باید آنها را عنصری از تهاجم فرهنگی دانست.

علاوه بر این مقولات؛ زیر سؤال بردن بایدها و نبایدهای دینی؛ یعنی حدود الهی و جنگ روانی و شایعه پراکنی و از بین بردن اعتماد متقابل مردم و مسئولین و زیر سؤال بردن اصل مشروعیت نظام نیز ابعادی از تهاجم فرهنگی است.

در مقابل این معضلات، باید تلاش فرهنگی بیشتری داشته باشیم و کارهای اطلاعاتی و امنیتی نیز لازم است تا سرنخهایی به دست آوریم. سرنخهایی مانند اقدامی رابطه امثال پورزند با بیگانگان و اینکه وابستگی هایش مشخص شد و دستگیر گردید.

بنابراین باید با مظاهر فساد اخلاقی مبارزه کرد و نباید در برابر آن به هیچ وجه کوتاه آمد. گرچه این روش کافی نیست، اما لازم هست.

مثلاً یکی از راههای آنها در شبیخون فرهنگی تکیه بر انگیزه ها و شهوات افراد و دامن زدن به آن و به فساد کشیدن افراد است. باز کردن راه صحیح ارضاء این خواسته ها، مطابق با شرع مقدس و ترویج فرهنگ اسلامی (یکی از بهترین) راهها برای مقابله است. فقر و بیکاری منشأ فساد هست و فقرا و بیکاران، زودتر قربانی این فساد و توطئه ها می شوند. گرچه در افراد برخوردار و حرام خور فساد رخنه کرده است.

ایجاد اشتغال در کشور و فقرزدایی و در حقیقت سازندگی از راه هایی است که می تواند زمینه بروز این معضلات را کاهش دهد.

در بعد فرهنگی و هنری هم باید سرمایه گذاری کنیم، زیرا کارهای فرهنگی، هنری می تواند تأثیرگذار باشد، به همین دلیل دشمن هم روی این مسائل خیلی سرمایه گذاری می کند.

جواب سؤال 10. ما هم با تهدیدات زیادی از درون و بیرون و هم با فرصت های زیادی از درون و برون روبه رو هستیم. به طور مثال یکی از این تهدیدها جنگ رسانه ای با امریکا است. امریکا در بعضی از افراد و اقشار با تبلیغاتی که کرده، موفق شده است درذهن و دل آنها هرچند تعدادشان محدود باشد جای بگیرد و آنها را از انقلاب ما دور بکند. اما ما در رویارویی با آمریکایی ها موفق شدیم، کل جهان اسلام را در مقابل امریکا قرار دهیم. طوری که امریکایی ها خودشان اعتراف کرده اند که چنین تنفری از امریکا در جهان اسلام بی سابقه بوده است و این ناشی از دو موضوع است. یکی عمق جنایت پیشگی امریکا و دیگری عمق آگاهی مسلمان ها از این جنایت پیشگی امریکا.

این رویارویی ها، شکست ها و پیروزی هایی دارد غربیها خود اظهار کرده اند که در جذب جوانان ایران و مردم ایران به سمت فرهنگ غربی ناکام مانده اند و آنچه که آنها می خواسته اند اتفاق نیفتاده است و در خیلی از موارد برعکس، این زمینه ها را از دست داده اند.

مثلاً همین الآن مخالفت امریکا با اینکه ایران انرژی هسته ای داشته باشد، خیلی از افراد را که حتی متمایل به امریکا بوده اند، به مقابله با آن و مخالفت با آن واداشته و این ارزنده است. عملکرد امریکا در عراق و حمایتش از رژیم صهیونیستی این افراد را به فکر واداشته است. و معدود افرادی که فکر می کردند برای خلاصی از مشکلات باید به امریکا متوسل شد، با دیدن وضع مردم عراق و فلاکت و بدبختی و جنایت های امریکا در آنجا متوجه اشتباه بزرگ خود شده اند.

ما فرصت های زیادی در سطح جهان داربم. ایران هم از فرصت های زیادی نظیر صدا و سیما و کانال های رادیویی حاکمیت اسلام بر این کشور برخوردار است. گروه هایی نیز وجود دارند که تهدید هستند اما انقلاب ما ثابت کرده که تهدیدهای بزرگتر از این را پشت سرگذاشته است و چنین مشکلاتی نیز حل شدنی است و وجود آنها در نهایت همان نقش واکسیناسیون را بازی می کند و در نهایت موجب تقویت بیشتر انقلاب می شود. انشاءالله

جواب سؤال 11. فعالیت هایی در خارج از کشور توسط سفارت خانه های ما و یا توسط رایزن های فرهنگی صورت گرفته است. حوزه های علمیه خارج از کشور، طلابی که به خارج از کشور رفته اند، بچه های ایرانی که آنجا بودند، انجمن های اسلامی مستقر در آنجا و نیز فعالیت هایی در داخل کشور از جمله دعوت از فعالان خارج از کشور و ارتباط با آنها و نیز برنامه های برون مرزی رادیو و تلویزیون، صورت گرفته است.

به طورکلی دستاوردهای خوبی در خارج از کشور داشته ایم. اما خیلی از کادرهای فرهنگی و دیپلماتی نیک ما در خارج از کشور به این کارشان بیشتر به عنوان یک کار کارمندی نگاه می کنند تا به عنوان یک کار عقیدتی و تعهدی. مثلاً دانشجویان انجمن اسلامی قبل از انقلاب با اینکه تعدادشان خیلی هم محدود بود، اما تلاش فرهنگی بیشتری داشتند و مؤثرتر از کسانی که امروز حقوق می گیرند و مسئول فرهنگی هستند و فقط به خاطر این کار به خارج از کشور رفته اند، بودند. البته این موضوع هم در کادر فرهنگی و هم در کادر سیاست خارجی در خارج از کشور دیده می شود که این از نقاط ضعف ماست که باید آن را به گونه ای اصلاح کرد.

جواب سؤال 12. دو نوع اجماع وجود دارد. یکی اجماع در دیدگاه ها و برداشت ها، دیگری اجماع در اجرا، که این دو می تواند یکی نباشد.

به طور مثال فرض کنید در مجلس ممکن است دو گروه، دو دیدگاه یا چند دیدگاه در مورد یک قانون که در حال تصویب است وجود داشته باشد. اینجا هیچ اشکالی وجود ندارد که یک گروه این موضوع را به مصلحت کشور، و یک گروه به ضرر کشور بودند. دیدگاه ها متقاوت است. اما در نهایت وقتی قانون تصویب شد همه افراد چه آنها که جزو گروهی بودند که آن را مفید تشخیص دادند چه جزو گروهی باشند که آن را مضر تشخیص می دادند، باید آن را اجرا بکنند و تابع آن باشند.

بنابراین، من در این دو بعد تفکیک قائل هستم یعنی معتقدم ممکن است افراد دیدگاه های مختلفی داشته باشند، اما در اجرا همه باید به یک نحو و به یک سمت حرکت کنند.

مثالی که من گاهی می زنم این است که اگر قرار باشد ماشینی را برای روشن کردن هل بدهند، ممکن است یک عده بگویند اگر روبه عقب هل دهیم بهتر است و یک عده بگویند روبه جلو بهتر است. ممکن است شیب جاده باعث این تفاوت دیدگاه شده باشد و این اشکالی ندارد که هرکس برای روشن کردن ماشین و در نحوه هل دادن و در جهت هل دادن آن، دیدگاه متفاوتی داشته باشد، ولی وقتی یک جهت انتخاب شد همه باید در همان جهت تلاش کنند. اگر عده ای روبه جلو و عده ای هم روبه عقب اتومبیل را هدایت کنند، همدیگر را خنثی می کنند و در عمل ماشین حرکت نمی کند.

بنابراین، در بحث اجرا، دستگاه اجرائی و دستگاههای حکومت باید یک خط مشی را دنبال کنند. این هم به معنی همصدایی نیست. یک ارکستر از صداهای مختلف و گاه به ظاهر متضاد تشکیل شده است. اما درمجموع وقتی که یک نت را دنبال می کند و یک رهبر دارد، می تواند ارکستری شود که هیچ سازی به تنهایی نتواند مثل آن بنوازد و به اندازه آن تأثیر بگذارد.

بنابراین من در اینجا بحث همصدایی را مطرح نمی کنم بلکه بحث هماهنگی را در اجرا مطرح می کنم و این نکته مهمی است که باید در نظر بگیریم. ولی در این تفاوت دیدگاهها، مواردی نیز به چشم می خورد که باید در نظر گرفت. بعضی ها برای نتیجه دادن کارها صبرشان کم است. بعضی ها به امید تأثیرگذاری فرهنگی از برخی جنبه های دیگر غافل می شوند. این تأخیرها و تعلل ها به تهدید تبدیل می شود.

به هر حال ما الآن با دیدگاههای مختلفی مواجه هستیم. به طور مثال؛ بعضی معتقد هستند که باید آزادی مطبوعات را حتی در خصومت با انقلاب اسلامی تحمل کنیم و به اهمیت مطبوعات تأکید می کنند. مطبوعات رکن بسیار مهمی هستند و اهمیت زیادی در پیشرفت کشور می توانند داشته باشند. و همان طور که از «حسن هیکل» نقل کردم، این اهمیت تا جایی است که، CIA هم به آنها طمع می کند ومایل است با آنها ارتباط برقرار کند و آنها را در جهت خویش بیاورد.

طبیعتا ما نمی توانیم صبر کنیم و بگذاریم CIA علیه ملت ما چنین بهره ای را ببرند. در یک روزنامه ممکن است در درج خبر، به علت سرعت بالای کار که فرصت را برای مشورت و تصمیم گیری در مورد چاپ مطالب و اخبار کم می کند اشکالاتی پیش بیاید، که اگر علتش این باشد، و سوءنیت و خیانت باعث آن نباشد، حتی المقدور باید کمک کرد و با تسامح و تساهل به این اشتباهات نگاه کرد. اما اگر بحث خیانت باشد به هیچ وجه نباید با آن کنار آمد. اینجا مرز بسیار حساسی است که بازهم البته مثل هر کار دیگری و در هر جایی، مراکزی برای تشخیص آن وجود دارند. که این مراکز هم معصوم نیستند. اما چاره ای نیست جز اینکه این مسأله را به آنها بسپاریم.

در امر قضا نیز هیچ قاضی معصوم نیست و ممکن است با کمال حسن نیت و به قصد اجرای عدالت دچار اشتباه بشود. اما احتمال اشتباه توسط یک قاضی، دلیل نمی شود تا اصل قضاوت را منتفی بکنیم. به هر حال در هر مملکتی دستگاهی به عنوان دستگاه قضایی برای رسیدگی به جرائم وجود دارد و بودنش علیرغم اشتباهات بهتر از نبودنش است.

و باید مراکزی در این باره تصمیم بگیرند. متأسفانه در بخش دشمنی ها، به شدت معتقدم که رسانه ها یکی از عرصه هایی هستند که CIA و موساد روی آنها سرمایه گذاری کرده اند و تا حدودی هم موفقیتهایی به دست آورده اند و معتقدم بخشی از این رسانه ها و روزنامه ها و مجلاتی هم که تعطیل شدند سررشته کارشان به دست دشمنان ملت ما بود.

جواب سؤال 13. ملت ما ملتی مسلمان است و به حقانیت قرآن و پیامبر گرامی اسلام(ص) معتقد است و خواستار این است که این حق مطلق در تمام مراحل اجرا بشود و با این تفکر در تدوین قانون اساسی و نیز در رفراندوم جمهوری اسلامی هم، به اسلامیت نظام تأکید شده است. در قانون اساسی گفته شده است که همه قوانین باید بر اسلام منطبق باشد. قبل از انقلاب هم مردم پایبند اسلام بودند.

طبیعی است وقتی ملتی به دنبال این است که اسلام را در زندگی فردی و اجتماعی جاری کند، باید به سراغ کسانی برود که در این زمینه، آشنایی، اطلاع و مهارت دارند.

همانطوری که اگر کسی بخواهد سلامت و بهداشت خودش را تضمین بکند باید به پزشک مراجعه کند، برای سلامت روح و اسلامیت زندگی فردی و اجتماعی نقش روحانیت بسیار اساسی است. روحانیت در دوران طاغوت وظیفه سنگین مقابله با تهاجم گسترده فرهنگی که حکومت پشتوانه آن بود را بر عهده داشت. از این بابت نیز آسیب دید و شکنجه شد و فداکاری کرد و در حقیقت رهبری انقلاب را دست گرفت.

امروز نیز در مقابل یک تهاجم فرهنگی قرار گرفته ایم، اما این تهاجمی است که حکومت مخالف آن است. قبل از انقلاب تهاجم فرهنگی به گونه ای بود که حکومت به آن دامن می زد، اما امروز کسانی که باتهاجم فرهنگی مبارزه می کنند مورد تقدیر قرار می گیرند و احیاناً امتیازی برای ارتقای موقعیت اداری و مدیریتی شان خواهد بود.

در آینده هم نقش روحانیت بیشتر خواهد بود؛ چرا که همانطوری که «هانتینگتون» پیش بینی کرده، تمدن اسلامی روبه شکل گیری است؛ و ما باید دیگر به چیزی بیش از اداره کشورمان، توسط اسلام فکر کنیم. ما در آینده وارد مرحله ای خواهیم شد که اسلام حداقل جهان اسلام را اداره بکند و در مرحله بعد فراتر از آن باید به فکر اداره جهان و حاکمیت اسلام بر جهان از جمله بر کاخ سفید باشیم. و در یک چنین موقعیتی، طبیعتاً روحانیت نقشی بزرگتر و مهمتر بر عهده خواهد داشت.

ان شاءالله که این خواسته های برحق که مطابق است با سنت و خواست الهی تحقق پیدا بکند و ما هم توفیق حضور و مشارکت در به حاکمیت رساندن اسلام بر جهان را داشته باشیم.

* * *

دکتر سید حسن یثربی

جواب سؤال 1. در مورد این پرسش، بنده در کتاب «ماجرای غم انگیز روشنفکری در ایران» توضیح داده ام که چگونه زمینه های فرهنگی منجر، به وقوع انقلاب اسلامی ایران گردید!

با قطع نظر از ارزیابیهای مختلف درباره انقلاب، باید گفت هم اصل انقلاب و هم شکل از فرهنگ جامعه تأثیر می پذیرد.

البته «انقلاب»، از دیدگاه گروههای چپ، درمان همه دردهای جامعه بود! اما در حقیقت تنها نتیجه ی انقلاب آن بود که کشوری از سلطه امریکا یا انگلیس نجات یابد و به زیر سلطه شوروی درآید! من تحلیل مورد نظر «قلعه حیوانات» را قبول دارم، برای این که تا توسعه ذهنی در جامعه صورت نپذیرد، از وقوع انقلاب فایده ای حاصل نمی شود.

بنابراین انقلاب اسلامی ایران هم اگر زمینه ساز جریان فرهنگی نباشد، با آن انقلابها فرقی ندارد و مشکلی را حل نمی کند.

جامعه ایران، شاه را سدی در راه حرکت فرهنگی خود می دانست. بعد از شاه اگر این تحوّل و حرکت انجام نپذیرد، انقلاب یعنی هیچ!

بنابراین بنده، با اصل وقوع انقلاب در یک مملکت موافق نیستم و آن را نشانه جهان سومی بودن یک جامعه می دانم؛ زیرا در کشورهای پیشرفته، انقلاب اتفاق نمی افتد.

آنچه که انقلاب اسلامی را از انقلابهای دیگر متمایز می کند، این است که در انقلاب ایران، ادعای «نه شرقی نه غربی» مطرح شد که امتیاز بزرگیست، چرا که معمولاً هدف انقلابها جابه جایی قدرت از یک بلوک به بلوک دیگر بود.

امّا چنانکه گفتیم انقلاب تنها، پدیدآورنده فضای مناسب و بستر حرکت است و در صورت حرکت و تحوّل است که نتیجه ای حاصل می گردد. امتیاز دیگر این انقلاب، غیرنظامی و مردمی بودن آن است که پشتوانه مهمی محسوب می شود. مثلاً آنچه امروز توسط امریکا در عراق صورت می گیرد، مانند یک انقلاب نظامی است که کاری از دست آن بر نمی آید.

اگر گردانندگان انقلاب اسلامی ما نیز نتوانند کاری انجام دهند، این انقلاب نیز در ردیف همان انقلابهای بی حاصل قرار می گیرد.

انقلاب اسلامی فرق دیگری با انقلابهای چپ گرا داشت و آن اینکه انقلابهای چپ «ایدئولوژیک» به معنی خاص آن بودند که پوپر مطرح می کند. امّا انقلاب ما ایدئولوژیک به معنی غربی کلمه نبود. آن ایدئولوژی که مرحوم شریعتی و مطهری مطرح می کردند، مفهوم دیگری داشت.

از نظر غربیها، ایدئولوژی دارای اصول و فروع تغییرناپذیری است و همواره پیروان متعصبی دارد، که از آن دفاع می کنند. با توجه به چنین معنی منفی ،نمی توان، اسلام را نوعی ایدئولوژی تلقی کرد. ولی، از آن جهت که اسلام به عنوان نقطه اتکای ایمانی، به افراد قدرت می دهد، دارای نقش مهمی است. اسلام به ایدئولوژی به معنای غربی کلمه تبدیل نمی شود؛ زیرا اسلام اعتبار انسان، اجتهاد، تحوّل و دانش و معرفت بشری را ارج می نهد. اسلام به شما اصولی را می آموزد که در زمان حرکت، از معنویت و خدا غافل نشوید؛ اما کاری با اداره اقتصاد، کشاورزی، صنعت و... ندارد چرا که اداره چنین اموری بر عهده علم است. و اگر گاهی اوقات چارچوبهایی در اقتصاد ارائه کرده است، تنها شکل کلّی داشته است.

جواب سؤال 2. در مورد این سؤال نیز در کتاب «ماجرای غم انگیز روشنفکری» بحث کرده ام که ما قرار بود چه باشیم و در عمل به کجا رسیدیم! به نظر می رسد؛ طرحهای ما بسیار باارزش بود؛ اما در اجرای این تئوری ها، با مشکلات بسیاری برخورد کرده ایم. مثلاً در نظام اسلامی، چیزی به نام قدرت مداری وجود ندارد، اما برای عملی ساختن این تئوری، نیاز است تا زمان زیادی در جهت ارتقای فرهنگی جامعه فعالیت نماییم. مثلاً در زمان پیامبر(ص)، شخص پیامبر و سلمان و بلال و...، همگی تابع امر و اراده یک قدرت؛ که خداوند متعال باشد، بودند و این قدرت تنها از آنِ آسمان بود و در هیچ موجود زمینی، چنین نیرویی تجلی نداشت و این جریان، از معجزات سیاسی اسلام است. امّا اجرای این معجزه، دقّت و تلاش زیادی می خواهد که از این بابت کم آوردیم و مشکل داریم!

البته روشنفکران غربی در قرن هیجدهم، به این تئوری رسیدند که آیا می شود قدرت را حذف کرد؟ آنها تئوری بی حکومتی و آنارشیسم را مطرح کردند؛ اما چون این تئوری اجرا نشد در نهایت به مفهوم مسخره ای تبدیل شد! و حال آنکه برنامه اصلی آن حذف قدرت بود نه هرج و مرج. همان گونه که سوسیالیست ها می خواستند، سرمایه داران را حذف کنند و نشد!

مسیحیت تلاش می کند تا قدرت را، از آسمان به زمین بیاورد! با تجسّد خدا در عیسی، در واقع خدا را از آسمان به زمین آورد و بعدها هم نگذاشتند که خدا با عیسی به آسمان برود، عیسی بالا می رود، ولی خدا در کلیسا می ماند! کلیسا مانند خدا امر و نهی می کند، اما در قرآن کریم، حق امر و نهی متعلق به کسی است که آفریننده است. اسلام برای اینکه خدا زمینی نشود، هر گونه مظاهر این انحراف مانند مجسمه سازی و... را ممنوع ساخت؛ با جلوگیری از احترام به قبر، احترام به شخص و...، به نحوی مانع از بروز هر یک از این انحرافات شد: یعنی اینکه همه ما در مقابل قدرت واقعی که خداست، مساوی هستیم. وقتی عده ای به استقبال حضرت علی(ع) آمده بودند و مراسم ویژه استقبال را انجام می دادند و تعظیم می کردند، حضرت علی(ع) فرمود: وقتی خداوند شما را آزاد آفریده است، چرا خود را به بردگی می کشانید؟

پیاده شدن این تئوری در جامعه، نیازمند فرهنگ سازی است که باید یک عده از نخبگان این نظریه را بپرورانند. متأسفانه هیچ کس در این باره کار لازم را نکرد.

جامعه برای تربیت، نیازمند برنامه ریزی و تمرین و ریاضت است، تا به پیروزی برسد. مگر مدنیت، با تفنگ ستارخان حاصل می شود؟! باید فرهنگ سازی کرد و سیصد سال تلاش کرد و تمرین کرد تا به آن فرهنگ والا برسیم. اگر می خواهیم به حکومت اسلامی برسیم، باید مردم را تمرین دهیم. یکی از مشکلات کنونی جامعه آن است که ما نه جامعه را به روش غربی تمرین می دهیم، که به آن فرهنگ برسد، نه طبق روشی اسلامی؛ بلکه آن را رها کرده ایم و همه به سوی کاسبی و رانت خواری و... روی آورده ایم.

ما کار فرهنگی را جدی نمی گیریم، زیرا مثلاً فردی که رئیس یک فرهنگستان یا استاد دانشگاه است، در جاهای مختلف نیز، مشغول کار است و این نشانه عدم توجه کافی و تمرکز به کار خود می باشد.

نه مدنیت غربی و نه تمدن اسلامی، آسان بوجود نمی آید. نمی توان با یک حرکت نظامی عراق را تبدیل به فرانسه کرد؛ چرا که به زمینه های بسیار زیادی نیاز است.

بنابراین ما نیاز به یک تمرین دویست ساله داریم، تا فرهنگ و تمدن اسلامی بر جامعه حاکم شود؛ امّا ما این کار را نمی کنیم و برعکس جامعه را رها کرده ایم تا شاید خودش یک روزی اسلامی شود و این امر، امکان پذیر نیست.

نبی اکرم، زحمات فراوانی کشیدند، تا بتوانند جامعه را اسلامی کنند. اما ما چنین زحمتی نمی کشیم، قدرت مانند یک قارچ رشد می کند و پراکنده می شود و جلوگیری از آن بسیار سخت است. قدرت موجود شیطانی خطرناکی است و مقابله با آن دشوار است.

جواب سؤال 3. به نظر می رسد که دلیل عدم موفقیت جامعه کمونیستی، دادن وعده های مبهم و غیرواقعی به مردم بود، اما در عمل قادر به تأمین آن نبودند و دچار رانت خواری و حزب بازی و... می شدند؛ تا اینکه فرو پاشیدند. یک مسلمان به قانون الهی معتقد است، بنابراین هرج و مرج در آن جایی ندارد.

بدین ترتیب، می توان چنین آسیب شناسی که ما در جهاد اکبر، کار را جدی نگرفته ایم. اگرچه در جهاد اصغر که مبارزه برای سرنگونی طاغوت و دستیابی به امکانات جامعه بود موفق بودیم؛ در جبهه جنگ و مقابله با دشمن نیز موفق و پیروز بودیم؛ چرا که جوانها، به خاطر خدا به جبهه رفتند و فداکاری کردند. اما وقتی که به میدان مسائل اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و... وارد شدند، نتوانستند، در جهاد اکبر پیروز شوند. از خطاها چشم پوشیدیم و بادنیا و قدرت کنار آمدیم. در نظام مدیریت سیاسی، حتی به شایعه نیز باید توجه کرد و آن را ریشه یابی کرد؛ نه اینکه آن را به امریکا و اسرائیل و... نسبت داده و خود را نجات دهیم.

اگر دشمن در مسئله ای تهمت بزند، باید آن را پی گیری کرد. و نسبت به آن حساسیت نشان داد و زمینه های آن را بررسی کرد. مثلاً در سال جاری معلوم شد که دانشگاه آزاد، اقدام به فروش سؤال کنکور کرده است، اما جدی گرفته نشد؛ این یک فاجعه بزرگ است؛ یعنی از طرفی هزاران خانواده با مسافرکشی و کلفتی و... جان می کنند تا بچه های خود را به مدرسه و دانشگاه بفرستند و از سوی دیگر، عدّه ای با دادن چند میلیون پول، توانستند فرزندان خود را به دانشگاه بفرستند. آسیب ما آن است که ما در جهاد اصغر، پیروز شده و کار را جدی گرفتیم؛ اما در جهاد اکبر دچار وسوسه شده و با شکست چندان فاصله ای نداریم.

جواب سؤال 4 . قبل از وقوع انقلاب اسلامی، بر روی فرهنگ سیاسی مردم کار نشده بود؛ زیرا در جهان سوم، اکثر کشورها دچار مشکل «دولت اپوزیسیون» هستند و این جریان، هیچ گاه اطلاعاتی کافی، به مردم نمی دهد، بنده در روزنامه «انتخاب» مقاله ای راجع به این موضوع نوشتم و در کتاب «فرهنگ خودکامگی»، مفصل در این مورد بحث کرده ام؛ برای رسیدن به یک جامعه ایده آل اسلامی یا غیراسلامی، باید زمینه های فکری ایجاد کرد و این زمینه سازیها، نیازمند فرصت دویست ساله است.

ما اگر با مردم به صورت اپوزیسیونی برخورد کنیم، از مشکلات حرفی نمی زنیم، از کمبودها و تجربه ها و تنگناهای مردم حرفی نمی زنیم، بلکه آنها را روی چند شخص خاصی متمرکز می کنیم که با آمدن و رفتن این افراد، مشکلات مردم حل می شود. این نوع عملکرد، نتیجه ندارد و مردم را در خلأ نگه می داریم و آنها نیز، نقص خود را متوجه نمی شوند و لوازم یک زندگی مدنی را نمی فهمند. و فقط به شخص خاصی چشم می دوزند که با رفتن او کارها درست شود؛ اما با رفتن آن شخص می بینند که مشکلات باقی مانده است، بعد دوباره در همان مسیر گام بر می دارند و روی یک فرد جدید متمرکز می شوند. ولی هیچ وقت فکر این را نمی کنند که این جابجایی ها تا کی باید ادامه یابد؟!

ما قاجار را به امید اینکه رضاخان کار مفیدی انجام دهد، از بین بردیم؛ اما با آمدن رضاخان نیز پس از چند سال، زمزمه مردم، بیزاری از رضاخان بود، با رفتن رضاخان و آمدن محمدرضا، تا مدتی مملکت دچار هرج و مرج بود و وقتی با دستور امریکا و انگلیس، کارهایی کرد که ما نپسندیدیم؛ در نهایت او را برکنار کردیم و نظام اسلامی آمد.

مردم کشور ما از نظر سیاسی، تفاوتهای طبیعی با یکدیگر دارند؛ اما آن کار اصلی و ریشه ای که باید روی افکار و نگرشهای مردم صورت گیرد، انجام نمی شود و علتش نیز سه عامل عمده است:

1. وجود اپوزیسیونی که مانع از آگاهی مردم از کمبودها و ضعفهای خویش است. اپوزیسیون چپ، هیچ گاه از مردم انتقاد نمی کند و نمی گوید که مردم دارای این کاستی ها هستند و مشکلات را تنها به وجود و حضور چند نفر ارتباط می دهد، که با رفتن آنها مشکلاتشان حل می شود. حتی اپوزیسیون اسلامی هم از مردم انتقاد نمی کند. ما در آثار شریعتی و جلال آل احمد نیز انتقادی از سوی مردم نمی بینیم؛ مردم خوب و دین خوب آن است که در صف اپوزیسیونی و مخالفت قرار گیرد، حتی فرق شیعه علوی و صفوی در این است که علوی با شاه مخالفت می کند، اما صفوی مخالفت نمی کند.

اگر این اپوزیسیون به قدرت رسید باز هم از مردم انتقاد نمی کند؛ زیرا هیچ گروه پیروزی نمی گوید که شما در انتخاب خود اشتباه کرده اید! بلکه افراد را به خاطر این انتخاب، تشویق هم می کنند و آن را نشانه رشد مردم می دانند.

دومین مانع آگاهی مردم این است که وقتی اپوزیسیون به قدرت رسید، باز هم از آگاه نمودن مردم جلوگیری می کند. شما سخنرانی برخی مسئولان در استانها و... را ببینید؛ کوچکترین انتقادی از مردم وجود ندارد و به هر استانی می روند؛ اهالی آن جا را به آسمان می برند.

سومین عامل عدم آگاهی مردم، عدم وجود فرهنگ مطالعه و تجزیه و تحلیل مسائل است. مردم بیشتر به دنبال غوغاهای سیاسی هستند و اهل تحقیق نمی باشند و بیشتر تمایل به شنیدن خلاصه وار مطالب دارند و حال آنکه؛ اطلاع رسانی صحیح نیازمند مطالعه است.

مردم معمولاً فرهنگ تجزیه و تحلیل را نمی پذیرند و فقط منتظر یک کلمه هستند که آن فرد برود و این فرد بیاید؛ اگر کسی با تجزیه و تحلیل بخواهد به چنین نتیجه مشابهی برسد، آنها حوصله به خرج نمی دهند و همین روحیه بر روی رسانه های ما نیز تأثیر می گذارد؛ زیرا آنها نیازمند جذب مشتری هستند.

جواب سؤال 5 . انقلاب اسلامی ایران، انقلابی مبهم نبوده است. معمولاً تحلیلها و رهیافتهای متناقض در فعالیتهای مبهم به وجود می آید، امّا انقلاب اسلامی، صریح و روشن بود که تناقضی در تحلیلهای شرقی و غربی به وجود نیامد و همه تحلیلگران، گرایش مردم به اسلام و معنویت و روحانیت را دلیل اصلی انقلاب نامیدند. مردم سالیان طولانی برای تحول ایران تلاش کرده اند، اما چون همه شعارها و اهداف مورد نظر را در اسلام، جمع دیدند، به سوی آن گرایش پیدا کردند و حتی چپها نیز به پیروزی آن کمک کردند.

جواب سؤال 6 . فکر و فرهنگ، شالوده توسعه است. تمدن جدید غرب در دانش و صنعت، در مدنیت و... محصول تفکرات اندیشمندان و فیلسوفان بزرگ جامعه است که در قرن شانزدهم و هفدهم، متبلور شد. متأسفانه وضعیت جامعه ما، در این زمینه بسیار ضعیف است.

شاید در حال حاضر پراکنده ترین و آشفته ترین وضعیت را گروههای فلسفه جامعه دارند؛ حال آنکه از نظر دینی و افکار عمومی و... فلسفه مقوله پسندیده ای است و سیاست نیز به امور فلسفی کاری ندارد.

بارها گفته ام که در سیاست فیلتر و سانسور وجود دارد؛ اما در کشور ما، فعالیتهای علمی بیش از آنکه قابل تصور باشد، آزاد است و بسیاری از کتابها که در کشور ما ترجمه شده است، در بسیاری از کشورهای دیگر، حتی در مراکز دانشگاهی آنها نام آن کتاب را نشنیده اند. وقتی با عربستان یا سوریه مقایسه شویم، خیلی جلوتر از آنها هستیم.

ما در میدان سیاست، دچار مشکلات و تنگناهایی هستیم، مثلاً، اگر من بخواهم نماینده مجلس شوم، از هر جناحی که باشم، آن جناح دیگر درباره من چیزهایی می گوید، اما تا امروز که بنده فلسفه را نقد کرده ام، کسی به من نگفته است که چرا چنین می کنی؟ از طرف دولت و روحانیون نیز هیچ گونه مشکلی برای من ایجاد نشده است. من ملاصدرا را در کتاب «عیار نقد»، نقد کرده ام و از سوی دولت و روحانیت، مشکلی برایم پیش نیامده است؛ اما از سوی همین اهل فلسفه با مشکل مواجه شده ام؛ که این مشکلی فرهنگیست نه مشکل سیاسی! در جامعه ما کسی فلسفه را جدی نمی گیرد. گروه فلسفه دانشگاههای ما همگی به دنبال مشاغل دیگری رفته اند و در مکانهای مختلف استخدام شده اند، حال آنکه این کار بر خلاف قانون است؛ مثلاً یک استاد رتبه بیست و پنجم ما به عنوان زیردست یک فرد تازه فارغ التحصیل مشغول کار شده است و این موضوع، نشانه عدم جدیت در کار فلسفه است. این فرد نمی تواند برای جامعه نظریه پردازی کند. کسی که پنجاه پایان نامه در سال قبول می کند، نمی تواند به نحو مطلوبی به همه آنها توجه کند. لذا یک فرد که دو سال است وارد دانشگاه شده، دست به قلم می برد و به راحتی سالی چند کتاب منتشر می کند و این آشفته بازار کتاب و فرهنگ را بوجود می آورد! تفکر پایه و اساس جامعه است؛ در حالی که ما این پایه و بنیاد را به بازی گرفته ایم؛ وزارت علوم و فرهنگستان و شورای عالی انقلاب فرهنگی و دیگر مراکز باید این موضوع را جدی بگیرند که متأسفانه نمی گیرند!

جواب سؤال 7 . یکی از موقعیتهایی که ما از دست داده ایم، وضعیت بین المللی کشورمان بود. دنیا به عملکرد ایران که مدعی «نه شرقی نه غربی» بود، چشم دوخته بود و رهبر این انقلاب با قدرت می گفت که: «امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند»؛ ایشان بسیار جدی می گفتند و شوخی و شعار نبود، اما به تدریج به علت همان مشکلات جهاد اکبر، به موقعیت بین المللی خود آسیب می رسانیم، مخصوصا در امور بین المللی ما در سفارتخانه ها، در ارتباطات و... افراد ضعیفی بر سرکار آمده اند که کارآیی لازم برای حفظ موقعیت بین المللی مطلوب را ندارند؛ این افراد دانسته یا ندانسته به اوضاع بین المللی کشور ضربه می زنند که هر چه زودتر باید با چنین مشکلی، برخورد جدی بشود.

جواب سؤال 8 . ما رقیبی جدی، به نام بلوک شرق داشتیم که انقلاب اسلامی را به نفع خود نمی دانست و این موضوع سبب خشنودی بلوک غرب بود؛ زیرا غرب در مقایسه بین اسلام و کمونیسم، اسلام را سنگری در مقابل کمونیسم می دید؛ از فروپاشی شوروی، سیاست امریکا نیز تغییر کرد. پس از فروپاشی امریکا، احساس کرد اگر این اسلام تقویت شود ممکن است منافع امریکا به خطر افتد، بنابراین به مقابله با اسلام برخاست.

پنج سال پیش در مقاله «گفتگوی تمدنها»، بنده تحلیل کردم که ما نمی توانیم با غرب گفتگو داشته باشیم؛ چرا که این رقیب چنین چیزی را نمی خواهد و حتی اگر ظاهرا گفتگو کند، باطنا به برنامه ریزی برای محو اسلام می پردازد. ما آرزوی جهانی شدن اسلام را داریم و نمی خواهیم این سیستم غربی؛ حکومت ابدی بر بشریت داشته باشد. بنابراین درگیری آنها با اسلام جدی است. زمانی برای مقابله با شوروی، «بن لادن» را از عربستان به افغانستان بردند و او را از جهات مختلف اقتصادی و... تقویت کردند تا با شوروی بجنگد و پس از آنکه تاریخ مصرف وی تمام شد، او را رها کردند. این حرکت های افراطی، بی فایده است، اما امریکا به اشتباه تصور می کند که مثلاً؛ با کشتن چند نفر می تواند، جریان فکری را نابود کند، گاهی اوقات، زنده ماندن آن چند نفر بی خطرتر از کشتن آنهاست. بنابراین نمی شود یک جریان فکری و ذهنی را با کشتن افراد آن جریان از بین برد؛ زیرا به شکل دیگری عکس العمل نشان می دهد. امریکا اخیرا به نوعی تابع افکار قرون وسطایی کلیسایی شده است که این امر به آفتی جدید و نوعی سلطه طلبی نسبت به شرق تبدیل شده است، که ما باید نسبت به آن آگاه باشیم.

جواب سؤال 9. تمدن جدید، یک تمدن قانع و متوقف در محدوده جغرافیایی خودش نیست؛ مثلاً وقتی اسکندر می آمد و ایران را می گرفت نمی توانست از تمدن یونانی چیزی را به ایران منتقل کند و وقتی هم که باز می گشت نمی توانست چیزی از تمدن اینجا را با خود ببرد؛ اما امروزه این تفکر جدید با ابزارهای نو، به داخل خانه های مردم نفوذ کرده و فرهنگ خود را با رسانه های مختلف در معرض دید مردم می گذارد و چون به نیازهای زندگی طبیعی بشر توجه دارند، خیلی زود می توانند در مردم نفوذ کرده و تأثیر بگذارند؛ اما نفوذ معنوی در انسانها، نیازمند تلاش و فعالیت بسیار است. ما امروزه نه تنها در معرض تهاجم فرهنگی هستیم؛ بلکه در بطن این تهاجم قرار داریم و این طبیعی است. ما می توانیم برای مقابله، برنامه ریزی کنیم ولی متأسفانه چنین کاری نکرده ایم و استحکامات خود را تقویت نکرده ایم.

جواب سؤال 10. در انقلاب اسلامی بهترین و مهمترین فرصت آن است که در دنیا هیچ دینی به اندازه اسلام امکان تفکر به انسان نمی دهد. ما باید از این فرصت استفاده کافی را بنماییم. اولاً اسلام با فیزیک و شیمی و علوم دیگر درگیر نشده و یک فضای تشویقی را به وجود آورده است.

دومین مسئله این است که اسلام به انسان و قوای فکری او اعتبار می دهد.

سومین اصل مهم اینکه؛ فطرت انسان، مخالف اموری است که سبب فساد می گردد و ما می توانیم از این ایمان راسخ افراد برای مبارزه با فساد و کاستی، بهره بگیریم. بنابراین نباید از طرفی به حرمت ربا ایمان داشته باشیم و از طرف دیگر جامعه ما غرق در ربا باشد! که این نشانگر عدم بهره گیری ما از این ایمان است.

جواب سؤال 11. اگر منظور از این سؤال، فعالیت طرفداران انقلاب است، باید گفت که فعالیت آنان، بسیار ضعیف است. و حتی هزینه کردن در این راه نیز، فایده ای ندارد. اگر دولت به جای این ارتباطات رنگارنگ، از سازمان تبلیغات، گرفته تا وزارت امور خارجه، تنها با برنامه خاصی اقدام به جذب توریست نماید تا مسافران، ضمن گردشگری با معارف ما هم آشنا شوند و در عین حال، منبع درآمدزایی هم برای دولت باشد، تبلیغ بسیار مؤثرتر و کم هزینه تری برای ما به دنبال خواهد داشت.

ولی متأسفانه افرادی که برای تبلیغ نظام اسلامی ما به خارج اعزام می شوند، در جستجوی گذران امور خود و خانواده شان هستند و سپس برای ایجاد ارتباط با مقامات خارجی که اکثرا جاسوس هستند اقدام می نمایند. فعالیتهای فرهنگی مخالفین گسترده است. وگرچه این فعالیتها ناشیانه می باشد، اما بی تأثیر نیست. تلاشهای ما ضعیف و فعالیتهای مخالفین قویست، مثلاً اگر یک مرکز رسانه ای قوی تأسیس شود و تبلیغات درستی انجام دهد، چه بسا تأثیری، به مراتب عمیق تر داشته باشد.

فعالیتهای فرهنگی خارجی، اغلب نتیجه مطلوبی ندارد، اما هنگام ارائه گزارش به مقام مافوق آن را موفق جلوه می دهند که این نقطه ضعف بزرگی است.

جواب سؤال 12. برای پاسخ به این پرسش بنده یک مؤلفه فرهنگی را ذکر می کنم، هر چند مولفه های بسیار زیادی در این مورد وجود دارد؛ اما در اینجا، مهم ترین آنها یعنی اجماع بر اساس خردورزی در مسایل بنیادی را عنوان می کنم. از نظر راهکارها نیز باید به مسائل اجرایی متمرکز شویم و این دعوای اپوزیسیون دولت را از حوزه ی ارزشهامان دور کنیم و همه به ارزشها احترام لازم را بگذاریم. نماز، جهاد، ایمان، خدا و امثال این مفاهیم را که از ارزشهای ما هستند، محترم بدانیم. مثلاً باید به بررسی برنامه ها و طرحهای کشاورزی جناحهای مختلف بپردازیم و آن را به اطلاع افراد کشور برسانیم. اجماع بر اساس ارزشها و مسائل انتزاعی دشوار است و بهتر است که این اصل، بر پایه اصول خردورزی متمرکز شود و عملکردها را در مرحله کارهای عینی و اجرایی، پی بگیریم. مردم می توانند برای پیشبرد مثلاً کشاورزی یا صنعت، متحد شوند.

جواب سؤال 13. طبیعی است که اظهار نظر درباره فعالیت اصلی روحانیت، که ترویج احکام و معارف اسلامی است، بر عهده خودشان است، اما وقتی تعداد اندکی از روحانیون در جایگاه حاکمیت قرار گرفته اند؛ طبق نظام دینی، دلیل بر این امر نمی باشد که روحانیت به عنوان یک طبقه خاص اجتماعی، از امتیاز خاصّی برخوردار باشد. مثلاً چون این آقا روحانیست، بنابراین باید امتیازی خاص داشته باشد، نخیر این طور نیست بلکه نظام ما باید بر اساس خردورزی و قانون اساسی استوار گردد و هر کسی به وظیفه خود عمل کند؛ چه روحانی باشد، چه غیر روحانی.

شخص رئیس جمهور به عنوان رئیس جمهور، وظایفی دارد که باید به آن عمل کند، چه این شخص روحانی باشد، چه غیر روحانی؛ اگر چه هر گاه در میان روحانیت؛ خطایی صورت می گیرد، بیشتر مورد مؤاخذه قرار می گیرند. نارضایتیهای موجود نیز، ناشی از ماهیت روحانیّت نیست، بلکه از عملکرد افراد خاصّی ناشی می شود. روحانیت با توجه به نفوذی که در مردم دارد، جایگاه ویژه ای در میان آنها داشته و مردم بیشتر از دیگران، از روحانیت حرف می شنوند. این موضوع ذاتا نه خوب است نه بد؛ بلکه باید بررسی شود که در نظریه سازمان دهی اجتماعی چگونه می توان از روحانیت در بهترین راه و هدف اجتماعی استفاده کرد.

مثلاً اگر مسئله ای را از طریق ستاد ائمه جمعه، یا در طول ماه مبارک رمضان و محرم، توسط روحانیت منعکس و منتشر کنیم، به یقین تأثیر بیشتری بر مردم خواهد گذاشت.

اگر چه در مورد روحانیون انتقاداتی هم وجود دارد، اما این مسائل مربوط به نهاد روحانیت نیست؛ بلکه به عملکرد شخصی برخی افراد روحانی مربوط می گردد. باید این مسائل را از یکدیگر تفکیک کنیم. اگر مثلاً هارون الرشید در مقام خلافت پیامبر، مرتکب تخلفی شد، این به اصل و ریشه خلافت پیامبر باز نمی گردد؛ بلکه این شخص هارون است که مرتکب چنین خطایی شده است.

دکتر طوبی کرمانی

جواب سؤال 1 . انقلاب اسلامی ایران بیش از هر چیز موجد یک تحول بزرگ و عمیق فرهنگی و دگرگونی در نظام ارزش ها و باورها بود. از این رو انقلاب فرهنگی بوده است. همچنین از آنجا که اساس و محور این انقلاب فرهنگ دینی و بازگشت به ارزش های دینی است. انقلابی ایدئولوژیک محسوب می شود. ایدئولوژی و دین به عنوان یک نیروی فعال و محرک هم موجد انقلاب گردید و هم وارد مسیر توسعه جامعه شد. ایدئولوژی و دین پیش از هر چیز حیات روحی جامعه ایران را متحول کرد و با ترسیم اهداف و راههای نیل به جامعه آرمانی، زمینه ها و بستر مناسب حرکت جامعه را به سوی تحقق اهداف انقلابی آماده نمود. ایدئولوژی اسلامی به دلیل برخورداری از مفاهیم غنی و حرکت آفرین و منطبق با مقتضیات و نیازهای عصر حاضر، توانایی خود را برای حضوری مؤثر در متن زندگی اجتماعی و سیاسی به اثبات رساند. مفاهیمی چون ظلم ستیزی، نفی استکبار و تعریف دقیق شاخص های آن در هر عصر، جهاد، حمایت از مظلومان، عدالت، آزادی و...

و همین مفاهیم موجود در ایدئولوژی اسلامی بود که در جریان روند مبارزات مردم و تکوین انقلاب اسلامی ایران نقش اساسی ایفا کردند. در حقیقت ایدئولوژی اسلامی موجب گسترش یک وجدان آگاه در جامعه ایران شد و با تفسیر وضعیت و تشریح ارزش ها، سیستمی از ایده ها و قضاوت ها و تفکرات را معرفی کرد. و توانست با بروز احساسات و تفکرات ناآگاه و نیمه آگاه به عمق وجدان اجتماعی راه یابد از سوی دیگر ویژگی ایدئولوژی اسلامی، ترسیم آینده مطلوب و بارور ساختن امیده ها و خواسته ها و آمالی که همواره در حالتی ممنوع، مغشوش و سرکوب شده قرار گرفته بودند.

جواب سؤال 2 . گفتمان فرهنگی انقلاب برگرفته از منابع غنی و ارزشمند فرهنگ اسلام که خود بر پایه تعالیم قرآن، سنت و سیره پیامبر و ائمه معصوم و فقه پویا که قادر است در شرایط و زمان های مختلف به مقتضیات و نیازهای خاص هر مکان و زمان پاسخ دهد استوار است. این گفتمان در دورانی مطرح گردید که امواج مدرنیته بر جوامع اسلامی شدت می گرفت و آن ها را به تغییر و تحولی ژرف در راستای فرهنگ بیگانه فرا می خواند. گفتمان فرهنگی انقلاب با تأکید به مسیر درست آگاهانه و متکی بر آموزه های فرهنگ دینی و نفی شبیه سازی که مدرنیزم مبلغ آن بود افق جدیدی را در برابر دیدگان قرار دارد. عناصر و مفاهیم به کار گرفته شده در این گفتمان که به آشفتگی و بحران فکری و فرهنگی و روانی انسان امروز پاسخ روشن می داد و افق های روشن آینده را هم ترسیم می کرد، از ظرفیت و استعداد شگرفی برای پیشگامی برخوردار بوده و هست. عدالت، نفی ظلم و استکبار، جهاد، شهادت، امر به معروف و نهی از منکر مدارا، رشد، علم جویی و... و صدها مفهوم ترقی که در همه احوال زندگی اجتماعی راههای مناسب را با ذکر مصادیق عینی آن ارائه می نماید، مفاهیم مشترک در فرهنگ های مختلف است اما پیش از هر چیز آنچه انقلاب و جامعه ما بدان نیاز دارد آن است که منادیان این گفتمان و مدعیان آن در جهت به کارگیری این گفتمان در عرصه داخلی بکوشند و با ندانم کاری و رقابت های جناحی، این ضرورت اساسی را قربانی مصالح فردی و حزبی و سیاسی نسازند.

جواب سؤال 3 . انقلاب اسلامی در مدت کوتاه و غیرقابل تصور تحولی شگرف و عظیم را در همه بنیادهای جامعه ایران بوجود آورد و کشوری که تا یکسال قبل از وقوع انقلاب در سفر کارتر به عنوان جزیره ثبات عنوان شد. آن چنان متحوّل گردید که کسی را یارای پیش بینی آن نبود. مفاهیم و پشتوانه های تئوریک انقلاب که ریشه در آئین و فرهنگ عمیق اسلامی داشتند از چنان ماهیت و عمقی برخوردار بودند که بسیاری از بخش های جامعه و نهادهای موجود ظرفیت و استعداد لازم را برای تحقق مطلوب آن نداشتند.

در بحث آسیب شناسی فرهنگی انقلاب اسلامی ایران باید به ساختار فرهنگ سیاسی و رشدنیافتگی جامعه مدنی که ریشه طولانی در تاریخ ایران دارد به عنوان یکی از تهدیدات مهم تاکید نمود در این حوزه برخی شاخص های موجود در فرهنگ ایرانی بدین قرار است.

ذهن گرایی و فقدان زمینه فرهنگی عقلانیت در جامعه ایرانی این بدان معناست که در فرهنگ ایرانی حقیقت از خلال خرد جمعی و مشارکت فکری یکایک شهروندان حاصل نمی شود و مبنای استدلالی لازم و کافی را ندارد.

بی اعتنایی به نظم و قانون

در جامعه و فرهنگی که دولت قرن ها به قانون بی توجه بوده است و فراقانونی عمل کرده است و مردم نیز سرشت ضدقانونی دولت را پذیرفته اند این امر در عمق فرهنگ و ارتباطات اجتماعی نهادینه شده و به کار گرفته می شود. چنین فرهنگی زمینه ساز ابراز لیاقت ها و هویت های شخصی نمی شود.

فقدان روحیه تساهل و تسامح

هم در حوزه فرهنگ و هم در حوزه سیاست مساله وجود تساهل از مهمترین وجوه تمایز تصمیم گیری و حرکت های سیاسی و فکری به شمار می آید. در شرایط تساهل آمیز، آدمی می تواند اعتقادی به سخن دیگران نداشته باشد و یا با آنها موافق نباشد ولی آماده باشد از حق دیگران برای ابراز عقایدشان دفاع نماید. در چنین جامعه ای هیچ فردی نمی تواند عقاید خود را نسبت به دیگران برتر بداند و دیگران را با سرزنش از صحنه رقابت فکری دور سازد. در حالیکه تجربه فکری و سیاسی یکصدسال اخیر امتناع از ورود به بحث های تئوریک و استدلالی و انتقادپذیری است. در فرهنگ ما افشاگری جایگاه برتری نسبت به نقد اندیشه داشته است.

دولتی شدن فرهنگ و انحصار کامل آن در دستگاه دولت. از آسیب های اساسی است که فرهنگ تسلیم را تقویت و از پویایی و بالندگی آن می کاهد.

گرچه با انقلاب اسلامی تا حدودی از شدت و دامنه این آسیب ها کاسته شد اما هنوز با شدت و حدّت در بافت فرهنگی جامعه ما تداوم دارد آموزش در سطوح فرهنگ عمومی و فرهنگ سیاسی و تلاش برای جامعه پذیری قانونی و مدنی، تفاهم، مدارا و ارتباط سالم فرهنگی را تسریع و آرمان های والای انقلاب اسلامی را محقق خواهد ساخت.

جواب سؤال 4 . ایران پیش از وقوع انقلاب اسلامی بیش از هر چیز از بحران فرهنگی و اخلاقی رنج می برد و همین بحران بود که در نهایت پایه های مشروعیت نظام حاکم را متزلزل ساخت. نظام سیاسی حاکم بر ایران قبل از انقلاب تلاشی وسیع را برای تغییر بنیادهای فرهنگی و اخلاقی آغاز کرده بود و قصد امحاءِ سنت ها و اصول و ارزش های فرهنگی مبتنی بر دین را داشت این در حالی بود که جامعه ایران جامعه ای دینی بود و مردم به سنت ها و ارزش ها و اصول دینی وفادار بودند. تلاش حکومت برای غربی کردن جامعه به نام مدرنیزم و ترویج فرهنگ و رسوم مغایر با اصول ارزش و اعتقادی جامعه بود. اشاعه ارزش های بیگانه و در تضاد با باورهای دینی، بحرانی عظیم را در ساخت اجتماعی بوجود آورد و مردم ایران با توجه به نقش محوری حضرت امام در آگاهی و بیداری اساس جامعه، در مقابل فرهنگ غربی قیام کردند در واقع انقلاب اسلامی ایران پاسخی بود به تلاش نظام سیاسی و اسکتبار جهانی که هویت و شخصیت اصیل ملی و دینی ایرانیان را نفی می کرد و تلاشی بود برای احیای مجدد این هویت و بازگشت به ارزش های فرهنگی و دینی و اخلاقی.

جواب سؤال 5 . نظریه پردازی در خصوص انقلاب اسلامی از زوایا و دیدگاههای گوناگون صورت گرفته است و آثار فراوانی نیز در این زمینه منتشر شده است. از زاویه فرهنگی، تحلیل گران بسیاری در داخل و خارج از کشور، نقش عوامل فرهنگی را بر عوامل سیاسی، اقتصادی، روانشناختی و اجتماعی برتر داشته اند به طور کلی می توان رهیافت های ارائه شده فرهنگی را در موارد زیر مورد اشاره قرار داد.

الف) انقلاب اسلامی به عنوان واکنش علیه سکولاریزم

از جمله کسانی که به تعیین علل و عوامل انقلاب اسلامی از این بعد پرداخته اند گیلز کپل است که در کتاب انتقام خداوند: احیای اسلام، مسیحیت و یهودیت در دنیای مدرن بر آن است که تلاش برای جدایی دین از سیاست و تحدید دین به حوزه های خصوصی و خانوادگی به واکنش نخبگان مذهبی و شکل گیری جنبش های مذهبی از دهه 70 به بعد منجر شد.

ب) اسلام به عنوان ایدئولوژی

از بعد فرهنگی حامد آلگار در کتاب ریشه های انقلاب اسلامی، تشیع، رهبری امام به عنوان تجسم یک سنت و طرح اسلام به عنوان یک ایدئولوژی را عنوان ریشه و مبنای حرکت انقلابی در جامعه ایران مطرح می کند. همچنین آصف حسین در کتاب ایران اسلامی: انقلاب و ضد آن به عنصر ایدئولوژی در شکل گیری انقلاب تأکید دارد.

ج) انقلاب اسلامی به عنوان انقلاب ارزش ها

حتی برخی از افرادی که با دید منفی به انقلاب اسلامی نگریسته اند انقلاب ایران را انقلاب ارزشی می دانند. این افراد ویژگی تعیین کننده انقلاب را ارزشی بودن آن دانسته و انقلاب را در جهت حفظ تشیع و دفاع از آن تفسیر می نمایند. آنان انقلاب اسلامی را از آن جهت که در پی احیای ارزش های دینی بوده است سنت گرایی و از آن جهت که موجب تحول گردید انقلابی یاد می کنند و واژه سنت گرایی انقلابی را به کار می برند.

د) انقلاب و بازگشت به هویت فرهنگی

یان ریشار اسلام شناس معروف فرانسوی بر این اعتقاد است که غرب گرایی فزاینده رژیم شاه موجب نارضایتی طبقات مردم بویژه روحانیون و بازاریان شد و آنان که پرستیژ و موقعیت اجتماعی خود را مخدوش می دیدند، پرچمدار انقلاب شدند و با وداع مسئله احیا و بازگشت به هویت فرهنگی مسیر انقلاب را رقم زدند. مرحوم حمید عنایت نیز بر مسئله هویت فرهنگ و احساس حقارت در برابر غرب تأکید می ورزد و رهیافت های فرهنگی در عین حال که نقش تعیین کننده و مهمی در شکل گیری روند انقلاب اسلامی داشته اند لیکن با تلفیق با سایر عوامل کامل شده و توضیحی دقیق از علل این انقلاب بزرگ را ارائه می دهند.

جواب سؤال 6 . قبل از پاسخ به این پرسش لازم است مفهوم و منظور از توسعه توضیح داده شود. هنگامی که سخن از توسعه می رود مفاهیم زیر مورد نظر هستند:

توسه سریع علم و کاربرد آن در تکنولوژی گسترش و تنوع نهادهای اجتماعی عقلانی شدن فعالیت و روابط انسانی، توسعه سیاسی و... بر این اساس فرهنگ هم به عنوان زمینه و هم جزئی از فرایند توسعه تلقی می شود. و میان حوزه فرهنگ با دیگر حوزه ها روابط متقابل و تأثیر و تأثیرات مستقیم برقرار است. نقش فرهنگ در توسعه کشور مشابه نقش هوایی است که برای زندگی به آن احتیاج داریم. فرهنگ در حقیقت زیربنا و کلید توسعه به شمار می رود.

بی شک اکثر رفتارهای انسانی و اجتماعی از فرهنگ نشأت می گیرد. رفتارهای اقتصادی نیز تابع این امر است و لذا توسعه اقتصادی شدیدا تحت تأثیر باورهای فرهنگی است. در حوزه سیاسی نیز چنین است چه آنها که در راس هرم قدرت اند و چه سطوح پائین تر رفتارهایشان از باورهای فرهنگی ریشه می گیرد. با عنایت به اینکه فرهنگ اساس و پایه ساختمان اجتماع است. برنامه های توسعه که در قالب برنامه های پنج ساله تدوین می شود باید به فرهنگ و نقش آن در توسعه همه جانبه به عنوان رمز توفیق برنامه ها نگاه کنند اما متأسفانه گاه شاهد این هستیم که نقش و بهای شایسته به توسعه فرهنگی داده نمی شود. و تجربه هم در کشور ما و هم در سایر کشورها نشان داده است آن دسته از راهبردهای توسعه که نسبت به عناصر فرهنگی حساسیت و عنایت نداشته اند، ثمرات و دستاوردهایشان با خطرات و تهدیدات جدی روبرو می شود.

جواب سؤال 7 . دشمنان انقلاب اسلامی همچون رژیم صهیونیستی و تحلیل گرانی که با نگرش منفی به انقلاب می نگرند. آن را به مشابه زلزله ای بزرگ یاد می کنند که منطقه و جهان را لرزاند، هر چند این نگرش منفی انقلاب را مخرب و ویرانگر قلمداد می کند اما در بطن خود این پیام و اعتراف را دارد که انقلاب اسلامی به صورتی وسیع و عمیق جهان را تحت تأثیر قرار داد و فصلی نوین را در تاریخ بشری گشود فصلی که در سال های پایانی قرن بیستم، موجد تحولات عظیم گردید.

به طور کلی تأثیرات فرهنگی انقلاب را می توان در سطوح زیر تقسیم کرد:

الف) افکار عمومی جهان و توجه آنها به مفاهیم جدید و یا فراموش شده مانند معنویت، دین، اخلاق در زندگی اجتماعی و سیاسی، رابطه سیاست و دین، مردمسالاری دینی در قالب نظام حکومتی جمهوری اسلامی، ارزش و اصول و...

ب) بیداری توده های مسلمان و تقویت هویت دینی شان

پ) الگوی فکری، تئوریک و عملی جنبش های اسلامی در سطح جهان اسلام

ت) کمک مؤثر به تقویت آرمان های دینی و سیاسی در سطح جهان اسلام از جمله آرمان فلسطین

ث) تحول در برداشت ها و تحلیل های روشنفکران، تحلیل گران، اندیشمندان، بویژه در سطح جهان اسلام نسبت و وضعیت موجود و آینده

ج) رواج مباحث و موضوعات و مفاهیم فرهنگی جدید در سطح مراکز علمی، تحقیقاتی و دانشگاهی و برپایی همایش ها و نشست های علمی بی شمار

چ) الهام بخشی انقلاب در نگرش هنرمندان، نویسندگان، شاعران در سطح کشورهای جهان سوم بویژه جوامع مسلمان.

جواب سؤال 8 . در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ایران گرچه کمونیسم به آخرین سال های عمر خود نزدیک بود اما هنوز شرایط بگونه ای نبود که فروپاشی قریب الوقوع آن پیش بینی گردد در آن دوره دو گفتمان فرهنگی رقیب در برابر انقلاب اسلامی در عرصه بین المللی وجود داشت که عبارت از فرهنگ غربی و فرهنگ کمونیستی بود. از آنجا که گفتمان فرهنگی کمونیستی از بن مایه های تفسیر مادی تاریخ نشأت می گرفت و براساس اصل زیر بنا و رو بنا قائل به شکل گیری انقلاب بر مبنای شیوه تولید خاص هر دوره بود. انقلاب ایران را انقلابی بوژروازی تفسیر می کرد که از دین اسلام و برخی اصول و مفاهیم آن به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خود بهره گرفته است تناقض های آشکار و بن بست این تفسیر که از یکسو دین را افیون معرفی می کرد و از سوی دیگر انقلابی علیه امپریالیزم بر مبنای باورهای دینی شکل گرفته بود در سطح جهانی و نه داخلی چندان رونقی نیافت و رقیب جدی نبود چرا که بلافاصله نیز با بحران های درونی و نهایتا فروپاشی کمونیزم از گردونه خارج شد.

اما گفتمان غالب که روز به روز نیز ابعاد بیشتری یافته است از سوی غرب سازمان دهی و هدایت می شود و با بهره گیری از شیوه ها و ابزارهای متنوع و پیشرفته نه در پی رقابت و نه تعامل بلکه هدف آن تحمیل فرهنگ غرب و استحاله فرهنگ ملی و دینی است این جریان امروز در لوای فرایند جهانی سازی و همانندسازی جلوه گر شده است و با استفاده از سازمان های بین المللی، رسانه های گروهی، ماهواره، اینترنت و... به صادرات فرهنگی مبادرت می نماید کار ویژه اساس تهاجم فرهنگی بر دو پایه استوار است: استحاله و مسخ و نابودی ارزشهای ملی و دینی و اشاعه فرهنگ خود. تعلق جوانان به ارزشهای دینی و اصالت های فردی و سپس پذیرش کالای فرهنگی غرب است. از اینرو غرب بیش و پیش از آنکه به تجاوز نظامی مستقیم بیندیشد، فرهنگ و هویت انقلاب را هدف قرار داده است.

جواب سؤال 9 . عصر حاضر بدون تردید بیش از هر چیز دیگری عصر ارتباطات جهانی است. اما مهمترین معضل جهان فرهنگی ما، ساخت نخبه گرای فرهنگ غربی است که متاثر از روحیه برتری جویی و سلطه طلبی که ریشه در تاریخ استعماری آن دارد در پی تهاجم همه جانبه و همانندسازی سایر فرهنگ هاست. این امر همانگونه که گفته شد به دلیل خود شیفتگی فرهنگ غربی است که ناشی از رفتارهای مصرفی در کشورهای صنعتی می شود. زیرا وقتی همه چیز بر مدار مصرف شکل گرفت انسان ها خودخواه و خود محور می شوند و این رفتار خودپسندانه به صورت قوم مداری در روابط بین المللی بازتاب می یابد.

بنابراین می توان برخی از مولفه ها و شاخص های تهاجم فرهنگی را به این شرح بیان نمود

به سمت نشناختن فرهنگ های دیگر

خصومت ورزی و احساس برتری طلبی نسبت به سایر فرهنگ ها

تلاش در جهت همرنگ کردن دیگران و همانندسازی فرهنگی

جبهه گیری در مقابل نقد فرهنگ غربی

اعتقاد به قانون تاریخ بقا در عرصه فرهنگی و تلاش برای تحقیر و منکوب کردن ارزش ها، باورها، آداب و سنت های بومی.

تهاجم به اعتقادات و باورهای دینی

تهاجم به معیارهای اخلاقی، عاطفی و احساسی

به نظر می رسد تعیین استراتژی دفاع در مقابل جریان تهاجم فرهنگی نوعی انفعال را به ذهن متبادر می سازد این درست است که جهان ما و بویژه جهان اسلام و علی الخصوص انقلاب اسلامی که منادی بیداری اسلامی است در برابر تهاجم وسیع فرهنگی غرب قرار دارد اما آنچه برای ما مهم تر می نماید پرداختن و توجه به بعد ایجابی موضوع است نه سلبی. به عبارت دیگر به جای آنکه تمام نیروها حرف مقابله با امواج تهاجم فرهنگی شود و یک به یک در پی خنثی نمودن تاثیرات آن باشیم باید به مفاهیمی چون رشد درون زا که برگرفته از پشتوانه ها و ذخایر فرهنگی عظیم خودمان می شود توجه خاص نمائیم. آنچه مسلم است هم تاریخ و تمدن درخشان ماقبل از اسلام و هم اقیانوس بی انتهای فرهنگ و تمدن اسلامی ما سرچشمه های جوشان و زلال معرفت و علم و فرهنگ است که تجربه تاریخی انقلاب اسلامی نشان داد می تواند منشا تحول و دگرگونی عمیق در جهان امروز باشند. آنچه بیش از هر چیز بدان نیازمندیم، استخراج، تصفیه و بکارگیری این عناصر، مفاهیم و آموزه ها منطبق با نیازهای این نسل و با زبان و ادبیات نوین و قابل فهم جامعه امروز می باشد. بدیهی است نسل و جامعه امروز هنگامی که به معرفت و خودآگاهی مطلوب و رشد درون زای دست یافت در برابر ابداع فرهنگی که فقط کف های خود را به صخره می کوبد، استوار و پابرجا خواهد ماند.

به طور کلی ایجاد روحیه گفتگوی منطقی در سطح نخبگان... تمرکز بر مشترکات فرهنگی و تقویت آنها و تعادل و تبادل فرهنگی به عنوان سیاست اساسی می تواند راهکارهای مناسبی در مقابل تهاجم فرهنگی باشد.

جواب سؤال 10 . در حقیقت وجود چالش در تمامی جوامع و انقلابات امری کاملاً بدیهی و به اقتضای هویت متغیر بشر ضروری است مهم آن است که چالش ها به عنوان جزئی از حیات جامعه پذیرفته شوند و برای تبدیل آنها به حرمت از تمامی امکانات و زمینه ها بهره گرفته شود.

در خصوص توسعه فرهنگی، فرایند دست کشیدن از تفکر عاطفی درباره جهان نقش تعیین کننده دارد در این فرایند واکنش ما به محیط انسانی و طبیعی و کنترل بر آن عوامل به طرز فزاینده توسط ملاحظات اجتماعی و عقلانی تنظیم می شود.

واقعیت آن است که ما کمتر به مسائل فرهنگی توجه کرده ایم و شاید بتوان گفت که عرصه فرهنگ به خصوص در سال های پایانی سازندگی به فراموشی سپرده شد. این روند تا حدود زیادی طبیعی بود چرا که پس از جنگ یعنی دوره سرکوب طبیعی توقعات مادی افراد سمت و سوی برنامه ها تامین نیازهای اقتصادی جامعه بود. با این روند الگوی مصرف تعییر کرد و با رشد آگاهی های اجتماعی از شدت آرمان های انقلابی کاسته شد. رفاه طلبی، استفاده از رانت های سیاسی و... کارکرد فرهنگی نظام را با مشکل روبرو کرد. از سوی دیگر تکنولوژی های رسانه ای (ماهواره، اینترنت و...) به جامعه سرازیر شد. بدلیل فقدان استراتژی فرهنگی و عدم تلاش برای فرهنگ سازی و عدم انسجام منطقی دستگاههای فرهنگی حوزه فرهنگ کارآمدی خود را از دست داد.

با رشد جمعیت نسل جدیدی پا به میدان گذاشته است که به دلیل سرعت تحولات ساختاری حضور او کاملاً درک نشد، این نسل انگاره های نوینی را با خود پدید آورد و نیازهای فرهنگی جدیدی را مطالبه می کند.

از اینرو تداوم سیاست فرهنگی انقلاب و توسعه آن در گرو انتقال مفاهیم با زبان جدید و منطق با نیازهای این نسل است تقاضا برای جابه جایی سلسله مراتب ارزشی، قرائت های نو و امروزی در بنیادهای فرهنگی و ارائه چهره متعادل از این چالش جدی در عرصه فرهنگ و توسعه فرهنگی است و همه این چالش ها می تواند به عنوان یک فرصت مورد استفاده قرار گیرد زیرا جامعه جوان درنسل حاضر آمادگی پذیرش آن را دارد.

جواب سؤال 11 . این حقیقت را نمی توان کتمان کرد که فعالیت های فرهنگی خارج از کشور آن چنان که شایسته عظمت این انقلاب است، نبوده است. در حقیقت قدرت عظیم معنوی و آموزه ها و مفاهیم انقلاب اسلامی آنچنان بوده است که انوار تابناک آن جهان معاصر ما را متاثر ساخت.

البته این واقعیت را نمی توان نادیده گرفت که موانع بسیار مهمی نیز بر سر راه فعالیت های فرهنگی در خارج از کشور وجود داشته است. از جمله این موانع، تهاجم همه جانبه جهان استکبار به انقلاب اسلامی در عرصه های مختلف از جنگ هشت ساله تا تهدیدات نظامی و اقتصادی و رسانه ای و... از همان روزهای نخست انقلاب، سوق یافتن امکانات مادی و معنوی کشور به مدت یک دهه به سمت حفظ موجودیت کشور و دفاع در برابر تجاوزات نظامی، و کمبود فقدان برنامه ریزی و نیروهای انسانی توانمند و آشنا با مقتضیات زمان و مکان و روش های ظریف فعالیت فرهنگی در خارج از کشور.

با این حال همانگونه که اشاره شد ابعاد و عظمت انقلاب اسلامی ایران همانند خورشیدی فروزان در اقصی نقاط جهان پرتو افکند و موجبات تحولات فکری، فرهنگی و اجتماعی فراوانی شد. که در دنیای اسلام به شکل بازخیزی جریان اسلام گرا و تجدید حیات هویت اسلامی و ارائه الگوی عملی مردم سالاری دینی قابل مشاهده است.

آنچه گفته شد به معنای نادیده گرفتن فعالیت های شهر در عرصه خارج از کشور نیست. حرکت ها و اقدامات بسیار مفیدی در زمینه های مختلف صورت گرفت که می توان آنها را در موارد زیر بیان نمود.

الف) گسترش ارتباطات و تعاملات فکر و فرهنگی با اندیشمندان، صاحبنظران، مراکز و نمادهای فرهنگی غیردولتی، مجامع و سازمان های منطقه ای و بین المللی

ب) فعالیت ها و اقدامات فرهنگی در زمینه هایی مانند سینما، موسیقی، کتاب، نمایشگاه، تبادل گروههای هنری و فرهنگی،

پ) فعالیت های سودمند و مؤثر بسیاری از ایرانیان مقیم خارج از کشور در معرفی فرهنگ و سرزمین ایران به عنوان اقلیت ممتاز، برجسته و دارای نقش علمی و اقتصادی برتر از سایر اقلیت های مقیم در خارج از کشور.

جواب سؤال 12 . ناگفته پیداست که مولفه های تشکیل دهنده و اجراکننده یک حرکت، سمت و سوی استمرار و بقای آن را نیز تعیین می کند و اصولاً در ارزیابی توفیق یا عدم توفیق یک حرکت و نهضت، این نکته بسیار اساسی و بنیادی است که آیا مؤلفه های ابتدایی جهت تشکیل حرکت و نهضت، همچنان در استمرار و استدام آن موجود است یا خیر.

این سخن مقدمه بیان این مطلب است که انقلاب اسلامی ایران یک حرکت با اهداف و روش های فرهنگی بوده است به خصوص آن جزء از فرهنگ به نام دین و باورهای دینی که در فطرت و جان انسان ها خانه دارد و این عنصر، نقش اساسی در این جنبش داشته است. سخن بزرگی است که ما با نهج البلاغه مجسمه عدل و عدالت انقلاب کردیم اما در طی راه، بعضا از این مقوله فاصله پیدا کردیم. لذا مهمترین میثاق و محور در نزدیکی به یک اجماع در رهیافت های توسعه فرهنگی، همان مولفه های تشکیل دهنده نهضت است و سرزمین، زبان، آداب و اعتقادات در کانون چنین اجتماعی قرار دارند.

جواب سؤال 13 . روحانیت ایران دارای ویژگی های خاص و بسیار مهمی است که در جریان روند مبارزات مردمی نقش پیشرو و بیداری بخش داشت این ویژگی ها عبارتند از: جایگاه و پایگاه اجتماعی روحانیت که برخاسته از متن طبقات مردم بویژه طبقه محروم هستند و با تمام وجود با رنج و درد توده های مردم آشنا می باشند.

ویژگی دیگر روحانیت استقلال اقتصادی آنها از نظام حاکم بر جامعه ایران قبل از انقلاب اسلامی بود. و به همین دلیل در خدمت دستگاه ستمگر قرار نمی گرفت. زندگی بی آلایش و به دور از تجملات روحانیون نیز بی نیازی و آزادگی آنها را سبب شده است.

اما مهمترین ویژگی روحانیت ایجاد ارتباط عمیق با مردم و معرفی مفاهیم و ارزش های دینی و انقلابی بود. همانگونه که قبلاً اشاره شد محور و زیربنای انقلاب اسلامی، عنصر فرهنگی بود و اساس و محور معرفی و ترویج فرهنگ حرکت آفرین نیز روحانیت انقلابی بود که عناصر ارزشی و فرهنگی را با نیازهای جامعه ایران پیوند زد. به گفته رابرت گراهام که از تحلیل گران آمریکایی است «واقعیت آن است که روحانیت ایران در میان مردم زندگی نموده و ارتباط نزدیکی با آنها داشته و به احساسات توده ها آگاهی بشری دارد. مسجد جزء لاینفک زندگی توده های مردم و بازار است»

نقش و تاثیر روحانیت پس از انقلاب ابعادی عمیق تر و نهادینه تر می یابد. اگر حال و هوا و شور انقلابی، فرصت چندانی را برای پرداختن عمیق به موضوعات فرهنگی نمی داد با پیروزی انقلاب و فراهم شدن بسترهای لازم بدست گرفتن کنترل مراکز فرهنگی و تبلیغی زمینه برای طرح مسائل فرهنگی پیش از هر زمان آماده شد و روحانیون بدون وجود موانعی که تا پیش از انقلاب در برابر فعالیت های فرهنگی وجود داشت نقش و تاثیر شگرفی در جریان سازی فرهنگی و تعمیق و نهادینه کردن مفاهیم و ارزش های دینی ایفاء نمودند. که تبلور آن را در جریان هشت سال دفاع مقدس و عرصه های مختلف اجتماعی و هوشیاری مردم در برابر توطئه های دشمنان می توان مشاهده کرد. هرچند آنچه که جامعه و به ویژه نسل جدیدی که دوران انقلاب را درک نکرده است بدان محتاج است، تبیین ارزش ها و آرمان های دینی براساس زبان قابل فهم و جدید نسل امروز است، چیزی که رسالت خطیر آن بر دوش روحانیت است چرا که تبیین و نهادینه کردن ارزش، مفاهیم و آرمان ها و آموزه های اصیل انقلاب اسلامی که برگرفته از فرهنگ دینی است بدون حضور فعال روحانیت غیرممکن خواهد بود و این امر مستلزم پاسخ های مناسب به مسائل عصر و نسل حاضر از سوی روحانیت است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان