سالک وقتی به مرحله یقین رسید، می آرمد و چیزی او را مضطرب نمی کند. زیرا مشاهده می کند و می یابد که کارگردان جهان هستی خداست و او قائم به قسطی است که بر محور قسط و عدل، جهان را اداره می کند و سراسر کار او حکمت است؛ نیز می یابد که اگر خود را به او بسپارد، بهره می برد. از این رو خود را به او وا می گذارد و آنگاه به «طمأنینه» می رسد، اضطرابها از او رخت برمی بندد و می آرمد.
اقسام سکون
سکون دو قسم است: سکون قبل از حرکت که مذموم است و سکون بعد از وصول که بسیار ممدوح است، چنانچه در حرکتهای ظاهری نیز همین گونه است. کسی که اهل تلاش و کوشش و حرکت نیست، در گوشه ای آرمیده و ساکن است؛ یعنی اصلا حرکت نکرده است؛ اما کسی که حرکت کرده و به مقصد رسیده، مقصود خود را در مقصد می یابد در آن جا آرام می شود. سکون قبل از حرکت تحجر، رکود، جمود و غفلت است ولی سکون بعد از حرکت، وصال، شهود، طمأنینه و امن است.
قرآن کریم از کسی که حرکت نکرده و در راه تهذیب روح قدم ننهاده است و بی خبر از همه جا، امنیت کاذبی دارد مذمت می کند:
«فلا یأمن مکر الله إلا القوم الخاسرون» (1)
و از آنها به عنوان کسانی که خسارت دیده و سرمایه را باخته اند و خود را در امان می بینند و نمی دانند کار به دست دیگری است یاد می کند. این همان، سکون قبل از حرکت است.
اما کسی که غافل نیست و می فهمد مقصدی هست و راه رسیدن به آن مقصد را با ارشاد راهنمایان الهی طی می کند و به مقصد می رسد و مقصود خود را مشاهده می کند، می آرمد و مطمئن می شود . این احساس آرامش و امنیت همان طمأنینه ای است که قرآن کریم در باره آن می فرماید:
«ألا بذکر الله تطمئن القلوب» (2)
و در جای دیگر نیز می فرماید افراد مطمئن از امنیت صادق برخوردارند:
«الذین آمنوا و لم یلبسوا إیمانهم بظلم أولئک لهم الأمن و هم مهتدون» (3)
«ألا إن أولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» (4).
این، امنیت و سکون بعد از وصول است.
اضطراب در اثنای حرکت
قرآن حکیم همان طور که در باره سکون قبل از حرکت و سکون بعد از وصول سخنی دارد، در مورد اضطراب اثنای حرکت که زمینه سکون و آرامش را فراهم می کند هم سخن می گوید.
کسانی که در راهند، چون می دانند راهزن خطرناکی بر سر راهشان کمین کرده است:
«لأقعدن لهم صراطک المستقیم» (5)
مضطربند. آنها می دانند انسان سالک جنگ تنگاتنگ با ابلیسی دارد که با هیچ کسی از سر صلح و صفا سخنی نگفته و نمی گوید. او نسبت به همه «عدو مبین» است و حیله های فراوان ودامهای بی شماری دارد و هر کسی را با دام مناسب شکار می کند:
«لقد أضل منکم جبلا کثیرا أفلم تکونوا تعقلون» (6).
او هر کدام از عالمان، زاهدان، عابدان، تاجران، زنان، مردان، جوانان و نوجوانان، سالمندان فرتوت، مسئولان و مردم را با دام مخصوصی شکار می کند و بنابراین، سالک راه خدا باید قهرمانی باشدتا بتواند در این جهاد اکبر پیروز شود. این جنگ، جنگ کوچک نیست تا با
«کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة بإذن الله» (7)
پایان پذیرد، بلکه جنگ بزرگی است که تنها با عنایت الهی باید به پیروزی برسد. از این رو چون چنین دشمنی با «خیل» و «رجل» خود در مقابل، صف آرایی کرده و گفته است:
«لازینن لهم فی الأرض و لاغوینهم أجمعین» (8)
«لاضلنهم و لامنینهم و لامرنهم» (9).
انسان سالک در اضطراب است که با این دشمن نیرومند اهل نبرد چگونه جنگ تنگاتنگ کند.
از طرف دیگر آیات فراوانی دلالت دارد که شیطان، همانند «کلب معلم» است و با همه قدرت و عداوتی که دارد، تابع دستور تکوینی حق است، گرچه تشریعا تبهکار است:
«إنا أرسلنا الشیاطین علی الکافرین تؤزهم أزا» (10)
«إنا جعلنا الشیاطین أولیاء للذین لا یؤمنون» (11).
سکون بعد از اضطراب
انسان سالک در اوایل امر از یک سو، هراسناک است و می لرزد و از سوی دیگر، وقتی خود را به بارگاه قدس خداوند نزدیک می بیند جلال و شکوه خدا او را مرعوب می کند؛ اما وقتی از منطقه خطر گذشت و به محور امن رسید، کم کم اضطرابش فرو می نشیند ومی آرمد:
«إنما المؤمنون الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم و إذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیمانا و علی ربهم یتوکلون» (12).
این تپش دل و اضطراب قلب، به این جهت است که انسان مؤمن خدا را، هم به عنوان مبدأ «قهر» می شناسد و هم به عنوان مبدأ «مهر» ، و می ترسد مبادا از دستور او تخلف کند و از قهر او در امان نباشد. در سوره مبارکه «زمر» می فرماید:
«تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم إلی ذکر الله» (13)
مؤمنان و سالکان، کسانی هستند که در ابتدا هنگامی که آیات الهی بر آنها تلاوت می شود و نام خدا برده می شود، پوستهایشان می لرزد و مضطرب می شوند و سپس تن و جان آنان می آرمد و مطمئن می شود.
آنچه در باره برخی امامان ( علیهم السلام) نقل شده است که در هنگام نماز پهلویشان از شدت هراس می لرزید ولی کم کم آرام می شدند، یا در هنگام لبیک گفتن، صدایشان در گلو می شکست و اشک از چشمانشان فرو می ریخت ولی بعد در اثنای مناسک، آرام می شدند، این دو حالت بر اساس دو منزلتی است که در آیات مذکور سوره زمر بیان شده است.
مهمانی که به جایی نا آشنا می رود، ابتدا مضطرب است، اما وقتی نشانه لطف میزبان را دید می آرمد. انسان سالک می بیند همراه او خدای اوست و راه او نیز صراط خدای اوست. او در صراطی گام می نهد که راه محبوب اوست و همراه کسی این راه را طی می کند که محبوب اوست : «مرا همراه و هم راه است یارم» . از این رو می آرمد و این، سکون ممدوح است.
گاهی در حادثه ای سخت، عارف همانند سنگی که در کنار او آرمیده، آرام است، ولی دیگران مضطربند. آن سنگ، آرام است، چون جاهل یا غافل است و نمی داند که چه توفان توفنده ای در پیش است، اما آرامش عارف از آن جهت است که می داند همه کارها به دست مصلح کل، یعنی
«رب العالمین»
است، ولی دیگران که کم و بیش از آن رخداد سهمگین با خبرند، در حال اضطرابند که آینده چه می شود؛ زیرا آنان برای بعد از این عالم، چیزی تهیه نکرده اند و آنچه تهیه کرده اند مربوط به همین دنیاست. از این رو می ترسند مطلوبشان از دست برود و آنان با دست تهی به جایی سفر کنند که برای آن جا زاد و توشه ای فراهم نکرده اند و به همین جهت هم مضطربند و اضطراب هم همیشه نشانه نرسیدن است. کسی که اصلا حرکت نکرده است، اضطرابی ندارد و مانند شخص خوابیده، غافلانه به سر می برد و سالکی که به مقصد رسیده است نیز می آرمد چون راضی به رضای
«رب العالمین»
است؛ اما کسی که حرکت کرده، ولی هنوز به مقصد نرسیده، گاهی مضطرب است و گاهی می آرمد . برای چنین کسی بهتر از توکل و اعتماد به قدرت حق چیزی نیست. چون می داند که خودش توان حل مشکلات را ندارد و باید کارش را بر عهده کسی بگذارد که هم توان آن را دارد و هم معرفت آن را و هم جود و بخشش او زیاد است و بخل نمی ورزد.
از این بیان روشن می شود که درجات سکون وابسته به یقین و درجات یقین، وابسته به درجات معرفت است و درجات معرفت همان طور که از یک سو یقین را به لحاظ بینش به دنبال دارد از سوی دیگر به لحاظ گرایش، آرامش را به بار می آورد، محبتها را نیز به بار می آورد؛ یعنی، درجات محبت هم به درجات معرفت، وابسته است.
پی نوشت ها:
.1 سوره اعراف، آیه .99
.2 سوره رعد، آیه .28 در این آیه کریمه «ألا» نشانه اهمیت مطلب است. خدای سبحان در مورد این مطلب مهم به انسانها هشدار می دهد؛ و مقدم شدن «ذکر الله» نیز مفید حصر است؛ یعنی، دلها تنها در پناه یاد خدا می آرمد.
.3 سوره انعام، آیه .82
.4 سوره یونس، آیه .62
.5 سوره اعراف، آیه .16
.6 سوره یس، آیه .62
.7 سوره بقره، آیه .249
.8 سوره حجر، آیه .39
.9 سوره نساء، آیه .119
.10 سوره مریم، آیه .83
.11 سوره اعراف، آیه .27
.12 سوره انفال، آیه .2
.13 سوره زمر، آیه .23