دین و معرفت علم

درباره اینکه شناخت خدا، مبنای شناخت وظائف انسان است، سخن گفتیم و محور بحث را کلام پرمحتوای امیرالمؤمنین علیه السلام قرار دادیم که در افاضاتش به کمیل، مردم را سه دسته کرد.

درباره اینکه شناخت خدا، مبنای شناخت وظائف انسان است، سخن گفتیم و محور بحث را کلام پرمحتوای امیرالمؤمنین علیه السلام قرار دادیم که در افاضاتش به کمیل، مردم را سه دسته کرد.

«ابن ابی الحدید» -که عالم معتزلی منصفی است- درباره تقسیم مردم به سه دسته عالم و متعلم و مگس گونگان، می گوید:

«تقسیمی صحیح است. چرا که بشر به اعتبار مسائل و امور الهی، یا به حقیقت عالم است و خدا را (آنگونه که در توان یک بشر است) می شناسد و یا در این راه، آغازگر و درحال سیر و سفر است و به وسیله تعلم و استفاده از عالم، در طلب و جستجوست و یا نه این است و نه آن. یعنی همان عامی سقوط کرده ای است که خدای را به او اعتنایی نیست و حضرت، درباره او راست فرموده که: مگسان کوچک و ناتوان و هرآواز دهنده ای را پیروانند. مگر نمی بینی که آنها به کمترین خیال و ضعیف ترین وهم، از تقلید شخصی به تقلید شخصی دیگر، منتقل می شوند (وکورکورانه، پیروی این و آن، می کنند)». (1)

از آنجا که فقه را بیان کننده وظائف انسان در برابر خدا و خود و دیگران و جهان دانستیم واز آنجا که شناخت وظائف انسان در موارد چهارگانه، بدون شناخت خود و خدا و انسان و جهان ممکن نیست، از اینرو بهتر دیدیم که اهمیت معرفت و شناخت و ارزش مقام اهل معرفت و پویندگان راه علم از دیدگاه امام امیرالمؤمنین علیه السلام را بیشتر پی بگیریم و مقام والای علم و عالم و تعلم و متعلم را بهتر بشناسیم و خلاصه اینکه بحث المعرفه را اهمیت دهیم واز کنار مساله علم و تعلم به سادگی نگذریم. چرا که پیشوای عالمان حقیقی و تعلیم دهنده همه متعلمان واقعی، در خطابش به کمیل فرمود:

«یا کمیل، معرفة العلم دین یدان به ». (2) معرفت علم، دینی است که بدان پاداش داده می شود.

این سخن، یعنی چه؟ ابن ابی الحدید می گوید:

«یعنی معرفت فضل یا شرف یا وجوب علم، دینی است که بدان، پاداش داده می شود یعنی معرفت این امور، رکنی از ارکان دین و واجب و فریضه است ». (3)

سؤال فوق از اینجا پدید آمده که: علم و معرفت یکی است و بنابراین، گویی گفته شده است: علم به علم، دینی است که بدان پاداش داده می شود.

به خاطر همین است که برخی از مترجمین نهج البلاغه در ترجمه عبارت مورد بحث، چنین آورده اند:

«ای کمیل بن زیاد، آشنائی با علم و تحصیل آن، دین است که به سبب آن (در روز رستخیز) جزا و پاداش داده می شود». (4)

اینگونه برخوردها با کلام درربار مولی، ناشی از این است که ما به وسیله علم، هستی و جهان و اشیاء و ذات و صفات و افعال خدا را می شناسیم، نه خود علم را. بنابراین، معرفت علم یا علم المعرفة یا علم به علم، معنی ندارد. حال آنکه امروز شناخت شناسی و بحث المعرفة (5) از جایگاه حساسی برخوردار است.

امروز «یکی از مهمترین شاخه های فلسفه شناخت شناسی (یا نظریه های مربوط به شناسایی) است. فیلسوفان کوشیده اند وسیله کسب معرفت و حدود و وسعت شناسایی و مقیاسها یا ملاکهایی را که بدان وسیله می توان با اطمینان درباره حقیقت یا خطای شناسایی، داوری کرد، کشف کنند. تمایل ما این است که به آنچه درباره جهان به تصور خود می دانیم، خرسند و قانع باشیم. ولی از خود نمی پرسیم که چگونه به این شناسایی دست یافته ایم و اعتماد و وثوق ما به آن، از کجاست؟ گاه گاه از اینکه نخست به چیزی اعتماد جازم داشته ایم و سپس معلوم شده که مشکوک یا خطا و کذب است، نگران می شویم. اگر این حالت، مکرر اتفاق افتد، ممکن است درباره آنچه یقینی و قطعی می پنداریم، شکست و بدگمانی پیدا کنیم ». (6)

«جان لاک » معتقد بود که «فقط شهود و برهان می تواند به ما معرفتی که درباره آن مطمئن باشیم، بدهد. لکن علاوه بر این دو، مرتبه ای دیگر از اطمینان هست که هرچند یقینی نیست، مع هذا تقریبا هرکس به آن اعتماد می کند و بنابراین، آن را نیز بایستی یکی از مدارج شناسایی به شمار آورد». (7)

«لاک » این نوع شناسایی را شناسایی حسی نامیده. به نظر او این نوع شناسائی، ما را به وجود بالفعل اشیاء جزئی مطمئن می سازد. (8)

به عقیده او، علی رغم همه شک و تردیدهائی که دکارت و شکاکان مطرح کرده اند، بازهم تقریبا مطمئنیم که بعضی از تجارب ما درباره چیزهائی است که خارج از اذهان و نفوس ما وجود دارند و حال آنکه برخی دیگر از تجارب ما چنین نیست. (9)

امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه سخن، نکاتی بیان می کند که بازگشت آنها به علم شناسی و معرفت علم است. این نکات، بدین قرارند:

1 - «به یکسب الانسان الطاعة فی حیاته ».

به وسیله علم است که انسان در زندگی خویش تحصیل طاعت می کند.

آری، عالم واقعی مطیع فرمان خداست و در برابر او خوف و خشیت دارد و خود را در برابر عظمت نامتناهی آن ذات اقدس، ذره ای بی مقدار و ناچیز می نگرد. چنانکه قرآن مجید می فرماید:

«انما یخشی الله من عباده العلماء» (10)

از بندگان خدا، تنها عالمان در برابر خداوند، خشیت دارند. (11)

2 - « و جمیل الا حدوثه بعد وفاته ».

انسان به وسیله علم برای دوران پس از مرگش تحصیل نام نیکو می کند.

همواره بندگان خوب و انسانهای متدین و متعبد در میان مردم خوشنامند. بخصوص عالمان واقعی که به علم خود راهگشای سعادت بوده و خود به آنچه دانسته و به مردم گفته اند، عمل کرده و دیگران را هم هدایت و ارشاد کرده اند. هرچند ممکن است در دوران زندگی گرفتار انزوا و گمنامی شوند.

3 - «العلم حاکم والمال محکوم علیه ».

علم حاکم و مال، محکوم علیه است.

معنای کلام فوق این است که: علم درباره انفاق یا امساک مال حکم می کند و به انسان می گوید که: اینجا مصلحت در انفاق مال و آنجا مصلحت در حفظ و نگهداری مال است. بنابراین، علم به مصلحت ، در انسان ایجاد انگیزه می کند و علم به مفسده و زیان و ضرر، انگیزه را در انسان از بین می برد و در وجودش ایجاد صارف می کند.

داعی و صارف، بر حرکات و تصرفات انسان حاکمند و او را به اقدام یا ترک اقدام وادار می کنند. اینکه ما انسان را در کارهایش قادر مختار می دانیم، به اعتبار همین دو امر است. داعی و صارف هر دو ریشه در علم و اعتقاد دارند.

از اینجا معلوم می شود که علم -به خودی خود- بر اعمال انسان حاکم است. حال آنکه مال، حاکم بر اعمال انسان نیست، بلکه تحت حاکمیت علم است.

بازهم علم شناسی

هستند (و بوده اند) مردمی که علم را برای مال می خواهند و مال را بر علم ترجیح می دهند. اینها گوهر گرانبهای علم را نشناخته اند و زرق و برق امور مادی و هیاهوی جاه و مقام و قدرت ظاهری آنها را کور و کر کرده است.

به همین جهت است که امیرالمؤمنین علیه السلام قبل از آنکه معرفت علم را از ارکان دین، بلکه خود دین معرفی کند، در سخنی که به عنوان تمهید و زمینه سازی مطرح شده، می فرماید:

«یا کمیل، العلم خیر من المال. العلم یحرسک وانت تحرس المال و المال تنقصه النفقة و العلم یزکو علی الانفاق و صنیع المال یزول بزواله ».

ای کمیل، علم بهتر از مال است. علم تو را نگاه می دارد و تو مال را نگاه می داری. مال را انفاق می کاهد و علم از راه انفاق تکامل می یابد و آثار مال، با زوال مال، زایل می شود.

در عبارات فوق، وجوهی برای برتری علم بر مال، ذکر شده که در خور توجه است:

1 - علم نگهبانی و پاسداری لازم ندارد، بلکه خود نگهبان و پاسدار انسان است. حال آنکه مال، نگهبانی و پاسداری می خواهد و اگر مالدار، از حفظ و حراست آن خودداری یا کوتاهی کند، تباه و ضایع می شود.

2 - مخارج و مصارف، موجب کمبود مال می شود. اما مخارج و مصارف علم، که همان تعلیم و تدوین و انتشار آن است، موجب رشد و تکامل و ترقی آن می شود چرا که تعلیم دهنده، به برکت تعلیم بر بینش علمی و سعه نظر و حل مشکلات و تحقیق بیشتر در رشته ای که در آن کار کرده، می افزاید و آنچه را به دیگران آموخته، برایش ملکه می شود و در ذهنش رسوخ می یابد.

3 - آثار و فوائد مال با زوال مال از بین می رود. چرا که آثار مال، در امور جسمانی و لذتهای شهوانی ظاهر می شود. تا مال باقی است، برخورداری از لذائذ جسمی و شهوی ادامه دارد. همین که مال از دست رفت، اینها هم از دست می رود. با کثرت مال، مطبخ و مبرز، (12) رونق دارد. دغل دوستان، همچون مگسان گرد شیرینی در رفت و آمدند. عزت ظاهری و شهرت دنیوی، رو به فزونی است. همه چیز بر پایه وهم و خیال و تعینات و تمنیات، پر رونق و پرزرق و برق است.

نیست وش باشد خیال اندر روان تو جهانی بر خیالی بین روان بر خیالی صلحشان و جنگشان بر خیالی نامشان و ننگشان

در تعبیر زیبای امیرالمؤمنین علیه السلام «صنیع المال » آمده و مقصود از صنیع مال همه آثار و فواید و نتایجی است که بر مال، مترتب می شود و اینها همچون سایه مال، تابع بقای مالند و معلوم است که اگر صاحب سایه را زائل گردد، سایه هم به دنبال آن، زائل می گردد.

البته فوائدی هم هست که اشخاص متعهد و مؤمن از مال می برند و اینها زوال پذیر نیستند. بلکه به عنوان «باقیات صالحات » (13) همواره باقی می مانند. هرچند که مال زوال یابد، ولی این فوائد، دستخوش زوال نمی شوند. چرا که اینها از آثار ایمان و تقوا و تعهدند. مقصود از باقیات صالحات، همه طاعات و خیرات است. اعم از طاعات و خیرات روحی و بدنی، مالی و غیر مالی، آنچه طاعت و خیراتست باقی می ماند. خواه از قبیل کارهای فکری و تعلیم و تالیف و ترجمه و نشر باشد و خواه از قبیل بناهای خیر و موقوفات و صنایع و فنون باشد و خواه از قبیل اذکار و اوراد و دعاها و قرائت قرآن و عبادات. از اینرو از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روایت شده است که:

«ان عجزتم عن اللیل ان تکابدوه و عن العدوان تجاهدوه فلا تضجروا عن قول: «سبحان الله والحمد لله و لا اله الا الله والله اکبر»فانهن الباقیات الصالحات فقولوها». (14)

اگر از شب زنده داری واز جهاد با دشمنان دین، عاجزید، از گفتن تسبیحات اربعه کسل نشوید که اینها باقیات صالحاتند. بنابراین، آنها را بگویید.

ابن ابی الحدید معتزلی در توضیح و تفسیر جمله «و صنیع المال یزول بزواله » می گوید:

«نمی بینی که وقتی مال زایل می شود، صاحب آن ناچار می شود که خانه و مرکب و کنیزان را بفروشد و عادت به خوردن خوراکیهای خوب و پوشیدن لباسهای فاخر را ترک کند. همینطور هنگامی که صاحب مال بمیرد، آثار مال از او زایل می گردد. چرا که او بعد از مرگ، از خوردن و نوشیدن و پوشیدن محروم می شود. ولی آثار علم، نه در دوران زندگی دنیا زایل می شود و نه بعد از مرگ. اما در زندگی دنیا به خاطر این است که زوال علوم بدیهی و آثار و لوازم آنها محال است... واما بعد از خروج از دنیا، به خاطر این است که آثار علم -یعنی لذت عقلی دائم، به خاطر دوام سبب آن، که عبارت است از حصول علم در جوهر نفس که معشوق نفس است و مانعی از تمتع و تلذذ به آن وجود ندارد- زوال نمی پذیرد. آنچه در زندگی دنیا مانع از تلذذ به علم بود، اشتغال نفس به تدبیر بدن و واردات حسی از جهان خارج بود. بدون تردید، هنگامی که عاشق به معشوق پیوندد، اسباب کدورت زایل می شود و عاشق در لذتی بزرگ، مستغرق می شود این است راز سخن امیرالمؤمنین علیه السلام که فرمود: «و صنیع المال یزول بزواله ». (15)

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

در پایان این بحث، ذکر این نکته لازم است که واژه صنیع ممکن است به معنای صانع و ممکن است به معنای مصنوع باشد. در صورت اول، صنیع مال به معنای صاحب مال و در صورت دوم به معنای آثار مال است. در بیان ابن ابی الحدید، به هر دو معنی اشاره شده است.

پی نوشتها:

1 ) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1×، ص 347 و 348، حکمت 143، توضیح داخل پرانتزها از نگارنده است.

2 ) نهج البلاغه فیض الاسلام، ص 1145، حکمت 139.

3 ) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 18، ص 349.

4 ) نهج البلاغه فیض الاسلام، ص 1146.

5 ) Eistemolojy

6 ) کلیات فلسفه از دکتر سید جلال الدین مجتبوی از انتشارات حکمت، ص 260.

7 ) همان مدرک، ص 296.

8 ) همان مدرک.

9 ) همان.

10 ) فاطر، آیه 28.

11 ) هرچند که خوف و خشیت در لغت. به معنای ترس آمده اند. ولی میان آنها فرق است. چرا که خوف، هرگونه ترسی است که موجب تالم نفس شود و خشیت، آن حالتی است که به هنگام ادراک عظمت و هیبت حق در دل انسان پدید می آید. این حالت مخصوص کسانی است که بر مقام کبریای حق آگاهی یافته و لذت قرب را چشیده اند و خوف از محجوبیت دارند. (رجوع شود به مجمع البحرین، ماده خشا).

12 ) این تعبیر در شعر ناصرخسرو قبادیانی که به حکیم الشعراء مشهور است، آمده:

ناصر خسرو ز راهی می گذشت مست و لایعقل نه چون می خوارگان دید قبرستان و مبرز رو به رو بانگ بر زد گفت: ای نظارگان نعمت دنیا و نعمت خواره بین اینش نعمت اینش نعمت خوارگان

13 ) المال والبنون زینة الحیاة الدنیا والباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر املا(الکهف، آیه 45).

یعنی: مال و اولاد، زینت زندگی دنیاست و باقیات صالحات. نزد پروردگار تو از جهت پاداش و آرزومندی بهتر است.

هرچند در برخی از روایات، باقیات صالحات بر اعمال خاصی از قبیل نماز و ذکر و تهجد حمل شده، ولی اینها به لحاظ بیان مصادیق است. از اینرو طبرسی می گوید: «بهتر حمل آن بر عموم است و بنابراین، همه طاعات و خیرات در آن، داخل است (تفسیر مجمع البیان، ج 5 و6، ص 474، ذیل آیه فوق).

14 ) تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 264 ذیل آیه 45 سوره مبارکه کهف.

15 ) شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 348 و349 ذیل حکمت 143.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر