وحدت امت اسلامی هدفی مهم در نوشته های شرف الدین

معمولاً هر نویسنده صاحب نظر و اندیشه ای که با قلم آشنا است، در آثار و کتاب های خود، فضل و اندیشه خویش را در معرض افکار و داوری خوانندگان قرار می دهد و با اظهارنظرهایی احیانا ابتکاری، خواننده را به اعجاب و شگفتی وامی دارد و طبعا آن دسته از دانشمندان که از علمی عمیق و اطلاعات وسیع برخوردار باشند، احیانا نوشته های آنان به صورت «دایرة المعارفی» مطرح ش ...

معمولاً هر نویسنده صاحب نظر و اندیشه ای که با قلم آشنا است، در آثار و کتاب های خود، فضل و اندیشه خویش را در معرض افکار و داوری خوانندگان قرار می دهد و با اظهارنظرهایی احیانا ابتکاری، خواننده را به اعجاب و شگفتی وامی دارد و طبعا آن دسته از دانشمندان که از علمی عمیق و اطلاعات وسیع برخوردار باشند، احیانا نوشته های آنان به صورت «دایرة المعارفی» مطرح شده و در زمینه های مختلفی که دارای فضیلت هستند، کتاب می نویسند و بازار کتاب را مشحون می سازند و در نظر خوانندگان با اوصافی مانند «علامه» یا «نابغه» معروف می گردند.

اما کمتر نویسنده ای یافت می شود که تألیفات و نوشته های او جهت دار باشد و از موضع خاصی، مسایل معیّنی را دنبال نماید و مشکلات و سؤالات جامعه را پاسخ دهد. چنین نویسندگانی، قطعا از ارزش بسیار والایی برخورداراند؛ زیرا اینان همچنانکه زندگی را هدفدار و جهت دار می بینند، حیات اجتماعی مسلمین را نیز از همین منظر نگاه می کنند. این مسأله بستگی دارد به این نکته اساسی که کدام مسأله در عصر آن دانشمند، مسأله اساسی تلّقی شود و جامعه نیازمند چه نوع پرسش ها و پاسخ های اجتماعی باشد؟.

شاید بی مناسبت نخواهد بود که چنین دانشمندانی را «اصلاح گران» اجتماعی بنامیم. اصلاح، قطعا در آن زمینه مطرح می باشد که نوعی آشفتگی ذهنی و فکری اجتماعی و احیانا سیاسی، در جامعه وجود دارد و این دانشمند یا دانشمندان می خواهند چنین راه های خاصی را بپیمایند و ذهنیّت جامعه را در آن مسیر، هدایت نمایند.

تا آنجا که ذهن نگارنده یاری می دهد، علامه طباطبایی قدس سره و شهیدمطهری دو نابغه حوزه علمیه در قرن اخیر از جمله این نویسندگانند. چنانچه همگان می دانند، علامه طباطبایی قدس سره در تألیفات خود به خصوص در تألیف کتاب وزین «المیزان»، این هدف را دنبال می کرد که رشته تفسیر و به ویژه تفسیر ابتکاری خود را در زمینه تفسیر «قرآن با قرآن» را در حوزه علمیه بنیان دهد و توجه حوزویان را به تعمیق مفاهیم قرآنی و فهم آیات الهی و تدریس قرآن ربّانی جلب نماید و تحلیل علمی و نقد قاطعی درباره فلسفه مادّی گری ارائه نماید.

امابرای شهید مطهری، مسایل علمی و ذهنی جامعه اسلامی چیز دیگری بود، او با اینکه در تکمیل راه استاد خود در تعمیق مسایل عقلی اسلامی، مباحث مطرح شده در حوزه فلسفه را تکمیل کرد، اما عمده ترین کتاب ها و تألیفات شهید مطهری بر محور مسایلی دور می زد که اسلام را در عرصه مسایل اجتماعی در همه جوانب آن به عنوان یک مکتب علمی زنده، معرفی نماید.

کتاب «مسأله حجاب»، «نظام حقوق زن در اسلام»، «خدمات متقابل اسلام و ایران»، «سرنوشت بشر»، «علل گرایش به مادی گری»، این «جهت داری» را اثبات می کند و نشان می دهد که هدف اصلی شهید مطهری، پاسخ گویی به مسایل و مشکلات اجتماعی عصر خود بوده و از موضع «دفاع عالمانه» از مکتب اسلام، رسالت خود را انجام داده است.

اما مسأله در مورد، نوابغ و عالمان شیعی در حوزه تشیّع لبنان فرق می کند. وقتی مرحوم آیت الله سید محسن عاملی، سخن شکیب ارسلان را شنیده است که: «تشیّع فاقد عالمان استخوان دار است»، او به تحریر و تألیف دایرة المعارف «اعیان الشیعه» پرداخته و در حدود 55 جلد درباره اعیان و شخصیت های شیعه (حدود 11735 نفر) قلم زده است. بگذریم از آن که در زمینه های دیگر فرهنگ اسلامی و تشیّع نیز قلم زده است.

در این میان نقش علامه سید شرف الدین چیز دیگری است. او مسأله اصلی جهان اسلام را در مشکل دیگری می دیده و از این جهت، نوشته ها و تألیفات عمده ایشان، آن مسأله را دنبال کرده است. آری این مرجع بزرگوار و عالم ربّانی، انگار که یک مسأله اساسی در نظر او، اهمیّت چشم گیر داشته است و آن نزدیکی ذهن ها و قلب ها در میان دو شاخه مهم جهان اسلام یعنی تشیّع و تسنّن می باشد.

اکثر نوشته های آیة الله سید عبدالحسین شرف الدین در جهت «وحدت آفرینی» و «نزدیکی دلها» دور می زند و جهت نوشته های او تقارن و تفاهم ذهن ها و اندیشه ها در عالم اسلامی بوده است. و این کم چیزی نبوده است که شرف الدین به آن دست یازیده است.

به عقیده نگارنده، امروزه مسأله اصلی جهان اسلام در بُعد «اتّحاد سیاسی» که نوعی ائتلاف فیزیکی و میکانیکی دولتهای اسلامی است و اعتلای سیاسی و توحید صف را در برابر دشمن استعمارگر، ترسیم می کند، مسأله ساده ای است! آن چیزی که جامعه اسلامی را رنج می دهد و مسلمانان و استعدادها و نیروهای آنان را خنثی می کند، حاکمیّت «تخاصم مذهبی و فرقه گرایی در جهان اسلام است که روح را سوهان می زند و دلها را تاریک می سازد.

چرا این مسأله مهم است؟

بعضی از نویسندگان عصر، مانند «احمد امین» قرن چهاردهم اسلامی را قرن «زعمای اصلاح در عصر جدید» نامیده است و برای هرکدام از این نوابغ عنصری را برجسته نشان داده است به زعم او «اصلاح گری» شکل اساسی عصر جدید را تشکیل می دهد.

احمد امین در مقدمه کتابش -«زعماء الإصلاح فی العصر الحدیث»- مسایل اساسی جامعه اسلامی را در آن عصر چنین ترسیم کرده است که هر کدام از زعمای آن روز، مسأله ای را دنبال کرده است. او از سید جمال الدین، کواکبی، سید احمد خان (هندی)، محمد عبده سخن می گوید و به نوعی، اصلاحات این بزرگان را که در عالم اسلامی انجام داده اند تمجید می کند؛ ولی در پایان بحث خود، با یک خلاصه گیری بارز چنین نتیجه گیری می کند:

«جهان اسلام در مواجهه با اندیشه های اصلاحی، تحول و تمدن مادی را از قبیل کشیدن راه آهن، اختراعات و ادوات ماشینی و... به زودی پذیرفت و تغییر یافت؛ اما در رابطه با تمدن معنوی و فرهنگی، از اندیشه ها و عقیده ها، با سختی و دشواری آن را پذیرا شد و هرگز قلب خود را به روی آن باز نکرد؛ زیرا این اندیشه ها، احیانا با عقاید محلی آنان اصطکاک داشت و با عقاید و افکار موروثی مخالف بود و به جز در میان عده معدودی از نخبگان که با فرهنگ غربی آشنا بودند، چندان نفوذ نکرد؛ گرچه در این میان، بعضی از اندیشه های نو، از طریق روزنامه و... در میان ملّت گسترش یافت، اما تحول عمده ای در زمینه تفکّر پدید نیامد»(1).

این اندیشه ها در رابطه با مشکلات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه اسلامی مطرح هستند؛ آن هم از طرف کسانی که به نوعی با تمدّن و تفکّر اروپایی آشنایی داشتند و مشکل جهان اسلام را در تحوّل صنعتی و سیاسی می دانستند.

اما سؤال اصلی جهان اسلام در ذهن سید شرف الدین که می توان او را نیز اصلاح گر نامید، از نوع دیگری است. گرچه او نیز به مانند سید جمال الدین با استعمار جنگیده است؛ اما او مشکل جهان اسلام را در مسایل داخلی می داند و حلّ علمی و منطقی آن. و آن مشکل، حاکمیّت «تعصّب» خشک بر ذهنیّت جهان اسلام درباره مسایل دینی و عقیدتی و کلامی است. اگر ذهنیّتی به تعصّب آلوده شود و «دگم» و جزمیّت به صورت خصلت اندیشه وی درآید و در قضاوت ها و داوری های کورکورانه جبهه گیری نماید؛ قطعا آسیب اجتماعی هم که تفرقه و تشتّت است، به دنبال این عصبیّت کور خواهد آمد که: «حبّ الشّی ء یعمی و یصمّ»: «محبّت و علاقه افراطی آدمی را کور می سازد».

برای سید شرف الدین، نبود «تفاهم دینی» و «حاکمیت عصبیّت» و فقدان داوری از موضع ذهنی باز و روشن، مسأله اصلی جهان اسلام بوده است و او می خواهد با تلاش های علمی و قلمی خود، این مشکل را حل نماید و مشکلات جهان اسلام را که در دو شاخه تشیّع و تسنّن ظهور یافته است، نخست از طریق «جدال احسن» و تقریب ذهنیّت به منطق یکدیگر حل نماید و سپس به وحدت سیاسی و اتحاد کشورهای اسلامی دست یابد.

تلاش خستگی ناپذیر

سید از دوران جوانی اش که در لبنان در جامعه چند مذهبی زندگی می کرد، این احساس را داشت(2) که باید مسلمانان، وحدت و انسجام اجتماعی داشته باشند و هرگونه تفرقه و پراکندگی را از میان خود برداشته و به نوعی الفت و التیام دست یابند.

مظهر و رمز این الفت و التیام، ایجاد هویّت مشترک در دو شاخه مسلمانان است و لذا او، روز ربیع الأول را که به اعتقاد وی روز تولّد رسول اکرم صلی الله علیه و آله است(3) روز جشن میلاد اعلام می کرد و در شهر صور در جنوب لبنان در یک احتفال بزرگی همراه مسلمانان (سنی) جشن می گرفت و بعد از اتمام جشن به مساجد مسلمانان سنی می رفت و میلاد حضرت رسول صلی الله علیه و آله را به آنان تبریک می گفت و با استقبال زیاد روبه رو می شد(4).

او این احساس را از آن جهت مهم می شمرد که اعتقاد داشت، عدم تفاهم میان مسلمین و وجود فاصله ذهنی - دینی میان آن ها، سبب اضمحلال و نابودی آنان خواهد شد و به تعبیر قرآن: «فَیَذْهَبُ ریحکم»، تمام هستی آنها مورد تهدید می باشد. قطعا این مسأله مهم تر از وحدت سیاسی است که به نوعی، قراردادی و میکانیکی، مسلمانان با همدیگر ائتلاف نمایند و در برابر خصم مشترک، صف آرایی کنند.

طبیعی است که تنها راه حل برای تفاهم و حل اختلاف میان دو گروه، «گفت و گو» است که هر یک از دو طرف با متانت و سعه صدر کامل به حرف یکدیگر گوش فرا دهند و با ذهنی منطقی، گفتار یکدیگر را ارزیابی نمایند. و این، کم موفقیّتی نیست که شخصیّتی، تعصّب کور را در جامعه ای، خاموش سازد و عملاً منطق گفتمان آزاد را میان آنها برقرار نماید که خود نقطه آغاز «اصلاح گری» است.

دلایل سیّد بر انتخاب این راه

مرحوم شرف الدین برای تأکید و انتخاب این راه، دلایلی را در مقدمه کتاب «الفصول المهمّة» که نخستین کتاب او در این زمینه است(5) ارائه می کند:

1. شرط آزادی، دست یافتن به «وفاق ملی» است.

سید برای آزادی جامعه اسلامی از سایه شوم استعمار و بردگی، «وفاق ملی» را شرط اول می داند که جامعه باید نخست زیرساخت های خود را فراهم سازد و سپس به حق آزادی خود دست یابد.

شایسته است برای اثبات مطلب، متن «مقدمه» آن آورده شود تا گوش خواننده با طنین صدای او آشنا شود و دلش با کلمات و واژه های حماسی او به اهتزاز درآید:

«لا تتّسِقُ اُمور العمران و لا تستتب اسباب الإرتقاء و لا تنبت روح المدینة و لا تبزغ شموس الدعة مِنْ ابراج السعادة و لا نرفع عن اعناقنا نیر العبودیّة بید الحرّیّة إلاّ بإتّفاق الکلمة و الإجماع الألفة و ترادف القلوب و اتّحاد الفرائم و الإجتماع علی النهضة بنوامیس الأمّة و رفع کیان الملّة و بذلک تهتزّ الأرض طربا و تمطر السّماء ذهبا و تنفجر ینابیع الرّحمة مِنْ قلب المؤاساة فتجری فی سهوب التّرقی و تتفرّق فی بید العمران و اخادید الحنان و الاتّحاد، فتنشر روح الإنسانیّة من اجداثها و تحشر الملّة الفطریة من رفاقها و یتلج القسط بازغة انواره، و یستویق نظام العدل خافقةً بنوره و یتفقد الحاکم أمر رعیّته تفقد الوالد العطوف أمر ولده و عندها تجب موارزته فی احیاء مواتها و عمارة فلواتها و رتق ما انفتق و اصلاح ما فسد و ارشاد من ضل و جهاد من بغی و اعانة من ضعف و تعلیم من جهل».

«هرگز امور عمران و اجتماع، نسق نمی گیرد و انسجام نمی یابد و اسباب ارتقاء و ترقی فراهم نمی شود و روح مدنیّت و تمدن ظهور نمی یابد، خورشید دعوت از برج سعادت طلوع نمی کند و زنجیر بردگی از گردن ما برطرف نمی شود و به دست آزادی سپرده نمی شود جز اینکه به اتّفاق کلمه، اجتماع دلها، هماهنگی قلوب و وحدت عزیمت ها و اراده ها درآییم و امت را به احیای نوامیس امت و رفع کیان ملت فراخوانیم (تا نهضتی اجتماعی پدید آید). و با این خیزش اجتماعی است که زمین، طراوت می یابد، آسمان، رحمت خود را ارزانی می دارد. سرچشمه های رحمت از دل مواسات و تعاون، انفجار می یابد و در صحرای پهناور ترقی، سرازیر می شود و در دشت عمران و آبادی پراکنده می شود و در باغ های مهر و محبت و اتحاد و وحدت گسترش می یابد.

در آن صورت است که روح انسانیّت از گورها رها می شود و آیین فطری از خواب زدگی آزاد می گردد. عدالت، انوار خود را گسترش می دهد و نظام عادلانه شاخه های خود را می گستراند و بندهای خود را می گشاید.

در این زمینه است که حاکم و والی، امور رعیت را تفقّد می کند به مانند پدری مهربان، در امور پسرش نظارت دارد. آنجا است که باید دست اسیر را گرفت و او را در کارها یاری داد تا سرزمین های مرده را احیا کند و بیابان های لم یزرع و خراب را آباد سازد، امور بسته را گره گشاید و فساد را صلاح بخشد و گمراه را ارشاد نموده و با متجاوز، جنگ نماید. ضعیف و بیچاره را یاری رساند و جاهل را آموزش دهد».

آثار شوم و وخامت بار پراکندگی

او می گوید: اما (خدای ناخواسته) اگر امّت، پراکنده گردد و فرقه ها و گروه ها با یکدیگر به خصومت بپردازد و امورش را بیهوده گیرد و از خواب و سستی خود، غفلت ورزد؛ قطعا (آنجا که باد خسران بوزد) ذلیل ترین امّت ها در کشور و زیان بارترین جامعه ها در آرامش خواهند بود. هرگز آب گوارایی ننوشد و طعام خوش مزه ای نچشد. همواره هدف آماج تیرها است و سرآمد شتاب زدگی و خسران. انگار که در برهوت ذلّت به سر می برد و از حلقه تنگ و اختناق نفس می کشد. در عرصه هجوم مرگ و نابودی و دشت بلا و گرفتاری زندگی می کند. نه به سویی رهسپار است و نه به سایه نعمتی پناهنده است.

پس ای امّت اسلامی! بپرهیز! بپرهیز! از بقای تفرقه و تشتّت الفت و اختلاف کلام و دوری دل ها از هم «و لا تکونوا کالّذین تفرّقوا و اختلفوا من بعد ما جاءتهم البیّنات و اولئک لهم عذاب الیم»، «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرّقوا»، «إن الذین فرّقوا دینهم و کانوا شیعا لست منهم فی شی انّما امرهم الی الله ثمّ ینبّئهم بما کانوا یعملون».

3. رهایی از عصبیّت

سومین دلیل شرف الدین در انتخاب راه، آزادی فکر و رهایی از زنجیر تعصّب کور است که همانند خوره، فکر را می خورد و نظام اندیشه را تباه می سازد و آدمی را از ذات کرامت خود دور ساخته و به بلای «از خود بیگانگی» گرفتار می سازد.

مگر نه این است که آفت ذهن های دگم(اغواگر و فریبکار و جمود)، همین است که گریبان گیر صاحبان دیانت ظاهرگرا و دین مداران خشک اندیش شده است و پیشاپیش، امام مسلمین علی بن ابی طالب علیه السلام داوری کرده است که بلای جهان اسلام، دقیقا همان دو گروه اغواگر و جمودگرا است. (قصم ظهری رجلان: عالم متهتّک و جاهل متنسّک):«دو گروه کمر مرا شکست: عالم بی باک و پرده در و عابد نادان».

سید می خواهد این تعصّب کور حاکم بر جهان اسلام را بشکند که سنی و شیعه به مانند دو گراز از همدیگر می گریزند و به معابد همدیگر را آتش می زنند و باورهای یکدیگر را به سخره می گیرند. او می گوید:

«ما در عصر علم و دوره باهوشی و فطانت زندگی می کنیم. در این عصر، چشمه های حکمت بر صاحبان بصیرت سرازیر می شود و پرده های عصبیّت و تاریکی های بصیرت از چاه های کوری، کنار رفته است. انوار روشنایی در افکار، درخشیده و خورشید فضیلت و دانش در چهره های آنان هویدا شده است. پس چرا دانشمندان، قلم ها را آزاد نمی سازند و شمشیر بیان را نمی کشند؟ تیرهای اندیشه را رها نمی کنند تا تیرگی عصبیّت (تعصّب) را نابود سازند و آثار وخامت بار آن را بزدایند؟ چرا آنان به وظایف انسانی خود عمل نمی کنند؟ پرچم آزادی را با خطابه های آتشین که گوش زمان را فرا گیرد، بلند نمی کنند و شعار تمدن نمی دهند که تسنّن و تشیّع را وحدت بخشند؟ چرا قلم ها را آزاد نمی کنند و با آزادی قلم، ارتش توحّش و بربریّت را بکشند و به وحدت امّت برخیزند و اسباب تمدّن و ارتقاء را فراهم سازند و امّت را از آتش خانمان سوز تفرقه و تشتّت جماعت برحذر دارند که «و لا تنازعوا فتفشلوا».

راه حل های اتّحاد

برای حل اختلافاتی که در طول هزاران سال میان آحاد و اقوام یک امّت (اسلام) جدایی افکنده و هزاران جنگ ها و ستیزها و خصومت ها را به دنبال داشته است، راه حل های معقولی لازم است که به تدریج یخ های اختلاف را آب کند و سرانجام آب سردی روی آتش اختلاف بپاشد که پس از آرامش محیط، ملت با اطمینان خاطر بتواند در فضای آرام و آزاد، نفس بکشد و زندگی و فرآورده های فرهنگی و علمی خود را فراهم آورد.

طبیعی است که نخستین گام در راه ایجاد اتحاد و حل اختلاف، راه و روش «اعتماد سازی» است که زعمای امّت با طمأنینه خاطر به همدیگر اعتماد ورزند و با احساس آرامش و محبّت، مسایل خود را مطرح نمایند و با همدیگر به «گفت و گو» بپردازند.

سید شرف الدین در راه پیمودن این راه دشوار، چندین گام اصلاحی را با شجاعت کامل برداشته است که جهان اسلام را بر سر یک محفل دوستی بنشاند و با همدیگر به تفاهم بپردازد.

اعتمادسازی

چنانکه در چند سطر پیش اشاره کردیم، نخستین گام در حل اختلاف، عامل اعتماد سازی و زدودن هر نوع شک و ابهام در پرداختن به مرام است. طبیعی است که آثار و علایم «اعتماد سازی»، تکریم و احترام و تنازل از موضع عناد و تخاصم است که این شرطِ نخستینِ هر مذاکره سیاسی - علمی است. چنانکه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز در دعوت های جهانی خود، نخست این شرط را رعایت فرموده و در نامه نگاری های سیاسی و تبلیغی، بزرگان کشورها و ادیان را به بزرگی یاد کرده . بو نامه خود را با عبارات: «الی الکسری عظیم الفرس»، «الی القیصر عظیم الرّوم» آغاز نموده است. به ویژه اینکه در نگارش خود با اهل کتاب «حسن نیّت» و اعتماد خود را با اعلام آیه «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمةٍ سواء بیننا و بینکم أنْ لا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتّخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فإن تولّوا فقولوا اشهدوا بأنّا مسلمون»(آل عمران، 64).

مرحوم سید شرف الدین، در مناظرات خود و در تألیف کتاب های متعدد در راه و وحدت امت، این راه را پیموده است و نخستین نامه اعتمادآمیز را در آغاز مناظره علمی خود با دانشمند مصری، «شیخ سلیم بشری»، مفتی دیار مصر، نگارش داده است.

(نهج البلاغه فیض، کلمات قصار، شماره 382).


1. احمد امین، زعماء الإصلاح فی العصر الحدیث، ص338، دارالکتاب العربی، بیروت، بی تا.

2. شرف الدین، المراجعات، ص32، مطبعة النعمان، چ ششم، نجف. بی تا.

3. مقدمه سید محمد صادق صدر بر «النص و الإجتهاد»، ص37، النعمان، طبع سوم، نجف، 1383.

4. همان، ص37.

5. کتاب «الفصول المهمّة فی تألیف الأمة»، در سال 1327 تألیف یافته، در حالی که آغاز مکاتبه میان دو عالم اسلامی، شرف الدین و شیخ سلیم بشری در المراجعات، 6 ذی القعدة 1329 است، بنابراین می توان کتاب الفصول المهمّة را اولین کتاب او تلقی کرد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر