شناسه : ۳۴۸۹۰۸ - چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۰۶
تأثیر قرآن و حدیث بر ادب فارسی (۲۶)
«الایمانُ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ وَ اِقرارٌ بِالّلسانِ وَ عَمَلٌ بِالأرکانِ»۱
شناخت ایمان
«الایمانُ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ وَ اِقرارٌ بِالّلسانِ وَ عَمَلٌ بِالأرکانِ»1
ایمان شناخت به دل، اقرار به زبان و فرمانبرداری با اندام هاست.
ترجمه گونه ای منظوم از این حدیث شریف چنین است:
دل بی علم کی رسد به یقین |
علم حاصل کن ای پسر در دین |
عمل از تن بجوی و علم از دل |
زانکه ایمان چنین شود حاصل |
چون زبان و دل اندرین تصدیق |
هر دو همداستان شوند و رفیق |
تن تتبع کند به پاکروی |
شود ایمان از این سه پشت قوی |
(دیوان اوحدی، ص 571)
بلا و شکیبایی
«إن ابتُلیتُم فَاصبِرُوا»2
هرگاه به بلایی مبتلا شدید، شکیبایی ورزید.
چون روزگار بر تو بیاشوبد |
یک چند پیشه کن تو شکیبایی |
(دیوان ناصر خسرو، ص 402)
گر شدی غرقه به دریای بلا ای رفعت |
کشتی صبر به چنگ آر که ساحل داری |
(دیوان رفعت سمنانی، ص 57)
سرافرازی و ارجمندی بنده
«الهی کفانی فخراً أن تکون لی ربّا و کفانی عزّاً أن أکون لک عبداً»3
خدایا مرا این سرافرازی بس که تو پروردگارم باشی و همین ارجمندی بس که من بنده تو باشم.
ابو سعید فضل الله بن ابی الخیر با اقتباس از این حدیث شریف گوید:
ای آنکه گشاینده هر بنده تویی |
بیرون ز عبارت چه و چند تویی |
این دولت من بس که منم بنده تو |
این عزت من بس که خداوند تویی |
(سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر، ص 103)
آزمندی
«الطامعُ فی وِثاقِ الذُّلِّ»4
آزمند در بند خواری گرفتار است.
دل مرد طامع بود پر ز درد |
به گرد طمع تا توانی مگرد |
(امثال و حکم، ج 2، ص 822)
آز بگذار تا نیاز آری |
که آز آرد به روی ها خواری |
(امثال و حکم، ج 2، ص 1057)
همچنین رشید وطواط می گوید:
هر که طمع افزونی کند، همیشه در مقام ذلت و موقف قلّت باشد.
تا توانی مگرد گرد طمع |
اگر از عقل بهره ای داری |
زانکه پیوسته مردم طامع |
بسته باشد به رشته خواری |
(مطلوب کل طالب، ص 41)
کم گوی و گزیده گوی
«إذا تَمَّ العقل نَقَص الکلام»5
چون عقل کامل گردد، سخن اندک شود.
ـ کم گوی و گزیده گوی چون درّ |
تا ز اندک تو جهان شود پر |
(نظامی)
ـ دانا چون طبله عطار است خاموش و هنر نمای.
(سعدی)
آهسته و پیوسته
«أخذ القلیل خیر من ترک الکثیر»6
اندک را به دست آوردن، بهتر است تا همه را واگذاردن.
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود |
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود |
(دهخدا، امثال الحکم)