ماهان شبکه ایرانیان

کندی؛ نخستین فیلسوف اسلامی

نام کامل او ابویوسف یعقوب بن اسحق بن صباح بن عمران بن اسمعیل بن الاشعث بن قیس الکندی است. کنده نام یکی از قبایل بزرگ اعراب پیش از اسلام بود

نام کامل او ابویوسف یعقوب بن اسحق بن صباح بن عمران بن اسمعیل بن الاشعث بن قیس الکندی است. کنده نام یکی از قبایل بزرگ اعراب پیش از اسلام بود. جد او، الاشعث بن قیس با پذیرفتن اسلام، جزو صحابه پیامبر شد و همراه تنی چند از مسلمانان صدر اسلام به کوفه، محل زندگانی اخلاف خود، رفت. پدرش اسحق بن الصباح در طول خلافت خلفای عباسی، مهدی و هارون الرشید، حاکم کوفه بود. تولد کندی به احتمال قوی ده سالی پیش از مرگ هارون الرشید، یعنی به سال 185/801 بوده است.

وقتی اسحاق از دنیا رفت، فرزندش هنوز خردسال بود، یعقوب در کوفه در بازمانده میراثی از بزرگی و مالداری و در دامان بی پدری و در سایه جاهی که در شرف زوال بود رشد می کرد. پس از مرگ او، خاندان اشعث از کوفه بیرون رفتند و در شهرها پراکنده شدند و برای پرستاری کودک یتیم جز مادرش کسی باقی نبود، که از زندگی او هیچگونه اطلاعی نداریم. این زن شوی مرده ناگزیر چنان می خواست که فرزندش همچون پدر در آسایش و خوشی زندگی کند و به همین جهت ترتیبی برای دارایی او داد و او را آسوده خاطر و قرین با نعمت پرورد، آنگاه که از هوش سرشار و اشتیاق فراوان وی به کسب دانش آگاه شد، به راه دانش اندوزی روانه اش کرد، تا اگر چنان شود که دست وی به جاه و جلال فرمانروایی نرسد، از بزرگواری دانشمندی و فرزانگی محروم نماند.

کوفه و بصره، طی قرون دوم و سوم هجری، دو کانون فرهنگ اسلامی بوده اند که با یکدیگر رقابت می کردند. کوفه بیشتر مرکز مطالعات علوم عقلی بود؛ و دوران کودکی الکندی در این محیط عقلی سپری گشت. وی در دوران کودکی، قرآن را حفظ کرد و بعد دروس قرآن صرف و نحو، عربی، ادبیات و حساب مقدماتی را، به پایان رسانید و سپس به فراگرفتن فقه و علم نوظهور کلام پرداخت. اما به نظر می رسد که الکندی به علم و فلسفه راغبتر بود و باقی عمر خود را، بخصوص بعد از آن که به بغداد رفت، وقف علم و فلسفه کرد. احاطه کامل به علوم و فلسفه یونان، مستلزم مهارت در زبان های یونانی و سریانی بود؛ و از پیش بسیاری از آثار یونانی به این زبان اخیر ترجمه شده بود. چنین به نظر می رسد که الکندی زبان یونانی را فرا گرفت ولی به زبان سریانی تسلط کامل یافت. چنانکه آثار متعددی از آن زبان، به عربی ترجمه کرد. او همچنین بعضی از ترجمه های عربی، از جمله ترجمه الحمضی از انشاد (تاسوعات) افلوطین را، که اعراب جزو آثار ارسطو می دانستند، تجدیدنظر کرد. القفطی؛ صاحب «تراجم الحکماء» می گوید:«الکندی بسیاری از کتب فلسفی را ترجمه کرد. و مشکلاتشان را آسان، و نظریات مهمشان را خلاصه کرد». او در بغداد با مأمون و معتصم خلفای عباسی و پسرش - احمد بن المعتصم- در تماس بود و به معلمی او هم منصوب شد و بعضی از نوشته های مهم خود را به او تقدیم کرد. ابن بناته می نویسد:«الکندی و نوشته هایش زینت بخش امپراتوری معتصم بود». الکندی در زمان خلافت متوکل (232/847-247/861) به اوج شهرت رسید. داستانی که ابن اصیبعه درباره الکندی نقل کرده است، نشان دهنده شهرت عظیم، دانش وسیع و معروفیت کتابخانه شخصی اوست. عین عبارت ابن ابی اصبیعه چنین است:«در زمان خلافت متوکل محمد و احمد پسران موسی بن شاکر- از هر کس که در دانش پیشرفته بود، سعایت می کردند. آنها شخصی به نام سناد بن علی را به بغداد فرستادند تا شاید بتواند الکندی را از متوکل دور کند. توطئه آنها به این نتیجه رسید که متوکل فرمان ضرب و شتم الکندی را صادر کرد و تمام کتابخانه او مصادره شد و به محل دیگری تحت نام «کتابخانه الکندی» انتقال یافت».

عالم شیعی

سید بن طاووس در جزء پنجم از کتاب خود «فرج المهوم»کندی را از آن دسته ازعلمای شیعه قلمداد کرده که نجوم می دانستند و چنین گفته است:«از کسانی که شهرت به علم نجوم دارند و گفته شده است که از علمای شیعه اند، شیخ فاضل کندی است...» و باز می گوید: «آنچه از تألیفات او به ما رسیده و در علم نجوم است، رساله او در این علم در پنج جزء است». تهرانی هم او را در شمار مؤلفان شیعه آورده و بعضی از مؤلفات او را هم نقل کرده است. دیدیم که در پایتخت و مرکز تشیع، کوفه، ولادت یافته است و کوفه، وطن پدران و اجداد او بوده و طبعاً وی تحت تأثیر روح محیط خود قرار گرفته است. به علاوه دیده ایم که وی رساله های خود را با عباراتی که عادتاً شیعه آنها را به کار می برند و از مختصات شیعیان است ختم کرده، چنان که در خاتمه رساله خود «فی الفلسفة الاولی» می گوید:«والحمدلله العالمین، و صلواته علی محمد النبی و آله اجمعین» یا در آخر رساله خود «فی سجود الجرم الاقصی» می نویسد:«والحمدلله رب العالمین، والصلاة علی محمد المصطفی و آله الطاهرین» و در آخر رساله های «فی النفس» و «فی حدود الاشیاء» و جاهای دیگر، همین روش را داشته است.

پی ریزی فلسفه جدید

تنها با ظهور الکندی بود که فلسفه به عنوان بخشی از فرهنگ اسلام شناخته شده و به همین دلیل، مورخان عرب، او را نخستین «فیلسوف العرب» خواندند. این درست است که الکندی عقاید خود را از نوافلاطونیان ارسطوگرای اقتباس کرده است. ولی این نیز درست است که وی که آن معانی را محتوای جدیدی بخشید و با آشتی دادن میراث فرهنگی یونان و اسلام، فلسفه جدیدی را بنیان نهاد. فیلسوفان بعدازاو چون فارابی، ابن سینا و ابن رشد، اول به علم روآوردند و سپس فیلسوف شدند،و به همین دلیل است که ابن ندیم، کندی را درطبقه فلاسفه طبیعی قرارداده، می گوید: «الکندی» بهترین مرد زمان خویش و یگانه دانشمند علوم اوایل است. او را فیلسوف العرب می خوانند؛ و کتاب های او درباره علوم گوناگون چون منطق، فلسفه، هندسه، حساب و نجوم و غیره، بحث می کند و ما به سبب تفوق او درعلم، او را درشمار فلاسفه طبیعی می آوریم.

شاگردان

شاگرد معروف کندی، یعنی ابوالعباس احمدبن محمدبن مروان الطیب معروف به احمد بن الطیب السرخسی و به ابن الفرائقی استاد و ندیم و مشاور المعتضد بوده است که مدتی جست بغداد، برعهده او بود و در 286 به فرمان خلیفه کشته شد. وی درمیان تألیفات مختلف خود در فلسفه و منطق نیز کتبی داشته است. اهمیت او در منطق، بیشتر تألیف مختصراتی است در این فن، مانند مختصر قاطیغوریاس و مختصر باری ارمینیاس و مختصر انالوطیقای اول و ثانی. از آثار او کتاب «ادب النفس» جزو مجموعه شماره 5408 کتابخانه برلین موجود است. شاگرد دیگر کندی، یعنی ابوزید احمدبن سهل البلخی مانند استاد خود مردی کثیرالتألیف و متقنن درعلوم بود، لیکن تألیفات او در فلسفه بیشتر به بحث درمسایل کلامی اختصاص داشت و از این رو وی، او را در کلام، همردیف جاحظ دانسته و «جاحظ خراسان» لقب داده بودند. وی از جمیع علوم قدیمه و حدیثه مطلع و در مضنفات خود، پیرو طریقه فلاسفه و از اینروی، متهم به الحاد بود. اهمیت ابوزید احمد بیشتر در آن است که بین حکمت و شریعت را جمع و آن دو را به یکدیگر نزدیک کرده بود. با این حال، کتبی خاص فلسفه مانند رساله «حدود الفلسفه» و تألیفاتی درفلسفه علمی و توجیهی به فلسفه فیثاغوری جدید داشت. وی گویا، استاد رازی در فلسفه بود. وفاتش در 322 اتفاق افتاد (ر.ک: معجم لاادبا، یاقوت حموی مجلد1، 3، 6، 16، 19 و تتمه صوان الحکمه).

نگاه دیگران

ابن ابی اصیعبه «طبقات الاطباء» می گوید: «کندی تألیف گرانقدر و رساله های بسیار در تمام علوم دارد...»

ابن نباته می گوید: «... دولت معتصم به وجود کندی و به تألیفات او، درخشندگی خاص داشت و تألیفات دو، بسیار است...»

ابوحیان توحیدی می گوید:«کندی درعلوم مختلف، تألیفات و رساله هایی متعدد داشت که دربین مردم نفوذ بسیار کرده بود و مردم به آنها اقبالی عجیب داشتند.

ابن یونس می گوید:«کندی فاضل زمان خود درمعرفت همه علوم و او فیلسوف عرب بود. کندی در نزد علمای جدید، موقعیت بزرگی دارد و اینان به آثار و افکار او توجه کرده اند، به قسمی که بیکن معروف گفته است:«کندی و حسن بن هیثم، با بطلمیوس در صف مقدم هستند.» صالح زکی در کتاب «آثار باقیه» خود می نویسد:«کندی، نخستین کسی است که به لقب فیلسوف اسلام شهرت یافته است.»

تألیفات و آثار

بیشتر آثار گوناگون الکندی- که تعداد آن حدود 270بوده- مفقود شده است. ابن ندیم و به پیروی از او، قفطی نوشته های او را که بیشتر شامل رسالاتی کوتاه است به هفده گروه تقسیم کرده اند.

این آثار گوناگون نمایانگر این است که آگاهی الکندی، جامع و دانشنامه ای بوده است.

بعضی ازآثار علمی او را جرارد کریمونا )Gerard Cremona( به زبان لاتین ترجمه کرد که در افکار اروپای قرون وسطا تأثیر گذاشت. کاردانو

Cardano او را از دوازده عالم علوم عقلی جهان به شمار می آورد. قبل از این که رسالات عربی الکندی کشف گردد و به چاپ برسد، محققان، آثار او را منحصراً از روی ترجمه های لاتین مطالعه می کردند. آثار او به زبان لاتین عبارتند از: مجموعه بزرگ پزشکی، که درسال 938/1531 به چاپ رسید. آلبینونگی )Aboino Nagy( درسال 1315/ 1897 ترجمه قرون وسطایی، رسایل زیر را تصحیح کرد: درماهیت عقل،

Deintellectu؛ رساله درتعریف فن برهان منطقی درباره خواب و رؤیا De somnoetvisione؛ درماهیت های پنجگانه،

De quinque essentiis رساله در تعریف فن برهان منطقی،

Liber introductouris in artem Loglcae demonstrationis با کشف شدن بعضی از نسخه های خطی عربی آثار الکندی، نوری جدید برفلسفه او تابیده است. مجموعه ای شامل 25 رساله توسط ریتر دراستانبول پیدا شد که همه آنها توسط محققان مختلفی چون و والترز، روزنتال (دکترهادی) ابوریده و احمد فؤاد الاهوانی به چاپ رسیده است.

نظریات و افکار دقیقی که درکتب و رسایل الکندی از او باقی مانده است. به ما می نمایاند که اندیشه او تا چه اندازه جهت پذیرش علوم و فلسفه، وسعت نظر داشته و درجوانب گوناگون اندیشه، به تألیف و تصنیف دست یا زیده است.الکندی درباب مسایل گوناگونی چون موسیقی و ریاضیات و نجوم و پزشکی و منطق و الهیات و سیاست به تألیف پرداخت و درسیر اندیشه خویشی از حکمای قدیم یونان، همچو اقلیدسی، بطلمیوس، بقراط، سقراط، افلاطون و ارسطو سیراب گردید.

اما بیشتر تألیفات الکندی، مفقود شده و آن کتبی که از او برجای مانده و به طبع رسیده، درمسایل پراکنده ای -بدون استقصاء و بررسی عمیق - بحث می کند. دراینجا به ذکر مهمترین تألیفات او، که به طبع رسیده می پردازیم.

1-«کمیته کتب ارسطو» کتب ارسطو را چنین ذکرمی کند- منطق : مقولات،تفسیر (عبارت)، عکس مستوی (قیاس)، ایضاح (برهان)، بحث دروضع و اوضاع (جدل)، آنچه منسوب به سوفسطاییان است، علوم بلاغی و شعری.

- طبیعیات: آگاهی درباب طبیعیات (سماع طبیعی)، آسمان، کون و فساد، آثار علوی، معادن، نبات و حیوان.

- نفسانیات: کتاب النفسی، حس و محسوس، خواب و بیداری، طول عمر و کوتاهی آن.

- ما بعدالطبیعه: یک کتاب دراین باب.

-سیاست: اخلاق و نیکو ماخس، کتاب مدنی.

کندی دراینجا توقف کرده و می گوید: ارسطو غیر از اینها، کتب و رسایل دیگری نیز دارد.

الکندی برآن است که هر فیلسوفی به کتب ارسطو که او آنها را ذکر کرده، نیازمند است. او همچنین معتقد است که درک این کتب و رسایل جز برای کسی که ریاضیات یعنی علم عدد و هندسه و نجوم وموسیقی، و دانش کمیات و کیفیات و جواهر را خوانده باشد، میسر نیست. الکندی دراین رساله، اهداف ارسطو را درکتب خویش شرح داده و چیزهایی درباب منطق بیان داشته و تطبیقی بین دانش پیامبران و دانش انسان به عمل آورده است.

کندی دراین رساله، فرق عمده ای میان فلسفه و دین قایل می شود. این حقیقت که او این نکته را در این رساله بخصوص، مورد بحث قرارمی دهد، ثابت می کند که وی دین اسلام را با فلسفه ارسطو مقایسه می کند.

علم الهی، که او آن را از فلسفه جدا می کند، اسلامی است که بر پیامبر الهام شده و در قرآن ثبت شده است. بنابراین، برخلاف نظریه کلی او که الهیات راجزیی از فلسفه می داند، درمی یابیم که اولاً: الهیات مقامی بالاتر از فلسفه دارد؛ ثانیاً:دین، علمی الهی است وفلسفه علمی بشری؛ ثالثاً: راه دین، ایمان است و راه فلسفه برهان؛ رابعاً: علم پیامبر بی واسطه است و از طریق الهام حاصل می شود و علم فیلسوف از طریق منطق و برهان به دست می آید.

2-«حدود الاشیاء و رسوم ها» حاوی تعریف تعدادی از واژه های فلسفی.

3-«الفسلفة الاولی» فلسفه شریف ترین صناعات است، و شریف ترین اقسام فلسفه، فلسفه اولی یعنی «علم به حق اول است که علت هر حقیقتی است» پروردگار بی ابتدا و واحد و بسیط و تام و غیرمعلول... است. الکندی این کتاب را برای معتصم خلیفه عباسی تألیف کرد.

4-«الفاعل الحق الاول والفاعل الثانی بالمجاز» فاعل بر دو قسم است: الف- فاعل حقیقتی که بدون آن که از چیزی انفعال پذیرد، فعلی انجام می دهد و کنشی به ظهور می رساند؛ و او خداوند است که فاعل کل است. ب-فاعل مجازی که به نوبه خود از خدا انفعال پذیرفته است. یعنی همه مخلوقات الهی.

5-«تناهی الجرم العالم» در باب تناهی جرم جهان.

6-«وحدانیةالله و تناهی الجرم العالم» بحث در این که جرم جهان مانند حرکت و زمان آن متناهی است. پس جهان حادث است و حادث کننده ای دارد که خداست.

کندی در بعضی از رسالات خود مکرراً براهینی در نقض مفهوم نامتناهی عرضه می کند. در اینجا، چهار برهان او را که دلایلی بر متناهی بودن است از «رساله فی تناهی جرم العالم» ذکر می کنیم:

1- در دو بُعد از یک نوع، اگر یکی از آن دو بزرگتر از دیگری نباشد برابر خوانده می شوند.

2- اگر بُعدی بر یکی از دو بُعد متجانس خود افزوده شود، آن دو برابر خواهند بود.

3-دو بُعد از یک نوع، که یکی کمتر از دیگری باشد نمی توانند نامتناهی باشند، زیرا که بُعد کمتر یا به اندازه ای بزرگتر است یا بخشی از آن.

4- مجموع دو جرم همجنس هم که یکی از آن دو متناهی است، باید متناهی باشد. با ارایه این اصول بدیهی قدس سره می توان گفت که [ هر جرمی که مرکب از ماده و صورت و محدود به مکان و متحرک در زمان باشد، متناهی است؛ حتی اگر جرم عالم باشد. و چون متناهی است، قدیم نیست. پس تنها، خدا قدیم است.

7-در مائیة مالایمکن ان یکون لانهایة و ماالذی یقال لانهایة له» بحث در این باب که محال است جرم و حرکت و زمان بالفعل بی نهایت باشند اما بالقوه توانند که باشند. و خدا واحد است.

8-«العلة الفاعلة القریبة للکون والفساد» بحث در این باب که خداوند علت فاعلی بعید در وجود و فساد موجودات است که علت هر چیزی و سبب هر نظامی است. اما علت قریب در وجود و فساد موجودات، افلاک هستند. کندی به نظریه تأثیر آب و هوا در جسم و اخلاق مردم نیز دست یافت.

9- «سجود الجرم الاقسی لبارئه» بحث در این که اجرام آسمانی، موجوداتی زنده بودند و متمم اراده خداوندند.

او در این رساله آیه «النجم والشجر یسجدان» (ستاره و درخت سجده کنندگان اند) را به استناد معانی مختلف کلمه «سجده» تفسیر کرد. ازجمله سجده یعنی: (1) سجود در نماز؛ (2) اطاعت؛(3) سیر از نقص به کمال؛(4) پیروی ارادی از فرمان کسی. آخرین معنی، در مورد سجده ستارگان به کار می رود. اجرام سماوی جان دارند و سبب حیات در عالم کون و فساداند. حرکت جسم اقصی یا متحرک اولیه از آن جهت که ازخداوند فرمانبرداری می کند، سجود نامیده می شود.

10-«جواهر الجسام» بحث در این که جواهری غیر جسمانی یافت شوند و آنها نفوس اند.

11-«العقل فی النفس» مختصری از کتاب ارسطو و فلوطین و سایر فلاسفه. بحث در اطراف: روحانیت نفس، جاودانی، علم و سرنوشت آن.

12-الکلام فی النفس مختصر وجیز» رساله ای در دو صفحه که در آن به تطبیق آراء افلاطون و ارسطو در مسأله اتصال نفس به بدن پرداخته و نتیجه می گیرد که بین این دو فیلسوف، هیچ اختلافی وجود ندارد.

13-«ماهیة النوم والرویاء» بحث در این که خواب و رؤیا، دو نوع اندیشه اند که از اندیشه در بیداری عمیق ترند.

14-«رسالة فی العقل» عرضه آراء قدما در باب عقل، به ویژه عقاید ارسطو و افلاطون.

آراء او در عقل و نفس به طورکلی از یونانیان است و از افکار آنان بالاتر نمی رود و معلوم است که کندی به آراء آنها معتقد بوده و تحت تأثیر افکار آنها قرار گرفته، بخصوص آراء ارسدو را بیش از هر فیلسوف دیگری موردتوجه قرار داده است. مثلاً در «رساله نفس» خود، خلاصه رأی ارسطو و افلاطون و سایر فلاسفه را چنین بیان می کند: «نفسی بسیط دارای برتری و کمال است و جوهر ذات آن گرانقدر و از ذات باری تعالی است، مثل نور خورشید که از خورشید است و می گوید: و روح از جسم جدا و مباین آن است و جوهرش، الهی و روحانی است» و می گوید: «اگر روح از بدن جدا شد تمام حقایق براو کشف می شود، و به عالم همیشگی یا عالم عقل یا عالم حق می رود، سپس مطالب و آراء خود را مستند به آراء ارسطو، افلاطون و فیثاغورس می کند و در باب عقل و رسایل خود، آراء ستودگان قدمای یونانیان را نقل کرده و ارسطو را بزرگترین صاحبان این نظر می داند، و آن که حاصل گفتار افلاطون، همان گفتار شاگرد او، ارسطو است و می گوید: «رأی ارسطاطالیس در عقل این است که عقل بر چهار قسم است: اول عقل موجودی ابدی، دوم عقل بالقوه که نفس است، سوم عقلی که از نفس خارج شده و از قوه به فعل درآمده، چهارم عقلی است که آن را عقل دوم می نامیم» سپس آنها را معنی و تفسیر می کند و شاید رساله او در عقل و نفس و آنچه متعلق به آنهاست، نشان می دهد که کندی تحت تأثیر آراء ارسطو رفته و سبب شده که بعضی از شارحان احوال کندی بگویند، که کندی در تألیف خود، تابع ارسطو است، ولی اطلاق این حکم در تألیفات کندی با واقع و حقیقت انطباق ندارد، گرچه در بعضی از آنها چنین است.

پیوند دین و فلسفه

مسایل و نظریات مهمی که الکندی از فلسفه یونانی اخذ کرده و فلاسفه اسلام نیز آن را گرفته و به شرح و بسط و نقص و ابرام آن پرداخته اند، به اجمال از این قرارند:

1-هرجسمی از هیولی و صورت ترکیب شده است.

2-علت های چهارگانه عبارتند از: علت مادی (عنصری)، علت صوری، علت فاعلی، و علت غایی (تمامی).

3-هر موجودی یا بالفعل است یا بالقوه. هیچ موجودی از قوه به فعلیت نمی رسد، مگر آن که تحت تأثیر چیز دیگری که فعلیت داشته باشد واقع گردد. و آنچه همواره بالفعل است، قدیم ترین موجود است.

4-هیچ شیئی علت ذات خویش نیست، پس هر حادثی را علتی هست و علت متحرک (تحرک) خود متحرک نیست.

5-محال است چیزی بالفعل، نانتناهی- زمان یا جسمی- باشد؛ ولی جایز است بالقوه چنین باشد.

6-خدا، علت جهان و مدبر آن است. او ازلی، بسیط، و تام است.

7-اجسام مادی زمینی از عناصر چهارگانه تکوین یافته، و جهان هستی از افلاکی که برخی در جوف برخی دیگر هستند، پدید آمده است. جهان، حادث است. جرم آسمان متناهی است و این همه را خداوند ازطریق خلق- نه فیض- ابداع فرموده است.

8-نفس، بسیط است و فنا در آن راه ندارد و سعادت آن در علم تحقق می یابد. حصول دانش برای نفس منوط است به طهارت و پاکیزگی آن از آلودگی ها؛ و علم آن ازجمله این امور است: علم غیب، علم رؤیا، علم نبوت و علم زندگی آخرت. و عقل را در شناخت پدیده ها، انواعی است. نفس در روز رستاخیز، به تن خیش تعلق یافته و همراه با آن برانگیخته می شود.

9-اصول فضیلت ها چهار است. فضیلت، حد وسط بین افراط و تفریط است.

به این ترتیب، الکندی اولین فیلسوفی در اسلام بود که مهمترین نظریات فلسفه یونان را وارد فلسفه اسلامی کرد؛ و خود آنها را پذیرفت و راهنما و پیشوای فلاسفه پس از خود دراین طریق گردید.

خلاصه این که، الکندی میان دین و فلسفه آشتی به وجود آورد و راه را برای فارابی، ابن سینا و ابن رشد هموار کرد. او دو نظریه کاملاً متفاوت عرضه داشته است: در نظریه نخستین خود، طریق اهل منطق را می پیماید و دین را تا مرتبه فلسفه پایین می آورد. در نظریه دوم، دین را علمی الهی می داند و آن را بالاتر از فلسفه قرار می دهد و این علم الهی به وسیله قوه پیامبری شناخته می شود. باوجود این، با تفسیر فلسفی، دین با فلسفه سازگار می شود.

منابع:

1) مصطفی عبدالرزاق، فیلسوف العرب و المعلم الثانی، قاهره، 1945.

2) ابوریده، رسایل الکندی، قاهره، دو مجله 1953.

3)قفطی، اخبار العلماء باخبار الحکماء، مطبعةالسعاده.

4) ابن ابی اصیبعه،عیون الابناء فی طبقات الاطباء، مطبعة الزهبیة، 1882.

5) دوبور. تاریخ الفلسفه الاسلام، ترجمه ابوریده، لجنةالتألیف، 1938.

6) ابن الندیم. الفهرست، المطبعة الرحمانیه.

7) ظهیرالدین البیهقی، تاریخ حکماء الاسلام، دمشق، 1946.

8) سدیو، تاریخ العرب، ترجمه عادل عتیر، مطبعة عیسی الحلبی.

Bibliography: G. Flugel، Al Kindi،

کندی؛ نخستین فیلسوف اسلامی

فرشته آذرشب

نام کامل او ابویوسف یعقوب بن اسحق بن صباح بن عمران بن اسمعیل بن الاشعث بن قیس الکندی است. کنده نام یکی از قبایل بزرگ اعراب پیش از اسلام بود. جد او، الاشعث بن قیس با پذیرفتن اسلام، جزو صحابه پیامبر شد و همراه تنی چند از مسلمانان صدر اسلام به کوفه، محل زندگانی اخلاف خود، رفت. پدرش اسحق بن الصباح در طول خلافت خلفای عباسی، مهدی و هارون الرشید، حاکم کوفه بود. تولد کندی به احتمال قوی ده سالی پیش از مرگ هارون الرشید، یعنی به سال 185/801 بوده است.

وقتی اسحاق از دنیا رفت، فرزندش هنوز خردسال بود، یعقوب در کوفه در بازمانده میراثی از بزرگی و مالداری و در دامان بی پدری و در سایه جاهی که در شرف زوال بود رشد می کرد. پس از مرگ او، خاندان اشعث از کوفه بیرون رفتند و در شهرها پراکنده شدند و برای پرستاری کودک یتیم جز مادرش کسی باقی نبود، که از زندگی او هیچگونه اطلاعی نداریم. این زن شوی مرده ناگزیر چنان می خواست که فرزندش همچون پدر در آسایش و خوشی زندگی کند و به همین جهت ترتیبی برای دارایی او داد و او را آسوده خاطر و قرین با نعمت پرورد، آنگاه که از هوش سرشار و اشتیاق فراوان وی به کسب دانش آگاه شد، به راه دانش اندوزی روانه اش کرد، تا اگر چنان شود که دست وی به جاه و جلال فرمانروایی نرسد، از بزرگواری دانشمندی و فرزانگی محروم نماند.

کوفه و بصره، طی قرون دوم و سوم هجری، دو کانون فرهنگ اسلامی بوده اند که با یکدیگر رقابت می کردند. کوفه بیشتر مرکز مطالعات علوم عقلی بود؛ و دوران کودکی الکندی در این محیط عقلی سپری گشت. وی در دوران کودکی، قرآن را حفظ کرد و بعد دروس قرآن صرف و نحو، عربی، ادبیات و حساب مقدماتی را، به پایان رسانید و سپس به فراگرفتن فقه و علم نوظهور کلام پرداخت. اما به نظر می رسد که الکندی به علم و فلسفه راغبتر بود و باقی عمر خود را، بخصوص بعد از آن که به بغداد رفت، وقف علم و فلسفه کرد. احاطه کامل به علوم و فلسفه یونان، مستلزم مهارت در زبان های یونانی و سریانی بود؛ و از پیش بسیاری از آثار یونانی به این زبان اخیر ترجمه شده بود. چنین به نظر می رسد که الکندی زبان یونانی را فرا گرفت ولی به زبان سریانی تسلط کامل یافت. چنانکه آثار متعددی از آن زبان، به عربی ترجمه کرد. او همچنین بعضی از ترجمه های عربی، از جمله ترجمه الحمضی از انشاد (تاسوعات) افلوطین را، که اعراب جزو آثار ارسطو می دانستند، تجدیدنظر کرد. القفطی؛ صاحب «تراجم الحکماء» می گوید:«الکندی بسیاری از کتب فلسفی را ترجمه کرد. و مشکلاتشان را آسان، و نظریات مهمشان را خلاصه کرد». او در بغداد با مأمون و معتصم خلفای عباسی و پسرش - احمد بن المعتصم- در تماس بود و به معلمی او هم منصوب شد و بعضی از نوشته های مهم خود را به او تقدیم کرد. ابن بناته می نویسد:«الکندی و نوشته هایش زینت بخش امپراتوری معتصم بود». الکندی در زمان خلافت متوکل (232/847-247/861) به اوج شهرت رسید. داستانی که ابن اصیبعه درباره الکندی نقل کرده است، نشان دهنده شهرت عظیم، دانش وسیع و معروفیت کتابخانه شخصی اوست. عین عبارت ابن ابی اصبیعه چنین است:«در زمان خلافت متوکل محمد و احمد پسران موسی بن شاکر- از هر کس که در دانش پیشرفته بود، سعایت می کردند. آنها شخصی به نام سناد بن علی را به بغداد فرستادند تا شاید بتواند الکندی را از متوکل دور کند. توطئه آنها به این نتیجه رسید که متوکل فرمان ضرب و شتم الکندی را صادر کرد و تمام کتابخانه او مصادره شد و به محل دیگری تحت نام «کتابخانه الکندی» انتقال یافت».

عالم شیعی

سید بن طاووس در جزء پنجم از کتاب خود «فرج المهوم»کندی را از آن دسته ازعلمای شیعه قلمداد کرده که نجوم می دانستند و چنین گفته است:«از کسانی که شهرت به علم نجوم دارند و گفته شده است که از علمای شیعه اند، شیخ فاضل کندی است...» و باز می گوید: «آنچه از تألیفات او به ما رسیده و در علم نجوم است، رساله او در این علم در پنج جزء است». تهرانی هم او را در شمار مؤلفان شیعه آورده و بعضی از مؤلفات او را هم نقل کرده است. دیدیم که در پایتخت و مرکز تشیع، کوفه، ولادت یافته است و کوفه، وطن پدران و اجداد او بوده و طبعاً وی تحت تأثیر روح محیط خود قرار گرفته است. به علاوه دیده ایم که وی رساله های خود را با عباراتی که عادتاً شیعه آنها را به کار می برند و از مختصات شیعیان است ختم کرده، چنان که در خاتمه رساله خود «فی الفلسفة الاولی» می گوید:«والحمدلله العالمین، و صلواته علی محمد النبی و آله اجمعین» یا در آخر رساله خود «فی سجود الجرم الاقصی» می نویسد:«والحمدلله رب العالمین، والصلاة علی محمد المصطفی و آله الطاهرین» و در آخر رساله های «فی النفس» و «فی حدود الاشیاء» و جاهای دیگر، همین روش را داشته است.

پی ریزی فلسفه جدید

تنها با ظهور الکندی بود که فلسفه به عنوان بخشی از فرهنگ اسلام شناخته شده و به همین دلیل، مورخان عرب، او را نخستین «فیلسوف العرب» خواندند. این درست است که الکندی عقاید خود را از نوافلاطونیان ارسطوگرای اقتباس کرده است. ولی این نیز درست است که وی که آن معانی را محتوای جدیدی بخشید و با آشتی دادن میراث فرهنگی یونان و اسلام، فلسفه جدیدی را بنیان نهاد. فیلسوفان بعدازاو چون فارابی، ابن سینا و ابن رشد، اول به علم روآوردند و سپس فیلسوف شدند،و به همین دلیل است که ابن ندیم، کندی را درطبقه فلاسفه طبیعی قرارداده، می گوید: «الکندی» بهترین مرد زمان خویش و یگانه دانشمند علوم اوایل است. او را فیلسوف العرب می خوانند؛ و کتاب های او درباره علوم گوناگون چون منطق، فلسفه، هندسه، حساب و نجوم و غیره، بحث می کند و ما به سبب تفوق او درعلم، او را درشمار فلاسفه طبیعی می آوریم.

شاگردان

شاگرد معروف کندی، یعنی ابوالعباس احمدبن محمدبن مروان الطیب معروف به احمد بن الطیب السرخسی و به ابن الفرائقی استاد و ندیم و مشاور المعتضد بوده است که مدتی جست بغداد، برعهده او بود و در 286 به فرمان خلیفه کشته شد. وی درمیان تألیفات مختلف خود در فلسفه و منطق نیز کتبی داشته است. اهمیت او در منطق، بیشتر تألیف مختصراتی است در این فن، مانند مختصر قاطیغوریاس و مختصر باری ارمینیاس و مختصر انالوطیقای اول و ثانی. از آثار او کتاب «ادب النفس» جزو مجموعه شماره 5408 کتابخانه برلین موجود است. شاگرد دیگر کندی، یعنی ابوزید احمدبن سهل البلخی مانند استاد خود مردی کثیرالتألیف و متقنن درعلوم بود، لیکن تألیفات او در فلسفه بیشتر به بحث درمسایل کلامی اختصاص داشت و از این رو وی، او را در کلام، همردیف جاحظ دانسته و «جاحظ خراسان» لقب داده بودند. وی از جمیع علوم قدیمه و حدیثه مطلع و در مضنفات خود، پیرو طریقه فلاسفه و از اینروی، متهم به الحاد بود. اهمیت ابوزید احمد بیشتر در آن است که بین حکمت و شریعت را جمع و آن دو را به یکدیگر نزدیک کرده بود. با این حال، کتبی خاص فلسفه مانند رساله «حدود الفلسفه» و تألیفاتی درفلسفه علمی و توجیهی به فلسفه فیثاغوری جدید داشت. وی گویا، استاد رازی در فلسفه بود. وفاتش در 322 اتفاق افتاد (ر.ک: معجم لاادبا، یاقوت حموی مجلد1، 3، 6، 16، 19 و تتمه صوان الحکمه).

نگاه دیگران

ابن ابی اصیعبه «طبقات الاطباء» می گوید: «کندی تألیف گرانقدر و رساله های بسیار در تمام علوم دارد...»

ابن نباته می گوید: «... دولت معتصم به وجود کندی و به تألیفات او، درخشندگی خاص داشت و تألیفات دو، بسیار است...»

ابوحیان توحیدی می گوید:«کندی درعلوم مختلف، تألیفات و رساله هایی متعدد داشت که دربین مردم نفوذ بسیار کرده بود و مردم به آنها اقبالی عجیب داشتند.

ابن یونس می گوید:«کندی فاضل زمان خود درمعرفت همه علوم و او فیلسوف عرب بود. کندی در نزد علمای جدید، موقعیت بزرگی دارد و اینان به آثار و افکار او توجه کرده اند، به قسمی که بیکن معروف گفته است:«کندی و حسن بن هیثم، با بطلمیوس در صف مقدم هستند.» صالح زکی در کتاب «آثار باقیه» خود می نویسد:«کندی، نخستین کسی است که به لقب فیلسوف اسلام شهرت یافته است.»

تألیفات و آثار

بیشتر آثار گوناگون الکندی- که تعداد آن حدود 270بوده- مفقود شده است. ابن ندیم و به پیروی از او، قفطی نوشته های او را که بیشتر شامل رسالاتی کوتاه است به هفده گروه تقسیم کرده اند.

این آثار گوناگون نمایانگر این است که آگاهی الکندی، جامع و دانشنامه ای بوده است.

بعضی ازآثار علمی او را جرارد کریمونا )Gerard Cremona( به زبان لاتین ترجمه کرد که در افکار اروپای قرون وسطا تأثیر گذاشت. کاردانو

Cardano او را از دوازده عالم علوم عقلی جهان به شمار می آورد. قبل از این که رسالات عربی الکندی کشف گردد و به چاپ برسد، محققان، آثار او را منحصراً از روی ترجمه های لاتین مطالعه می کردند. آثار او به زبان لاتین عبارتند از: مجموعه بزرگ پزشکی، که درسال 938/1531 به چاپ رسید. آلبینونگی )Aboino Nagy( درسال 1315/ 1897 ترجمه قرون وسطایی، رسایل زیر را تصحیح کرد: درماهیت عقل،

Deintellectu؛ رساله درتعریف فن برهان منطقی درباره خواب و رؤیا De somnoetvisione؛ درماهیت های پنجگانه،

De quinque essentiis رساله در تعریف فن برهان منطقی،

Liber introductouris in artem Loglcae demonstrationis با کشف شدن بعضی از نسخه های خطی عربی آثار الکندی، نوری جدید برفلسفه او تابیده است. مجموعه ای شامل 25 رساله توسط ریتر دراستانبول پیدا شد که همه آنها توسط محققان مختلفی چون و والترز، روزنتال (دکترهادی) ابوریده و احمد فؤاد الاهوانی به چاپ رسیده است.

نظریات و افکار دقیقی که درکتب و رسایل الکندی از او باقی مانده است. به ما می نمایاند که اندیشه او تا چه اندازه جهت پذیرش علوم و فلسفه، وسعت نظر داشته و درجوانب گوناگون اندیشه، به تألیف و تصنیف دست یا زیده است.الکندی درباب مسایل گوناگونی چون موسیقی و ریاضیات و نجوم و پزشکی و منطق و الهیات و سیاست به تألیف پرداخت و درسیر اندیشه خویشی از حکمای قدیم یونان، همچو اقلیدسی، بطلمیوس، بقراط، سقراط، افلاطون و ارسطو سیراب گردید.

اما بیشتر تألیفات الکندی، مفقود شده و آن کتبی که از او برجای مانده و به طبع رسیده، درمسایل پراکنده ای -بدون استقصاء و بررسی عمیق - بحث می کند. دراینجا به ذکر مهمترین تألیفات او، که به طبع رسیده می پردازیم.

1-«کمیته کتب ارسطو» کتب ارسطو را چنین ذکرمی کند- منطق : مقولات،تفسیر (عبارت)، عکس مستوی (قیاس)، ایضاح (برهان)، بحث دروضع و اوضاع (جدل)، آنچه منسوب به سوفسطاییان است، علوم بلاغی و شعری.

- طبیعیات: آگاهی درباب طبیعیات (سماع طبیعی)، آسمان، کون و فساد، آثار علوی، معادن، نبات و حیوان.

- نفسانیات: کتاب النفسی، حس و محسوس، خواب و بیداری، طول عمر و کوتاهی آن.

- ما بعدالطبیعه: یک کتاب دراین باب.

-سیاست: اخلاق و نیکو ماخس، کتاب مدنی.

کندی دراینجا توقف کرده و می گوید: ارسطو غیر از اینها، کتب و رسایل دیگری نیز دارد.

الکندی برآن است که هر فیلسوفی به کتب ارسطو که او آنها را ذکر کرده، نیازمند است. او همچنین معتقد است که درک این کتب و رسایل جز برای کسی که ریاضیات یعنی علم عدد و هندسه و نجوم وموسیقی، و دانش کمیات و کیفیات و جواهر را خوانده باشد، میسر نیست. الکندی دراین رساله، اهداف ارسطو را درکتب خویش شرح داده و چیزهایی درباب منطق بیان داشته و تطبیقی بین دانش پیامبران و دانش انسان به عمل آورده است.

کندی دراین رساله، فرق عمده ای میان فلسفه و دین قایل می شود. این حقیقت که او این نکته را در این رساله بخصوص، مورد بحث قرارمی دهد، ثابت می کند که وی دین اسلام را با فلسفه ارسطو مقایسه می کند.

علم الهی، که او آن را از فلسفه جدا می کند، اسلامی است که بر پیامبر الهام شده و در قرآن ثبت شده است. بنابراین، برخلاف نظریه کلی او که الهیات راجزیی از فلسفه می داند، درمی یابیم که اولاً: الهیات مقامی بالاتر از فلسفه دارد؛ ثانیاً:دین، علمی الهی است وفلسفه علمی بشری؛ ثالثاً: راه دین، ایمان است و راه فلسفه برهان؛ رابعاً: علم پیامبر بی واسطه است و از طریق الهام حاصل می شود و علم فیلسوف از طریق منطق و برهان به دست می آید.

2-«حدود الاشیاء و رسوم ها» حاوی تعریف تعدادی از واژه های فلسفی.

3-«الفسلفة الاولی» فلسفه شریف ترین صناعات است، و شریف ترین اقسام فلسفه، فلسفه اولی یعنی «علم به حق اول است که علت هر حقیقتی است» پروردگار بی ابتدا و واحد و بسیط و تام و غیرمعلول... است. الکندی این کتاب را برای معتصم خلیفه عباسی تألیف کرد.

4-«الفاعل الحق الاول والفاعل الثانی بالمجاز» فاعل بر دو قسم است: الف- فاعل حقیقتی که بدون آن که از چیزی انفعال پذیرد، فعلی انجام می دهد و کنشی به ظهور می رساند؛ و او خداوند است که فاعل کل است. ب-فاعل مجازی که به نوبه خود از خدا انفعال پذیرفته است. یعنی همه مخلوقات الهی.

5-«تناهی الجرم العالم» در باب تناهی جرم جهان.

6-«وحدانیةالله و تناهی الجرم العالم» بحث در این که جرم جهان مانند حرکت و زمان آن متناهی است. پس جهان حادث است و حادث کننده ای دارد که خداست.

کندی در بعضی از رسالات خود مکرراً براهینی در نقض مفهوم نامتناهی عرضه می کند. در اینجا، چهار برهان او را که دلایلی بر متناهی بودن است از «رساله فی تناهی جرم العالم» ذکر می کنیم:

1- در دو بُعد از یک نوع، اگر یکی از آن دو بزرگتر از دیگری نباشد برابر خوانده می شوند.

2- اگر بُعدی بر یکی از دو بُعد متجانس خود افزوده شود، آن دو برابر خواهند بود.

3-دو بُعد از یک نوع، که یکی کمتر از دیگری باشد نمی توانند نامتناهی باشند، زیرا که بُعد کمتر یا به اندازه ای بزرگتر است یا بخشی از آن.

4- مجموع دو جرم همجنس هم که یکی از آن دو متناهی است، باید متناهی باشد. با ارایه این اصول بدیهی قدس سره می توان گفت که [ هر جرمی که مرکب از ماده و صورت و محدود به مکان و متحرک در زمان باشد، متناهی است؛ حتی اگر جرم عالم باشد. و چون متناهی است، قدیم نیست. پس تنها، خدا قدیم است.

7-در مائیة مالایمکن ان یکون لانهایة و ماالذی یقال لانهایة له» بحث در این باب که محال است جرم و حرکت و زمان بالفعل بی نهایت باشند اما بالقوه توانند که باشند. و خدا واحد است.

8-«العلة الفاعلة القریبة للکون والفساد» بحث در این باب که خداوند علت فاعلی بعید در وجود و فساد موجودات است که علت هر چیزی و سبب هر نظامی است. اما علت قریب در وجود و فساد موجودات، افلاک هستند. کندی به نظریه تأثیر آب و هوا در جسم و اخلاق مردم نیز دست یافت.

9- «سجود الجرم الاقسی لبارئه» بحث در این که اجرام آسمانی، موجوداتی زنده بودند و متمم اراده خداوندند.

او در این رساله آیه «النجم والشجر یسجدان» (ستاره و درخت سجده کنندگان اند) را به استناد معانی مختلف کلمه «سجده» تفسیر کرد. ازجمله سجده یعنی: (1) سجود در نماز؛ (2) اطاعت؛(3) سیر از نقص به کمال؛(4) پیروی ارادی از فرمان کسی. آخرین معنی، در مورد سجده ستارگان به کار می رود. اجرام سماوی جان دارند و سبب حیات در عالم کون و فساداند. حرکت جسم اقصی یا متحرک اولیه از آن جهت که ازخداوند فرمانبرداری می کند، سجود نامیده می شود.

10-«جواهر الجسام» بحث در این که جواهری غیر جسمانی یافت شوند و آنها نفوس اند.

11-«العقل فی النفس» مختصری از کتاب ارسطو و فلوطین و سایر فلاسفه. بحث در اطراف: روحانیت نفس، جاودانی، علم و سرنوشت آن.

12-الکلام فی النفس مختصر وجیز» رساله ای در دو صفحه که در آن به تطبیق آراء افلاطون و ارسطو در مسأله اتصال نفس به بدن پرداخته و نتیجه می گیرد که بین این دو فیلسوف، هیچ اختلافی وجود ندارد.

13-«ماهیة النوم والرویاء» بحث در این که خواب و رؤیا، دو نوع اندیشه اند که از اندیشه در بیداری عمیق ترند.

14-«رسالة فی العقل» عرضه آراء قدما در باب عقل، به ویژه عقاید ارسطو و افلاطون.

آراء او در عقل و نفس به طورکلی از یونانیان است و از افکار آنان بالاتر نمی رود و معلوم است که کندی به آراء آنها معتقد بوده و تحت تأثیر افکار آنها قرار گرفته، بخصوص آراء ارسدو را بیش از هر فیلسوف دیگری موردتوجه قرار داده است. مثلاً در «رساله نفس» خود، خلاصه رأی ارسطو و افلاطون و سایر فلاسفه را چنین بیان می کند: «نفسی بسیط دارای برتری و کمال است و جوهر ذات آن گرانقدر و از ذات باری تعالی است، مثل نور خورشید که از خورشید است و می گوید: و روح از جسم جدا و مباین آن است و جوهرش، الهی و روحانی است» و می گوید: «اگر روح از بدن جدا شد تمام حقایق براو کشف می شود، و به عالم همیشگی یا عالم عقل یا عالم حق می رود، سپس مطالب و آراء خود را مستند به آراء ارسطو، افلاطون و فیثاغورس می کند و در باب عقل و رسایل خود، آراء ستودگان قدمای یونانیان را نقل کرده و ارسطو را بزرگترین صاحبان این نظر می داند، و آن که حاصل گفتار افلاطون، همان گفتار شاگرد او، ارسطو است و می گوید: «رأی ارسطاطالیس در عقل این است که عقل بر چهار قسم است: اول عقل موجودی ابدی، دوم عقل بالقوه که نفس است، سوم عقلی که از نفس خارج شده و از قوه به فعل درآمده، چهارم عقلی است که آن را عقل دوم می نامیم» سپس آنها را معنی و تفسیر می کند و شاید رساله او در عقل و نفس و آنچه متعلق به آنهاست، نشان می دهد که کندی تحت تأثیر آراء ارسطو رفته و سبب شده که بعضی از شارحان احوال کندی بگویند، که کندی در تألیف خود، تابع ارسطو است، ولی اطلاق این حکم در تألیفات کندی با واقع و حقیقت انطباق ندارد، گرچه در بعضی از آنها چنین است.

پیوند دین و فلسفه

مسایل و نظریات مهمی که الکندی از فلسفه یونانی اخذ کرده و فلاسفه اسلام نیز آن را گرفته و به شرح و بسط و نقص و ابرام آن پرداخته اند، به اجمال از این قرارند:

1-هرجسمی از هیولی و صورت ترکیب شده است.

2-علت های چهارگانه عبارتند از: علت مادی (عنصری)، علت صوری، علت فاعلی، و علت غایی (تمامی).

3-هر موجودی یا بالفعل است یا بالقوه. هیچ موجودی از قوه به فعلیت نمی رسد، مگر آن که تحت تأثیر چیز دیگری که فعلیت داشته باشد واقع گردد. و آنچه همواره بالفعل است، قدیم ترین موجود است.

4-هیچ شیئی علت ذات خویش نیست، پس هر حادثی را علتی هست و علت متحرک (تحرک) خود متحرک نیست.

5-محال است چیزی بالفعل، نانتناهی- زمان یا جسمی- باشد؛ ولی جایز است بالقوه چنین باشد.

6-خدا، علت جهان و مدبر آن است. او ازلی، بسیط، و تام است.

7-اجسام مادی زمینی از عناصر چهارگانه تکوین یافته، و جهان هستی از افلاکی که برخی در جوف برخی دیگر هستند، پدید آمده است. جهان، حادث است. جرم آسمان متناهی است و این همه را خداوند ازطریق خلق- نه فیض- ابداع فرموده است.

8-نفس، بسیط است و فنا در آن راه ندارد و سعادت آن در علم تحقق می یابد. حصول دانش برای نفس منوط است به طهارت و پاکیزگی آن از آلودگی ها؛ و علم آن ازجمله این امور است: علم غیب، علم رؤیا، علم نبوت و علم زندگی آخرت. و عقل را در شناخت پدیده ها، انواعی است. نفس در روز رستاخیز، به تن خیش تعلق یافته و همراه با آن برانگیخته می شود.

9-اصول فضیلت ها چهار است. فضیلت، حد وسط بین افراط و تفریط است.

به این ترتیب، الکندی اولین فیلسوفی در اسلام بود که مهمترین نظریات فلسفه یونان را وارد فلسفه اسلامی کرد؛ و خود آنها را پذیرفت و راهنما و پیشوای فلاسفه پس از خود دراین طریق گردید.

خلاصه این که، الکندی میان دین و فلسفه آشتی به وجود آورد و راه را برای فارابی، ابن سینا و ابن رشد هموار کرد. او دو نظریه کاملاً متفاوت عرضه داشته است: در نظریه نخستین خود، طریق اهل منطق را می پیماید و دین را تا مرتبه فلسفه پایین می آورد. در نظریه دوم، دین را علمی الهی می داند و آن را بالاتر از فلسفه قرار می دهد و این علم الهی به وسیله قوه پیامبری شناخته می شود. باوجود این، با تفسیر فلسفی، دین با فلسفه سازگار می شود.

منابع:

1) مصطفی عبدالرزاق، فیلسوف العرب و المعلم الثانی، قاهره، 1945.

2) ابوریده، رسایل الکندی، قاهره، دو مجله 1953.

3)قفطی، اخبار العلماء باخبار الحکماء، مطبعةالسعاده.

4) ابن ابی اصیبعه،عیون الابناء فی طبقات الاطباء، مطبعة الزهبیة، 1882.

5) دوبور. تاریخ الفلسفه الاسلام، ترجمه ابوریده، لجنةالتألیف، 1938.

6) ابن الندیم. الفهرست، المطبعة الرحمانیه.

7) ظهیرالدین البیهقی، تاریخ حکماء الاسلام، دمشق، 1946.

8) سدیو، تاریخ العرب، ترجمه عادل عتیر، مطبعة عیسی الحلبی.

Bibliography: G. Flugel، Al Kindi، Getnannt der Philosoph der Arber )Abh. F. D. K.d. M.، i. 2(. Leipzig 7581؛ O. Loth، At Kinddi Als Astrolog )Morgenl. ForschFestschr، F Flesischer(، Leipzig 5781، P.362sqqA. Nagy، Diet philosophischen Abhandlungen des Jaqub en Ishaq al-Kindi، Beitr، s. Gesch. d. Philos. d. M.A.،II/5، Munster 7981؛ T. J. de Boer، Zu Kindi und seincr Schule، Arch. F. Gesch، D. Philos.، 0091، xiii.، p. 351 sqq،؛ doKihdi wider die Trinitat )Orient، Stud.، Festcher، f. Noldeke(، Giessen 6091، p. 972 sqqH. Suter، Die Mathematiker und Astronomen der Araber، Abh. 2. Gesch، d. match، Wiss.، xLeipzig 0091؛ Al_kindi، Tideus und Pseudo-Euklid، drei optische Werke، ed. by A. A. Bjornbo and S. Vogl. Abh. s. Gesch، d. m. W.، xxvi، w. Leipzig and Berl. 2191؛ E. Wiedemannm Beitradge zur Geschichte der Naturwissenscheaften، reprnted from Sitz. Ber. d. Phys.-Med. Soz. Erl، 4091، xxxvi.، p. 743 sqq. )Alechemyxlii، 0191،p. 492 sqq. )Astrongomyxliv.، 2191، p. 53 sqq. )ebb and Flowdo.، Uber einen astrologischen Traktat won Al-Kindi، Arch. F. d. Gesch. d. Naturwiss. u. d. Technik، Leipzig 2191، iii.، p. 422 sqqdo.، Anschouungen uon muslimischen Gelehrten uber die blaue Farbe des Himmels )Arb. aus den Gebieten der Physick u.s.w.، 7. Elster u. H. Geitel gewidmet(، Braunschweig 5191. p. 811 sqq.

 Getnannt der Philosoph der Arber )Abh. F. D. K.d. M.، i. 2(. Leipzig 7581؛ O. Loth، At Kinddi Als Astrolog )Morgenl. ForschFestschr، F Flesischer(، Leipzig 5781، P.362sqqA. Nagy، Diet philosophischen Abhandlungen des Jaqub en Ishaq al-Kindi، Beitr، s. Gesch. d. Philos. d. M.A.،II/5، Munster 7981؛ T. J. de Boer، Zu Kindi und seincr Schule، Arch. F. Gesch، D. Philos.، 0091، xiii.، p. 351 sqq،؛ doKihdi wider die Trinitat )Orient، Stud.، Festcher، f. Noldeke(، Giessen 6091، p. 972 sqqH. Suter، Die Mathematiker und Astronomen der Araber، Abh. 2. Gesch، d. match، Wiss.، xLeipzig 0091؛ Al_kindi، Tideus und Pseudo-Euklid، drei optische Werke، ed. by A. A. Bjornbo and S. Vogl. Abh. s. Gesch، d. m. W.، xxvi، w. Leipzig and Berl. 2191؛ E. Wiedemannm Beitradge zur Geschichte der Naturwissenscheaften، reprnted from Sitz. Ber. d. Phys.-Med. Soz. Erl، 4091، xxxvi.، p. 743 sqq. )Alechemyxlii، 0191،p. 492 sqq. )Astrongomyxliv.، 2191، p. 53 sqq. )ebb and Flowdo.، Uber einen astrologischen Traktat won Al-Kindi، Arch. F. d. Gesch. d. Naturwiss. u. d. Technik، Leipzig 2191، iii.، p. 422 sqqdo.، Anschouungen uon muslimischen Gelehrten uber die blaue Farbe des Himmels )Arb. aus den Gebieten der Physick u.s.w.، 7. Elster u. H. Geitel gewidmet(، Braunschweig 5191. p. 811 sqq.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان