ماهان شبکه ایرانیان

قرآن و حیات جاویدان

اساس خلقت انسان برای بقاست، نه فنا. یکی از اصول دین مبین اسلام و شرایع گذشته، اعتقاد به معاد و باور داشتن آناست و در اندیشهی خداباوران، برخلاف منطق مادیگرایان، انسان دارای مبدأ و معاد است و مرگ دریچه و گذرگاهی است به سوی زندگی تازه; اعتقاد به وجود مبدأ، راه خداشناسی را هموار و اعتقاد به وجود معاد، هدف خلقت را ترسیم مینماید.

اساس خلقت انسان برای بقاست، نه فنا. یکی از اصول دین مبین اسلام و شرایع گذشته، اعتقاد به معاد و باور داشتن آناست و در اندیشهی خداباوران، برخلاف منطق مادیگرایان، انسان دارای مبدأ و معاد است و مرگ دریچه و گذرگاهی است به سوی زندگی تازه; اعتقاد به وجود مبدأ، راه خداشناسی را هموار و اعتقاد به وجود معاد، هدف خلقت را ترسیم مینماید.

برای آشنایی بیشتر با موضوع «حیات جاویدان» به پرسشهایی در این زمینه پاسخ میدهیم.

آیا میتوان ادعا کرد که معاد، جسمانی است و تمام لوازم ماده را در بردارد؟

سید محمد حسین میری

معاد جسمانی به این معناست که انسان با مشخصات دنیویاش، با همین روح و جسم در قیامت حاضر میشود.

صدها آیه در قرآن کریم بر این دلالت دارند که معاد روحانی و جسمانی است. این آیات را در 9 گروه دستهبندی و از هر گروه نمونههایی ذکر میکنیم:

گروه اول: آیاتی که دلالت دارند بر این که خداوند قادر است همین استخوانهای پوسیده را دوباره حیات و زندگی ببخشد; مانند:

(وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌقُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّة وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْق عَلِیمٌ);[1] و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسی این استخوان را زنده میکند در حالی که پوسیده است؟ بگو: همان کس آن را زنده میکند که نخستین بار آن را آفرید و او به هر مخلوقی آگاه است.

قرآن در این آیه با صراحت میگوید: همان خدایی که نخستین بار آن را آفرید، بار دیگر، بعد از آن که به صورت استخوانهای پوسیده درآمد، آن را زنده میکند.

جملهی (یُحییها)(آن استخوان پوسیده را زنده میکند)، صراحت در معاد جسمانی دارد; یعنی همین جسم مادی بعد از متلاشی شدن بار دیگر به حیات بازمیگردد.[2]

گروه دوم: آیاتی که میفرمایند: انسانها در قیامت از قبرها برمیخیزند. بدیهی است که قبر جایگاه جسم انسانهاست; مانند:

(وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ);[3] و اینکه رستاخیز شکی در آن نیست و خداوند تمام کسانی را که در قبرها آرمیدهاند زنده میکند.

در آیات دیگر برای بیان همین مضمون، از کلمات اجداث[4] (قبرها) و مرقد[5](استراحتگاه) استفاده شده است. این تعابیر مفهومی جز معاد جسمانی ندارد; زیرا در قبرها جسدها یا استخوانهای پوسیده وجود دارند و خروج انسانها در قیامت از این قبرها، دلیل بر زنده شدن این بدنهاست.

گروه سوم: آیاتی که میگویند: انسان از خاک آفریده شده و باز هم به خاک برمیگردد و بار دیگر از خاک محشور میشود; مانند:

(مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری); ما شما را از آن خاک آفریدیم و به آن بازمیگردانیم و از آن نیز بار دیگر شما را بیرون میآوریم.

این آیات بیانگر آفرینش اجمالی ما از خاکاند; یا به دلیل اینکه همه از آدم هستیم و آدم از خاک است، یا به خاطر اینکه تمام مواد غذایی تشکیل دهندهی گوشت، پوست و استخوان ما از خاک گرفته میشود و بازگشت ما هم مسلماً به خاک خواهد بود و رستاخیز ما نیز از خاک صورت میگیرد; و این دلیل روشنی است بر مسئلهی معاد جسمانی.

گروه چهارم: آیاتی که حیات مجدد انسان را به حیات زمین بعد از مرگ تشبیه میکنند; مانند:

(وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَد مَیِّت فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ);[6] خداوند آن کسی است که بادها را فرستاد تا ابرهایی را به حرکت درآورند. ما این ابرها را به سوی سرزمینی مرده میرانیم و به وسیلهی آن زمین را پس از مردنش زنده میکنیم; رستاخیز نیز همین گونه است.

اگر این جسم عنصری بار دیگر لباس حیات نمیپوشید، تشبیه آن به حیات زمین پس از مرگش کاملاً بیتناسب بود.

گروه پنجم: آیاتی که بیانگر موضعگیری سخت مخالفان پیامبران در برابر مسئلهی معاد است; آنان ادعای زنده شدن بعد از مرگ را ادعایی جنونآمیز و عجیب و غریب میشمردند. مسلماً اگر پیامبر به سوی معاد روحانی دعوت میکرد مطلب عجیبی نبود; زیرا اقوام جاهلی نیز خود به بقای روح عقیده داشتند. قرآن کریم در این زمینه میفرماید:

(وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلی رَجُل یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّق إِنَّکُمْ لَفِی خَلْق جَدِید أَفْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ);[7] کافران گفتند آیا مردی را به شما نشان دهیم که خبر میدهد هنگامی که مردید و خاک شدید و سخت از هم متلاشی شدید بار دیگر آفرینش تازهای خواهید داشت؟ او یا بر خدا دروغ بسته یا به نوعی جنون گرفتار است.

این آیه نشان میدهد که پیامبر اسلام و دیگر پیامبران از معاد جسمانی خبر دادهاند; زیرا تعجب مشکران، از گرد آمدن اجزای پراکندهی انسان در درون خاکها بود.

گروه ششم: آیات فراوانی که از انواع نعمتهای بهشتی، میوهها، نهرها، تختها، انواع نوشابههای پاکیزه، انواع لباسها، سایهی درختان و انواع لذایذ جسمانی سخن میگویند: و برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشت است، آن دو باغ بهشت دارای انواع نعمتها و درختان پرطراوتاند و در آنها دو چشمه دائماً در جریان است. در آن دو از هر میوهای دو نوع وجود دارد. این در حالی است که آنها بر فرشهایی تکیه دادهاند که آستر آنها از پارچههای ابریشمین است و میوههای رسیدهی آن دو باغ بهشتی در دسترس است. پایینتر از آنها دو بهشت دیگر است; در آنها دو چشمه در حال فوران و میوههای فراوان و درخت نخل و انار است و در آن باغهای بهشتی زنانی هستند نیکوخلق و زیبا; حوریانی که در خیمههای بهشتی مستورند; زنانی که هیچ انس و جنّی قبلاً با آنها تماس نگرفته (و دوشیزهاند). این در حالی است که این بهشتیان بر تختهایی تکیه زدهاند که با بهترین و زیباترین پارچههای سبزرنگ پوشانده شده است.

روشن است که نعمتهای مادی بهشت فقط با معاد جسمانی تناسب دارند; و اینگونه آیات آن قدر فراواناند که نمیتوانیم آنها را بر معانی مجازی حمل کنیم، با اینکه پارهای از نعمتهای بهشتی نعمتهای مادی است.[8]

گروه هفتم: آیاتی که از کیفرها و مجازاتهای مختلف مجرمان در قیامت سخن میگویند; مانند:

(تَصْلی ناراً حامِیَةً تُسْقی مِنْ عَیْن آنِیَة لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَرِیع لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنِی مِنْ جُوع)[9]; و در آتش سوزان وارد میگردند، از چشمهای فوقالعاده داغ بر آنها مینوشانند، طعامی جز ضریع (خارخشکِ تلخ و بدبو) ندارند، غذایی که نه آنها را چاق میکند و نه گرسنگی را فرو مینشاند.

عذابهایی از قبیل بادهای کشنده و آب سوزان و غذاهای ناگوار، نشانهی روشنی بر معاد جسمانی است; زیرا اگر معاد تنها جنبهی روحانی داشت، این گونه عذابهای جسمانی بیمعنا به نظر میرسید.

گروه هشتم: آیاتی که بیانگر سخن گفتن اعضای بدن انسان (دست، پا، چشم، گوش، دهان، پوست و صورت) در قیامتاند; مانند:

(الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ);[10] امروز بر دهان آنها مهر مینهیم و دستهایشان با ما سخن میگویند و پاهایشان به کارهایی که انجام دادهاند شهادت میدهند. این گونه تعابیر در آیات نشانهی آشکاری بر معاد جسمانی است.

گروه نهم: آیاتی که نمونههای معاد را در این جهان در طول تاریخ انبیا و غیر آنان بیان میدارند; مانند: داستان حضرت ابراهیم(علیه السلام) و مرغهای چهارگانه،[11] سرگذشت عُزیر یا ارمیای پیامبر،[12] داستان اصحاب کهف[13] و ماجرای کشته شدن بنیاسراییل و داستان گاو.[14]

چکیدهی سخن این که: با بررسیهای به عمل آمده از آیات قرآن این نتیجه به دست میآید که انسانها دارای معاد جسمانی هستند. البته بعضی از لوازم جسمانی بودن معاد و جزئیات آن برای ما روشن نیست، ولی آنچه مهم است اصل جسمانی بودن معاد از طریق آیات قرآن اثبات شده است.

معنای خلود که در قرآن مطرح شده چیست و آیا با عدل الهی سازگاری دارد؟

محمد رضا هفتتنانیان

راغب اصفهانی خلود را این گونه معنا میکند:

خلود آن است که موجودی از انحلال و فاسد شدن محفوظ باشد و ثابت و باقی بماند و هر چیزی که دیرتر در معرض تغییر و تحول واقع شود، عرب آن را با «خلود» توصیف میکند; لذا به کسی که پیری دیرتر به سراغ او میآید، «مخلّد» گفته میشود و نیز در قرآن، اهل بهشت به عنوان خالدین توصیف شدهاند; زیرا کهولت، پیری، مرض و هیچگونه آسیبی در آنها راه نداشته، همیشه به حالت جوانی ثابت هستند و هرگز مرگ و نیستی به سراغ آنها نخواهد آمد.[15]

ابن فارس هم گفته است:

خُلْد» دلالت بر ثبات و ملازمه میکند و جنة الخلد (بهشت برین) از همین باب است.[16]

زمخشری مفسر ولغتشناس هم میگوید:

خلد یعنی ثبات و بقای همیشگی که هرگز فنایی در آن راه ندارد.[17]

لذا کلماتی همچون شجرة الخلد و جنة الخلد که در قرآن آمده است، بیانگر مفهوم ابدی است، نه مدت زمان طولانی.

خلود در آیات

مفسران و اهل کلام با استناد به آیات و روایات در این مسئله اتفاق نظر دارند که در اصلِ وجود عذاب دایمی تردیدی نیست، اگر چه در مصادیق و افرادی که چنین عذابی دارند اختلاف است. مسئلهی خلود در آیات زیادی از قرآن به اشکال مختلفی آمده است:

(لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ);[18] برای ایشان عذابی پایدار است.

(إِنَّکُمْ ماکِثُونَ);[19] شما ماندگارید.

(ما هم بخارجین من النار);[20] آنها از آتش جهنم بیرون نمیشوند.

برخی از متکلمان معتقدند که خلود در آیات به معنای مکث زیاد و مدت طولانی است، نه به معنای دایم و همیشگی; اما بسیاری از مفسران و متکلمان این نظریه را صحیح نمیدانند; زیرا علاوه بر این که در آیات زیادی تصریح به خلود شده است، در آیاتی دیگر بعد از کلمهی «خلود» واژهی «ابداً» اضافه شده است که ظاهر در این است که عذاب دایمی و همیشگی است.

همچنین آیاتی در قرآن با تعبیراتی هم چون(خالِدینَ فیها اَبَداً)در مورد بهشت آمده است که بر دایمی بودن نعمتهای بهشت دلالت دارد; نه طولانی مدت بودن آن.

این تعبیرات در مورد عذاب جهنم هم آمده است و همین معنا دربارهی عذاب از آن استفاده میشود; مثل:

(مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِیها)[21]; هر کس نافرمانی خدا و رسولش کند و از حدود احکام الهی تجاوز نماید، او را به آتش درافکنند که همیشه در آن معذب است.

(وَ مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً)[22]; هر که نافرمانی خدا و رسول او کند، البتّه کیفر او آتش دوزخ است که تا ابد مخلد است.[23]

البته از آیات قرآن خلود برای افراد خاصی استفاده میشود.

اکنون ببینیم آیا خلود در جهنم با عدل الهی سازگاری دارد؟

ممکن است، کسی بپرسد که چگونه ممکن است شخصی عمل زشتی از او سرزند، اما مخلد در جهنم باشد؟ مگر نه این است که باید جرم و کیفر متناسب و هموزن باشند؟ مگر خداوند نفرموده است که: (وَ جَزاءُ سَیِّئَة سَیِّئَةٌ مِثْلُها)[24]; (کیفر بدی بدی است همانندش.) و (جزاءً وفاقاً)[25]; (پاداشی برابر)، بنابراین کیفر باید به اندازهی جرم باشد، نه زیادتر; پس چرا خداوند افرادی را به طور دایم عذاب میکند؟ آیا این با عدالت خداوند سازگاری دارد؟ اقتضای عدالت این است که بین جزا و عمل توافق باشد.

امّا با استفاده از آیات و روایات به روشنی معلوم میشود که مخلد بودن عدّهای در جهنم هیچگونه منافاتی با عدل الهی ندارد. در ذیل به چند جواب اشاره میکنیم:

1. عذاب بر اساس اعتقاد

اعمال بدنی و جوارحی انسان محدود و موقت است، اما اعمال قلبی همیشگی و دایم است و امر دایم اثر دایم در پی خواهد داشت.

اعتقاد و باور، محور و اساس کار است; زیرا کار از اعتقاد سرچشمه میگیرد و از روح انسان برمیخیزد. حقیقت انسان همان نفس و روح اوست و روح اصلاً نمیمیرد و امری ثابت است و پیری و جوانی ندارد، پس باید عذاب او ثابت باشد.

از این رو، در احادیث زیادی آمده است که پاداش بر پایهی نیت است و وقتی نیت ملکهی روح شد، هرگز از روح جدا نمیشود. روح ثابت عذابش دایم است و انقطاعی در آن نیست.

لذا در گفت وگویی که بین یهودی و پیامبر(صلی الله علیه وآله) رخ داد به این مسئله اشاره شده است: یهودی گفت: اگر پروردگارت ستم روا نمیدارد، چگونه کسی را که جز چند روز (مدت محدود) گناه نکرده برای ابد در آتش جاودان نگه میدارد؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: زیرا نیت او این بود که اگر عمر جاوید داشته باشد، گناه کند. چنین نیتی از کردارش بسی بدتر است; همچنین علت خلود کسی در بهشت، این است که در اندیشهی اوست که اگر برای همیشه در دنیا زندگی کند از اطاعت خدا دست برندارد و چنین نیت و اندیشهای از یک عمر کردار بهتر است; بنابراین طبق این قاعدهی کلی که اعمال بر پایهی نیت و اندیشه است، اهل بهشت در بهشت جاودان خواهند بود و اهل آتش در آتش; زیرا خداوند میفرماید:

ای پیامبر! اعلام کن هر کس بر اساس ساختار ذاتی و طبیعی خود کارها را انجام میدهد و خداوند به هر کس که هدایت یافته از همه کس آگاهتر است.[26]

همین مضمون از امام صادق(علیه السلام) هم روایت شده است.[27] ممکن است کسی بگوید: نیت و تصمیم بر گناه نمیتواند مجوز این همه مجازات باشد و در روایات هم به این مطلب اشاره شده است که اگر انسان تصمیم به کار زشتی بگیرد و آن را انجام ندهد، خداوند گناهی برای او نمینویسد.

اما در جواب گفته میشود: عذاب جاوید فقط برای کسی که تصمیم و اراده و نیت بر گناه دارد نیست، بلکه این گونه عذابها برای کسی است که به رنگ گناه درآمده و تمام روزنهها را به روی خود بسته و طغیان و سرکشی همهی وجودش را احاطه کرده است; بنابراین، نیت به تنهایی باعث خلود نمیشود; خلود برای روح آلوده و طغیانگر است که تصمیم بر گناه دارد.[28]

لذا در روایتی که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) ذکر شد، آن حضرت به آیهی (قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ)[29] استدلال فرموده است. استدلال رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر این اساس است که معصیت یا عبادت جزء ذات انسان شده و او فقط بر اساس نیت مؤاخذه نمیشود; پس مراد از نیت باید یک نوع عقیدهی همراه با عمل باشد. در روایتی آمده است:

قال الصادق(علیه السلام) النیة افضل من العمل، الا و ان النیة هی العمل، ثم تلا قوله عزوجل (کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ)، یعنی علی نیته;[30] امام صادق(علیه السلام)فرمودند: فضیلت نیت از عمل بیشتر است، بدانید که نیت همان عمل است، سپس آیهی (کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ) را تلاوت فرمود.

پس انسان گنهکار در دنیا برای خود وجودی جهنمی کسب کرده است و در آخرت به اصل خود، یعنی به دوزخ بزرگ میرسد. این افراد این گونهاند:

(لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ);[31] اگر به دنیا برگردند باز همان کارهای زشت را انجام میدهند.

این عذابها و عقابها معلول مستقیم مخالفتهای محدود نیست، بلکه معلول مخالفتهایی است که انسان عاصی انجام میدهد و به تدریج ملکهی او میشود.[32]

2. عذاب جاویدان به خاطر بزرگی گناه

بعضی از گناهان به اندازهای بزرگاند که مجازات جاودان نیز آنها را محو نمیکند; مثلاً اگر کسی با فشار یک کلید در مدت یک ثانیه بمبی را بر سر عدّهای انداخت و میلیونها انسان را به خاکستر تبدیل کرد، مسلماً در هر دادگاه صالح و عادلی به عذاب جاودان محکوم میشود و نباید کسی ادعا کند که عمل او فقط یک ثانیه بوده پس باید کیفرش هم مطابق با آن باشد.[33] پس گناه را نباید از نظر زمانی بررسی کرد، بلکه باید نقش آن را در تاریخ و در انسانها و نسلها مورد توجه قرار داد; گاهی سکوتی که از نظر زمانی بسیار کوتاه است، نسلهایی را منحرف میکند; مثلاً علمای یهود و نصاری که پیامبر را میشناختند،[34] اگر حق را کتمان نمیکردند و با صراحت به مسیحیان و یهودیان میگفتند که این همان پیامبر موعود تورات و انجیل است که به ما وعده داده شده، و مانع ایمان آوردن آنها نمیشدند، امروز میلیونها نفر گمراه به نام یهودی و مسیحی نداشتیم.[35]

3. اثر وضعی و تکوینی عمل

جواب دیگری که میتوان به شبههی مذکور داد این است که کیفر اعمال دو نوع است:

1. گاهی کیفر اعمال قراردادی است; مثلاً قانونگذار میگوید: هر کس فلان عمل زشت را انجام داد، کیفرش فلان مقدار است; در این صورت باید بین عمل و کیفر تناسب باشد.

2. برخی کیفرها در حقیقت اثر طبیعی عمل است و خاصیت تکوینی آن محسوب میشود و یا نتیجهی حضور خود عمل در برابر انسان است. قاعدهی برابری جزا با عمل در اینجا راه ندارد، چه در مورد آثار عمل در این جهان باشد، چه در آن جهان; مثلاً گاهی به کسی گفته میشود به دنبال مواد مخدر و مشروبات الکلی نرو، زیرا در مدت کوتاهی قلب و معده و مغز و اعصاب شما را تباه میکند; حال اگر کسی دنبال اینها رفت و گرفتار شد، در این صورت تا آخر عمر گرفتار است. در مورد عذابهای آخرت هم این گونه و حتّی فراتر است. آثار تکوینی اعمال ممکن است برای همیشه دامنگیر انسان شود، چون آن جهان جاودان است، اعمال نیک و بد نیز جاودانه با انسان خواهند بود و مجازاتها و کیفرهای رستاخیز جنبهی تکوینی دارد و خاصیت عمل است:

(وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ);[36] جز اعمال شما جزایی برای شما نیست.[37]

(ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ);[38] عذاب ابدی را بچشید! آیا جز به آنچه انجام میدادید، کیفر داده میشوید؟!

بنابراین بین کیفر و عمل در جهان دیگر رابطهی تکوینی برقرار است; یعنی سوختن در آتش اثر طبیعی عمل و خاصیت خود گناه است و از آن جدا نمیشود. رابطهی بین کیفر و عمل قراردادی نیست که فرد گناهکار آن را یک قرارداد ظالمانه تلقی کند.

4. تجسم اعمال

این جواب دقیقتر از جواب قبل است; زیرا کیفر عین گناه است و بین گناه و کیفر عینیت وجود دارد. کیفر عین همان عمل دنیوی است که لباس خود را عوض و با لباس اخروی جلوه میکند و کیفرها و نعمتها حقیقت اعمال دنیوی و باطن کردارهای ماست. اعمال دو صورت دارند: یک صورت دنیوی و یک صورت اخروی. صورت اخروی اعمال در دل آن نهفته است. در قیامت شکل دنیوی اعمال از بین میرود و شکل اخروی ظاهر میشود;[39] مثلاً همان طوری که شوری از نمک و تری از آب جدا شدنی نیست، اعمال نیک و بد انسان نیز جزء ذات و خمیرمایهی انسان است و از او جدا نمیشود. لذا وجود گناهکار همواره در عذاب خواهد بود. قرآن میفرماید:

(لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ);[40] امروز عذر نیاورید فقط آنچه میکردید داده میشوید.

یعنی اینها عین همان اعمال است که به خودتان برگشته است.[41]

بنابراین طبق این جوابهای چهارگانه، که از آیات و روایات برداشت شدهاند، معلوم میشود که عذاب همیشگی برای افرادی خاص، نه تنها هیچ منافاتی با عدالت خداوند ندارد، بلکه عین عدالت است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان