تاریخ تشیع در نیشابور(۱) ؛ (از آغاز تا پایان قرن چهارم هجری)

امپراتوری پهناور ایران ساسانی توسط مسلمانان و عمدتاً در زمان خلیفه دوم، عمر بن خطاب (۱۳ ۲۳ه) فتح شد. مناطق باقیمانده نیز در زمان خلفای پس از او به تصرف مسلمانان درآمد و دامنه فتوحات آنان از حدود ایران فراتر رفت

چکیده

امپراتوری پهناور ایران ساسانی توسط مسلمانان و عمدتاً در زمان خلیفه دوم، عمر بن خطاب (13 23ه) فتح شد. مناطق باقیمانده نیز در زمان خلفای پس از او به تصرف مسلمانان درآمد و دامنه فتوحات آنان از حدود ایران فراتر رفت. تنها ساکنان مناطق حوضه جنوبی خزر، یعنی طبرستان و گیلان، توانستند با استفاده از موقعیت طبیعی این نواحی استقلال خود را کم و بیش تا اواسط قرن دوم هجری و اوایل عصر عباسی حفظ کنند. از آن رو که مذهب غالب و حاکم در زمان فتوحات مذهب اهل سنت بود، طبعاً مردم سرزمین های فتح شده در وهله اول با مذهب تسنن آشنا می شدند و به مرور آن را می پذیرفتند. گرچه معدود افرادی از مسلمانان که در فتوحات شرکت داشتند از جمله بنی هاشم و بعضی قبایل یمنی و برخی از انصار با مکتب اهل بیت(علیهم السلام) (تشیع) آشنا و بعضاً به آن معتقد و پایبند بودند، ولی به دلیل در اقلیت قرار داشتن این افراد و نیز مخالفت حکومت با رشد و گسترش مکتب اهل بیت(علیهم السلام)، به طور طبیعی چهره کلی فرهنگ سرزمین های فتح شده فرهنگ تسنن بود.

در این میان شهر تاریخی نیشابور از ویژگی خاصی برخوردار بود; شهری که طی چندین قرن یکی از مهم ترین حوزه های درسی اهل سنت به شمار می آمد و مجموعه ای از بزرگ ترین فقها و محدثان اهل تسنن را در خود جای داده بود. اما این شهر طی روندی طولانی، به یکی از مراکز تشیع تبدیل گردید و مکتب اهل سنت جای خود را به مکتب اهل بیت(علیهم السلام) داد.

این نوشتار به بررسی عوامل نفوذ و گسترش تشیع از ورود اسلام تا پایان قرن چهارم هجری در شهر نیشابور می پردازد که اینک بخش نخست آن تقدیم می گردد.

نگاهی گذرا به تاریخ نیشابور در دوره اسلامی

الف ) فتح نیشابور

در مورد زمان فتح نیشابور توسط مسلمانان، منابع وحدت نظر ندارند.برخی منابع فتح خراسان و از جمله نیشابور را به عصر عثمان و تحت فرماندهی عبدالله بن عامر و در سال 30 یا 31 هجری نسبت داده اند،2 اما برخی دیگر ضمن اشاره به دیدگاه پیشین،3فتح خراسان را مربوط به عصر حکومت عمر بن خطاب و در سال 18 و یا 22 هجری دانسته اند.4

گفتار محققان درباره فتح خراسان و نیشابور نیز خالی از آشفتگی نیست; برخی فتح خراسان را مربوط به عصر حکومت عمر و طی سال 17 یا 20 هجری5 و برخی مربوط به عصر عثمان و طی سال 31 هجری دانسته6 و برخی هر دو دیدگاه را ذکر کرده و با تردید از آن گذشته اند.7

با این وجود، از میان مجموعه گزارش های مربوط به فتح مکرّر خراسان8 و اخبار واصله در خصوص نقض پیمان مردم خراسان در پی کشته شدن عمر و در اوایل خلافت عثمان9 و فتح مجدد خراسان در عصر عثمان و در سال 30 یا 31 یا 32 هجری10، این اطمینان حاصل می شود که نخستین بار، فتح خراسان در عصر عمر و در سال 22 هجری و با فرماندهی احنف بن قیس صورت گرفته،11 ولی در پی قتل عمر و تحریکات یزدگرد سوم که در ماوراءالنهر به سر می برد12 و در نتیجه، شورش و نقض پیمان مردم خراسان، مجدداً این ولایت پهناور در اواخر عصر عثمان و در سال 30 یا 31 یا 32 هجری و با فرماندهی عبدالله بن عامر بن کریز و پیش قراولی احنف بن قیس فتح شده است.13 در عصر عثمان و در جریان فتح مجدد خراسان، یزدگرد که از ماوراء النهر به خراسان بازگشته بود، در اطراف مرو به دست آسیابانی کشته شد.14

طبعاً اقدام منابعی که تنها ماجرای فتح خراسان در عصر عثمان را بدون اشاره به فتح قبلی آن گزارش کرده اند، یا از روی غفلت بوده است و یا برای رعایت اختصار. قتل خلیفه دوم در سال 23 هجری و شورش مردم خراسان در پی قتل او و در اوایل عصر عثمان،15 موقتاً به حاکمیت مسلمانان بر خراسان خاتمه داد، از این رو، برخی منابع فتح واقعی خراسان را مربوط به عصر عثمان دانسته و فتح نخستین خراسان در سال 22 هجری16 را فتح واقعی به حساب نیاورده اند.

در سال 36 هجری مرزبان مرو نزد امیرمؤمنان علی(علیه السلام) (36 40ه.) آمد و نسبت به حضرت اظهار انقیاد نمود. امام نامه ای به اهالی مرو و روستاها و دهقانان و اسواران (نظامیان سواره نظام و عالی رتبه ایرانی ارتش ساسانی) نوشت. اما آنان دوباره شورش کرده، نیشابور را تصرف نمودند و دروازه های شهر را بستند.17 در سال 37ه علی(علیه السلام) پس از بازگشت از صفین ابتدا جُعدة بن هبیرة مخزومی (خواهرزاده خود)18 را به خراسان اعزام نمود. وی تا نیشابور پیش رفت، ولی مردم نیشابور تسلیم وی نشدند و جعده بازگشت. حضرت این بار خُلید بن قُرّة الیربوعی را فرستاد. او نیشابور را به محاصره در آورد و بر این اقدام اصرار ورزید تا این که مردم نیشابور و اهل مرو حاضر به مصالحه شدند.19

ظاهراً از این زمان به بعد، نیشابور و دیگر شهرهای خراسان بر پیمان خود با مسلمانان باقی بودند. البته، هر از چند گاهی، به خصوص پس از قتل ابومسلم (137ه) به دست منصور عباسی (136 158 ه)، برخی جنبش های استقلال طلبانه در ایران و از جمله در خراسان رخ می داد که در برگیرنده اکثریت مردمان بومی نبود و از این رو، این جنبش ها، نوعاً به سرعت و بعضی اوقات حتی با همکاری خود مسلمانان ایرانی سرکوب می شدند.20

ب ) نیشابور در دوره اموی و عباسی

پس از روی کار آمدن معاویه (41 60 ه)، زیاد بن ابیه که حاکم سرزمین های شرقی خلافت بود، خراسان را به چهار قسمت تقسیم کرد و خُلید بن عبدالله الخنفی را والی نیشابور قرار داد.21

در اواخر دهه سوم قرن دوم هجری، ابومسلم خراسانی به عنوان عامل بنی عباس، نهضتی در خراسان بر ضد بنی امیه بر پا کرد که به شکست بنی امیه منتهی شد.22 ابو مسلم در سال 131 ه/ 738 م. وارد نیشابور گردید.23 او در مدت حکومت خود بر خراسان (131 137ه)، در نیشابور مسجد جامع عظیم و با شکوهی ساخت. به گفته حاکم نیشابوری، یکی از محله های نیشابور نیز «محله درباغ» نام دارد و آن باغ ابومسلم است.24 این موارد حاکی از اقامت طولانی ابو مسلم در نیشابور می باشد.

در سال 193ه هارون الرشید برای سرکوب رافع بن لیث، از امرای شورشی ماوراء النهر، به خراسان عزیمت کرد.25 گفته می شود که وی در این سفر چند روز در نیشابور توقف داشت و سپس به مرو رفت و در طوس درگذشت.26 لیکن، منابع گویای آن است که وی از مسیر گرگان به طوس رفته و در آن جا درگذشته و به نیشابور و مرو سفر نکرده است.27

مأمون، به دنبال سرکوب و قتل برادرش امین توسط طاهر، به منظور تألیف قلوب علویان و استفاده از نفوذ معنوی آنان، علیّ بن موسی الرضا(علیه السلام) را به مرو فراخواند. از این رو، آن حضرت به خراسان عزیمت نمود و در سال 200 هجری وارد شهر نیشابور گردید و چندی در این شهر اقامت فرمود.28 از تاریخ حاکم نیشابوری چنین برمی آید که امام رضا(علیه السلام) چند ماهی در نیشابور اقامت داشته است.29

در سال 205 ه . / 820 م طاهر بن حسین ذوالیمینین از سوی مأمون به حکومت خراسان منصوب گردید. طاهر به محض ورود به نیشابور اقدام به حذف نام خلیفه از خطبه های نماز جمعه کرد و بدین گونه استقلال خود را اعلام نمود. طاهریان نیشابور را پایتخت خود قرار دادند. در نتیجه، این شهر در عصر طاهریان اهمیّت فوق العاده یافت. باغ معروف شادیاخ که بعدها توسط یکی از امرای سلطان سنجر سلجوقی (511 552 ه) به نام مؤیّد، به صورت دژی بزرگ (کهندر،قهندر) درآمد، توسّط عبدالله طاهر تأسیس گردید.30

در سال 259 نیشابور توسّط یعقوب لیث صفّاری فتح شد و با حبس محمد بن طاهر (248 - 259 ه) در سیستان، حکومت طاهریان منقرض گردید.31

در سال 279 یا 280 هجری عمرو بن لیث صفاری (265 - 287 ه) وارد نیشابور گردید و این شهر را پایتخت خود قرار داد.32

پس از عمرو لیث خراسان به دست سامانیان (279 - 389ه) افتاد.33 در این زمان نیز نیشابور کماکان شهر مرکزی خراسان و مرکز ثقل سیاسی و نظامی این ایالت پهناور بود.34در سال 333 هجری امیر نوح سامانی (نوح اول) وارد نیشابور شد و 50 روز در این شهر اقامت کرد. وی حکومت آن جا را به ابراهیم بن سیمجور واگذار نمود و خود به بخارا بازگشت.35

هم زمان با حکومت سامانیان در خراسان، آل بویه نیز بر بخش عظیمی از بلاد اسلامی حاکمیت داشتند. بین سال های 382 تا 384 در زمان سلطنت فخرالدوله دیلمی با وزارت وزیر معروفش صاحب بن عبّاد (متوفی 385 هجری) نیشابور میان سامانیان و دیلمیان دست به دست می گشت. در سال 384 ه امیر نوح سامانی (نوح دوم) نیشابور را تصرف نمود و حکومت آن را به امیر محمود غزنوی فرزند سبکتکین داد و خود به بخارا بازگشت.36

پس از سامانیان حکومت خراسان به دست غزنویان (389 - 432 ه) افتاد.37 سلطان محمود شهر «غزنه» را پایتخت خود قرار داد،38 امان چون به اهمیت نیشابور واقف بود این شهر را به برادرش منصور سپرد و در واقع، او را قائم مقام خاندان سمیجور در عصر سامانی قرار داد.39 پس از غزنویان سلاجقه قدرت را به دست گرفتند. طغرل بیک سلجوقی در سال 429ه نیشابور را تصرف کرد و آن را پایتخت خود قرار داد.40 آلب ارسلان نیز برای مدت کوتاهی در نیشابور اقامت کرد.41 در زمان غزنویان و هم چنین در دوران سلاجقه بزرگ (طغرل، آلب ارسلان، ملکشاه و سلطان سنجر) شهر نیشابور در کمال عظمت و رفعت و آبادی بود; هم چنان که از نظر علمی و فرهنگی، نظامیه نیشابور - بنا شده توسط خواجه نظام الملک حسن بن علی بن اسحق بن عباس طوسی (408 - 485 ه) وزیر مشهور سلجوقی - شهره آفاق بود و در طی دوره ای که از اواسط سلطنت محمود غزنوی آغاز گردید و تا اواخر دوره سلطان سنجر آخرین سلطان مقتدر و فراگیر سلجوقی، متوفی 552 ه ادامه یافت، دانشمندان بزرگی در این شهر زندگی می کردند که یا اهل نیشابور بودند و یا برای کسب علوم و فضایل به این شهر آمده بودند; دانشمندانی همچون حکیم عمر خیام، امام موفق نیشابوری، امام الحرمین ابوالمعالی جوینی، امام کیای هراسی، امام محمد غزالی طوسی، امام محمد یحیی، حاکم نیشابوری معروف به ابن البیّع، ابوالقاسم عبدالکریم شبستری، فخرالدین عبد العزیز کوفی، خواجه ابوبکر کرّامی، ابوعلی دقاق، حسن صباح، ابوسعید ابوالخیر و بسیاری دیگر از علمای بزرگ جهان اسلام.42 یاقوت حموی که خود از نیشابور دیدن نموده، می نویسد: «نیشابور شهر بزرگی است، دارای فضایل بزرگ، معدن فضلا و منبع علماست. در میان شهرهایی که من دیدن کردم، شهری مثل آن ندیدم.»43

دورنمای حضور تشیع در نیشابور

پیش از بررسی شواهد و مدارک جزئی در ارتباط با روند پیدایش تشیع در نیشابور، مناسب است ابتدا نگاهی اجمالی و کلی به زمینه های گسترش مکتب اهل بیت(علیهم السلام) در خراسان و نیشابور داشته باشیم. در این ارتباط، گفتنی است که گرچه سند و مدرک روشن و قاطعی درباره آغاز ورود فرهنگ تشیع به نیشابور در دست نیست، اما به احتمال زیاد، مذهب تشیع هم زمان با فتوحات وارد سرزمین ایران و از جمله بلاد خراسان گردیده است;44 سپس در عصر سلطه خونبار حجاج بن یوسف ثقفی بر عراق (75 95ه45 جمعیت زیادی از قبایل یمنی شیعه مقیم کوفه، از جمله اشعری ها، بر اثر فشار و خصومت امویان با شیعیان و محبّان امام علی(علیه السلام) به قم و سپس برخی از آنان به خراسان مهاجرت کردند و موجب تقویت و ترویج مذهب تشیع در خراسان گردیدند.46

حضور امام رضا(علیه السلام) در نیشابور (200ه) نقطه عطفی در روند توسعه تشیع در خراسان به ویژه نیشابور، محسوب می گردد.47 ظهور دولت های شیعی در مناطق وسیعی از ایران از جمله علویان طبرستان (350 316 ه)48 و آل بویه در ایران و عراق (آغاز حاکمیت سال 321ه)49 زمینه توسعه بیش از پیش تشیع را در ایران فراهم آورد، به گونه ای که در قرن چهارم هجری تشیع در خراسان، به ویژه در ناحیه نیشابور حضوری چشم گیر داشت. مقدسی (متوفی 380 ه) در مورد نحوه و ترکیب حضور مذاهب اسلامی در نیشابور می نویسد:« در نیشابور معتزله حضور چشم گیری دارند ولی غلبه با آنان نیست. شیعیان و کرّامیان (اهل سنت)نیز در این شهر به شدت با یکدیگر نزاع و درگیری دارند.»50

روند پیدایش و رشد تشیع در نیشابور

شواهد تاریخی نشان می دهند که نهال تشیّع با حضور صحابه و تابعین که با فرهنگ تشیع و مذهب اهل بیت(علیهم السلام) آشنا بودند، در سرزمین ها و بلاد فتح شده، از جمله نیشابور، غرس شده و رشد و توسعه خود را مرهون فعالیت های فرهنگی علما و بزرگان تشیع و آشنایان به این مکتب به خصوص سادات علوی بوده است. در این میان عوامل شتاب دهنده و یا کند کننده نیز حائز اهمیت می باشند.

الف ) صحابه در نیشابور/ ورود نخستین گام های تشیع به نیشابور

تواریخ مربوط به شهر نیشابور که از سوی اندیشمندان بی طرف نوشته شده اند، تا حدّ زیادی مسیر حرکت تشیع را در این خطّه ترسیم می کنند. تاریخ نیشابور نوشته ابن البیّع ابو عبدالله حاکم نیشابوری ظاهراً قدیمی ترین منبعی است که به طور اختصاصی به بررسی تاریخ نیشابور و به خصوص مسائل فرهنگی این شهر پرداخته است. گرچه اصل این کتاب که در اوایل قرن چهارم هجری نگاشته شده و بعدها نیز مطالبی توسط خود مؤلف به آن اضافه گردیده در دست نیست، ولی تلخیص و ترجمه ای از این کتاب که مربوط به اواخر قرن هشتم هجری و اوایل قرن نهم هجری است در دست می باشد که بسیار ارزشمند است. تلخیص کننده که گاه مطالبی بر اصل کتاب افزوده، فردی است به نام احمد بن محمد بن الحسن بن احمد معروف به خلیفه نیشابوری. این کتاب به مقتضای تاریخ تألیف آن، به ذکر صحابه و تابعین و تابعینِ تابعین و طبقات علمای این شهر تا اواخر قرن چهارم هجری پرداخته است،که در بین ایشان افرادی صاحب نفوذ و اندیشمند از آشنایان و معتقدان به مکتب تشیع به چشم می خورد.

حاکم، از حدود 20 نفر صحابی نام می برد که به نحوی با نیشابور ارتباط داشته و بیشترشان ساکن این شهر بوده و در همان جا فوت کرده و دارای فرزندان و اعقابی بوده اند.51 در بین این گروه نه چهره های شناخته شده از اصحاب علی(علیه السلام) به چشم می خورند، و نه کسانی که به خصومت با امام علی(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام)معروف بودند; این در حالی است که بدون شک آنان به مرام و مکتب علی(علیه السلام) و سخنان پیامبر در شأن آن حضرت و حسنین(علیهما السلام) و فاطمه زهرا(علیها السلام) آشنا بودند.

بنابراین، بسیار بعید است که هیچ یک از صحابه مهاجر به نیشابور هیچ سخنی از تشیع به میان نیاورده باشند، بلکه به عکس، به دلیل دور شدن از مرکز حکومت اسلامی و کاسته شدن از حضور عوامل فشار، این گونه افراد راحت تر می توانسته اند واقعیت ها را برای مردم بومی و فرزندان خود بیان کنند. گرچه توقع این که همه آن ها سخن حق را بگویند نیز توقعی بی جا و دور از واقع است.

ب ) تابعین در نیشابور

حاکم در ادامه به ذکر علما و بزرگان از تابعین (آنان که صحابه را درک کرده اند) می پردازد که به نیشابور رسیده، از آن گذشته و یا در آن جا ساکن شده اند. در این باره حاکم جمع زیادی را ذکر می کند که در میان آنان این افراد به چشم می خورند:

جعدة بن هبیره مخزومی که علی(علیه السلام) دایی او بوده است.52 به گفته حاکم: «جعدة از امیرالمؤمنین علی (کرّم الله وجهه) علم آموخته بود و حدیث نقل می کرد.»

ابو سعید حسن بصری زاهد . حاکم درباره حسن بصری می نویسد:«او از تلامذه و تربیت یافتگان حضرت امیرالمؤمنین علی (کرّم الله وجهه) بود، چنان که مشهور است.»53

عبدالله بن صامت; وی پسر برادر ابوذر غفاری - مدافع بزرگ ولایت اهل بیت(علیهم السلام)54- بود.55

علقمة بن قیس النخعی . به نقل حاکم: «علقمه از ملازمان و تلامذه حضرت امیرالمؤمنین علی (کرّم الله وجهه) بود که علم از ایشان آموخت.»

غیاث بن عبدالله. به گفته حاکم: « غیاث از بزرگان اصحاب امیرالمؤمنین علی (کرّم الله وجهه) بود.»56

در میان تابعین به افرادی برخورد می کنیم که به «نیشابوری» توصیف شده اند. این افراد احتمالا است از مهاجران مسلمانی بوده اند که ساکن نیشابور شده اند، هم چنان که این احتمال وجود دارد که آنان از مسلمانان بومی باشند.

در بین نام های صحابه و تابعین که حاکم ذکر نموده، اسمی که معمولا شیعیان و گروندگان به اهل بیت(علیهم السلام)انتخاب می کردند، بسیار کم دیده می شود، لیکن این موضوع نمی تواند وجود فرهنگ تشیع در مقابل ایشان را نفی کند; چرا که این مسئله می تواند ناشی از این باشد که این افراد نوعاً عرب بوده و در انتخاب اسامی همان الگوی عربی را داشته اند و از این رو، حسّاسیّتی به انتخاب اسم های خاص در بین آنان وجود نداشته است.

ج ) تابعین تابعین در نیشابور

حاکم نام های علمای اتباع تابعین را، چه آن ها که نیشابوری الاصل بوده اند، و چه آن ها که وارد این شهر شده و در آن سکنی گزیده اند و یا از آن جا گذشته اند ذکر می کند.57در میان اسم های اتباع تابعین به اسم حسن، حسین و محمد، هم چنین افرادی که به «نیشابوری» توصیف شده اند بیشتر برخورد می کنیم، ولی در بین آنان به اسمی از علویان بر نمی خوریم. البتّه باید توجه داشت که در این جا فقط اسامی بزرگان و علما ذکر می شود. در هر حال، وضعیّت فکری و مذهبی تابعین تابعین، جز آن چه از اسامی شبیه اسامی اهل بیت(علیهم السلام)استشمام می شود، مبهم است.

د ) اتباع الاتباع در نیشابور

سپس، حاکم به ذکر اسامی علما و بزرگان از اتباع الاتباع می پردازد که مقیم نیشابور بوده و یا از این شهر دیدن کرده اند.58 از نظر زمانی، منظور حاکم دوره ای است که افرادی همچون: احمد بن الحسن الحافظ ابوالحسن الترمذی از شاگردان احمد بن حنبل،59حجّاج، پدر مسلم بن حجاج60 و خود مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری (206 - 261 ه)، مؤلف یکی از صحاح سته اهل سنت، در نیشابور می زیستند.61 در میان این گروه به افراد ذیل برمی خوریم:

1 . ابوالصلت خادم علی بن موسی الرضا;

2 . امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام). حاکم درباره حضور امام رضا(علیه السلام) در نیشابور می نویسد:« امیرالمؤمنین علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (رضی الله عنهم) ابوالحسن الامام الشهید، سال 200ه وارد نیشابور گشت، و مدّتی در آن شهر اقامت گزید تا این که مأمون امر به انتقال ایشان به مرو نمود و ایشان مدتی در مرو بود تا این که در سناباد طوس شب جمعه 21 رمضان 203ه در سن 49 سالگی به شهادت رسید... .»62

3 . علی بن جمعة بن هانی بن قنبر، غلام وفادار و با اخلاص امیرالمؤمنین علی(علیه السلام); علی بن جمعه، نبیره قنبر، در نیشابور متولد شد. حاکم در مورد نحوه و زمان مهاجرت جدّ علی بن جمعه به نیشابور و افزونی افراد خاندان قنبر در این شهر می نویسد: «هانی هنگامی که همراه جعدة بن هبیره که قبلا نام وی در زمره تابعین ذکر شد - وارد نیشابور گشت، در این شهر سکنی گزید. آل قنبر در زمان ما خانواده بزرگی است و بیشتر تجمعشان در ناحیه «دروازه ری» می باشد».63 طبعاً همراهی جعده و هانی در سفر و مهاجرت به نیشابور، گویای سازگاری فکری و اعتقادی جعدة و هانی بن قنبر است.

آل قنبر به خاطر تشیّعشان از بیم جان کوفه را ترک کرده و به نقاطی دور دست که حرمت اهل بیت(علیهم السلام) و دوستان ایشان را نگه دارند و از چشم جبّار عراق در امان باشند مهاجرت کرده اند. چنان که از گزارش حاکم استفاده می شود، در پی شهادت قنبر، فرزند و نوه قنبر (هانی و جمعة بن هانی) به نیشابور مهاجرت کرده و در این دیار متوطن گردیده و علی بن جمعه، نبیره قنبر در نیشابور متولد شده است.

اما در خصوص مصاحبت و همراهی هانی بن قنبر با جعدة بن هبیره، هنگام مهاجرت به نیشابور، باید بگوییم که با توجه به اعزام جعدة بن هبیره به نیشابور به عنوان فرماندار خراسان توسط امام علی (علیه السلام) در سال 37ه. و نقض پیمان مردم نیشابور و عدم پذیرش جعده توسط مردم نیشابور و در نتیجه، بازگشت جعده به عراق64، به نظر می رسد گزارش حاکم مبنی بر حضور جعده در نیشابور و نقل حدیث توسط وی در نیشابور،65 مربوط به دوره های متأخر است و ظاهراً این سفر همزمان با حاکمیت حجاج بر عراق (75 - 95 ه) و اقدام وی در کشتار محبّان و یاران نزدیک امام علی(علیه السلام) صورت گرفته است.

از گزارش حاکم به خوبی استفاده می شود که آل قنبر در نیشابور به گرمی مورد استقبال قرار گرفته و خاندان قنبر به مرور از جمله خاندان های معروف و سرشناس شهر گردیده و از میان ایشان شخصیت های فرهیخته و عالم نیز ظهور کرده است.66

سخن آخر این که با توجه به آنچه گذشت و آنچه در پانوشت ذکر گردید، بدون تردید آل قنبر که در عصر حاکم (قرن چهارم ه) خاندان بزرگی را تشکیل می داده اند، نقش زیادی در گسترش تشیع در نیشابور داشته اند و این خاندان در هر نقطه از شهر که ساکن بوده اند، مورد احترام مردم ولایت پرور نیشابور قرار داشته اند، به گونه ای که حتی فاجعه حمله مغول نیز نتوانسته است آثار این خاندان را از نیشابور بزداید.

4 . ابوجعفر محمد بن جعفر بن محمد بن علی بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)معروف به «دیباج»; به گفته حاکم: «ابو جعفر دیباج وارد خراسان شد و در نیشابور فرود آمد و مشایخ و علمای نیشابور از او حدیث شنیدند. وی در جرجان (گرگان) درگذشت و اکنون دارای مشهد و مزاری است (رضی الله عنه.)»67

5 . نضر بن زیاد بن نهبک بن حل القاضی النیشابوری ابومحمد; به گفته حاکم، نضر بن زیاد و اعقابش تا آخرین نفر کوفی مذهب بودند.68 ظاهراً عنوان «کوفی مذهب» اشاره به مذهب تشیع نضربن زیاد و آل نضر است که اهل کوفه بدان مشهور بودند و حاکم به جای عنوان طعن آمیز «رافضی»، از عنوان محترمانه ای استفاده نموده و آنان را «کوفی مذهب» خوانده است.به گفته حاکم وی در سال 213ه (در دوره حکومت عبدالله بن طاهر) عهده دار امر قضاوت نیشابور شد و در سال 236 ه درگذشت.69

در مورد طبقه «اتباع الاتباع» از علمای نیشابور، گذشته از افرادی که اسامی آن ها ذکر شد، و حضور آنان در میان مردم نیشابور می تواند به شناخت وضعیت مذهب تشیع در این شهر به ما کمک کند، چند نکته دیگر نیز حائز اهمیت است: اولا، حاکم که به عنوان یک سنی و پیشوای مذهبی و محدث بزرگ اهل سنت در قرن چهارم، از عثمان به عنوان امیرالمؤمنین نام می برد70 و نسبت به همه صحابه با جمله «رضوان الله علیهم اجمعین» ابراز احترام می نماید،71 و از مسلم بن حجّاج محدّث بزرگ اهل سنت با احترام یاد می کند، و هارون الرشید را امیرالمؤمنین می خواند.72 با این حال، ملاحظه می شود که او از یاران امام علی (علیه السلام)و علویان و نیز از حضرت رضا(علیه السلام) به عنوان امام شهید و امیرالمؤمنین یاد نموده و آن حدیث شریف را مبنی بر دیدار و دلجویی امام(علیه السلام) از زوّار خود پس از مرگ که حاکی از مقام عظیم امام رضا(علیه السلام) است که هیچیک از خلفا حتی در دید اهل سنت به گرد آن نمی رسند با دیده قبول ذکر می کند;73 و در کنار آن مأمون را، که دستش به خون آن حضرت آلوده است به هیچ وجه نمی ستاید. چنین رویکردی از سوی حاکم به ائمه شیعه و هواداران تشیع، حاکی از نفوذ و احترام گسترده اهل بیت(علیهم السلام) و علویان در بین علما و محافل علمی و مردمی است. البته ممکن است همه تعبیرات از خود حاکم نباشد و خلیفه نیشابوری که در قرون هشتم و نهم ه می زیسته ضمن تلخیص و ترجمه کتاب، تعابیری بر اصل متن افزوده باشد، لیکن نمی توان منکر شد که عبارات خود حاکم نیز در همین سیاق بوده است، چنان که ذکر بزرگان از علویان و یاران علی(علیه السلام)در کنار علمای بزرگ اهل سنت مؤید این مدعاست.

ثانیاً، در بین اسامی اتباع الاتباع نسبت به دوره های پیشین بیشتر به نام های حسن، حسین و یحیی برمی خوریم، که این مسئله نیز می تواند تا حدی گویای گرایش به اهل بیت(علیهم السلام) باشد.

ثالثاً، بسیاری از افراد که به «نیشابوری» توصیف شده اند، به دنبال آن به عناوینی همچون «تمیمی»، «کندی»، «بصری»، «بغدادی»، «قشیری»، «خزاعی»، «قرشی»، «جعفی»، «انصاری»، «کوفی»، «سلمی» و «هلالی» نیز توصیف شده اند. این مطلب گویای این است که اشخاص مزبور یا اصالتاً عرب بوده و ساکن نیشابور گشته اند و یا این که اصالتاً ایرانی و نیشابوری و جزء موالی این قبایل بوده اند. در هر حال، این موضوع حاکی از حضور قابل توجه عنصر عربی و افرادی از قبایل مورد اشاره در نیشابور است. این مسئله از این نظر دارای اهمیت است که دست کم در میان برخی از قبایل و شهرهای مزبور، تشیّع حضور چشمگیری داشته است.74

تا به این جا حاکم چهار طبقه از علما و بزرگان نیشابور، اعم از صحابه و غیر ایشان را ذکر کرده است که تا حدود سال 265ه را در بر می گیرد; البته در اکثر موارد، حاکم تاریخ وفات اشخاص را ذکر نمی کند، ولی همان تعدادی که تاریخ فوتشان ذکر شده، مطلب را روشن می سازد; چنان که در بین افرادی که جزء اتباع الاتباع هستند به افرادی که متوفای سال های 248ه، 249ه ، 256ه، 261ه و 265 ه. هستند، برمی خوریم. البته حاکم در این بین از فضل بن شاذان نیشابوری (متوفی 260 ه)، که از صحابه امام جواد(علیه السلام) ، امام هادی(علیه السلام) و امام عسکری(علیه السلام)شمرده شده، یاد نکرده است; که احتمالا، این اقدام به دلیل شدّت و صلابت فضل در تشیّع بوده است.

ه ) طبقه پنجم و ششم از علمای نیشابور

حاکم در ادامه به ذکر طبقه پنجم از علمای نیشابور و آن ها که به نیشابور وارد شده و سکنی گزیده اند و یا از آن شهر عبور کرده اند می پردازد.75 در میان افراد این طبقه از علمای نیشابور که امیر اسماعیل بن احمد سامانی را نیز در خود جای داده است76 به نشانه روشنی از وضعیت تشیع در این شهر برنمی خوریم. تنها نکته ای که در گزارش حاکم در ارتباط با فرهنگ تشیع جلب توجه می کند این است که، در بین افراد این طبقه اسم «جعفر» زیاد به چشم می خورد، در حالی که این نام در طبقات گذشته یا نبود و یا بسیار به ندرت پیدا می شد. افرادی که در این طبقه ذکر شده اند، بیشتر متوفی سال های 280ه تا 320ه. هستند. هم چنین در بین افراد این طبقه به افرادی که به عنوان «شافعی» توصیف شده اند زیاد برمی خوریم، ولی عنوان «حنفی» اصلا دیده نمی شود. گذشته از این، حاکم، فردی از این طبقه را که روایتی در مدح ابوحنیفه و مذمّت محمد بن ادریس شافعی نقل کرده است، به شدت مورد تکذیب و انکار قرار می دهد و او را کذّاب می خواند.77 این موارد گویای رواج و گسترش فقه شافعی، که تمایل بیشتری به اهل بیت(علیهم السلام) دارد، در نیشابور است.

آن گاه حاکم به ذکر طبقه ششم از علمای نیشابور می پردازد که اکثرشان متوفای سال های 310 تا 325ه. هستند. حاکم، ابوالفضل بلعمی وزیر را از جمله علمای این طبقه بر می شمارد.

و ) مشایخ حاکم نیشابوری

سپس حاکم اسامی کسانی را که خود، آن ها را درک کرده و از ایشان حدیث شنیده نقل می کند.78 جالب این است که در میان مشایخ حدیث حاکم، جمع زیادی از سادات و شیعیان به چشم می خورند. برخی از اساتید حاکم در نقل حدیث از این قراراند:

1 . «احمد بن ابراهیم بن اسماعیل الامام اسماعیلی النیشابوری.79 ظاهراً این شخص اسماعیلی مذهب بوده است.

2 . احمد بن محمد بن عبدالله القاضی ابوالحسین النیشابوری قاضی الحرمین; به گفته حاکم، وی پیشوای بلا منازع کوفیان در عصر خویش بود.80 همان گونه که قبلا نیز ذیل عنوان «اتباع الاتباع» از علمای نیشابور اشاره شد، کوفیان به تشیع مشهور بوده اند و کوفه در پرتو سخنان و رهنمودهای امام علی (علیه السلام) در طی دوران خلافت ظاهری اش، بزرگترین پایگاه تشیع محسوب می شد81 و طبعاً اصطلاح «کوفی مذهب» که پیش از این گذشت و عبارت «پیشوای کوفیان» در این جا اشاره به تشیّع کوفیان به عنوان بارزترین مشخصه آنان است; هم چنان که گزارش اخیر حاکم در ترجمه احمد بن محمد قاضی الحرمین نیشابوری، گویای حضور قابل توجه کوفیان شیعه مذهب در نیشابور و نقش فعال آنان در صحنه فرهنگی و علمی این شهر است.

3 . احمد بن محمد بن اسماعیل بن نعیم ابو حامد الطوسی الاسماعیلی.82 این فرد نیز ظاهراً شیعه اسماعیلی بوده است.

4 . احمد بن محمد بن یحیی بن جبریل الذّهلی ابونصر النیشابوری; وی از نزدیکان محمد بن یحیی الشهید الذهلی بوده است.83 این دو فرد نیز ظاهراً از شیعیان مبارز زیدی یا اسماعیلی بوده اند که در معرض قتل و شهادت قرار گرفته اند.

5 . حسن بن علی بن محمد بن محمد بن الحسن بن علی بن عبدالله بن الحسین بن عبیدالله بن العباس بن علی بن ابی طالب ابومحمد العلوی الواعظ الشهید;84

6 . حسین بن داود بن علی بن عیسی بن محمد بن القاسم بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب ابوعبدالله العلوی;85

7 . حمزة بن محمد بن احمد الزیدی الحسینی العلوی;86

8 . داود بن محمد ابن الحسین بن داود الحسین (الحسینی) العلوی;87

9 . زید بن الحسین (بن) داود بن علی الحسینی العلوی;88

10 . محمد بن احمد بن محمد النیشابوری السید العلوی ملقّب به «زیاره»; به گفته حاکم: «او شیخ طالبیان در نیشابور بلکه در خراسان بود»;89

11 . محمد بن احمد بن محمد بن عبدالله ابوالحسین بن زیارة العلوی;90

12 . محمد بن جعفر بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام);91

13 . محمد بن الحسین بن داود الحسینی العلوی ابوالحسن النیشابوری;92

14 . محمد بن علی بن الحسن الحسینی;93

15 . محمد بن علی العلوی ابوجعفر الیمانی;94

16 . محمد بن عباس ابوبکر الأدیب الخوارزمی.95 وی همان خوارزمی صاحب رسائل معروف و خواهرزاده محمد بن جریر طبری، مؤلف تاریخ الامم والملوک است.96 یاقوت، ابوبکر خوارزمی را رافضی جسور معرفی می کند.97 ابن اثیر می نویسد:« محمد بن عباس خوارزمی ادیب و شاعر و شخصی فاضل بود.وی در سال 393 هجری (17) در نیشابور وفات یافت.»98

17 . یحیی ابن محمد بن احمد بن محمد الحسینی العلوی;99

18 . ابومحمد ابی الحسن بن زیارة النیشابوری.100

19 . السید ابوالفضل احمد بن محمد الحسینی العلوی النیشابوری.101

در بین علما و سادات این طبقه که معاصر حاکم و استاد او بوده اند و در بین ایشان افراد متوفای سال های 342 تا 388 هجری دیده می شوند، اسامی علی، حسن، حسین، محمد، احمد، و عبدالله بسیار به چشم می خورد، ولی به اسم ابوبکر، عمر و عثمان بسیار به ندرت برخورد می کنیم. نکته در خور توجه، کثرت سادات علوی در میان دانشمندان نیشابور و استادان حاکم نیشابوری، محدث بزرگ اهل سنّت است. این در حالی است که به دشواری می توان تصور کرد که دانشمندی علوی غیر شیعه و سنّی مذهب باشد.

در مجموع، آن چه از ترکیب طبقات علمای نیشابور از آغاز ورود اسلام به نیشابور تا اواخر قرن چهارم هجری به دست می آید، روند رو به رشد مذهب تشیع در نیشابور است که بدون تردید در این فرایند، حضور امام رضا(علیه السلام) و برخی اصحاب ائمه(علیهم السلام) و یا فرزندان آنان در نیشابور، نقش مهمی داشته است. این امر را به ویژه از ترکیب مذهبی اساتید حدیث حاکم (ابن البیّع) نیشابوری (321 - 403) می توان فهمید; هم چنان که این موضوع از محتوای کتاب حدیثی حاکم، یعنی المستدرک علی الصحیحین نیز نمایان است. نکته دیگر این که در بین علمای این طبقه، افراد ملقّب به «شافعی» زیاد وجود دارند، در حالی که تنها یک مورد ملقّب به «حنفی» دیده می شود.102 در کنار علمای شافعی به علمای اسماعیلی و کرّامی (پیروان ابویعقوب اسحاق بن محمشاد کرّامی) نیز برخورد می کنیم; به خصوص در مورد کرّامیان چنین استفاده می شود که در عصر حاکم حضور فعال و چشمگیری داشته اند.

ز ) تأملی در شخصیت مذهبی حاکم نیشابوری

در پایان مبحث طبقات علمای نیشابور که با تکیه بر کتاب تاریخ نیشابور، نوشته حاکم نیشابوری (321 403 ه.) ارائه گردید، مناست است تأملی در شخصیت حاکم، به ویژه شخصیّت مذهبی وی داشته باشیم که این موضوع نیز می تواند تا حدی فضای فکری و مذهبی جاری در مراکز علمی نیشابور و خراسان و حتی جهان اسلام را منعکس کند; فضایی که در آن مبانی فکری و مذهبی شیعه دل بسیاری از اهل دانش منصف را نیز ربوده بود و آنان را به قضاوت منصفانه می طلبید، همان مبانی که از متن سنت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)جوشیده و مرهون تلاش پی گیر آن حضرت و مجاهدت های خستگی ناپذیر دیگر معصومین(علیهم السلام) و عموم اهل بیت(علیهم السلام) و یاران مخلص ایشان بود. حاکم بدون تردید یک فقیه و محدث بزرگ سنی مذهب پیرو مذهب شافعی است و در مورد علم حدیث نزد حدود دو هزار نفر (هزار محدث نیشابوری و هزار محدث از سایر بلاد) اعم از خراسان و ماوراء النهر و عراق و حجاز، تلمذ کرده است.103 ذهبی از او با عناوین «علامه»، «شیخ المحدثین»، «بحری از بحور علم»104 و «امام اهل حدیث در عصر خود»105 یاد نموده است; لیکن او آن چنان تحت تأثیر مکتب اهل بیت(علیهم السلام)بود که ذهبی و برخی از دیگر علمای اهل سنت، اعتراف می کنند که «وی اندکی گرایش شیعی داشته است.»106ذهبی احادیثی همچون «حدیث طیر»، «حدیث ولایت» (من کنت مولاه فعلی مولاه)107 و حدیث «لا یحبّک الا مومن و لا یبغضک الا منافق»108 در شأن علی (علیه السلام) را نقل می کند که مشروعیت تقدم ابوبکر بر امام علی(علیه السلام) را زیر سؤال می برد.109

ذهبی حتی به دیدگاه برخی از علمای اهل سنت اشاره می کند که حاکم را «رافضی» و «شیعه متعصّبی که از باب تقیّه اندیشه خود را مخفی می نماید» و در عین حال «ثقه» و مورد اعتماد است، دانسته اند، اما ذهبی این دیدگاه را رد کرده و حاکم را سنّی دارای گرایش شیعی معرفی می کند.110

اما این نکته در خور توجه است که حاکم به عنوان یک دانشمند مسلمان، بی تردید در یک خانواده شیعه و حوزه درسی شیعه پرورش نیافته بود، بلکه او از خانواده ای سنی مذهب برخاسته و از علمای فریقین، از جمله از علمای سادات، حدیث شنیده بود و در نهایت، وی از نظر مذهبی تمایل به تشیع داشت و یا طبق قضاوت برخی از علمای اهل سنت، شیعه شده بود و تقیه می کرد. هر چه باشد، این موضوع زمینه مستعد رشد تشیع در نیشابور و حتی در جهان اسلام را نشان می دهد.

ساختار شهر قدیم نیشابور و جلوه های حضور تشیع

حاکم در بخشی از اثر خود به طور گذرا به بیان اوضاع و ساختار شهر نیشابور پرداخته، که این بخش از گزارش های وی نیز گویای آن است که جای جای شهر نیشابور جلوه گاه هایی الهام بخش از حضور تشیع را با خود داشته است. در ذیل به مواردی از این دست می پردازیم:

الف ) دروازه ابوالأسود

حاکم نیشابوری در مقام بیان محله های نیشابور که در زمان وی چهل و هفت محله بوده و یک محله متوسط آن بیش از سیصد کوچه داشته است 111 از جمله به محله «دروازه ابوالأسود» اشاره می کند.112

حاکم در مورد شخصیت ابوالأسود هیچ توضیحی ارائه نکرده است، ولی باتوجه به این که در کتب تراجم و رجال شیعه و سنّی و نیز تاریخ نیشابور و حتی جامع حدیثی حاکم نیشابوری از شخصی با کنیه ابوالأسود که مشهورتر از ابوالأسود دُؤَلی باشد، ذکری به میان نیامده تا این که ذکر عنوان «ابوالأسود» به صورت مطلق و بدون هرگونه قید و توضیحی، به وی منصرف باشد، می توان اطمینان داشت که منظور از «دروازه ابوالأسود»، دروازه منسوب به ابوالأسود دُؤَلی است. در کتب رجالی و تراجم شیعی تنها از یک شخص با کنیه ابوالأسود یاد شده و او همان ظالم بن عمرو، ابوالأسود دُؤَلی کنانی است113 که یکی از شیعیان وفادار و با اخلاص علی(علیه السلام)بوده است.

در کتب رجالی و تراجم اهل سنت از سه شخص با کنیه «ابوالأسود» نام برده شده است، و این در حالی است که در برخی از این منابع تنها نام ابوالأسود دُؤَلی مطرح گردیده است. اما در نحوه توصیف این سه فرد مُکنّی به «ابوالأسود» در منابع اهل سنت نیز به گونه ای است که شخصیّت ابوالأسود دُؤَلی بسیار برجسته تر از دو ابوالأسود دیگر است.

جالب این است که حاکم نیشابوری که در تاریخ نیشابور «دروازه ابوالأسود» را مطرح نموده، در جامع حدیثی خود، یعنی المستدرک علی الصحیحین تنها ابوالأسود دُؤَلی را مطرح کرده و از وی درباره سه موضوع روایت نقل کرده است. در طی این موارد گاه حاکم «ابوالأسود» را با توصیف به «دُؤَلی» ذکر کرده114 و گاه کنیه ابوالأسود را بدون وصف «دُؤَلی» آورده است که این گونه موارد نیز به دو صورت است: گاه دقیقاً محرز و تقریباً صریح است در این که منظور از «ابوالأسود» همان ابوالأسود دُؤَلی است; چرا که قضیه مربوط به نقل یک ماجرا از ابوالأسود دُؤَلی است ولی از دو طریق و سند مختلف، به گونه ای که چون متن روایت یکسان بوده، حتی حاکم متن روایت از طریق دوم را ذکر نکرده و با عبارت «الحدیث» از آن گذشته است.115 بدین سان، در این جا حاکم کنیه ابوالأسود را به صورت مطلق و بدون توصیف به «دُؤَلی» ذکر کرده و در عین حال یقیناً منظور حاکم از آن همان ابوالأسود دُؤَلی است.

در نتیجه، می توان گفت که نیشابور مزیّن به نام ابوالأسود دُؤَلی بوده و مردم ولایت پرور نیشابور به افتخار شخصیت فرزانه ای همچون ابوالأسود دُؤَلی، یکی از دروازه های شهر بزرگ نیشابور را به وی منتسب ساخته اند.

ب ) زیارت گاه امام زادگان

حضور سادات در نیشابور به ویژه در قرن چهارم هجری بسیار گسترده بود و از این رو، نهاد «نقابت»، برای رسیدگی به شئون سادات در این شهر فعال بود و علاوه بر وجود نقبا، نقیب النقبای سادات منطقه نیز در این شهر مستقر بود و از نفوذ بسیاری برخوردار بود که از جمله ایشان عالم بزرگوار، محدث و مؤلف کثیر التألیف ابو محمد یحیی العلوی معروف به شیخ العترة بود که در قرن چهارم می زیست.116 بنابر این، دور از انتظار نیست که این شهر قبور متبرک امام زادگان بسیاری را در خود جای داده باشد. از این رو، بنا به نقل حاکم، از جمله اماکن مورد توجه و احترام مردم نیشابور، روضات و مراقد امام زادگان بوده است. از عبارات خلیفه نیشابوری، (تلخیص کننده تاریخ حاکم) استفاده می شود که مراقد مورد احترام مردم نیشابور، فراوان بوده، ولی بسیاری از آن ها احتمالا طی حمله مغول از میان رفته، ولی مردم نیشابور چنان چه لوحی از مراقد آن بزرگواران را می یافتند در تکریم و تعظیم آن درنگ نمی کردند.یکی از این روضات مرقد امام زاده محمد محروق بوده که امام رضا(علیه السلام) نیز با همه جلالت و شأن خود به زیارت روضه ایشان رفت.117

اما مورد دیگر، مرقد امام زاده شریف حسین حسنی بوده است که خلیفه نیشابوری از آن به عنوان یکی از مفاخر نیشابور یاد می کند. وی در این باره می نویسد:

و از مفاخر نیشابور دیگر آن است که اگرچه ائمه سادات در خاک پاک بسیار روضات دارند، اما روضات قرب از عیون اعیان و صدور نسابور پوشیده است، مگر آن که در یکشنبه شانزدهم جمادی الاولی سنه اثنین و ثلثین و ثمان مأة (832 ه.) در قرب جوار روضه تلاجرد، روضه سلطانی از اهل بیت قدوه اولیا و اصفیا(صلی الله علیه وآله) پیدا شد به این لقب ونسب که مسطور می شود، مکتوب بر ورقی منشور، درسی معمور به خطی مطبوع موضوع درون روضه حضرت ایشان: هذا قبر الشریف الحسین بن ابوعبدالله داود بن علی بن عیسی بن محمد بن القاسم بن الحسن بن زید بن الحسن بن علی بن ابیطالب کرّم الله وجههم... توفی رضی الله عنه لیلة الخمیس من ربیع الاول سنة اثنین و ثلاث مأة من الهجرة.118

گرچه لوح امام زاده شریف حسین در عصر خلیفه، یعنی قرن نهم هجری پیدا شده، ولی از عبارت لوح ایشان پیداست که روضه وی و دیگر روضات امام زادگان مورد احترام خاص مردم نیشابور بوده و طبعاً این روضات منشأ الهام فکر و مذهب شیعه بوده است.

ج ) قبرستان اهل بیت(علیهم السلام)

از تاریخ حاکم چنین برمی آید که حضور سادات علوی در نیشابور بسیار چشم گیر بوده است. به همین دلیل، افزون بر قبور پراکنده متعلق به شخصیت های علوی، ایشان مقبره ویژه ای منتسب به خود نیز داشته اند. به گفته حاکم این قبور زیارتگاه مردم نیشابور و مورد احترام خاص ایشان بوده است. حاکم از جمله قبور زیارتگاه مردم نیشابور را «قبرستان اهل بیت(علیهم السلام)» ذکر نموده که به تعبیر وی، بسیاری از سادات علویه در این مقبره مدفونند و از جمله قبور این قبرستان، «روضه مقدسه سید شهید، الامام ابی جعفر الصوفی، محمد بن جعفر بن الحسین بن علی بن عمر بن امیر المؤمنین و یعسوب المسلمین کرّم الله وجههم بوده است.119

د ) میدان حسینیّین

یکی دیگر از جلوه های اقبال مردم نیشابور به اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) نام گذاری برخی میادین شهر به نام ذریّه پیامبر(صلی الله علیه وآله) بوده است، که این موضوع نیز با توجه به شیعه بودن نوع امام زادگان (علیهم السلام)، از مظاهر مذهب تشیع بوده است. بنا به نقل اصطخری یکی از میادین مهم شهر در مجاورت دار الأماره نیشابور و نزدیک یکی از بازارهای شهر، «میدان حسینیّین» نام داشت. بنا به برخی از نسخه های اصطخری، منظور از حسینیین یک سید حسنی و یک سید حسینی بوده است.120

کتاب نامه

1 آقا بزرگ تهرانی، ملا محسن، الذریعة، قم، مؤسسه اسماعیلیان، ]نوبت و تاریخ چاپ نامعلوم[.

2 ، طبقات أعلام الشیعة، به تحقیق علی نقی منزوی، چاپ دوم: قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1971 م.

3 ابن ابی الحدید، عزّالدین ابو حامد بن هبة الله بن محمد مدائنی، شرح نهج البلاغة، به تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1385ه/ 1965م.

4 ابن أثیر، عزّالدین أبی الحسن علیّ بن محمد شیبانی، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ]چاپ نامعلوم[، 1385ه/ 1965 م.

5 ابن اعثم، ابومحمد احمد بن اعثم کوفی، الفتوح، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1406ه/ 1986 م.

6 ابن بیّع، تاریخ نیشابور، ]رک. ح ک نویس کتابشناسی پیشین.[

7 ابن خلّکان، ابی العباس شمس الدین احمد بن محمد، وفیات الأعیان و ابناء الزمان، به تحقیق دکتر احسان عباس، بیروت، دار الثقافة، ]نوبت چاپ نامعلوم[، 1968م.

8 ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، بیروت، دار بیروت،]نوبت چاپ نامعلوم[، 1405 ه/ 1985 م.

9 ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، (5 جلد در یک مجلد)، تهران،]دیگر مشخصات نیامده است.[

10 ابن صبّاغ مالکی، الفصول المهمّة فی معرفة احوال الأئمة (علیه السلام)، چاپ اول: تهران، انتشارات اعلمی، 1375ش .

11 ابن عنبه، جمال الدین احمد بن علی حسینی، عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب، قم، مؤسسه انصاریان، ]نوبت چاپ نامعلوم[، 1417 ق./ 1996م.

12 ابن ندیم، محمد بن اسحق، الفهرست، تهران، ]دیگر مشخصات نامعلوم[ .

13 اربلی، ابی الحسن علی بن عیسی ابن ابی الفتح، کشف الغمة فی معرفة الأئمة(علیه السلام)، چاپ دوم: بیروت، دار الأضواء، 1405 ه/ 1985 م.

14 بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، به تحقیق سهیل ذکّار و ریاض زرکلی، چاپ دوم: بیروت، دارالفکر، 1424 ه/ 2003 م.

15 ، فتوح البلدان، به تحقیق رضوان محمد رضوان، قم، منشورات الاورمیه، 1404ق .

16 بیات، عزیزالله، تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه، چاپ دوم: تهران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1370.

17 ، کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران، چاپ سوم: تهران، امیرکبیر، 1379 ش.

18 بیرونی، ابوریحان محمد بن احمد، آثار الباقیه عن القرون الخالیه، به تحقیق پرویز اذکائی، چاپ اول: تهران، مرکز نشر میراث مکتوب، 1380 .

19 جباری، محمد رضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه(علیهم السلام)، چاپ دوم: قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1382 .

20 جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، چاپ سوم: تهران، مرکز نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1371 .

21 حاکم نیشابوری، أبی عبدالله محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، به تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، چاپ اول: بیروت، دار الکتب العلمیة، 1411ق/ 1990 م.

22 حلی، حسن بن یوسف بن علی بن مطهر، کتاب الرجال، به تحقیق سید محمد صادق بحرالعلوم، قم، مکتبة الرضی، ]نوبت چاپ نامعلوم[، 1402 ق.

23 حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دارالفکر، ]نوبت چاپ نامعلوم[، 1397 ق/ 1977 م.

24 دائرة المعارف الاسلامیة، ترجمه احمد الشنتناوی و ابراهیم زکی خورشید و عبدالحمید یونس، تحت اشراف دکتر محمد مهری علّام: مدخل «شیعة» نوشته ر.شتروتنر،ترجمه ابوریدة، بیروت دارالمعرفة،]تاریخ و نوبت چاپ نامعلوم[.

25 دینوری، ابی حنیفه، احمد بن داود، الاخبار الطّوال، به تحقیق عبدالمنعم عامر و جمال الدین شیال، قاهره، دارالکتب العربیه، چاپ اول: 1960.

26 ذهبی، ابی عبدالله محمد بن احمد بن عثمان، سیر أعلام النبلاء، به تحقیق شعیب ارناووط و محمد نعیم عرقسوسی، چاپ نهم: بیروت، مؤسسه رسالت، 1413 ق.

27 ، میزان الاعتدال، به تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالمعرفة، ]نوبت و تاریخ چاپ نامعلوم[

28 سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر، تاریخ الخلفا، به تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، چاپ اول: قم، شریف رضی، 1411 ه/ 1370 ش.

29 شهرستانی، ابی الفتح، ملل و نحل، چاپ اول: بیروت، مؤسسة ناصر للثقافة، 1981م.

30 شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المؤمنین، چاپ چهارم: تهران، اسلامیه، 1377.

31 صدر، سید حسن، تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام، عراق، شرکت نشر عراقی، ]نوبت چاپ و تاریخ نامعلوم[.

32 صدوق، ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی(شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا، چاپ اول: قم، انتشارات شریف رضی، 1378.

33 ، کمال الدین و تمام النعمة، به تحقیق علی اکبر غفاری، چاپ سوم: قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1416 ق.

34 طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، به تحقیق جمعی از دانشمندان، چاپ پنجم: بیروت، مؤسسه اعلمی، 1409ه/ 1989 م.

35 طوسی، ابی جعفر محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال (تلخیص رجال کشی)، به تحقیق حسن مصطفوی، مشهد، دانشکهده الهیات و معارف اسلامی،]نوبت چاپ نامعلوم[، 1348.

36 ، رجال، نجف، مطبعة الحیدریة،]نوبت چاپ نامعلوم[، 1380ه/ 1961م.

37 ، کتاب الغیبة، چاپ دوم: قم، منشورات مکتبة بصیرتی، 1385.

38 ، الفهرست، به تحقیق سید محمد صادق آل بحرالعلوم، قم، منشورات شریف رضی، ]بقیه مشخصات نیامده است[.

39 عسقلانی، شهاب الدین ابوالفضل احمد بن علی بن حجر، لسان المیزان، چاپ دوم: بیروت، مؤسسه اعلمی، 1971 م./ 1390 ق.

40 کلینی رازی ، محمد بن یعقوب بن اسحاق، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیّه،]نوبت و تاریخ چاپ نامعلوم[ .

41 مؤید ثابتی، سید علی، تاریخ نیشابور، ]محل نشر و ناشر نامعلوم[، 1335ش.

42 مشکور، محمد جواد، تاریخ ایران زمین، چاپ دوم: تهران، انتشارات اشراقی، 1363 .

43 ، جغرافیای تاریخی، چاپ اول: تهران، دنیای کتاب، 1371 .

44 مظفر، محمد حسین، تاریخ الشیعة، قم، مکتبة بصیرتی، ]نوبت و تاریخ چاپ نامعلوم[.

45 مغنیّه، محمد جواد، الشیعة فی المیزان، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ]نوبت و تاریخ چاپ نامعلوم[.

46 مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ترجمه محمد باقر ساعدی خراسانی و به تحقیق محمد باقر بهبودی، چاپ سوم: تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1376.

47 وجدی، فرید، دائرة المعارف القرن العشرین.

48 یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن واضح، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، ]نوبت و تاریخ چاپ نامعلوم[ .

----------------------------------------

1 دانشجوی دکتری تاریخ

2 . احمد بن ابی یعقوب بن واضح (یعقوبی)، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 166،167; ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، به تحقیق رضوان محمد رضوان، ص 394; أبی محمد احمد بن أعثم کوفی، الفتوح، ج 1 و 2، ص 319، 321، 338; حاکم ابو عبدالله محمد بن عبدالله ضبّی نیشابوری (ابن بیّع)، تاریخ نیشابور، تلخیص احمد بن محمد بن حسن (خلیفه نیشابوری)، به کوشش بهمن کریمی، ص 125، 126; جلال الدین عبد الرحمن ابی بکر سیوطی، تاریخ الخلفا، به تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، ص 155; ابو عبدالله یاقوت بن عبدالله حموی، معجم البلدان، ج 2، ص 350.

3 . عزّ الدین علی بن ابی الکرم شیبانی (ابن اثیر)، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 37.

4 . ابی جعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، به تحقیق جمعی از دانشمندان، ج 3، ص244، 245; ابن اثیر، همان، ج 3، ص33.

5 . سید علی مؤید ثابتی، تاریخ نیشابور، ص 18.

6 . عزیز الله بیات، کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران، ص 141; حاکم (ابن بیّع)، پیشین، مقدمه محقق، ص یو.

7 . فرید وجدی، دائرة المعارف القرن العشرین، ج 10، ص 434.

8 . طبری، همان، ج 3، ص 244، 245، 250، 9 355; ابن اثیر، همان، ج 3، ص 33، 34،7 123.

9 . طبری، همان، ص 248، 250; ابن اثیر، همان، ص 123، 127.

10 . طبری، همان، ص 357-355; بلاذری، همان، ص 394-395 و ابن اثیر، همان، 127-124.

11 . طبری، همان، ص 245، 246; ابن اثیر، همان، ص 33، 34.

12 . طبری، همان، ص 245، 246، 248.

13 . طبری، همان، ص 9 355; ابن اثیر، همان، ص 7 123; ابن اعثم، همان، ج 1 و 2، ص 338; بلاذری، همان، ص 394، 395; یاقوت، همان، ج 2، ص 350.

14 . طبری، همان، ص 248.

15 . طبری، همان، ص 248، 250 ; ابن اثیر، همان، 123.

16 . طبری، همان، ص 244، 263.

17 . ابن اثیر، همان، ص 273.

18 . حاکم نیشابوری، همان، ص 13; بلاذری، همان، ص 399.

19 . ابن اثیر، همان، ص 326; بلاذری، همان، ص 399.

20 . ابن اثیر ج 5، ص 481، 3 591،4 502، ج 6، ص 9 38،2 51، 51 447; أبی حنیفه أحمد بن داود دینوری، الأخبار الطّوال، به تحقیق عبدالمنعم عامر و جمال الدّین الشیال، ص 384،391، 6 402; ابوریحان محمد بن احمد بیرونی، آثار الباقیة عن القرون الخالیة، به تحقیق پرویز اذکائی، ص 257، 258، 262; احمد بن یحیی بلاذری، أنساب الأشراف، به تحقیق سهیل زکّار و ریاض زرکلی، ، ج 4، ص 6 315 ; محمد بن اسحق الندیم (ابن ندیم)، الفهرست، ص 8 406. نیز عزیزالله بیات، تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه، ص 239 225; ابوالفتح محمد ابن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ص 111.

21 . ابن اثیر، همان، ج 3، ص 451.

22 . همان، ج 5، ص 356، 366.

23 . همان ، ج 5، ص 385، 397.

24 . حاکم نیشابوری، همان، ص 124.

25 . ابن اثیر، همان، ج 6، ص 195، 207; دینوری، همان، ص 391.

26 . مؤید ثابتی، همان، ص 19.

27 . ابن اثیر، ج 6، ص 2 211; طبری، همان، ج 6، ص 525.

28 . حاکم نیشابوری، ص 2 131; ابن اثیر، ج 6، ص 319، 326.

29 . ر.ک: حاکم نیشابوری، همان، ص 132. درباره این موضوع بعداً بیشتر سخن خواهیم گفت.

30 . ر.ک. لسترنج، ص 411 ; بیات، همان، ص 246،247; حاکم نیشابوری، همان، مقدمه محقق ص کز; ابن اثیر، همان، ج 6، ص382 .

31 . ابن اثیر، ج 7، ص 3 261. نیز ر.ک: بیات، همان، ص 259; مؤید ثابتی، همان، ص 20.

32 . حاکم نیشابوری، همان،(مقدمه محقق)، ص کز; ابن اثیر، همان، ج 7، ص 9 457 ; بیات، همان، ص 275.

33 . ابن اثیر، ج 8، ص 502 500.

34 . حاکم نیشابوری، همان، ص کز; ابن اثیر، همان، ج 8، ص 4443، 359، 464، 478، 486، 493، 505، 507.

35 . ابن اثیر، ج 8، ص 444; مؤید ثابتی، همان، ص 21; بیات، همان، ص 355، 356.

36 . ابن اثیر، ج 9، 3 102; موید ثابتی، همان، ص 21.

37 . ابن اثیر، ج 9، ص 146، 148.

38 . ابن اثیر، ج 9، ص 3 102، 146، 158، 170، 185.

39 . ابن اثیر، ج 9، ص 146، 157.

40 . عزیز الله بیات، کلیات جغرافیا، ص 142.

41 . حاکم نیشابوری، همان، ص کط.

42 . مؤید ثابتی، همان، ص 25، 26.

43 . یاقوت حموی، همان، ج 5، ص 332.

44 . ر.ک: سید محسن امین عاملی، الشیعة فی مسارهم التاریخی، با مقدمه دکتر ابراهیم بیضون، ص 289; محمد حسین مظفر، تاریخ الشیعة، ص 198.

45 . ابن اثیر، همان، ج 4، ص 374.

46 . محمدجواد مغنیه، الشیعة فی المیزان، ص 65.

47 . همان، ص 65.

48 . همان، ص 134 ; مظفر، همان، ص 202 ; بیات، همان، ص68 261.

49 . مغنیه ،همان، ص 139 ; مظفر، همان، ص 206.

50 . ابو عبدالله محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم، ص323، 336.

51 . خلیفه، همان، ص13 10.

52 . بلاذری، فتوح، ص 399.

53 . خلیفة، همان، ص 13.

54 . مغنیه، همان ، ص 99.

55 . حاکم، همان، ص 14.

56 . خلیفة، همان، ص 14.

57 . همان، ص 15.

58 . همان، ص 17.

59 . همان، ص 19.

60 . همان، ص 22.

61 . حاکم، همان، ص 34.

62 . همان، ص 26.

63 . همان، ص 27.

64 . ابن اثیر، همان، ج 3، ص 326; بلاذری، همان، ص 399.

65 . خلیفه، ص 13.

66 . لازم به ذکر است که هم اینک مقبره آل قنبر مشتمل بر چندین قبر و ضریح در فضایی مسقف با گنبد و گلدسته ای کوچک در حدود پنج کیلومتری جنوب غرب نیشابور، در مسیر سمت راست جاده نیشابور به سبزوار در فاصله یکی - دو کیلومتری از جاده واقع شده و اطراف آن خالی از آبادی است و موقعیت آن به گونه ای است که کمتر جلب توجه می کند.

هم چنین، در فاصله حدود دو کیلومتری شمال روستای دشت - محل تولد نگارنده - واقع در فاصله 12 کیلومتری شمال شرق نیشابور، قبر و بنای سنگی و ضربی مخروبه ای وجود دارد که تا دو - سه دهه پیش سرپا بود و در بین اهالی روستا معروف بود که این قبر متعلق به قنبر غلام امیرالمؤمنین است. البته این که صاحب این قبر، قبر غلام امیرالمؤمنین باشد، واقعیت ندارد، اما به احتمال زیاد صاحب قبر، قنبر نامی از نوادگان قنبر غلام امام علی(علیه السلام) بوده است; چنان که قبلا ملاحظه گردید. گزارش حاکم نیز سکونت اعضای خاندان آل قنبر را در غیر منطقه «دروازه ری» که از محله های غربی نیشابور بوده است، نفی نمی کند; چرا که مفاد گزارش حاکم این بود که بیشتر تجمع آل قنبر در ناحیه «دروازه ری» می باشد» (حاکم، همان، ص 27) نه همه اعضای این خاندان. گفتنی است که یکی از قبور جنوب غرب نیشابور نیز طی تابلویی که روی قبر نهاده شده به عنوان قبر قنبر غلام امام علی(علیه السلام) معرفی شده است، که در این مورد نیز یک اشتباه تاریخی صورت گرفته و به احتمال زیاد این قبر نیز متعلق به قنبر نامی از نوادگان قنبر غلام امام علی(علیه السلام) بوده و به مرور چنین تصور شده که این قنبر همان غلام امام علی(علیه السلام)است.

67 . همان، ص 30 و 31.

68 . همان، ص 37.

69 . همان، ص 37.

70 . همان، ص 14.

71 . همان، ص 13.

72 . همان، ص 37.

73 . همان، ص 26.

74 . جعفریان، همان، ص 80 و 86.

75 . حاکم، همان، ص 39.

76 . همان، ص 41.

77 . همان، ص 55.

78 . همان، ص 75.

79 . حاکم، همان، ص 75.

80 . همان، ص 78.

81 . ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ تشیع، ص 3 62.

82 . همان، ص 81.

83 . همان، ص 81.

84 . همان، ص 85.

85 . همان ص 86.

86 . همان، ص 87.

87 . همان، ص 88.

88 . همان.

89 . همان، ص 99.

90 . همان.

91 . همان، ص 103.

92 . همان، ص 104.

93 . همان، ص 107.

94 . همان.

95 . همان.

96 . محمد محسن (آقا بزرگ تهرانی)، الذریعة، ج 10، ص 241.

97 . یاقوت، ج 1، ص 57.

98 . ابن اثیر، همان، ج 9، ص 179.

99 . حاکم، همان، ص 112.

100 . همان.

101 . همان، ص 115.

102 . همان، ص 78.

103 . حاکم ابوعبدالله محمد بن عبدالله نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، به تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، ج 1، مقدمه محقق، ص 7; ابو عبدالله محمد بن احمد بن عثمان بن قایماز ذهبی، سِیَر أعلام النبلاء، ج 17، ص 7 162.

104 . همان ص 165.

105 . همان ص 161.

106 . همان، ج 17، ص 165، 168.

107 . همان، 168.

108 . همان، ص 169.

109 . همان، ص 9 168.

110 . همان، ج 17، ص 5 174.

111 . حاکم، همان، ص 122. نیز ر.ک: مؤید ثابتی، ص 2.

112 . همان، ص 123.

113 . شیخ طوسی، همان، ص 214; شیخ طوسی، رجال، ص 46; ابن داود حلی، کتاب الرجال، ص 112; سید حسن صدر، تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام، ص 56 40، 186; قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 1، 326 323.

114 . حاکم، همان، ج 1، ص 751، ج 4، ص 593.

115 . همان، ج 1، ص 752.

116 . ر.ک: نجاشی، رجال، ص 309 ; شیخ طوسی، الفهرست، ص 179; تقی الدین حلی، کتاب الرجال، ص 204، 205.

117 . ر.ک: حاکم، همان، ص 134، 144.

118 . همان، ص 135.

119 . حاکم نیشابوری، همان ، ص 145.

120 . اصطخری، مسالک الممالک، ص 254، 255.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر