چکیده
صحابه نگاری به عنوان بخشی از علم رجال، ارتباط تنگاتنگی با حوزه سیره شناسی و حدیث دارد. حقیقت آن است که علما و مورخان در این حوزه، تلاش وسیعی کرده اند و حجم عظیم کتاب هایی که به گونه ها و از زاویه های مختلف به این موضوع پرداخته اند شاهد این مدعاست. نوسان های زیادی که در سیر تکوین دانش صحابه نگاری در طول بیش از ده قرن انجام شده، این شاخه از علم رجال را به بخشی عظیم، مهم و مستقل از دیگر بخش های رجال و سیره تبدیل کرده که شاید هنوز محققانی که در حوزه سیره نگاری و تاریخ اسلام تحقیق می کنند توجه لازم را به این کتاب ها ندارند یا بدون درک صحیح از کیفیت تدوین آن ها و آگاهی به نواقص و اشتباه های زیاد موجود در آن ها کمتر با دیده نقد، مطالب این گونه کتاب ها را بازگو می کنند. از این رو این مقاله، قدم کوچکی است برای آشنایی اجمالی با این کتاب ها.
مقدمه
نهضت صحابه نگاری از همان قرن اول هجری توانست همپای سیره نگاری و حدیث نگاری، جای خود را در میان علوم اسلامی باز کند، به طوری که خود، شاخه بسیار مهمی از علم رجال به معنای عام آن شد. از آن جا که بخش عظیمی از فقه، حدیث و تاریخ مسلمانان به گزارش های صحابه، وابسته است، علمای زیادی، توان خود را صرف این بخش کرده، ده ها کتاب در این باره نوشته اند. در این نوشتار در صدد بیان سیر تطور این گونه کتاب ها هستیم. برای تبیین این تطورِ تاریخی باید به این سؤال هاپاسخ داده شود:
1. زمینه های تاریخی و اجتماعی صحابه نگاریِ نخست، کدام بوده است؟
2. صحابه نویسی نخست، در چه قالب هایی ظهور و بروز کرد؟
3. مستندهای اولیه صحابه نویسان برای تدوین فهرست صحابه، چه منابعی بوده است؟
4. آیا صحابه نگاران با یک نگاه و یک جهت به تدوین معجم های صحابه پرداخته اند؟
5. مشکلات و راه حل های این فن کدام است؟
زمینه های تاریخی صحابه نگاری
منابع تاریخی نشان می دهد که مسلمانان از همان قرن اول و حتی از دوران خلفا به اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و جایگاه و اعتبار آنان توجه خاصی داشته اند.2 این جایگاه با فتوحات و گسترش اسلام در میان اقوام غیر عرب تقویت شد، زیرا آنان صحابه را واسطه های میان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امت و نیز آشنایان با سنت و سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله)می دانستند. این توجه و جایگاه پس از نزاع و جنگ های داخلی مسلمانان بیشتر شد، چرا که هر یک از طرف های درگیر سعی می کردند با جذب صحابه، حقانیت و برتری خود را به دیگران نشان دهند. این امر، به خصوص برای نسل های بعدی که دوران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را ندیده بودند و از سوابق افراد اطلاع کافی نداشتند بسیار حائز اهمیت بود. این بهره برداری تا بدان جا بود که طلحه و زبیر از اصحابِ سرشناس، برای فریب افکار عمومی در جنگ جمل، حاضر شدند بر خلاف نص قرآن، عایشه را با عنوان ام المؤمنین با خود همراه کنند. شبهه ای که از این ناحیه متوجه مسلمانان می شد از نگاه ابن عباس دور نبود و از این رو به امیرالمؤمنین(علیه السلام)پیشنهاد داد تا آنان نیز از ام سلمه دعوت کنند، ولی آن حضرت این پیشنهاد را نپذیرفت.3
جایگاه اصحاب به خصوص سابقین در اسلام به حدی بود که امیرالمؤمنین(علیه السلام)در نامه اش به معاویه، ملاک اختیار و تعیین خلیفه را تنها از آنِ بدریون و سابقین از مهاجر و انصار معرفی کرد.4
حضور جمع زیادی از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) در ماجرای قتل عثمان، موجب شد تا محکوم کردن قتل او به شدت با چالش روبه رو شود، هم چنان که حضور آن جمع در سپاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز همیشه مورد توجه مسلمانان و علمای اسلام بوده است. از همین رو، قدیمی ترین و نخستین کتاب رجالی جهان اسلام کتاب عبیدالله بن ابی رافع کاتب امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. این کتاب به نام تسمیة من شهد مع امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب الجمل و صفین و النهروان من الصحابه5 و مشهور به رجال ابن ابی رافع است.6 این کتاب، اوضاع سیاسی حاکم بر جامعه آن روز مسلمانان و نیز انگیزه تدوین چنین کتابی را نشان می دهد.7 چنان که جوانی نزد ابان بن تغلب آمد و از او درباره تعداد صحابه پیامبر که علی(علیه السلام) را همراهی کرده اند سؤال کرد. ابان پاسخ داد: گویا با آگاهی از این موضوع می خواهی بر فضل و بزرگی علی(علیه السلام) واقف شوی؟ جوان گفت: آری. ابان گفت: ولی به خدا سوگند ما فضل و بزرگی اصحاب را تنها به سبب پیروی آنان از علی(علیه السلام)شناخته ایم.8
عامل دیگری را که می توان بستر تاریخی و اجتماعی صحابه نگاری دانست این است که از نظر اجتماعی برای نوادگان صحابه بسیار مهم بود که اطلاعاتی در باره اجدادشان و نقش آنان در تاریخ اسلام داشته باشند.9 بدین منظور، مردم مدینه از شرحبیل بن سعد (متوفای 123ق) به دلیل آگاهی وی بر اخبار سیره، سؤال می کردند، ولی وی از پاسخ به کسانی که از پرداخت وجه امتناع می کردند، طفره می رفت. طبیعی است که چنین شخصی در مقابل اخذ وجه می توانست غیر صحابی یا کسی را که در غزوه ها شرکت نداشته است در شمار این افراد قرار دهد، و برعکس در مقابل عدم پرداخت وجه، اقدام به سانسور اخبار یا خروج کسانی از شمار صحابیان و غازیان نماید. به همین دلیل، علمای مدینه او را متهم، و مغازی او را از اعتبار ساقط کرده، از موسی بن عقبه (متوفای 141ق) که متخصص این فن بود خواستاز ارائه فهرست اصحاب شرکت کننده در غزوه ها شدند.10
تسمیه نگاری، مقدمه صحابه نگاری
بنا بر تحقیقات انجام شده11 و گزارش های تاریخی، در قرن نخست، صحابه نگاری با فهرست نویسی آغاز شد و عنوان تسمیه یا اسماء در مورد این فهرست ها بارها در منابع مختلف دیده می شود.
همان طور که بیان شد موسی بن عقبه نیز مغازی خود را در این راستا تدوین کرد و به نظر می رسد مغازی وی - دست کم در مرحله نخست - همانند مغازی واقدی نبوده، بلکه صحابه نگاری مختصری بوده که تنها در آن، فهرستی از اسامی اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ارائه شده است.
با توجه به جایگاه علم انساب در میان عرب می توان گفت که در حقیقت، تسمیه نویسی، شاخه ای از همان علم است یا دست کم برگرفته از علم انساب است. برای کسانی که در حوزه صحابه نویسی می خواستند کتاب بنویسند در مرحله نخست آن چه مهم بود شناخت و تبیین نام و مشخصات فردی و قبیله ای اصحاب بود تا معلوم شود که آیا اساساً چنین شخصی وجود خارجی دارد یا خیر؟
فهرست نویسی صحابه با نام تسمیه یا اسماء، از قرن سوم شتاب بیشتری گرفت. غالب کتاب هایی که در باره تراجم نویسی راویان احادیث با عناوین طبقات و تاریخ نوشته شده بخش قابل توجهی از آن ها به فهرست نام صحابه اختصاص داده شده است. واقدی پیشگام چنین آثاری است. کتاب الطبقات او هر چند موجود نیست، ولی کاتب و شاگرد او، یعنی ابن سعد با تألیف کتاب الطبقات الکبری بسیاری از مطالب طبقات واقدی را آورده، به گونه ای که برخی انتساب حقیقی این کتاب را به واقدی حدس زده اند. به هر حال، ابن سعد در الطبقات الکبری با عنوان «تسمیه»، غالب اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را نام برده و در بخش های مختلف کتاب، براساس پراکندگی اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مناطق مختلف، آن ها را به یک نوع تقسیم بندی جغرافیایی طبقه بندی کرده است، مانند تسمیة من نزل مکة من اصحاب رسول الله(صلی الله علیه وآله)و... .
ابن ابی خیثمه احمد بن زهیر بن حرب (متوفای 279ق) نیز بخش هایی از کتاب التاریخ الکبیر معروف به تاریخ ابن ابی خیثمه را با عنوان تسمیه، به اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) اختصاص داده و بر اساس شیوه ابن سعد، یعنی طبقه بندی جغرافیایی، از آنان نام برده است، مانند: تسمیة من نزل بالکوفة من اصحاب النبی(صلی الله علیه وآله)و... .
در کنار این گونه کتاب ها، کتاب های مستقلی با عنوان تسمیه و یا اسماء نوشته شده که برخی از آنها در ادامه خواهد آمد و برخی دیگر نیز به قرار ذیل است:
تسمیة اولاد العشرة و غیرهم من الصحابه، علی بن مَدِینی (متوفای 234ق).12
اسماء الصحابه، بخاری، محمد بن اسماعیل (متوفای 256ق).13
تسمیة اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله)، ترمذی. محمد بن عیسی بن سوره (متوفای 279ق).14
اسماء الصحابه، دغولی ابوالعباس محمد بن عبدالرحمن (متوفای 325ق).15
اسماء الصحابه، ابن عدی جرجانی ابو احمد عبدالله بن عَدِی (متوفای 365ق).16
صحابه نگاران پیشگام
ابن حجر، بخاری را نخستین صحابه نگار دانسته است،17 ولی این سخن صحیح نیست و پیش از او افراد دیگری پیش گام صحابه نویسی بوده اند، چنان که اسامی آنان خواهد آمد.
تا پیش از ابن عبدالبر (متوفای 463ق) که خود ادعا کرده که خواسته است کتاب الاستیعاب او جامع منقولات صحابه نگاران پیشین باشد و از نام کتاب نیز این پیداست، افراد زیادی به تدوین مجموعه های صحابه نگاری اقدام کرده اند. شناخت دقیق مؤلفان، و تجزیه و تحلیل هر یک از این کتاب های صحابه نگاری، خود بررسی جداگانه می طلبد. در این جا هدف ما، تنها آشنایی با اسامی نویسندگان و کتاب های آنان است. هم چنین از تکرار کتاب هایی که پیش از این نام برده شد یا در بخش های دیگر خواهد آمد پرهیز شده است:18
1. الصحابه، ابوعبیدة معمر بن مثنی (متوفای 208ق).
2. الطبقات الکبری، محمد بن سعد (متوفای 230ق).19
3. الصحابه، عثمانی، محمد بن عثمان بن خالد (احتمالا وی همان ابو مروان (متوفای 241 ق) باشد).
4. المعرفة، حلوانی، حسن بن علی (متوفای 242ق)
5. الصحابه، قاضی ابوسعید عبدالرحمن بن ابراهیم بن عمرو قرشی دمشقی معروف به دُحَیم20 (متوفای 245ق)
6. کتاب المعرفة فی معرفة الصحابه، عباد بن یعقوب رواجنی کوفی (متوفای 250 یا 271ق)
7. کتاب التاریخ الکبیر (تاریخ الصحابه)، بخاری، اسماعیل بن ابراهیم (متوفای 256ق).
8. الصحابه، حسن بن عثمان (به احتمال زیاد، وی مورخ، ادیب و قاضی بغداد، ابوحسان زیادی حسن بن عثمان بن حماد بغدادی (متوفای 242ق) است).21
9. الطبقات، مسلم بن حجاج نیشابوری (متوفای 261ق).
10. الصحابه، عمر بن شبه (متوفای 263ق)
11. الصحابه، ابوزرعه رازی (متوفای 264ق)
12. الصحابه، احمد بن سیار مروزی (متوفای 268ق)
13. معرفة الصحابة و انسابهم، ابن برقی، ابوبکر احمد بن عبدالله بن عبدالرحیم بن سعید (متوفای 270ق)
14. الصحابه، طائی حمصی، محمد بن عوف (متوفای 272ق)
15. الصحابه، ابوداود سلیمان بن اشعث سجستانی (متوفای 275ق)
16. الصحابه، ابو حاتم رازی، محمد بن ادریس (متوفای 275ق)
17. الصحابة یا تاریخ ابن ابی خیثمه، ابن ابی خیثمه، احمد بن زهیر بن حرب نسائی (متوفای 279ق)
18. الصحابه، کُدَیْمی، ابو العباس، محمد بن یونس بن موسی بصری قرشی شامی (متوفای 286ق)
19. کتاب الصحابه، ابن رشدین، احمد بن محمد بن حجاج مصری (متوفای 292ق)
20. معرفة الصحابه، عَبْدان، ابومحمد عبدالله بن محمد بن عیسی مروزی (متوفای 293ق)
21. الصحابه، مطیَّن، ابوجعفر محمد بن عبدالله بن سلیمان حضرمی (متوفای 297ق)
22. کتاب الصحابه، محمد بن عبدالله بن سلیمان حضرمی (متوفای 297ق).
23. کتاب الصحابه، عسکری، ابوالحسن علی بن سعید (متوفای 300 یا 305ق).
24. معرفة الصحابه، ابومنصور باوَرْدی22، محمد بن سعد (متوفای 301ق).
25. معجم الصحابه، ابویعلی موصلی، احمد بن علی بن المثنی بن یحیی بن عیسی بن هلال تمیمی موصلی (متوفای 307ق)
26. الصحابه، ابن خزیمه، ابوبکر محمد بن اسحاق بن خزیمة بن مغیرة بن صالح سلمی نیشابوری (223 - 311ق).
27. الصحابه، ابوبکر بن ابی داود سجستانی، عبدالله بن سلیمان (متوفای 316ق).
28. معجم الصحابه، بَغَوی، ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن عبدالعزیز (متوفای317ق). از این کتاب تنها دو جزء آن (10 و 11) موجود بوده و در پنج جلد چاپ شده است. این کتاب یکی از منابع مهم صحابه نگاران بعدی، چون ابونعیم و ابن عبدالبر بوده است.
29. الطبقات و کتاب الصحابه، ابو عَروبَه حرانی، حسین بن محمد بن ابی معشر مردود بن حماد سلمی حرانی (220 - 318ق).23
30. المنتقی من کتاب الطبقات، ابو عَروبَه، حسین بن محمد بن ابی معشر مردود بن حماد سُلَمی حَرّانی (متوفای 220 - 318ق).
31. الصحابه، ابن الجارود، ابومحمد، عبدالله بن علی بن جارود نیسابوری (متوفای 320 یا 307ق).
32. کتاب الصحابه، عقیلی، ابوجعفر محمد بن عمر بن موسی (متوفای 322ق).
33. کتاب الصحابه، ابن ابی حاتم، ابومحمد عبدالرحمن بن محمد بن ادریس (متوفای 327ق).
34. الصحابه، ابواحمد عَسّال، قاضی ابو احمد، محمد بن احمد بن ابراهیم اصفهانی (متوفای 349ق). سمعانی از او چنین با عظمت یاد کرده است: «امام کبیر جلیل القدر احد ائمة الحدیث فهماً و اتقاناً و امانة».24 ابن منده در باره او گوید: من از هزار شیخ و استاد حدیث نوشتم، ولی هیچ کدام را چون ابواحمد عسال متقن تر نیافتم.25 ابونعیم نیز گوید: وی در حفظ و اتقان و معرفت (شاید منظور شناخت احکام و حدیث و رجال باشد) از بزرگان بود.26
35. معجم الصحابه، ابن قانع، ابوالحسین عبدالباقی بن قانع بن مروزوق (متوفای 351ق).
36. معجم الصحابة (الحروف بالصحابه)، ابن سَکَن بغدادی، ابوعلی سعید بن عثمان (متوفای 353ق).
37. تاریخ الصحابه، ابن حبان، محمد بن حبان بستی (متوفای 354ق)
38. کتاب الصحابه، جِعابی، ابوبکر محمد بن عمر بن محمد بن سالم بن براء بن سبرة بن سیار تمیمی بغدادی (284 - 355). مغلطای در الابانه از آن نام برده است.
39. معرفة الصحابه، طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن احمد (متوفای 360ق).
40. الصحابه، ابوالفتح ازدی موصلی، محمد بن حسین بن احمد (متوفای 367 یا 374ق).
41. معرفة الصحابه، ابن زَبْر، ابو سلیمان محمد بن عبدالله بن احمد بن ربیعه الربعی الدمشقی (متوفای 379ق).
42. تاریخ - معرفة - الصحابه، ابو احمد العسکری، حسن بن عبدالله (متوفای 382ق)
43. کتاب الصحابه، ابن شاهین، ابوحفص عمر بن احمد بن عثمان (متوفای 385ق)
44. اسماء الصحابة التی اتفق فیها البخاری و المسلم و ما انفرد به کل منهما، دارقطنی، علی بن عمر (متوفای 385ق).
45. معرفة الصحابه، ابن مَنْدَه، ابوعبدالله محمد بن اسحاق اصبهانی (متوفای395ق). نسخه خطی از این کتاب موجود است و محقق تاریخ ابن یونس از آن استفاده کرده است. کتاب ابن منده یکی از مهم ترین منابع صحابه نگاران بعدی است. خاندان ابن منده یکی از برجسته ترین خاندان ها در اصفهان بوده اند که بیش از دو قرن منشأ خدمات ارزنده ای در علوم حدیث و فقه و تاریخ بوده اند. از جمله اعضای این خاندان، ابوزکریا بن مَندَه، یحیی بن عبدالوهاب بن محمد عبدی اصبهانی (متوفای 511). است که ذیلی بر کتاب معرفة الصحابه جدش با عنوان ذیل معرفة الصحابه تدوین کرد.
46. معجم الصحابه، ابن لال (بلال) شافعی، احمد بن علی بن لال همدانی (308- 398ق)
47. معجم الصحابه، روذراوری،27 ابوبکر احمد بن علی بن احمد بن محمد (308- 398ق).
48. معجم الصحابه، حسین القرشی، حسین بن عبدالله القرشی (زنده به سال 400ق)
49. معجم الصحابه، ذکوانی، ابوبکر محمد بن ابی علی احمد بن عبدالرحمن اصبهانی (333 - 419ق)
50. معرفة الصحابه، ابونعیم اصبهانی، احمد بن عبدالله (متوفای 430ق). در باره این کتاب توضیحاتی خواهد آمد.
51. معرفة الصحابه، مستغفری، ابن معتز، ابوالعباس جعفر بن محمد بن مستغفری بن فتح نسفی (متوفای432).
52. الشمائل و الدلائل و معرفة الصحابة الأوائل، مستغفری، (متوفای432ق).
53. المصابیح فی معرفة الصحابه، شیرازی، یحیی بن یونس (متوفای 432ق)
54. معرفة الصحابه، ابن منیره، ابوعبدالله محمد بن اسحاق (متوفای 453ق).
55. کتاب الصحابه، ابو اسحاق صیرفی ملقب به سنان (متوفای 380ق).28
56. کتاب الصحابه، ابوعثمان، سعید بن یعقوب سراج شیرازی، (متوفای ؟)
صحابه نگاری محلی
با گسترش فتوحات و پراکندگی صحابه در سرزمین های فتح شده، صحابه نویسیِ جغرافیایی، توجه صحابه نگاران را به خود جلب کرد، به گونه ای که می توان آن را بخشی از تاریخ نگاری محلی دانست. همان طور که گذشت، ابن سعد (متوفای 230ق) نخستین کسی است که جهت گیری جغرافیایی و محلی صحابه را در کتاب الطبقات الکبری لحاظ کرد و بر این اساس نیز تقسیم بندی نمود،29 ولی بیشترین و بهترین کتاب هایی که در باره صحابه نگاری محلی نوشته شد از آنِ علمای همان مناطق بوده است، چرا که غالباً فرزندان و نوادگان این صحابه در آن شهرها بودند و بهتر از دیگران به میراث علمی و خانوادگی خود، آگاهی داشتند یا این که روایات آن اصحاب نزد مردم آن مناطق، حفظ شده بود. تکرار این جمله از صحابه نگاران که روایات فلان صحابی نزد بصریان30 و کوفیان31 و شامیان32 است ناظر به این موضع است. در نتیجه، جمع آوری این اطلاعات برای صحابه نویسانِ آن مناطق، آسان تر و متقن تر بود. هم چنین از آن جا که حضور و ورود صحابه در آن مناطق به عنوان میراث فرهنگی و محلی آن مناطق به شمار می رفت، صحابه نگارانِ محلی، ثبت نام صحابه و تدوین این گونه کتاب ها را از وظایف دینی و ملی خود می دانستند، چنان که حمزة بن یوسف سهمی (متوفای 427ق) مؤلف تاریخ جرجان هدف از تألیف این کتاب را چنین بیان می کند:
من چون دیدم که بسیاری از مردم و علما نسبت به شهرهای خود تعصب نشان داده و به ذکر مفاخر و فضلای خود، اعم از ورود اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) به آن شهرها و نیز انتساب برخی از خلفا و امرا و علما بدان شهرها کتاب ها نوشته اند، اما درباره جرجان با این که مفاخر زیادی دارد هیچ یک از مشایخ و علمای ما همت نگماشته است، از این رو تصمیم به نوشتن این کتاب گرفتم.33
جایگاه صحابه نگاری محلی را می توان به جریده های سادات تشبیه کرد که در آن ها نقبا و بزرگان سادات، اسامیِ سادات مهاجر به این مناطق را می نوشتند. این جریده ها منبع بسیار مهم و مرجع اصلی نسب شناسان برای تدوین کتاب های انساب بوده است. از این رو، کسانی چون ابن عبدالبر، ابن اثیر و ابن حجر معمولا برای اثبات صحابه بودن شخصی که در مناطقی دیگر، غیر از حجاز بوده اند به کتاب هایی استناد می کنند که در این خصوص، نوشته شده است. به طور مثال، ابن حجر ذیل جاحل ابومسلم صدفی که مصریین از احادیث او آگاه بودند از ابن منده روایتی نقل می کند که بر صحابی بودن جاحل دلالت دارد، ولی ابن حجر با استناد به «ابن یونس» و «جیزی» که هر دو درباره اصحاب مصری کتاب نوشته اند می گوید: این دو و نیز ابونعیم، صحابی بودن او را تأیید نکرده اند و در این زمینه، این افراد اسوه و الگو برای ابن منده هستند.34 بروکلمان در آداب اللغة العربیة35 به برخی از این تواریخِ محلی اشاره کرده است، ولی در این جا با توجه به موضوع بحث، به چند کتابی که تنها با نگاه صحابه نگاری نوشته شده است اشاره می شود:
تسمیة من نزل الکوفة من الصحابه، تألیف ابونعیم فضل بن دکین (130 - 219ق)
تسمیة من نزل البصرة من الصحابه، تألیف قومسی، نوح بن ابی حبیب (وی شاگرد عبدالرزاق صنعانی (متوفای 212ق) است).
معرفة من نزل من الصحابة سائر البلدان، تألیف علی بن مدینی ابوالحسن علی بن عبدالله بن جعفر بن نجیح سعدی (161 - 234). او یکی از برجسنه ترین علمای جرح و تعدیل است که دیدگاه هایش درباره رجالِ احادیث، همیشه مورد استناد علمای رجال بوده است. آغا بزرگ تهرانی او را نخستین صحابه نگار دانسته است.36 کتاب او از منابع ابن منده و ابونعیم و دیگر صحابه نگاران بعدی بوده است.
تسمیة من نزل حمص من اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله) یا تاریخ الحمصیین، تألیف ابوبکر احمد بن محمد بن عیسی بغدادی (متوفای 257ق).
تسمیة من نزل الشام من الصحابه، تألیف ابن سمیع، محمود بن ابراهیم (متوفای 259ق).
تسمیة من نزل فلسطین من الصحابه، تألیف ابن قادم رملی، موسی بن سهل الدئلی (متوفای 260ق).
تسمیة من نزل الشام من اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله) من الانصار و قبائل الیمن، ابوزرعة دمشقی، عبدالرحمن بن عمرو بن عبدالله نصری دمشقی (متوفای 281ق).
تسمیة من نزل من الصحابة حمص خاصة، حِمْصی، قاضی ابوالقاسم عبدالصمد بن سعید بن عبدالله (متوفای 321 یا 324ق).
الصحابة المصریین، تألیف ابن قدید، ابوالقاسم علی بن الحسن بن خلف بن قدید مصری (229 - 312). مغلطای در الابانه از آن نام برده است.
تسمیة من نزل من الصحابة مصر یا تاریخ الصحابة الذین نزلوا مصر، تألیف جِیزی، محمد بن ربیع بن سلیمان (متوفای 321ق). ابن حجر بیش از سی مرتبه از کتاب او در الاصابه نام برده است.
تاریخ الرقة و من نزل من الصحابة و التابعین بها، تألیف قُشَیْری حَرّانِی، ابوعلی محمد بن سعید بن عبدالرحمن (متوفای 334ق).
تاریخ ابن یونس (القسم الاول: تاریخ المصریین)، ابن یونس، ابوسعید عبدالرحمن بن احمد بن یونس بن عبدالاعلی صدفی مصری (281 - 341). طبق جستوجویی ابتدایی، ابن حجر در الاصابه بیش از پنجاه بار از او نام برده و موردی یافت نشد که نظر ابن یونس را رد کرده باشد.
تاریخ داریا و من نزل بها من الصحابة و التابعین بها، تألیف ابن مهنا، ابوعلی خولانی دارانی، عبدالجبار بن عبدالله بن محمد بن عبدالرحیم بن داود (متوفای 370ق).
تسمیة من نزل خراسان من الصحابه، تألیف ابو عبدالله حافظ حاکم نیشابوری محمد بن عبدالله (متوفای 405ق). این کتاب باید همان تاریخ نیسابور یا بخشی از آن کتاب باشد.
من دخل الیمن من الصحابه، عَرشانی یمنی، قاضی صفی الدین، احمد بن علی بن ابی بکر (متوفای 590ق).
درّ السحابة فیمن دخل مصر من الصحابه، جلال الدین سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر (809 - 911).37
عنوان النجابة فی تاریخ من دفن فی المدینة من الصحابة. رافعی، مصطفی بن محمد بن عبدالله.
تأملی در دو نام معجم الصحابة و معرفة الصحابه
نام بسیاری از صحابه نگاری های قرن سوم و چهارم معجم الصحابه و معرفة الصحابه است. آیا این دو عنوان با هم تفاوتی دارند؟ آیا نام گذاری به این دو، پا به پای هم بوده یا این که حکایت از یک نوع تطور تاریخی در تدوین صحابه دارد و یکی بر دیگری مقدم بوده است؟
نمی توان پاسخ قطعی به این سؤال داد، زیرا اگر بخواهیم با توجه به معنای این دو عنوان، این فرضیه را داشته باشیم که معجم نویسی مرحله ای پیش از معرفه نویسی بوده و در معجم تنها فهرستی از اسامی صحابه ارائه می شده که صحت و سقم این انتساب چندان ارزیابی نمی شده است، فرضیه جامع و مانعی نسیت، زیرا عنوان معرفة الصحابه از نظر زمانی پیش از معجم الصحابه بوده و در قرن سوم، علی بن مدینی (متوفای 234ق); حلوانی حسن بن علی (متوفای 242ق); عَبّاد بن یعقوب رَواجنی (متوفای 250 یا 271ق) عَبْدان، ابومحمد عبدالله بن محمد بن عیسی مَرْوَزی (متوفای 293ق) و در ابتدای قرن چهارم ابومنصور باوَرْدی38 کتاب های خود را با عنوان معرفة الصحابه نوشته اند و اولین کتابی که در این باره با عنوان معجم الصحابه است از ابویعلی موصلی (متوفای 307ق) است.
به نظر می رسد معجم نویسی، حرکتی در مقابل کتاب هایی بوده است که اسامی را بر اساس قبایل یا حوادث تاریخی مرتب می کرده اند، مانند الطبقات الکبری ابن سعد و الطبقات خلیفة بن خیاط. معمولا این گونه کتاب ها با عنوان الطبقات است که به طبقه بندی اسامی از حیث مراتب فضل و سن (بزرگ تر و کوچکتر= کبار صحابه و صغار صحابه) و نیز تقسیمات تاریخی (بدریون، حدیبیون و...) و قبایل (مهاجرین، انصار - اوس و خزرج) و ... اشاره دارد.
ترتیب طبقات نویسی به دلیل این که متفرع بر شناخت حوادث تاریخی و قبایل افراد بوده و بسیاری، از آن اطلاع نداشته اند، برای سهولت در کار و پیدا کردن اسامی آن ها روش معجم نویسی انتخاب شده است. معجم نویسی نیز گاه فقط در حرف اول بوده است; یعنی مثلا تمام اسامی که با حرف الف شروع می شدند یک جا بیان می شده و گاه در تمام حروف، که البته روش دوم، بیشتر از قرن ششم به بعد بوده است.
با این حال، نقد و بررسی، هر چند به طور ضعیف می توانسته هم در معجم نویسی و هم در معرفت نویسی باشد، اما به هر حال، دیده می شود که جهت گیری کتاب های معرفت نویسی در نقد و بررسی اصحاب و بیان اشتباه ها و توهم هایی که پیشینیان در این موضوع مرتکب شده اند، بیشتر جلوه می کند و عنوان «معرفة» نگاهی دقیق تر از معجم به موضوع صحابه نگاری دارد. این مطلب را می توان از نوشته های ابن عبدالبر و ابن اثیر و ابن حجر به وضوح دید، هر چند که پیش گام در این زمینه را باید ابونعیم اصفهانی دانست.39 ابونعیم همان طور که از کتابش معرفة الصحابه آشکار است بنا را بر پالایش و نقد و بررسی گفته ها و خطاهای پیشینیان گذاشته که توضیح آن در ادامه خواهد آمد.
فضایل نگاری صحابه
حرکت فضایل نگاری صحابه را نباید تنها از دید تاریخ نگاری صرف نگاه کرد، بلکه با توجه به حوادث واقع در بستر زمانیِ تدوین این گونه کتاب ها، یعنی از قرن سوم تا پنجم باید این حرکت علمی را واکنشی از سوی فرقه های اسلامی مختلف در برابر حرکت های مذهبی، کلامی و سیاسی هم قلمداد کرد. بر محققان تاریخ، به خصوص آنان که در مقطع تاریخی یاد شده، تأمل بیشتری دارند، پوشیده نیست که بحث های کلامی میان اهل تسنن و تشیع در قرن چهارم و پنجم، قالب خود را در مباحث تاریخی پی می گرفت و مهم ترین بحث در این میان، موضوع ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و مباحث راجع به آن بود، و این گونه مباحث به عملکرد صحابه در برابر آن گره می خورد، از جمله سقیفه و حوادث مربوط به حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)و دوران خلفا، به خصوص قتل عثمان و نیز جنگ های داخلی جمل، صفین و نهروان. در نتیجه، واکنش ها و موضع گیری های متفاوتی نسبت به صحابه از سوی گروهای مختلف مذهبی در پی داشت; برخی، مدافع و برخی، مخالف عملکرد صحابه بودند.
اهل تسنن با ادعای عدالت تمام صحابه (بخوانید عصمت، حقی که حتی برای انبیا قائل نیستند) هر گونه انتقاد بر آنان، به خصوص اصحاب مشهور، از جمله خلفا را بر نمی تافتند، اما شیعه با توجه به حوادث تاریخ با رد عدالت صحابه، حق انتقادِ بر آنان را برای خود محفوظ می داشت و به همین دلیل از دیر باز به دشمنی با صحابه متهم بود. شیعیان بر اساس آیاتی از قرآن که در آن ها خداوند به گروهی از منافقان (به ظاهر مسلمان و صحابی) لعن کرده است، و نیز برخی روایات اهل بیت(علیهم السلام)، لعن و نقل مثالب را جایز شمرده و این را مصداقی از تبرّی جستن از دشمنان پیامبر(صلی الله علیه وآله)تلقی کرده اند. از جمله این روایات که مورخان اهل تسنن و تشیع نقل کرده اند لعن امام علی(علیه السلام) در نماز، بر معاویه، عمرو بن عاص، ابو الاعور سلمی، ابوموسی اشعری، ولید بن عقبه، حبیب بن مسلمه، عبدالرحمن بن خالد بن ولید و ضحاک بن قیس است;40 تمامی این افراد از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) هستند،41 اما اهل سنت بر اساس همان نظریه عدالت صحابه این را جایز نمی دانند، هر چند کسی چون ابوسفیان باشد که ابن عبدالبر در شرح حال او با این که روایاتی نقل کرده که بر کفر ابوسفیان صراحت دارد، اما می گوید: بدتر از این روایات نیز نقل شده، اما من خوش ندارم آن ها را نقل کنم.42
از سوی دیگر، حرکت فضایل تراشی برای خلفا، به خصوص عثمان به عنوان حربه ای برای سرکوب امیرالمؤمنین (علیه السلام) و بنی هاشم و شیعیان آن حضرت از سوی معاویه43 و جناح عثمانیِ طرفدار امویان در قرن اول و دوم، و از طرف اهل الحدیث و حنابله در قرن سوم و چهارم، جامعه شیعه را عملا به واکنش وا می داشت که به صورت های مختلف، از جمله مثالب نویسی صحابه (البته نه همه صحابه، بلکه افراد خاص) ظهور و بروز می کرد; هر اندازه آنان در بزرگ نمایی خلفا و صحابه پیش می رفتند، اینان نیز بر نقل اخبار تاریخی که به گونه ای بیان کننده مثالب صحابه بود، اصرار می کردند. این واکنش ها تنها یک سویه نبود، بلکه گاه اهل سنت سبب تحریک شیعیان می شدند و گاه بالعکس. به طور نمونه، وقتی شیعیان دیلمی و آل بویه در بغداد از نقل فضایل صحابه ممانعت به عمل آوردند و به تعبیر ابن جوزی سب سلف را بر دیوارها نوشتند، شافعی محمد بن عبدالله تعمداً و برای مقابله با شیعیان، در مسجد جامع بغداد و مسجد خودش در باب الشام، به نقل و املای فضایل صحابه پرداخت.44 از طرفی تا پیش از این که احمد بن حنبل کتاب فضائل الصحابه را بنویسد جامعه اهل تسنن (البته عثمانی ها و سلفی ها) حتی حاضر نبود که امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به عنوان خلیفه چهارم بپذیرد و تنها به تثلیث (ابوبکر، عمر و عثمان) خلافت قائل بود. مناقشه های اجتماعی که از این ناحیه، میان این دو گروه بود در کلام ابن قتیبه به روشنی ترسیم شده است. وی در الاختلاف فی اللفظ از افراط گری اهل الحدیث در برابر فضایل امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شدت انتقاد کرده آن را جهالتِ محض شمرده است.45
احمد بن حنبل با نوشتن کتاب فضائل الصحابه و نوشتن فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام)گامی در تعدیل افکار گروه افراطی اهل سنت برداشت و نظریه تربیع را جا انداخت. نسائی نیز به دلیل تصحیح افکار منحرفان شام، خصائص امیرالمؤمنین نوشت و به علت این که گروهی از او ناراحت شدند که خصائص شیخین را ننوشته، فضائل الصحابه را نوشت،46 هم چنین طبری، مورخ مشهور از یک سو کتاب الولایه را نوشت و در ابتدای آن به فضایل امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرداخت47 و از سویی دیگر، فضائل ابی بکر و عمر را نوشت و آن بدین علت بود که وقتی وارد طبرستان شد مشاهده کرد که سب آن دو در میان مردم، شایع است و از این رو از طبری خواسته شد تا فضائل آن دو را بنویسد، و چون این خبر به حاکم طبرستان رسید خواستند او را دست گیر کنند، ولی طبری از آن جا فرار کرد.48
بخاری نیز که گرایش های سلفی او در کتاب صحیحش نمایان است در بخش فضائل الصحابه، بر خلاف رویه خود وقتی به معاویه رسیده است، عنوان باب را فضائل معاویه، ننوشته، بلکه «ذکر معاویه» نوشته است.49
تألیف کتاب های فضایل نگاری صحابه را تنها نباید حمل بر تقابل با مثالب نویسی شیعیان یا بالعکس دانست، بلکه همان طور که بیان شد گاه اقدام به فضایل نگاری، به خصوص تک نگاری های مربوط به امیرالمؤمنین (علیه السلام) از سوی علمای اهل سنت نقش تعدیل عقول و تألیف قلوب طرفداران هر دو فرقه را داشت.50 باید اذعان کرد که تألیف این کتاب ها اقدامات بسیار مهم و با ارزش و به خصوص در برخی دوره های تاریخی، به نوعی ایثار شبیه بوده است. البته نوشتن این گونه کتاب ها برای آرام کردن احساسات تند هر چند تأثیر خود را به مرور (ولی طولانی) بر جوامع سنی گذاشت، اما به این معنا نیست که از سوی افراطیان، نویسندگان این کتاب ها مورد اذیت و آزار قرار نمی گرفتند. کوچک ترین عکس العمل در برابر نویسندگان این کتاب ها اتهام تشیع و رافضی به آنان بود، چنان که حنابله، طبری را پس از نوشتن کتاب الولایه به شدت مورد انتقاد قرار دادند و نه تنها او را به رافضی بودن، بلکه به الحاد متهم کردند و حتی به خانه او هجوم بردند و آن را سنگ سار کردند و پس از وفات نیز از ترس افراطیان اهل سنت او را در خانه اش دفن کردند.51 نسائی تنها به جهت رد درخواست مردم شام مبنی بر نقل فضایل معاویه و انکار هر گونه فضیلت برای معاویه از سوی وی، مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت و بر اثر این صدمات، جان باخت.52 نگاهی به کتاب الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصره تألیف شیخ مفید (متوفای 413ق) هر چند یک کتاب کاملا علمی و آن گونه که خود گفته است اخبار آن مستفیضه و کاملا مستند بر گزارش های مورخان اهل سنت بوده است،53 با این حال، برای سلفی های اهل تسنن که به هیچ وجه حاضر نبودند اندک مثالبی را در باره صحابه بشنوند، این کتاب بسیار ثقیل بوده است. به طور نمونه، گزارش حرکت نمادین عایشه در برایر سپاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فرمایش آن حضرت به عایشه، گزارشی نیست که بتوان آن را به آسانی در جامعه آن روز بیان و نقل کرد،54 حتی در قرن سوم ابن هلال ثقفی کتاب المعرفه را که در فضایل امیرالمؤمنین(علیه السلام) و مثالب دشمنان آن حضرت نوشته شده بود نتوانست در کوفه به رغم سابقه تاریخی تشیعش، انتشار دهد.55
از این ناحیه، پیوسته میان این دو گروه، برخوردهایی بوده، ولی شدت و ضعف موضع گیری آنان یکسان نبود. در میان علما این بحث به صورت مناظره ها و گاه مشاجره های علمی و نوشتن کتاب ها و ردّیه نگاری دنبال می شد، ولی در میان نیروهای افراطیِ هر دو گروه و نیز بازتاب های اجتماعی آن، گاه به صورت زد و خورد و حتی آتش زدن محله های طرف های درگیر، نمود پیدا می کرد.56
تا پیش از حکومت آل بویه بر عراق و ایران، شیعیان عراق در فشار و محدودیت هایی بودند که از سوی سلفی های بغداد بر آنان اعمال می شد. داستان های قطع دست و پای زایران امام حسین (علیه السلام) توسط بربهاری و نیروهای او در همین دوران بوده است. نقش این فشارها در تحریک شیعیان بی تأثیر نبود. شیعیان بغداد که در قرن چهارم رو به ازدیاد نهاده بودند در مجالس خود به مثالب صحابه می پرداختند. مسجد براثا پایگاه شیعیان بغداد بود که ابوالعباس بن عقده در آن جا به نقل فضایل علی (علیه السلام) و مثالب صحابه، حتی شیخین می پرداخت. این امر موجب شد که خلیفه عباسی اعلام کند که هر که صحابه را به بدی یاد کند ذمه خود را از او برداشته است.57
وقتی آل بویه بر خلافت عباسی تسلط یافتند، از شیعیان و علمای آنان حمایت کردند و معزالدوله احمد، نخستین حاکم بویهی بر عراق، اقدام های مهمی در ترویج شعایر شیعه در بغداد برداشت. وی دستور داد بر در و دیوارها شعار «لعن الله معاویة بن ابی سفیان و لعن من غصب فاطمة رضی الله عنها فدکاً و من منع ان یدفن الحسن عند قبر جدّه و من نفی اباذر الغفاری» را بنویسند. این شعارها موجب خشم سنیان شد و آن ها را پاک کردند.58برپایی مراسم عزاداری در روز عاشورا که طعن بر معاویه و یزید و شاید خلفای قبلی را هم به دنبال داشت موجب درگیری هایی میان حنبلی های متعصب بغداد و شیعیان شد و برای مقابله با شیعیان، مراسم عزاداری در مسکن بر سر قبر مصعب بن زبیر و نیز در برابر روز غدیر مراسمی مشابه در روز بیست و ششم ذی حجه به مناسبت روز غار59برگزار کردند، ولی هیچ یک از این دو مراسم پا نگرفت. و این موضوع آن قدر مضحک بوده که ابن کثیر متصدیان این اعمال را از نادانان و بی خردان اهل سنت شمرده است.60هم چنین مراسم شبیه سازی جنگ جمل به راه انداختند. در این مراسم، زنی را عایشه نامیدند و کسی را طلحه و دیگری را زبیر خواندند و وانمود می کردند که می خواهند به جنگ اصحاب علی (علیه السلام) بروند. هر یک از این مراسم در حقیقت به صراحت یا کنایه به عملکرد صحابه باز می گشت. طبیعی است که شیعیان نیز در برابر این مراسم از خود عکس العمل نشان دهند و به درگیری بینجامد که گاه تعداد قابل توجهی هم کشته می شدند.61
شیعیان در مقابل فضایل نویسی صحابه، مناقب نویسی اهل بیت (علیهم السلام) به خصوص امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دنبال می کردند و از آنان کسی که در زمینه فضایل نگاریِ صحابه تألیفی داشته باشد یافت نشده است.62 تقابل فضایل نویسی و مناقب نویسی در مناطقی که از دو گروه اهل تسنن و تشیع شکل یافته بود، بیشتر بود. این تقابل در قرن پنجم و ششم در ایران و در زمان حکومت غزنویان و سلجوقیان شدت بیشتری داشت.63 در قرن ششم، غزالی خواندن مقتل الحسین را بر واعظان حرام اعلام کرد و بیان داشت که نقل و بازگو کردن این گونه مطالب، دشمنی مردم را با اصحاب بر می انگیزد و موجب طعن و لعن آنان می شود و این روا نیست، چرا که آنان اَعلام دین هستند.64 همچنین محمد بن محمود سلجوقی با تمسک به شعارها و سخنان برخی عوام الناس یا غالیان شیعه، کتاب بعض فضائح الروافض را نوشت و در آن تا توانست تهمت های سنگینی به شیعیان زد.65عبدالجلیل قزوینی رازی این کتاب را نقض کرد و با نوشتن بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض به رد این تهمت ها و بیان اعتقاد شیعه درباره صحابه پرداخت.
شیعیان تحت فشارهای تبلیغاتی که از ابتدا تا قرن های متوالی بر روی آنان سایه افکنده بود نتوانستند در زمینه صحابه نگاری با علمای اهل سنت هم دم شوند، بلکه هر کدام فضایل نگاری صحابه و منقبت نگاری اهل بیت(علیهم السلام) را جزئی از هویت دینی و سیاسی و اجتماعی خود به شمار می آورد و آن را به اصطلاح «شعار» خود می دانست.
عماد الدین طبری که در قرن هفتم وارد اصفهان شده علت نوشتن کتاب خود به نام اربعین را چنین می گوید: «در شهر اصفهان بودم و علمای آن بقعه را یافتم که جمعی تفضیل صحابه می نهادند بر اهل بیت و عترت رسول (علیه السلام)، و طایفه ای تفضیل عترت می نهادند بر صحابه. چون چنین بود این کمینه دعاگویان بر خود لازم دید دلایلی چند که مرحّج طایفه دوم است نوشتن، به نقل از کتب طایفه اول».66
باید به این نکته اشاره کرد که برخی علمای هر دو فرقه برای اعتدال تفکر پیروان خود درباره صحابه، گام های مؤثری برداشتند. اگر به کتاب النقض عبدالجلیل قزوین رازی توجه شود تفکرات اعتدالی او درباره صحابه مشاهده خواهد شد، به طوری که گاه به ذهن می رسد برای ردّ اتهاماتی که نویسنده فضائح الروافض به شیعه نسبت داده بیش از حد به توجیه دست زده است. به جز او قوامی، شاعر همین دوره نیز در اشعار خود نگاه شیعی اعتدالی را نسبت به صحابه در اشعار خود نشان داده است. به طور مثال، وی گوید:
مبر تو تهمت شتم صحابه بر شیعت *** مگر چیزی که واجب آید استغفار و نیز گوید:
بر روان مهاجر و انصار *** بی نهایت ز ما سلام و دعاست 67
در شعری دیگر نیز گوید:
از جان و روان سوخته آل رسولم *** و اصحاب نبی را به دل و دیده خریدار
آن را که بود دوستی آل پیمبر *** یاران نبی را به دل و دیده بود یار68
در ادامه حرکت اعتدالی شیعه نسبت به صحابه، علامه حلی، ابن میثم بحرانی و تنی چند از علمای شیعه و حتی اهل سنت به اظهار نظرهایی پرداخته اند که تفصیل آن، مجال دیگری می طلبد.69
در ذیل، فهرست مختصری از اسامی کتب فضایل نگاریِ صحابه نگاری ملاحظه می شود:
فضائل الصحابه، محمد بن صباح زعفرانی (شاید از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) یا پدر ابوعلی حسن بن محمد بن صباح زعفرانی و شاگرد شافعی باشد).70
فضائل الصحابه، ابن حبیب اندلسی، عبدالملک بن حبیب بن سلیمان بن هارون سلمی ابومروان (174 - 238ق).71
فضائل الصحابه، اسد بن موسی اموی (متوفای 212ق).
فضائل الصحابه، احمد بن حنبل (متوفای 241ق).
فضائل الانصار، ابوداود سجستانی سلیمان بن اشعث (متوفای 275ق).
فضائل الصحابه، نسائی، احمد بن شعیب (متوفای 303ق).
فضائل الصحابه، بَغَوی، ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن عبدالعزیز (متوفای 317ق).72
فضائل الخلفاء الأربعة، ابوبکر احمد بن اسحاق نیشابوری (متوفای 342ق).
فضائل الصحابه، خیثمة بن سلیمان قرشی طرابلسی (250-343ق).73
فضائل الصحابة و مناقبهم، دارقطنی، علی بن عمر (متوفای 385ق).
فضائل الصحابه، غلام خلال، ابوبکر عبدالعزیز بن جعفر عکبری حنبلی (زندگی در قرن چهارم)74.
المصابیح فی فضائل الصحابه، ابن فطیس، عبدالرحمن بن محمد بن عیسی (متوفای 348 - 402ق).75
فضائل الصحابه، غنجاری بخاری، ابوعبدالله محمد بن احمد بن سلیمان بن کامل (متوفای 412ق)76
فضائل الصحابه، القادر بالله خلیفه عباسی ابوالعباس احمد بن اسحاق بن جعفر مقتدر خلیفه عباسی (336-422ق).77
فضائل الصحابه، ابونعیم اصبهانی، احمد بن عبدالله (متوفای 430ق).
فضائل الصحابه، بیهقی شافعی، احمد بن حسین (384 - 458ق).78
فضائل الصحابه، شقراطسی، ابومحمد عبدالله بن یحیی بن علی توزری (متوفای 466ق).79
فضائل الصحابه، سمعانی ابوسعد عبدالکریم بن محمد بن منصور (متوفای 564ق).80
فضائل الصحابه، ابن صصری، حسن بن هبة الله دمشقس (537 - 586ق).81
فضائل الصحابه، ابن قدامه مقدسی، عبدالله بن احمد بن محمد (متوفای 620ق).
فضائل الصحابه، سید الکلّ قفطی، ابوالقاسم هبة الله بن عبدالله (متوفای 697ق).82
فضائل الصحابه، ابن ابی ثلج ابوبکر محمد بن احمد الکاتب (متوفای ؟).83
فضائل الصحابه، دیلمی، ابوالقاسم عمر بن علی (متوفای ؟).84
فضائل الصحابه، صعیدی، عبة الله بن عبدالله (متوفای ؟).85
از صحابه نگاری حدیثی تا صحابه نگاری انتقادی
تا پیش از کتاب معرفة الصحابه ابونعیم، کسانی که در حوزه صحابه نگاری آثاری داشتند نوعاً با دید حدیث نگاری به این موضوع پرداخته، و تنها از اصحابی نام برده اند که از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) روایتی داشته اند. این نوع از صحابه نگاری ها بیشتر میان کسانی رایج بوده است که تاریخ را از منظر حدیث نگاری می دیده اند و به جنبه حدیث نگاری بیش از تراجم نگاری و شرح حال نویسی توجه داشته اند.
دلیل روی آوردن به این روش را می توان در دو نکته دانست: نخست، تعریف صحابه که برخی، صحابی را کسی می دانستند که با پیامبر(صلی الله علیه وآله) مجالست داشته و حدیث و سخنی از آن حضرت شنیده است.86 دوم، هم چنان که خلیفه و شافعی و ابوزرعه گفته اند صحابه در زمان وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) بالغ بر 60 هزار (سی هزار در مدینه و سی هزار نفر دیگر در خارج از مدینه) یا صد هزار نفر بوده اند و چون ثبت و ضبط اسامی آنان غیر ممکن یا بسیار مشکل و غیر قابل اطمینان بوده است از این رو برای شناخت صحابه، نقل روایت را میزان قرار داده اند. برای این گونه صحابه نگاران، این روش برای اثبات صحابی بودن افراد از دیگر علائم و نشانه ها متقن تر بوده است. به همین دلیل، ابوزرعه تعداد اصحابی را که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) روایت دارند تنها هزار نفر دانسته و حاکم چهار هزار نفر گفته است.87افزون بر این، چنین روشی این کتاب ها را به مجموعه ای از احادیث رسول خدا(صلی الله علیه وآله)تبدیل می کرده که می توانست برای فقها منبع خوبی باشد، هر چند که نمی توان گفت تمام منابع صحابه نگاری که بدین روش نگاشته شده است می توانست منبع حدیثی نیز باشد، زیرا مهم برای آنان، اثبات صحابی بودن فرد از راه نقل حدیث بوده است. از همین رو احادیث، با اشاره و تقطیع نقل شده اند. نگاهی به طبقات خلیفه، این موضوع را آشکار می کند.88 کتاب صحابه نگاری افرادی که تمام روایت را نقل می کردند به شکل یک منبع حدیثی در آمده است. اسامی برخی از صحابه نگاری هایی که با نگاه حدیثی نوشته شده اند به قرار ذیل می باشد:
تسمیة من روی عن النبی من اولاد العشرة و غیرهم من اصحابه، ابوالحسن مدینی علی بن عبدالله (161 - 234).
الرواة من الاخوة و الاخوات، علی بن مدینی (متوفای 234ق) و ابوداود سجستانی (متوفای 257ق).
الطبقات، خلیفة بن خیاط (متوفای 240ق).
المسند، احمد بن حنبل (متوفای 241ق).
الوحدان، بخاری، اسماعیل بن ابراهیم (متوفای 256ق).
الوحدان، مسلم بن حجاج نیشابوری (متوفای 261ق).
المسند، بقی بن مخلد بن یزید قرطبی اندلسی (متوفای 201 - 276ق) وی این کتاب را به ترتیب اسامی صحابه تنظیم کرده و تعداد روایات هر یک از آنان را از پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیان کرده است.
من روی عن النبی من الشعراء الاسلامیین، ابن ابی خیثمه، احمد بن زهیر بن حرب نسائی (متوفای 279ق).
الوحدان من الصحابه، قبانی حسین بن محمد (متوفای 289ق).
مسند الصحابه (معروف به مسند رویانی)، رویانی، ابوبکر محمد بن هارون رویانی رازی آملی طبری (متوفای 307). وی نام 104 نفر از اصحاب را شمرده و روایات هر یک را آورده است. رویانی، مسند خلفا و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و بسیاری از اصحاب مشهور را نیاورده است!
معجم الصحابه، بَغَوی، ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن عبدالعزیز (متوفای317ق). یکی از منابع مهم صحابه نگارانی، چون ابونعیم و ابن عبدالبر بوده است. سبک حدیث نگاری این کتاب کاملا مشهود است و عناوین هر باب را با «ذکر من روی عن النبی(صلی الله علیه وآله)» آغاز می کند. از این کتاب تنها دو جزء (ده و یازده) موجود است که در پنج مجلد به چاپ رسیده است.
المعجم، ابن قانع، ابوالحسین عبدالباقی بن قانع (265 - 351ق) معروف به «معجم ابن قانع». وی در سال 347ق آن را املا کرده است.89 ابن قانع، اصحابی را که نام برده یک یا چند روایت نیز از آنان نقل کرده، و در مجموع، 1226 نفر صحابی نام برده است.
المقلّین من الصحابه، ابن ابی شیبه، محمد بن عثمان (متوفای 297ق). مقلین به کسانی گفته می شود که روایات اندکی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند.
من حدث هو و ابوه عن النبی، حافظ جِعابی، ابوبکر محمد بن عمر بن محمد بن سالم بن براء بن سبرة بن سیار تمیمی بغدادی (284 - 355ق).
المعجم الکبیر، طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن احمد (متوفای 360ق). این کتاب همانند مسند احمد بیشتر شبیه یک کتاب حدیثی است تا معجم نگاری تاریخی. مجموع اصحاب نام برده شده نزدیک به 1500 نفر است که ترتیب آنان بر اساس حروف معجم می باشد.
الآحاد و المثانی، ابن ابی عاصم، احمد بن عمرو شیبانی (206 - 287ق) از نام این کتاب آشکار است که اصحابی را نام برده که یک یا دو روایت از آنان نقل شده است.
الآحاد من الصحابه، ابن جارود، ابومحمد، عبدالله بن علی بن جارود نیشابوری (متوفای 320 یا 307ق).
تاریخ الصحابة الذین روی عنهم الاخبار، ابن حبان، محمد بن حبان (متوفای 354ق). وی در این کتاب از 1608 صحابیِ راوی نام برده است.
من لم یرو عنه من الصحابة سوی واحد، ابوالفتح محمد بن حسین ازدی موصلی (متوفای 367ق).
کتاب ذکر اسم کل صحابی روی عن رسول الله امراً و نهیاً و من بعده من التابعین و غیرهم ممن لا اخ له یوافق اسمه من نقلة الحدیث من جمیع الامصار، حافظ ابوالفتح محمد بن حسین ازدی موصلی (متوفای 367ق) این کتاب هم چنان که از نامش پیداست به صحابه اختصاص ندارد. مجموع افراد نام برده شده 629 نفر از صحابه و غیر آن می باشد. در این کتاب از برخی اصحاب یاد شده که در معجم های دیگر صحابه از آنان نامی نیست. محقق کتاب این افراد را دوازده نفر ذکر کرده است.
الاخوة من الصحابة و التابعین و من بعدهم من الخالفین، عبدالرحمن بن محمد بن عیسی (متوفای 348 - 402ق).
أسماء الصحابة الرواة و ما لکل واحد من العدد، ابن حزم اندلسی، علی بن احمد (متوفای 456ق).
المسند، ابویعلی موصلی، احمد بن علی بن المثنی بن یحیی بن عیسی بن هلال تمیمی موصلی (متوفای 307ق).
ترتیب اسماء الصحابة الذین اخرج حدیثهم احمد بن حنبل فی المسند، ابن عساکر (متوفای 571ق). تعداد اصحاب نام برده شده 1056 نفر است.
کتاب التاریخ و اسماء المحدثین و کناهم، قاضی ابوعبدالله محمد بن احمد مقدمی (متوفای 301ق). این کتاب به اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله) اختصاص ندارد; اما مؤلف ابتدا از 135 نفر صحابی نام برده است.
بی شک این شیوه صحابه نگاری اشکال ها و نواقص مهمی داشته و منشأ توهم های زیادی در باب صحابه نگاری بوده است. مهم ترین اشکال های این شیوه به شرح ذیل است:
الف خروج بسیاری از اصحاب که روایتی ندارند، اما امکان اثبات صحابی بودن آنان از راه های دیگر وجود دارد، چرا که صحابی بودن ملازم با راوی بودن نیست، مانند حویطب بن عبدالعزی که هیچ روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) ندارد، اما به طور قطع وی در شمار افرادی است که در فتح مکه اسلام آورده است.90 هم چنین می توان گفت بسیاری از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) که در غزوه های نخستین شهید شدند از این دسته هستند. بدیهی است که خروج این افراد از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله)، صحابه نگاری را با نقایص جدی روبه رو می کند;91
ب چنان چه مستند صحابی بودن فردی، منحصر به روایتی شاذ باشد، تضعیف جدی در سند این روایت، سبب رد مضمون آن حدیث و در نتیجه، نفی وجود شخص صحابی مورد نظر خواهد شد;
ج صرف روایت شخص از پیامبر(صلی الله علیه وآله) دلالت قطعی بر مسند بودن آن ندارد و به اصطلاحِ حدیثی، حدیث مرفوعه نخواهد بود، بلکه حدیث «مرسل» می تواند باشد، لذا برخی که تنها زمان رسول خدا را درک کرده بودند برای نشان دادن این موضوع، نام اصحابی را که از آنان حدیث شنیده بودند می انداختند و خود مستقیم از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل حدیث می کردند.92 مرسل بودن روایات سبب شده تا افراد زیادی از تابعین در شمار صحابیان قرار گیرند;93
د کسانی که با روایت سر و کار دارند می دانند که نام افراد به تناسب ذوق و سلیقه راویان یا توهم، به گونه های مختلف بیان شده است. گاه افراد به اسم، کنیه، جَدّ، قبیله، تیره و... نام برده شده اند. همین امر برخی صحابه نگاران را بر آن داشته تا با سطحی نگری، بر اساس هر یک از روایات، اصحابی خیالی درست کنند. این امر یکی از دلایل اصلی افزوده شدن اصحابی است که نام آن ها به صورت های مختلف در روایات نقل شده است. به طور مثال، ابوخزامه سعدی تنها یک روایت دارد که این روایت به دلیل اختلاف در سند و نیز تصحیف در آن، پانزده نام را برای خود در شمار صحابه باز کرده است و بالأخره همین امر، سبب تناقض گویی صحابه نگاران و مشتبه شدن امر بر آنان شده است.94 این نقیصه یکی از مهم ترین اشتباه های صحابه نگاران و لغزش گاه آنان بوده است.
ه اشکال دیگری که متوجه این روش است، ارائه نکردن اطلاعات کافی در باره اصحاب است; امری که دیگران را بر آن داشت تا صحابه نگاری حدیثی را به تراجم نگاری تغییر جهت دهند. ابن عبدالبر به این نکته توجه داشته و گوید: درباره صحابه کتاب های زیادی نوشته شده، ولی یا بیشتر به نسب و قبایل آنان پرداخته اند و یا به روایات آنان توجه بیشتری کرده اند، اما از اخبار دیگری که در شناخت شخصیت آنان مهم و لازم بوده، صرف نظر شده است.95 ابن اثیر نیز به همین موضوع اشاره کرده و گوید: من کتاب های ابن منده و ابونعیم را ملاحظه کردم و دیدم که مطالب آن دو بیشتر درباره احادیث و روایات است، ولی از اخبار و احوال صحابه، سخنی به میان نیاورده اند.96 با مطابقت التاریخ الکبیر بخاری و نیز المعجم ابن قانع و الآحاد و المثانی ابن ابی عاصم و المعجم الکبیر طبرانی با کتاب های بعدی صحابه نگارانی، مانند الاستیعاب و اسدالغابه و به خصوص الاصابه تفاوت فاحش میان این کتاب ها را به خوبی نشان می دهد.
بنابراین، حرکت دیگری که در حوزه صحابه نگاری پدید آمد، روش نقد و بررسی مستندات صحابه نگارانِ پیشین بود. پیش گام این حرکت، تا آن جا که منابع موجود نشان می دهد، ابونعیم اصفهانی در معرفة الصحابه است. ابونعیم از شیوه روایی پیروی نکرد و آن را جامع و مانع ندانست. وی از کسانی که تنها بر اساس روایات، افرادی را در شمار صحابه نام برده اند، انتقاد می کند. به طور مثال، ذیل عتبة بن ابیوقاص گوید: برخی علمای متأخر97 او را صحابی دانسته اند و به حدیث زهری از عروه از عایشه از عتبة بن ابی وقاص استناد کرده اند، در حالی که اسلام آوردن عتبه ثابت نشده است.98 هم چنین ممکن است «سماع از پیامبر (صلی الله علیه وآله)» حاصل نشده باشد. مانند مصعب بن شیبه99; ایاس بن مالک100، محمد بن زهیر بن ابی جبل101، محمد ابومهندمزنی102، محمد بن علیه قرشی103، محمود بن شرحبیل104 و عتبة بن طویع105. این افراد از نظر ابونعیم در شمار تابعین هستند. وی این اشتباه را از ناحیه برخی راویان دانسته و در پایان، ذیل بابی به نام «ذکر من اسمه محمد و ذکرهم بعض الرواة فی جملة الصحابة واهماً فیهم» تصریح می کند که تمام افرادی که نام برده شد از اصحاب نیستند و تنها برخی بر اساس این روایاتِ موهوم و بی اساس، توهم کرده اند که آنان در شمار صحابه هستند. ابونعیم می گوید: تنها کسانی به این روایات اهمیت می دهند که هدفشان زیاد کردن شمار صحابه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و مباهات به آنان است.106
وی در معرفة الصحابه سعی بر این دارد تا این اشتباه ها را برطرف سازد و از این رو به راه های مختلفی که می توانسته در اثبات صحابی بودن کسی کمک کند، توجه کرده است. آن چه از میان همه راه ها برای او و صحابه نگاران بعدی قابل توجه بوده و بدان استناد کرده اند، علاوه بر تواتر، شهرت صحابی بودن فردی در نزد مورخان و محدثان بوده است، در عین حال از روایت نیز غافل نشده و برای اطمینان، روایت یا روایاتی را از آن صحابی - هر چند با اشاره - نقل می کند.
پس از ابونعیم کتاب هایی به عنوان حاشیه و تکمله و ذیل بر کتاب معرفة الصحابه نوشته شد که هر کدام به سهم خود درصدد اصلاح و تبیین اشتباه ها و توهم های ابونعیم بوده اند. مهم ترین این کتاب ها عبارت اند از:
ذیل (تتمة) معرفة الصحابة لابی نعیم، ابوموسی مدینی، محمد بن عمر مدینی اصفهانی (متوفای 501 - 581ق). این کتاب یکی از مهم ترین کتاب هایی است که در حوزه صحابه شناسی مورد توجه و استناد صحابه نگاران بعدی، به خصوص ابن اثیر و ابن حجر قرار گرفته است. این ذیل نزدیک به دو سوم کتاب ابن منده بوده است.107 این حجم قابل توجه، از یک سو افتادگی های زیاد ابونعیم را در باب صحابه نگاری، و از سوی دیگر، وسعت اطلاعات ابوموسی را در این زمینه نشان می دهد.
تبیین الاصابة لأوهام حصلت فی معرفة الصحابة یا کتاب اوهام ابی نعیم فی کتابه الصحابه، ابن سرور مقدسی جماعیلی، تقی الدین ابومحمد، عبدالغنی بن عبدالواحد بن علی بن سرور مقدسی دمشقی (متوفای 541 - 600ق).
نزدیک به سی سال پس از ابونعیم در حوزه صحابه شناسی ابن عبدالبر کتاب الاستیعاب فی معرفة الاصحاب را نوشت.108 عبدالبر در مقدمه به منابع خود اشاره کرده است. وی افزون بر ده ها کتاب سیره و تاریخ و حدیث و انساب و... از کتاب هایی که در خصوص صحابه نوشته شده است بهره برده که برخی از آن ها عبارت اند از:
کتاب الصحابه، ابوجعفر عقیلی محمد بن عمرو بن موسی مکی (متوفای 322ق).
الحروف فی الصحابة، ابن سَکَّن سعید بن عثمان (متوفای 353ق).
الصحابه، ابوحاتم رازی (متوفای 275ق).109
کتاب من روی عن النبی من الشعراء الاسلامیین، ابن ابی خیثمه.110
معجم الصحابه، ابن قانع.111
کتاب معرفة من نزل من الصحابة و سائر البلدان، علی بن مدینی (متوفای 234ق).112
وی راه اثبات صحابی را منحصر به روایات ندانسته است، بلکه در مرحله نخست، بر اقوال مشهور علمای حدیث، سیره و انساب اعتماد، و از کتاب های آنان برای اثبات صحابی بودن افراد استفاده کرده است، ولی این بدان معنا نیست که ابن عبدالبر تقلید گونه، دیدگاه های پیشینیان را در صحابی بودن افراد پذیرفته باشد; بلکه در موارد قابل توجهی با بیان «و لاتصح له صحبة»113 صحابی دانستن برخی را صریحاً رد می کند یا با عبارت «فی صحبته نظر»114; «فی اسناده (ای فی اسناد حدیثه) مقال»115; «اسناده لیس بالقوی»; «حدیث لیس اسناده قوی»116; «و لایصح عندی ذکره فی الصحابة و حدیثه مرسل»117; «فی اسناده شیخ مجهول لایعرف»118 و یا «فی اسلامه نظر»119 صحابی بودن افرادی را با چالش روبه رو ساخته است. این گونه نقدها بر احادیث افرادی که تنها مستند صحابی بودن آنان روایتشان بوده است در حقیقت ردّ صحابی بودن آن افراد خواهد بود.
وی هم چنین با ردّ دیدگاه های محدثان و صحابه نگاران بزرگی چون دار قطنی120 و عقیلی121 و ابن ابی خیثمه و ابوحاتم رازی و پسرش122 قوت خود را در نقد حدیث نشان داده است. این ایراد بر ابن عبدالبر وارد نیست که با توجه به مردود بودن این افراد به عنوان صحابه رسول الله(صلی الله علیه وآله) چرا آنان را نام برده است، زیرا اولا: در کتابی که به فهرست اصحاب پرداخته، لازم است که به چنین افرادی که دیگران آنان را صحابی دانسته یا حتی توهم کرده اند اشاره شود، ثانیاً: ابن عبدالبر در مقدمه خود بیان کرده که در این کتاب چنین بنایی نداشته که تنها نام افرادی را بنویسد که صحابی بودنشان مسلم بوده است، بلکه افرادی را که صحابی بودنشان جای بحث و مناقشه بوده نیز آورده است. به طور کلی ابن عبدالبر افزون بر صحابیان مسلّم، از شش گروه دیگر به عنوان اصحاب در کتاب خود نام برده که عبارت اند از:
1- کسانی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) را - در حالی که مسلمان بوده اند - تنها یک بار ملاقات کرده اند;
2- کسانی که نه در حد ملاقات، بلکه تنها یک بار او را دیده اند;
3- کسانی که در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) مسلمان زاده شده اند و پیامبر(صلی الله علیه وآله) آنان را دعا کرده است. ظاهر این حرف این است که این نوزادان را نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آورده اند، نه این که خبر تولد کسی را به پیامبر داده باشند و آن حضرت هم او را دعا کرده باشد، زیرا در این صورت حداقلِ دیدار حاصل نشده است;
4- کسانی که در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) مسلمان زاده شده اند، ولی پیامبر(صلی الله علیه وآله) تنها به آنان نظر افکنده است;123
5- کسانی که در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) مسلمان زاده شده اند، ولی پیامبر(صلی الله علیه وآله) تنها به آنان نظر افکنده و آنان به دست مبارک پیامبر تبرک جسته اند یا مانند آن;
6- کسانی که به پیامبر(صلی الله علیه وآله) ایمان آورده و برای آن حضرت، صدقات (زکات و غیره) فرستاده و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هم آن ها را باز نگردانده است;
این مورد آخر، ابهام دارد که آیا با فرض حصول دیدار است یا خیر؟ ظاهر عبارت، دیدار را نمی رساند و این احتمال نیز می رود که صدقات را به کارگزار پیامبر(صلی الله علیه وآله) داده باشند، ولی پرداخت را به آن حضرت نسبت دهند. اگر چنین باشد این، خروج از حداقل تعریف صحابه خواهد بود که «دیدار» در آن قید شده است.
با این توضیحات آشکار می شود که چرا افرادِ قابل توجهی در الاستیعاب نام برده شده اند که خود ابن عبدالبر صحابی بودن آنان را رد کرده است. با این حال، افراد متعددی نیز در الاستیعاب نام برده شده که در هیچ یک از گروه های هفت گانه (اصحاب اختلافی و شش مورد مذکور) قرار نمی گیرند و دیدار آنان با پیامبر(صلی الله علیه وآله) نه تنها ثابت نشده124، بلکه به عدم رؤیت این افراد و تابعی بودن آنان تصریح کرده است یا گاه تنها به صرف تولد آنان در زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) صحابی شمرده است، مانند ربیعة بن عامر بن هدیر125، زِرّ بن حبیش126، زید بن وهب جهنی127، ابوعثمان نهدی، ابورافع الصائغ و... . مجموع افراد در الاستیعاب 4225 نفر است که از این میان، 3224 مرد و 1001 تن زن می باشد.
این تعداد هر چند با اختلاف ده نفر، کمتر از تعداد 4235 نفر اصحابی است که ابونعیم در معرفة الصحابه نام برده است، اما با تتبع در مطالب ابن عبدالبر به دقت نظر او در شناخت صحیح اصحاب و نیز شرح حال آن ها بهتر پی خواهیم برد. شاید از همین رو این کتاب به مراتب بیش از کتاب ابونعیم مورد توجه علمای بعدی قرار گرفته و ذیل ها و حاشیه های مختلفی بر آن نگاشته شده است. این ذیل ها و حاشیه ها را نباید بر اشکال های انبوه ابن عبدالبر در الاستیعاب حمل کرد، بلکه چنان که از اسدالغابه و الاصابه به عنوان دو کتابی که بیشترین مطالب این ذیل ها را نقل کرده اند، بر می آید اغلب موارد یاد شده در آن ذیل ها مربوط به افرادی است که به عنوان اصحاب استدراک شده اند. نمودارهایی که در ادامه خواهد آمد ذیل هایی را که بر کتاب الاستیعاب نوشته شده است نشان می دهد. از مجموع این ذیل ها، ذیل ابن فتحون مالکی ابوبکر محمد بن خلف (متوفای 520ق) و ابوموسی مدینی محمد بن عمر اصفهانی (متوفای 581ق) از اهمیت بیشتری برخودار است.
در کنار این ذیل ها، خلیلی مقدسی، شمس الدین، محمد بن یعقوب (متوفای 797) کتاب الاستیعاب را خلاصه کرده و نام آن را أعلام الإصابة بأعلام الصحابه نهاده است.128عبدالغنی مقدسی نیز کتاب الاصابة لأوهام احمد الخلیلی را نوشته و در آن، اشتباه های خلیلی را تبیین کرده است.129
کتاب نامه
1. آغا بزرگ تهرانی (متوفای 1389)، ذیل کشف الظنون، به کوشش سید حسن موسیو خرسان، نجف، ]بی تا[.
2. آقا بزرگ تهرانی(متوفای 1389)، الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت، دار الأضواء، 1403ق.
3. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن محمد(متوفای 656ق)، شرح نهج البلاغه، تحقیق ابوالفضل محمد ابراهیم، قم، اسماعیلیان.
4. ابن اثیر جزری، ابو الحسن علی بن محمد (متوفای 630ق)، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، تحقیق علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیة، ]بی تا[.
5. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم(متوفای 630ق)، الکامل فی التاریخ، تحقیق ابوالفداء عبدالله قاضی، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1407ق.
6. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی(متوفای 579ق)، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق.
7. ابن حبان، محمد بن حبان تمیمی(متوفای 354ق)، کتاب الثقات، حیدر آباد هند، مؤسسة الکتب الثقافه، 1393.
8. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (متوفای 852)، الاصابة فی تمییز الصحابه، تحقیق علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
9. ابن شهرآشوب، محمد بن علی (متوفای 588ق)، معالم العلماء، قم، ]بی تا[.
10. ابن عبدالبر اندلسی، یوسف بن عبدالله (متوفای 463ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
11. ابن قانع، عبدالباقی (متوفای 351ق)، معجم الصحابه، تحقیق صلاح بن سالم مصراتی، مدینه منوره، مکتبة الغرباء الاثریة، 1418ق.
12. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، (متوفای 276ق)، الاختلاف فی اللفظ و الرد علی الجهمیة و المشبهة، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405ق .
13. ابن کثیر، ابی الفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقی(متوفای 774ق)، البدایة و النهایة، تحقیق علی شیری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408ق.
14. ابن هلال ثقفی، ابراهیم بن محمد (متوفای 283ق)، الغارات او الاستنفارات و الغارات، تحقیق سید جلال الدین محدث.
15. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله (متوفای 430ق)، معرفة الصحابه، تحقیق عادل یوسف عزاری، ریاض، دار الوطن للنشر، 1419ق.
16. اتان کلبرگ، کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او، ترجمه علی قرائی و رسول جعفریان، قم، کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی، 1413ق.
17. اسماعیل باشا بن محمد امین بغدادی (متوفای 1339ق)، ایضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ]بی تا[.
18. اسماعیل باشا بن محمد امین بغدادی (متوفای 1339ق)، هدیة العارفین، اسماء المؤلفین و آثار المصنفین، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ]بی تا[.
19. بخاری، محمد بن اسماعیل(متوفای 256ق)، التاریخ الکبیر، بیروت، دارالکتب العلمیه.
20. بخاری، محمد بن اسماعیل (متوفای 256ق)، صحیح البخاری، بیروت، دارالفکر، طبعه بالاوفست عن طبعة دارالطباعة العامرة باستانبول، 1401ق.
21. بلاذری، احمد بن یحیی (متوفای 279ق)، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، موسسة الأعلمی للمطبوعات، 1394ق.
22. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، قم، انتشارات انصاریان، 1375.
23. حاجی خلیفة (متوفای 1067ق)، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت، داراحیاء التراث.
24. ذهبی، محمد بن احمد (متوفای 748ق)، تجرید اسماء الصحابه، بیروت، دار المعرفة، ]بی تا[.
25. ذهبی، محمد بن احمد(متوفای 748ق)، تذکرة الحفاظ، 4 مجلد، هند، مکتبة الحرم المکی.
26. ذهبی، محمد بن احمد(متوفای 748ق)، سیر أعلام النبلاء، تحقیق شعیب النؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413ق.
27. زرکلی، خیرالدین (متوفای 1410ق)، الأعلام قاموس التراجم، بیروت، دارالعلم للملایین ]بی تا[.
28. سمعانی، ابی سعد عبدالکریم بن محمد بن منصور تمیمی، (متوفای 562ق)، الانساب، تحقیق عبدالله عمر بارودی، بیروت، دار الجنان، 1408ق.
29. سهمی، حمزة بن یوسف (متوفای 427ق)، تاریخ جرجان، بیروت، عالم الکتب، 1407ق.
30. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان عکبری بغدادی (متوفای 413ق)، مصنفات الشیخ المفید (الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة)، تحقیق سید علی میر شریفی، قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، 1413ق.
31. طبرسی، فضل بن حسن (متوفای 548ق)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ اول: بیروت، دارالمعرفة، 1376ق.
32. طوسی، محمد بن الحسن(متوفای 460ه)، الفهرست، چاپ اول: تحقیق جواد قیومی، مؤسسة نشر الفقاهة، 1417ق.
33. علامه امینی، عبدالحسین (متوفای 1392ق)، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، بیروت، دار الکتاب العربی، 1417ق.
34. قاضی نعمان مصری، نعمان بن محمد (متوفای 363ق)، شرح الخبار فی فضائل الائمة الاطهار(علیهم السلام)، بیروت، دارالثقلین، 1414ق.
35. کحاله، عمر رضا، معجم المولفین تراجم مصنفی الکتب العربیة، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
36. ماسینیون، لویی، مباهله در مدینه اسلام و مسیحیت، ترجمه و مقدمه محمودرضا افتخار زاده، تهران، انتشارات رسالت قلم، 1378.
37. منقری، نصر بن مزاحم(متوفای 212ق)، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم، المکتبة آیت الله العظمی مرعشی النجفی.
38. مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، مجله تراثنا، شماره 415، 1409،
39. نجاشی، احمد بن علی (متوفای 460ق)، رجال النجاشی، تحقیق موسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1413ق.
40. نعمانی، ابن ابی زینب، محمد بن ابراهیم (متوفای 380ق)، کتاب الغیبة، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، مکتبة صدوق.
41. یاقوت حموی، (متوفای 626ق)، معجم الادباء، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408ق.
42. ، معجم البلدان، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
____________________________
1 عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
2 . ر.ک: ابن حجر عسقلانی، الاصابة، ج 1، ص 164 - 165. حتی در برخی روایات آمده است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برای شرکت کنندگان در بدر، امتیاز خاصی قائل بوده است. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج9، ص 378.
3 . شیخ مفید، الجمل، ص 239.
4 . اگر چه در جای خود بیان شده است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر اساس عقیده و روش و رویه ای که برای انتخاب خلیفه مرسوم شده بود با معاویه سخن گفته است، و نه بر اساس عقیده واقعی که همانا از راه انتصاب از جانب خدا و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می باشد.
5 . شیخ طوسی، الفهرست (فهرست شیخ طوسی)، ص 175. قاضی نعمان در کتاب خود، این کتاب را آورده است (شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار(علیهم السلام)، ج 2، ص16 - 36). پس از او احمد بن محمد بن سعید زیدی با عنوانِ تسمیة من شهد مع امیرالمؤمنین (علیه السلام) حروبه من الصحابة و التابعین کتابی نوشت. ر.ک: رجال النجاشی، ص 94; شیخ طوسی، الفهرست، ص 74 و ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ص53.
6 . آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 10، ص 83.
7 . البته این جنگ ها به این دلیل که پیکار با صحابه و مسلمانان بوده است همیشه از سوی دشمنان آن حضرت به عنوان نقطه منفی بر ضد امام تبلیغ می شده است، چنان که نقل شده شخصی نزد ابن عباس آمد و نظر او را در باره امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواست. ابن عباس از فضایل امام روایاتی گفت، ولی آن شخص گفت: منظور من این ها نبود، بلکه از جنگ های جمل و صفین و نهروان و کشتن اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان به دست او سؤال دارم. ابن عباس پرسید: آیا نزد تو، من عالم ترم یا علی (علیه السلام)؟ آن مرد گفت: اگر نزد من علی (علیه السلام) از تو عالم تر بود از تو سؤال نمی کردم. ابن عباس از این سخن برآشفت و گفت: مادرت به عزایت بنشیند، من هر چه می دانم از علی (علیه السلام) است، و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) او را آموخت و خدا رسولش را از فوق عرش خویش آموخت; علم علی (علیه السلام) از پیامبر(صلی الله علیه وآله) است و علم پیامبر(صلی الله علیه وآله)از خدا و علم من از علی (علیه السلام) است و علم تمام صحابه در برابر علم علی (علیه السلام) همچون قطره ای در هفت دریاست. ر.ک: شیخ مفید، الإمالی، ص 236.
8 . هاشم معروف حسنی، سیرة الأئمة الاثنی عشر، ج 2، ص 197.
9 . دقیقاً می توان این خواسته را با موضوع سادات تشبیه کرد که برخی برای اغراض و اهداف مختلف، خواهان انتساب خود به سادات بودند. قدیمی ترین کتابی که در باره انساب آل ابی طالب نوشته شده با نام تسمیة من اعقب من ولد امیرالمؤمنین (علیه السلام) تالیف سید یحیی بن حسین (214-277) است.
10 . ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 116
11 . ر.ک: سیدمحمدرضا حسینی جلالی، «التسمیات طلیعة المؤلفات فی الحضارة الاسلامیة»، تراثنا، 1409ق شماره 415، ص 116.
12 . زرکلی، الاعلام، ج 4، ص 303.
13 . حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج 1، ص 88 و اسماعیل پاشا، هدیة العارفین، ج 2، ص 16.
14 . ابن حجر عسقلانی، الإصابه، ج 2، ص 134.
15 . ابن حجر عسقلانی، الإصابه، ج2، ص140.
16 . زرکلی، الاعلام، ج4، ص103. زرکلی گوید: وی در شهر خود به ابن قَطّان معروف است، ولی در میان محدثان به ابن عدی شناخته می شود.
17 . ابن اثیر، اسدالغابة، ج 1، ص 75.
18 . این فهرست بر گرفته از این کتاب ها بوده است: ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب; ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابة; ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة; خطیب بغدادی، تاریخ بغداد; شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء و تذکرة الحفاظ; مغلطای بن قلیچ، الانابة الی معرفة المختلف فیهم من الصحابة; خیرالدین زرکی، الاعلام; حاجی خلیفه، کشف الظنون; اسماعیل پاشا، هدیة العارفین و ابن شاکر عبدالنعم، ابن حجر عسقلانی، مصنفاته و دراسة فی منهجه و موارده فی کتاب الاصابة.
19 . بی شک، این کتاب مختص صحابه نیست، ولی بخش زیادی از آن به اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله) اختصاص دارد.
20 . دحیم، تصغیر دحمان به معنای خبیث است و قاضی ابوسعید از این که او را با این لقب می خوانده اند ناراحت می شده است. سمعانی، الانساب، ج2، ص461.
21 . برای اطلاع از شرح حال وی ر.ک: ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص496.
22 . همان «ابیورد» از شهرهای خراسان است که بین سرخس و نسا واقع است. یاقوت حموی، معجم البلدان، ماده باورد.
23 . مغلطای در الانابه از دو کتاب او نام برده است.
24 . سمعانی، الانساب، ج4، ص 189.
25 . ابن جوزی، المنتظم، ج14، ص130. نقل سمعانی از ابن منده چنین است: من شرق و غرب دنیا را گشتم و کسی مانند ابو احمد عسال ندیدم. (الانساب، ج4، ص 189).
26 . ابن جوزی، المنتظم، ج14، ص 131.
27 . دهستانی، نزدیک نهاوند. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج3، ص78.
28 . مغلطای، از این کتاب در الانابه نام برده است.
29 . البته این مطلب صرف نظر از کتاب طبقات واقدی است، زیرا برخی را بر این باور است که طبقات ابن سعد در حقیقت همان کتاب طبقات واقدی است با افزوده شدن مطالبی دیگر از ابن سعد. اگر چنین نظریه ای درست باشد به احتمال زیاد، طبقات واقدی نیز تقسیم بندی جغرافیایی را لحاظ کرده است.
30 . ابن حبان، کتاب الثقات، ج3، ص 105، 108 و ابن حجر عسقلانی، الاصابة، ج 8، ص 311، 328.
31 . بخاری، التاریخ الکبیر، ج1، ص455; ابن حبان، کتاب الثقات، ج3، ص52، 127، 377; ابو نعیم اصفهانی، معرفة الصحابة، ج5، ص2940; ابن اثیر، اسدالغابة، ج6، ص173 و ابن حجر عسقلانی، الاصابة، ج 8، ص 187.
32 . ابن حبان، کتاب الثقات، ج3، ص10، 35، 75، 130، 200 و ابن حجر عسقلانی، الاصابة، ج 1، ص302 و ج3، ص396 و ج5، ص310 و ج8، ص36.
33 . سهمی، تاریخ جرجان، ص 43-44.
34 . ابن حجر عسقلانی، الاصابة، ج 1، ص 552: فلابن منده فیهم اسوة.
35 . بروکلمان، آداب اللغة العربیة، ج 1، ص 400 - 417.
36 . آغابزرگ تهرانی، ذیل کشف الظنون، ص 30.
37 . این کتاب تلخیص کتاب تسمیة من نزل من الصحابة مصر تألیف محمد بن ربیع بن سلیمان جِیزی (متوفای 321ق) است، ولی سیوطی سی صد نفر دیگر از صحابه را بدان افزوده است.
38 . همان ابیورد از شهرهای خراسان است که بین سرخس و نسا واقع است. یاقوت حموی، معجم البلدان، ذیل باورد.
39 . البته به دلیل موجود نبودن کتاب های پیش از ابونعیم که با عنوان معرفة الصحابه بوده است برای ما معلوم نیست که آیا آنان نیز جهت گیری نقد و بررسی را داشته اند یا خیر؟
40 . وقعة صفین، ص 552; انساب الاشراف، 352 و الغارات، ج2، ص 641.
41 . بنابر این، روایتی که نصربن مزاحم آورده که در جنگ صفین امیرالمؤمنین (علیه السلام) حجر بن عدی و عمرو بن حَمِق خُزاعی را از لعن بر معاویه برحذر داشته و سفارش کرده که به جای لعن، مثالب او را بگویند، به نظر می رسد این سیاست مربوط به زمان و موقعیتی خاص بوده است; بدین معنا که نمی توان چنین برداشت کرد که سیره امیرالمؤمنین (علیه السلام) در هر شرایط و زمانی این بوده که لعن بر هیچ کس، حتی شخصی مثل معاویه که مسبب و مسئول این همه فساد بر روی زمین بوده را جایز نمی شمرده است، چرا که با لعن خود آن حضرت بر تعدادی از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) سازش ندارد. بنابراین، باید گفت که این دستور مربوط به شرایط جنگ بوده و هنوز امید به هدایت معاویه و شامیان بوده است، (وقعه صفین، ص 103). علاوه براین، بنا بر برخی روایات دیگر به نظر می رسد راوی در نقل این روایت، اشتباه کرده، زیرا قاضی نعمان مصری همین خبر نصر بن مزاحم را نقل کرده است، اما در آن آمده که حجر بن عدی و عمرو بن حمق شامیان را لعن می کردند و امام به آنان فرمود تا معاویه و شیعیان او را لعن کنند. (شرح الاخبار، ج2، ص165). به هر حال، دست کم طبق همان روایت نصر در این که امام علی (علیه السلام) نقل مثالب افرادی مانند معاویه را تجویز کرده، شکی نیست.
42 . ابن عبدالبر، الاستیعباب، ج4، ص241.
43 . نعمانی، کتاب الغیبة، ص 79; ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج11، ص46. بر این اساس، ابن عرفه معروف به ابن نفطویه می گفت: بیشتر روایات مربوط به فضایل صحابه، اخبار ساختگی است.
44 . ابن جوزی، المنتظم، ج14، ص173.
45 . ابن قتیبه، الاختلاف فی اللفظ، ص 41 - 42.
46 . ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج 3، ص 699-701.
47 . ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 11، ص162; یاقوت حموی، معجم الادباء، ج 18، ص40 و 85 و نیز ر.ک: علامه امینی، الغدیر، ج1، ص152. البته اذیت و آذار حنابله بغداد نسبت به طبری مربوط به مخالفت های او با احمد بن حنبل نیز بوده است.
48 . یاقوت حموی، معجم الادباء، ج18، ص 85-86.
49 . صحیح البخاری، ج 4، ص 219.
50 . چنان که در باره انگیزه نسائی از نوشتن خصائص امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فضائل الصحابه او و نیز احمد بن حنبل بیان شد.
51 . ابن اکثیر، البدایة و النهایه، ج11، ص162; یاقوت حموی، معجم الادباء، ج18، ص40 و 85 و نیز ر.ک: علامه امینی، الغدیر، ج1، ص152. البته اذیت و آذار حنابله بغداد نسبت به طبری مربوط به مخالفت های او با احمد بن حنبل نیز بوده است.
52 . همان.
53 . شیخ مفید، الجمل، ص 226 و 423.
54 . در این گزارش، چنین آمده که عایشه در برابر سپاه خود ایستاد و مانند حرکت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در جنگ بدر، مشتی خاک برداشت و به طرف سپاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) انداخت و گفت: «شاهت الوجوه». امام علی(علیه السلام) در برابر این حرکت عایشه خطاب به او فرمود: «و ما رَمَیْتِ إذ رَمَیْتِ یا عائشةَ و لکنَّ الشیطانَ رَمَی» (شیخ مفید، الجمل، ص 347-348).
55 . رجال النجاشی، ص 17.
56 . غالیان از هر دو فرقه، سهم بیشتری در برافروخته شدن آتش مشاجره ها داشتند. این گونه درگیری ها معمولا میان اهل الحدیث و حنابله بغداد با نیروهای شیعی، اوج بیشتری داشت. ابن جوزی حوادث و اتفاقات مربوط به قرن چهارم و پنجم را در المنتظم نقل کرده است که صورت خوشایندی ندارد و انسان را از چنین درگیری هایی متأثر می کند.
57 . ابن جوزی، المنتظم، ج4، ص 27 و 37 ، حوادث سال های 331 و 332.
58 . هما، ص 140.
59 . روزی که ابوبکر به همراه پیامبر(صلی الله علیه وآله) به مدینه هجرت کرد و برای این که به دست مشرکان قریش دست گیر نشوند در غار ثور مخفی شدند.
60 . ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 11، ص 373.
61 . رسول جعفریان، تاریخ تشیع، ج 1، ص363 - 364.
62 . جز یک کتاب که آن هم به طور قطع نمی توان نظر داد و آن کتاب فضائل الصحابه اثر محمد بن صباح زعفرانی است که احتمال داده اند از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) باشد، احتمال داده شده است که ولی پدر ابوعلی حسن بن محمد بن صباح زعفرانی و شاگرد شافعی باشد. اتان کلبرگ، کتابخانه ابن طاووس، ص 55.
63 . برای اطلاع از فشارها و تهدیدهای اجتماعی و سیاسی که از این ناحیه، میان شیعیان و سنیان به وجود آمده است ر.ک: جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج 1، فصل «غزنویان و سلجوقیان و تشیع» و نیز فصل «تشیع اعتدالی».
64 . لوئی ماسینیون، مباهله در مدینه اسلام و مسیحیت، مقدمه کتاب، محمود افتخار زاده، ص 43 - 44.
65 . از جمله می گوید: «مذهب رافضیان بر آن است که همه امت کافرند»; «شیعت (شیعیان) همه زنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) را دشنام می دهند». برای اطلاع بیشتر ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ تشیع، فصل تشیع اعتدالی در ایران، ج 2، ص 553 - 602.
66 . همان، ج 2، ص 544.
67 . رسول جعفریان، همان، ج 2، ص 577.
68 . همان، ص 589.
69 . ر.ک: همان، ص 591-602.
70 . اتان کلبرگ، کتابخانه ابن طاووس، ص 55.
71 . اسماعیل باشا، هدیة العارفین، ج1، ص 64.
72 . حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج2، ص 1276. شاید همان معجم الصحابه ایشان باشد.
73 . همان، ج 2، ص 1385; اسماعیل پاشا، هدیة العارفین، ج1، ص357 و زرکلی، الاعلام، ج2، ص326.
74 . اتان کلبرگ، همان، ص 55.
75 . حاجی خلیفه، همان، ج 2، ص 1276 و اسماعیل باشا، همان، ج 1، ص515.
76 . حاجی خلیفه، همان، ج 2، ص 1276 و اسماعیل باشا، همان، ج 2، ص61.
77 . کحاله، معجم المؤلفین، ج1، ص 160.
78 . حاجی خلیفه، همان، ج 2، ص 1712 و اسماعیل باشا، همان، ج 1، ص 78.
79 . الاعلام، ج 4، ص 145.
80 . اتان کلبرگ، کتابخانه ابن طاووس، ص 254.
81 . اسماعیل پاشا، ایضاح المکنون، ج2، ص 196 و همو، هدیة العارفین، ج1، ص 279.
82 . حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج1، ص 171.
83 . ابن ندیم، الفهرست، ص 289. ابن ندیم در باره مذهب این شخص گوید: «خاصی عامی و التشیع غلب علیه».
84 . حاجی خلیفه، همان، ج 2، ص 1276.
85 . همان، ج 2، ص 1276.
86 . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 1، ص 10 و ابن حجر عسقلانی، الاصابة، ج 1، ص 159.
87 . ذهبی، تجرید اسماء الصحابة، ج 1، ص ب - ج.
88 . درباره این موضوع و کتاب الطبقات، توضیحاتی در کتاب ماه (تاریخ و جغرافیا) ویژه سیره نبوی داده ایم.
89 . عبدالباقی ابن قانع، المعجم، ج 1، ص 3.
90 . ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج 2، ص 124.
91 . تنها توجیه صحابه نگاران حدیثی ممکن است این باشد که نگاه ما به اصحاب، نگاهی استقلالی نیست، یعنی آنان برای ما موضوعیت ندارند، بلکه از این حیث که آنان واسطه میان امت و سنت پیامبرند از جایگاه ویژه ای برخوردارند، و بدیهی است اصحابی که روایتی ندارند از این نگاه خارج اند.
92 . مقدمه معجم ابن قانع، ج 1، ص 3.
93 . توضیح بیشتر در بحث مراسیل خواهد آمد.
94 . این اسامی، عبارت اند از: ابوخزامة، ابوحزامة، ابوخزامة سعدی، ابوخزامة عذری رفاعة بن عرابة، ابوخزامة عذری رفاعة بن عرادة، ابوخزامة عذری رفاعة بن عرابة بن عرادة، حارث بن سعد هذیم، زید بن حارث، سعد بن هذیل، سعد بن هذیم، سعد بن قیس، معمر و یعمر سعدی.
95 . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 1، ص 129.
96 . ابن حجر عسقلانی، اسدالغابة، ج 1، ص 111.
97 . غالباً منظور او ابن منده است.
98 . ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابة، ج 4، ص 2138.
99 . همان، ج 5، ص 2557.
100 . همان، ج 1، ص 297.
101 . همان، ج 1، ص 187.
102 . همان، ج 1، ص 188.
103 . همان، ج 1، ص 189.
104 . همان، ج 1، ص 196.
105 . همان، ج 4، ص 2136.
106 . ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج 1، ص 204.
107 . ابن اثیر، اسدالغابه، ج1، ص 110.
108 . بررسی دقیق این کتاب، فرصت مستقلی را می طلبد، چرا که اقدام های مهم و دیدگاه های دقیق ابن عبدالبر با مقایسه دیگر کتاب های صحابه نگاری بسیار قابل توجه است.
109 . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 1، ص367 و 395 و ج 4، ص 276.
110 . همان، ج 4، ص 260.
111 . همان، ج 4، ص 246.
112 . همان، ج 1، ص 190 و 294.
113 . همان، ج1، ص 173 و 205.
114 . همان، ج 1، ص169 و 179 و 183.
115 . همان، ج 1، ص 173 و 184.
116 . همان، ج 1، ص 203 و 211 و 212.
117 . همان، ج 1، ص 158.
118 . همان، ج 1، ص 250.
119 . همان، ج 1، ص233.
120 . همان، ج 1، ص 189 و 191.
121 . همان، ج 4، ص 180.
122 . همان، ج 1، ص 219.
123 . در باره این افراد در بحث از الاصابه توضیح خواهد آمد.
124 . تا چه رسد به دو سال مصاحبت افراد با پیامبر(صلی الله علیه وآله) که سعید بن مسیب در ثبوت صحابی بودن شرط دانسته یا به سن بلوغ که واقدی در تعریف صحابی قید کرده است.
125 . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج2، ص 71. البته براساس قانون ابن حجر برای فرزندان صحابه، صحابی بودن چنین افرادی ثابت می شود ولی با قید این که امکان دیدار بوده باشد.
126 . همان، ج 2، ص 131.
127 . همان، ج 2، ص 127.
128 . زرکلی، الاعلام، ج 7، ص 146.
129 . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 1، مقدمه، ص 90.