سوره بقره
8 . ثقه الاسلام فی روضة الکافی, عن علی بن ابراهیم, عن احمدبن محمد, عن محمدبن خالد, عن محمدبن سنان, عن ابی جریر قمی (وهو محمدبن عبیداللّه وفی نسخة عبداللّه) عن ابی الحسن, علیه السلام:
(له مافی السموات والارض [ومابینهما وماتحت الثری عالم الغیب والشهادة الرّحمن الرحیم] من ذی الذی یشفع عنده الاّ بإذنه.1)
محدث نوری, این روایت را بدین منظور می آورد که آنچه در روایت فوق, داخل کروشه است, از آیة الکرسی بوده و اینک, در قرآنهای موجود, وجود ندارد.
سند حدیث:
در سند, محمدبن سنان وجود دارد که پیش از این, وضعیت وی را روشن کردیم که از (غلات) است و ضعیف و غیرقابل اعتماد. ابن جریر قمی, معلوم نیست که محمدبن عبید اللّه است, یا محمدبن عبداللّه. مهم نیست, زیرا پای یک غالی وقتی به میان آمد, حدیث را باید کنار گذاشت که بی اعتبار است.
متن حدیث:
در آیه شریفه آیة الکرسی, صحبت در این است که: نگهداری آسمان و زمین, به خداوند فشاری وارد نمی آورد. صحبت از این نیست که چه در بین و زیر زمین است.
9 . عن محمدبن خالد, عن حمزه بن عبید, عن اسماعیل بن عباد, عن ابی عبداللّه, علیه السلام:
(لایحیطون بشیء من علمه الاّ بما شاء وآخرها العلی العظیم والحمد للّه ربّ العالمین وآیتین بعدها.2)
سند حدیث:
* محمد بن خالد برقی, به وی خیلی نمی شود اعتماد کرد. یعنی اگر منفرد باشد, حدیثش, قابل احتجاج نیست. نه این که ضعیف باشد. نوشته اند: وی, به مسلک اخباریان, هرچه شایع بود, در بین مردم, نقل می کرد. تاریخ نویس بوده است. نجاشی در باره وی می نویسد:
(... کان محمد, ضعیفاً فی الحدیث3)
ابن غضائری در باره وی می نویسد:
(حدیثه یعرف و ینکر و یروی عن الضعفاء کثیراً و یعتمد المراسیل.4)
کتاب رجال برقی, معلوم نیست از اوست یا پدرش, یا برادرزاده اش و یا نوه اش. این کتاب, مثل کتاب رجال شیخ طوسی, زیاد دست به دست نگشته است. معروف است که از آن برقی است. برقیها, زیاد بوده اند. کسی نتوانسته به طور قطع بگوید از کیست. کتابی است بی ارزش; چون, نه توثیق می کند و نه طعن می زند. فقط طبقات را مشخص می کند و ارزش علمی ندارد.
* حمزة بن عبید, ناشناخته است.
* اسماعیل بن عباد هم مشخص نیست.
این روایت می خواهد بگوید که بعد از (ولایَؤُدُهُ حفظهما وهو العلی العظیم) (الحمد للّه ربّ العالمین) بوده و در آیه بعد از آن! همه درمانده اند دو آیه بعدش یعنی چه؟ بعد از آن, که دو آیه نمی ماند. علامه مجلسی و غیر او, بحث می کنند که اصلاً مشخص نیست و(الحمد لله رب العالمین), به این جا نمی خورد و تناسبی با این جا ندارد.
10 . عن عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد, عن ابن محبوب عن ابن ریاب عن حمدان بن اعین, عن ابی جعفر, علیه السلام:
(والذین کفروا اولیاؤهم الطّواغیت5)
سند حدیث:
* سهل بن زیاد الآدمی, ضعیف است و اهل غلوّ.
نجاشی در باره وی می نویسد:
(کان ضعیفاً فی الحدیث غیر معتمد علیه فیه. وکان احمدبن محمدبن عیسی یشهد علیه بالغلوّ والکذب وأخرجه من قم, الی الریّ وکان یسکنها6)
کشی در باره وی می نویسد:
(قال علی بن محمد القتیبی: کان ابومحمد الفضل بن شاذان لایرتضی ابا سعید الآدمیّ و یقول: هو الأحمق.7)
ابن غضائری در باره وی اظهار می دارد:
(انه کان ضعیفاً جداً فاسد الروایة والمذهب وکان احمدبن محمدبن عیسی الاشعریّ اخرجه عن قم واظهر البرائة منه ونهی الناس عن السماع منه والروایة عنه. یروی المراسیل ویعتمد المجاهیل8.)
شیخ طوسی در باره وی اظهار می دارد:
(ضعیف جدّاً عند نقّاد الاخبار.9)
متن حدیث:
در این روایت ساختگی لفظ (طاغوت), تبدیل به (طواغیت) شده به این دلیل که پنداشته اند از آن جا که اولیاء جمع است خبر آن هم باید جمع باشد. در حالی که (طاغوت) شبیه اسم جمع است و هرموجود سرکش, چه آدمیزاد و چه غیر آدمیزاد را دربر می گیرد. صورت کلمه هم, اصطلاح بیگانه است.
طاغی, می شود از طغیان باشد. امّا طاغوت, شبیه جبروت, ملکوت و... است که شاید عبری باشد.
بالآخره یک دست کاری شده است که به صورت (طاغوت) درآمده است.
راغب اصفهانی می نویسد:
(والطاغوت عبارةٌ عن کلِّ متعدٍّ وکلِّ معبودٍ من دون اللّه ویُستعمل فی الواحد والجمع.
قال: (فمن یکفر بالطّاغوت). (والذین اجتنبوا الطّاغوت). (واولیاؤهم الطّاغوت). (یریدون ان یتحاکموا الی الطّاغوت) فعبارة عن کل متعمد ولما تقدم سمّی الساحر والکاهن والمارد من الجن والصارف عن طریق الخیر طاغوتاً و وزنه فیما قیل فَعَلُوتٌ نحو جبروت و ملکوت وقیل اصله طَغَوُوتُ ولکن قُلِبَ لام الفعل نحو صاعقه و صاقعه ثم قُلِبَ الواو ألفاً لتحرکه وانفتاح ماقبله10.)
18 . تاسع البحار عن ابن شهرآشوب فی مناقبه قال وجدت فی کتاب المنزل عن الباقر, علیه السلام:
(الذین کفروا بولایة علی بن ابیطالب, اولیاؤهم الطاغوت. قال نزل جبرئیل بهذه الآیه هکذا11.)
در سوره مائده که ظاهراً آخرین سوره است, آمده
(انّما ولیّکم اللّه ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزَّکوة وهم راکعون12.)
مولای شما مؤمنان که از شما حمایت می کند و یار و یاور شما خواهد بود, تنها خداوند رحمان است, با رسول خدا و آن دسته از مؤمنان که نماز را برپای دارند و زکات را در حال رکوع می پردازند.
در این آیه, خداوند, اصل (ولایت) راجعل کرده است و در آیه دیگر, دستور به ابلاغ این حکم می دهد:
(یا ایها الرسول بلغ ماانزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلّغتَ رسالته واللّه یعصِمُک من الناس ان اللّه لایهدی القوم الکفرین13.)
ای رسول ما! امت اسلامی نیز مانند یهود و نصاری نیازمند آن هستند که بعد از تو مولا و رهبر داشته باشند, تا از رهنمود او بهره ور گردند. اگر امت اسلامی بعد از تو, بی مولا و رهبر بماند, به سرنوشتی بدتر و شومتر از سرنوشت یهود و نصاری دچار خواهد گشت. از این روی, مفاد آیتی را که از سوی پروردگارت بر تو نازل شد و اولین مولای مؤمنین را که بعد از تو باید بر مسند رهبری بنشیند, با ذکر یک نشانی به حضورت معرفی کرد, به مردم ابلاغ کن و آن کسی را که در حال رکوع انفاق می کرد, به مردم بشناسان. اگر مفاد این آیت را ابلاغ نکنی و مولای مؤمنان را با نام و نشان و جان و تن معرفی نکن, چنان خواهد بود که اصل این آیت را ابلاغ نکرده باشی. اگر از سوء قصد مخالفان اندیشه داری و از عقبه هَرشی بر جان خود بیمناکی, مطمئن باش که خداوند رحمان, جان تو را از شر مخالفان پناه خواهد داد. کسانی که با این معرفی مخالفت ورزند, در شمار کافرانند و خداوند رحمان, مردمان کافر را هدایت نخواهد کرد.
بنابراین دستور, پیامبر(ص) در غدیرخم به وظیفه ای که داشت, جامه عمل در پوشاند و علی(ع) را به عنوان مولی و رهبر, به مردمان مسلمان معرفی کرد.
پس حکم (ولایت) و ابلاغ آن, در سوره مائده نازل شده است و قبل از آن, موقعیت نداشته که از این سهم, سخنی بگوید. آیه شریفه:
.(الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا.14)
امروز, قانون حلال و حرام را به کمال رساندم و نعمت هدایت را بر شما تمام کردم و رضایت دادم که دین شما, دین اسلام باشد.
مربوط به دورانی است که رسول خدا, بار رسالت را از دوش به زمین نهاده و تکالیف را مشخص فرموده و فقط, یکسری مواعظ و نصایح باقی مانده و یا احکامی که قطعی نشده بودند, تبیین و تشریح نشده بودند, مطرح می شود. در سوره بقره که در ابتدای ورود پیامبر(ص) به مدینه از سوی خدا به وی نازل شده و خطابات بیشتر متوجه یهود است, جاندارد که بگوید: والذین کفروا بولایة علی بن ابیطالب)!
ابن شهرآشوب در مناقب, بی سند نقل می کند. می نویسد: (وجدت فی کتابٍ) یا از کافی نقل می کند و یا سایر کتابهای او.
12 . الشیخ الجلیل احمدبن علی القمی, فی کتاب العروس عن الصادق, علیه السلام, قال: (کان علی بن الحسین, علیه السلام, یحلف مجتهدان من قرئها ای آیة الکرسی قبل زوال الشمس سبعین مرة فوافق تکلمة السّبعین زوالها غفر له ماتقدم من ذنبه و ماتأخّر فان مات فی عامه ذلک مات مغفوراً غیر محاسب.)
امام سجّاد(ع) سوگند یاد میکرد که: هرکس آیة الکرسی را هفتاد مرتبه بخواند و مرتبه آخری که می خواند, زوال شمس بشود, هرگناهی که مرتکب شده, بخشیده می شود. گناهان آینده و گذشته اش بخشیده می شود و اگر در همان سال بمیرد, بخشیده شده است و خداوند, اصلاً از او حساب نمی کنند.
حال آیة الکرسی کدام است؟ از قول ایشان نقل می کنند:
(اللّه لااله الاّ هو الحی القیوم لاتأخذه سنة ولانوم له مافی السموات ومافی الارض ومابینهما وماتحت الثری عالم الغیب والشهادة فلایظهر علی غیبه احداً من ذا الذی یشفع عنده الاّ باذنه یعلم ما بین ایدیهم الی قوله هم فیها خالدون15)
این حدیث (الرحمن الرحیم) ندارد. خود ایشان هم می گوید: گویا راوی اشتباه کرده است. این جمله: (عالم الغیب فلایظهر علی غیبه احداً) که در این روایت, به عنوان بخشی از آیة الکرسی ذکر شده, آیه 26 سوره جن است و در آن آیه لفظ (شهادت) ندارد, ولی در این جا لفظ (شهادت) را راوی گنجانده است. در آیه سوره جن, نباید هم لفظ (شهادت) باشد. زیرا بحث روی شهادت نیست. معنی این است:
(خداوند, عالم غیب است و بر غیب خود, کسی را جز رسولان, آگاه نمی کند.) وقتی هم می خواهد غیب خود را به رسولان بفرستد, جمعی از فرشتگان را همراهش می فرستد که مبادا تحریفی صورت بگیرد:
(الاّ من ارتضی من رسول فانّه یسلک من بین یدیه ومن خلفه رصدا)
جز کسی را که به عنوان رسول خود پسندیده باشد که در آن صورت از پیش رو و پشت سرش, فرشتگان, به مراقبت, روان می شوند.
(لیعلم ان قد أبلغوا رسالات ربهم و احاط بما لدیهم واحصی کل شیء عددا16)
تا بداند رسولانش, همان پیامهای پروردگارشان را به مردم ابلاغ کرده اند و شیاطین در نیمه راه, چیزی بر آن نیفزوده اند و چیزی نکاسته اند. خداوند از مکر شیاطین آگاه است و برآنچه نزد رسولانش باشد, احاطه دارد و رقم چیزی را آمار کرده است.
روایت از احمدبن علی قمی در کتاب العروس بود. کتاب العروس, و جادتاً به دست, رسیده است و کل اسناد آن, مانند (من لایحضره الفقیه) مرسلاً روایت شده است. به اعتماد مشیخه ای که در آخر بیاید. منتهی (من لایحضره الفقیه) مشیخه را ثبت کرده, ولی این کتاب خیر. حواله به فهرستها می دهد که در اختیار ما نیست. احادیث کتاب علی بن قمی که وجادتاً رسیده در کتابهای چهارگانه روایی ما نیست. علامه مجلسی کتاب را در بحارالانوار می آورد و جزء مصادر بحار است.
در برخی از تفاسیر آمده که آیه عقب جلو شده باید باشد: (لاتأخذ نوم ولا سنه) نه (لاتأخذ سنه ولانوم)! خوابش نمی گیرد, حتی چرتش هم نمی گیرد. اول باید عموم نفی شود, بعد خصوص, ولی آنچه در قرآن آمده عکس این است. اینان درک نمی کنند مسأله چه هست, زود داوری می کنند.
اللّه لااله الاّ هو الحی القیوم. هیچ الهی جز او نیست, حیّ و قیوم است. نگهبان تمام هستی و عالم وجودات. جمله بعدی (لاتأخذ سنة ولانوم) پاسخ است از آنچه در دل مردم می گذرد. اگر دقیق توجه شود و نکته ها درک شود و ارتباط جملات فهمیده شود, آن نکته ای را که آیه در صدد آن است که پاسخ دهده و ذهنها را روشن کند, به دست می آید:
زنده و نگهبان است. از نگهبانی خسته نمی شود که چرت او را فرابگیرد و آن گاه به خواب رود.
همان طور که قرآن وقتی (قل) می گوید, می خواهد از اشکالی که در جامعه بوده پاسخ دهد و شبهه ای که مطرح بوده دفع کند, این جا هم چنین است, می خواهد ذهنها را روشن کند که مبادا افراد فکر کنند خداوند نگهبان, حی و قیوم را خستگی فرامی گیرد و چرت و خواب.
قرآن, ترتیب طبیعی را در نظر گرفته: پس از خستگی, چرت و آن گاه خواب. در ساحت خداوندی خستگی, چرت و خواب راه ندارد. آیه شریفه نمی خواهد صفات ناشایست را از خداوند سلب کند که بگوییم حق بود اول (نوم) را سلب می کرد, بعد چرت را.
له مافی السموات والارض. هرچه در آسمان و زمین وجود دارد, از آنِ خداست.
من ذا الذی یشفع عنده الاّ بإذنه. چه کسی می تواند در حضور او همکاری کند و کار دیگری را راست کند, مگر با رخصت او. فرمانها از آسمان فرود می آیند. نعمتها, نازل می شوند. شما هم روی زمین زندگانی می کنید, باید از آن نعمتها برخوردار شوید. هرچیزی را باید از او بخواهید. تا خدا رخصت ندهد کار کسی برای شما مثبت واقع نمی شود. هرکاری که در زمین و آسمان به بشر مربوط باشد, نمی تواند کسی دخالت کند, مگر آن که خداوند اذن بدهد.
این که جاعل روایت, جمله (عالم الغیب له مافی السموات ومابینها و ما تحت الثری) را در آیة الکرسی گنجانده و مرحوم محدث نوری هم پنداشته است از آیة الکرسی بوده و اکنون نیست.
لزومی ندارد این جمله, این جا بیاید. اصلاً لازم نیست همچنین جمله ای گنجانده شود. تناسبی ندارد.
یعلم ما بین ایدیهم وما خلفهم. ضمیر هم به چه کسانی برمی گردد؟ در این جا پای ذوی العقول به میان می آید: فرشتگان, انبیاء, اولیاء, صدّیقان شهداء و همه کسانی که به آنان متوسل می شویم.
آینده همان فرشتگان و... در اختیار پروردگار است. خدا می داند چه در پیش دارند و چه در پشت سرگذاشته اند. خود آنان, نیازمند ذات حق هستند, گرچه امروز, قدرتی دارند. پس, هرچه می خواهیم, باید از خدا بخواهیم. حتی در روزقیامت که به فرشتگان متوسل می شوند که ما را از این گرداب و بدبختی نجات دهید, فرشتگان می گویند: باید اجازه بگیریم:
(لاتنفع الشفاعة عنده الاّ لمن اذن له حتّی اذا فُزِّع عن قلوبهم قالوا ماذا قال رَبُّکم قالوا الحقّ وهو العلی الکبیر17.)
شما که از خدایان خیالی خود انتظار شفاعت دارید, بدانید که شفاعت رسولان و فرشتگان هم در پیشگاه حق نافع نمی افتد, جز برای آن کسانی که خداوندشان, رخصت دهد. شافعان باید از خداوند رحمان, رخصت بگیرند و در حال تماس که دلهایشان در ارتعاش و طپش و لرزان است, پیام را دریافت می دارند و چون وحی خداوند رحمان پایان پذیر در دلها از هیمنه ذات او آرام و قرار خود را بازیابند, خطاکاران از آنان می پرسند که پروردگارتان چه گفت: شافعان پاسخ می دهند که خداوند رحمان, به درستی سخن حق گفت. شفاعت, ویژه کسانی است که نماز خوانده باشند, به مسکین نوا داده باشند, به مقدسات دینی توهین نکرده باشند و امروز را, که روز رستاخیز است, باور کرده باشند. پروردگار شما والا و بزرگ است.
پس اینان, از پیش خود نمی توانند کسانی را شفاعت کنند, بلکه هرکاری که انجام می دهند, باید به اذن پروردگار باشد و حال یا خداوند اجازه می دهد و یا نمی دهد:
(یعلم مابین ایدیهم و ماخلفهم و لایشفعون الاّ لمن ارتضی و هم من خشیته مشفقون18)
خداوند رحمان, برنامه ای را که فرشتگان در دست عمل دارند و برنامه ای را که پشت سر نهاده اند, می داند و فرشتگان به سود کسی شفاعت و همکاری نمی کنند, مگر به سود کسانی که خداوند رضایت بدهد. فرشتگان از بازخواست الهی نگرانند.
آیا اینان, از علم الهی بهره ای دارند؟ می فرماید:
(لایحیطون بشیء من علمه الاّ بما شاء) اینان اگر بخواهند به علم مخزون خداوند راه یابند, باز بسته به مشیت خداوندی است. مشیت, یعنی نوامیس طبیعت. به علم خداوند راه نمی یابند, مگر آن علمی که در دستگاه مشیت افتاده باشد.
علم, اگر مخزون باشد, هیچ کس آگاه نمی شود. امّا اگر علم مخزون الهی آشکار شد, بدین معنی که در عالم طبیعت پیاده شد و بعد از او در عالم طبیعت به غور و بررسی می پردازند, به آن علم آشکار خداوند, آگاه می شوند.
اگر چه الکتریسته را کشف کرده ایم, ولی به مشیت خداوند, لامپ روشن می شود. این ناموس را ما ایجاد نکرده ایم. هیچ کس به علم خداوند, راه نمی یابد: (لایحیطون بشیء من علمه) مگر به آن علمی که عنوان مشیت داشته باشد: (الا بما شاء).
علم و دانش که آمد, قدرت هم می آید:
(وسع کرسیه السموات والارض.) کرسی, یا کرسی علم و یا کرسی اقتدار است. ولی بیشتر (کرسی) در مورد اقتدار است. یعنی قدرت و سلطنت او, آسمانها و زمین را فراگرفته و دامنه اقتدار و علم و آگاهی او, به آسمان و زمین گسترده شده است.
ولایوده حفظهما. این جمله, بازگشت به جمله اول دارد: (اللّه لاإله الاّ هو الحی القیوم.) نگهبان است.آسمان و زمین را نگبانی می کند و به مقدرات آگاهی دارد. هرکس, محاط به علم اوست.
نگهبانی زمین و آسمان, او را خسته نمی کند.
(هو العلی العظیم) ذات پروردگار, والاتر از آن است که بخواهیم چنین تصوری در باره اش داشته باشیم, یا خواهیم به آن برسیم.
سفارش شده که این آیه را هنگام خواب بخوانند. وارد شده هرکس در هنگام خواب آن را بخواند, از خواص کلمات آیه بهره مند می شود. بدین معنی که خداوند او را نگهبانی می کند.
پیامبر(ص) هنگام خواب, این آیه قراءت می فرموده است. رسول خدا با این عمل, نمی خواهد بگوید که این الفاظ, بسان طلسمی است که هرکس آن را بخواند و یا بنویسد و بالای سرش بگذارد, دزد به خانه اش نمی آید.
مراداین است که هرکس با خواندن آیه, خود را در اختیار پروردگار بگذارد و بگوید من خوابم, خدایا تو نگهبان من باش, خدا نگهبانش خواهد بود.
نکته ای را در این جا متذکر می شوم: این که می گویند در نمازوحشت, آیة الکرسی باید خواند, به آیات ماقبل و مابعد ارتباطی ندارد, حرف درستی نیست. باید در نما, سوره کامل خوانده شود. یک آیه خواندن صحیح نیست.
12 . السیّاری عن سهل بن زیاد, عن حمزة بن عبیدٍ عن اسماعیل بن عباد البصری عمن ذکره عن ابی عبدالله قال:
(فی آیة الکرسی و آیة له مافی السماوات والارض وماتحت الثری وآیة عالم الغیب والشهادة الرحمن الرحیم بدیع السموات والارض ذو الجلال والاکرام رب العرش العظیم19)
سند حدیث:
* سیّاری, ابو عبدالله, احمدبن محمدبن سَیّار, الکاتب, السیّاری. پیش از این از قول ابن نجاشی, شیخ طوسی و ابن غضائری گفتیم که فردی است:
(ضعیف الحدیث, فاسد المذهب, مجفوُّ الروایه, کثیر المراسیل, ضعیف متهالک غال محرِّف. استثنی شیوخ القمیین روایته من کتاب نوادر الحکمه و...)
* اسماعیل بن زیاد الآدمی, ضعیف است و اهل غلوّ
اسماعیل بن عباد بصری هم مشخص نیست.
حدیث, قبلاً نقل شده بود از اسماعیل بن عباد بصری عن ابی عبداللّه. پس حدیث در آن جا هم باید مرسل باشد, زیرا این جا می گوید عن اسماعیل بن عباد بصری عن ذکره.
در این روایت, آیة الکرسی با چند جمله دیگر تکمیل می شود: (ذو الجلال والاکرام...) معلوم نشد که کدام یک درست است و کدام را باید آیة الکرسی دانست.
عن محمدبن جریر عن ابن سنان عن ابی الحسن الرضا, علیه السلام:
(له مافی السموات ومافی الارض و ما تحت الثری عالم الغیب والشهادة الرحمن الرحیم20)
اگر غلات, یک خط سیر را بپیمایند و در مسأله ای روی یک متن و حدیث و موضوع همنوا بودند و بعد همین متن و موضوع را انسانهای صالح و مؤمن بگویند, نمی شود گفت که این صالحان با گروه غلات, همسو و هم خط بوده اند, گرچه متن و سند یکی باشد.
در این گونه موارد, نمی شود گفت; ما, به این اسناد صحیح, استناد می جوییم و اسناد مخدوش را به دور می افکنیم. زیرا در این گونه موارد, دستهای مرموز غلات, در پشت صحنه به کار بوده اند که مسأله را به گونه ای وانمود کنند که انسانهای صالح هم اغفال شوند و حرف غلات را بگویند و آنان حرف خود و پیام خود را به نام آنان که اعتباری دارند و در دید مردم محترم هستند, نشر دهند و به اهداف خود دست یابند.
در همین آیة الکرسی, بیش از ده سند وجود دارد که همگی مخدوش اند و فقط یکی ـ دوتای آن صحیح است که نمی شود به آنها استناد کرد, زیرا خطِ همان غلات را دنبال می کنند.
پس آنچه را که محدث نوری در پی آن است و ادعا دارد که از آیة الکرسی جملاتی افتاده و در مصحف موجود نیامده اند و آنچه در مصحف موجود آمده, بخشی از آیة الکرسی است و... حرفی است نادرست و با هیچ معیار و ملاکی درست درنمی آید و اخباری که وی ادعا می کند, بر این امر دلالت دارند, مخدوش هستند و نامعتبر و ساخته دست غالیان.
آیه دیگری که محدث نوری ادعا می کند تحریف شده و روایتی برای اثبات پندار خود می آورد, آیه 275 سوره بقره است.
السیّاری, مرسلاً عن ابی ا لحسن, علیه السلام:
(فی قوله عز وجل: والذین یأکلون الرّبوا لایقولون [یوم القیامه] الاّ کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المسّ21)
سند حدیث:
سند, سیّاری می رسد, به گونه مرسل عن ابی الحسن, نقل می گردد. چون حدیث مرسل آمده, نمی شود تعیین کرد, ابوالحسن اول, ثانی و یا ثالث مراد است. زیرا کنیه امام موسی بن جعفر, امام رضا و امام هادی(ع) ابی الحسن است. اهل سنت, (ابی الحسن) که در احادیث می آورند, مرادشان حضرت امیر(ع) است, ولی شیعه, برای آن حضرت, این کنیه را در حدیث نمی آورد.
متن حدیث:
در این آیه (یوم القیامه) را بر آیه افزوده اند. گمان برده اند که آیه نقص دارد و از آن چیزی افتاده است. اغلب این ادعاها, از آن جا ناشی می شود که از لحاظ معنی اشکال دارند. همه مفسران درمانده اند که جمله (الذی یتخبّطه الشیطان من المس) را چگونه ترجمه کنند.
اینک, برای روشن شدن مطلب, آیه شریفه را نقل می کنیم و ترجمه درست آن را ارائه می دهیم:
(الذین یأکلون الرّبوا لایقولون الاّ کما یقوم الذی یتخبَّطُهُ الشیطان من المسّ...)
آنان که با سفسطه بافی ربا می خورند, در بازار تجارت از جا برنمی خیزند, مگر مانند جن زده ای مصروع که شیطان لحظاتی چند در گل و خاکش می غلتاند, سپس تحقیر شده از زمین برمی خیزد.
آنان که در ترجمه آیه درمانده اند, در برابر اعتراض افرادی که گفته اند: چرا قرآن می گوید: (لایقومون...)
در حالی که ربا خواران آدمهای قدرتمندند و چنین نیست که نتوانند از جا بلند شوند, گفته اند: منظور روزقیامت است. روز قیامت که رباخواران می خواهند سر از گور بردارند, نمی توانند. مثل آدمهای جن زده به زمین می افتند. اینان, در دنیا جن زده نمی شوند. منظور قیامت است.
اینان, چون به گمان خود, نقصی در آیه می بینند و یا می بینند که اشکال دشمن وارد است, در مقام تفسیر, (یوم القیامه) را می افزایند. در حالی که اشتباه می کنند. این آیه مربوط به همین دنیاست. قیام فرد رباخوار, نه بدان معناست که وقتی از خواب بیدار می شود, سرش گیج برود و به زمین فروافتد. یا در کوچه و بازار زمین بخورد و... که دربمانیم یعنی چه؟
می خواهد بگوید که رباخوار, از جا بلند نمی شود, مگر بسان کسی که زیردست و پای شیطان درهم کوفته شده باشد. در اثر مس شیطانی و نفوذ شیطان در او, از حالت عادی خارج شده و مثل جن زدگان می شود.
آن کس که جن زده و مصروع است, پس از آن که می افتد و از هوش می رود و پس از دقایقی به هوش می آید, می بیند خاک مالی و سر و صورت و لباسهایش کثیف شده, حالت شرمندگی پیدا می کند و انزوا پیشه می گیرد و حالت خود را از دیگران پنهان می دارد.
رباخوار نیز, مانند جن زدگان است. همیشه حالت شرمندگی و سرافکندگی دارد و نمی تواند سرش را در جامعه بلند کند. همه او را شماتت می کنند و اگر به جامعه پابگذارد, مردم از او نفرت دارند و گریزانند. این حالتی که رباخواران دارند, ناراحتی عصبی است. در حالت ضعف و ناراحتی, شیطان می تواند روی اعصاب, اثر بگذارد. حتی گاهی چیزهایی به چشم می آید که در حالت عادی به چشم نمی آیند.
جن, ذرّه ای از ذرّات علام وجود است که می تواند در وجود آدم نفوذ کند. در احادیث است که می تواند در داخل خون جاری شود.
جن, یعنی آنچه از دیده ما نهان است. اگر بدذاتی کرد, می شود شیطان. مصروع به خاک افتاده, به اعتبار این که شیطان در اثر تماس با او, روی اعصاب و مغزش اثر گذارده است.
قرآن در این آیه ترسیم حالت انسان رباخوار می پردازد. شخص رباخوار, به خاطر عمل خود و استثمار خلق خدا, در جامعه جایی ندارد و همگان به چشم تحقیر به او می نگرند, گویا جن زده است, شرمنده و سرافکنده و خاک آلود و سر و صورت کثیف و مشمئزکننده.
پس آیه, نمی خواهد وصف حال رباخوار را در روزقیامت بکند. روزقیامت, معلوم نیست که رباخوار, به چه حالتی در بیاید. از این روی لزومی ندارد (یوم القیامه) را در آیه لحاظ کنیم و منظور آیه را روزقیامت بدانیم و در معنی و تفسیر آیه سردرگم بشویم و بی راهه برویم. آنچه در قرآن آمده, بی کم و کاست کلام خداست و نیازی نیست به این روایات مجعول و ساخته و پرداخته دسیسه بازان تمسک بجوییم و از راه حق, به دور مانیم.