«وَلْیَسْتَعْفِفِ الّذینَ لا یجدُونَ نِکاحا حتّی یُغْنِیَهُمُ اللّه ُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الّذینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمّا مَلِکَتْ أیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ اِنْ عَلِمْتُمْ فیهِمْ خَیرا و آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللّه ِ الّذی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی البِغاءِ إنْ اَرَدْنَ تَحَصُّنا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الحیاةِ الدُّنیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فانَّ اللّه َ مِنْ بَعْدِ إکراهِهِنَّ غَفُورٌ رحیمٌ و لَقَدْ أنْزَلْنا اِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ و مَثَلاً مِنَ الّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ و مَوْعظةً لِلْمُتَّقینَ». «آیات 33 و 34»
اشاره ای دوباره:
آنچه در سه قسمت گذشته آوردیم، شرحی کلی بر سه آیه 32، 33 و 34 این سوره شریف و نکات ادبی آن بود. سپس آیه 32 را به تفصیل شرح دادیم. آنچه در قسمت گذشته، در شماره 131 مجله آمد، پاسخ به پرسش هایی فقهی بود که در باره ازدواج مرد تنگدست که توان پرداخت نفقه ندارد، مطرح است. روایات مربوط به این آیه را نیز در قسمت قبل بازگو کردیم. پیوستگی سه آیه یادشده، ما را بر آن داشت که علی رغم گستردگی مباحث و نکات آن، یکجا مورد بحث قرار دهیم؛ و اینک در چهارمین بخش شرح و تفسیر این آیات، به آیه 33 می پردازیم با این یادآوری که نکات ادبی و لغوی هر سه آیه را در نخستین بخش، (شماره 129 مجله) آورده ایم.
«و لیستعفف الّذین لا یجدون نکاحا حتی یغنیهم اللّه من فضله ...»
در پی سلسله دستورها و تأکیدهایی که به زیبایی و هماهنگی تمام از چند آیه پیش با امر به مردان و زنان مؤمن برای حفظ چشم از نگاه به حرام آغاز شد و آنگاه بر حفظ دامن خویش از نگاه دیگران و حفظ زینت و رعایت پوشش تأکید شد و سپس به همسر دادن و ازدواج کردن فرا خوانده شدند، حتی اگر تنگدست باشند، اینک مردان و زنان بی همسر به پاکدامنی و عفاف فرمان داده می شوند. خداوند طبیعت زن و مرد را نیازمند هم آفریده و میل به ازدواج و احساس نیاز به آن امری غریزی است. خداوند این واقعیت را در آیه ای از قرآن کریم به عنوان یک آیه و نشانه خود معرفی می کند:
«و من آیاته أن خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّة و رحمة ان فی ذلک لآیات لقومٍ یتفکرون.»(1)
خداوند حکیم، هماهنگ با نظام آفرینش خود، در نظام تشریع، طی آیات گذشته به اجابت این نیاز از راه ازدواج فرا خوانده است. فرمان داده است که بی همسران، چه بردگان و چه آزادگان، زن یا مرد را، همسر دهید، اگر هم فقیر باشند، امید می رود خداوند به فضل و کرم خویش آنان را بی نیاز سازد. این همان راه درست و سازگار با طبیعت آدمی و موافق با شرایع آسمانی بویژه شریعت محمدی(ص) است. که نمونه ای از سخنان پیامبر(ص) و خاندان پاکش را در قسمت پیش آوردیم. اما همه شاهدیم که علی رغم این احساس نیاز متقابل، در بسیاری موارد، امکان ازدواج فراهم نمی گردد و آنان، با همه نیازی که به آن دارند، نمی توانند ازدواج کنند. در چنین شرایطی ممکن است این گمان در کسی قوت گیرد که ناتوانی در فراهم ساختن شرایط ازدواج و عدم دسترسی به همسر، چه بسا می تواند عذر برآوردن نیاز غریزی از راههای دیگر شود و خود را در ارتکاب رفتار ناصحیح و نامشروع مجاز شمارد. ظاهرا این آیه شریفه به دنبال تأکیدی که در آیه پیش بر ازدواج شده بود، فورا در تأکید بر ضرورت پاکدامنی، به این نکته تذکر و فرمان می دهد که آنانی هم که اینک به هر دلیل نمی توانند ازدواج کنند باید عفّت بورزند و پاکدامنی پیشه خود سازند و مبادا که خود را آلوده سازند. اینان باید پاکدامن بمانند تا خداوند از فضل و کرم خود، آنان را بی نیاز سازد و امکان ازدواج پیدا کنند. این فراز از آیه، در واقع، تکمله ای بر آیه پیش و تأکیدی بر لزوم حفظ سلامت فرد و جامعه از آلودگی و روابط ناسالم و خودداری از تعدّی از حدود الهی و مرزهای شرعی است. و این نکته ای است که اختصاص به مردان یا زنان، ندارد. تعبیر به «الذین لا یجدون نکاحا»، نیز با توجه به دو گروهی که در آیه پیش از آنان نام برده شده بود، یعنی «ایامی؛ زنان و مردان بی همسر» و «عباد و اماء؛ غلامان و کنیزان»، این عمومیت را می رساند و قرینه بر آن است که این دستور اختصاص به مردانی که امکان ازدواج ندارند؛ ندارد. از این رو به نظر می رسد «لا یجدون نکاحا؛ آنان که ازدواجی نمی یابند»، بر خلاف آنچه از سخن علاّمه طباطبایی برمی آید، معنایی گسترده تر دارد و اختصاص به نیافتن مهر و نفقه ندارد. ایشان گفته اند منظور از عدم یافتن نکاح، ناتوانی در پرداخت مهر و نفقه است: «و المراد بعدم وجدان النکاح عدم القدرة علی المهر و النفقة».
ظاهر این سخن، اختصاص فرمان پاکدامنی به مردانی است که قدرت مالی بر ازدواج ندارند، در حالی که باید گفت این دستور، ویژه مردان نیست و اساسا «لا یجدون نکاحا» اختصاص به ناتوانی مالی ندارد، بلکه چه بسا به قرینه آیه پیش که حتی در صورت تنگدستی نیز دعوت به ازدواج می کرد، این ناتوانی، بیشتر ناظر به موانع و مشکلات دیگر همانند نیافتن همسر مناسب، یا شرایط خاص شغلی یا تحصیلی است. و به هر حال اختصاص به ناتوانی مالی ندارد. و اگر منظور فقط ناتوانی مالی بود تا آیه نیز به مردان اختصاص یابد، بهتر بود می گفت: «و لیستعفف الفقراء». بنا بر این جمله، «الذین لا یجدون نکاحا» را این گونه می توان معنا کرد: «آنان که به هر دلیل به ازدواج دسترسی ندارند؛ اینان باید عفت بورزند تا آنگاه که خداوند از فضل خودش، آنان را بی نیاز کند و ازدواج کنند.»
ازدواج موقت، ازدواج با کنیزان
تردیدی نیست کسانی که به هر دلیل، اینک امکان ازدواج ندارند، باید پاکدامنی پیشه کنند و از آلودگی به گناه بپرهیزند. قرآن کریم، دو راه کم هزینه تر و قابل دسترسی تر را پیش پای این گروه گذاشته است تا در عین محدودیت و موانع موجود، بتوانند نیازهای غریزی خویش را برآورده سازند. یکی ازدواج موقت و دیگری ازدواج با کنیزان است. آنچه مسیر اصلی تشکیل خانواده و شکل گیری یک زندگی جامع و سالم است، همان ازدواج دائم به همراه تعهداتی است که برای زن و شوهر و فرزندان به وجود می آورد. ازدواج موقت در واقع مکمل آن مسیر اصلی و طبیعی و راه حل موقت است. البته این ازدواج اختصاص به گروه یادشده که امکان ازدواج دائم ندارند، ندارد، چنان که محدود به مردان بی همسر نیز نمی باشد ولی به هر حال با حفظ شرایط، راهی آسان تر و راه حلی موقت برای گروهی است که اینک دسترسی به ازدواج دائم ندارند. در آنجا پس از برشماری دسته هایی از زنان که ازدواج با آنان حرام است، می افزاید:
«... و احلّ لکم ما وراء ذلکم أن تبتغوا بأموالکم محصنین غیر مسافحین فما استمتعتم به منهنّ فآتوهنّ أُجورهنَّ فریضةً و لا جناح علیکم فیما تراضیتم به من بعد الفریضة ان اللّه کان علیما حکیما؛
زنان دیگر، غیر از اینها (که نام برده شد)، برای شما حلال شده است که با اموال خود، آنان را بخواهید و اختیار کنید، در حالی که پاکدامن باشید و از زنا خودداری کنید. پس آنچه از آنان متعه کردید، مهر تعیین شده ایشان را بپردازید و گناهی بر شما نیست. در آنچه بعد از تعیین مهر، با یکدیگر توافق کردید، خداوند، دانا و حکیم است».
همان گونه که مفسّران ارجمند شیعه تأکید جسته و اتفاق نظر دارند، این آیه با توجه به شواهد داخلی و ادله بیرونی آن، مربوط به ازدواج موقت است. البته اهل سنت این حکم را نسخ شده پنداشته اند و تحریم آن توسط خلیفه دوم و شدت عمل او در جلوگیری از آن نیز امری معروف و ثبت شده در منابع و ادله متعددی است که در کتاب های شیعه و سنّی آمده است. روایات متعددی نیز که از اهل بیت علیهم السلام نقل شده دلیل روشن دیگری است بر این حکم. و اصل مشروعیت ازدواج موقت جزء معتقدات شیعه و از امور قطعی فقه ما می باشد و آیه یادشده نیز به همین معناست و منسوخ نیز نشده است. در سخنی که هم شیعه و هم اهل سنت از امیرالمؤمنین علی(ع) نقل کرده اند، در باره تأثیر و نقش اساسی ازدواج موقت در کاهش گناهِ روابط نامشروع آمده است که اگر عُمَر مردم را از متعه باز نداشته بود، جز شقاوت پیشه گان، کسی گرد گناهِ زنا نمی رفت و به نقلی دیگر: جز گروهی اندک از مردم مرتکب آن نمی شدند:
«لو لا ما سبق من ابن الخطاب فی المتعة ما زنی الاّ شقیّ (الاّ شفا. خ ـ ل)».
عده ای از اهل سنّت این سخن را از ابن عباس نقل کرده اند؛ طبعا وی نیز که شاگرد حضرت علی(ع) بوده از آن بزرگوار بازگو کرده است.(2)
بنابراین ازدواج موقت، یک راه حل مهم در کاهش چشمگیر بخش عمده ای از آثار منفی کاهش ازدواج دائم و دشواری ها و موانع آن است. که البته به معنای ازدواج بی حساب و کتاب و روابط بی ضابطه نیست. ازدواجی آسان تر همراه با تعهدات و مسئولیت های کمتر است ولی کاملاً ضابطه مند و همراه با مسئولیت های خاص خود است. اگر واقعیت های کنونی زندگی و مناسبات کنونی و شرایط فرهنگی جامعه دشواری ها و تبعات چندی را پیش روی ازدواج موقت گذاشته، امری است که چیزی از اصل مشروعیت، و اصل اهمیت و نقش راهگشای این ازدواج نمی کاهد. طبع مسائل و پدیده های اجتماعی و فرهنگی این است که عملاً نمی توان آنها را مستقل و مجزای از یکدیگر ارزیابی کرد؛ ازدواج موقت نیز یکی از همین مسائل است.
به هر حال، برای کسانی که «لا یجدون نکاحا؛ امکان ازدواج ندارند»، یک راه، این است که تن به ازدواج موقت بدهند. البته این در صورتی است که «نکاح» در آیه مورد بحث را، ازدواج دائم بدانیم ولی اگر اطلاق و عمومیت آن را (بویژه که در قالب «نکره» به دنبال «نفی» بیان شده و این قالب، مفید عمومیت است)، شامل هر نوع ازدواجی و از جمله ازدواج موقت بشماریم، قهرا این آیه ناظر به آنچه در آیه سوره نساء آمده نیز می شود و تأکید بر عفاف و پاکدامنی، مربوط به مرحله ای است که شخص اساسا دسترسی به ازدواج ندارد، نه دائم و نه موقت.
راه دیگر، که اینک موضوعا منتفی است، ازدواج با کنیزان است که هزینه کمتری را بر دوش شوهر می گذاشت. در گذشته نوعا چنین بود که هر چند خرید غلام و کنیز از عهده و توان مالی بسیاری افراد بیرون بود ولی ازدواج با کنیزان در مقایسه با زنان آزاد، هزینه و امکانات کمتری را می طلبید. کنیز پس از ازدواج نیز، از ملکِ صاحب خود بیرون نمی رفت و روابط زناشویی، هر چند محدود به همسرش بود، ولی همچنان ملک مولای خود محسوب می شد و بخشی از وقت وی در اختیار او بود. جایگاه اجتماعی و محدودیت هایی که کنیزان داشتند، طبعا هزینه مالی ازدواج با آنان، چه مهر و چه نفقه، کاهش می داد در سوره نساء، چنان که اشاره شد، به دنبال بیان حکم ازدواج موقت، به روشنی در باره کسانی که توان ازدواج با زنان آزاد مسلمان را ندارند و می ترسند از بی همسری به سختی بیفتند و نیاز جنسی بر آنان فشار آورد، این راه را پیش پایشان می گذارد که با کنیزکان مسلمان ازدواج کنند. البته دستور می دهد که این ازدواج با اجازه صاحبان کنیزکان باشد و مهریه آنان نیز به درستی پرداخت شود و آنان زنانی پاکدامن باشند که از روابط نامشروع آشکار و پنهان به دور باشند. آنگاه تذکر می دهد این دست کنیزان شوهرکرده، اگر هم مرتکب فحشایی شوند، نصف عقوبت و حدّ زنان آزاده را خواهند داشت. آیه با این همه و علی رغم اینکه این راه را پیش پای این دسته از مردان می گذارد، یادآور می شود اگر دشواری بی همسری و فشار غریزه را تحمل کرده و در مقابل آن صبر کنید و تن به چنین ازدواجی ندهید، برای شما بهتر است:
«وَ مَن لَمْ یَسْتَطِعْ مِنکُم طَوْلاً اَنْ یَنْکِحَ المُحْصَناتِ المُؤمِناتِ فَمِن مّا مَلَکَتْ أیمانُکم مِن فَتَیاتِکُمُ المؤمناتِ و اللّه ُ أعلمُ بإیمانِکم بعضُکُم مِن بعضٍ فانکحوهُنَّ بإذنِ أهلِهِنَّ وَ آتُوهُنّ أُجورَهُنَّ بالْمعروفِ مُحَصناتٍ غیرَ مُسافِحاتٍ و لا مُتَّخِذاتِ أخْدانٍ فإذا أُحْصِنَّ فَإنْ أَتَیْنَ بِفاحشَةٍ فَعَلَیهِنَّ نصفُ ما عَلَی المُحَصناتِ مِنَ الْعذابِ ذلک لِمن خَشِیَ الْعَنَتَ منکُم و أَن تَصْبِروا خَیرٌ لکُمْ و اللّه غفورٌ رحیمٌ.»(3)
اینکه چرا آیه شریفه، در عین حال، خویشتنداری و خودداری از ازدواج با کنیزان را برای این دسته از مردان، بهتر می شمارد، یک نکته آن می تواند ناظر به این واقعیت باشد که داشتن غلام یا کنیز، یک امتیاز به شمار می رفت ولی اینکه مردِ آزادی، محدودیت ازدواج با یک کنیز را بپذیرد و عملاً نشان بدهد که توان ازدواج با زن آزاد را نداشته است، طبعا یک کاستی روشن و نقص به شمار می رفت و چه بسا به جایگاه اجتماعی وی خدشه وارد می ساخت؛ علاوه اینکه زندگی با کنیزان با توجه به سطح فرهنگ و نوع تربیت و نگاه اجتماع به آنان، نوعا مشکلات خاص خودش را داشت و بخشی از وقت او نیز در اختیار مولا و صاحب وی بود. با این همه نشان می دهد که قرآن کریم، با توجه به نیازهای آدمی و واقعیت زندگی وی، به همراه تأکید بر حفظ ارزش های دینی و احکام شرعی و لزوم پای بندی به ضوابط شریعت، می خواهد به این نیازها نیز پاسخ درست داده شود و حتی الامکان راههای عملی پیش پای جامعه اسلامی و مسلمانان گذاشته شود تا همزمان با پای بندی به ارزش های دینی و التزام به شرع مقدس، حداقل نیازها و خواسته های فطری و غریزی آنان نیز برآورده گردد. همین واقع نگری و پرهیز از یکجانبه نگری است که باعث شده میان کیفر قضایی کسی که همسر داشته و همسرش نیز در دسترس وی بوده و با این حال، مرتکب فحشا شده و کسی که چنین زمینه ای را نداشته، آن همه فرق گذاشته است؛ یکی را تا حدّ مرگ و سنگسار عقوبت می کند و آن دیگری را فقط به یکصد ضربه تازیانه محکوم می سازد؛ با اینکه هر دو، گناه بزرگی مرتکب شده اند، اما جرم اولی، بس سنگین تر و عذر وی ناپذیرفتنی تر است.
نکته ای را که در باره شمول «لا یجدون نکاحا»، نسبت به ازدواج موقت یادآور شدیم، در خصوص ازدواج با کنیزان نیز جاری است و می توان گفت دستور به «استعفاف» و پاکدامنی، در صورت نیافتن «نکاح» مربوط به مرحله ای است که حتی امکان ازدواج با کنیزان نیز وجود ندارد.
با این همه، تأکید می شود ناتوانی در ازدواج و عدم دسترسی به آن، عذری برای ارتکاب گناه و آلوده ساختن دامن خویش نمی باشد، چه دختر، چه پسر، چه زن و چه مرد؛ همه باید عفت بورزند و پاکدامن باشند. لزوم عفاف و سلامت رفتار، اختصاص به گروهی خاص ندارد، و دشواری ازدواج یا نیافتن همسر مناسب به هیچ وجه نمی تواند عذر آلوده ساختن دامن خویش به گناه و زیر پا گذاشتن حدود و ضوابط شرعی باشد. تأکید حفظ عفاف و دوری از آلودگی دامن، در باره کسانی که اینک امکان ازدواج ندارند نیز به خاطر این است که اینان زمینه بیشتری برای ارتکاب گناه و افتادن در دام شیطان و وسوسه های نفسانی دارند و شیطان راحت تر می تواند آنان را به دام خود افکند. اینان چه بسا با این توهّم که نداشتن همسر و عدم امکان ازدواج می تواند عذر تن دادن به گناه و آلودگی باشد، خود را مجاز به ارتکاب گناه بشمارند؛ از این رو، آیه شریفه به این گروه، فرمان پاکدامنی می دهد و از آنان می خواهد خویشتنداری کنند تا زمانی که خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز سازد.
کدام یک؛ استعفاف یا ازدواج؟
در آیه پیش که در دو قسمت گذشته به تفصیل شرح دادیم، ملاحظه کردید که افراد تنگدست نیز تشویق به ازدواج شده بودند چرا که خداوند با فضل خودش آنان را بی نیاز خواهد ساخت. بنابراین نباید به خاطر نگرانی از ناتوانی در پرداخت هزینه زندگی و نفقه همسر، از ازدواج سر باز زنند و اساسا خود ازدواج طبق این وعده الهی مایه توانگری و وسعت رزق آنان خواهد شد. نه کسانی که عهده دار همسر دادن دختران و پسران فقیر می شوند چنین نگرانی به خود راه دهند، و نه خود اینان نگران آینده خود باشند. ولی در فراز مورد بحث در این آیه، به آنان که امکان ازدواج، از جمله توان مالی لازم برای آن ندارند، دستور به پاکدامنی و خویشتن داری می دهد تا آنگاه که خداوند آنان را با فضل خویش بی نیاز سازد. ابتدا می فرماید: اگر هم فقیر باشند ازدواج کنند، خداوند از فضل و کرم خود آنان را بی نیاز می کند. بعد می فرماید: خویشتن داری کنند و عفت بورزند تا خداوند از فضل و کرمش آنان را بی نیاز کند. پرسش این است که چه رابطه ای میان این دو آیه وجود دارد و آیا آنچه در آیه دوم آمده مخالف توصیه آیه پیش نیست؟ این اشکال آن وقت قوّت بیشتری می گیرد که منظور از جمله «لا یجدون نکاحا» را، چنان که سخن علامه طباطبایی گویای آن بود، فقط عدم توان مالی در پرداخت مهر و نفقه و به هر حال تنگدستی مالی بشماریم. به عبارت دیگر، چگونه از یک طرف با وجود فقر، دستور به ازدواج داده شده و از طرف دیگر در صورت فقر، توصیه و فرمان به خویشتن داری و عفت ورزیدن می دهد؟ میان این دو فرمان را چگونه باید جمع کرد؟
در تفسیرهای معروفی چون مجمع البیان و المیزان و کشّاف، سخنی در این خصوص گفته نشده است و ما طی چند نکته، پرسش یادشده را پی می گیریم. این نکات به خوبی نشان می دهد که تناقضی میان این دو دستور وجود ندارد.
1ـ فقیه ارجمند، فاضل مقداد، گفته است: اینکه آیه تأکید بر ازدواج در عین تنگدستی کرده، در صدد باز داشتن کسانی است که با زن مؤمن یا مرد مؤمن، تنها به خاطر فقر و تنگدستی اش حاضر به ازدواج نیستند. پس در واقع خطاب به خود زن یا مرد نیست بلکه به دیگران می گوید تنگدستی زن یا مرد باعث نگردد که شما دست رد به سینه او بزنید و یا به سراغ او نروید. اما در آیه دوم به خود افراد تنگدستی که توان لازم برای ازدواج ندارند، ولی قصد ازدواج دارند، دستور می دهد با خواسته و شهوت خود مبارزه کنند و نسبت به ازدواج، خویشتن داری کنند و بی موقع اقدام به آن نکنند تا گرفتار دشواری ها و سختی های ناشی از فقر و ناداری نگردند. علاوه بر این پاسخ، اساسا این دو جمله، هر یک، به اصطلاح علم منطق، قضیه مهمله ای هستند که قهرا در حکم «قضیه جزئیه» می باشند و عمومیت و کلیت ندارند تا متعارض و متنافی باشند. نه چنین است که هر فقیری با ازدواج، غنی می شود و نه چنین است که هر فقیری با ازدواج دچار سختی و دشواری می گردد؛ از این رو تناقضی میان این دو دستور نیست.(4)
2ـ این اشکال و پاسخ، بیشتر بر این اساس شکل می گیرد که منظور از جمله «لا یجدون نکاحا»، ناتوانی مالی در سر و سامان دادن به ازدواج و مخارج زندگی مشترک باشد. ولی چنان که ملاحظه کردید، دست نیافتن به ازدواج (عدم وجدان نکاح) اختصاص به ناتوانی مالی ندارد. چنان که همین تعبیر در موارد دیگری از قرآن مانند قربانی حج، کفاره قتل عمد، کفاره شکستن سوگند، و کفاره ظهار آمده است و اختصاص به ناتوانی مالی ندارد و اگر علی رغم توانایی مالی، قربانی در دسترس نباشد، یا برده ای برای آزاد کردن یافت نشود، نیز حکم مذکور در این آیات جاری است.(5) حتی چنان که پیشتر اشاره شد ممکن است گفته شود تعبیر یادشده در آیه مورد بحث، بیشتر ناظر به موانع دیگر ازدواج است و نه فقر مالی، و الاّ چه بسا مناسب تر بود که بگوید: «و لیستعفف الفقراء».
3ـ پاسخ دیگری که به عنوان یک احتمال به نظر می رسد این است که، این دو فرمان را مربوط به دو مرحله ضعیف و شدید از تنگدستی و ناداری بدانیم. در مرحله اول، شخص هر چند فقیر است و از تنگدستی اجمالاً رنج می برد ولی لااقل توان اصل ازدواج و امکان شروع زندگی مشترک را هر چند به کمک اطرافیانی که مخاطب امر «انکحوا» هستند دارد. به چنین فردی دستور ازدواج و وعده رفع تنگدستی می دهد و از اطرافیانش نیز می خواهد که به او همسر دهند و نگران پس از آن نباشند. ولی در مرحله دوم، فقر و موانع به گونه ای شدید است که اینک هیچ راهی برای ازدواج ندارد. نکره بودن «نکاحا» می تواند مؤید این معنا باشد؛ چه آن را به معنای ازدواج بدانیم و چه اشاره
به سرمایه ازدواج بگیریم. طبیعی است چنین فردی یا باید تن به ازدواجی بدهد که اساسا از توان و عهده او بیرون است و با این کار، خود را در بدبختی و ناگواری می افکند، و یا خود را آلوده سازد و با تن دادن به گناه، نیاز غریزی را برآورده سازد ولی دچار خشم و عذاب خداوند شود و مفاسد دنیایی آن نیز دامنگیرش گردد، و یا همان گونه که در آیه بر آن تأکید شده، خویشتن داری کند و عفاف ورزد و چند صباحی دیگر، این شرایط دشوار را بپذیرد و از افتادن به آن همه دشواری یا ورطه گناه بپرهیزد تا خداوند در کار او گشایش پدید آورد و از فضلش به گونه ای بی نیاز سازد که بتواند آبرومندانه و با دشواری کم، تشکیل زندگی مشترک دهد. از این رو تناقضی میان دو دستور یادشده نیست چرا که مربوط به دو مرحله و در دو شرایط است.
4ـ در شرح آیه مورد بحث و رفع اشکال یادشده، یک احتمال دیگر نیز وجود دارد؛ احتمالی برخاسته از روایتی که کلینی نقل کرده است. اگر مفاد این روایت را بتوان پذیرفت اساسا جایی برای اشکال مورد بحث باقی نخواهد ماند. این روایت، درست بر خلاف آنچه نوع مفسران گفته و از ظاهر آیه برمی آید، منظور از «استعفاف» در جمله «و لیستعفف الذین لا یجدون نکاحا» را، ازدواج کردن معرفی کرده است. یعنی شخصی که همسر و توان ازدواج را ندارد، ازدواج کند تا خداوند او را از فضل خودش بی نیاز سازد. در واقع استعفاف ورزیدن کنایه و اشاره به ازدواج کردن است زیرا شخص بی همسر با ازدواج کردن، در حقیقت به دنبال پاکدامنی خویش رفته است. از این رو، نه تنها آیه شریفه دستور به خویشتن داری از ازدواج نمی دهد، بلکه همانند آیه قبل از افرادی که توان انتخاب همسر ندارند، می خواهد که علی رغم دشواری های اولیه آن، تن به ازدواج بدهند تا پاکدامن باقی بمانند و زمینه ای برای آلوده شدن به گناه نداشته باشند.
بر این اساس باید گفت آیه قبل به دیگران، از جمله اولیای بی همسران، دستور می دهد که اینان را همسر دهند و نگران تنگدستی شان نباشند و در این آیه، به خود افراد بی همسر دستور می دهد ازدواج کنند و با این اقدام، زمینه بیشتری برای پاکدامنی خود فراهم آورند تا خداوند نیز با فضل و کرمش آنان را بی نیاز سازد. اگر این احتمال را بپذیریم، اساسا جایی برای پرسش مورد بحث باقی نمی ماند، چرا که هر دو آیه، در صورت فقر و تنگدستی نیز فرمان به ازدواج می دهد.
پیش از این، در شرح آیه 25 نساء، که اجازه می داد افراد تنگدست با کنیزان ازدواج کنند، ملاحظه کردید که در عین حال، در پایان آیه فرمود: «ان تصبروا خیر لکم؛ اگر صبر پیشه کنید برای شما بهتر است.» برخی منظور از صبر کردن در اینجا را، دوری از گناه و فحشا و صبر کردن در مقابل خواسته های نفسانی شمرده اند. ولی چنان که دیگر مفسران گفته اند و از خود آیه نیز برمی آید، ظاهرا منظور، صبر کردن بر بی همسری و ازدواج نکردن با کنیزان است. یعنی هر چند، وقتی نمی توانید با زنان آزاد، ازدواج کنید، اشکالی ندارد که با کنیزها ازدواج کنید ولی در عین حال اگر این کار را نکنید و صبر و تحمل کنید تا خداوند توان ازدواج با زنان آزاد را به شما بدهد برای شما بهتر و مناسب تر است.
این احتمال سوم در معنای استعفاف، تناسبی با معنای دوم که ظاهر آن آیه بود نخواهد داشت. و از این نظر نیز مفاد حدیث یادشده دور از ذهن می نماید؛ لذا برخی عالمان حدیث شناس، در صدد برآمده اند به گونه ای این حدیث را توجیه کنند. متن حدیث که از امام صادق(ع) است و در باره تفسیر «و لیستعفف الذین لا یجدون نکاحا، حتی یغنیهم اللّه من فضله»، نقل شده این است:
«یتزوّجوا حتی یغنیهم اللّه من فضله.»(6)
فیض کاشانی در کتاب ارزشمند «وافی» خود، دو احتمال را در توضیح و توجیه این روایت روا دانسته است؛ یکی اینکه گفته شود کلمه «لا» در ابتدای جمله «یتزوّجوا» بوده ولی توسط راویان و ناقلان روایت سهوا افتاده است. احتمال دیگر اینکه منظور از ازدواج یادشده در این روایت که آن را مصداق استعفاف شمرده، ازدواج موقت است و نه دائم. یعنی شخص وقتی توان ازدواج دائم که طبعا مسئولیت و هزینه بیشتری بر عهده وی می گذارد را ندارد، لازم است پاکدامنی و عفت خویش را با ازدواج موقت حفظ کند و لااقل ازدواج موقت کند تا مبادا گرفتار گناه شود. بر این اساس، آیه نخست، دستور به ازدواج دائم حتی با وجود تنگدستی می دهد. و آیه دوم به کسانی که هیچ راهی برای ازدواج دائم ندارند، توصیه ازدواج موقت را می کند. ولی این احتمال، بسیار دور از ذهن است. چگونه می توان جمله «یتزوّجوا» را که مطلق است و اگر انصراف به دائم نداشته باشد، لااقل شامل آن می شود و مصداق روشن آن همان ازدواج دائم است، مربوط به ازدواج موقت شمرد. بنابراین اگر بنا باشد یکی از دو احتمال یادشده را بپذیریم، طبعا پذیرش احتمال ساقط شدن «لا» راحت تر است، هر چند این احتمال نیز با عنوان بابی که کلینی نوشته و این حدیث را در آن باب آورده تناسب نخواهد داشت، مگر اینکه گفته شود ساقط شدن «لا» مربوط به زمان پیش از کلینی و توسط یکی از راویان قبلی بوده است. عنوان باب این است: «ان التزویج یزید فی الرزق؛ ازدواج روزی را زیاد می کند.»
بنابراین به نظر می رسد در پاسخ به اشکال، مناسب تر است یکی از دو احتمال نخست را بپذیریم؛ یا آنچه فاضل مقداد گفت، یا آنچه ما احتمال دادیم و مربوط به دو مرحله از تنگدستی شمردیم.
شرح ادامه آیه را در قسمت بعد پی می گیریم. ان شاءاللّه .