ماهان شبکه ایرانیان

تولد علم تاریخ (۲)

سالها و بلکه قرن ها پیش از آن که علم «فلسفه تاریخ » به وجود آید و امثال «ویکو» ایتالیایی به آن بپردازند، ابن خلدون آن را تحریر کرده، قواعد این علم را پی ریزی نموده است، او را باید پایه گذار علم تاریخ قلمداد کرد .

تفکیک اسطوره از واقعیت

سالها و بلکه قرن ها پیش از آن که علم «فلسفه تاریخ » به وجود آید و امثال «ویکو» ایتالیایی به آن بپردازند، ابن خلدون آن را تحریر کرده، قواعد این علم را پی ریزی نموده است، او را باید پایه گذار علم تاریخ قلمداد کرد .

در تدوین تاریخ، اسطوره با واقعیت آنچنان عجین و بهم تنیده شده است که تشخیص قضایا و تحریر «حقیقت » از لابلای آن، برای انسان متفکر، کاری بس مشکل و احیانا محال شده است .

اشتیاق انسان به افسانه و خیالپردازی، او را واداشته است که در نقل اخبار و روایات، صحیح را با سقیم بهم بیامیزد و از کاه، کوه بسازد و به اصطلاح یک کلاغ را چهل کلاغ نشان دهد . از این باب بوده است که نقل اخبار و روایات و قصص بیش از آنچه برای تحریر حقیقت و کشف قانونمندی زندگی انسان باشد، برای اصحاب قدرت، سبب مشغولیت و وقت گذرانی و ای بسا به عنوان داستانهای خواب آور تلقی شده است . چنانکه داستان هزار و یک شب و شب های بغداد برای هارون الرشید و افسانه های ایران باستان برای معاویة بن ابی سفیان از همین بابت جاذبه داشته است .

از طرف دیگر به جز اندکی از مورخان بمانند ابن مسکویه که خواسته اند از نقل اخبار تاریخی، تجربه ها (1) بیاموزند و تبیین حوادث اجتماعی را نتیجه بگیرند . دیگر مورخان چندان اعتنائی به صحت و سقم افسانه و حقیقت بودن گفته های خود نداشته اند .

منطق آنها در این میدان، چنین بوده است که آشنائی و شناخت با احوال و اخبار گذشتگان و وقایع و حوادث زمان، برای کسانی که آنها را ندیده اند . بجز از طریق نقل اخبار راویان و نقل گزارش دهندگان از راه دیگر میسور نبوده است . در این زمینه عقل و اندیشه و استنباط، دخالتی ندارد و نباید احتجاج و فهم خود را در آن مسائل دخیل بدانیم، لذا نقل روایات تاریخی آنچنانکه نقل شده، (بدون داوری در صحت و درستی آنها یا امکان انطباق آن ها با واقعیات و حقایق)، روشی بوده است که مورخان مسلمان در نگارش تاریخ در پیش گرفته اند .

ابوجعفر طبری، پیشوای مورخان مسلمان و پیشکسوت این روش بوده است (2) . و دیگر مورخان نیز (کم و بیش) از او تبعیت کرده و این روش را در نگارش تاریخ اسلامی نهادینه ساخته اند و از این رهگذر است که تاریخ اسلامی جنبه علمی بودن خود را از دست داده و افسانه با واقعیت آمیخته شده است .

اشکال کار این گروه از مورخان این بوده است که به سند گزارش تاریخی بها می دادند و در محتوای آن دقت نمی کردند .

به این ترتیب، اسطوره با واقعیت آمیخته می گردد و به جز اندکی از مورخان بمانند ابن مسکویه در «تجارب الامم » و رشید الدین فضل الله در «جامع التواریخ » و ابن خلدون در «تاریخ العبر» از آفت مصون نمانده اند .

معنا و مفهوم اسطوره

واژه اسطوره در زبان فارسی، وام گرفته از زبان عربی «الاسطورة » است . این واژه در زبان عرب به معنای قصه و داستانی است که اصلی ندارد .

اما شاید به ظن قوی، این واژه در عربی نیز از اصل یونانی آن HISTORIA به معنای استفسار، تحقیق و اطلاع و شرح و تاریخ; و از دو جزء ترکیب یافته است: یکی واژه HISTOR به معنای داور و دیگری پسوند IA به معنای دیدن خویشاوند است .

به معنای افسانه و اصطلاح میتولوژی MYTHOLOJGQJV به معنای علم الاساطیر است که امروزه علمی معتبر در رشته مردمشناسی و باستان شناسی است (3) .

اسطوره شناسی با بررسی مجموعه های اساطیری زنده یا مرده و فرایافتن کیفیات عمومی و کلی آن، در خدمت مردمشناسی فرهنگی قرار می گیرد و همچنین می تواند به علوم سیاسی، تاریخ، جغرافیای تاریخی، باستانشناسی، دین شناسی و تاریخ فلسفه یاری رساند .

از این رهگذر است که در مطالعه تاریخ و علوم دیگر انسانی، محقق باید از اسطوره شناسی نیز بحث نماید و با تشخیص اسطوره از واقعیت، به تبیین حوادث اجتماعی پرداخته و از لابلای گزارش های تاریخی، و اساطیر و واقعیات آمیخته به آنها را کشف کند و به ضرورتهای تاریخی که بینش تاریخی محقق را تشکیل می دهد، دست یابد .

نقد تاریخی ابن خلدون

دقیقا در این مرحله مطالعاتی است که ابن خلدون به عنوان یک محقق اجتماعی و تاریخی جایگاه خاص علمی خود را باز می یابد و شایستگی آن را پیدا می کند که یکی از مهم ترین دانشمندان بشری تلقی شود که به علم بودن تاریخ تحقق بخشیده است .

تا دوران ابن خلدون، دانشمندان مسلمان تاریخ که بیشتر تاریخ را مبتنی بر علم احادیث و روایات تلقی می کردند، تنها راه و روش تمحیص روایات تاریخی را در نقد راویان و به محک زدن صحت و سقم روایت از راه گوینده آن، می دانستند بی آنکه به محتوای روایات توجهی نمایند و با عقل و اندیشه آن را ارزیابی نمایند .

مورخان تنها شرط وثاقت راویان را عدالت و ضبط (دقت حافظه) آنان را اعتبار می کردند و تنها ابوالفضل بیهقی بود که علاوه بر دو شرط یاد شده، گواهی خرد را نیز شرط می دانست تا شهادت دهد خبری درست است (4) .

این مورخان، دیگر کاری نداشتند که محتوای این روایت تاریخی، با واقع و طبیعت (اجتماع) نیز موافقت دارد یا نه و یا با عقل و عقلانیت اجتماعی قابل سنجش است یا نه؟

تنها در این میان ابن خلدون بوده است که به این حقیقت علمی راه یافته و جرح و تعدیل احادیث فقهی را با «جرح و تعدیل » روایتهای تاریخی متفاوت می داند و در روایات تاریخی به نوعی به نقد تاریخی می پردازد . و عقلانیت را در محتوای واقعیات تاریخی دخالت می دهد . او می گوید:

آنچه مورخان و مفسران و پیشوایان، تاریخ را در نقل وقایع و حکایات به غلط می اندازد و پایشان را می لغزاند، اعتمادشان تنها به مجرد نقل روایت است . بی آنکه درستی و نادرستی آن را به حساب بیاورند و آنها را به اصول و قواعد اصلی عرضه نمایند و با اشباه و نظایر و مشابهاتشان، مقایسه کنند . و با معیار حکمت و محک نقد بسنجند و به طبیعت حوادث، واقف شوند و دقت نظر و عمق بصیرت را در اخبار و روایات، تحکیم بخشند و غایب را با شاهد و حاضر مقایسه کنند و گذشته را با وضع حال بسنجند از این جهت است که از راه حقیقت منحرف گشته و در وادی وهم و خیال، سرگردان می شوند (5) .

نزد ابن خلدون، تاریخ به عنوان علم، چیزی است از نوع علوم مربوط به جامعه . نقد مدارک و اسناد در نزد او شرط عمده کار مورخ است . اما فایده عمده تاریخ دریافت اسباب و موجبات پیدایش تمدنها، انحطاط و سقوط آنها است . ابن خلدون که بی دقتی مورخان پیشین را نقد می کند، و ضرورت نقد تاریخی را پیش می کشد . خود در بررسی روایات مورخان دقت بسیار می ورزد . نقد او غیر از بررسی گواهیها که در تاریخ اصل کلی است، مبنی است بر آنچه وی «قانون المطابقة » می خواند . یعنی آنکه حوادث منقول با آنچه اقتضای طبیعت و احوال جاری عمران بشری است، منطبق باشد . آنچه برای ابن خلدون از این نقد عقلی تاریخ حاصل می شود، یک نوع فلسفه تاریخ یا جامعه شناسی است که او آن را یک علم مستقل می خواند (6) .

روش تطبیقی

ابن خلدون در «مقدمه » بر مورخانی بمانند طبری، مسعودی و ابن اسحاق می تازد که در نقل اخبار گزاف، دقت نمی ورزند و آنچه را پیشینیان گفته اند، بی هیچ کم و زیاد و بی هیچ تاملی نقل می کنند . از جمله در تعداد لشگریان بنی اسرائیل، بعضی از مورخان آنها را ششصد هزار تن ذکر کرده اند، درحالی که وجود همچون عده ای با استعداد سرزمین مصر و شام به هیچ وجه موافق نیست . در آن روزگاران هم مثل امروز، حرکت چنین سپاهی در آن حدود غیر ممکن بوده است و یک حساب آماری، تعداد نفرات نسلهای بنی اسرائیل را در آن زمان کمتر از آن رقمی نشان می دهد که مورخان آن را یاد کرده اند (7) .

ابن خلدون با ذکر شواهد نشان می دهد که خطای مورخان غالبا از همین بی قیدیها است که در نقل اخبار گزاف دارند .

او حتی بعضی مفسران را به باد انتقاد می گیرد که در تفسیر آیه سوره «الفجر» ذیل آیه «الم تر کیف فعل ربک بعاد ارم ذات العماد» ; ارم را نام شهری می دانند که شداد، در صحرای یمن به مدت 300 سال در بنای آن کار کرد و از قصرها و ساختمانهای عظیمی یاد می کنند که همه طلا و زبرجد و یاقوت دنیا در آنها مصرف شده است و از انواع درختان و نهرها یاد می شود که نظیرش در جهان وجود ندارد .

ابن خلدون می گوید: چنین افسانه را مفسران بمانند طبری، ثعالبی، زمخشری و دیگران چگونه نقل می کنند درحالی که اسم چنین شهری در دنیا و در یمن به گوش احدی نخورده است جائی که راه ها هنوز بدانجا باز است و هیچ یک از راهنمایان کاروانان، راه آن را نشان نداده اند . و هیچ کس آن را یاد نکرده است (8) .

این بدانجهت است که مورخان، اسطوره را از واقعیت تشخیص نداده اند و روایات تاریخی را با طبیعت عمران و احوال زندگی انسانها تطبیق نداده اند . از همین رهگذر است که تاریخ بیش از آنکه سیر زندگی اجتماعی انسان را گزارش دهد و عمران بشری را از جهت عوامل اقتصادی و اجتماعی بازگوئی کند، بیشتر شبیه قصه و داستان قصه پردازان شده است .

علم تاریخ

تاریخ برای خود علم مستقلی است دارای موضوع و مسائل خاص خود و باید به آن با چشم عالمانه و مطالعه دقیق نگریست و پی جوئی کرد . او می گوید:

گرچه تاریخ; به ظاهر قصه زندگی گذشتگان است، اما در باطنش، نظر و تحقیق است و تعلیل و علت یابی وقایع و حوادث اجتماعی برای خود مبانی دقیق دارد . تاریخ، علم به کیفیات وقایع است و اسباب و عللش عمیق می باشد و از این جهت است که در حکمت ریشه عریق دارد و شایسته است که جزو علوم عقلی به حساب آید (9) .

شرایط مورخ

از این جهت، ابن خلدون مورخی را که تنها اخبار و روایات را نقل می کند و به محفوظات خود تکیه دارد، فردی غافل و جاهل تلقی می کند و برای تاریخ نویس و دانشمند این رشته، شرایط و علومی را شرط می داند که ضرورت دارد محقق تاریخ، از آنها آگاه باشد تا بتواند در حیات اجتماعی انسان غور و بررسی کرده و با دلایل تجربی پیش بینی نماید .

او می گوید:

صاحب این فن (تاریخ) لازم است به قواعد علم سیاست، طبایع موجودات، اختلاف ملتها، مکانها، عصرها و زمانها، اخلاق و عادات مردم، نحل و مذاهب و دیگر احوال جامعه انسانی آگاه باشد و به جامعه موجود خود آنچنان احاطه داشته باشد که بتواند از طریق «مماثله و تشابه » غایب و حاضر را باهم بسنجد و نقاط مشترک و یا عوامل اختلافی را دریابد و به اصول دولتها و ملتها (مذاهب و ادیان) و گرایشهای روانی و اسباب و علل ظهور و سقوط تمدنها، پی ببرد تا بتواند خبر منقول و روایت تاریخی را با آن قواعد و اصولی که پیش خود دارد، بسنجد و اگر حادثه و خبر تاریخی موافق آن اصول درآمده، آن را بپذیرد و گرنه آن را نقد کرده و تضعیف نماید .

(ابن خلدون، مقدمه، ص 28) .

چنین است که ابن خلدون سالها بلکه قرنها، پیش از آن که علم فلسفه تاریخ به وجود آید و امثال کندسه و ویکو ایتالیائی به آن اشارتی داشته باشند، مبادی و اصول آن را تحریر کرده است و بیش از آنچه امثال مارکس حیات اجتماعی انسانی را بر مبنای علل اقتصادی و ... تبیین نماید، ابن خلدون قواعد چنین علم مهمی را پی ریزی کرده است . و از این جهت می توان او را پایه گذار علم تاریخ قلمداد کرد .

پی نوشت:

1) ابن مسکویه، تجارب الامم، ص 2، تصحیح دکتر ابوالقاسم امامی، نشر سروش، تهران 1366 .

2) ابوجعفر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 1، ص 5، مؤسسة الاعلمی، بیروت، 1409ه ق .

3) مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ص 344، انتشارات آگاه تهران، 1376 .

4) تاریخ بیهقی، طبع غنی، فیاض، ص 666 .

5) ابن خلدون، مقدمه، ص 9 - 10، دارالتراث العربی، بیروت، بی تا .

6) زرین کوب، تاریخ در ترازو، ص 72 .

7) ابن خلدون، مقدمه، ص 10 .

8) همان، ص 14 .

9) ابن خلدون، مقدمه، ص 4 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان