مسائل جدید کلامی در سده اخیر

سخنرانی استاد محترم جناب آقای دکتر غلامعلی حداد عادل در مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق علیه السلام (۱۲/۱۰/۱۳۷۴)

سخنرانی استاد محترم جناب آقای دکتر غلامعلی حداد عادل در مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق علیه السلام (12/10/1374)

آیا کلام جدید وجود دارد؟

از آنجا که شرکت کنندگان محترم در این مجلس علمی، طلاب رشته تخصصی علم کلام در حوزه علمیه قم اند، موضوع سخن را «وجود یا عدم علم کلام جدید» انتخاب کردم. بر این اساس، ناچاریم مروری به مسائل جدید کلامی در سده اخیر که به گونه ای وارد فضای تفکر دینی ما شده است، داشته باشیم. سخن ما در این باب تنها تذکار و جلب توجه است نه استقراء تام، و روش ما در طرح مطالب متابعت از یک سیر تاریخی است. اهل علم و حوزه های دینی در یک صد سال اخیر در دوره های متفاوت با پرسش های مختلفی روبه رو بوده اند. اینک با مرور بر آن مسائل، آنها را به طور اختصار دسته بندی می کنیم. پیشاپیش متذکر می شویم که تکیه و تاکید ما اولا بر اهم مسائل است نه بر همه مسائل و ثانیا به موضوعاتی اشاره می کنیم که در محافل دینی نسبتاعمومیت داشته و منحصر به بخشهای خاصی نبوده است. علاوه بر این مسائل و مناقشاتی را که از قبل نیز موجود بوده و سابقه دیرینه داشته، و در عصر ما با ابزارهای جدید تبلیغ و روشهای تازه ای مجهز شده است، از دایره بحث خارج می شود.

مسئله سازگاری و ناسازگاری اسلام و علم در عصر مشروطیت

مشروطیت را مبدا این سیر تاریخی قرار می دهیم از آن جهت که با مشروطیت دولت به معنای جدید اروپایی در ایران مستقر می شود و می توان انقلاب مشروطیت را مفصلی دانست که تاریخ ایران حول آن ورق می خورد. سؤال این است که در دوره مشروطیت کدامین مسئله، مدافعان دین را به پاسخگویی وا می داشت و نگرانی مهم و عمده ای که علمای دین را به دفع و رفع خود فرا می خواند چه بود؟

مهمترین مسئله آن عصر برای شرقیان، پیشرفت صنعتی و تمدنی اروپا و عقب ماندگی مسلمانان بوده است. در آن زمان اختلاف از حیث سطح تمدن و علوم تجربی و ریاضی به اندازه ای زیاد بوده که افکار و عقول در مقابل آن به حیرت می افتاده است.

مراجعه به سفرنامه هایی که در آن دوره نوشته شده نشان می دهد که محیط آشفته و بی نظم، و خان گزیده دوران قاجار ایران با آن عقب ماندگیها و بیماریها و ظلمها و سختی ها، با محیطی چون پاریس و لندن به هیچ وجه قابل مقایسه نبوده است. جامعه ایران، خود را باخته بود و در این میان، تیر اتهام به سمت اسلام روانه بود که اسلام و مسلمانی مایه عقب ماندگی است و پیشرفت صنعتی اروپایی ها ناشی از پیشرفت علمی آنهاست و عقب ماندگی علمی جامعه اسلامی حاکی از ناسازگاری اسلام با علم است.

در چنین عصری، متفکرانی مانند سید جمال الدین اسد آبادی به پاسخگویی این مسائل می پرداختند. سید جمال در رساله «نیچریه » به «ارنست رنان » متفکر و فیلسوف و استاد دانشگاه فرانسوی که در سخنرانی خود تحت عنوان: «اسلام و علم » مدعی ناسازگاری تفکر اسلامی با علم شده بود، پاسخ می داد. متفکران و نویسندگان دیگری هم مانند: میرزا فتحعلی آخوند زاده و دیگران بودند که عقیده داشتند برای نجات جامعه ایران از عقب ماندگی، باید از علایق سنتی دست کشید و کسانی هم مانند تقی زاده جوان، توصیه می کردند که باید: از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شویم.

مدافعان دین در آن زمان اصلی ترین وظیفه را تبیین سازگاری اسلام و علم می دانستند و در صدد بودند ثابت کنند با اعتقادات اسلامی و جهان بینی اسلامی هم می توان به علوم تجربی پرداخت و در این وادی پیش رفت وبه علم وصنعت نایل شد.

از جمله کسانی که در ایران در فاصله دهه 20 تا 30 و بعد از آن، تلاش کرد تا تعارض میان علم و دین را رفع کند، مهندس بازرگان (1) است. وی به سبب بهره مندی از علوم جدید مانند ریاضی و فیزیک و شیمی، نقش تاریخی خود را در باب اثبات سازگاری علم و دین ایفا کرد. البته همه حیات فکری بازرگان در همین مسئله سازگاری علم و دین خلاصه نمی شود و او بعدها در برابر نظریات مارکسیستی نیز از اسلام دفاع کرد، اما بارزترین نقش او در معرکه و میدان علم و دین بود.

پاسخگویی به شبهات و القائات مارکسیستی

با گذشت زمان، رقیب دیگری به میدان آمد. مارکسیسم در اروپا ظهور کرد و سوسیالیسم برای اذهان دانشگاهی جاذبه پیدا کرد. انقلاب شوروی به نتیجه رسید و ایران که همسایه شوروی بود تحت تاثیر مستقیم این انقلاب قرار گرفت. مارکسیسم در دوره حکومت 20 ساله رضا خانی از حیث تشکیلاتی قدرتی به هم نرساند. مهمترین تشکل مارکسیستی در دوران رضاخان یک سازماندهی 53 نفره بود که کشف شد و اعضای آن دستگیر و زندانی شدند. گرچه فعالیت مارکسیستها در دوره رضاخان توسعه تشکیلاتی پیدا نکرد ولی در زمان او زمینه هایی فراهم شد که راه را برای گسترش سریع مارکسیسم بعد از شهریور سال 1320 هموار نمود.

در دوران رضاخان دو چیز زمینه گرایش نسل جوان را به شعارهای پرجاذبه کمونیستی فراهم کرد:

1. مبارزه رضا خان با مذهب وعدم اجازه فعالیت به حوزه های علمیه برای رشد و نمو و نوآوری.

2، ظلم و بیدادگری رضاخان و حرص و طمع و فشار و دیکتاتوری او که از این حیث او از همه فئودالها و زمین داران بزرگ بیشتر بود. همه اینها، موجب بروز نوعی آمادگی وحساسیت در نسل جوان شد، نسلی که در آن زمان نه از مذهب حرف چندان تازه ای شنیده بود و نه ازحکومت و رژیم سلطنتی دل خوشی داشت. این نسل، بعد از شهریور 20 با شعارهای پرجاذبه نجات زحمتکشان و طبقه کارگر و دهقانان از جانب اردوگاه مارکسیسم و سوسیالیسم مواجه شد.

اینان جوانانی بودند که در جو اختناق رضاخانی با روحانیت آگاه و دلسوز ارتباط چندانی نداشتند و آموزشها و الگوهای تربیتی آن عصر هم نتوانسته بود جاذبه لازم را برای آنان به وجود آورد و از طرف دیگر هم، اهمیت زیاد مسائل اجتماعی در نظر جوانان به اعتبار جوانی وشور و نشاط زمینه جذب آنان به مارکسیسم شد و حزب توده با فعالیت گسترده، قوتی گرفت و در سراسر ایران، حتی در همین قم، فعالیت می کرد.

از خصوصیات این دوره پدید آمدن یک تحدی فلسفی بود. مارکسیسم مدعی یک فلسفه مادی یعنی «ماتریالیسم » بود آن هم از نوع دیالکتیکی آن که تفسیر خاصی از تاریخ عرضه می کرد، بود و این فلسفه را علمی دانست و در حقیقت از اعتبار و آبروی علم سوء استفاده می کرد. اینجا بود که یک کوششی لازم آمد تا از اسلام در مقابل این فلسفه مادی الحادی دفاع کند، قهرمان این دوره، یعنی کسی که بیش از همه بار این وظیفه را بردوش کشیده، مرحوم علامه طباطبائی بود. مرحوم علامه در برابر موج تبلیغات و ادعاهای مارکسیستها با سلاح فلسفه از جبهه اسلامی دفاع کرد و شهید مطهری هم در میدان دفاع از اسلام، کارش را از همین جا آغاز نمود. بارزترین محصول این مبارزه و دفاع، کتاب ارزشمند «اصول فلسفه و روش رئالیسم » است.

مارکسیسم، در کنار مباحث فلسفی، عدالت اجتماعی را هم مطرح کرده بود و در این زمینه از طرف مدافعان دین کوششهای زیادی شد تا از اسلام در مقابل این اتهام که قادر به تامین عدالت اجتماعی نیست، دفاع شود. در چنین فضای فکری بود که بحثهای اقتصاد اسلامی، مالکیت در اسلام، عدالت اجتماعی، مساوات و برابری و حکومت اسلامی مطرح گردید و برای پاسخگویی به سؤالات مختلف در زمینه های مذکور، مطالعه و تبیین مسائل حکومتی و حقوقی در نهج البلاغه نزد جوانان مسلمان رواج یافت و جاذبه ای خاص پیدا کرد. در یک دوره حدود بیست ساله، مرکزثقل مسائل مورد بحث در مجامع علمی و فرهنگی شبهات والقائاتی بود که از ناحیه مارکسیسم، کمونیسم و سوسیالیسم مطرح می شد و حوزه علمیه را به چالش فرا می خواند اما اهمیت مسائل مارکسیستی همیشگی و ابدی نبود، با کودتای 28 مرداد سال 1332 به تدریج تبلیغات مارکسیسم کم رنگ شد و قدرت تشکیلاتی آنان تا حدود زیادی درهم شکست; هرچند افکار و اندیشه اهای آنها، در دانشگاهها و در بعضی از محیطاهای کارگری وروشنفکری همچنان تا سالهای بعد مطرح بود.

علوم انسانی غربی در دهه سی و چهل

جریان فکری دیگری که در دهه سی و چهل یعنی عمدتا در فاصله افول جریان مارکسیستی (سال 32) تا سال 50 در جامعه ما به وجود آمده به اوج رسید به علوم انسانی غربی مربوط می شد. در این سالها دانشکده های علوم انسانی در ایران پا گرفت و رشته ها و عناوین جدیدی تاسیس و مطرح گردید. جامعه شناسی، روانشناسی، روانشناسی اجتماعی، فلسفه تاریخ و انواع علوم انسانی غربی در این زمان توسط دو دسته از روشنفکران در جامعه مطرح شد. دسته اول، عمدتا روشنفکران متمایل به اندیشه غرب سرمایه داری بودند که از نظر حکومت هم آزادی داشتند و موجه بودند. اینان در مشاغلی همچون استادی دانشگاهها، مدیریت مؤسسات فرهنگی و انتشاراتی، ترجمه، نویسندگی، نشر و انتشار کتب و مجلات اشتغال داشتند.

دسته دوم روشنفکران متمایل به مارکسیسم و کمونیسم بودند که اندیشه های مبتنی بر مارکسیسم را در حوزه علوم انسانی به طرق مختلف، آشکار و پنهان، در قالبهای گوناگون مطرح می کردند. دهه چهل را باید عرصه تکوین و تکون آن دسته از مفاهیم جدید علوم انسانی دانست که عمدتا با مذهب میانه ای نداشت و خود را در شئون مختلف و از جمله در هنر، نمایشنامه، تآتر، سینما، شعر و شعر نو و غیره جلوه گر می ساخت.

از میان اندیشمندان این دوره، کسی که این مفاهیم را به میان جوانان مسلمان آورد و به صورت وسیع مطرح کرد و این سلسله مباحث را به فضاهای دینی کشاند، دکتر شریعتی بود. وی که خود جامعه شناسی را در فرانسه خوانده بود، هم به زبان خارجی مسلط بود و هم با روشنفکران این دوره آشنایی داشت. از این رو، درسهای دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد و دانشگاه مشهد و نیز جزوه هایی که نوشته بود، مورد توجه جوانان متدین قرار گرفت و اقشار مختلفی که عاشق مباحث دینی جدید بودند به این مسائل روی آوردند.

در این دوره، که آن را دوران علوم انسانی نام نهادیم، مرحوم مطهری با توجه خاصی به مسائل و مشکلاتی که از این ناحیه برای جامعه اسلامی پیش آمده بود، تلاش و مبارزه کرده است. مبارزه وی در دو جناح بود: یکی در مقابل تفسیرهای از نصوص و معارف دینی که مغایر با دین و برخاسته از علوم انسانی غربی بود و دیگری تفسیرهایی که از تفکرمارکسیستی نشات می گرفت. بعضی از مباحثی که در این دوره مطرح می گردید و مغایر با تعالیم دینی تفسیر می شد عبارتند از: خاستگاه اجتماعی دین و معنای اینکه دین یک نهاد اجتماعی است و اینکه آیا منشا دین جامعه است؟ آیا دین یک منشا صرفا تاریخی اجتماعی دارد یا یک امر قدسی است؟ اگر دین یک امر قدسی است چه نتیجه ای بر اثر برخورد آن با جامعه پدید می آید؟ در چه جایی، امر قدسی از امر اجتماعی جدا می شود؟ و....

شبهاتی که در این دوره مطرح می شد، غالبا معطوف به این بود که جنبه های متعالی انسان را به یکی از جنبه های غیر متعالی او اعم از فردی یا اجتماعی تاویل کند. به عنوان مثال باید گفت:مارکسیسم با دید خاص فلسفی خود، یک نگرش مادی به اجتماع دارد و سعی دارد همه ء جنبه های معنوی و متعالی را به اقتصاد، تولید، روابط تولید، تضاد میان ابزار تولید و روابط تولید برگرداند و می خواهد بگوید که فرهنگ اعم از دینی و غیر دینی روبنای یک زیربنای مادی است و تفسیری هم که از رابطه زیربنا و روبنا ارائه می دهد تفسیر خاص اقتصادی مارکسیستی است. اینجاست که آسمانی بودن انسان مورد انکار قرار می گیرد و نمودهای معنوی از این طریق توجیه می شود.

در جامعه شناسی هم، جنبه های معنوی به شان اجتماعی انسان برمی گردد، در جامعه شناسی دورکهیم، انسان یک موجود اجتماعی است و دین ناشی از اجتماعی بودن انسان است و با همین قول ریشه الهی وقدسی دین زده می شود.

در روانکاوی فروید نیز جنبه متعالی انسان انکار می شود و عقده های سرکوفته در طول تاریخ و تفسیرهای روانکاوانه فرویدی به میان می آیند تا ارزش معنوی انسان در تحلیل های روانشناسی مسخ گردد.

با ترجمه و نشر این نوع افکار بود که آن دسته از روشنفکران ایرانی که با مذهب میانه ای نداشتند و یا در صدد نشر افکار الحادی بودند، به جنگ مذهب می آمدند.

تفکر التقاطی

بعد از به بازار آمدن علوم انسانی غربی، مشکل دیگری ایجاد شد و آن مشکل تفکرالتقاطی بود. خطری که در مقابل عالمان دین و حوزه ها و متفکران دینی قرار گرفت در حقیقت مارکسیسم نقابداری بود که به طور بارز در افکار سازمان مجاهدین خلق انعکاس پیدا نمود. جامعه کنونی ما، نسبت به افکار التقاطی این دسته که باطنا مارکسیست و ظاهرا اسلامی بودند، آشنایی دارد.

ریشه های این جریان خیلی عمیق است ولی نمود آن از لحاظ زمانی از حدود سال 1350 به بعد است.

در این دوره، از اندیشمندان اسلامی، کسی که بیش از همه راه التقاط را تشخیص داد و به مقابله برخاست شهید مطهری بود. مطهری، نگران و هراسان درسهای دانشگاهی خود را رها نمود و خود را بازنشسته کرد و به حوزه برگشت وبعد از سالها دوباره درس و بحث حوزه را آغاز و سعی کرد در باره تاریخ و مسائل اجتماعی، مباحث علوم انسانی و آنچه بویژه از طریق التقاط جدید خطر ساز شده بود، حوزویان و طلاب جدید حوزه را آگاه سازد. این جریانات تا سال 1357 که سال پیروزی انقلاب اسلامی است ادامه داشت.

مسائل جدید حکومتی در دهه 60

با پیروزی انقلاب اسلامی، مسائل جدیدی در عرصه حکومت دینی مطرح گردید و لازم بود که متفکران دینی به توضیح و تنقیح مطالب بپردازند. در این زمینه طبعا دو دسته مسائل در برابر حوزه ها قد علم کردند: یک دسته، مسائل جدیدی بود که مستقیما از انقلاب اسلامی نشات گرفته بود مانند: مسائل مربوط به فلسفه سیاسی، ولایت فقیه، حکومت دینی نسبت ولایت فقیه با دموکراسی، عدالت وحقوق و روابط بین الملل، دین و سیاست، جمهوری و رای گیری عمومی وغیره.این سلسله مسائل در دهه های قبل حتی برای روشنفکران مذهبی مطرح نبوده است.

دسته دوم: مسائلی است که در دهه 60 تا 70 در اثر گسترش مسائل تحقیقاتی و ترجمه و نشر آرای غربیان، در کلام والهیات بمعنی الاخص مطرح گردیده است که در دهه های گذشته سخنی از آن ها به میان نیامده بود. در دهه های پیشین، تصور ما از غرب عمدتا نفی مطلق دین بوده است و در مجامع فرهنگی کشور از حوزه های فکری و دانشگانی واندیشه ها و آرای غربیان در مقام و تفسیر دین، چندان خبری نبوده است.

پیش از انقلاب اسلامی، کتابهای که در باره نگرش غربیان در باب دین، به فارسی ترجمه شده محدود به مسئله اعتقاد به خدا، و راه اثبات وجود حق تعالی بوده است. و در بعضی از نوشته ها هم به اقوال دانشمندان غربی درباره خدا استشهاد می شده است ولی از نگرش غربیان در باب نبوت و شریعت، تشریع و دینداری، ایمان و اعتقادات، کلام خدا و متون مقدس و غیره، دانش چندانی در اختیار مردم جامعه ما نبوده است.

ما نباید تصور کنیم که در سده های اخیر، متکلمان الهی مسیحی در غرب در برابر الحاد و بیدینی ساکت مانده و نظاره گر بودند، اگر افرادی همانند ولتر، اگوست، کنت، دورکهیم، فروید، مارکس و نیز فلاسفه عصر روشنگری قرن هیجدهم و دیگران اتهاماتی به دین وارد کردند، در برابر آنها،کشیش ها و دانشمندان مسیحی اعم از پروتستان و ارتودکس و کاتولیک، تماشاگر نبوده اند بلکه عکس العمل نشان داده اند، تحقیق، بحث و گفتگو و مناظره کرده اند و کتابهای فراوانی در رد اتهامات وارد شده از سوی دیگران نوشته ااند و پیشنهادهایی در اصلاح فکر دینی عرضه کرده اند. در اینجا صرفا از باب مشت نمونه خروار و به عنوان قطره ای از دریا به مطالب و مضامین چند منبع و ماخذ اشاره می کنم تا تصوری، هر چند ناقص و اندک، از نوع مطالعات دینی غربیان حاصل شود.

ایان باربور (متکلم مسیحی معاصر) در کتاب «علم و دین » (2) برای بررسی نظریه سازگاری و یا ناسازگاری علم و دین، دوره های مختلف فکری دوران جدید غرب و انواع واکنشهایی را که از جانب متکلمان مسیحی در مقابل تحولات علمی پدید آمده است توضیح می دهد. از قرون وسطی تا قرن هیجدهم و از زمان ظهور نظریات نیوتن و گالیله تا عصر روشنگری، رمانتیست ها، کانت و هیوم و دیگران، نحله ها و جریانهای فکری مختلفی به تناسب مورد بحث قرار گرفته است. در قرن نوزدهم با ظهور داروین مسائلی در حوزه زیست شناسی به نام علم در مقابل مذهب پدید می آید و مذهب در برابر این جریان الحادی واکنش نشان می دهد. همچنین در قرن بیستم با پیدایش علوم انسانی جدید و جامعه شناسی و علوم رفتاری و روانشناسی و رفتارگرایی و امثال آن در برابر دین مسائل و مباحث تازه ای پدید می آید و دینداران هم نسبت به آنها واکنشهایی نشان می دهند.

در همین زمینه به کتاب دیگری اشاره می کنم به نام «علوم و الهیات در قرن بیستم » (3) که مجموعه شانزده مقاله است که در یک هم اندیشی بین الملل علمی ایراد شده وزیر نظر «ا.آر. پی کاک » به چاپ رسیده است. این هم اندیشی در 1979 در آکسفورد برگزار شده است و در مباحث آن چهار وجهه نظر کلامی و علمی و فلسفی و جامعه شناختی ملحوظ بوده است. صرفا برای آنکه تصویری از گستردگی مباحث کلامی و دینی در غرب امروز به دست آید اشاره می کنم که پی کاک در دیباچه این کتاب هشت دیدگاه متفاوت و هشت نوع نظریه را در باب رابطه علم و دین ذکر می کند.

کتاب دیگری در دسترس است به نام:«فرهنگ و دین »که 22 مقاله در موضوعات دینی در آن آمده است عناوین این مقالات عبارتند از:

اخلاق و دین;

عرفان;

شک و ایمان;

جدایی انگاری دین و دنیا;

فلسفه و دین;

روانشناسی دین;

علم و دین;

هنر مدرن;

زیبایی شناسی فلسفی;

ادبیات و دین;

ابعاد دینی ادبیات جدید;

رمان به عنوان ادبیات غیر دینی;

نمایش و دین;

سینما و دین;

رقص و دین;

موسیقی ودین;

پوشاک دینی در مشرق;

خوشنویسی اسلامی;

الهیات سیاسی;

انقلاب;

اصلاح;

سیاست و دین.

این مقالات برگرفته از یک «دائرة المعارف دین » است که زیر نظر دانشمندی به نام «میرچا الیاده » در 16 مجلد با حجمی در حدود 8000 صفحه و 8 میلیون کلمه در مدت هفت سال انتشار یافته و شامل 2750 مقاله اصلی به قلم 1400 نفر از دین پژوهان پنجاه کشور جهان است. بهاء الدین خرمشاهی که این مجموعه مقالات زیر نظر او ترجمه شده در پیشگفتار کتاب می نویسد:

«آثار دینی و دین پژوهی که در غرب انتشار می یابد حجم و تنوع و عمق معتنابهی دارد و به سه زبان عمده غرب یعنی انگلیسی، فرانسه و آلمانی، به تخمین راقم این سطور، سالانه در حدود دوهزار عنوان کتاب، اعم از مرجع وعادی قطع نظر از نشریه های بسیار در این زمینه منتشر می گردد». (4)

همین جا مناسب است به عناوین مقالات (5) شماره اخیر مجله «ارغنون » که به الهیات جدید اختصاص دارد اشاره کنم.

این مقالات عبارتند از:

خدا در فلسفه جدید و تفکر معاصر: رتین ژیلسون;

الهیات تطبیقی: دیوید تریس;

ایمان چیست؟: پل تلیلشن;

کتاب مقدس به عنوان اثری ادبی، جان گیون;

بولتمان والهیات وجودی: ویلیام بیکل;

الهیات تاریخی: آلن گالوی;

عیسی مسیح و اسطوره شناسی: ردولف بولتمن;

دین طبیعی: ایمانوئل کانت;

گزیده ای از یادداشتهای واپسین سالها: سورن چلچگر;

حقایق سرمدی: آنتونی کین.

همانطور که ملاحظه می کنید، این موج جدید و پدیده ای نو است که باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و از سوی متفکران دینی اعلام موضع گردد.

آخرین نمونه ای که به آن اشاره می کنم، کتابی است به نام «مسیحیت امروز و مسائل سرنوشت ساز» (6) که گرچه شامل مباحث عمیق و نظری و فلسفی نیست مباحثی دارد که ذیل چهار بخش عمده مطرح شده است. عناوین این بخشها چنین است:

1. مسیحیان در جوامع غیر مسیحی.

2. مسائل جهانی.

3. مسائل اجتماعی.

4. مسائل جنسی.

که ذیل آنها به موضوعات متعدد و متنوعی از قبیل «خطر سلاحهای هسته ای »، «محیط زیست انسانی »، «نابرابری اقتصادی شمال و جنوب »، «حقوق بشر»، «مسائل اجتماعی »، «کار و مسئله بیکاری »، «روابط صنعتی »، «چند نژادی و نژاد ستیزی »، فقر، ثروت و ساده زیستی، مسائل مربوط به جنسیت و امور جنسی، «ازدواج و طلاق »، «سقط جنین »، «همجنس گرایی »، و دهها موضوع دیگر توجه شده است.

اینها، نمونه هایی از مسائل است که امروزه در غرب طرح می شود. دیگر نمی توان با یک تصور خام و بسیط و ابتدایی حکم کرد که غربیان بی دین و کافرو مشرکند و نباید پنداشت که آنان در مقولات دینی حرفی نزده اند وحرفی برای گفتن ندارند. اصولا قرن بیستم بر خلاف قرن نوزدهم، قرن اقبال به دین است. موجی جدید و پدیده ای نو به وجود آمده است که یکی از ابعاد آن بحث مهم معرفت شناسی دینی است که در سالهای اخیر در جامعه ما مطرح شده است.

البته گروههای مختلف با مشربهای گوناگونی که دارند، تفسیرهای متفاوتی از دین می کنند.

اینک متفکران دینی باید رسالت خود را نسبت به دوره ای که زندگی می کنند درک کنند تا مصداق، این حدیث شریف شوند که «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس » و بتوانند در عرصه تحدیات و مبارزه جویی های مذهبی، بر کرسی تحقیق و تبیین نشینند.

کلام جدید یا مسائل جدید کلامی

در پایان این گفتار، به پرسشی که عنوان سخن قرار گرفته است باز می گردیم و می پرسیم که آیا علم کلام جدید وجود دارد یا نه؟

در پاسخ می گوییم باید توجه داشت که چه چیزی جدید است و معنی «جدید» چیست؟ اگر قبول کنیم که علم جدید در مقابل علم قدیم وجود دارد، می توان گفت کلام جدید هم وجود دارد. اما اگر گفته شود که علم، علم است، جدید و قدیم ندارد و تنها مسائل آن است که جدید شده است، در اینجا هم می توان گفت کلام همان کلام است و تنها مسائل جدیدی در آن پیدا شده است. باری، در هر حال این نزاعی است بر سر یک اصطلاح و دردی را دوا نمی کند، چه بگوییم: کلام جدید، چه بگوییم: «مسائل جدید کلامی » فرقی نمی کند، مهم آن است که تصدیق شود در کلام یک سلسله مباحث جدید پدید آمده است; برای راهیابی در بحث همین مقدار کافی است.

البته اگر کسی به اعتبار کثرت دفعی موضوعات در علم کلام بخواهد آن را کلام جدید بنامد، نباید بر او خرده گرفت. و اما اگر کسی این مبنا را نپذیرد، حداقل باید قبول کند که عرصه وسیعی به نام «مسائل جدید کلامی » وجود داردکه باید به آن پرداخت و هریک از مباحث آن را مورد تحقیق و کنکاش قرار داد.

پی نوشت ها:

1.در گزارش این سیر تاریخی که نقش بعضی از افراد بیان می شود و از بعضی از اشخاص که در دوره ای شاخص بوده اند نام برده می شود، غرض تایید یا نفی آنها و قضاوت نسبت به آنها نیست. وکار ما صرفا گزارش مختصر از ماوقع تاریخی در سده اخیر است و در صدد ذکر نام همه شخصیتهای علمی و اجتماعی و سیاسی هر دوره نیز نیستیم.

2.

این کتاب توسط آقای بهاء الدین خرمشاهی به فارسی ترجمه شده و توسط مرکز نشر دانشگاهی به نام «علم و دین » در سال 1362 به چاپ رسیده است.

3.

4. «فرهنگ و دین »، برگزیده مقالات دایرة المعارف دین، ویراسته میرچاالیاده، هیئت مترجمان، زیر نظر بهاء الدین خرمشاهی، تهران، انتشارات طرح نو، 1374، صفحه سیزده.

5. ارغنون، فصلنامه فلسفی، ادبی، فرهنگی. سال دوم، شماره 5و6، بهار و تابستان 1374. (مجله مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی معاونت امور فرهنگی وزارت ارشاد اسلامی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان