با شیادان چه باید کرد؟

وظیفه مردم این بود که خداوند یکتا همان است که انسان می تواند با عقل و قلب سلیم او را بشناسد و در برابر عظمت او سر فرود آورد و از پیامبرانش اطاعت کند. اگر مردم این کار را نکردند یا نخواستند انجام دهند، سنت حاکم بر نظام هستی به میدان می آید.

وظیفه مردم این بود که خداوند یکتا همان است که انسان می تواند با عقل و قلب سلیم او را بشناسد و در برابر عظمت او سر فرود آورد و از پیامبرانش اطاعت کند. اگر مردم این کار را نکردند یا نخواستند انجام دهند، سنت حاکم بر نظام هستی به میدان می آید.

دانستیم که تکلیف مردم با ساحران دربار فرعونی معلوم بود; چرا که آنها دست از شیادی برداشتند و دربرابر حقیقت نبوت و حقانیت موسی علیه السلام سر تسلیم و خضوع فرود آوردند; ولی تکلیف آنها با سامری چه بود؟

او با کار خارق العاده خود، عرصه را بر هارون که جانشین حضرت موسی علیه السلام بود، تنگ کرد و در میان بنی اسرائیل تفرقه افکند و هنگامی که حضرت موسی علیه السلام از کوه طور باز گشت، نخست هارون را مورد پرخاش قرار داد و با گرفتن ریش برادر، او را مؤاخذه کرد که چرا در برابر گمراهی قوم، ساکت نشستی و از تبعیت من خودداری کردی؟ پاسخ هارون که -قومش او را مستضعف ساخته بودند- قانع کننده بود و آتش خشم قهرمانانه موسی را که -جز به حق و حقیقت، به چیزی نمی اندیشید-، نسبت به برادر، فرو نشاند. او سپس به سراغ سامری رفت و با خطابی پرخاش گرانه او را مخاطب قرار داد و به او گفت: «فما خطبک یا سامری » (1) . «ای سامری، چه کار بزرگی کردی؟!».

او کنه ماجرا را فاش کرد و چنین گفت:

«بصرت بما لم یبصروا به » (2) «چیزی دیدم که آنها ندیدند».

او بصیرتی پیدا کرده بود که دیگران از آن بصیرت محروم بودند. لکن او از بصیرت خود سوء استفاده کرد. او درباره عملی که انجام داده بود، چنین گفت:

«فقبضت قبضة من اثر الرسول فنبذتها» (3) . «من قسمتی از آنچه از اثر فرستاده خدا بر جای مانده بود، برداشتم و آن را افکندم ».

سپس به سوء استفاده خود اعتراف کرد و گفت:

«و کذلک سولت لی نفسی » (4) . «و بدین گونه نفس من این کار را در نظرم آراست ».

او به سزای عمل شوم خودش رسید و حضرت موسی علیه السلام به او گفت:

«اذهب فان لک فی الحیاة ان تقول لا مساس و ان لک موعدا لن تخلفه » (5) . «برو که بهره تو در زندگی دنیا این است که (هرکس به تو نزدیک شود) به او بگویی: تماس نگیر و تو را وعده گاهی است از عذاب خدا که هرگز تخلف نخواهد شد». بیماری او چه بود که هرکس به او نزدیک می شد به او اخطار می کرد که نزدیک نشود. برخی گفته اند: بیماری وسواس پیدا کرده بود و برخی گفته اند: تب شدید و واگیری داشت. به هر حال، او در دنیا و آخرت به سزای اعمال خود رسید. او که می خواست برای خود دم و دستگاهی درست کند و مردم را از راه دین خدا منحرف سازد و پیرامون خود گرد آورد، گرفتار تنهایی و وحشت شد و در حسرت تنهایی با ذلت و بدبختی به هلاکت رسید و به میعاد عذاب اخروی نائل گشت.

پس از آن نوبت به معبود ساختگی و گوساله بی جان او که آهنگ ناهنجار گوساله سرمی داد و گروهی ابله را شیفته خود کرده بود، رسید. چه بدبختند مردمی که به خوار (6) جسد یا مجسمه یک گوساله دل می بندند و هارون را که خلیفه موسی است، تنها می گذارند و قلب پیامبری را که از پیامبران اولوا العزم است می آزارند! کم نبوده اند سامری ها و گوساله هایی که هارونهای تاریخ را منزوی و مستضعف ساختند! شاعری بیدار دل از زبان صدیقه کبری علیها السلام چنین می گوید:

ابتا هذا السامری و عجله

تبعا و مال الناس عن هارون

و نگارنده چنین گوید:

پدر بنگر که هارون گشته تنها

ندارد در طریق حق یکی همرا

شگفتا سامری و عجل او رهبر

علی علیه السلام شد بی کس و مغموم شد زهراعلیها السلام

عجب نامردمی کردند با او

کران این مصیبت نیست پیدا

رسول خاتم از این غصه دلگیر

اگر افتاد در اندوه موسی علیه السلام

چو مستضعف اسیر ظلم گردد

برآرد آه غم، گوید خدایا

به روز فتنه جاهل غرق گردد

نمی افتد به دام حیله دانا

کلیم خدا باید دو کار کند، تا اسباب آگاهی غافلان و بیداری خفتگان را فراهم سازد:

کار اول: همان بود که با شخص سامری کرد. و اما کار دوم: او در مورد گوساله اش بود که فرمود: «و انظر الی الهک الذی ظلت علیه عاکفا لنحرقنه ثم لننسفنه فی الیم نسفا» (7) . «اکنون به خدایی بنگر که پیوسته او را پرستش می کردی. نخست او را به آتش می سوزانیم. سپس ذرات خاکستر او را در دریا می پراکنیم ».

معلوم می شود برای مبارزه با فتنه گران، هم باید عوامل را مجازات کرد و هم باید بساط فتنه را برچید و تار و مار و نابود کرد.

تکلیف مردم

و از همین جا پاسخ سؤالی که در آغاز مطرح کردیم، به دست می آید. تکلیف مردم این بود که توجه کنند که: خداوند یکتا همان است که انسان می تواند با عقل و قلب سلیم، او را بشناسد و در برابر عظمت او سر تسلیم فرود آورد و پیامبرانش را که با پشتوانه اعجاز، ارتباط غیبی خود را -علاوه بر راه های دیگری که مطرح است- اثبات می کنند، اطاعت کند. اگر این کار را مردم نتوانستند یا نخواستند انجام دهند، سنت حاکم بر نظام هستی و جریان تاریخ، که مدبر و پایه گذار آن، آفریدگار یگانه است، به میدان می آید و به قلع و قمع فتنه گران می پردازد و بساط فتنه را برمی چیند و نمی گذارد چراغ حقیقت خاموش گردد و باطل، یکه تاز میدان شود.

این حقیقت را مردم باید از اول، از راه عقل و وجدان و بصیرت و فطرت و فطنت، درک می کردند و نمی گذاشتند بصیرت و زیرکی و هشیاری و فرصت طلبی سامری آنها را گرفتار دام فتنه گرداند و بر فطرت و عقل و قلب آنها حجاب غفلت و ضلالت افکند. ولی افسوس که ندانستند و حضرت موسی علیه السلام پس از اعلام مجازات دنیوی و اخروی سامری و سوزاندن گوساله و پراکندن خاکستر آن در دریا و امحاء و اعدام همه آثار جرم بزرگ سامری، به آنها فرمود:

«انما الهکم الذی لا اله الا هو وسع کل شی ء علما» (8) . «جز این نیست که معبود شما همان است که جز او معبودی نیست و علمش همه چیز را فرا گرفته است ».

یاری پیامبران از ناحیه خدا

رسالت بزرگ انبیا همین است که مردم را آگاهی بخشند و آنها را به سوی پرستش خداوند یگانه رهنمون شوند.

چه بهتر که مردم خود بیدار شوند و جلو فتنه گران را بگیرند و بساط فتنه آنها را برچینند و فرستادگان خدا را تنها نگذارند! اگر مردم این کار را انجام ندهند، خداوند پیامبران خود را یاری می کند و اجازه نمی دهد که سامریها و فرعونها و نمرودها و قارونها و ابوسفیانها و ابوجهلها و معاویه ها و یزیدها برنامه های آسمانی انبیا را خنثی کنند و مردم را از گرایش به فطرت توحیدی و الهی خود منحرف سازند.

در این باره آیات قرآنی گویا و صریح است.

قرآن کریم می فرماید:

«و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین. انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون » (9) .

«وعده ما برای بندگان فرستاده ما از پیش قطعی شده است. آنهایند که از نصرت الهی برخوردارند و لشگر ما همانهایند که غلبه و پیروزی -فقط- از آن آنهاست ».

و نیز می گوید:

«ان الذین یحادون الله و رسوله اولئک فی الاذلین کتب الله لاغلبن انا و رسلی ان الله قوی عزیز» (10) .

«آنان که به ستیز با خدا و رسولش می پردازند، در زمره خوارترین مردمند. خداوند مقرر داشته است که من و رسولانم غلبه می کنیم. خداوند، توانا و شکست ناپذیر است ».

و نیز می گوید:

«انا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیاة الدنیا و یوم یقوم الاشهاد» (11) .

«ما پیامبرانمان و مؤمنان را در زندگی دنیا و روز قیامت -که شاهدان به پای می خیزند- یاری می کنیم ».

آنچه از این آیات استفاده می شود، منصور بودن پیامبران و غلبه آنها و لشگر آنهاست. این نصرت، نه تنها دنیوی است، بلکه اخروی هم هست; چرا که باید حجت پیامبران در دنیا و آخرت بر کرسی بنشیند و همگان در برابر آن، سر تعظیم و تسلیم فرود آورند.

آنچه مهم است، این است که دعوت پیامبران دعوتی الهی و برخاسته از نظام حکیمانه و عادلانه آفرینش جهان و انسان است. پیامبران باید با حجتهایی که در اختیار دارند، ارتباط خود را با عالم غیب برای مردم ثابت کنند. آنچه به عقل و وجدان انسانها مربوط است، مورد قبول عقل و وجدان سلیم قرار می گیرد، ولی در عین حال ممکن است برخی از راه عناد یا از راه نادانی آنها را به عوامل و اسباب دیگری غیر از نبوت، نسبت دهند. ولی آیا پیامبران چیزی برخلاف عقل و وجدان سلیم انسانها می گویند؟ البته ممکن است برخی از مطالب آنها فوق عقل و ادراک بشر باشد. به هر حال، برخی کار انبیا را به نبوغ نسبت می دهند و برخی به سحر و کهانت و برخی هم تعلیمات آنها را عادی تلقی کرده و به دنبال این رفته اند که ببینند از چه کتاب یا کدام معلم استفاده کرده اند؟ (12) . برخی هم نسبت شاعری و دیوانگی به آنها داده اند (13) . این نسبتها را کسانی می دادند که به وجود خدای یکتا معترف بودند، ولی نمی خواستند دست از بت پرستی و عادات جاهلی و سنتهای قومی و طایفه ای خود بردارند. به حضرت موسی علیه السلام هم نسبت سحر دادند (14) . همه تلاشها برای این است که ارتباط غیبی انبیا را انکار کنند و نگذارند انقلاب دینی آنها نظام توحید را حاکم کند و نظام شرک و پرستشهای موهوم را براندازد.

فرق معجزه و کارهای خارق العاده بشری

شاید بتوان گفت: یک مبدا نفسانی وجود دارد که سحر و معجزه و کهانت از آن برمی خیزد. چنانکه شعر و نبوغ و هنر نیز از مبدا نفسانی برمی خیزد. در این صورت، چه فرقی میان معجزه و سایر کارهای خارق العاده و شگفت انگیز است؟ تشخیص فرق این دو، کار مشکلی نیست. شاعر و هنرمند و ساحر و کاهن، هرچند با مبادی نفسانی خود بتوانند کارهایی خارق العاده انجام دهند; ولی آنها منصور نیستند. به خصوص اگر از راه کارهای خارق العاده خود بخواهند باطلی بر کرسی بنشانند یا حقی را در نزد مردم عادی و نادان از اعتبار بیندازند.

اما رهبران الهی از ناحیه غیب یاری می شوند. نصرت غیبی، آنها را تا سرحد غلبه قطعی و تا پیروزی نهایی همراهی می کند و پس از پیروزی نیز توطئه ها را در مقابل آنها خنثی می سازد و موانع پیشروی را از پیش پای آنها برمی دارد و چنانکه دیدیم، ادامه و استمرار این برنامه فقط محدود به زندگی این جهان نیست، بلکه تا روز قیامت، تداوم پیدا می کند.

کسانی که از این مبدا نفسانی برخوردارند، می توانند در امور مادی این جهان تصرفاتی داشته باشند. این مبدا نفسانی فوق امور مادی و برتر از علل و اسباب طبیعی است. امور مادی و علل و اسباب طبیعی، حاکمیت و غلبه مطلق ندارند. عالم ماده، عالم تزاحم اسباب و علل است. سم، عامل کشنده ای است. ولی عاملی هم هست که آن را خنثی می کند. آتش، سوزنده و گلوله آتشین، سوراخ کننده و میکربها و ویروسها تولید کننده بیماری و عفونتند. ولی هیچکدام اینها مطلق نیستند. همه اینها ضدی یا اضدادی دارند. تازه اینها از ناحیه چیزهایی که در عرض آنهایند، مورد تعارض و تزاحم واقع و خنثی می شوند. خطرناکترین چیزهای مخرب، بمبها و نارنجکها و موشکهایند. ولی بشر می تواند به راحتی آنها را خنثی کند و جلو آثار تخریبی آنها را بگیرد. اگر عامل یا عواملی فوق اینها باشد، قطعا با قدرت و حاکمیت بیشتری بر آنها تسلط می یابد و راه را بر تاثیر و نفوذ آنها مسدود می سازد. علل و اسباب فوق طبیعی بر تمام جریانات عالم طبیعی حاکمیت دارند و در حقیقت، سلسله تدبیر و تنظیم امور در دست قدرت آنهاست و همه آنها به واجب الوجود منتهی می شوند.

اگر قدری تنزل کنیم و تنگ نظری به خرج دهیم و نظام خلقت را به یک ماشین یا یک کارخانه تشبیه کنیم، متوجه می شویم که ماشین یا کارخانه به اراده انسان مدیر و مدبری کار می کند. اوست که ماشین یا کارخانه را تحت کنترل خود قرار می دهد و مانع هرگونه حرکت و فعالیتی که زیان بخش باشد، می شود. و آنها را تنها در مسیری هدایت می کند که با غرض حکیمانه او سازگار باشد.

البته تشبیه نظام آفرینش به ماشین یا کارخانه درست نیست. نظام عالم، نظامی اندامواره ای است، نه نظامی ماشینی.

به هر حال، مبدا نفسانی معجزه، فوق عوامل طبیعی و علل و اسباب مادی است. اینها همه تحت تاثیر مبادی عالیه اند. از یک طرف خود اینها باهم تزاحم و تضاد دارند و بشر عادی از همین تضادها و تزاحمها در تامین منافع و مقاصد خود بهره می گیرد و از طرف دیگر، تحت تاثیر مبادی عالیه قرار دارند و به همین جهت است که انسانهایی که دارای مبدا نفسانی نیرومندی هستند، در آنها تاثیر می گذارند.

انسانهایی هستند که از راه هیپنوتیزم، انسانهای دیگری را خواب می کنند و از آنها می خواهند که در عالم خواب، به جاهایی بروند و مشاهدات خود را بازگو کنند. با این که انسان خواب کننده و انسان خواب شونده، در عرض یکدیگرند. معذلک، یکی از آنها مؤثر و دیگری متاثر واقع می شود. اگر ارتباط با ارواح یا تسخیر جنیان واقعیت داشته باشد- که فی الجمله واقعیت دارد- حکایت از تاثیر مبادی نفسانی دارد. اینها را -فی الجمله- باید قبول کرد. معذلک، اینها اموری نیستند که شکست ناپذیر باشند. ولی معجزه انبیا شکست ناپذیر است. اگر شکست پذیر باشد، نقض غرض لازم می آید. خداوند باید حق را یاری کند. اگر یاری نکند، خلاف حکمت است. اگر شکست ناپذیری به همه مبادی نفسانی تعمیم داده شود، در برخی از موارد، نقض غرض است. اگر ساحران، شکست ناپذیر باشند، هرج و مرج لازم می آید، ولی اگر صاحبان معجزه و کرامت، شکست ناپذیر باشند، هرج و مرج لازم نمی آید، چرا که اینها باهم تعارض و تزاحم ندارند. اینان همه یک هدف را دنبال می کنند. هدف آنها حق است. حق، تکثر و تزاحم برنمی دارد. حق، یکی است و باطلها، بسیارند. در قلمرو حق، تعارض و تزاحم نیست. ولی باطلها با خود و با حق، تعارض و تزاحم پیدا می کنند. از اینرو خداوند وعده نصرت و غلبه به انبیا و پیروان آنها داده و دیگران را از چنین وعده ای بی بهره گذاشته است.

پی نوشتها:

1) طه: 95.

2) طه: 96.

3) طه: 96.

4) طه: 96.

5) طه: 97.

6) خوار، صدای گوساله است. قرآن می گوید: «فاخرج لهم عجلا جسدا له خوار»(طه: 88).

7) طه: 97.

8) طه: 98.

9) الصافات: 171، 172 و 173.

10) المجادلة: 21.

11) المؤمن: 51.

12) درباره پیامبر اسلام می گفتند: «انما یعلمه بشر»(النحل: 103). جز این نیست که بشری او را تعلیم می دهد.

13) و یقولون ائنا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون »(الصافات: 36. آنها می گویند: «آیا به خاطر شاعری دیوانه، خدایانمان را رها کنیم »؟.

14) و لما جائهم موسی بآیاتنا بینات قالوا ما هذا الا سحر مفتری »(القصص: 36).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر